حجت الاسلام والمسلمین رنجبر
موضوع: شرح زیارت جامعه کبیره
تاریخ: 93/09/23
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
سحر گه رهروی در سرزمینی * * * همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آن گه شود صاف * * * که در شیشه بر آرد اربعینی
خدا زان خرقه بیزار است صد بار * * * که صد بت باشدش در آستینی
مروت گر چه نامی بی نشان است * * * نیازی عرضه کن بر نازنینی
ثوابت باشد ای دارای خرمن * * * اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
نمی بینم نشاط عیش در کف * * * نه درمان دلی نه درد دینی
نه حافظ را حضور درس خلوت * * * نه دانشمند را علم الیقینی
شریعتی: سلام میگویم به همهی شما خانمها و آقایان خیلی خوش آمدید به سمت خدای امروز. عزاداریهای شما در ایام اربعین حسینی مورد قبول خداوند متعال قرار بگیرد. حاج آقای رنجبر سلام علیکم و رحمة الله خیلی خوش آمدید.
حاج آقا رنجبر: علیک السلام. بسم الله الرحمن الرحیم من هم خدمت شما و همهی بینندگان خوب و عزیز عرض سلام و ادب و احترام دارم.
شریعتی: سلامت باشید خیلی خوشحالیم خدمت شما هستیم. آرزو میکنم دوستان در هر کجا که هستند تن شان سالم باشد و قلب شان سلیم. در بخش ابتدایی برنامه مان چند بیت از این غزلیات حافظ را با هم مرور میکنیم نکات لطیفش را برای ما میفرمایند خدمت شما هستیم..
حاج آقا رنجبر:
ثوابت باشد ای دارای خرمن * * * اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
نمی بینم نشاط عشق در کف * * * نه درمان دلی نه درد دینی
یک شاخهی پر میوه به خاطر میوه هایش خمیده میشود و گاهی حتی میشکند وقتی از این خمیدگی و وقتی از این شکستن رهایی پیدا میکند که چیده شود هر دانه میوهای که میچینید شاخه یک مقدار آزاد میشود یک مقدار سر بلند میکند دومی را بچینید یک مقدار بیشتر همین طور آخرین که چیده اید دیگر کاملا سبک بار میشود و رها میشود و آزاد میشود و به امن میرسد یعنی دیگر از شکستگی نجات پیدا میکند آدمهای دارا آدمهای برخوردار مثل شاخههای پر میوه میمانند اینها اگر ریزشی نداشته باشند نثاری نداشته باشند بخششی نداشته باشند به وسیلهی همین داراییها همین ثروتها از پا در میآیند ولی اگر اهل انفاق و بخشش و دهش باشند آن بخششها و بخشندگیها مایه رهایی و آزادی و امنیت آنها میشود حافظ هم همین را میگوید.
ثوابت باشد ای دارای خرمن * * * اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
آن وقتها گندمها را که درو میکردند با دست و با داس درو میکردند خوشههای گندم را درو میکردند و یک گوشهای تلنبار میکردند یک خرمنی از گندم میشد بعد هم بار میکردند و به آسیاب میبردند صاحب خرمن میگفت خوشههایی که روی زمین مانده یا پراکنده است اینها را جمع نکنید افرادی بودند نیازمند تهی دست میآمدند و صاحب خرمن به آنها اجازه میداد تا خوشههایی که روی زمین ریخته را جمع کنند برای خودشان به اینها میگفتند خوشه چین که بعدها در ادبیات ما خوشه چین به نیازمندان گفته میشود خوشه چین یعنی نیازمند و با این کارش هم صاحب خرمن نتیجهای میگرفت سودی میبرد یک آرامشی در خودش احساس میکرد حالا حافظ میگوید ثوابت باشد یعنی سود میبری نتیجه میبریای دارای خرمن تو که دارای یک خرمنی حالا خرمن گندم نه خرمن اعتبار یک عالم اعتبار داری یک عالم آبرو داری یک عالم عزت داری یک عالم حرف تو را میخرند ثواب میبری نتیجه میگیری ثوابت باشدای دارای خرمن اگر رحمی کنی بر خوشه چینی اگر یک رحمی رحمتی لطفی التفاتی توجهی داشته باشی به کسانی که نیازمند این آبرو و اعتبار تو هستند نتیجه اش این است که اولا خودت احساس سبک بالی و سبک باری پیدا میکنی دوم هم این که موجبات جلب رحمت حق را فراهم میکنی چون فرمودند اِرحَم مَن فِی الاَرض یَرحَمُکَ مَن فِی السّماء اگر به اهل زمین رحم کنی آسمان هم به تو رحم خواهد کرد اگر رحم کنی رحم میکنند امیرالمومنین فرمود عجب دارم از کسی که میخواهد بالادستش به او رحم بکند حالا این بالادست سلسله مراتب دارد میرود تا خدا ولی به زیر دستان خودش رحم نمیکند یعنی یک آقا به زن و بچهی خودش رحم نمیکند توقع دارد که صاحب کارش به او رحم کند تا وقتی به زن و بچه ات زور گفتی صاحب کارت هم به تو زور میگوید سعدی هم میگفت تو هرگز رسیدی به فریاد کس که میخواهی امروز فریاد رس یک روزی بالاخره دستت را بالا میگیری به یک گرهی میخوری هیچ کس نمیتواند این گره را از تو دور کند و رفع کند جز خدا ولی آن روز وقتی دستت را بالا بردی ندا میشنوی همین است تو هرگز رسیدی به فریاد کس، که میخواهی امروز فریاد رس.
