حجت الاسلام والمسلمین رنجبر
موضوع: شرح زیارت جامعه کبیره
تاریخ: 93/08/11
حاج آقا رنجبر: همان طور که فرمودید بحث ما همان زیارت جامعهی کبیره است منتها معمول این است که وقتی میخواهند وارد یک قصر و بارگاه رفیع و بلندی شوند و با یک تشریفاتی وارد میشوند و یک فرش قرمزی را پهن میکنند احساس کردم که کلام و سخن حافظ همان فرش قرمزی باشد که ما را به زیارت جامعهی کبیره برساند علت این هم که حافظ را انتخاب کردم چون حقیقتا از ارادتمندان صادق این خاندان است چون حافظ کسی است که به قول خودش در پرده میگویم سخن یا سخن سربسته گفتم با حریفان معمولا در پرده و سربسته سخن میگوید خیلی کم اتفاق میافتد که با صراحت کلام خودش را بیان کند بیشتر راز آلود است ولی وقتی که به خاندان پیامبر میرسد به خصوص به وجود نازنین امیرالمومنین میرسد با صراحت تمام میگوید که
حافظ اگر قدم زنی در راه خاندان به صدق * * * بدرقهی رهت شود همت شحنهی نجف
می گوید اگر از سر صدق و صفا راه خاندان پیامبر را پی بگیری همت و عنایت و توجه قلبی امیرالمومنین که سلطان نجف است بدرقهی راه تو خواهد شد غزلی هم که شروع کردیم همان غزل در نظر بازی ما بی خبران حیران اند من چنینام که نمودم دگر ایشان دانند تا رسیدیم به این بیت که
مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم * * * وای اگر خرقهی پشمین به گرو نستانم
وصف خورشید به شب پرهی اعما نرسد * * * که در این آینه صاحب نظران حیران اند
شما وقتی که یک قندان قند برابر کوچکترها میگذارید میگردند میگردند آن بزرگترش را انتخاب میکنند اما همین قندان قند را برابر بزرگترها میگذارید میگردند میگردند کوچک ترین را انتخاب میکنند چرا بچهها آن طور چرا بزرگ ترها این طور؟ علت اش این است که بچهها یک چیز را خوب نمیدانند اما بزرگ ترها خوب میدانند بزرگ ترها میدانند که پشت این شیرینی نا چیز و نازل و اندک چه تلخیهایی است که نهفته به همین خاطر به راحتی از این شیرینی اندک میگذرند در حقیقت این شیرینی نازل را قربانی یک شیرینی برتر و بالاتر که سلامتی و تندرستی است میکنند بر همین اساس نتیجه میگیریم که اساسا قرب به هر چیزی لازمه اش قربانی است شما اگر میخواهید به هر چیزی قرب پیدا کنید باید یک چیزی را قربانی کنید کسی که میخواهد به یک شیرینی بالاتری قرب پیدا کند نزدیک شود و دست پیدا کند باید شیرینیهای کمتر و فروتر و نازل تر را قربانی کند. این گلاب گیرها چرا به گلاب دست پیدا میکنند؟ چون قربانی میکنند آبهای زلال و طیب و پاک را قربانی گلها میکنند چون قربانی میکنند به گلاب قرب پیدا میکنند در دنیای معنویت و در عالم معنویت هم دقیقا همین طور است یعنی آن جا هم باید قربانی بکنی تا به یک قربی راه پیدا بکنی. در این عالم یک بوهای خوشی است یک رائحههای خوشی است که ما از آنها بی خبریم چرا؟ چون قربانی نمیکنیم کسی که میخواهد به آن بوهای خوش راه پیدا کند باید بوهای نازل و ناچیز را قربانی بکند ما میخواهیم بو ببریم چه کسی آمد چه کسی رفت چه کسی چه گفت فلانی درآمدش را از کجا کسب میکند خرج چه میکند همه اش میخواهیم از این بوها ببریم به همین خاطر از آن بوها محرومیم اگر کسی این بوها را قربانی بکند اصلا دنبال این نباشد که چه کسی آمد چه کسی آمد بو نکشد در زندگی مردم نسبت به حرفها و گفتهها و رفتار مردم این بوها را اگر قربانی کند به آن بوها راه پیدا میکند شما وقتی میروید در عطر فروشی دو سه عطر که بو کردید مشام پر میشود به همین خاطر اینها یک کار میکنند آن هم این است که میآیند یک مقدار قهوه برابر بینی شما میگیرند و شما بو میکشید وقتی بود کشیدید مشام شما از آن بوها خالی میشود از آن بوها تخلیه میشود و آن بوی تازه تر را میتوانید استشمام بکنید یعنی تا آن بوها نرود آن بوی تازه تر نمیآید در عالم معنویت هم همین است یک بوهایی است که اگر انسان بخواهد به آن بوها راه پیدا بکند باید این بوها را قربانی بکند پس قربانی لازمهی قرب است تا شما قربانی نکنید به چیزی قرب پیدا نمیکنید. همان چیزی که ما میگوییم بی مایه فتیر است همان چیزی که میگفت ارادتی بنما تا سعادتی برسی را باید قربانی کنیم. حالا حافظ میگوید.
