حجت الاسلام والمسلمین رنجبر
موضوع: شرح زیارت جامعه کبیره
تاریخ: 93/11/19
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
بیا که قصر عمل سخت سست بنیاد است * * * بیار باده که بنیاد عمر بر باد است
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود * * * ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب * * * سروش عالم غیبم چه مژدهها داده است
که ای بلند نظر شاه باز سدره نشین * * * نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است
تو را ز کنگرهی عرش میزنند سفیر * * * ندانمت که در این دام گه چه افتاده است
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل * * * بنال بلبل بی دل که جای فریاد است
حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ * * * قبول خاطر لطف سخن خدا داد است
شریعتی: سلام میگویم به همهی شما خوش آمدید به سمت خدای امروز. امروز هم در یکی دیگر از روزهای ایام الله دههی مبارکهی فجر هستیم این ایام را به همهی شما تبریک میگویم حاج آقای رنجبر سلام علیکم و رحمة الله خوش آمدید.
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام بسم الله الرحمن الرحیم بنده هم خدمت شما و همهی بینندگان خوب عرض سلام و ادب و احترام دارم.
شریعتی: سلامت باشید در بخش ابتدایی حاج آقای رنجبر مثل یک شنبهها که خدمت ایشان هستیم ایشان شرحی خواهند داشت بر ابیات غزل حافظ که قرائت کردم در ابتدای برنامه. خدمت شما هستیم.
حاج آقا رنجبر: ما وقتی که یک خط خوب و زیبا را میبینیم تازه میفهمیم که خط ما چقدر زشت است و چقدر بد است. و انسان خجالت میکشد از خطی که دارد و شاید همین هم موجب شود که یک تلاش و سعی و کوششی را از خودش نشان بدهد تا خطش را زیبا کند خطش را خوب بکند بر همین اساس به ما گفته اند که احوال اولیاء خدا را سیر کنید مطالعه کنید چون انسان وقتی که حالات اینها را مرور میکند مطالعه میکند تازه میفهمد که چقدر عقب است چقدر فاصله دارد بی تردید یکی از اولیاء بزرگ الهی همین شخصیت خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی است که رگ و پوست و گوشت و استخوان این مرد با قرآن عجین بوده است و پیوند داشته است به همین خاطر هم به او حافظ گفته میشود چون حافظ کل قرآن بود. خودش هم میگفت به قرآنی که اندر سینه داری آیات الهی را در سینهی خودش داشت و میگفت هر چه دارم از دولت و برکت قرآن است. هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم. به همین خاطر میگفت که هر بیت من یک معرفتی را به شما منتقل میکند شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است شاید شما بگویید خب چرا ما احوال اهل بیت را سیر نکنیم؟ چرا احوال اهل بیت را مرور و مطالعه نکنیم؟ چرا حافظ؟ اول که ما مرور میکنیم بخشی از صحبت مان را به اهل بیت میپردازیم و حافظ هم در حقیقت یک پیش درآمدی است برای ورود به همان بحث ولی واقع اش این است که وقتی بحث اهل بیت پیش میآید این وسوسهی شیطانی هم به سرها میزند که اینها اهل بیت اند اگر اینها خوب نباشند چه کسی خوب باشد اینها گلهای سر سبد عالم وجود اند اینها تافتههای جدا بافته اند ما کجا اینها کجا؟ اصلا خودشان گفته اند شما هیچ گاه مثل ما نمیشوید این است که به تعمد ما اشاره میکنیم به انسانهای معمولی شخصیتهای معمولی مثل حافظ که خاک کف پای قنبر امیرالمومنین هم نمیشود ولی میبینیم همین مرد وقتی که به اهل بیت گره میخورد چقدر پر میکشد چقدر پرواز میکند دیگر این جا نمیتوانی بگویی حافظ تافتهی جدا بافته بود ما کجا و او کجا انسان وقتی میبیند یک انسان معمولی تا کجا بالا رفته است تا کجا اوج گرفته که میگوید کس ندیده است ز مشک ختن و نافهی چین آن چه من هر سحر از باد صبا میبینم قرآن توصیه میکند که سحرها به تلاوت قرآن بپردازید «وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا» (مزمل/4) حافظ به این قرآن میگوید باد صبا چرا؟ چون باد صبا میآید غنچهها را باز و شکفته میکند وقت سحر هم این اتفاق میافتد میگوید این قرآن در سحر وقتی تلاوت میشود حکایت همان باد صبا را دارد غنچهی وجود آدمی را حقیقتا میشکافد انسان یک عطر و بویی پیدا میکند لذا میگوید هر سحر از باد صبا میبینم چیزهایی که من میبینم در هر سحر چه کسانی میبیند؟ خیلی از ما که خرده به حافظ میگیریم شاید تا لنگ ظهر هم خر و پف ما بلند است یک بار هم که شده سحر را تجربه نکردیم ولی این مرد میگوید هر سحر او مرد سحر است.
