حجت الاسلام والمسلمین رنجبر
موضوع: شرح زیارت جامعه کبیره
تاریخ: 93/10/14
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
سحر گه رهروی در سرزمینی * * * همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آن گه شود صاف * * * که در شیشه بر آرد اربعینی
خدا زان خرقه بیزار است صد بار * * * که صد بت باشدش در آستینی
مروت گر چه نامی بی نشان است * * * نیازی عرضه کن بر نازنینی
ثوابت باشد ای دارای خرمن * * * اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
نمی بینم نشاط عیش در کف * * * نه درمان دلی نه درد دینی
درونها تیره شد باشد که از غیب * * * چراغی برکند خلوت نشینی
گر انگشت سلیمانی نباشد * * * چه خاصیت دهد نقش نگینی
اگر چه رسم خوبان تندخوییست * * * چه باشد گر بسازد با غمینی
ره میخانه بنما تا بپرسم * * * مآل خویش را از پیش بینی
نه حافظ را حضور درس خلوت * * * نه دانشمند را علم الیقینی
شریعتی: سلام میگویم به همهی شما خیلی خوش آمدید به سمت خدای امروز ایام را خیلی تبریک میگویم آغاز هفتهی وحدت ایام میلاد با سعادت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را. حاج آقای رنجبر سلام علیکم و رحمة الله.
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام بسم الله الرحمن الرحیم بنده هم خدمت شما و بینندگان خوب و نازنین عرض سلام و ادب و احترام دارم من هم این ایام بسیار خجسته و مبارک را تبریک عرض میکنم.
شریعتی: سلامت باشید بخش اول برنامهی امروز ما اختصاص دارد به شرح ابیات حافظ از این غزلی که من خواندم هفتهی گذشته حاج آقای رنجبر اشاره کردند به این بیت ناب:
درونها تیره شد باشد که از غیب * * * چراغی بر کند خلوت نشینی
ما خدمت شما هستیم.
حاج آقا رنجبر: نی را شما اگر بدهید دست یک کسی که نوازنده نیست مینوازد صدایی هم میشنوید ولی صدای خوش و خوشایندی نیست گوش خراش است دل خراش است اما همین نی را شما وقتی میدهی دست یک نوازندهی نی و مینوازد از سنگ ناله خیزد این قدر حزین است و سوزناک میدمد که همه چیز را و همه کس را تحت تاثیر خودش قرار میدهد. قلم نی هم همین طور است شما بده دست یک کسی که خطاط نیست مینویسد اماای کاش نمینوشت هم قلم را ضایع میکند هم مرکب را هم آن برگ ابر و باد را اما همین قلم نی را وقتی شما میدهید دست یک خطاط مینویسد ولی با نوشتهی خودش و نوشتن خودش شما را سحر میکند شما را مسحور خودش میکند معجزه میکند این یعنی هر چیزی در دست اهل خودش خودش را نشان میدهد حافظ هم همین را میگوید
گر انگشتر سلیمانی نباشد * * * چه خاصیت دهد نقش نگینی
سلیمان یک انگشتری داشت انگشتری او یک نگین داشت نگینش یک نقشی داشت نقشش اسم اعظم بود و به وسیلهی این اسم اعظم خیلی کارهای خارق العادهای از او سر میزد حالا حافظ میگوید آن اسم اعظم آن نقش آن نگین آن انگشتری در دست سلیمان آن آثار و تاثیرات را دارد وگرنه اگر همان در انگشتان یک دیو قرار بگیرد اصلا آن آثار و خواص را ندارد