مفلسانیم و هوای میو مطرب داریم
حافظ وقتی میگوید میمنظورش مینیست آن چیزی که سر زبانها است نیست منظورش معرفت است منظورش محبت است چرا به معرفت و محبت میگوید می؟ چون همان کار میرا میکند یک میخواره چرا میرا شراب را سر میکشد؟ میخواهد از خودش بی خود شود میخواهد فارغ شود میخواهد از غمها و غصهها رها شود نجات پیدا بکند برای چند لحظه نجات پیدا میکند ولی بعد اش خماری است. حالا حافظ میگوید اگر انسان به معرفت الهی راه پیدا کند او هم چنین اوصافی پیدا میکند حقیقتا از خودش بی خود میشود از غمها از غصهها فارغ میشود «أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» (یونس/62) نه حزنی نه ترسی نه هراسی همان که خدا رحمت کند امام را میفرمود والله در تمام عمرم حتی برای یک بار نترسیدم این نترسی این بی باکی ریشه در معرفت و محبت حق دارد. به همین خاطر به آن میگویند مییا مطرب در کوچه و بازار یعنی رامشگر یعنی آوازخوان کسانی که میآیند میخوانند و شما شاد میشوید مطرب در نگاه حافظ هر چیزی که مایهی طربناکی و فرحناکی و مایهی سرور و شادی دل باشد است حالا میگوید آن کسی که میرود در شراب خانهای تا جامی از شراب بگیرد بی مایه فطیر است نمیشود مفلس باشد و به او میبدهند و مطرب در اختیارش بگذارند امکان ندارد میگوید حکایت ما حکایت یک چنین کسی است مفلسانیم جیبمان خالی است هوای میو مطرب داریم میخواهیم به معرفت خدا به محبت خدا راه پیدا کنیم میخواهیم به سرور دل به بهجت و ابتهاج قلب برسیم امکان ندارد باید قربانی کنیم باید یک مایهای بگذاریم وسط
مفلسانیم و هوای میو مطرب داریم
توقع خیلی بالایی است
وای اگر خرقهی پشمین به گرو نستانم
آن وقتها طرف وقتی میرفت شراب خانه پول نداشت مفلس بود میگفت این لباس من گرو امانت شما یک جامی به ما بدهید ما فعلا از خماری بیاوریم بیرون بعد میرویم یک پولی تهیه میکنیم میدهیم و جامه را برمیداریم جامه را به گرو میگرفتند به شرطی که بیارزد اگر یک جامهی مندرس و پوسیده و به قول حافظ خرقه یعنی پر وصل و پینه باشد که به گرو نمیگیرند حافظ میگوید حکایت ما حکایت چنین کسی است تمام دارایی اش یک جامه است که آن هم مندرس است میخواهد بگذارد گرو تا یک جامی بگیرد میگوید حکایت ما هم همین است ما یک اعمالی داریم شکسته و یک عباداتی داریم که در خور نیست یک کارهایی کردیم که چندان شایسته نیست اینها را میخواهیم گرو بگذاریم بعد بگوییم حالا به ما معرفت بدهید محبت بدهید حالا دل ما را شاد کنید میگوید این امکان ندارد.