شریعتی: هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ * * * از یمن دعای شب و ورد سحری بود
حاج آقا رنجبر: همین طور است. این است که میگوید من قرار و خواب ندارم قرار و خواب ز حافظ طمع مدارای دوست قرار چیست؟ زبونی کدام؟ خواب کجا؟ چرا؟ چون چیزهایی سحر میبیند که دیگران نمیبینند یک چیزهایی میشنود دیگران نمیشنوند در همین بیتی هم که قرائت کردید گفت چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب سروش عالم غیبم چه مژدهها دادند سروش یعنی فرشته میگوید نمیدانی فرشتهای که از عالم غیب آمد با من چه مژدههایی داشت حالا این که واقعا فرشتهها با انسانها ارتباط برقرار میکنند یا نه قرآن میگوید چرا درست است یک بار آیه را خواندم «اَلَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَةُ» (فصلت/30) هر کسی باشد فرقی نمیکند الذین است کسانی که بگویند خدا و پای این حرف هم بایستند و استقامت نشان بدهند فرشتهها بر اینها نازل میشوند نه یکی نه دو تا. مردی که سروش عالم غیب برایش فرود میآید در شرح اولیا خدا داریم در احوالاتشان مثل مرحوم شیخ مرتضی زاهد میگوید من سحرها که میشد فکر نکنید که با ساعت بیدار میشدم نه هر سحر یک فرشتهای میآمد و من را صدا میکرد و میگفت آقا مرتضی آقا مرتضی بیدار شو البته میگوید بعضی شبها هم آقا را نمیگفت میگفت مرتضی میگوید من مطالعه میکردم دیدم امروز چه اتفاقی افتاده که با این لحن را من را صدا کرده میگوید میدیدم که حرفی زده بودم که نباید صدا میزدم به همین خاطر اینها من را شب آقا خطاب نمیکردند و آن جا گرفتم گاهی وقتها یک حرف ممکن است انسان را از آقایی بیندازد واقعا همین طور است کلمهی آفتاب که چشمهی نور است جایش هم در دل آسمان است همین آفتاب را شما یک حرف به آخرش وصل میکنید میشوید آفتابه از کجا تا کجا سقوط میکند تنزل پیدا میکند گاهی یک حرف با انسان همین کار را میکند انسان را از عرش به فرش میاندازد و انسان را ساقط میکند و سقوط میدهد داریم که روز عاشورا حضرت به اهل بیت میفرمود مبادا حرفی بزنید که از شأن و قدر شما کاسته شود به هر حال این که حافظ میگوید سروش عالم غیبم چه مژدهها داده است شعر نمیگوید یک حرف شاعرانهای نیست مرحوم علامه طباطبائی فرموده بود که تمام غزلیات حافظ بر اساس سیر و سلوک او است یعنی چیزهایی بوده که حقیقتا دیده.
شریعتی: در واقع میخواهد به ما فرمول بدهد راهی را که خودش رفته و طی کرده و دیده.