در حقیقت میخواهد بگوید این عبادات ما حالا به عنوان نمونه من یک دانه درشت اش را اشاره بکنم مثلا نماز همان انگشتری سلیمان است اصلا معجزه میکند نماز آثاری دارد تاثیراتی دارد آثار و تاثیراتش در روایات ما آمده امیرالمومنین فرمود تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ اگر کسی کبر داشت وارد نماز شد افتاده میشود خاشع میشود متواضع میشود دیگر بوی کبر و نخوت و غرور را شما از او نمیشنوید یا قرآن میگوید «تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ» (عنکبوت/45) آدمی که اهل نماز باشد شما غیبتی از او نمیشنوید دروغی نمیشنوید هیچ گاه چک بی محل نمیکشد هیچ گاه خلف وعده نمیکند ولی شما میبینید نه خیلیها نماز میخوانند اصلا دنیایی از کبر و تکبر اند غرور از سر و روی اینها میبارد پس قضیه چیست؟ یا در صف نماز جماعت بین دو نماز دارد غیبت میکند با بغل دستی اش دارد تهمت میزند دارد سخن چینی میکند دارد آبروی دیگران را میبرد پس کو این آثار؟ حافظ با همین بیت اش دارد جواب میدهد میگوید این نماز انگشتری سلیمان است وقتی این آثار را دارد تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ است«تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ» است که در دست سلیمان باشد یعنی تو سلیمان باش سلیمان که بود؟ آدم بود اگر در کنار این نماز آدمیت باشد انسانیت باشد اهلیت باشد اخلاق باشد آن وقت این نماز این آٍثار را هم دارند لذا اهل بیت فرموده اند که نماز را هیچ گاه ملاک و معیار قرار ندهید معیار گزینش شما نماز نباشد حالا نمازهایی که ما میخوانیم سر سری است اینها که هیچ لَا تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُكُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ اگر کسی نمازهای خیلی طولانی میکند به نمازهای او بخوانید اُنظُروا إِلى صِدقِ الحَديثِ و َأَداءِ الامانَةِ ببین راست میگوید یا نمیگوید ببین امانت دار است یا نه. امانت داری این نیست که مثلا من این گل را به امانت بدهم شما فردا سالم برگردانی این هست فقط این نیست همین که در گوشهای من و شما خصوصی صحبت میکنیم این صحبت خصوصی امانت است اَلمَجالِسُ بِالامان اگر شما بازگو کردی امین نیستی خائن هستی یا اگر خبری را کم میکنی زیاد میکنی اینها خیانت است نمیخواهم خدای نکرده نماز را کم رنگ کنم دین رنگی به نماز داده که نمیشود کم رنگ کرد فَإِن قُبِلتَ قُبِلَ مَا سِوَاهَا وَإِن رُدَّت رُدَّ مَا سِوَاهَا مثل امضای پاک چک است یک چک داشته باش تاریخ را هم به عدد هم به حروف رقم را هم به تومان هم به ریال بنویس در وجه هم شرح حامل بنویس ولی امضا نکن هیچ اتفاقی نمیافتد هیچ ارزشی ندارد یک برگ کاغذ است انسانی هم که خدماتی دارد درمانگاه میسازد جاده میسازد دستگیری میکند اما نماز نمیخواند مثل همان چکی است که امضا ندارد در دستگاه الهی ارزشی ندارد عکسش بدتر شما یک چکی داشته باشید سفید نه تاریخ نوشته باشید نه رقم نه در وجه فقط امضا کرده باشید سفید امضا این امضا شما را یک شبه از عرش به فرش میآورد و فرش را هم از زیر پایت میکشد بیرون شما را خاک نشین میکند پشت میلههای زندان میبرد چون هر کسی هر رقمی هر تاریخی که دلش خواست در وجه هر کسی که بخواهد مینویسد کسانی که نماز میخوانند اما کارنامه شان سفید است اخلاق ندارند انصاف ندارند.
