پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

حجت الاسلام والمسلمین رنجبر

موضوع: اولیاء خدا

تاریخ: 93/08/04

 

 

حاج‌ آقا رنجبر: اگرچه پاییز است ولی یاد بهار خاطره‌ی بهار خیلی خوش تر و دل نشین تر است بهار هست و نسیم‌اش بهار است و باران‌اش وقتی که نسیم بهاری می‌وزد وقتی که باران بهاری می‌بارد این خاک مرده این زمین مرده زنده می‌شود درخت‌های خشک و پژمرده سبز و خرم و با طراوت می‌شوند اولیاء خدا مردان خدا مثل نسیم بهاری مثل باران بهاری با انسان همان کاری را می‌کنند که نسیم و باران با زمین و درخت می‌کند. گفت فعل باران بهاری با درخت آید از انفاس‌شان در نیک بخت انسان وقتی کنار این‌ها می‌نشیند و هم نفس این‌ها می‌شود مجالست و مصاحبت با این‌ها دارد زنده می‌شود حیات پیدا می‌کند طراوت پیدا می‌کند در درون‌شان صد قیامت نقد است کمترین این که شود همسایه مست. کمترین خاصیتی که مجالست با این نازنین‌ها دارد این است که انسان مست می‌شود سرمست می‌شود یک شور یک شوریدگی یک شیدایی در سر انسان ایجاد می‌شود سراپا حیات می‌شود سراپا امید می‌شود به خصوص در این روزگار ما که روزگار غفلت است ضرورت نشست و برخاست با این جنس آدم‌ها بیشتر احساس می‌شود که البته گفت گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت کم تر به خود این‌ها متاسفانه می‌شود دست یابی داشت اما کلام این‌ها کلمات این‌ها سخنان این‌ها آثار این‌ها هم دقیقا مثل خود آن‌ها است اگر ما مأنوس و دمخور باشیم حال و هوای ما عوض می‌شود ذائقه‌ی ما تغییر می‌کند درست مثل یک ذغال خاموش که کنار یک ذغال روشن قرار می‌گیرد خودش هم روشن می‌شود گرما حرارت نور و انرژی پیدا می‌کند بی آن که کمترین کاهشی در آن ذغال روشن ایجاد شود بلکه خود او هم روشن تر می‌شود و شعله ور تر می‌شود حافظ یکی از این شخصیت‌ها است یعنی شما وقتی با غزلیات حافظ مأنوس و دمخور می‌شوید یک انس و ارتباطی پیدا می‌کنید یک حالت رهایی پیدا می‌کنید یک حالت شوریدگی پیدا می‌کنید به همین خاطر من به خاطرم رسید که در روزهای یک شنبه قبل از ورود به بحث یک چند بیتی از غزلیات حافظ را مرور داشته باشیم که البته بی ارتباط هم با بحث ما نباشد و بعد وارد بحث شویم یک غزلی دارد خیلی بلند و خیلی زیبا.

در نظر بازی ما بی خبران حیران اند * * * من چنین‌ام که نمودم دگر ایشان دانند

عاقلان نقطه‌ی پرگار وجودند ولی * * * عشق داند که در این دایره سرگردان اند

جلوه گاه رخ او دیده‌ی من تنها نیست * * * ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند

عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدای * * * ما همه بنده و این قوم خداوندان اند