حاج آقا رنجبر: همین طور است همین بیتی که خواندیم فرمولش در ابیات بعدش است. پس انسان به کجا میرسد؟ انسان معمولی او چه میشنود ما چه میشنویم. گفت تو چه شنفتی به جز بانک خروس و خر در این ده کور دور افتاده از معبر تو چه شنیدی؟ جز بانک خروس ولی این مرد چه شنیده؟ میگوید سروش عالم غیبم که مژدهها داده اند همان که فرمودید فرمولش. کی انسان میشنود؟ میگوید وقتی که خراب شود خراب شود یعنی چه؟ یعنی نفسانیتش خودیت هایش خود محوری هایش خراب شود کی خراب میشود این ها؟ وقتی که مست شود. و کی مست میشود؟ وقتی که به میخانه برود. میخانه کجاست؟ آن جایی که میعرضه میکنند میچیست؟ آن میمعرفت است که بارها عرض کرده ایم وقتی حافظ میگوید میخیلی جاها به معنای معرفت است به میسجاده رنگین کن گردت پیر مغان گوید نمیخواهد بگوید یک شیشه شراب انگور بریز روی سجاده. کدام پیر یک چنین دستوری به مرید خودش میدهد؟ نه دارد میگوید وقتی میآیی سر سجاده با معرفت بیا چون داریم که یک رکعت نماز با معرفت به مراتب بالاتر است از هزاران نماز بی معرفت. واقعا همین طور است الآن هزار تا شانهی خمیر را بدهند دست من و شما کنار تنور یک شانه هم بدهند دست نانوا به ما بگویند بپز به او هم بگویند پخت کن میپزیم هزارتای ما یک طرف آن یک نان او یک طرف مال ما یا سوخته یا خمیر است او آشنا است آگاهی دارد معرفت دارد ولی ما نداریم نماز هم همین طور است یک رکعت نماز با معرفت به مراتب فضیلت دارد به هزاران نماز بی معرفت. پس حافظ وقتی میگوید مییعنی معرفت یا پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر ز میز دل ببرم هول روز رستاخیز. یعنی وقتی من را میخواهید دفن بکنید یک کاسه شراب بریزید بگذارید در قبر من که قیامت که شد من سر بکشم از آن هول و هراس نجات پیدا کنم؟ این با عقل جور در نمیآورد منظورش از پیاله قرآن است پیاله یعنی ظرف و آن چه که در این قرآن است تعبیر به میمی کند میگوید این است که انسان را مست میکند سرمست میکند میگوید معمول است وقتی آدمها را دفن میکنند یک قرآن همراهشان دفن میکنند همراه من هم دفن کنید. که قیامت که شد من این قرآن را باز کنم بخوانم این آیه را که «يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا» (زمر/53) من اگر این آیه را بخوانم تمام هول روز رستاخیز از من دور خواهد شد چون میدانم با یک غفار با یک کریم طرف هستم. پس این که میگوید پیاله بر کفنم بند یعنی با من قرآن همراه کن. چرا؟ چون قرآن ظرف معرفت است قرآن سرشار از همین میمعرفت است یا بر سر تربت ما بی میو مطرب منشین وقتی سر مزار میآیی آب انگور بخور؟ مطرب بیاور دفی بزن؟ نه بی میبدون معرفت نیا بدان چه کسی این زیر آرمیده است یک کسی که یک عمر با خدا و اولیا خدا ارتباط داشته به ادب باش ساز و تنبور بر نداری بیاوری این جا بی میبدون معرفت نیا مطرب یعنی کسی که دیگران را به طرف در میآورد فرحناک طربناک میکند میآیی سر مزار ما از دنیا نگو اینها ما را دلگیر میکند یک چیزی بگو که طربی در ما ایجاد بکند یعنی قرآن بخوان دعایی بخوان فاتحهای بخوان تا حزن را از بین ببرد. چه گویمت چه بگویم از کجایش بگویم چه گویمت که به میخانه یعنی در میخانه یعنی جایی که اولیا خدا در آن جا حضور دارند میمعرفت را به دیگران عرض میکنند دوش یعنی دیشب مست یک چیزهایی به من گفتند یک معرفتهایی به من دادند من معرفت شدم خراب دیگر خودیتهای من فرو ریخت چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب انسان وقتی خراب شد سروش عالم غیبم چه مژدهها داده اند آن وقت یک فرشتهای آمد چه بشارتها و چه مژدههایی که به من داد مژدهها را میگوید
