حجت الاسلام والمسلمین رنجبر
موضوع: شرح زیارت جامعه کبیره
تاریخ: 93/11/12
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
بیا که قصر عمل سخت سست بنیاد است * * * بیار باده که بنیاد عمر بر باد است
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود * * * ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب * * * سروش عالم غیبم چه مژدهها داده است
که ای بلند نظر شاه باز سدره نشین * * * نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است
تو را ز کنگرهی عرش میزنند سفیر * * * ندانمت که در این دام گه چه افتاده است
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل * * * بنال بلبل بی دل که جای فریاد است
حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ * * * قبول خاطر لطف سخن خدا داد است
شریعتی: سلام عرض میکنم خدمت شما بینندگان عزیز. سالروز ورود حضرت امام راحل عظیم الشان به میهن اسلامی و آغاز دههی فجر انقلاب اسلامی را به همهی شما تبریک و شادباش میگویم. خدمت حاج آقای رنجبر سلام عرض میکنم.
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام بسم الله الرحمن الرحیم من هم خدمت شما و همهی بینندگان خوب و نازنین عرض سلام و ادب و احترام دارم من هم تبریک عرض میکنم ایام بسیار خجسته و مبارک را.
شریعتی: خوشحالیم خدمت شما هستیم به رسم یکشنبهها در بخش ابتدایی گفتگویمان با حاج آقای رنجبر شرح ابیاتی از این غزل حافظ را خواهیم داشت در بخش دوم گفتگو دریافتی از فرازهای ناب زیارت جامعهی کبیره گفت غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است.
حاج آقا رنجبر: رنگ راحت ریخته میشود ولی راحت جمع نمیشود. به راحتی میچسبد ولی به راحتی جدا نمیشود. وقتی هم جمع میشود و جدا میشود آن ردش و اثرش میماند. از طرفی هم رنگها متنوع اند متلون اند انواعی دارند الوانی دارند دهها بلکه صدها رنگ ما داریم. حافظ یک تشبیه بسیار حکیمانهای دارد در بابا تعلقات دل بستگیها وابستگیها میگوید این تعلقات دقیقا شبیه رنگ میماند لذا میگوید رنگ تعلق. یعنی تعلقی که مثل رنگ است. مثل این که شما میگویید چراغ هدایت یعنی هدایتی که مثل چراغ است. چرا تعلقات مثل رنگ میمانند؟ چون همان طوری که رنگ به راحتی ریخته میشود و به راحتی جمع و جدا نمیشود تعلقات هم دقیقا همین طور است آدم راحت دل بسته میشود. اما به راحتی دلکنده نمیشود. خیلی از اینهایی که افتاده اند در وادی عشق و عاشقی یک نظر دیدند دل بستند ولی نتوانستند سالها دل کنده شوند و برکنده شوند مثل رنگ است راحت میچسبد ولی راحت جدا نمیشود. حالا حافظ میگوید بعضیها هستند اهل تعلق اند اهل دل بستگی و وابستگی هستند بعضیها هستند که از تعلقات دلبستگیها و وابستگیها آزاد آزادند اینها هیچ تعلقی ندارند از آن طرف بعضی چیزها هستند که تعلق پذیر هستند یعنی دل بستگی بر دار هستند بعضی چیزها تعلق پذیر نیستند مثلا این لجنهای جوب خیابان تعلق پذیر نیستند شما یک کسی را پیدا نمیکند بگوید من عاشق لجنهای خیابان هستم. تعلق پذیر نیستند ولی بعضی چیزها تعلق پذیر است زیبایی دارایی تعلق پذیر است به واسطهی جذبهای که دارد. حالا حافظ میگوید من غلام آن کسانی هستم که از هر چیزی که تعلق پذیر باشد آزاد باشند یعنی تعلق نداشته باشد