اگر کسی از من بپرسد که حافظ چرا حافظ شد. حافظ از اولیای خدا است و اولیای خدا او را ولی خدا می‌دانند می‌گویم به دلیل همین غزل حافظ حافظ شد خودش گفت سه دستورالعمل می‌دهد در همان بیت اول دستورالعمل حافظ شدن ولی خدا شدن، اول می‌گوید ما نظر باز هستیم، در نظر بازی ما یعنی ما نظر باز هستیم نظر باز یک واژه‌ی عرفانی است یک تعبیر عرفانی است در کتاب‌های لغت نمی‌شود معنایش را پیدا کرد باید در زبان عرفا جستجو کرد نظر باز به کسی می‌گویند که جویای خوبی‌ها است جویای زیبایی‌ها است مثلا وقتی کنار شما می‌نشیند نگاه می‌کند ببیند کدام اخلاق شما زیباست کدام سخن شما زیباست کدام رفتار شما خوب است همان را برمی‌دارد و در خودش پیاده می‌کند و چون می‌بیند می‌شود تمام این‌هایی که خط‌شان خوب شد خط خوب را دیدند اگر خط خوب را نمی‌دیدند خط‌شان خوب نمی‌شد تمام این‌هایی که نقاشی‌شان زیبا شد نقاشی زیبا را دیدند اگر نمی‌دیدند نمی‌شد یک نابینا می‌تواند خطاط خوبی شود؟ امکان ندارد. می‌تواند نقاش خوبی شود؟ امکان ندارد چرا؟ چون خط خوب ندیده چون نقاشی خوب ندیده بر همین اساس تا آدم آدم خوبی نبیند آدم خوبی نمی‌شود ولو هزاران کتاب درباره‌ی آدم خوب بخواند همان طور که شما هزار کتاب درباره‌ی خط خوب بخوانید محال است خط‌ات خوب شود باید خط خوب ببیند که بتوانیم تطبیق بدهیم لذا کنار هر رسم الخطی سرمشق است قواعد و قوانین خط است ولی کسی با رسم الخط خط‌اش خوب نمی‌شود مثلا می‌گوید ارتفاع الف سه نقطه است بسم الله حالا بنویس الف اصلا الف در نمی‌آید سر مشق‌ هم می‌خواهد یعنی باید خطی ببینی الفی ببینی که این قاعده در آن پیاده شده باشد تا نبینی نمی‌شود برهمین اساس خداوند در کنار قرآن اهل بیت را قرار داد چون با قرآنِ فقط کسی آدم خوبی نمی‌شود همان طور که با رسم الخطِ فقط کسی خط‌اش خوب نمی‌شود قرآن تعریف آدم خوب است باید بروی ببینی لذا به پیامبر می‌گوید اسوه و سرمشق اگر او نباشد محال است

گوشم شنید قصه‌ی ایمان و مست شد * * * کو سهم چشم صورت ایمان‌ام آرزوست

می گوید باشد این قرآن قصه‌ی آدم‌های خوب است شنیدم مست هم شدم ولی شما فقط سهم گوش من دادید سهم چشم من چه می‌شود حالا باید یک کسی را ببینم که این ویژگی‌ها را به صورت در آورده باشد وگرنه نمی‌شود عمر سعد حافظ کل قرآن است ولی عمر سعد است چرا؟ چون اهل بیت را از قرآن جدا کرده و ندید چون ندیده اند حقیقت ره افسانه زدند الآن این داعشی‌ها خیلی‌هایشان اهل قرآنند، قرآن می‌خوانند بهتر و بیشتر و صحیح تر از من و شما ولی همین موجود می‌نشیند نیم ساعت قرآن را تلاوت می‌کند بعد نه با خنجر گاهی با اره برقی سر یک انسان نه حیوان مسلمان نه غیر مسلمان گوش تا گوش می‌برد چرا؟ چون آدم ندیده چون امیرالمومنین را از قرآن حذف کرد گفت حسبنا کتاب الله همین ما را بس است. ندید اگر امیرالمومنین را می‌دید همان امیرالمومنینی که فرمود اگر اقالیم سبع را به من بدهند تا پوسته‌ی جویی را به ستم از دهان مورچه‌ای بگیرم نمی‌گیرم هستی بدهند کائنات بدهند یک پوسته‌ی جو از دهان‌اش نه جان‌اش یک پوسته‌ی جو که کنار خرمن از او گرفتی می‌رود برمی‌داری یک خرمن مقابل‌اش است من این کار را نمی‌کنم ولی این نه پوسته بلکه جان آن هم جان مسلمان را به راحتی می‌گیرد چون آدم ندید خدا رحمت کند امام را در یکی از خاطراتش می‌خواندم که ظهر بود یا شب بود آمد برای نماز جماعت در آن نماز خانه کفش‌های زیادی بود تا دید برگشت گفتند نماز است جماعت است اول وقت است این همه فضیلت همه منتظر اند فرمود که نه این کفش‌ها مانع بود من باید از روی این کفش‌ها عبور می‌کردم حق الناس است بگویید فرادی بخوانند گفتند کفش‌ها را کنار می‌زنیم فرمودند هر کسی می‌داند کفش‌اش را کجا گذاشته اگر این طرف آن طرف کنید وقتی برمی‌گردند وقت‌شان تلف می‌شود حق الناس است چرا؟ چون آدم دیده بود. این‌ها ندیده اند.

