حجت الاسلام والمسلمین رنجبر
موضوع: شرح زیارت جامعه کبیره
تاریخ: 93/12/03
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
بیا که قصر عمل سخت سست بنیاد است * * * بیار باده که بنیاد عمر بر باد است
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود * * * ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب * * * سروش عالم غیبم چه مژدهها داده است
که ای بلند نظر شاه باز سدره نشین * * * نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است
تو را ز کنگرهی عرش میزنند سفیر * * * ندانمت که در این دام گه چه افتاده است
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل * * * بنال بلبل بی دل که جای فریاد است
حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ * * * قبول خاطر لطف سخن خدا داد است
شریعتی: سلام عرض میکنم خدمت شما حاج آقای رنجبر سلام علیکم و رحمة الله خیلی خوش آمدید
حاج آقا رنجبر: سلام بسم الله الرحمن الرحیم بنده هم خدمت شما و همهی بینندگان خوب و نازنین عرض سلام و ادب و احترام دارم
شریعتی: در بخش ابتدایی برنامه مان با حاج آقای رنجبر به رسم یک شنبهها شرح ابیاتی از غزلیات حافظ خواهد بود و در بخش دوم دریافتی خواهیم داشت از فرازهای بلند زیارت جامعهی کبیره. خدمت شما هستیم.
حاج آقا رنجبر: این مطربها هر شبی در خانهای هستند و هر شبی در یک خانهای بساط عیش و سور و سرور را بر چا میکنند شب دیگری همینها در خانهی دیگری همین بساط عیش و پایکوبی را برپا میکنند و آن خانهای که دیشب بودند دیگر سوت و کور است یعنی اینها هر شبی در یک خانهای و همه شب در یک خانه نیستند دنیا دقیقا شبیه به همین مطربها میماند یعنی هر روزی به یکی اقبال میکند در هر دورهای هر مقطعی به یکی رو میکند بعد از یک دوره و مقطعی به دیگری همان تعبیر امام علی علیه السلام که فرمود اَلدَّهرُ يَومانِ: يَومٌ لَكَ وَ يَومٌ عَلَيكَ (غرر الحكم و درر الكلم، حديث1917) حالا حافظ به جای تشبیه دنیا به مطرب تشبیه به عجوز هزار داماد میکند اول به خاطر طنازیهایی که دنیا دارد به زن تشبیه میکند به خاطر کهولت و کهن سالی که دارد تشبیه به عجوز میکند میگوید این دنیا یک عجوزی است که هزار داماد دارد سر خیلیها را خورده هر روزی با یکی بوده و لذا بی وفایی در مرام او موج میزند به همین خاطر درستی عهد یعنی یک پیمان درست و درمان با کسی نمیبندد و توقع چنین پیمانی را از دنیا نباید داشته باشی دنیا بی اعتبار تر از این حرف هاست.
مجوی درستی عهد از جهان سست نهاد * * * که این عجوز عروس هزار داماد است
یک ساختمانی که پی و پایه و شالوده ندارد سست نهاد است امروز نریخت فردا میریزد یعنی بی اعتبار است نمیشود به آن اعتماد کرد میگوید دنیا شبیه چنین ساختمانی است پی و پایه و اساسی ندارد بالاخره فرو میریزد یعنی بی اعتبار است پس به آن تکیه نکن
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد * * * که این عجوز عروس هزار داماد است
در یک جای دیگری یک تعبیر دیگری دارد که جمیلهای است عروس جهان ولی هشدار که این مخدره در عقد کس نمیماند
می گوید بله دنیا قشنگ است زیباست این پستها مسئولیتها منصبها خیلی زیباست ولی این مخدره در عقد مدام کسی نمیماند موقت است میآید و میرود امروز با شماست روز دیگری با دیگری یا در جای دیگری دارد
عروس جهان گرچه در حد حسن است * * * ز حد میبرد شیوهی بی وفایی
درست است این عروس روزگار عروس دنیا یک حدی از حسن و زیبایی دارد منکر نمیشویم دنیا زیباست ولی بی وفایی اش بی حد است بی منتها است یک جای دیگر میگوید
دنیا وفا نداردای نور هر دو دیده تو نور چشم من هستی من باید در حق تو خیرخواهی کنم به این دنیا دل مبند چون این دنیا خیلی بی وفاست همان تعبیر امیرالمومنین علی علیه السلام که میفرمود اَلدُّنْیا تَغُرُّ و تَضُرُّ و تَمُرُّ (بحار الانوار ج 70، ص 119) میگوید دنیا اولش فریبت میدهد تو را فریفتهی خودش میکند یک باغ سبزی نشان میده ولی بعدش به تو آسیب و لطمه میزند و در آخر هم میرود پی کارش یعنی بی وفاست اصلا بی وفایی در ذات دنیا در سرشت دنیا است.