ما را عجب ار پشت و پناهی بود آن روز * * * که امروز کسی را نه پناهیم و نه پشتی
میگوید خیلی عجیب است فردای قیامت به ما پناه دهند در حالی که ما امروز به هیچ کس هیچ پناهی ندادیم.
ثوابت باشدای دارای خرمن * * * اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
نمی بینم نشاط عیش در کف * * * نه درمان دلی نه درد دینی
علت این که حافظ زنده است چون حرف هایش زنده است انگار که این غزل را همین امروز گفته باشد عیش یعنی زندگی نشاط عیش یعنی نشاط طراوت و شادابی در زندگی شوق زندگی میگوید من در هیچ کس نمیبینم همه افسرده اند همه ملول اند همه در هم اند خوش نیستند پژمرده اند میدانید چرا؟ نه درمان دلی نه درد دینی.
علتش همین دو تا است هیچ کس به دنبال درمان دل خودش نیست همه دنبال درمان تن هستند یک سر درد میگیرد این دکتر آن دکتر این آزمایشگاه آن آزمایشگاه این دارو آن دارو حتی این کشور آن کشور تا این تن خودش را تعمیر بکند یک روز بینی اش را عمل میکند یک روز چروک زیر چشمش را یک روز گونه هایش را هر روزی درگیر تن هستند در حالی که این تن به قول صائب میگفت یک سفالی است که امروز فردا میشکند در حفظ جسم این همه فکر محال چیست؟ غیر از شکست عاقبت این سفال چیست؟
این مثل سفال است از جنس خاک است این سبو امروز اگر نشکست فردا بشکند این نمیماند یک جایی مولوی تعبیر میکند به زمین دیگری میگوید این تن زمین دیگری است
شریعتی: یعنی چه؟
حاج آقا رنجبر: یک زمینی است مال شما من آمده ام آن زمین را آباد کرده ام ویلایی برای خودم ساخته ام یک روزی شما از راه میرسید این را از من خواهی گرفت و با بولدوزر با خاک یکسان میکنی میگوید این تن زمین دیگری است مال خاک است یک روزی این خاک این تن را از شما میگیرد و با خاک یکسانش میکند در زمین دیگری خانه مکن کار خود کن کار بیگانه مکن چیست بیگانه تن خاکی تو کز برای اوست غم ناکی تو
تن خاکی تو یعنی دائم غم و غصهی این تن را داری در حالی که این تن به شما داده اند که به وسیلهی آن چراغ روحت را روشن کنی شما کبریت که میزنی برای چه میزنی؟ میخواهی روشن کرده باشی؟ نه کبریت را میزنی تا شمعی را با آن روشن کنی اگر با این کبریت شمعی روشن کردی کردی اگر نکردی میسوزد و تمام میشود و میمیرد خدا این تن را داد این زبان و چشم و گوش را داد که تو حرفهایی را بزنی حرفهایی را بشنوی که چراغ روحت شمع روحت را با این حرفها و با این رفتار و حرکات روشن کنی اگر روشن نکردی زود خاموش میشود
باد تند است و چراغم ابتری * * * زو بگیرانم چراغ دیگری
باید زود به وسیلهی این کبریت شمع دیگری را روشن کنیم
تا که روزی این بمیرد ناگهان * * * پیش چشم خود نهد او شمع جان
که یک روزی که این تن مرد چراغ بدن خاموش شد یک چراغی روشن باشد که آن چراغ روحت باشد و در تاریکی و ظلمات قرار نگیرد. قرار است با این تن چراغ روح را روشن کنیم. منتها ما مثل بچهها که با کبریت بازی میکنند کبریت را آتش میزنند نگاهش میکنند خاموش که شد کبریت بعدی ما داریم با تن خودمان این کار را میکنیم نه درمان دلی دنبال درمان تن هستیم هیچ کس نمیرود پیش کسی بگوید دل من پر از کینه است پر از غرور و بد خواهی و بد ذاتی است پر از حسادت است چه کار کنم دل من درمان شود نه درمان دلی نه درد دینی مردم درد دین هم ندارند دغدغهی دین هم ندارند همه اش دغدغه و درد دنیا است بچه اش را سر هر کلاسی میفرستد هر معلمی میآورد ارگ گیتار سه تار تار نقاشی شنا فیزیک شیمی ریاضی نمیرود دست یک معلم دینی را بگیرد شما سراغ دارید یک کسی دنبال یک معلم دینی بگردد بگوید روی دین بچهی من کار بکن که در آینده وقتی بزرگ شد به او نگویند با یک تار مو آدم به جهنم نمیرود دستش پر باشد بگوید چرا؟ با یک تار مو هم آدم جهنم میرود همان طوری که جنگل با یک نخ کبریت به آتش مینشیند جهنم ممکن است با یک تار مو انسان نرود ولی با یک تار مو جهنم شروع میشود من وقتی یک تار مویم را بیرون میاندازم به طرف مقابل دارم گرا میدهم علامت میدهم که من به این چهارچوبهای دینی هیچ تقیدی ندارم اگر هم میبینی الآن یک چنین پوششی دارم تحمیل شرایط است تحمیل خانواده است اگر این شرایط و خانواده نبود من هم همانی هستم که تو فکر میکنی اگر با این بچه از کودکی کار میکردند وقتی بزرگ میشد گرفتار نمیشد مبتلا نمیشد.
شریعتی: احساس نیاز و ضرورت را نمیکنند.
حاج آقا رنجبر: نمیکنند چرا؟ چون درد دنیا را دارد ولی درد دین را ندارد.
شریعتی: یک مشکلی است هم در مورد درد دل ما بیشتر سراغ تن میرویم یا حتی در مورد درد دین که خیلی کمتر است و درد دنیا بیشتر است شاید حس گرهای ما خیلی ضعیف عمل میکند یا احساس نمیکنیم این دردها را این از کجا نشئت میگیرد.
حاج آقا رنجبر: نشئت اش همین است که ما وقتی به یک چیزی خیلی تمرکز کردیم وقتی به یک چیزی خیلی پرداختیم جدی گرفتیم ناگزیریم آن طرف را شوخی بگیریم و جدی نگیریم شما وقتی تن را جدی گرفتید به ناگزیر روح ات را جدی نمیگیری وقتی دنیا را جدی گرفتی به ناگزیر نمیتوانی. میگویند با یک دست نمیتوان دو هندوانه را برداشت واقعا نمیشود برداشت ولی البته میشود برداشت اهل بیت راهش را هم به ما داده اند گفته اند اگر شما در پی درمان دل باشید تن ات هم درمان میشود اصلا خیلی از بیماریهایی که عارض این تن میشود از آن جا نشئت میگیرد، حسادت تو گونه هایت را عمل کردی چروک هایت را برداشتی آن حسادتی که در وجودت است بدن را آب میکند ذوب میکند برو آن جا حل کن حل میشود شما اگر اهل دل شدی بینی ات عمل نمیشود زیبا نمیشود ولی زیبایی در چشم آدم هاست آدمها وقتی تو را نگاه میکنند اصلا به چشم شان تو را زشت نمیبینند تو را زیبای محض میبینند شما اولیای خدا را ببینید از نظر ترکیب ظاهری زیبایی چندانی ندارند اما شما لذت میبری به این چهره به این سیما نگاه کنی تماشا کنی چون زیبایی در چشم هاست هنر اهل بیت این است که وقتی که میآیند درمان دل آدمها را به عهده میگیرند این دل که آباد شد همه چیز آباد میشود تن هم آباد میشود درد دین را در آدمها ایجاد میکنند دغدغهی دین را ایجاد میکنند این دین دنیا را هم آباد میکند دقیقا مثل جدول کلمات متقاطع است شما وقتی خانههای عمودی را درست و صحیح پر کردید خانههای افقی خود به خود پر خواهد شد و صحیح هم پر خواهد شد ما اگر دین مان را که همان ارتباط عمودی است با خدا اصلاح کنیم دنیایمان اصلاح میشود این تعبیر امیرالمومنین است مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ هر کس رابطهی خودش را با خدا اصلاح بکند خدا رابطهی او را با مردم اصلاح میکند یعنی او با مردم با صلح خواهد بود هر گاه شما دیدی با مردم در صلح نیستی یک جای دیگر کار خراب است اگر آن جا را درست میکردی این جا درست میشد قالی تار دارد پود هم دارد اول این تار را محکم میبندند تار را که محکم بستی میتوانی پود را هم محکم ببندی اگر تار شل باشد پود هم شل است یعنی اگر رابطهی ما با خدا یک رابطهی شل و سستی باشد و رابطهی ما با مردم هم به همان میزان سست و شل خواهد بود هنر اهل بیت همین است این ارتباط عمودی را اصلاح میکنند در وجود آدمها درد دین ایجاد میکنند و دلهای آنها را درمان میکنند نیست بیماری چو بیماری دل ولی وقتی انسان میرود در خانهی اهل بیت که نسبت به اینها یک معرفت و شناختی پیدا بکند که ما به برکت زیارت جامعهی کبیره به قدری از این معرفت دست پیدا کنیم.