غلام همت. خیلی همت میخواهد. همت یعنی اراده آن هم نه هر ارادهای ارادهی خیلی محکم فولادین عظم ملوکانه. همت در کلام حافظ یعنی اراده دارد که بر سر تربت ما چون گذری همت خواه. میگوید تمام سرمایهی ما همت است اراده است من به هر کجا که رسیدم از رهگذر اراده بوده تا دلت بخواهد من اراده دارم لذا میآیی سر مزار من یک چیزی بخواه که من داشته باشم به تو بدهم. آن چیزی که من دارم و میتوانم به تو بدهم همت است اراده است. بر سر تربت ما چون گذری همت خواه این گیرت بیاید همه چیز گیرت میآید. که زیارت گه رندان جهان خواهد بود. یک پیش بینی هم میکند یادتان باشد ما در آن غزل سحرگه رهروی گفتیم که در شرح ره میخانه بنما تا بپرسم مآل خویش را از پیش بینی گفتم انسان وقتی اهل معرفت شد پیش بین میشود هم آیندهی خودش را میتواند به راحتی ببیند و هم آیندهی دیگران را میبیند و چون حافظ به این معرفت دست پیدا کرد لذا پیش بین شد. خودش پیش بینی کرده و اتفاق هم افتاده میگوید
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه * * * که زیارتگه رندان جهان خواهد شد
چند صد سال پیش پیشبینی میکند که یک روزی این مزار من تربت من زیارت گاه میشود آن هم نه برای اهل شیراز یا اهل فارس یا اهل ایران جهان واقعا همین طور است از دور و نزدیک جهان میآیند تا مزار و آرامگاه حافظ را زیارت کنند. پیش بینی میکرد علت این که بعضیها فال میزنند تفال میزنند به حافظ به خاطر همین است حافظ اهل معرفت بود لذا میتواند پیش بینی بکند و اتفاقا بعضی از پیش بینیها هم خیلی دقیق و درست در میآید خدا حفظ کند آقای پورمحمدی به خود من گفت این دور که من را دعوت کردند برای معاونت سیما میگفت من در مطب دکتر بودم حافظ برداشتم فال زدم بروم جام جم نروم جام جم میگفت این شعر آمد که کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار که من گردیدم این صحرا
نه بهرام است و نه گورش. میگوید جام جم بردار پیش بینی میکند. پس وقتی میگوید همت همت یعنی اراده فروغی بسطامی هم دارد در غزل معروفش که
مردان خدا پندهی پندار دریدند * * * یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند
هر دست که دادند همان دست گرفتند * * * هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
فریاد که در رهگذر عالم خاکی * * * بسی دانه فشاندند و بسی دام تنیدند
همت طلب از باطن پیران سحرخیز * * * زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
می گوید از اینها همت بخواه اراده بخواه اینها یک کسانی بودند که از بین دنیایی که نقد بود و آخرتی که نسیه بود وعدهی صرف بود این نقد را گذاشتند آن نسیه را برداشتند ببین چه ارادهی استواری داشتند که گفت همت بلند دار که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیدند همین است حالا حافظ میگوید غلام همت. اینهایی که غلامی میکنند برای دیگران و نوکری و چاکری میکنند مخلص و مرید اند مرید و مخلص و غلام چه هستند؟ یا طرف خیلی جیب پر پوری دارد غلام جیبش است یا قدرتی دارد غلام قدرتش است حافظ میگوید من غلامی این چیزها را ندارم من حلقهی غلامی این چیزهای ناچیز را به گوش ندارم من غلام همت ام اگر یک کسی ارادهای داشته باشد من غلام او هستم به خاطر همت اش. غلام همت آنم که زیر چرخ. چرخ یعنی آسمان قدما فکر میکردند آسمان دور زمین میچرخند لذا به آسمان میگفتند چرخ. کبود هم یعنی آبی رنگ نیل گون. غلام همت آنم که زیر چرخ کبود یعنی زیر این آسمان آبی. ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است از هر چیزی که رنگ تعلق یعنی تعلقی که مثل رنگ میماند راحت میچسبد و به راحتی جدا نمیشود ز هر چه رنگ تعلق پذیر گفتیم بعضی چیزها تعلق پذیر است بعضی چیزها نیست آزاد است. آزاد باشد رها باشد و به هیچ چیز دل بسته نباشد.
شریعتی: یعنی میتواند رنگ او را بگیرد و نمیگیرد.