که ای بلند نظر شاه باز صدره نشین * * * نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است
می گوید یکی از مژده هایش این بود که به من خطاب کرد بلند نظر یعنی تو نظرت خیلی بلند است نظرت کوتاه نیست برخلاف دیگران نظر ما خیلی کوتاه است ما فقط امروز را میبینیم آینده را نمیبینیم به همین خاطر است چپ میکنیم یا این طرفی میزنیم یا آن طرفی آسیب میزنیم دقیقا مثل رانندهی ناشی و تازه وارد و تازه کار که وقتی میخواهد از کوچه عبور کند به این طرف نگاه میکند به آن طرف نگاه میکند آخر هم به یک طرف خواهد زد ولی آن کسی که آشنا است به این طرف آن طرف نگاه نمیکند آن آخر را میبیند لذا به هیچ طرف نمیزند به من گفت تو بلند نظری تو آخر را دیدی تو آخرت را دیدی الآن و اکنون را ندیدی شاه باز بازها کبوترهای شکاری هستند اینها وقتی تربیت شوند پرورش پیدا کنند دیگر خیلی قیمتی میشوند هیچ کس از عهدهی قیمت آنها بر نمیآید جز شاهان و پادشاه لذا به این جنس بازها میگویند شاه باز. ملوک و پادشاهان گذشته هر کدامشان یک بازی داشتند به آن میگفتند شاه باز میآمد روی بازو و ساعد شاه مینشست و اشاره میکرد به هر سمتی که برود شکاری داشته باشد میرفت شکار میکرد و شاه را به رسمیت میشناخت میگوید به من گفت شاه باز یعنی تو تربیت شدی تو پرورش شدی تو فقط لایق حقی لایق سلطان عالمی. صدره نشین. صدره درخت صدرة المنتهی گفته میشود یک درختی است در بهشت که نامش درخت صدره است این درخت پر از شاخ و برگ است و داریم که بر هر برگی هم یک فرشتهای نشسته و خدا را تسبیح میکند میگوید جای تو آن جا است تو باید بروی لا به لای فرشتهها حیف تو است که در میان این جماعت و این مردم باشی تو صدره نشین هستی، نشیمن تو اقامت گاه تو نه این کنج محنت آباد است کنج یعنی گوشه میگوید محل اقامت تو این گوشهی دنیا نیست به دنیا میگوید محنت آباد یعنی جایی است که به محنتها و رنجها آباد شده اگر شما یک ویلایی دارید در ساحل رامسر چهار تا عملهی بیچاره آمده اند صبح تا شب گرما سرما عرق ریختند آجرها را روی هم کاشتند و الآن شما میروی عیش خودت را آن جا داری محنت آباد است یعنی با محنت و رنج دیگران آباد شده یا محنت آباد است یعنی خوشی هایش هم ناخوشی است اصلا محل نا خوشیها است میگوید محل اقامت تو این جا نیست نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است تو را ز کنگرهی عرش میزنند صفیر. این برج و باروها بالایش یک دیواری است به ارتفاع یک متر بالای آن دیوار یک متری هم یک اشکال دندانه واری است به آن میگویند کنگره چون بلند ترین قسمت یک برج کنگره است لذا به بلندای هر چیزی کنگره گفته میشود. میگوید تو را ز کنگرهی عرش یعنی تو را از بلندای بام عرش. از بلندای آن میزنند صفیر یعنی صدا کردن دارند صدا میکنند جای تو آن جاست میگویند بیا بالا تعالوا این جا داری چه کار میکنی
تو را ز کنگرهی عرش میزنند صفیر ندانمت که در این دام گه چه افتاده است دنیا را به دامگاه تعبیر میکند میگوید همه اش دام است از دانه هیچ خبری نیست این جا چه اتفاقی برای تو افتاده که چسبیدی و چه چیز پای تو را بسته پر بکش پرواز کن بالا بیا
تو را ز کنگرهی عرش میزنند صفیر * * * ندانمت که در این دامگه چه افتاده است
چه کسانی بر بلندای عرش هستند و ما انسانها را دارند صفیر و صدا میزنند نیستند جز همین انوار پاک و اهل بیت نازنین که تمام حرف آنها همین است تعالوا بالا بیایید جای شما این جا نیست.