شریعتی: ان شاء الله. مشرف میشویم به محضر قرآن کریم و ان شاء الله در بخش بعدی خدمت شما خواهیم بود. در بخش بعد با دریافتی از زیارت جامعهی کبیره خدمت شما خواهیم بود قرار امروز آیات 16 ام تا 20 ام سورهی مبارکهی کهف خواهد بود صفحهی 295 مصحف شریف. ثواب تلاوت این آیات را هدیه میکنیم به روح آسمانی حضرت امام حسین علیه السلام. اللهم ارزقنا شفاعه الحسین یوم الورود اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّـهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَيُهَيِّئْ لَكُم مِّنْ أَمْرِكُم مِّرْفَقًا ﴿١٦﴾ وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّـهِ مَن يَهْدِ اللَّـهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُّرْشِدًا ﴿١٧﴾ وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا ﴿١٨﴾ وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا ﴿١٩﴾ إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا ﴿٢٠﴾
ترجمه:
و [پس از مشورت و گفتگو با یکدیگر چنین گفتند:] اکنون که از آنان و آنچه غیر خدا می پرستند، کناره گرفته اید، پس به این غار پناه گیرید تا پروردگارتان از رحمتش بر شما بگستراند و در کارتان آسایش و آسانی فراهم آورد. (۱۶) و خورشید را می بینی که وقتی طلوع می کند، از سمت راست غارشان متمایل می شود، و وقتی غروب می کند، سمت چپشان را ترک می کند، و آنان در محل وسیعی از آن غارند [که نسیم مطبوعش آنان را فرا می گیرد]؛ این از نشانه هایِ [قدرتِ] خداست. خدا هر که را هدایت کند، راه یافته است و هر که را گمراه نماید، هرگز برای او یاور و دوست هدایت کننده ای نخواهی یافت. (۱۷) و آنان را گمان می کنی که بیدارند، در حالی که خوابند، و آنان را به جانب راست و جانب چپ می گردانیم، و سگشان دو دستش را در آستانه غار گسترانیده است. اگر بر آنان آگاه می شدی از آنان روی برتافته و می گریختی و همه وجودت از [دیدن] آنان پر از ترس می شد. (۱۸) و همان گونه [که با قدرت خود خوابشان کردیم، از خواب] بیدارشان نمودیم تا میان خود از یکدیگر [از حادثه اتفاق افتاده] بپرسند. گوینده ای از آنان گفت: چه مقدار [در خواب] مانده اید؟ [برخی] گفتند: یک روز یا پاره ای از روز را [در خواب] مانده ایم. [و برخی دیگر] گفتند: پروردگارتان به مقداری که [در خواب] مانده اید، داناتر است، پس یکی از خودتان را با این پولتان به شهر روانه کنید و او باید با تأمل بنگرد کدام یک [از مغازه داران شهر] غذایش پاکیزه تر است؟ پس غذایی از آن برایتان بیاورد، و او باید [در رفت، برگشت و داد و ستد] دقت و نرمی و لطف نشان دهد و احدی را از حال شما آگاه نکند. (۱۹) زیرا اگر بر شما دست یابند، سنگسارتان می کنند یا شما را به آیین خود برمی گردانند، و در آن صورت هرگز رستگار نخواهید شد. (۲۰)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: خیلی خوشحالیم خدمت شما هستیم. اشارهی قرآنی امروز را حاج آقای رنجبر بفرمایند