وای اگر خرقهی پشمین به گرو نگذاریم
وای اگر این چهار رکعت نماز را از ما قبول نکنند ما برای همیشه در روزی که همه مست اند خمار میمانیم این متن قرآن است خودش میگفت.
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
با همین بیت اش دو آیهی قرآن را گفت در یک جایی کلام حافظ مثل قالی است یک نقش و نگار دارد یک تار و پود دارد نقش و نگارش دیده میشود اما تار و پودش دیده نمیشود هر چه هم است آن تار و پود است اگر نقش و نگارها جفت شدند به خاطر آن تار و پود است که اگر آن نبود امکان نداشت کلام حافظ نقش و نگاری دارد همین که میشنویم و لذت میبریم تار و پود هم دارد که آیات قرآن است قرآن میگوید «وَ اتَّقُوا اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ الله» (بقره/282) مگر معرفت نمیخواهید باید قربانی کنید باید مایه بگذارید باید تقوا بیاورید باید اعمال شایسته را بیاورید اعمال شایسته را بیاورید معرفت را ببرید یک جای دیگر میگوید تقوا مثل جامه است انواعی دارد فاخر دارد مندرس دارد حافظ میگوید تقوای اولیای خدا جامهی فاخر است از او قبول میکنند او وقتی ببرد به او میدهند میتواند گرو بگذارد ولی جامهای که تو داری خرقهی پشمینه و جامهی فرسوده و پوسیده است امکان ندارد از تو بپذیرند
وای اگر خرقهی پشمینه به گرو نستانند
وصف خورشید به شب پرهی اعما نرسد * * * که در این آینه صاحب نظران حیرانند
به خفاش شب پره هم میگویند شب پرواز میکند اعما هم است کور است نمیبیند به همین خاطر روز بیرون نمیآید و اصلا نور را نمیفهمد خورشید را نمیفهمد میگوید شما بیا به یک خفاش بگو که میشود از خورشید برای ما بگویی و توصیف کنید که چه است میتواند بگوید؟ وصف خورشید توصیف کردن خورشید به شب پرهی اعما نرسد چون اصلا او نور را درک نمیکند نمیفهمد، که در این آینه، به خورشید میگوید آینه چون کار آینه انعکاس دادن است این خورشید هم انعکاس میدهد عظمت حق را یعنی شما با خورشید عظمت حق را میتوانی دریافت کنی
که در این آینه صاحب نظران
آنهایی که چشم دارند حیران اند من و شما که چشم داریم حیرانیم نمیدانیم حقیقت خورشید چه است منجمین عالم هنوز در کنه خورشید مانده اند چه میخواهد بگوید؟ حافظ همیشه به در میزند تا دیوار متوجه شود سبک سبک قرآن است قرآن میگوید موسی این کار را کرد یعنی اگر این کار را بکنی موسایی یا اگر فلان کار را بکنی فرعونی میخواهد بگوید «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (نور/35) خدا نور است ما نسبت به خدا همان شب پره ایم همان خفاش هستیم ما هیچ درک و دریافتی نمیتوانیم داشته باشیم توقع اش را هم نباید داشته باشیم
که در این آینه صاحب نظران حیران اند
نازنینانی مثل امیرالمومنین در حیرت است خودش میگوید آن همتهای عالی نمیتوانند به آن جا برسند عقول نمیتوانند برسند حیرانند در عظمت و شکوه
قرآن هم یکی از این خورشیدها است «أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا» این قرآن را هم بعضیها شب پره هستند نمیتوانند حقیقت قرآن را دریافت کنند و درک کنند لذا یک تورقی میکند ورقی میزند چهار سطر را میخواند میگوید چیزی نیست یک مشت قصه است افسانه است مگر چه میگوید این کتاب آتش ابراهیم را نسوزاند خب نسوزاند به من چه من را که میسوزاند دریا موسی را غرق نکرد خب نکرد ما را که غرق میکند هر ساله چقدر کنار ساحل مازندران غرق میشوند یا یوسف