شریعتی: یعنی این نمازشان خروجی خاصی ندارد؟
حاج آقا رنجبر: هیچ مروتی ندارد خالی خالی است کارنامه اش سفید است همین نماز او را زمین خواهد زد«فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ» (ماعون/4) که خدا میگوید همین است پس نماز خیلی مهم است منتها این نماز وقتی آن آثار و تاثیرات را دارد که در کنار آن اخلاق باشد اصلا آن چیزی که ما را به خدا و اولیا خدا پیوند میزند اخلاق است نه نماز. آن چیزی که ما را به امام حسین گره میزند نماز نیست وگرنه عمر سعد هم به امام حسین گره میخورد چون عمر سعد اهل نماز بود اهل نماز جماعت هم بود آن چیزی که ما را به سیدالشهدا گره میزند قرآن خواندن نیست وگرنه عمر سعد هم حافظ کل قرآن بود نه آن چیزی که ما را به اهل بیت پیوند میزند اخلاق است شما به هر میزانی که اخلاق داشته باشید به اینها نزدیک میشوید حر چرا با امام حسین جوش خورد همه میگویند به خاطر این که دو جا ادب کرد نه به خاطر نماز و قرآن بلکه ادب کرد اخلاق نشان داد آدمها به هر اندازهای که به دیگران رحم میکنند به همان اندازه به پیامبر نزدیک میشوند چون «رَحْمَةً لِلعالَمينَ» (انبیاء/107) است به همان اندازه سنخیت پیدا میکند فلاسفه میگویند سنخیتها است که موجب به هم پیوستن میشود باغبانها وقتی میخواهند درختی را به درختی پیوند بزنند نگاه میکنند سنخیتی دارد یا نه هیچ گاه درخت لیمو را به گیلاس پیوند نمیزنند اصلا نه میوه هایشان نه برگ هایشان به هم میآید اما درخت لیمو را به درخت پرتغال پیوند میزنند چون به هم میآیند سنخیت دارند سنخیتها است که سعدی میگوید که
من پر طاووس به اوراق مصاحف دیدم
قدیمها وقتی میخواستند نشان بکنند که قرآن را تا کجا خواندند پر طاووس میگذاشتند میگوید ببینید پر طاووس میگذارند وسط قرآن پر کلاغ نمیگذارند یک سنخیتی باید باشد قرآن زیباست آن چیزی هم که باید در دل قرآن قرار گیرد باید مثل قرآن زیبا باشد. به همان اندازه که مردم تکیه گاه دیگران قرار میگیرند به همان اندازه به اهل بیت نزدیک میشوند به هر اندازهای که در کار خوب اگر کار خوبی میکنند جار نمیزنند به همان اندازه نزدیک میشوند در کار خوب جا نمیزنند به همان اندازه نزدیک میشوند به اندازهای که در ترک کار خلاف خجالت نمیکشند به همان اندازه نزدیک میشوند به اهل بیت در یک جمعی قرار گرفتیم کسی نماز نمیخواند من هم خجالت بکشم بگویم نه نمیخوانم نه انسان دور میشود به اندازهای که تو خجالت نکشی به همان اندازه شما نزدیک میشوی چون اینها مردمانی بودند که فقط از خدا شرم میکردند اگر انسان قرار است خجالت بکشد باید از او خجالت بکشد آن کسی که دائم بالای سرت است دائم به او نیازمندی و آن کسی که در آخر سر و کارت با اوست در این صورت است که نمازهای ما تاثیر گذار است وقتی که آدمیت آمد آن انسانیت اخلاق آمد این نماز تاثیر گذار میشود و میشود مثل انگشتری سلیمان.
شریعتی: شاید حضرت میخواسته معیاری بدهد که نمازی نماز است که خروجی اش باشد صدق گفتار و اداء امانت
حاج آقا رنجبر: همین است نمازی نماز است که این پشتوانه اش باشد نماز مثل اسکناس است وقتی ارزش دارد که پشتوانه داشته باشد وقتی در بازار به معیشت مردم به اقتصاد جامعه کمک میکند که پشتوانه داشته باشد اگر نمازی در کنار آدمیت و اخلاق بود مثل انگشتری سلیمان در دست سلیمان است مثل نی بر لب نوازنده است مثل قلم نی در دست خطاط است وگرنه اگر این گونه نبود همان که حافظ گفت
گر انگشت سلیمانی نباشد * * * چه خاصیت دهد نقش نگیینی
تمام تلاش اهل بیت همین بود که آدمها را سلیمانی کنند پیامبر مبعوث شد برای چه؟ برای اخلاق. همهی اینها آمدند که راه پیامبر را ادامه دهند آمدند اخلاق را در جامعه و زندگی بشر حاکم کنند گفتند اگر اخلاق باشد نماز معراج است یعنی حرکت رو به بالاست یعنی وقتی نماز میخوانی افق دیدت خیلی بازتر و وسیع تر میشود شما دو حلبی زیر پایت میگذاری میروی بالا بهتر میبینی نماز که از این دو حلبی کمتر نیست ولی کی تاثیر دارد؟ سلیمانی شدن باید در زندگی ما اتفاق بیفتد نسخههایی که اینها پیچیده اند برای این است که ما آدم شویم اخلاقی شویم تا ان شاء الله از قبل این عبادات توشهای برداریم من بارها گفته ام ما وقتی نسبت به سخن اینها تمکین میکنیم و نسخه هایشان را به کار میبندیم که معرفتی داشته باشیم.