حاج آقا رنجبر: این زنبور عسل از شهد گل تغذیه میکند یک طعام طیب و پاک به خاطر همین هم تولیدش صادراتش عسل است «شِفَاءٌ لِّلنَّاسِ» بسیاری از دردها را درمان میکند پیامبر فرمود مَثَلَ الْمُؤْمِنِ لَكَمَثَلِ النَّحْلَةِ مومن مثل زنبور عسل است یعنی مصرفش مثل مصرف زنبور عسل است سراغ طیبات میرود سراغ پاکیزهها میرود آن چیزی هم که از او صادر میشود از جنس سخن و کلام و رفتار و نگاه اینها هم مثل محصول زنبور عسل شیرین است یعنی حرفهایی که میزند شیرین است کام هیچ کسی را با حرفهای خوش نگاههای خودش رفتار خودش تلخ نمیکند فرمولی است «كُلُوا مِنْ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً» از طیبات مصرف کنید و بعد کارهای شایسته انجام دهید یعنی امکان ندارد غذای شما پاکیزه نباشد اما رفتار و کردار و گفتار شما پاکیزه و شایسته باشد آن وقتها این چراغ موشیها را با روغن روشن میکردند خوب هم میسوخت ولی کافی بود یک قطره آب قاطی روغن باشد دیگر خوب نمیسوخت جرقه میزد سر و صدا میزد مثل یک ماهیتابهای که روغن داغ باشد یک قطره آب بچکد چه سر و صدایی میکند یا ماشینی که آب و روغن قاطی بکند چه خسارتهایی را به بار میآورد حلال و حرام وقتی در وجود انسان قاطی میشود یک چنین تصویری دارد. میفهمیم این را . الآن زندگیها چرا این قدر آشفته است چرا به هم ریخته است و سر و صدا است مثل ماهیتابه است قاطی شده لقمههای حلال و حرام قاطی شده تمام دعواها و درگیریها ریشه در لقمهها دارد لقمه فقط همانی نیست که سر سفره میگذارند حرفی هم که شما میشنوی لقمه است چیزی هم که میبینی لقمه است اگر اینها پاکیزه نباشد طیب نباشد حرکات طیب و پاک و درست و حسابی هم از انسان سر نمیزند در این آیهای که تلاوت شد در ماجرای اصحاب کهف وقتی از خواب طولانی خودشان بیدار شدند یکی گفت یک نفر را بفرستید در بازار شهر تا یک مقداری غذا تهیه کند ولی «فَلْيَنْظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا» به هر مغازهای رسید خرید نکند ببیند کدام مغازه دار ازکی طعاما زکی الطعام گفته اند یعنی حلال و طاهر طعامی زکی است که حلال باشد که طاهر باشد نمیگوید بگردد ببیند چه کسی طعامش طاهر حلال است چه کسی طاهر تر است چه کسی حلال تر است چرا؟ چون قرار است ما حرف بزنیم اگر غذایمان حلال نباشد اگر غذایمان طاهر نباشد حرفمان هم گزنده و آلوده میشود هر کس میخواهد بفهمد لقمه هایش طاهر است یا نه حلال است یا نه نگاه به حرف هایش بکند نگاه به رفتار و نگاه هایش بکند مولوی یک جایی دارد آخر دفتر اول
ای دریغا لقمهای دو خورده شد * * * جوشش ذکرت از آن افسرده شد
سخت خاک آلود میآید سخن * * * آب تیره شد سر چه بند کن
تا خدایش باز صاف و خش کند * * * او که تیره کرد هم صافش کند
گفت این دو لقمه را خوردیم اصلا فکر ما جوشش افتاد، آن حکمتهایی که میگفتم نمیتوانم بگویم، نکتههایی که میگفتم نمیتوانم بگویم فکرم دیگر خوب کار نمیکند چون دو لقمهای را که نباید بخورم خوردم.