به قعر چاه افتاد و بعد هم به تخت نشست خب افتاد نشست ما که نیفتادیم ما که اگر بیفتیم در چاه به تخت نمینشینیم یا کفار مشرکین بنی اسرائیل دربارهی خدا این جسارتها کردند خب کردند ما که نکردیم یک مشت قصه است به چه کار میآید در حالی که با همین قصهها دارد هدایت میکند میگوید ببین آتش ابراهیم را نمیسوزاند دریا موسی را غرق نمیکند یوسف به قعر چاه افتاد ولی بر تخت نشست پس این پس اش خیلی مهم است این را باید تو نیتجه بگیری پس چرا نگرانی تا او نخواهد هیچ کس به هیچ کس آسیبی نمیرساند دارد هدایت میکند میگوید همه چیز دست خودش است وقتی من نخواهم دریا موسی را غرق نمیکند وقتی من نخواهم آتش ابراهیم را نمیسوزاند وقتی من نخواهم آنها بخواهند یوسف را ذلیل بکنند من عزیز میکنم دارد هدایت میکند یا وقتی که میگوید بنی اسرائیل این را گفتند کفار این را گفتند مشرکین این را گفتند دارد هدایت میکند ببین حتی اگر خدا هم باشی پشت تو حرف میزنند ببین پشت سر من حرف میزنند پس چرا نگرانی چرا تلاش میکنی در چشمها جلوه کنی چرا تلاش میکنید به دلها بنشینید حتی اگر خدا هم باشی پشت سر تو حرف میزنند دارد هدایت میکند.
که در این آینهی قرآن صاحب نظران نازنینانی مثل علامه طباطبائیها از این هدایتها حیرانند و در حیرتند
یا خود اهل بیت، که اینها نور هستند وصف خورشید به شب پرهی اعما نرسد یک داعشی نمیتواند درک کند دریافت کند امیرالمومنین را حقیقت سیدالشهدا را حقیقت علی بن موسی الرضا را اینها خورشیدند و آنها شب پره هستند.
وصف خورشید به شب پرهی اعما نرسد که در این آینه در این خورشیدها صاحب نظران حیران اند
امیرالمومنین همان خورشید است روز عاشورا وجود نازنین سیدالشهدا علیه السلام یک رجزی دارد خیلی زیبا آن جا میگوید که پدرم خورشید است میگوید در میان خلایق عالم چه کسی جدش مثل جد من است یا مثل شیخ و پیر و مراد و پدر من امیرالمومنین که هم او هم جدم هر دو دو نشانهی حق بودند مادرم فاطمهی زهرا است پدرم درهم کوبندهی کفر در جنگهای بدر و حنین است چقدر زیبا میگوید پدرم وقتی که نوجوان بود هنوز به بلوغ نرسیده بود خدا را عبادت میکرد و در حالی که قریش عبادت میکردند پرستش میکردند آن دو بت را، اینها لات و عزی را پرستش میکردند ولی پدرم بر هر دو قبله نماز خواند چه آن وقتی که قبله بیت المقدس بود چه آن وقتی که قبله کعبه بود بعد میگوید پدرم خورشید است و مادرم ماه است و من ستارهای هستم فرزند دو ماه تابناک یا فرزند ماه و خورشید اینها خورشیدند که در این آینه صاحب نظران حیرانند منتها برای این که این حیرت ما به گمگشتگی منجر و منتهی نشود وجود نازنین امام هادی علیه السلام آمد یک متنی ارائه کرد به نام زیارت جامعهی کبیره تا ما گمگشته نشویم خیلی در حیرت و حیرانی فرو نرویم من یک وقتی در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها دنبال یک کسی میگشتم همان طور که ایستاده بودم یک کسی دست گذاشت روی شانهام نگاه کردم دیدم همان کسی است که من دنبال اش هستم خندید گفت من میخواستم خیلی اذیت نشوی راست هم میگفت اگر دست روی شانهی من نمیگذاشت من از این شبستان از این صحن به آن صحن میرفتم و آن را پیدا نمیکردم حکایت حضرت هادی همین است دستی گذاشته روی شانهی ما یک چند فرازی روی گوش ما خوانده میگوید ما این هستیم این طرف آن طرف نگرد ان شاء الله در مجال بعد فرازهایی را اشاره خواهم کرد.