شریعتی: آنهایی که این ماهیت دنیا را که یکی از ماهیتهای اصلی دنیا همین است اگر به این پی نبرند دل میبندند و به شدت شکست میخورند.
حاج آقا رنجبر: حافظ همین را میگوید منتها به در میگوید تا به دیوار بشنود به بلبل میگوید تا ما بگیریم پس بی وفایی در ذات و در سرش دنیا عجین و آمیخته شده است و نهفته است هر دنیایی هم چنین وصفی دارد چون هر کسی دنیایی دارد خاص خودش شما یک دنیایی داری خاص خودت من هم یک دنیایی دارم خاص خودم نه هر کسی دنیایی دارد هر چیزی دنیایی دارد خاص خودش در نگاه حافظ که نگاه بسیار دقیقی هم است میگوید دنیای هر کسی و دنیای هر چیزی بی وفاست لذا به بلبل مثال میزند میگوید تمام دنیای یک بلبل گل است گل یک روزی بسته و غنچه و گرفته و عبوس و درهم بود بالاخره یک نسیمی از راه رسید و این غنچه شکفته و باز شد این شکفتگی و باز شدن را اهل ذوق تعبیر به خنده و تبسم گل میکنند حافظ میگوید.
تبسم گل و تبسم هم نشان از روی خوش نشان دادن است شما وقتی به کسی تبسم میکنی یعنی روی خوش به او نشان میدهی حالا حافظ به بلبل میگوید که نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل بنال بلبل بی دل که جای فریاد است.
می گوید ببین هیچ نشانهای هیچ اثری از عهد و وفای به عهد در این تبسم گل در این روی خوش نشان دادن گلای بلبل وجود ندارد تو برو یک دوری بزن برمیگردی میبینی یک بلبلی این جا نشسته جای تو را گرفته و دیگر جای تو نیست اصلا نه چهار روز دیگر میآیی میبینی اثری از این گل نیست پژمرده شد و خشک شد و مرد و رفت پی کارش گل دائمی نیست.
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل بنال بلبل بی دل
بیا گریه کن اصلا چرا گریه؟ که جای فریاد است بیا فریاد کن چرا فریاد؟ چون به یک چیزی دل بسته که نباید میبست همان که سعدی میگفت
آن چه نپاید دلبستگی نشاید
امیرالمومنین یک تعبیر خیلی لطیفی دارد میگوید من به هر چیزی که میرسم اولش یک دسته بندی برای خودم میکنم میگویم این از همان چیزهایی است که میماند یا نمیماند اگر نمیماند به آن دل نمیبندم در اوصاف اهل ایمان هم دارد که چیزهایی که باقی باشد نسبت به آنها راغب و مایل است دل میبندد چیزهایی که فانی باشد از آنها فاصله میگیرد و دل نمیبندد و قرآن هم میگوید تنها چیزی که در عالم میماند «وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ» (الرحمن/27-26) تنها چهرهی ماندگار جالب است قرآن تعبیر چهره دارد تنها چهرهی ماندگار عالم یکی است حالا شما هر سال به یک عدهای جایزه میدهی به عنوان چهرهی ماندگار بده ولی تنها چهرهی ماندگار این عالم خداوند متعال است این همه جایزه داده اند به چهرههای ماندگار شما هم هر سال دیده اید حالا اگر راست میگویی پنج تایش را به یاد بیاور نمیماند تنها چهرهی ماندگار عالم خداست
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل * * * بنال بلبل که جای فریاد است
چقدر این شعرها لطیف است چقدر ظریف است چقدر زیباست
شریعتی: یعنی علاوه بر این که دنیا را به عجوز هزار داماد تشبیه میکند باز هم به تبسم گل تشبیه میکند.