ای دریغا لقمهای دو خورده شد * * * جوشش فکرت از آن افسرده شد
دفتر دوم را بعد از دو سال شروع میکند
می گوید مدتی این مثنوی تاخیر شد
این یعنی گاهی وقتها دو لقمه دو سال آدم را عقب میاندازد لقمه این قدر اثر دارد در روایات داریم لقمههای حرام نه تنها در رفتار و کردار و گفتار خودتان خودش را نشان میدهد شما متوجه نمیشود در بچه هایتان بهتر و شفاف تر نشان میدهد به صورت شبههها و انکارها تردیدها خودش را نشان میدهد این ایام اربعین است تکان نمیخورد انگار نه انگار اربعین باشد غیر اربعین باشد محرم باشد غیر محرم باشد حتی انکار هم دارد سوال هم دارد شبهه هم دارد این ریشه در همان لقمهها دارد خود عاشورا ریشه در لقمهها دارد «مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ»اینهایی که آن طرف ایستاده اند به خاطر این است که لقمههای حرام دارند.
شریعتی: خیلی ممنون برویم و زیارت جامعهی کبیره را مرور کنیم و نکات آن جا را هم حاج آقای رنجبر بگویند. هفتهی گذشته مرور کردیم که اهل بیت علیهم السلام مهبط وحی هستند.
حاج آقا رنجبر: معدن الرحمه را ان شاء الله توفیقی باشد اشارهای میکنم. طلا و فیروزه و عقیق و هر چیز با ارزشی اصل دارد و بدل دارد و اصلها هستند که خاصیت دارند نه بدلها مثلا فیروزه اصلش خاصیت دارد خاصیتهای مادی دارد خاصیتهای معنوی هم دارد خاصیت معنوی اش بماند خاصیت مادی اش یکی اش این است که میگویند آدمی که عطش شدیدی دارد اگر خاتم فیروزه را در دهانش بگذارد از عطش اش کاسته میشود محتشم هم داشت که بودند
دیو و دد همه سیراب و میمکید * * * خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
اشاره میکند روز عاشورا حضرت سیدالشهدا پیوسته خاتم خودش را به دهان میگرفت به خاطر خاصیتی که این خاتم دارد یعنی عطش را پایین میآورد یا طلا اصلش خاصیت دارد بدل اش که خاصیت ندارد الآن خیلی از سرطانها را به وسیلهی طلا در بعضی از کشورها درمان میکنند یا همین طلا روی جسم مرد یک آثاری دارد روی جسم زن یک آثار دیگری دارد به خاطر آثار مخربی که روی جسم مرد دارد حرام است و به خاطر این که این آثار مخرب را روی جسم زن ندارد حرام نیست میشود یک چیزی نسبت به یک شیئی یک خاصیت داشته باشد همان چیز نسبت به شیئ دیگری نداشته باشد مثل آفتاب است به لباس سیاه شما میتابد به مرور سفید میکند به پوست صورت شما میتابد به مرور سیاه میکند دو خاصیت معکوس چون بافت لباس شما با بافت پوست شما متفاوت است طلا هم همین طور است روی بافت بدن مرد یک تاثیر دارد روی بافت بدن زن هم یک تاثیر دارد که امروز هم علم دارد زبان باز میکند که میگوید این فلز روی جسم مرد این آثار مخرب را دارد که ورود نمیکنیم پس طلا اگر آثاری دارد مال اصلش دارد نه بدل اش. طلای اصل هم معدِن دارد به فارسی میگوییم معدَن به عربی معدِن است معدن غیر از مخزن است مخزن یک جایی است که شما چیزی را در آن جا انباشته میکنید نگه داری میکنید معدن جایی نیست که شما طلا را در آن جا انباشته کنید بلکه طلا از دل آن میجوشد طلا آن جا پرورش پیدا میکند تکون و وجود پیدا میکند و جز آن جا هیچ جا به وجود نمیآید تعبیری که زیارت جامعه در باب اهل بیت دارد معدن الرحمة میخواست بگوید رحمت مثل طلا قیمتی است مثل طلا اصل و بدل دارد بعضی رحمتها بدلی است یعنی ریشه دار نیست به خاطر یک منافعی نسبت به شما رحمتی صورت میگیرد بکر و طبیعی و زلال نیست دست نخورده نیست و مثل طلای اصل معدن دارد یعنی یک جایی هست که در آن جا این رحمت جوشش پیدا میکند و آن جا اهل بیت هستند معدن الرحمه هستند اهل بیت مخزن رحمت نیستند ما مخزن رحمت هستیم من از شما یک محبتی میبینم محبت را در ذهن خودم ذخیره میکنم یک روزی