شریعتی: خیلی خوب پس اگر هوای مطرب داریم باید که مفلس نباشیم و دستمان پر باشد و آن هم بهترین توشه تقوا است و اخلاص است که نصیب همه شود خیلی ممنون در بخش بعدی هم خدمت شما خواهیم بود با فرازی از زیارت جامعهی کبیره صفحهی 253 قرار امروز ما است چقدر خوب است ثواب تلاوت این آیات را هدیه بکنیم به روح بلند حضرت اباالفضل العباس علمدار کربلا آیات 29ام تا 34ام سورهی مبارکهی رعد تلاوت میشود در آستانهی تاسوعای حسینی هستیم باز هم ایام را تسلیت میگویم برمیگردیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ ﴿٢٩﴾ كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهَا أُمَمٌ لِّتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ ﴿٣٠﴾ وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَل لِّلَّـهِ الْأَمْرُ جَمِيعًا أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَن لَّوْ يَشَاءُ اللَّـهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعًا وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُم بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِّن دَارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّـهِ إِنَّ اللَّـهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ ﴿٣١﴾ وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ ﴿٣٢﴾ أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَى كُلِّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَجَعَلُوا لِلَّـهِ شُرَكَاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي الْأَرْضِ أَم بِظَاهِرٍ مِّنَ الْقَوْلِ بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكْرُهُمْ وَصُدُّوا عَنِ السَّبِيلِ وَمَن يُضْلِلِ اللَّـهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿٣٣﴾ لَّهُمْ عَذَابٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ وَمَا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ ﴿٣٤﴾
کسانی که ایمان آوردند، و کارهای شایسته انجام دادند، برای آنان زندگی خوش و با سعادت و بازگشتی نیک است. (۲۹) آن گونه [که رسولان گذشته را ارسال کردیم] تو را در میان امتی که پیش از آن، امت هایی روزگار به پایان بردند، فرستادیم، تا آنچه را به تو وحی کردیم بر آنان بخوانی، در حالی که آنان [با روی گرداندن از وحی] به [خدایِ] رحمان کفر می ورزند. بگو: او پروردگار من است، معبودی جز او نیست، فقط بر او توکل کردم و بازگشتم فقط به سوی اوست. (۳۰) و اگر قرآنی بود که به وسیله آن کوه ها به حرکت می آمدند، یا زمین پاره پاره می گشت، یا به وسیله آن با مردگان سخن گفته می شد [باز هم این کافران لجوج، ایمان نمی آورند، زیرا وقتی با مشاهده قرآن که بزرگ ترین معجزه است ایمان نیاورند با مشاهده هیچ معجزه ای ایمان نمی آورند! کار هدایت و ایمان اینان ارتباطی به معجزه ندارد] بلکه همه کارها فقط در اختیار خداست. پس آیا آنان که ایمان آورده اند، ندانسته اند که اگر خدا می خواست همه مردم را [از روی اجبار] هدایت می کرد؟! [ولی هدایت اجباری فاقد ارزش است] و