حاج آقا رنجبر: بله این جنس آدمها واقعا تماشایی اند. ما ندیده ایم یا کم دیده ایم ولی خیلی تماشایی اند خدا رحمت کند یک آقایی بود در قم از دنیا رفت مرحوم علی صفائی آن وقتها هم روی آثارش نوشته میشد عین صاد کتابهای فراوانی هم دارد کم نظیر هم است کتاب هایش از جهت محتوا. چون رگ و پوست و استخوان این مرد با آیات قرآن و روایات گره خورده بود. قرآن میخواند اشک میریخت این مرد خیلی بی تعلق بود. من اصلا بی تعلقی به تمام معنا در این وجود میدیدم آدمهایی که از همه جا رانده و مانده بودند طرف ورشکست شده بود زندان رفته بود آبرویش رفته بود میآمد به او پناه میآورد و این پناه میداد یک بخشی از خانه اش را قرار داده بود برای اینها شب و روز در باز بود میآمد با اینها غذا میخورد با اینها حرف میزد اینها را نصیحت میکرد با اینها میرفت بیرون قدم میزد چرا؟ چون تعلقی به نام و نشان خودش نداشت بالاخره شما کنار یک آدمی که زندان رفته ورشکست شده بد نام شده وقتی کنار این مینشینی بالاخره به شأن شما جایگاه شما اعتبار شما قطعا آسیب میزند طرف باید خیلی نسبت به جایگاه و اعتبار و شأن خودش بی تعلق باشد اینها را پناه بدهد به ما برسد میگوییم اتَّقُوا مَوَاضِعَ التُّهَمِ خودت را باید از موضع تهمت برهانی هستند کسانی که با اینها نشست و برخاست کنی ولی این مرد میگوید درست است آن روایت گفته ولی از این طرف من اگر با این ننشینم این با این نا امیدی پیش برد به پوچی میرسد و خودش را حلق آویز میکند من چه کاره ام؟ من این جا بنشینم که به آبرو و حیثیت من لطمهای نخورد او به نیستی و فنا برسد چه کسی گفته این جا جای عمل کردن به این روایت است؟ هر روایتی جایگاه خودش را دارد یا یک وقتی یک کسی یک مقدار زیادی پول به او داد گفت هر کاری دلت خواست با پول بکن این هم تقسیم کرد بین افرادی گفت این را بدهید به طلبههایی که نیازمند هستند قرضی وامی دارند میخواهند خانه بخرند ازدواج بکنند یک ریال برای خودش برنداشت یکی از دوستان ما میگفت که هجده میلیونش را فقط به من داد حتی به پسر خودش یک ریال نداد. میگوید من هم تقسیم کردم میگوید جالب است هفتهی بعدش این آدم یک چک صد هزار تومانی داشت و پول نداشت این را پاس کند با هم آمدیم تهران تا از کسی قرض بگیریم تا چک ایشان برگشت نخورد این قدر بی تعلقی. یکی از دوستان میگفت یک وقتی به ایشان زنگ زدیم گفتیم خانمی است باردار است گرمای قم هم خیلی اذیتش میکند یک پنکه نیاز دارد نگفت دارم بیا ببر گفت کجا ببرم؟ گفتم نمیخواهد شما کجا ببری شما باش من میآیم از شما میگیرم گفت باشد گفت رفتم دیدم سر خیابان ایستاده پنکه به دست یعنی آماده که من این را بدهم پنکهی اتاق خودش را از پریز میکشید که یک کس دیگری از آن استفاده کند این جنس آدمها مثل پر کبوتر اند شما پر کبوتر را بزن در نهر آب و در بیاور یک قطره آب بر نمیدارد ولی آدمهایی که تعلق دارند مثل اسفنج اند شما یک اسفنج را فرو بکن تا آن جایی که بتواند و ظرفیت داشته باشد آب را بالا میکشد.