شریعتی: ان شاء الله خیلی ممنون و این معرفت را با زیارت جامعه به دست میآوریم. مشرف میشویم به محضر قرآن کریم امروز صفحهی 316 قرآن کریم قرار امروز ماست. ثواب تلاوت این آیات را هدیه میکنیم به روح بلند و آسمانی پیامبر رحمت. آیت 65 ام تا 76 ام سورهی مبارکهی طه در سمت خدای امروز تلاوت میشود. تمام لحظات زندگی مان منور به نور قرآن باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
قَالُوا يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى ﴿٦٥﴾ قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى ﴿٦٦﴾ فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَى ﴿٦٧﴾ قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَى ﴿٦٨﴾ وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى ﴿٦٩﴾ فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى ﴿٧٠﴾ قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى ﴿٧١﴾ قَالُوا لَن نُّؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَـذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ﴿٧٢﴾ إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّـهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى ﴿٧٣﴾ إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَى ﴿٧٤﴾ وَمَن يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى ﴿٧٥﴾ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ مَن تَزَكَّى ﴿٧٦﴾
ترجمه:
[ساحران] گفتند: ای موسی! یا تو [عصایت را] می افکنی یا ما نخستین کسی باشیم که [ابزار و وسایل جادویش را] می افکند؟ (۶۵) گفت: بلکه شما بیفکنید. پس [چون افکندند] ناگهان ریسمان ها و چوب دستی هایشان بر اثر جادویشان در خیال، چنان وانمود شد که با سرعت به راه افتادند. (۶۶) پس موسی در دلش ترسی احساس کرد. (۶۷) گفتیم: مترس که بی تردید تو برتری. (۶۸) آنچه را در دست راست داری بیفکن تا همه ساخته هایشان را ببلعد؛ یقیناً آنچه را ساخته اند [واقعیت ندارد] فقط نیرنگ جادوگر است، و جادوگر هر جا درآید، پیروز نمی شود. (۶۹) [چون عصایش را انداخت و ساخته های جادوگران را بلعید، جادوگران از عظمت کار دریافتند که امری است خدایی نه جادویی] پس سجده کنان به رو درافتادند و گفتند: ما به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردیم. (۷۰) [فرعون] گفت: آیا پیش از آنکه به شما اذن دهم، به او ایمان آوردید؟ یقیناً او بزرگ شماست که به شما جادو آموخته است، پس بی تردید دست ها و پاهایتان را یکی از راست و یکی از چپ قطع خواهم کرد، و شما را بر تنه های درخت خرما خواهم آویخت تا کاملاً بدانید که کدام یک از ما [من یا خدای موسی] عذابش سخت تر و پایدارتر است؟! (۷۱) گفتند: ما هرگز تو را بر دلایل روشنی که به سوی ما آمده و بر آنکه ما را آفرید، ترجیح نمی دهیم؛ پس هر حکمی را که می توانی صادر کن، تو فقط در این زندگی دنیا می توانی حکم کنی. (۷۲) بی تردید ما به پروردگارمان ایمان آوردیم تا خطاهایمان و آن جادویی که ما را به آن واداشتی بر ما بیامرزد؛ وخدا بهتر وپایدارتر است. (۷۳) مسلماً کسی که گنهکار به پیشگاه پروردگارش بیاید، دوزخ برای اوست که در آن نه می میرد و نه زندگی می کند. (۷۴) و کسانی که مؤمن بیایند در حالی که کارهای شایسته انجام داده اند، برای آنان برترین درجات است. (۷۵) [و آن] بهشت های پایداری است که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است که در آن جاودانه اند؛ و این است پاداش کسانی که خود را [با ایمان و عمل صالح از آلودگی ها] پاک کرده اند. (۷۶)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: ان شاء الله زیارت مدینه منوره مسجد النبی بهشت بقیع نصیب همه تان شود به برکت این ایام و تلاوت این آیات نورانی. نکتهی قرآنی را حاج آقا بفرمایند.