همواره به کافران به کیفر آنچه که انجام دادند، حادثه ای کوبنده و بسیار سخت می رسد یا حادثه نزدیک خانه هایشان فرود می آید [که شهر و دیارشان و اطرافش را ناامن می کند] تا وعده [قطعی و نهاییِ] خدا [که شکست کامل کافران و عذاب آخرت است] فرا رسد؛ بی تردید خدا خُلف وعده نمی کند. (۳۱) [فقط تو را مسخره نمی کنند] قطعاً پیامبرانی که پیش از تو بودند، مسخره شدند. پس به کافران مهلت دادم، سپس آنان را [به کیفر سخت] گرفتم، پس [یافتی که] مجازات و عذاب [من] چگونه بود؟ …. (۳۲) آیا کسی که بر همه نفوس [جهانیان] با آنچه به دست آورده اند، مسلط و حاکم و نگهبان است [و همه تحولات وجود آنان را تا رساندنشان به سر منزل مقصود در اختیار دارد، مانند کسی است که مطلقاً این صفات را ندارد؟] ولی آنان [از روی جهل و نادانی] برای خدا شریکانی قرار داده اند! بگو: [ویژگی های] آن شریکان را نام ببرید [تا روشن شود که آیا شایسته شریک قرار دادن برای خدا هستند؟!] آیا خدا را از چیزی در روی زمین که آنها را شریک خود نمی شناسد، خبر می دهید؟ یا سخنی ظاهر و پوچ و بی منطق است [که بر زبان خود می رانید؟!] بلکه برای کافران نیرنگ و دروغشان آراسته شده، و از راه خدا بازداشته شده اند [تا آنجا که موجودات بی ارزش و بی اثر را شریکان حق پنداشته اند]؛ و هر که را خدا [به سبب از دست دادن لیاقتش] گمراه کند، او را هیچ هدایت کننده ای نخواهد بود. …. (۳۳) برای آنان در زندگی دنیا عذابی است، و مسلماً عذاب آخرت سخت تر و پر مشقت تر است، و آنان را هیچ حافظ و نگه دارنده ای [از عذاب خدا] نیست. (۳۴)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: ان شاء الله زندگی همهمان منور به نور قرآن باشد اشارهی قرآنی امروز را بفرمایند.
حاج آقا رنجبر: همان آیهی دوم یک فرازی دارد که فکر میکنم حافظ هم بر اساس همان فراز گفت
مصلحت دید من آن است که یاران همه کار بگذارند و سر طرهی یاری گیرند
قرآن هم همین را میگوید، میگوید قُل هُوَ بگو او این بگو او خیلی مهم است همان آیهی اول سورهی توحید هم است و سورهی توحید را شما هر روز در نماز میخوانید این اهمیت اش را میرساند میگوید قل هو بگو او یعنی نگو این نگو آن ما همه اش این و آن میکنیم در نماز میگوییم بگو او به محض این که تمام میشود میگوییم اگر فلانی این کار را نکرد چه خاکی به سر کنیم قل هو بگو او او کیست؟ سورهی توحید میگوید قل هو الله او الله است الله چه کسی است؟ احد است بی همتا است بی نظیر است برای چه بی همتا است ؟ الصمد پر است سرشار است از نور از رحمت از عظمت از هر چه که تو بخواهی یعنی دیگران تهی اند خالی اند طبل اند فقط صدا دارند خدا صدا ندارد چون پر است کسی که خالی است صدا دارد آن چیزی که پر است صدا نمیکند این جا هم همین را میگوید قُل هُوَ رَبّیبگو او او است که میتواند من را رشد بدهد بالا بکشد جز او هر کسی باشد من را پایین میکشد عین یک بذر که باید بیایید خاک چون فقط خاک است که میتواند او را سبز کند انسان هم فقط باید بگوید خدا چون خدا است که میتواند او را رشد بدهد و پرورش بدهد.
شریعتی: خیلی ممنون وارد زیارت جامعهی کبیره میشویم.