در نظر بازی ما، به همین خاطر حافظ می‌گوید ما نظر باز هستیم ما می‌گردیم آدم‌های خوب را پیدا کنیم منتها این نظربازی برای کسانی که در این عالم نیستند و در عوالم خودشان سیر می‌کنند خیلی بی معنا است آن‌هایی که در دنیای مادیات خودشان غرق هستند اصلا برای‌شان سوال است که یعنی چه اخلاق و رفتار و گفتار زیبا کیلو چند است. اخلاق خوش سیری چند؟

در نظر بازی ما بی خبران حیران اند.

آن‌هایی که بی خبر از این عالم هستند مات و مبهوت و حیران اند می‌گویند این‌ها به چه فکر می‌کنند

من چنین‌ام که نمودم این خیلی مقام بالایی است دومین دستورالعمل حافظ همین است می‌گوید اگر من حافظ شدم به خاطر این است که چنین‌ام که نمودم یعنی همانی می‌نمایم که هستم غالب ما آدم‌ها متاسفانه ظاهرمان با باطن‌مان زبان‌مان با دل‌مان پیش رو با پشت سر زمین تا آسمان فرق و فاصله دارد

شریعتی: یک وقت‌هایی پشت نقاب مخفی شده ایم.

حاج‌ آقا رنجبر: گریم کرده ایم آنی نیستیم که نشان می‌دهیم ولی حافظ می‌گوید من چنین‌ام که نمودم طرف حج می‌رود کج هم می‌رود می‌گوید من این طور نیستم قرآن هم گلایه می‌کند «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ» (بقره/8) از میان مردم یک کسانی هستند که فقط حرف می‌زنند ولی عمل آن‌ها چیز دیگری است زبان آن‌ها چیزی می‌گوید دل‌شان چیز دیگری. این‌ها آن گونه که می‌نمایند نیستند این آب می‌نماید که آب است و آب هم است هم آب است و هم می‌نماید که آب است می‌گوید زلال‌ام و هست ولی بعضی‌ها سراب اند می‌نماید که آب است ولی آب نیست شما در صحرا هستید در کویر تشنه اید یک وقت می‌بینید یک دریای مواجی مقابل‌ات است شما هم تشنه دنبال آب می‌دوید وقتی می‌رسی می‌بینی آب نبود شوره زار بود می‌نمود که آب است آدم‌ها غالب‌شان متاسفانه سراب اند آب نیستند فرمود مومن مثل آب است یعنی آن چیزی که می‌نماید است سراب نیست این دستورالعمل دوم حافظ برای خوب شدن است همان که ما برایش می‌گوییم صدق امیرالمومنین فرمود اِذا رَأَى اللهُ صِدقَنا فَأَنْزِلْ عَلَيْنَا مَلائِکَه‌ چون خدا در ما صدق و یک رنگی دید که فرشته‌ها را به سوی ما فرستاد.

من چنین‌ام که نمودم دگر ایشان دانند.

این هم دستورالعمل سوم‌اش است یعنی هر کس هر که گفت برای خودش گفت قضاوت‌ها داوری‌ها اصلا روی ما تاثیری ندارد اصلا برای من مهم نیست دیگران چه می‌گویند و این مهم نبودن خیلی مهم است ما متاسفانه اسیر قضاوت‌های دیگران ایم اسیر داوری‌های دیگرانیم همه‌اش می‌گوییم اگر این کار را بکنیم مردم چه می‌گویند اگر من الآن جواب این را ندهم سبک نکنم مردم این را می‌گویند که ترسید یک ریگی در کفش‌اش است تمام چشم هم چشمی‌ها ریشه در همین جا دارد چون ما اسیر قضاوت‌ها هستیم می‌خواهیم قضاوت بد در مورد ما نشود خودمان را با نگاه مردم تنظیم می‌کنیم و اصل می‌شود. تجمل‌ها و اسراف‌ها ریشه در همین دارد اسیر قضاوت‌ها و داوری‌ها هستیم کم رنگ شدن روابط و ارتباطات به خاطر همین است می‌گوییم اگر با فلانی ارتباط داشته باشیم این طور قضاوت می‌کند.

