15- امید است از آنان که طاعت کنند ، که بی طاعتان را شفاعت کنند (توسل) .
دستگاه خدا یک دستگاه باز است . ولی یک شرط دارد و آن این است که دست به دامان پاکان بشویم ، چون آنان به دلیل پاکی و طهارتی که دارند ، پیش خدا آبروی ویژه ای دارند . راحت می توانند وساطتت و شفاعت بکنند . چون یک عمر حرفهای خدا را گوش کرده اند و خدا هم ، حرفهای آنها را گوش می کند . اگر انسان دستش را در دست آنها بگذارد ، خیلی راحت به این دستگاه ورود می کند . در باب شفاعت ، در روایات ما تاکید زیادی شده است . از کتاب سید بخاری روایتی میخوانم که ایشان سنی هستند و روایات ایشان بسیارمعتبر است . مردی پیش رسول خدا آمد . گفت باران نیامده و گوسفندانمان دارند می میرند . تو که پیش خدا آبرو داری ، دعا کن . پیامبر هیچی نگفت. و فقط دعا کرد . بعد یک هفته پیوست باران آمد . باز آن مرد آمد و گفت : ای رسول خدا ، از بس که باران آمد ، خانه ها خراب شدند و جاده ها بهم ریختند . شترها و گوسفندهای مان در آب غرق شدند . دعا کن باران بند بیاید . پیامبر خندید و دعا کرد . روایت دیگر این است که ابوسفیان پیش پیامبر آمد و گفت : مردم دارند از تشنگی هلاک می شوند و قوم تو دارند از بین می روند ، بیا دعا کن . پیامبر هم دعا کرد و نگفت : این شرک است . این مرد به پیامبر متوسل شد .
35 - همی یادم آید زعهد صغر که عیدی برون آمدم با پدر ، به بازیچه مشغول مردم شدم در آشوب خلق از پدر گم شدم ، برآوردم از بی قراری خروش پدرناگهانم بمالید گوش ، کای شوخ چشم آخر چند بار بگفتم که دستم زدامن مدار ، به تنها نداند شدن طفل خرد ، که مشکل بود راه نادیده بُرد ( توسل )
عالم یک مکتب خانه است . هرچیز برای آدم حکم کتاب دارد . همه چیز پیام دارد ولی مشکل ما این است که پیام گیر نیستیم . حتی یک درخت گیلاس ، وقتی شما به درخت تنه می زنید ، او روی سر شما شکوفه می ریزد . درخت با شما حرف می زند و میگوید : من درخت هستم . تو به من تنه زدی ، من به تو شکوفه دادم . پس از چوب کمتر نباش . کسی به طعنه و آسیب زد ، تو با خوبی و لطف و احسان رفتار کن . ممکن است او پُر رو بشود اما ما پُر نیرو می شویم . وقتی به کیسه بوکس مشت می زنیم عقب می رود ولی دوباره جلو می آید . ولی شما نیرومند میشوی . همه چیز به انسان درس می دهد . درخت انگور وقتی تکیه می کند ، رشد بیشتری می کند . درخت انگور به ما می گوید : اگر می خواهی رشد بیشتری بکنی ، تکیه گاه خوبی پیدا کن . چه تکیه گاهی محکمتر از خدا می توانی پیدا کنی ؟ چنگی که نوازنده ها می زنند با ما حرف می زند . می گوید : اگر من نوای خوشی دارم چون کوک هستم . سیم های تار وقتی شُل می شوند ، آن را می کشند تا سفت شود و صدای خوشی از آن بیرون بیاید . چنگ می گوید : تو هم گاهی سستی هایی می کنی و خدا گوشمالی هایی می دهد یعنی مصیبت می دهد . بگذار خدا تو را کوک کند . این قدر بی تابی نکن . اگر من نوای خوشی دارم ، دردست نوازنده خوبی هستم . تو هم خودت را به دست خدا بده و به او توسل پیدا کن . سعدی از یکی از همین اتفاقات درس بزرگی به ما می دهد . در زمان کودکی با پدرم به بازار رفتم و گم شدم و ناله و فریاد کردم و پدرم مرا پیدا کرد . گوشم را گرفت و گفت : چند بارگفتم بازار شلوغ است و دستت را از دست من جدا نکن . یک بچه به تنهایی نمی تواند را ه را پیدا کند . کسی که راه را بلد نیست براحتی نمی تواند راه را پیدا کند . این یک اتفاق زندگی است که در همه زندگی ما رخ داده است . حالا ببینید می خواهد چه نتیجه ای بگیرد .