حاج آقا رنجبر: اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ سلام و تهیت و درود مثل عطر و گلاب است عطر و گلاب را به حیوان نمیزنند شما ندیده اید به حیوان خانگی خودش هم حتی گلاب بزند امکان ندارد سلام و تهیت هم همین طور است ویژهی انسان است به انسان سلام میکنند به انسان درود میفرستند نه به حیوان تنها موجودی که شایستگی سلام دارد انسان است و انسان هم یک مقام است به هر کسی نمیشود گفت انسان ما به هر بشری میگوییم انسان هر بشری انسان نیست هر انسانی بشر است ولی هر بشری انسان نیست هر طلایی فلز است ولی هر فلزی طلا نیست انسان یک مقام است که بعضیها آرزوی دیدن آن را داشتند
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کاز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
انسان خیلی مهم است کم چیزی نیست به همین خاطر قرآن یک سورهای دارد به نام سورهی انسان در آن جا انسان را نه که تعریف میکند توصیف میکند بلکه به نمایش و تماشا میگذارد میخواهد بگوید انسان تماشایی است قرآن به چه کسی میگوید انسان؟ دو نفر هستند برای یک نفرشان یک اتفاق ناگواری میافتد گرفتار میشود آن دومی میشنود میبیند انگار نه انگار عین خیالش هم نیست قرآن میگوید من به این موجود انسان نمیگویم حالا میخواهی بگویی اسم اش چیست برو در عالم بگرد نمونه اش را پیدا کن شما وقتی میروید در عالم حیوانات میبینید نمونه اش زیاد است دو گوسفند دارند میروند یکی پایش گیر میکند در چاله میخورد زمین آن یکی عین خیالش اش نیست راهش را میکشد میرود میگوید آن آدم مثل این حیوان است من به او انسان نمیگویم او حیوان است یک وقتی دو نفر هستند برای یکی مشکلی پیش میآید یک ناراحتی پیش میآید آن دومی نه تنها بی اعتنا نیستای کاش بی اعتنا بود پایکوبی میکند شادمانی میکند خوشحال است که همکارش از کار بی کار شد رفیق اش ورشکست شد برای دختر خاله اش خواستگار آمد به هم خورد ازدواج فلانی به طلاق کشید انگار دنیا را به این دادند قرآن میگوید من به این انسان نمیگویم برو بگرد ببین نمونه اش را پیدا میکنی شما وقتی در عالم حیوانات میبینید حتی در عالم حیوانات هم نمونه ندارد یعنی همان دو گوسفند که یکی زمین خورد یک گوشهای نشست از ناراحتی آن یکی درست است بی اعتنا است ولی دیگر پایکوبی نمیکند رقص نمیکند در همین بی اعتنایی اش میماند پس این موجود از آن حیوان پست تر است یک وقتی دو نفر هستند یک اتفاقی برای یکی پیش میآید آن یکی بی اعتنا نیست شادمانی هم نمیکند ناراحت میشود اما فقط ناراحت میشود کار از او میآید نمیکند یک قلمی را روی کاغذ بچرخاند یک گوشی تلفنی بردارد یک زبانی بگذارد یک وساطت و شفاعتی بکند ابدا فقط ناراحت است هر جا مینشیند میگوید برای کسی مشکلی پیش آمده دعا کن قرآن میگوید این از اولی دومی بهتر است ولی من باز به این انسان نمیگویم ولی یک وقت دو نفر هستند وقتی برای اولی یک مشکلی پیش میآید آن دومی نه تنها بی اعتنا نیست و نه تنها پایکوبی نمیکند و نه تنها ناراحت میشود بلکه صدایش میکند میگوید این ناراحتیات برای من این راحتی من برای تو این غصههای تو برای من این شادیهای من برای تو قرآن میگوید من به این موجود میگویم انسان لذا ماجرای امیرالمومنین را مطرح میکند آن یتیم آن مسکین آن اسیر را نه تنها بی اعتنا نیست نه تنها شادمانی نمیکند نه تنها غصه میخورد بلکه هر چه در سفره دارد میگوید برای تو این راحتی ما این شادی ما برای تو آن ناراحتی تو گرسنگی تو غم تو هم برای ما قرآن میگوید من به این موجود میگویم انسان این انسان شایستهی سلام است شایستهی تهیت است اینها وصف باران را دارند بارانی که میآید روی این برگهای دود گرفته گرد آلود غبار آلود میبارد دودهی اینها را گرد اینها را غبار اینها را برای خودش