حاج آقا رنجبر: اگر یک خرمن گل برابر من و شما باشد خیلی که نصیب و بهره ببریم همین است که با نگاه مان با چشم مان یک حظ بصری خواهیم داشت لذت بصری پیدا میکنیم بعد هم نزدیک میشویم و یک مشتی برمی داریم و استشمام میکنیم میگوییم به به عجب بوی خوشی به شرطی که زکام نباشیم این تمام بهرهی من و شما از یک خرمن گل است. اما یک گلاب گیر وقتی با یک خرمن گل مواجه میشود علاوه بر این حظی که من و شما میبریم او یک کار دیگری هم میکند او یک نصیب دیگری هم میبرد از این خرمن گل یک عالمه گلاب یک عالمه عطر میگیرد که آن دیگر کار من و شما نیست این قرآن یک خرمن گل سرخ است اگر من و شما چشمی داشته باشیم و اگر زکام نباشیم وقتی به این آیات میرسیم یک نصیب مختصری یک بهرهی ناچیزی میبریم اما بعضیها هستند نه گلاب گیر هستند اصلا از این آیات یک چیزهایی میگیرند یک دریافتهایی دارند یک برداشتهایی دارند که اصلا من و شما نداریم نمونه اش همین آیهی اولی که قرائت شد ساحرها آمدند برابر موسی قرار شد که هر دو هنرنمایی خودشان را داشته باشند ساحران رو کردند به موسی «قَالُوا يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ» تو شروع میکنی یا «وَإِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى» یا ما شروع بکنیم الآن این آیه من گفتم شما شنیدید مخاطبین هم شنیدید چه هدایتی ما از این آیه گرفتیم؟ هیچ. ساحرها به موسی گفتند تو اول شروع میکنی یا ما اول شروع کنیم. اما بعضیها گلاب گیر هستند این آیه را که میشنود میگوید یافتم گرفتم چرا ساحرها در کوتاه ترین زمان شدند اولیاء خدا؟ این آیه دارد هدایت میکند میگوید ساحرها در کوتاه ترین فاصله از اولیاء شیطان بودند خارج شدند شدند از اولیاء خدا. بعد هم به مقام شهادت رسیدند سرّش در همین آیه است که بعضیها مثل گلاب گیر دریافت میکنند لذا وقتی این آیه را میشنود دست به قلم میشود.
لیک موسی را مقدم داشتند * * * ساحران او را مکرم داشتند
این قدر تعظیم دینشان را خرید
می گوید میدانید چرا این ساحرها مورد لطف و عنایت حق قرار گرفتند و هدایت به حق شدند به خاطر این بود که اینها ادب کردند ادب شان کجا بود؟ خیلی ریز است شما با ذره بین هم بگردید پیدا نمیکنید اینها میتوانستند بگویند ما شروع کنیم یا تو. نگفتند ما تو. گفتند تو شروع میکنی یا ما. یعنی موسی را مقدم کردند
لیک موسی را مقدم داشتند * * * ساحران او را مکرم داشتند
این قدر تعظیم، همین خورده احترام خورده ادب تمام شد. اخلاق مثل سفینهی فضایی است در یک چشم بر هم زدن شما را از یک مسافتی به یک مسافت طولانی میرساند بعضی اعمال عبادی است مثل مرکب کند رو است شما سوار شو برو شاه عبدالعظیم یکی هم سوار هواپیما میشود میرود کربلا او رفته کربلا زیارتش را کرده هنوز شما به اتوبان آزادگان هم نرسیدید اخلاق نقش آن هواپیما نقش آن سفینهی فضایی را دارد خیلی سریع انسان را میرساند میگوید اینها ببین با چه سرعتی با چه شتابی رسیدند به اولیا خدا و در زمرهی و صف اولیای خدا قرار گرفتند به خاطر همین خورده ادب و احترامی که داشتند این آیه است دیگر ما چه بهرهای میبریم و دیگران چه بهرهای میبرند. حالا در راس اینها اهل بیت وقتی به این آیات میرسند آنها دیگر چه بهرههایی میبرند.
شریعتی: این ارتباط مستقیمی با میزان طهارت باطنی ما هم دارد.
حاج آقا رنجبر: قطعا «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» (واقعه/79) یعنی به میزانی که شما پاکی و طهارت دارید به همان میزان برخوردار میشوید.
شریعتی: خیلی ممنون نکتهی خوبی بود در شرح زیارت جامعهی کبیره هفتهی گذشته حاج آقا اشاره کردند اهل بیت علیهم السلام اگر بخواهند میدانند. امروز هم ادامهی بحث را خواهیم داشت.