شریعتی: خیلی خوب ان شاء الله ما هم بتوانیم آنها را بشناسیم خیلی ممنون مشرف میشویم محضر قرآن کریم ان شاء الله برمی گردیم به فرازهای ناب زیارت جامعهی کبیره حاج آقای رنجبر خواهند پرداخت قرار امروز سمت خدا صفحهی 351 قرآن کریم خواهد بود آیات 11 ام تا 20 ام سورهی مبارکهی نور تمام لحظات زندگی تان منور به نور نبی اکرم باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿١١﴾ لَّوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ ﴿١٢﴾ لَّوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِكَ عِندَ اللَّـهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ ﴿١٣﴾ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّـهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿١٤﴾ إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّـهِ عَظِيمٌ ﴿١٥﴾ وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ ﴿١٦﴾ يَعِظُكُمُ اللَّـهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿١٧﴾ وَيُبَيِّنُ اللَّـهُ لَكُمُ الْآيَاتِ وَاللَّـهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿١٨﴾ إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿١٩﴾ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّـهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّـهَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ ﴿٢٠﴾
ترجمه:
به یقین کسانی که آن تهمت [بزرگ] را [درباره یکی از همسران پیامبر به میان] آوردند، گروهی [هم دست و هم فکر] از [میان] خود شما بودند، آن را برای خود شرّی مپندارید، بلکه آن برای شما خیر است، برای هر مردی از آنان کیفری به میزان گناهی است که مرتکب شده، و آن کس که بخش عمده آن را بر عهده گرفته است، برایش عذابی بزرگ است. (۱۱) چرا هنگامی که آن [تهمت بزرگ] را شنیدید، مردان و زنان مؤمن به خودشان گمان نیک نبردند [که این تهمت کار اهل ایمان نیست] و نگفتند: این تهمتی آشکار [از سوی منافقان] است؟! [که می خواهند در میان اهل ایمان فتنه و آشوب و بدبینی ایجاد کنند] (۱۲) چرا بر آن تهمت، چهار شاهد نیاوردند؟ و چون شاهدان را نیاوردند، پس خود آنان نزد خدا محکوم به دروغگویی اند؛ (۱۳) و اگر فضل و رحمت خدا در دنیا و آخرت بر شما نبود، به یقین به خاطر آن تهمت بزرگی که در آن وارد شدید، عذابی بزرگ به شما می رسید. (۱۴) چون [که آن تهمت بزرگ را] زبان به زبان از یکدیگر می گرفتید و با دهان هایتان چیزی می گفتید که هیچ معرفت و شناختی به آن نداشتید و آن را [عملی] ناچیز و سبک می پنداشتید و در حالی که نزد خدا بزرگ بود. (۱۵) و چرا وقتی که آن را شنیدید نگفتید: ما را نسزد [و هیچ جایز نیست] که به این تهمت بزرگ زبان بگشاییم، شگفتا! این بهتانی بزرگ است. (۱۶) خدا شما را اندرز می دهد که اگر ایمان دارید، هرگز مانند آن را [در حقّ کسی] تکرار نکنید. (۱۷) و خدا آیات [خود] را برای شما بیان می کند، و خدا دانا و حکیم است. (۱۸) کسانی که دوست دارند کارهای بسیار زشت [مانند آن تهمت بزرگ] در میان اهل ایمان شایع شود، در دنیا و آخرت عذابی دردناک خواهند داشت، و خدا [آنان را] می شناسد و شما نمی شناسید. (۱۹) و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، و اینکه خدا رؤوف و مهربان است [به کیفرهای بسیار سختی دچار می شدید.] (۲۰)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: این سمت خداست که با احترام تقدیم نگاه شما میشود. حاج آقای رنجبر خیلی تا پایان فرصت نداریم. اشارهی قرآنی را بفرمایید