شریعتی: یک شاخهای از زهد است؟
حاج آقا رنجبر: همین طور است. زهد نداشتن نیست که بگوییم نباید داشته باشی زهد در بند داشتهها نبودن است. همین اسیر داشتههای خودت نباشی. زمین گیرت نکند. دههی فجر است یادی هم از امام بکنیم امام مظهر این بی تعلقی بود هیچ تعلقی به زن و فرزند خانه و کاشانه شهر و دیار درس و مدرس و مدرسه نداشت یعنی وقتی پای خدا میآمد وسط همهی اینها رنگ میباختند و بی رنگ میشدند آزاد بود از همهی این ها. بعضیها اسیر بودند طرف میگفت اگر من یک حرفی بزنم فردا من را میاندازند در زندان زن و بچهی من چطور میشود؟ اصلا این همه شاگرد که ما با خون دل جمع کردیم کجا میروند؟ داستان اینها چه میشود؟ این شهر قم این کتاب خانهها این درس و مدرسهها را رها کنیم ما را میاندازند سیستان بلوچستان اصلا ما بدنام میشویم با این بدنامیها چه کار بکنیم. ولی امام از همهی اینها رها بود از همهی اینها آزاد بود آزاد بود از همه چیز حتی از آزادی. برایش مهم نبود قم باشد زندان باشد ترکیه باشد نجف باشد مرز کویت باشد پاریس باشد. آزاد آزاد بود. و انسان وقتی خودش آزاد بود میتواند دیگران را آزاد کند. الآن دست و پای من و شما را با طناب سفت بسته باشند نه من میتوانم شما را آزاد کنم نه شما میتوانی اما یک کسی از این در وارد شود آزاد باشد هر دوی ما را میتواند آزاد کند امام چون خودش آزاد بود توانست یک ملتی را آزاد کند چون خودش رها بود توانست ملتی را رها کند گاهی وقتها در باب اهل بیت گفته میشود اینها این همه قدرت داشتند پس چرا زندان؟ چرا در حصر و حصار و محاصره دو سه نوبت قبل پاسخهایی دادیم یک پاسخش هم همین است اینها آزاد بودند از آزادی از همه چیز آزاد بودند اگر بخواهد آزاد بودن خودش را از آزادی نشان بدهد باید برود گوشهی زندان بنشیند که برای من فرقی نمیکند من مثل خورشیدم که هر کجا باشد کار خودش را میکند چه بالا باشد چه پایین باشد چه این طرف آسمان آن طرف آسمان باشد برای ما بیرون داخل زندان فرقی نمیکند آن چه که این جا واقعا سوال است و مسئله است این است چطور میشود انسان یک چنین جایگاهی پیدا بکند. آزاد شود از همه چیز. رها شود از همه چیز.
شریعتی: خیلی کار دشواری است
حاج آقا رنجبر: فرمولش را حافظ میدهد
من هماندم که در بند تواَم آزادم
می گوید تنها راه همین است انسان وقتی که بند خدا شد بستهی خدا شد آزاد میشود. یک جای دیگر صریح تر میگوید میگوید.
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد * * * که بستگان کمند تو رستگارانند
می گوید کسانی رسته هستند آزاد اند رها هستند بی تعلق اند که بسته باشند ولی بستهی تو باشند بندهی تو باشند ما فکر میکنیم بندگی در مقابل آزادی است ابدا. در منطق قرآن بندگی در مقابل بندگی هاست. میگوید اگر بندهی من نبودی بندهی هر کس و ناکسی باید باشی ءَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَهُ الْوَ'حِدُ الْقَهَّارُ آدم بله قربان گوی یک نفر باشد بهتر است یا بله قربان گوی چند نفر که هر کدام برای خودشان یک سازی میزنند پس بندگی در مقابل بندگی هاست نه در مقابل آزادی. این آزادی میوه و ثمرهی بندگی است یعنی اگر شما بندهی خدا شدید آزاد میشوی از بندگیهای دیگران. لذا تمام انبیا آمدند برای همین بگویند بندهی خدا شوید تا به آزادی برسید مومنان را زانبیا آزادی است فلسفهی بعثت همهی انبیا همین بوده است. اینها آمدند که بندگان خدا را به آزادی برسانند ولی گفتند راه آزادی بندگی است اگر شما بندگی خدا را بکنید از همهی بندگیها آزاد و رها میشوید دقیقا مثل این که این جا ده طناب آویز است اگر شما به یکی از شما بیاویزی از چند تای دیگر آزاد و رها میشوی این آدمهایی که به خدا وصل نیستند بستهی خدا نیستند اینها مجبورند به هر چیزی بسته شوند و فکر میکنند که آزاد اند اینهایی که بی خانمان اند هر شب در یک خانه و جایی هستند ولی کسی که از خودش خانهای دارد کاشانهای دارد از همهی خانهها و کاشانهها رها و آزاد است چون به یک جایی بسته است از همه جای دیگر آزاد است. آزادی تحفهی انبیا است و در ادامهی آنها آزادی تحفهی اهل بیت است اینها هم باز مظهر بی تعلقی بودند اگر بی تعلقی یک نقطهی اوج و پایانی داشته باشد یک نقطهی منتهایی داشته باشد اهل بیت هستند. یعنی ما آزاد تر از اینها نداریم لذا این که به ما توصیه شده بیایید دست تان را به ما بدهید یعنی چه؟ دقیقا مثل کسی است کنار ساحل است یک نفر هم وسط دریا دارد غرق میکند این دستش را دراز کرده میگوید دستت را به من بده اگر دستت را به من بدهی رها و آزاد میشوی از این گرفتاری نجات پیدا میکنی اهل بیت چون خودشان آزاد بودند لذا میتوانند دیگران را هم آزاد بکنند. ان شاء الله ما هم این توفیق را داشته باشیم فقط با اینها دست بدهیم.