حاج آقا رنجبر: از یک دینام هزار ولتی به اندازهی یک چراغ موشی نور گرفتن حکایت ما و اهل بیت است حکایت ما و قرآن است. یعنی بهرهای که ما از قرآن میبریم به اندازهی آن چراغ موشی است بهرهی چندانی نیست خیلی ناچیز و نازل است اما بهرهای که اهل بیت از این قرآن میبرند آنها با تمام ظرفیت وجودی شان از تمام ظرفیتهای قرآن استفاده میکنند به همین خاطر میشوند خُزَّانَ الْعِلْم خزان را عرض کردم جمع خازن است خازن یعنی کلید دار اینها کلید داران علم و دانش اند نوبت قبل عرض کردم علم یک معنایش همان علم غیب است یعنی هیچ چیز بر اینها پوشیده نیست همه چیز برای اینها معلوم و مکشوف است اگر بخواهند امام صادق علیه السلام فرمود إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ عُلِّمَ امام وقتی که بخواهد میداند اگر اراده کند چیزی بداند میداند و عرض کردم اینها خیلی وقتها میخواهند ندانند یا نمیخواهند بدانند شما نگو من بروم حرم علی بن موسی الرضا خجالت میکشم چون او میداند تمام ریزه ریزههای رفتار من را میداند. اصلا او نمیخواهد بداند این قدر کریم و آقا و بزرگوار و ستار است نمیخواهد بداند ولی اگر بخواهد میداند. علم غیب شاید برای بعضیها سوال باشد شبهه باشد واقعا اینها علم غیب داشتند؟ اگر داشتند چرا خودشان را در معرض خطر قرار میدادند امیرالمومنین که میدانست اگر برود مسجد کوفه ابن ملجم در انتظارش است نمیرفت اصلا نباید میرفت مگر قرآن نمیگوید «وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ» (بقره/195) خودتان را با دست خودتان به هلاکت نیندازید. همین طور خود امام حسین یا چرا امام حسن جام زهر را نوشید مگر علم غیب نداشتند اگر داشتند پس چرا؟ پاسخ اینها خیلی ساده و روشن است با اندک تاملی میشود به آن رسید. من این نمونه را پاسخ میدهم پاسخ بقیه در کتابها است مراجعه بکنند. شما یقین دارید اگر این آب را بنوشید مسموم میشوید نباید بنوشید ولی یک وقت یقین دارید در یک سالی در یک ماهی در یک روزی ساعتی دقیقهای ثانیهای با سمی با زهری توسط شخصی باید از این عالم بروی اصلا فرجام زندگی شما پایان زندگی شما این جوری مقرر شده است و مقدر شده است و این حتمی است.
کس ندانست که آخر به چه حالت برود
ولی شما میدانید به شما گفته اند شما این طوری میروید خب الآن همان سال است همان ماه است همان روز است همان ساعت است همان دقیقه است همان ثانیه است من باید بروم مسجد کوفه باید بروم این دیگر ««وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ» نباید بخوانی چون میگوید خودت را نینداز من افتاده شده ام. یک وقتی کسی خودش را میاندازد در استخر یک وقت میاندازند اصلا من افتاده شده ام در این وادی. یکی از حرفهای سیدالشهدا همین بود در کربلا من هر جا بروم داستان همین است پایان من این گونه رقم خورده و مقدر شده پس این منافاتی با علم غیب داشتن اینها نیست. پس خزان العلم یک معنایش این است که اینها کلید داران دانش غیب اند یعنی هر گاه بخواهند مثل کلید دار کعبه که هر وقت بخواهد میرود وارد کعبه میشود یک معنای دیگر علم علم به کتاب است یعنی قرآن. اینها خزان العلم هستند یعنی کلید دار این کتاب هستند یعنی هیچ یک از آیات این کتاب برای اینها قفل نیست کلید دارند. اما برای ما قفل است. ما واقعا پشت درهای بسته ایم «کهیعص» یعنی چه؟ شما برو تمام تفاسیر را ببین اول حرفی که مفسرین میزنند میگویند ما نمیدانیم و درست ترین و دقیق ترین حرفشان هم همین حرف است اما امام صادق وقتی به این آیه میرسد به یک نفر میگوید: اگر من این آیه را برای تو معنا بکنم تو روی آب راه میروی شاید یکی از خاصیت هایش و کمترین خاصیت اش این باشد که بتوانی با روی آب راه بروی خیلی از اولیای خدا که با کلمات اهل بیت انسی داشتند و این تفسیرها را از لا به لای کلام شان مثل گلاب گیر بیرون میکشیدند واقعا روی آب راه میرفتند خود سعدی حکایتی دارد در بوستان میگوید.