اگر انسان باشم جبران میکنم ولی اینها این طور نیستند از شما رحمتی ببینند یا نبینند از بیرون چیزی نمیآید داخل بلکه این وجود میجوشد یعنی رحمت از آن جا جوشش پیدا میکند و نمو پیدا میکند و مثل طلا که در معدن اصل است طبیعی است خداداد است دست بشر به آن جا نرسیده رحمت اینها هم دقیقا چنین رحمتی باشد این یعنی هر رحمتی به شما برسد اگر طبیعی باشد اگر بکر و زلال و دست نخورده باشد از اهل بیت است ولو از پدرت ولو از مادرت ولو از دوست و همکار و همسایه ات بگیری مثل طلا شما از زرگر محل میگیری بگیر عیبی ندارد ولی از معدن است چه بدانی چه ندانی چه بخواهی چه نخواهی یعنی همه سر سفرهی اهل بیت نشسته اند هر رحمتی که به شما میرسد ممکن است از یک زرگری برسد ولی از آن جا است معدن الرحمه است،
جمله مهماناند در عالم ولی * * * کم کسی داند که او مهمان کیست
همه در این عالم مهمان هستند ولی کم هستند کسانی که بدانند مهمان چه کسی هستند میزبان شان چه کسی است چون نمیدانند خیلیها از جهل اینها را استفاده میکنند و به جای میزبان جا میزنند میگوید این خدمتی که به تو شد به خاطر امضای من بود من زبان گذاشتم من وسیله شدم من امضا کردم در حالی که از آن جا بود جمله مهمانند در عالم و لیک کم کسی داند که او مهمان کیست
مثل یک مادری که دو بچه دارد یک بچهی ده دوازده ساله دارد، صبحانه اش را میخورد یک بچهی شیر خوار هم دارد این در آغوش مادر نشسته و دارد شیر میخورد، شما اگر از آن بچهی ده دوازده ساله بپرسید این سفره را چه کسی پهن کرد میگوید مادرم. این غذا را چه کسی درست کرد؟ میگوید مادرم. دوستش داری؟ خیلی. اما به آن بچهی شیر خواره بگو شیری را که میخوری چه کسی میدهد میخندد به تو اعتنا نمیکند گاهی لگد هم میزند چرا؟ چون او نوزاد است شیرخوار است میداند و نمیتواند بداند ما آدمها متاسفانه مثل همان طفل شیرخوار هستیم نمیدانیم سر سفرهی چه کسی نشستیم. آنهایی که رشدی کرده اند به بلوغی رسیده اند بزرگ شده اند از بزرگان شده اند اینها میدانند میگویند ما سر سفرهی اهل بیت هستیم لذا هر کس هر خدمتی که به اینها میکند اینها شکر اهل بیت را به جا میآورند میگویند از آن جا رسیده میگویند ما سر سفرهی سیدالشهدا هستیم اینها میدانند از کجا رسیده اهل بیت معدن رحمت اند آن وقت هر چیزی در معدن خودش هم فراوان ترش است هم خالص ترش است هم ارزان ترش است مثلا گلاب یک معدنی دارد مرکزی دارد قمصر است این قدر که گلاب در قمصر است هیچ جا نیست هر چه گلاب بخواهید آن جا است خالص اش است ارزان ترش هم است از قمصر بیایید در کاشان هم مقدارش کمتر میشود هم ناخالصی اش بیشتر میشود هم گران تر بیا قم بیا تهران برو دور تر هر چه دور تر میشوی از درجاتش کاسته میشود اهل بیت هم وقتی میگوییم معدن رحمت اند یعنی هر چه رحمت بخواهی آن جاست اگر بروی آن جا شربت اندر شربت است بعد هم خالص ترینش آن جا است ناب ترینش آن جاست.
شریعتی: آن جا یعنی کجا؟
حاج آقا رنجبر: در خانه اش انسان سراغ اینها برود به سمت اینها برود از اینها طلب و تمنا بکند ارزان ترش آن جاست گاهی وقتها شما کمترین خدمت میکنید بیشترین پاداش نصیب میبرید آن کنیزی که یک شاخهی گل از دل صحرا چید به سیدالشهدا هدیه کرد حضرت در مقابل این هدیه فرمان آزادی او را داد آن کسی که با سیدالشهدا همراه بود گفت یک شاخهی گل در برابرش آزادی؟ حضرت فرمود مگر قرآن نخواندی «وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَسِيباً» (نساء/68) منها هر کسی به شما محبتی کرد شما متعاقبا محبت بیشتری بکنید مثل بوتهی گل شما فاضلاب را میدهید آب کثیف میدهید او به شما گلاب میدهد عطر میدهد گل طراوت میدهد چیزی هم از آنها کم نمیشود.
