3 – درباره بیت " حریص و جهانسوز و سرکش مباش ، که زخاک آفریدت آتش مباش" توضیح دهید .
حریص و طماع نباش و این طور نباش که بخواهی هر چیزی را به سمت خودت بکشی این حرص تو رااز بین می برد و تو را می شکند . هرچیزی حرص دارد . شمایک حبه قند را در آب ببرید و می بیند با چه کششی آب آنرا بطرف خودش می کشد . نتیجه آن متلاشی شدن قند است . این قدر دنبال این نباش که هر چه امتیاز است به سمت خودت بکشی . مثلا مغازه دار این جوری نباشد که هرچه مشتری از در بازار وارد می شود بطرف مغازه خودش بکشد . این قدر حریص نباش . البتهحریص بودن در جا یخودش خوب است . پیامبر هم حریص بود . پیامبر می فرمود : من مشتاقانه ، حریصم که شما رشد کنید و سبز شوید . چون می دانست که اگر آدمها سبز بشوند ، خودش سبز میشود .
هوای تهران آلوده و غبار آلود است . اگر می خواهد هوا خوب بشود باید هوای عراق خوب بشود . خیلی ها حاضرند در عراق همه کارها را بکنند تا هوا در اینجا تمیز بشود. گاهی اوقات زندگی ما غبار آلود می شود . منبع و منشأ آن دیگران است . اگر ما گره از کار دیگران بگشاییم ، گره کارخودمان باز می شود . شما وقتی یکی را رشد میدهی ، خودت را رشد می دهی . دراینجا حریص باشی خوب است . ولی شما دنیا را آتش میزنی تا ساز خودت کوک باشد . شما حاضر هستید که همه خراب بشوند و تو آباد بشوی . بعضی از سنگ ها زیرش حفره است. آب می جوشد و به این سنگ میخورد و نمی تواند بیرون بیاید . این آبها در رگ ها مخفی میشوند و در زمستان یخ می زنند و حجمشان زیاد می شود . این حجم به جداره های سنگ فشار می آورد و سنگ را می شکند و بالا می آید . یعنی برای اینکه خودش بالا بیاید ، آنکه بالای خودش است را می شکند . بعضی آدمها هم همینطور هستند یعنی دیگران را بشکنند و خودشان بالا بیایند . می گوید سرکشی نکن . خدا به سرکشی حساس است و به تکبر حساس است و زود حساسیت نشان می دهد . شما شمع را کی آتش می زنی ؟ وقتی که ایستاده است . وقتی روی زمین افتاده است به آن کاری نداری . وقتی ایستاده و سرکشی می کند ، وقت آتش زدن است . بعضی در مقابل مردم سرکشی می کنند و بعضی در مقابل خدا . البته این دو مقدمه هم هستند و هر کاری کم کم شروع می شود . هر آتش بزرگی از جرقه ای کوچک است . هرکسی تکبر کند ، خدا او را از پا در می آورد . خدا توو را از خاک آفریده است . آتش نباش . چرا با حرفهایت دل دیگران را آتش می زنی ؟ مگر تو از جنس آتش هستی ؟ قرآن می گوید : ما انسان را از خاک آفریدیم و شیطان را از خاک آفریدیم . مگر تو شیطان هستی که آتش افروزی می کنی ؟ تو باید مثل خاک افتاده باشی. خاشع و خاضع باشی . چرا ما نماز می خوانیم و فلسفه نماز چیست ؟ حضرت فاطمه در خطبه فدکیه در چند خط بیان می کند . حضرت علی (ع) فرمودند: اینکه خدا نماز را بر شما واجب کرد برای این بود که از تکبر دوری کنی و افتاده باشی . ما ایستاده ایم و بعد رکوع و بعد سجده می کنیم و سر بر مهر می گذاریم . زیرا پیامبر هم سر بر مهر می گذاشتند . پیامبر می فرمودند : دقیقا مثل من نماز بگذارید . پیامبر گاهی هم بر حصیر و سنگ هم سجده می کردند و لی بیشتر بر خاک سجده می کردند . روایتی در کتاب حنبل از یکی از اصحاب پیامبر نقل است که پیامبر وقتی به سجده می رفت ، پیشانی و بینی اش را روی خاک می گذاشت . در کتاب کنزالامال که برای اهل سنت است در آنجا داریم : یکی از یاران پیامبر از خاک خوشش نمی آمد و می خواست سجده بکند و پیامبر به او گفت : پیشانی ات را به خاک بگذار . پیامبر دید شخصی می خواهد سجده کند و عمامه داشت واین عمامه نمی گذاشت پیشانی روی خاک قرا رگیرد ، پیامبر گفت : عمامه ات را بالاتر بگذار و پیشانی را بر خاک بگذار . الان در مسجدهای ما خاکی نیست . ما خاک را با آب مخلوط می کنیم و قالب گیری می کنیم و به آن سجده می کنیم . اگر ما سر به مهر می گذاریم ، بخاطر خاکساری و افتادگی است . اوج بندگی است و هرچه هم هست در این افتادگی است . یعنی خدا بخواهد به هرکس چیزی بدهد نگاه به افتادگی طرف می کند . مثل باران که وقتی می آید می بیند کدام چاله عمیق تر است ، به آن بیشتر می رود . هرکس افتادگی و فروتنی کمتری داشته باشد ، کمتر بهره می برد .