شریعتی: گاهی عبادت‌های ما مثلا اگر در دانشگاه نماز بخوانم بقیه چه می‌گویند.

حاج‌ آقا رنجبر: دقیقا. دگر ایشان دانند. دقیقا می‌خواهد بگوید من گل هستم شاخ گل هر جا بروید هم گل است گل در باغچه و باغ یا در پاک یا در صحرا و بیابان باشد دیده شود دیده نشود کنارش علف هرز و بوته‌های خار باشد اصلا فرقی نمی‌کند دست از آن عطر و بو و لطافت و رنگ خودش برنمی دارد. این‌ها گل‌های باغ عالم اند.

در نظر بازی‌ام بی خبران حیران اند * * * من چنین‌ام که نمودم دگر ایشان دانند

عاقلان نقطه‌ی پرگار وجود اند ولی * * * عشق داند که در این دایره سرگردان اند

پرگار دو شاخه دارد یک شاخه‌اش ثابت است که یک نقطه‌ای را رسم می‌کند یک شاخه‌اش متحرک است که محیط دایره را ایجاد می‌کند یعنی یک شاخه دور یک نقطه می‌چرخد می‌گوید این عالم وجود این هستی مثل پرگار است دارد می‌چرخد لذا به آن می‌گویند پرگار وجود یعنی وجودی که مثل پرگار است دور یک نقطه می‌چرخد آن نقطه چیست؟ عاقلان. آتش بگیرد این عاقلان این عاقلان آن عقل آسمانی نیست آن اولوالالبابی که قرآن می‌گوید نیست این عاقلان همان عاقلانی است که ما به آدم‌های زیرک و زبل و زرنگ و پشت هم انداز این‌هایی که میدان داری می‌کنند همیشه می‌خواهند محور باشند همیشه می‌خواهند مدار باشند می‌گوید این‌ها متاسفانه نقطه‌ی پرگار وجود اند یعنی چه؟ یعنی چرخ روزگار بر وفق مراد این‌ها می‌چرخد. چه کسی خانه نشین شد؟ امیرالمومنین بر وفق مراد امیرالمومنین نچرخید چه کسی این روزها به خاک و خون کشیده می‌شود روزگار بر وفق مراد سیدالشهدا نچرخید بر وفق مراد یزید چرخید همین عاقلان منتها این دور با این‌ها است ولی موقت است مقطعی است همیشگی نیست پایدار نیست همان طور که هیچ چیز دنیا پایدار نیست تمام شیرینی‌های دنیا ناپایدار است یک جا می‌خواندم که این آدامس‌ها بهترین اساتید معنویت اند چرا؟ چون به ما حالی می‌کنند که شیرینی‌ها ماندگار نیست شیرینی‌های دنیا مثل شیرینی‌های آدامس است اول‌اش شیرین است تمام می‌شود دور هم یک مدتی دست این‌ها است و شیرین است ولی قرآن می‌گوید «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» (اعراف/128) یعنی یک زمانی می‌آید دور از این‌ها گرفته می‌شود دور می‌افتد دست عاشقان وقتی دست این‌ها افتاد،

دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش

یعنی سلسله وار دیگر از دست این‌ها در نمی‌آید جاودانه است پایدار و همیشگی است

عاقلان نقطه‌ی پرگار وجودند ولی عشق داند

اگر از منظر عشق نگاه کنید به زندگی عشق به تو می‌گوید عشق داند که در این دایره سرگردانند دور خودشان می‌چرخند به جایی نمی‌رسند همان نقطه‌ای هستند که هستند هیچ رشدی نخواهند کرد

جلوه گاه رخ او دیده‌ی من تنها نیست ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند

آن وقت‌ها برابر عروس و برابر پادشاه غلامان کنیزان یک سینی‌های بزرگی را روی سر می‌گذاشتند در آن سینی یک آینه برابر شاه برابر آن عروس حرکت می‌کردند هر طرف آن شاه می‌گشت این هم می‌گشت و شاه و عروس خودش را در آن آینه می‌دید به این‌ها می‌گفتند آینه گردان حافظ می‌گوید این چشم من آینه گردان خدا است یعنی چشم من فقط خدا است و من فقط خدا را می‌بینم من غلامی او می‌بینم من آیینه گردان او هستم اگر چشم من روشن است چون او در آن نظر کرده‌ اَلمُؤمِنُ یَنظُرُ بِنوِرَ الله‌ ولی یادتان باشد فقط چشمان من این طور‌ نیست. جلوه گاه رخ او دیده‌ی من تنها نیست ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند. اصلا می‌دانید ماه چرا روشن است چون خدا در او نظر کرده این نور خداست نور چهره‌ی خدا در خورشید افتاده یعنی اگر خدا به کسی نگاه کند خورشید می‌شود اگر خدا به کسی نگاه بکند ماه می‌شود جلوه گاه رخ او دیده‌ی من تنها نیست ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند.

عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا

می گوید حالا اگر تو از من بپرسی حافظ چه شد که تو نظر باز شدی فقط به خوبی‌ها نگاه می‌کنی مثل زنبور عسل وقتی وارد باغ گل می‌شود می‌رود دنبال گل‌های معطر و خوشبو اگر می‌پرسید که چرا من نظر دان شدم چرا چنین‌ام که نمودم چرا قضاوت‌ها برایم مهم نیست چرا از آن عاقلان نشدم چرا آیینه گردان خدا شدم دلیل‌اش این است که، عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا یک کسانی بود در این عالم شیرین دهان بودند کلام‌شان شیرین بود سخن‌شان شیرین بود گوش من به سخنان این‌ها بود من این حرف‌ها را در زندگی‌ام پیاده کردم این رابطه‌ی من با این‌ها را خدا ایجاد کرد گره بین من و این‌ها را خدا بست این توفیق را خدا داد.

عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا

این شیرین دهنان چه کسانی هستند؟ می‌گردید می‌بینید جز اهل بیت هیچ کس دیگری نیست می‌گوید من هر چه دارم از ارتباطم با این‌ها است از شنوایی‌ام از آن‌ها است.

عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدای

در یک جمله

ما همه بنده و این قوم خداوندانند

ما بنده ایم بنده یعنی غلام بالاخره آدم از کسی چیزی یاد می‌گیرد می‌شود بنده‌ی او. امیرالمومنین هم می‌فرمود‌ أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ من بنده‌ی او هستم غلام او هستم ما همه بنده ایم ما غلام ایم این قوم و این جماعت خداوندان اند خداوند غیر از خداست خدا یعنی خدا الله خداوند یعنی صاحب یعنی ارباب یعنی آقا یعنی خواجه یعنی بزرگ می‌گوید ما بنده هستیم ما غلام هستیم این‌ها ارباب هستند این‌ها آقا هستند موضوع بحث ما هم دقیقا همین است ما قرار است در این بحث‌هایی که ان شاء الله روزهای یک شنبه داریم یک معرفتی ولو مختصر ولو اندک نسبت به ارباب‌های خودمان داشته باشیم غلام باید ارباب خودش را آقای خودش را بشناسد باید خواجه و بزرگ خودش را بشناسد کمترین خاصیت‌اش هم این است که اگر ما ارباب خودمان را بشناسیم دیگران را به اربابی برنمی داریم کمترین خاصیت‌اش این است که اگر ما ارباب خودمان را بشناسیم غلامی دیگران را نمی‌کنیم برابر هر کسی سر خم نمی‌کنیم خدا رحمت کند حافظ را،

به کوی میکده هر سالکی که ره دانست * * * دری دگر زدن، اندیشه تبه دانست

می گوید اگر انسان بداند میکده این جا است این جاست که آدم‌ها را مست و سرمست می‌کنند فارغ می‌کنند از غصه‌ها و غم‌ها و نگرانی‌ها جای دیگر نمی‌روند میکده این جاست.

شریعتی: خیلی ممنون مثل همیشه لطیف از تمثیل‌های حاج آقای رنجبر ببینیم که این نکاتی که ایشان فرمودند با این ابیات خیلی ناب و با مضامین بسیار بلند از حافظ ما را به کجا خواهند رساند. به قرار روزانه‌مان مشرف می‌شویم برمی‌گردیم خدمت شما خواهیم بود در اولین روز و آغازین روز ماه محرم چقدر خوب است ثواب‌ تلاوت این آیات را هدیه بکنیم به روح بلند حضرت سیدالشهدا صفحه‌ی 246 مصحف شریف آیات 87‌ام تا 95‌ام سوره‌ی‌ مبارکه‌ی یوسف. تلاوت‌تان توام با تدبر باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّـهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّـهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ ﴿٨٧﴾ فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قَالُوا يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّـهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ ﴿٨٨﴾ قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ ﴿٨٩﴾ قَالُوا أَإِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهَذَا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّـهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّـهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ ﴿٩٠﴾ قَالُوا تَاللَّـهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّـهُ عَلَيْنَا وَإِن كُنَّا لَخَاطِئِينَ ﴿٩١﴾ قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّـهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ ﴿٩٢﴾ اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ ﴿٩٣﴾ وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلَا أَن تُفَنِّدُونِ ﴿٩٤﴾ قَالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلَالِكَ الْقَدِيمِ ﴿٩٥﴾