شریعتی: ان شاء الله خیلی ممنون ان شاء الله در سایهی عبودیت و بندگی ما هم به آن آزادی و آزادگی برسیم. صفحهی 344 قرار امروز اهالی خوب سمت خداست آیات 38 ام تا 42 ام سورهی مبارکهی مومنون در سمت خدای امروز تلاوت میشود و چقدر خوب است ثواب تلاوت این آیات را هدیه بکنیم به روح بلند و ملکوتی امام راحل عظیم الشان که این انقلاب ثمرهی قیام هوشمندانهی آن یارسفر کرده است. تمام لحظات زندگی تان منور به نور صلوات باشد برمیگردیم خدمت شما خواهیم بود.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿٢٨﴾ وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِي مُنزَلًا مُّبَارَكًا وَأَنتَ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ ﴿٢٩﴾ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ وَإِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ ﴿٣٠﴾ ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ ﴿٣١﴾ فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّـهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ ﴿٣٢﴾ وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ ﴿٣٣﴾ وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِّثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ ﴿٣٤﴾ أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّكُم مُّخْرَجُونَ ﴿٣٥﴾ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ ﴿٣٦﴾ إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ ﴿٣٧﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّـهِ كَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ ﴿٣٨﴾ قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ ﴿٣٩﴾ قَالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَّيُصْبِحُنَّ نَادِمِينَ ﴿٤٠﴾ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿٤١﴾ ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِينَ ﴿٤٢﴾
ترجمه:
پس هنگامی که تو و آنان که با تو هستند، بر کشتی سوار شدید، به خاطر این نعمت بگو: همه ستایش ها ویژه خداست که ما را از این گروه ستم پیشه نجات داد. (۲۸) و بگو: پروردگارا! مرا در جایگاهی پرخیر و برکت فرود آور، که تو بهترین فرودآورندگانی. (۲۹) همانا در این [سرگذشت] نشانه هایی [از قدرت، رحمت و انتقام خدا] برای عبرت گیرندگان است؛ و یقیناً ما آزمایش کننده بندگانیم. (۳۰) سپس بعد از آنان قومی دیگر را به وجود آوردیم. (۳۱) و پیامبری از خودشان در میان آنان فرستادیم که خدا را بپرستید، شما را جز او معبودی نیست، آیا [از پرستش معبودان باطل] نمی پرهیزید؟ (۳۲) و از سران و اشراف قومش که کافر بودند و دیدار آخرت را تکذیب می کردند، و آنان را در زندگی دنیا از وسایل و ابزار مادی فراوانی برخوردار کرده بودیم، گفتند: این جز بشری مانند شما نیست که از آنچه شما می خورید می خورد، و از آنچه شما می آشامید می آشامد. (۳۳) و بی تردید اگر بشری مانند خود را اطاعت کنید، یقیناً زیانکارید. (۳۴) آیا به شما وعده می دهد هنگامی که از دنیا رفتید و خاک و استخوان شدید [زنده از گور] بیرونتان می آورند؟ (۳۵) [از عقل ما] دور است و بسیار دور است آنچه به شما وعده می دهند، (۳۶) جز این زندگی دنیای ما [زندگی دیگری] وجود ندارد، همواره [گروهی] می میریم و [گروهی دیگر] به دنیا می آییم، و ما پس از مرگ برانگیخته نخواهیم شد. (۳۷) او نیست مگر مردی که بر خدا افترا بسته است؛ و ما باور کننده او نیستیم. (۳۸) گفت: پروردگارا! مرا در برابر تکذیب آنان یاری ده. (۳۹) خدا فرمود: همانا پس از اندک زمانی پشیمان می شوند. (۴۰) پس فریاد مرگبار [عذاب] آنان را بر [پایه وعده به] حقِّ [ما] فرو گرفت، و آنان را چون خاشاک روی سیل قرار دادیم؛ پس قوم ستمکار [از رحمت خدا] دور باد. (۴۱) سپس بعد از آنان قومی دیگر را به وجود آوردیم. (۴۲)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: اشارهی قرآنی را حاج آقا امروز بفرمایند