قضا را من و پیری از فاریاب
یک پیری داشتم یک ولی و مرشدی داشتم اهل دیار فاریاب بود با هم بودیم در صحرا میرفتیم رسیدیم به دریا قرار شد ادامهی راه را با کشتی برویم کشتی هم کرایه میخواست کرایه اش هم یک درهم بود من داشتم آن بندهی خدا نداشت گفتم چه کار کنیم. گفت شما سوار شو گفتم شما چه گفت من میآیم گفتم چطور گفت میبینی میگوید من رفتم سوار شدم
قضا را من و پیری از فاریاب * * * رسیدیم در خاک مغرب به آب
من و یک درم برداشتم * * * به کشتی و درویش بگذاشتم
می گوید کشتی راه افتاد من هم متحیر نگاه میکردم او گفته من میآیم چطور میآید کشتی که راه افتاد از ساحل جدا شد چطور میخواهد بیاید یک مرتبه دیدم
بیفکند سجاده بر روی آب
سعدی میگوید با چشم خودم دیدم
بیفکند سجاده بر روی آب * * * خیال است پنداشتم یا به خواب
گفتم خدایا خیالاتی شده ام یا خوابم یا بیدار
ز مدهوشی ام دیده آن شب نخفت * * * نگه بامدادان به من کرد و گفت
تو لنگی به چوب آمدی من به پا * * * تو را کشتی آورد من را خدا
گفت ببین کشتی از چوب است چوب هم مانند آدمهای لنگ است تو لنگی با چوب آمدی ولی من با پاهای خودم آمدم تو را کشتی آورد من را خدا. این همین است رسیده به آن چیزی که امام صادق فرموده بود رسیده بود به آن چیزی که در کهیعص است. اینها خزان العلم هستند امیرالمومنین میفرمود. من و شما بخواهیم سورهی حمد را معنا کنیم دو صفحه سه صفحه بیشتر که نمیتوانیم خیلی از اینها را هم باید از این طرف آن طرف برداریم امیرالمومنین میفرمود اگر من بخواهم این سوره را معنا کنم هفتاد شتر لازم است تا بتواند نوشتههای من را بار کند. حالا هر شتری ببینید چند دفتر و کتاب میشود بارش کرد. چرا؟ چون اینها خزان العلم اند. لذا میگوید من میتوانم این را باز کنم. داریم که فرمود امام باقر علیه السلام مَا يَسْتَطِيعُ أَحَدٌ أَنْ يَدَّعِيَ أَنَّ عِنْدَهُ جَمِيعَ الْقُرْآنِ كُلِّهِ ظَاهِرِهِ وَبَاطِنِهِ غَيْرُ الْأَوْصِيَاءِ هیچ کس نمیتواند ادعا بکند که اشراف دارد بر تمام قرآن ظاهر و باطن مگر اولیا و اوصیا و مگر اهل بیت چون اینها خزان العلم اند نه فقط علم به کتاب قرآن به تمام کتب آسمانی امام صادق علیه السلام فرمود: هر کتابی که از آسمان نازل شده دانش اش پیش اهل علم است و ما همانها هستیم. خزان العلم. یک معنای دیگری هم این علم دارد و آن هم علم الکتاب است. اینها کلید دار آن علم هم هستند. علم الکتاب چیست؟ ما دو جور کتاب داریم یک کتاب تدوین است همین قرآن. مجموعه کلمات کنار هم چینش شده یک کتاب داریم کتاب عالم وجود کتاب تکوین.