کم نخواهد شد دریا زین کرم
چیزی از اینها کاسته نمیشود. رحمت یعنی دل سوزی یعنی دل سوز تر از اهل بیت پیدا نمیکنید دل سوزی هم فقط دل سوزی نیست ما هم دل مان میسوزد ولی کاری نمیکنیم نه دل سوزی اینها با دل سوزی ما متفاوت است اینها هر کاری از دست شان بربیاید میکنند و هر کاری هم از دست شان بر میآید. امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند ما را دستان باز خود قرار داد، این که خدا در قرآن میگوید دستان من باز است میگویند ما آن دستان باز خدا هستیم هم دست شان باز است هم دست و دل باز هستند کریم اند یک بار شاعری میآید خدمت امام حسن مجتبی علیه السلام نیازمند است و شاعر هم است نیاز خودش را با دو بیت شعر بیان میکند، گفت حتی یک چیزی که بفروشم و یک درهم به دست بیاورم ندارم یعنی هیچ چیز ندارم رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون از قیافه ام هم پیداست که راست میگویم فقط یک مقدار آبرو دارم که تا امروز هم نگاه داشته ام حفظش کرده ام ولی امروز میخواهم آبرویم را بفروشم دنبال یک مشتری میگشتم کریم تر از تو ندیدم تو خوب میخری تو کسی نیستی که توی سر جنس بزنی من آمدم آبرویم را به تو بدهم تو قدری به من کمک بکنی، حضرت به غلامش گفت چقدر داری غلام گفت سه هزار درهم سی صد هزار درهم یادم نیست رقم خیلی بالایی بود گفت همه را بیاور گفت همه اش همین است گفت همه اش را بیاور چون شاعر بود حضرت هم با یک بیت شعر به او هدیه کرد
این کم را این ناچیز را از من بپذیر ولی یادت باشد نه تو چیزی فروختی و نه ما چیزی خریدیم
یعنی آبرویت هم مال خودت هیچ کس از این بخشش و دهش من خبر دار نخواهد شد مال خودت باشد این که میگویند معدن الرحمه هستند رحمتی به این وفوری فراوانی شما کجا پیدا میکنید به این رایگانی بدون هیچ چشم داشتی و با نهایت خلوص میگوید یادت باشد نه چیزی به ما فروختی نه ما چیزی از تو خریدیم معدن الرحمه هستند معدن از انفال است یعنی مال همه است هیچ کس نمیتواند بگوید امام حسین مال من است امام زمان مال من است اینها مال همه هستند معدن هستند چه دوست چه دشمن هر کس سراغ اینها برود برخوردار میشود حتی خود اینها گاهی میروند سراغ دوستان و حتی دشمنان خودشان داریم که قبل از ماجرای عاشورا سیدالشهدا خودش فرمود من میخواهم عمر سعد را ببینم پیک فرستاد او هم قبول کرد حضرت رفت خودش رفت به خیمهی عمر سعد وقتی نشست فرمود وای بر تو یابن سعد پسر سعد نمیترسی از آن خدایی که بازگشتت به سوی اوست؟ میخواهی با من بجنگی؟ و تو میدانی من پسر چه کسی هستم. این جماعت را رها کن و با من باش من تو را از مقربان الهی قرار میدهم این خودش یک نوید دارد یک بشارت با خودش دارد یعنی حتی اگر عمر سعد هم باشی اگر دستت را در دست سیدالشهدا بگذاری از مقربان الهی میشوی عمر سعد به او گفت دوست دارم با تو باشم ولی میترسم خانه ام را خراب کنند حسین علیه السلام گفت من برایت یک خانه میسازم گفت میترسم یک مزرعهای دارم از من بگیرند مصادره کنند امام حسین علیه السلام گفت من بهترش را به تو میدهم وعدهی سر خرمن نمیدهم نمیخواهم بگویم در آخرت بدهم من ثروتی دارم در حجاز با ثروت ام مزرعهی خوبی برای تو تهیه میکنم ولی داریم که عمر دیگر حرفی نزد و پاسخی نگفت و حضرت هم از خیمهی او خارج شد این همان است که سعدی گفت
دوستان را کجا کنی محروم * * * تو که با دشمنان نظر داری
شریعتی: خیلی ممنون نکات خیلی خوبی را شنیدیم حاج آقای رنجبر دعا بکنند دوستان آمین بگویند.
حاج آقا رنجبر: امسال که توفیق نشد خدا ان شاء الله به یمن نفس زائران سیدالشهدا سال آتی ما را در زمرهی آنها قرار بدهد.