برمیدارد تا آنها نفس بکشند تا آنها شاداب باشند اینها عین باران اند وجود نازنین سیدالشهدا علیه السلام آمد بالای سر اثامه بن زید گفت چرا غمگین هستی گفت بدهکارم آن هم نه یک درهم نه دو درهم شصت هزار درهم حضرت فرمود غمات نباشد من پرداخت میکنم من غمات را میخورم تو غم نخور تو شاد باش این یعنی انسان بر این انسان باید درود فرستاد که شمع صفت میسوزد شمع شب تا صبح میسوزد آب میشود تا شما در روشنایی و نور باشید امام حسین شمع صفت سوخت لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَهِ تا مردم را از تیرگی تاریکی و ظلمت جهالت نجات بدهد من میسوزم من آب میشوم تا شما از این تاریکی رها شوید و نجات پیدا کنید برای این موجود نباید سلام فرستاد؟ لذا ما میگوییم السلام علیکم چرا؟ یعنی شما در این آیینهی سلام انسانیت اینها را میبینید یعنی واقعا شما انسان هستید حقیقتا انسان هستید کاملا انسان هستید و انسان کامل هستید یعنی آن چیزی که اینها را شایستهی سلام کرده اخلاق است که در اوج خودش با خودشان به همراه دارند اگر اینها شایستهی سلام اند و شایستهی تحیت اند به خاطر این است که عرض کردم انسانیت دارند انسانیت را در اوج و منتهای خودش دارند حد اعلی. یعنی هر چه شما از صفات خوب و نیک شنیدید اینها در اوج دارند و در زندگی اینها موج میزند یک نمونه عرض میکنم امام صادق علیه السلام در عصرش کسی زندگی میکرد به نام سید اسماعیل همیری این شاعر امیرالمومنین بود افتخار هم میکرد هر جا مینشست از امیرالمومنین میگفت هیچ ابایی هم نداشت منتها یک نطقه ضعف داشت این بود که اهل شراب بود میگسار بود میخواره بود یک وقتی میرود از شرابخوانه جام شراب اش را میگیرد کوزهی شراب اش را میگیرد تا برود خانه بین راه یک مرتبه میبیند از ته کوچه امام صادق علیه السلام دارد میآید خیلی خجالت میکشد حالا اگر به هم رسیدیم حالا اگر پرسید من چه جواب بدهم به هم رسیدند بعد از احوال پرسی حضرت فرمود در کوزه چه داری؟ این ماند چه بگوید گفت در این کوزه؟ فرمود بله گفت شیر است برای بچهها شیر گرفتم شیر هم که شما میدانید خیلی خاصیت دارد حضرت فرمود حالا که خاصیت دارد یک قدری اش را هم به ما بده دست دراز کرد فرمود بریز کف دست ما این گفت از این ؟ شیر؟ در کوچه؟ این هم سر آن ظرف را باز میکند میریزد کف دست امام همین که میریزد میبیند شیر است بعد امام از او میپرسد امام زمان تو کیست؟ میگوید میخواهی بدانی؟ میگوید بله میگوید امام زمان من آن کسی است که آن قدر انسان است آن قدر آقا است آن قدر کریم است آن قدر خطا پوش و عیب پوش است که برای این که من خجالت نکشم شرمنده نشوم شرمسار نشوم سرافکنده نشوم شراب من را تبدیل به شیر کرد آن امام من است آیا یک چنین کسی شایستهی سلام نیست؟ نباید ما به او سلام بفرستیم؟ بگوییم السلام علیکم یا اهل بیت النبوه.
شریعتی: خیلی خوب خیلی ممنون ان شاء الله هفتهی بعدی هم این بحث را ادامه خواهیم داد ما فردا و پس فردا برنامه نداریم عاجزانه از همهی شما التماس دعا داریم خیلیها التماس دعا گفتند در این شبها و روزها ان شاء الله چهارشنبه با حضور حاج آقای ماندگاری خدمت خواهیم رسید. حاج آقای رنجبر دعا بفرمایید و دوستان آمین بگویند و خداحافظی بکنیم.
حاج آقا رنجبر: من هم از شما و هم از مخاطبین خوب شما میخواهیم که دعا بکنند ما این بحث را به سر انجام برسانیم.
شریعتی: ان شاء الله خیلی ممنون بهترینها را برای شما آرزو میکنم خیلیها دلشان زیارت کربلای معلی میخواهد آنهایی که آن جا هستند و بینندهی برنامهی ما هستند حتما نائب الزیارهی ما و همهی دوستان سمت خدایی باشند مثل همیشه سلام میگوییم به حضرت اباعبدالله الحسین و ان شاء الله حضرت پاسخ سلام ما را خواهند داد السلام علیک یا اباعبدالله.