حاج آقا رنجبر: بعضی اسمها است که بی مسما است بی معنا است اصلا نمیآید به آن چیزی که گذاشته شده چند شب پیش دیدم در برنامهی شوک میگفت یک نوع شیشه است که اسمش گل است. به آن میگویند گل. ببینید چه اسم بی مسمایی گل را گذاشته روی چیزی که جز خوار کنندگی چیزی ندارد اما بعضی اسمها است که با مسما است مثل گل سرخ واقعا هم گل است هم سرخ است اسمهای خدا اسمهای ماه البته بعضی از آنها یک چنین نسبتی دارد. نامهایی که روی بعضی از ما است مثل همان نام گل روی شیشه است. اصلا نمیآید. به طرف میگویند صادق یک جو صداقت ندارد به او میگویند جواد یک ذره جود ندارد بی مسمای بی مسما است اما نامهای خدا این طور نیست مثل گل سرخ است واقعا وقتی خدا میگوید من غفارم غفار است من ستارم میپوشانم میپوشاند نمونه اش چقدر لغزشها خطاها ما از خودمان خبر داریم که هیچ کس خبردار نشده ستاریت او را میرساند. یکی از نامهای زیبای خدا که گفت «وَ لِلَّهِ الاسْمَآءُ الْحُسْنَي» (اعراف/179) اسمهای خدا زیباست چون با معنا است یکی اش اسم رب است که در آیه داشتیم. که واجب است روزی چند بار ما در نمازمان که در سورهی حمد آمده این را به زبان بیاوریم خیلی با معنا است رب از ریشهی ربوبیت است در تعریف ربوبیت میگویند حرکت دادن چیزی از نقص به کمال یعنی ناقص است کاملش کند منتها کامل کردن دو جور است گاهی به تخلیه است از آن کم کنیم گاهی به تحلیه است به آن بیفزاییم گاهی به پیرایش است گاهی به آرایش مثلا یک قطعه سنگ اگر بخواهد به کمال خودش برسد باید مثلا بشود مجسمه اگر بخواهد بشود مجسمه کمالش هم در همین است باید تخلیه شود یعنی اضافاتش باید جدا شود هیچ چیز نباید به آن اضافه کنیم باید از آن کم کنی ولی یک هستهی خرما اگر بخواهد به کمال خودش که درخت خرما بودن است برسد این باید اضافه کنی ریشه بدهی تنه بدهی برگ بدهی میوه بدهی قد و قامت بدهی به آن اضافه کنی تا به آن کمال خودش برسد رب آن کسی است که اول میداند کمال چه چیزی در چه چیزی است و آن را هم به کمال خودش برساند و سوقش بدهد بعضی گلایه میکنند میگویند هر چه تلاش میکنیم کوشش میکنیم همه اش سر سطر و خانهی اول هستیم این یعنی چه؟ یعنی کمال تو به این است به داشتن نیست به نداشتن است به کم داشتن است تو از این مسیر میرسی نه که تلاش نکن هر چه میتوانی تلاش بکن هر چه قدر میتوانی کوشش کن اما اگر به جایی نرسیدی شکوه نکن کمال تو در این است چون او رب است یک کسی هم میبینی دست به خاک میزند طلا میشود دست به خاکستر میشود تلاش میزند کمال این در این است این اگر بخواهد به جایگاهی که خدا برایش در نظر گرفته برسد از جایگاه غنی میرسد این با فقر در هم فرو ریخته میشود. یک باغبان این جا بوتههای گندم دارد آن جا بوتههای برنج دارد آبی که به بوتهی برنج میدهد به بوتهی گندم نمیدهد اگر همان آبی که پای برنجی که باید همیشه آب باشد بدهی به گندم میپوسد اگر آب کمی که به گندم میدهد بخواهد به برنج بدهد برنجها از بین میرود کمال برنج در آب زیاد است