ترجمه:

ای پسرانم! بروید آن گاه از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت خدا مأیوس نباشید؛ زیرا جز مردم کافر از رحمت خدا مأیوس نمی شوند. (۸۷) پس هنگامی که بر یوسف وارد شدند، گفتند: عزیزا! از سختی [قحطی و خشکسالی] به ما و خانواده ما گزند و آسیب رسیده و [برای دریافت آذوقه] مال ناچیزی آورده ایم، پس پیمانه ما را کامل بده و بر ما صدقه بخش؛ زیرا خدا صدقه دهندگان را پاداش می دهد. (۸۸) گفت: آیا زمانی که نادان بودید، دانستید با یوسف و برادرش چه کردید؟ (۸۹) گفتند: شگفتا! آیا تو خود یوسفی؟! گفت: من یوسفم و این برادر من است، همانا خدا بر ما منت نهاده است؛ بی تردید هر کس پرهیزکاری کند و شکیبایی ورزد، [پاداش شایسته می یابد]؛ زیرا خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند. (۹۰) گفتند: به خدا سوگند یقیناً که خدا تو را بر ما برتری بخشید و به راستی که ما خطاکار بودیم. (۹۱) گفت: امروز هیچ ملامت و سرزنشی بر شما نیست، خدا شما را می آمرزد و او مهربان ترین مهربانان است. (۹۲) این پیراهنم را ببرید، و روی صورت پدرم بیندازید، او بینا می شود و همه خاندانتان را نزد من آورید. (۹۳) و زمانی که کاروان [از مصر] رهسپار [کنعان] شد، پدرشان گفت: بی تردید، بوی یوسف را می یابم اگر مرا سبک عقل ندانید. (۹۴) گفتند: به خدا سوگند تو در همان خطا و گمراهی دیرینت هستی. (۹۵)

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شریعتی: ان شاء الله همه‌مان به برکت این آیات نورانی و به برکت نام و یاد حضرت سیدالشهدا مشمول شفاعت ایشان بشویم. اشاره‌ی قرآنی را حاج آقای رنجبر بفرمایند.

حاج‌ آقا رنجبر: ما اگر حافظ خواندیم و اگر حافظ می‌خوانیم راز‌ش این است که زلف حافظ با زلف آیات الهی گره خورده خودش هم می‌گفت و از گفته‌ی خودش هم دلشاد بود

هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم

یک جای دیگری دارد

در پس آینه طوطی صفت‌ام داشته­اند * * * آن چه استاد ازل گفت بگو می‌گویم

می گوید طوطی را پس آینه می‌گذارند یک نفر پشت آینه حرف می‌زند طوطی فکر می‌کند از توی آینه دارند حرف می‌زنند آن هم تکرار می‌کند هر چه او می‌گوید این هم می‌گوید. هر چه او بگوید من هم آن را به زبان خودم تکرار می‌کنم نمونه‌اش همین آیه است حافظ گفت در نظربازی ما. ما نظر باز هستیم دنبال خوب‌ها و خوبی‌ها می‌گردیم این توصیه‌ی قرآن است یعقوب به بچه هایش گفت «يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا» بروید تحسس نقطه‌ی مقابل تجسس است تجسس یعنی بگردند ببینند چه کسی چه عیبی دارد چه نقصی دارد چه ضعفی دارد چه ایرادی دارد عیب جویی بکنند قرآن می‌گوید «وَلَا تَجَسَّسُوا» (حجرات/12) تجسس نکنید اما تحسس یعنی من بگردم ببینم شما چه خوبی دارید کدام اخلاق‌ات کدام رفتار‌ات زیبا است خوب است آن را بردارم می‌گوید «يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا» بروید دنبال خوبی‌ها و معرفی می‌کند آن خوب چیست مِن يُوسُفَ یوسف مظهر خوبی‌ها و زیبایی‌ها است همان که به چاه‌اش انداختید همان که پایین‌اش کشیدید او تنها کسی بود که باید بالا می‌بردید‌اش زیبا یوسف است زیبایی یوسف هم البته به خط و خال ابرو است تمام سوره‌ی یوسف هیچ کجا به صراحت نمی‌گوید یوسف چهره‌ی زیبایی داشت اشاره نمی‌کند بله با کنایه یک جاهایی برداشت می‌شود ولی همه‌اش از اخلاقیات یوسف یاد می‌کند خیلی هم ظریف در زندان است زندانی‌ها می‌گویند «إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» (یوسف/78) ‌ما تو را از نیکوکاران می‌بینیم در قصر است روی تخت است برادرانش می‌گویند «إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» قرآن دقیقا همان جمله را واژه به واژه می‌آورد یعنی دقیقا همان چیزی که در زندان زندانی‌ها به او گفته اند حالا در قصر برادران‌اش به او می‌گویند یعنی یوسف چه آن وقت که پایین بود چه الآن که بالا است ذره‌ای تغییر نکرد این است که یوسف را یوسف کرده برخلاف ما عکس‌هایی است که سه در چهار کیفیت ندارد وقتی بزرگ می‌کنیم شطرنجی می‌شود ما همین طوریم تا پایین هستیم جایگاه و موقعیتی در جامعه نداریم آدم‌های موقر آداب دان اهل مسجد هستیم همین که جایگاه و موقعیتی نصیب‌مان می‌شود یک آدم دیگری می‌شویم یوسف این طور نبود می‌گوید «فَتَحَسَّسُوا مِن يُوسُفَ»

 