حاج آقا رنجبر: پرهای طاووس تا بسته است خیلی جلوهای ندارد وقتی باز میشود تماشایی میشود آیات قرآن هم دقیقا مثل همان پرهای طاووس بسته است اینها باید باز شوند تفسیر شوند تا حقیقت خودشان را آشکار بکنند ما اشاره میکنیم دوستانی که بیشتر تمایل دارند به تفاسیر مراجعه بکنند بعضی چیزها داشتنش کیفر دارد بعضی چیزها حتی دوست داشتنش هم کیفر دارد. یکی از آنها در این آیه اشاره میشود «إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ» کسانی که دوست دارند تشیع از ریشهی شاع دو معنا دارد یکی تقویت کردن یکی هم انتشار دادن شیعه هم از همین ریشه است شیعه یعنی کسی که تقویت میکند مرام فکری امیرالمومنین را و انتشار میدهد حالا ببینید به هر کسی آیا میشود گفت شیعه؟ این یک غربال است که چقدر از ماها فرو میریزیم ما به خودمان میگوییم شیعه که یعنی چه؟ یعنی کسی که تقویت کننده باشد کسی که انتشار دهنده باشد حالا ان تشیع این جا یعنی کسانی که منتشر میکنند الفاحشه در زبان ما معنای خاصی دارد اما در منطق قرآن فاحشه یعنی چیزی که خیلی زشت باشد از ریشهی فَحَشَ یعنی خیلی زیاد فُحش هم که میگویند یعنی خیلی زیاد زشت است فاحشه یعنی هر چیزی که خیلی زیاد زشت باشد آبروی مردم را ریختن فاحشه است خیلی زشت است حالا میگوید اگر کسی دوست داشته باشد که آبروی کسی ریخته شود همین که دوست داشته باشد «لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» من خدا برای آن عذابی در نظر دارم آن هم چه عذابی؟ عذابی که من خدا به آن میگویم درد ناک.
شریعتی: خیلی خوب به تعبیر حاج آقای رنجبر این خودش خیلی حرف دارد خیلی زمان نیست دوستان خودشان به تفاسیر مراجعه کنند. رسیدیم به این فراز از زیارت جامعهی کبیره که اهل بیت أَوْلِيَاءَ النِّعَمِ هستند.
حاج آقا رنجبر: زنبورهای عسل اگر بخواهند به عسل طبیعی دست پیدا بکنند که شِفا هم است به تعبیر قرآن درمان هم است یک راه بیشتر ندارند آن هم این است که بروند به سراغ گلها در برابر گلها سر خم کنند و زانو بزنند آن وقت است که به عسل طبیعی و شفا بخش دست پیدا میکنند البته جز این راه هم راه است بروند آب شکر مصرف کنند شما روی برگ درختها آب شکر بریزید اینها مصرف کنند باز هم به عسل میرسند ولی آن عسل دیگر شفا بخش نیست درمان نیست زیان بار است ما تمام شیرینیهای زندگی را در یک کلمه تعبیر به نعمت میکنیم و اهل بیت را اولیاء النعم یاد میکنیم اولیاء جمع ولی است ولی یک معنایش یعنی صاحب یعنی مالک اولیاء یعنی صاحبان اهل بیت اولیاء النعم هستند یعنی شیرینیهای طبیعی در اختیار این هاست به سراغ اینها بروی زندگی ات شیرین میشود آن هم به صورت طبیعی که هیچ آزاری در پی ندارد سراغ اهل بیت هم نروی زندگی شیرین میشود اما از نوع آن عسلی که از رهگذر آب شکر به دست میآید اولیاء النعم نعم جمع نعمة است یک مقدار باز تر بکنیم نعمت یعنی چه؟ ما پنج حس داریم حواس پنج گانه بینایی که میبینیم شنوایی بویایی گویایی چشایی و بساوایی یعنی لامسه تمام این حواس جز یکی همه در یک نقطه هستند و محدود اند بینایی چشم است چشم هم محدود است در سر است گوش هم شنوایی است باز در سر است و محدود است گویایی هم زبان است محدود است در سر است چشایی هم دهان است که باز در سر است و محدود است اما یک حس است که سراپای وجود ما را فرا گرفته آن هم حس بساوایی و لامسه است یعنی از پوست سر تا کف پای ما حس لامسه است حس گر است و احساس میکند و تنها چیزی هم که با این حس خیلی جور و سازگار است نرمیها و لطافتها است لذا وقتی دست روی برگ گل میکشی یک احساس لذت بخشی به شما دست میدهد یا وقتی دست روی چمنها میکشی یک احساس خوشی به تو دست میدهد یا از کنار مزرعهی گندم عبور میکنی دست روی خوشهها میکشی و عبور میکنی این نرمی لطافت یک حالت لذتی به انسان میدهد پارچهی مخملین و ابریشمین دست میکشی یا کفش نرم پا میکنی احساس لذت دارد یا پیاهن لطیفی انسان تن میکند همین طور از آن طرف زبری خشکی خشونت با این حس سازگار نیست شما دست روی سمباده بکشی ناسازگار است چیزهایی که نرمی باشند سهولت باشند لطافتی داشته باشند عربها تعبیر به نعومه میکنند و چیزی که در آن نرمی و لطافت باشد ناعم گفته میشود نعمت از همین ریشه است نعمت یعنی آن چه که با جان و روح انسان سازگار باشد نعمت یعنی آن چه که مایه لذت انسان باشد سرمایهی خوشی انسان باشد بیضاوی در تفسیر انوار التنزیل در ذیل انعمت علیهم آن جا نعمت را معنا میکند میگوید نِعمَتُ الحالَه الَّتی یَستَحِلُّ الاِنسان نعمت آن حالت لذت بخشی است که به انسان دست میدهد نعمت یعنی حال التذاذ و خوش بودن حالا ببینید ما وقتی که به اهل بیت میگوییم اولیاء النعم یعنی اگر حال خوش میخواهی اگر حالت خوش میخواهی نزد اینها است اگر حالت التذاذ میخواهی میخواهی از زندگی ات لذتی ببری از عمرت لذتی ببری اینها در عالم بی صاحب نیست اینها صاحب دارد صاحبش هم اهل بیت است بدون اینها محال است حالت خوش شود همان که حافظ میگفت
بی تو در کلبهی گدایی خویش * * * رنجهایی کشیده ام که مپرس
یعنی بدون اینها در رنج هستیم * * * بدون اینها در عذاب هستیم
مولوی میگفت
ولله که شهر مرا بی تو حبس میشود
شهر با همهی وسعت و فراغی اش بدون اینها زندان است برای انسان با اهل بیت اگر باشیم در ناخوش ترین حالات خوش هستی و اگر با اینها نباشی در خوش ترین حالات ناخوشی شما همین حافظ را ببین شما وقتی دیوان حافظ را مرور میکنید فکر میکنید حافظ در باغی در بوستانی در گلستانی همواره نشسته زیر سایهی بید برابرش هم یک نهری از آب زلال جاری است اطرافش هم قلمان و حوریان بهشتی است گاهی وقتها هم یک قلمی را میزند در قلمدان و یک غزلی مینویسد که بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است در حالی که شما تاریخ روزگار حافظ را بخوانید میبینید در آن روزگار خاک شیراز غرق خون بوده پنج شش بار در روزگار حافظ این سرزمین دست به دست شده و حکام جائری آمده اند و حکم رانی کرده اند خود این مرد در منتهای فقر و فاقه زندگی میکرده گاهی هم از فقر خودش یاد میکند گرچه گرد آلود فقر ام میگوید گرد و غبار فقر و فاقه بر من و تمام زندگی من نشسته اما چرا این مرد این قدر خوش است؟ چرا هیچ انعکاسی از تاریخ و روزگار خودش چندان در دیوان خودش مشاهده نمیکنید؟ سرش این است که این مرد با این خاندان گره خورده حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق بدرقهی رهت شود همت شحنهی نجف. میگوید آن چه که بدرقهی راه من شده کرامت امیرالمومنین است کرامت اهل بیت است من با اینها جوش خوردم معیت با اینها است این است که در نا خوش ترین احوال میبینید این مرد خوش ترین است.