کمال آن بوتهی گندم در آب کم است. و این کمال را فقط او میداند لذا فقط او رب است لذا در این آیه هم به پیامبر خطاب میکند «وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِي مُنزَلًا مُّبَارَكًا » (مؤمنون/29) بگو رب تو مرا فرود بیاور هر جا تو فرود بیاوری آن جا مبارک است برای من هستهی خرما اگر بیاید در خاک مبارک است درخت میشود اما اگر این هستهی خرما را انداختی در سطل زباله مبارک نیست از بین میرود دیگر نخل نمیشود میگوید خدایا دیگران من را پرتاب میکنند یک جاهایی که نباید پرتاب بکنند من دارم از دست میروم نه آنها من را جایی قرار ندهند تو من را فرود بیاور «مُنزَلًا مُّبَارَكًا وَأَنتَ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ» (مؤمنون/29)تو بهترین فرود آورندگانی تو من را هر جا فرود بیاوری در فقر باشد در غنی باشد هر کجا باشد کمال من در آن است
شریعتی: خیلی ممنون فرازهای زیارت جامعهی کبیره را در جلسات گذشته حاج آقای رنجبر اشاره کردند هفتهی قبل فرمودند اهل بیت اصول الکرم هستند میتوانید به سایت ما اشاره کنید فایل صوتی و فایل متنی آن را دریافت کنید. امروز میرسیم به این که اهل بیت قَادَةَ الْأُمَمِ هستند. یعنی چه؟
حاج آقا رنجبر: بوی گل انسان را به سمت گل میکشاند. شما دارید میروید در باغچه گل نرگس است گل یاس است نا خود آگاه نا خواسته وقتی بوی آن گل به مشام شما میرسد شما را به سمت خودش میکشاند و در برابر آن خم میشوید و بوی بهتر و بیشتری استشمام میکنید گفت
بوی گل دیدی چون آن جا گل نبود * * * جوش مل دیدی که آن جا مل نبود؟
بو قلاووز است و رهبر بر تو را * * * میکشد تا خلد و تا کوثر تو را
می گوید بوی گل تو را به سمت باغ و گل میکشد خدا گل عالم وجود است اهل بیت بوی گل اند یعنی اینها هستند که فقط بوی خدا را میدهند به همین خاطر اینها هستند که آدمها را به سمت خدا میکشانند همان طور که بوی گل است که شما را به سمت گل میکشاند. به همین خاطر در زیارت جامعه به اینها قاده میگویند جمع قائد است از ریشهی قود یعنی کشاندن قائد یعنی کسی که میکشاند به رهبر هم که میگویند قائد چون امت را به دنبال خودش به سمتی و مقصدی و مقصودی میکشاند اینها قاده هستند یعنی اینها کسانی هستند که انسان را به سمت خدا میکشانند به شرط این که انسان خیلی دور نشده باشد گفت.
دور مرو دیر میا اگر دور شوی کاری از دست اینها ساخته نیست به شرط این که انسان خیلی سکوت نکرده باشد
شریعتی: دور شدن یعنی چه؟ یعنی خارج از محیط ولایت اینها بودن؟
حاج آقا رنجبر: همین طور است این قدر انسان خودش را آلوده و آغشته کرده چون هر آلودگی فرسنگها ما را دور میکند ما را سقوط میدهد یک دانه گندم اگر چهار انگشت مثلا زیر خاک باشد با آب باران میآید بالا ولی اگر این دانهی گندم چهار متر رفت زیر خاک دیگر آب باران میرسد به آن؟ امکان ندارد. اهل بیت هم قاده هستند ما را میکشانند به سمت خدا به شرط این که ما خیلی سقوط نکرده باشیم امیرالمومنین چه کار میتواند برای ابن ملجم بکند؟ خیلی دور شده خیلی سقوط کرده ولی امام حسین برای حر میتواند کاری بکند چون حر خیلی دور نشده خیلی سقوط نکرده اینها قاده هستند میکشانند به شرطی که ما خیلی دور نشده باشیم خیلی سقوط نکرده باشیم قاده الامم. امم جمع امه است امة همان امتی که خودمان میگوییم گروه و دسته و جماعت. امم یعنی گروهها و دار و دستهها میگوید اینها قاده الامم هستند یعنی از هر دار و دستهای که باشی باش اصلا از طائفهی الواط و اوباش شهر باش باش مهم نیست ما میتوانیم تو را بکشانیم همان طور که طیبها را کشاندند آخوند کاشیها را کشاندند طرف تمام بدنش خالکوبی بود به جایی رسید که شد استاد آیت الله عظمی بروجردی چهل مجتهد را تربیت کرد چرا؟ چون خیلی دور نشده بود اینها صفت باران دارند باران هر بذری هر دانهای هر هستهای را میتواند بالا بکشاند به همان شرطی که عرض کردم دور نشده باشد لذا میگوییم قاده الامم یعنی از هر دار و دسته و طائفهای هستی اغنیایی فقرایی بالایی پایینی پولداری بی پولی یک کاری بکن به چشم اینها بیایی از چشم اینها دور نشوی. اینها تو را بالا میکشند البته ما بارها گفته ایم باز هم میگوییم زیارت جامعه لایه لایه و تو در تو است ما فقط آن لایهی کف و سطحش را داریم میگوییم و الا دنیایی از معنا و اعتقادات زیر اینها خوابیده است ولی برای ما نیست. ما دقیقا مثل این است که اگر بخواهیم از آن حرفها بزنیم هم خودمان نمیفهمیم هم نمیشود فهماند مثل این است که شما انجیری بدهید به یک گنجشک این انجیر لقمهی گنجشک نیست باید خورد خورد کنی ذره ذره کنی که دیگر آن هم نمیشود از شکل و قیافهی خودش میافتد لذا قاده الامم معانی خیلی بالا و بلندی است امم یک معنایش این است که تمام هستی و کائنات. فقط ما نیستیم که امت تشکیل میدهیم پرندگان هم امت تشکیل میدهند قرآن میگویند پرندگانی که در آسمان دارند پرواز میکنند اینها امتهایی هستند مثل شما یعنی مثل شما امام میخواهند مثل شما قائد میخواهند تمام گیاهان تمام گلها تمام این دریاها امم اند این معانی مال ما نیست درکش هم سخت میشود گاهی محال هم است و ما هم نباید وارد این وادیها شویم یا امم یک معنای دیگرش این است که اینها تمام امتها چه امتهای پس از پیامبر چه پیش از پیامبر اینها بودند که به سمت خدا کشاندند برای آنها هم قائد بودند حتی قائد انبیا بودند یعنی اهل بیت اند که موسی را به سمت خدا کشاندند عیسی را به سمت خدا کشاندند حالا ممکن است شما بگویید اینها که هزار و چهار صد سال قبل که نبودند چه حرفی است که شما میزنید ولی اینها میگویند که ما بودیم یک گل میگوییم این گل چند وقتش است میگویی چهار ماه یعنی چه؟ قبل از چهار ماه بود یا نبود؟ بود. اما خاک بود در قالب خاک بود قالبش را عوض کرده آمده در این قالب پس بود اهل بیت هم میگویند درست است هزار و چهارصد سال پیش ما نبودیم ولی در این قالب نبودیم ما نور بودیم خَلَقَكُمُ اللَّهُ اَنْواراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقينَ آدرس هم میدهند میگویند ما کجا بودیم؟ میگویند ما نور بودیم و آن نور ما اینها را به سمت خدا میکشاند شما شب میروی کنار دریا این آبها بالا میروند پایین میآیند جزر و مد است اینها مال چیست؟ میگویند مال ماهی است که در آسمان است آن نور است که این را دارد به سمت ساحل میکشاند میگویند ما حکم ماه را داشتیم ما بودیم که دیگران را به سمت ساحل حق میکشیدیم.
شریعتی: پس این انوار در عوالم گذشته بودند
حاج آقا رنجبر: اینها دیگر مال ما نیست آن چیزی که مال بنده و جناب عالی است این است که ما از هر دار و دستهای باشیم ما را میتوانند به سمت خدا بکشانند به شرطی که از اینها دور نشویم دل بدهیم و خودمان را در معرض قرار بدهیم آب لجن اگر کنار یک رود قرار بگیرد این رود یک باره همه اش را برمیدارد با خودش میبرد پاکش میکند زلالش میکند از آلودگیها هم دورش میکند اینها مثل همان رود هستند ما مثل همان آب هستیم اگر خودمان را سر راه اینها قرار بدهیم اینها ما را میبرند و ما را پاک و زلال میکنند.