حاج‌ آقا رنجبر: گل سرخ یک بوی خوشی دارد بهار نارنج یک عطر دل انگیز و دل آویزی دارد ولی هر کسی نمی‌تواند از گل سرخ عطر بگیرد الآن یک خرمن گل سرخ در اختیار شما باشد محال است بتوانید از آن عطر بگیرید یک شناخت و آشنایی و معرفتی می‌خواهد اهل بیت مثل همان گل‌های سرخ هستند مثل همان بهار نارنج اند اگر کسی بخواهد از این‌ها عطر و بویی بردارد و خودش را عطرآگین کند به عطر آن‌ها بوی خوش آن‌ها را بیاورد در فضای زندگی‌اش منتشر کند راهی ندارد جز این که نسبت به این‌ها یک معرفتی پیدا بکند برای رسیدن به این معرفت یک متنی است این متن یک فرازهایی دارد این فرازها یک مضامینی دارد که اگر کسی درک‌ کند و هضم کند به وادی معرفت راه پیدا می‌کند این متن از وجود نازنین امام هادی علیه السلام است بعد‌ها اسم‌اش شد زیارت جامعه‌ی کبیره به آن زیارت می‌گویند چون زیارت یعنی رو کردن زیارت معنی‌اش این نیست که از این جا بلند شوی بروی حرم علی بن موسی الرضا این زیارت است روی کردن است ولی روی کردن به حرم است روی کردن به بارگاه است که آن هم البته آثار و برکات خودش را دارد این‌ها خودشان مثل یوسف می‌ماند حرم و قبه و بارگاه‌شان مثل پیراهن یوسف است چطور پیراهن یوسف چشم نابینای یعقوب را بینا کرد گنبد و بارگاه این‌ها ضریح این‌ها خاک و تربت این‌ها هم آثار و برکات فراوانی دارد لذا امام صادق علیه السلام می‌فرمود هر سال حرم امام حسین را زیارت کنید در جواب بعضی‌ها که می‌گویند چرا هر سال می‌روید کربلا پول‌اش را بده چهار فقیر بده چهار جوان ازدواج کند امام صادق می‌گفت نه چرا؟ چون کسی که برود کربلا چند اتفاق برایش می‌افتد اول این که روزی‌اش زیاد می‌شود کسی که روزی‌اش زیاد شود زیاد تر می‌تواند دستگیری بکند اصلا آدم وقتی می‌رود آن جا گریس کاری می‌شود ماشین وقتی گریس کاری می‌شود روان و بی سر و صدا حرکت می‌کند آدم وقتی آن جا می‌رود روان می‌شود در بخشش و بخشنده تر می‌شود لذا خود این حرم و زیارت این بارگاه آثار خودش را دارد منتها این یک زیارت است یک زیارت یعنی روی کردن به خود این‌ها زیارت سیدالشهدا یعنی رو کنی به خود سیدالشهدا یعنی بشوی حسینی نگاه کنی ببینی چه اخلاقی دارد چه رفتاری دارد چه کردار و چه منطق و مرامی دارد امام حسین به کسی نارو نمی‌زد تو هم نارو نزن این یعنی زائر حسین و روی کردن به امام حسین داریم که یک وقتی یک کسی آمد به سیدالشهدا روز عاشورا توهین کرد مسلم بن عوسجه کنارش بود گفت آقا من تک تیرانداز خوبی هستم همه این‌هایی که این جا هستند می‌روند تیر من هیچ گاه به خطا نمی‌رود این هم آدم فاسقی است بگذارید من کارش را تمام کنم فرمود نه تیراندازی نه چرا؟ نامردی است آن‌ها شروع نکردند ما شروع کنیم نارو نمی‌زند تو هم نارو نزن کسی که به دیگران نارو نمی‌زند این زائر امام حسین است ولو به عمرش یک بار پایش به صحن و سرای ابی عبدالله نرسیده باشد و کسی که نارو می‌زند به دیگران زائر امام حسین نیست ولو یک عمر است کبوتر حرم امام حسین باشد پس زیارت یعنی روی کردن به همین خاطر چون مضامین این کتاب موجب می‌شود که شما دیگر روی به این‌ها کنید و روی از دیگران بگردانید، زیارت انسان را به میل می‌کشاند شما را متمایل می‌کند به این‌ها از دیگران منصرف می‌کند چون این مضامین یک مضامینی است که شما را متوجه اهل بیت می‌کند اسم‌اش را گذاشتند زیارت جامعه می‌گویند چون از جمیع زوایا انسان می‌تواند چهره‌ی اهل بیت را تماشا کند مثل یک گل سرخی که می‌دهند دست شما و شما این را می‌چرخانید و از تمام زوایا می‌بینید این مضامین مضامینی هستند که اهل بیت را از تمامی ابعاد و زوایا به تماشا می‌گذارد کبیره هم می‌گویند چون سنگین است مثل نماز است نماز کبیره است، مگر آن‌هایی که دل نرمی دارند برای خیلی‌ها این مضامین سنگین و دشوار و غیر قابل تحمل است مگر آن‌هایی که قلب خاشعی داشته باشند لذا گفته می‌شود زیارت جامعه‌ی کبیره‌ که سراپا توصیف اهل بیت است از اول تا آخر و اگر من بخواهم تمام توصیفات را در یک جمله خلاصه کنم زیارت جامعه کبیره می‌گوید ما اهل بیت خدا نیستیم اما خدایی می‌کنیم همه چیز دست ما است همه چیز در اختیار ما است ولی البته از ما نیست از او است شما یک قاشق شکر بریز در این لیوان شیرین می‌شود تمام خواص شکر را دارد ولی شکر نیست و هر چه دارد از شکر است می‌گوید ما تمام صفات الهی را داریم ولی خدا نیستیم و هر چه داریم از خداست همه کاره‌ی خدا هستند و خدا همه کارش را به دست این‌ها انجام می‌دهد.

شریعتی: خیلی خوب فکر می‌کنم چشم انداز بحث ترسیم شد ان شاء الله دوستان مراجعه کنند قطعا با یادگار امام هادی آشنا هستند اما فرازهای اول را مطالعه کنند ان شاء الله هفته‌ی بعد موضوع ما خواهد بود. فردا با حاج آقای فرحزاد خدمت شما خواهیم بود حاج آقا دعا بکنند همه‌ی ما آمین بگوییم.

حاج‌ آقا رنجبر: ان شاء الله خداوند به برکت همین روزها ما را با مضامین این زیارت آشنا کند.

شریعتی: ان شاء الله بهترین‌ها را برای شما آرزو می‌کنم عزاداری‌هایتان قبول. التماس دعا والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group