45- راهی را نشان دهید که ما بتوانیم از آتش حسادت خودمان را دور کنیم .
شومینه خودش آتش می گیرد و گداخته میشود و دود آلود میشود ولی فضای اتاق را گرم می کند . حرارت و گرما می دهد . حسود دقیقا مثل شومینه است . خودش آتش می گیرد و گداخته میشود . خودش از دود گناه ، سیاه و آلوده میشود اما دیگری که مورد حسادت قرا می گیرد ، انرژی و گرما و حرارت پیدا می کند . اگر آدمهای حسود اول این را بفهمند و لمس کنند ، هیچگاه حسادت به خرج نمی دهند . اینکه حسادت به سراغ انسان می آید بخاطر جهل به همین حقیقت است . امام صادق (ع) می فرماید : حسود خودش به خودش آسیب می رساند . حسادت یک درمان موقت و یک درمان دائم دارد . یعنی یک مسکن دارد و یک معالجه دارد . مسکنش این است که من وقتی نسبت به شما حسادت دارم هر جا می نشینم در جلوی روی شما یا پشت سر شما ، صادقانه تمجید کنم . این یک آب سردی بر روی آتش حسادت شماست . این را تجربه کنید . خیلی به شما کمک می کند . نسبت به هرکسی که حسادت دارید ، هر جا سخن او به میان می آید ، شما صادقانه از او تعریف کنید . این تاثیرش را زود نشان می دهد . مثل قرص های مسکن است. این معالجه موقت است . معالجه دائمش آن است که مولوی می گوید : دنبال کمال برو و امتیازی بدست بیاور . اگر تو هم صاحب هنر و امتیاز بشوی ، هیچ گاه نسبت به دیگران حسادت نمیکنی . چرا من نسبت به شما حسادت میکنم ؟ زیرا شما یک کمالی دارید و من آن کمال را ندارم . یک امتیازی دارد و من ندارم . اگر این امتیاز در زندگی من بیاید ، هیچ گاه نسبت به شما حسودی نمیکنم . حافظ نسبت به سعدی حسادت نمیکند زیرا همان هنری که سعدی دارد ، حافظ هم دارد . می گویند : اگر میخواهید در زمستان لیوانی که آب جوش در آن می ریزید نشکند ، یک قاشق در لیوان بگذارید ، لیوان دیگر نمی شکند . انسان هم مثل لیوان است . اگر این قاشق در زندگیش بیاید یعنی همان کمال . اگر خبر داغ داغ هم بشنود نمی شکند و راحت می تواند آنرا بپذیرد . نکته مهم این است که هر امتیازی ، امتیاز نیست . فکر میکنیم امتیاز است . شما می بینید کسی شهرت دارد ، مردم او را اکرام می کنند ، معلوم نیست این نعمت و موهبت باشد . چه بسا عذاب است چون ما نمیدانیم . در دعا ابوحمزه داریم : ای کسی که با نعمت انسانها را عذاب میکنی . شاید این نعمت عذاب الهی باشد . روایت داریم : هیچ گاه جایگاه کسی را آرزو نکنید . قرآن داستان قارون را می گوید : خیلی ها آرزو میکردند جای قارون می بودند . ولی وقتی آن اتفاق برایش افتاد ، خودشان از حرف خودشان پشیمان شدند . پس اینطور نیست که اگر کسی در جامعه جایگاهی داشت در پیش خدا هم جایگاهی داشته باشد . برعکس آن هم هست . کسی پیش خدا آبرو دارد ولی در جامعه این طور نباشد . حافظ در زمان خودش منفور بود . خیلی پشت سر او حرف می زدند . می گفتند: به ظاهرش نگاه نکنید ، در خلوتش اهل میگساری است . خودش هم میگوید : دی عزیزی گفت حافظ می خورد پنهان شراب ، ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود . شنیده ام که عزیزی گفته من پنهانی شراب می خورم . شراب خوری عیب است ولی همینکه من این عیب را پنهان می کنم ، باز این خوب است و حُسن است. اینکه تو در پیش مردم آبروی مرا می بری عیب است . این عیب بدتر از آن عیب است . اگر قرار است عیبی نباشد هردو عیب نباید باشد .