به نزد آن که جانش در تجلی است * * * همه عالم کتاب حق تعالی است
عالم یک کتاب است کتاب تکوین است در این کتاب تکوین یعنی کتاب عالم وجود یک رموزی یک اسراری یک قوانینی حاکم است که اگر کسی اندکی با آن اسرار و رموز آشنا باشد کارهای بسیار فوق العاده و خارق العاده میتواند انجام بدهد کمترینش این که میتواند هر جرمی هر جسمی هر تودهای هر مادهای از هر نقطهای در کمترین زمان به نقطهی دیگر منتقل بکند اگر کسی علم الکتاب داشته باشد میتواند تخت جمشید را در یک چشم بر هم زدن پیش شما احضار میکند همان را برمی دارد میگذارد این جا این نکتهای است که قرآن میگوید. در ماجرای قصهی سلیمان. که فرمود چه کسی میتواند عرش و تخت ملکهی سبا را قبل از این که خودش بیاید این جا احضار بکند یک کسی بلند شد «قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ» (نمل/39) قرآن خیلی زیباست قرآن هیچ گاه نام نمیبرد تا آن جایی که ضرورت نداشته باشد اگر ضرورت داشته باشد میگوید ابراهیم میگوید موسی میگوید فرعون ولی اگر ضرورتی نداشته باشد نام نمیبرد قرآن همیشه با صفات کار دارد یعنی که هستی اصلا در منطق قرآن معنا ندارد چه هستی مهم است. ما برعکس هستیم ما که هستیم برایمان مهم است که هستی که شما را سفارش کرده شما را توصیه کرده این خیلی ملاک است. خودت چه هستی؟ هر کس سفارش تو را کرده کرده باشد. یا در منطق ما چه کردی خیلی مهم است. چه کردی؟ من شش بیمارستان ساختم هفت جاده ساختم اما در دستگاه الهی چه کردی نه چرا کردهای مهم است. شش بیمارستان ساختی برای چه ساختی؟ برای نام؟ برای نشان؟ به چه انگیزه ای؟ گاهی وقتها شما در پیاده رو یک پوست موز برمی دارید به خاطر خدا میاندازی در سطل زباله تا بندهی خدایی که رد میشود اذیت نشود یک کسی هم است هشت درمانگاه مجهز ساخته اما برای نام و نشان در دستگاه الهی آن کسی که پوست موز انداخت در سطل زباله به مراتب بر او شرف دارد و این پاداش میگیرد و او چوب خواهد خورد چند وقت پیش از جشنوارهی عمار تجلیل میکردند از پیرزنی تجلیل کردند این پیرزن در زمان جنگ دستکش میبافت برای رزمندهها که دستشان سرد نشود صحنه خیلی صحنهی زیبایی بود وقتی گفتند کارش این بود چنان این جمع به وجد آمده بود تشویق میکردند خیلیها خیلی خدمات کردند در زمان جنگ اما در ذهن ما آدمها نماند اما دستکش مانده دستگاه الهی همین طور است. دستکش است اما پشتوانه دارد یک وقت اسکناس بیست تومنی منگنه خورده کثیف تا خورده چسب خورده پشتوانه دارد یک تراول شیک تا نخورده است اما قلابی است پشتوانه ندارد. بنابراین در دستگاه الهی چه کردهای نه چرا کردهای که هستی نه چه هستی. لذا قرآن همیشه روی چه هستیها لذا این جا اسم نمیبرد میگوید «قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ» (نمل/39) عفریت از ریشهی عفر است یعنی خاک. تعفیر خاک مالی کردن است میگویند از نشانههای مومن تعفیر الجبین است یعنی خاکی بکند پیشانی اش را به شیر هم میگویند عفرنا چون بین حیوانات یک موجود خیلی خاکی است. عفریت یعنی موجودی که خیلی خاکی افتاده متواضع بود میگوید این عفریت گفت قبل از این که تو از جایت بلند شوی احضار میکنم یکی دیگر که قرآن باز اسم نمیآورد میگوید «قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ» (نمل/40) قدری از رموز هستی میدانست گفت من به اندازهای که پلک هایت را بگذار روی هم برگردانی من احضار میکنیم حالا شما نگاه کنید کسی که پیش او قدری از علم کتاب باشد این قدر میتواند کار خارق العاده انجام بدهد آیا کسی که تمام علم کتاب نزدش باشد چه کار خواهد کرد؟ و آیا داریم در قرآن میگوید داریم «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوالَسْتَ مُرْسَلا » (رعد/43) کافران میگویند تو رسول نیستی «قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب» (رعد/43) خدا شاهد است من رسول شما هستم و آن کسی که در نزد او علم الکتاب است طلبهها میگویند وقتی یک مفردی اضافه میشود به کلمهی بعدش افادهی تعمیم میکند یعنی همهی علم کتاب پیشش است و امام صادق فرمود وَ اللَّهِ کُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْکِتَابِ به خدا قسم تمام علم کتاب نزد ماست.