36 - تو هم طفل راهی به سعی ای فقیر برو دامن راه دانان بگیر ( توسل )
دنیا مثل بازار مکاره است . پس دستت را در دست بزرگان قرار بده و اگر دستت را جدا بکنی گمراه می شوی . پیامبر فرمودند : من و علی پدران این امت هستیم . سعدی اشاره به همین نکته دارد . در این بازار دنیا ، دستت در دست این پدران باشد . از این ها جدا نشو . این ها را جلودار خودت بکن . دنبال این ها راه بیفت . به این ها اقتدا کن . چرا حضرت علی (ع) می گفت : بگذارید من جانشین پیامبر باشم . زیرا می گفت : من چراغ هستم . باید جلو باشم . البته برای چراغ فرقی نمی کند که بالا باشد یا پایین ولی برای من و شما فرق می کند . زیرا اگر جلوی ما باشد ، ما راه را پیدا میکنیم و جلویمان روشن است . اگر بالا نباشد ، شعاع آن کمتر خواهد بود . خدا او را چراغ کرده بود . اگر همه کره زمین به شما رای بدهند که شما چراغ باشید ، آیا شما چراغ میشوید ؟ آیا پلاستیک چراغ میشود ؟ بله می شود آن را روشن کرد ولی دودش از نورش بیشتر است . زیانش از سودش بیشتر است . علی چلچراغ است و ساخته شده تا بالا نصب شود . میشود او را پایین گذاشت ؟ شیعه معتقد است امامت انتصابی است . امامت تعیین خداست . امامت یعنی چراغ راه بودن و خدا می تواند به کسی نورانیت بدهد و او را چراغ کند .
حتی پیامبر نمی تواند امام بشود . من یک نقل تاریخی برایتان می گویم . ابن کثیر دمشقی یک عالم سُنی و وهابی است و خیلی مُلا است و خیلی هم کتاب دارد و نگین انگشتری اهل سنت است . البته ضد شیعه هم هست . کتاب معتبری بنام البدایه والنهایه دارد . در جلدسوم ، صفحه صد وهفتاد و یک ماجرایی را نقل می کند . قریش ، پیامبر و یارانش را اذیت می کرد . پیامبر به سراغ قبیله بنی عامربن سعسعه که بسیار توانمند و پرنیرو بودند رفت . آنها مسیحی بودند و در انجیل شرح محمد را خوانده بودند . پیامبر آنها را به اسلام دعوت کرد . اگر آنها دین اسلام را می پذیرفتند ، کار قریش تمام بود . آنها گفتند: ما اسلام را می پذیریم به این شرط که بعد از تو ما جانشین تو را تعیین کنیم . پیامبر فرمودند : اینکار دست من نیست . دست خدا است . او است که تعیین می کند و پیامبر ابلاغ می کند . چراغ را با رای و شورا نمی توان تعیین کرد . برای اینکه شما بتوانید امامی برای جامعه بشری تعیین کنید ، شرطش این است که به نیازهای تمام انسانها ، تمام عصرها و نسل ها احاطه داشته باشید . بخاطر همین است که ما میگوییم امامت را خدا تعیین میکند . یک کسی وقتی می تواند کسی را اعتبار دهد که خودش معتبر باشد . خدا جلودارعالم است و او می تواند بگوید چه کسی باید جلودار عالم باید باشد . سعدی می گوید : بیا تلاش کن و برو دامن کسانی را بگیر که چراغ هستند و حقیقتا راه دان هستند و به آنها توسل پیدا کنید .