حاج آقا رنجبر: تخریبش هم نمیکند میگوید نه من منکر نیستم زیباست همان کاری که ابراهیم کرد گفتند خورشید خدای ماست رد نکرد همراهیشان کرد گفت بله نور دارد پر فروغ است همراهی میکند نمیگوید دنیا زشت و پست است ابدا این طوری با شما حرف نمیزند تعبیر به گل میکند یعنی همراهی میکند با آنها حکیمانه است شما یک پیچ هم که میخواهی باز کنی باید این پیچ گوشتی شما در دل آن پیچ قرار بگیرد تا بتواند آن را به هر سمتی که میخواهد بچرخاند شما اگر میخواهی در یک کسی چرخشی ایجاد بکنی به سمتی باید اول در دلش جا بگیری حافظ اول در دل شما جا میگیرد با شما همراهی میکند قبول دارم زیباست قبول دارم تماشایی است ولی این را هم از من بپذیر که بی دوام است نمیماند حکیمانه حرف میزند در عین این که لطیف و ظریف است به خاطر همین حافظ در روزگار خودش خیلی محسود مورد حسد قرار میگرفت و گاهی هم از این حسدها گله میکرد در همین غزل هم در آخرین بیت گله کرد.
شریعتی: قبل از این که وارد آخرین بیت شویم ما یکی از مشکلاتی که این روزها درگیر آرامش ماست من فکر میکنم چون ماهیت دنیا را نمیدانیم این نا آرامی به سراغ ما میآید و حافظ میخواهد با این ابیات این نا آرامی را از ما دور بکند که دنیا را بشناسیم.
حاج آقا رنجبر: بله این جا بهشت نیست تمام حرفش این است این جا راه رسیدن به بهشت است دل بستی زمین میخوری باید بروی تا برسی به بهشت این که قرآن میگوید سیروا حرکت بکنید راه بیفتد این جا آن چیزی که شما تصور میکنید نیست به همین خاطر حافظ مورد حسد قرار میگرفت گاهی هم گله میکرد یکی از گله هایش در پایان این غزل است
حسد چه میبری سست نظم بر حافظ * * * قبول خاطر و لطف سخن خدا داد است
این از خوبیهای حافظ همین است یکی که خوبیها را از خدا میبیند این که میگوید هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم شعر نمیگوید قرآن میگوید «مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ» (نساء/79) هر خوبی داری مال خودت نیست مال خداست حافظ هم میگوید من هر چه دارم خدا داد است اصلا تو چرا به من حسادت میکنی من چیزی ندارم که شما به من حسادت میکنی چه کسانی حسادت میکردند؟ حسادت صنفی است مثلا همیشه پیتزاییها به هم حسادت میکنند شوفر تاکسیها به هم حسادت میکنند راننده اتوبوسها به هم حسادت میکنند مجریها به هم حسادت میکنند روحانیها به هم حسادت میکنند صنفی است لذا صنف حافظ که شعرا بودند به او حسادت میکردند که البته حافظ آنها را شاعر نمیداند ناظم میداند میگوید شما شاعر نیستید شما یک مشت کلمات را کنار هم چیده اید نظم داده اید روح ندارد حاکم نیست عمقی ندارد باریک بینی ندارد آن هم سست نظمی است یعنی به راحتی میتوانم یک واژه بردارم یک واژهی دیگر بگذارم سر جایش قوت هم ندارد استحکام هم ندارد ولی شعر حافظ این طوری نیست شعر حافظ را نمیتوانی بگویی من این کلمه را برمیدارم این کلمه را میگذارم عین نقاشیهای کودکانه هر چه میخواهی بردار یک چیز دیگر بگذار نیست.
حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ قبول خاطر. قبول یعنی پسند خاطر یعنی دل میگوید این که شعر من پسند دلها قرار گرفته و دل پسند شده قبول خاطر و لطف سخن لطف یعنی نیکویی و زیبایی اگر میبینی شعر من این قدر زیبا است این لطف سخن خداداد است او به من داده مال من نیست اگر میخواهید حسادت بکنید به او حسادت بکنید و خدا هم به هیچ کسی بی حساب چیزی نمیدهد ولی وقتی هم که به کسی چیزی میدهد بی حساب میدهد به خود حافظ خداوند بی حساب چیزی واقعا نداده خودش میگوید خدا به من لطف کرده
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار * * * تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
خیلی حرف است یک زندگی بسیار محقرانه و فقیرانهای دارد حافظ در روزگار خودش خودش هم از این فقر یاد میکند نمیپوشاند حافظ خیلی چیزها را میپوشاند اما فقر را نمیپوشاند.
حافظا در کنج فقر یعنی یک پادشاه را صید کند و کیسههای خودش را پر از زر کند هر گز خودش را آلوده نکرده
حافظا در کنج فقر و گوشهی فقیرانه نشستن و خلوت شبهای تار تا بود وردت دعا مشغول سجاده و دعا دم از قرآن درس میگرفتم کتاب قرآن را دریافت میکردم حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار تا بود دعا و درس قرآن غم مخور ما اگر حافظ میخوانیم سرش همین است ما با یک انسانی سر و کار داریم که اهل دعا بوده اهل قرآن بوده یک زمانی درکها خیلی پایین بود، یک آدمهای متعصب و دگم و آدمهایی که نسبت به حقیقت دین واقعا بی بهره بودند خشک بودند خشک مغز بودند قال الباقر از امیرالمومنین بگو چرا از حافظ میگویی باید از حافظ بگوییم اگر بخواهیم از امام صادق بگوییم باید از حافظ بگوییم و امثال حافظ به تعبیر قرآن شما توجه کنید «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» (واقعه/79) یعنی به میزان طهارت شما میتوانید دریافت بکنید پس اهل بیت هم همین طور آنها حقیقت قرآن اند امیرالمومنین اما صادق خود قرآن اند آنها قرآن مجسم اند پس به آنها هم اگر میخواهیم ارتباطی برقرار کنیم امکان پذیر نیست حالا یک انسانهایی هستند اینها اهل طهارت و مناجات هستند اهل درس قرآن هستند، طبیعتا اینها دریافت بیشتر و بهتری دارند شما یک آینهی پر غبار زنگار گرفته را بگیر برابر این گل این گل در آن منعکس نمیشود اما اگر این غبارها رفته باشد و زنگارها زدوده شده باشد به راحتی آن گونه که است منعکس میکند، چون اینها بودند که کلام خدا را کلام اهل بیت را به دلیل طهارت و پاکی که داشتند دریافت کردند لذا خداوند به اینها لطف کرد پس خدا بی حساب به حافظ لطف نکرده و اگر هم خدا به کسی لطف بکند بی حساب و بی اندازه لطف میکند.
شریعتی: بستگی دارد این لطف را چه بگوییم. حافظ زندگی فقیرانه داشته و میگویید خدا بی حساب توجه کرده
حاج آقا رنجبر: خودش میگوید گله نکن
حافظ از مشرب قسمت گله بی انصافی است طبع چون آب و غزلهای روان ما را بس همین که خدا یک طبعی داده مثل آب مردم وقتی میخورند سیراب میشوند لطف بی حساب را در چیزهای دیگر میبیند عطش مردم رفع میشود این غزلها را ببین چقدر روا است به خودش میگوید گلایه نکن خدا به تو کم چیزی نداده خدا حساب شده به تو داده خدا با همین چیزها تو را ماندگار کرده اگر چهار کیسه زر میداد اسمی نامی از تو نبود پس اگر میبینید که کلام حافظ بی اندازه دل کش و دل نشین است به خاطر همین است که خداوند وقتی به کسی لطفی میکند بی حساب است حالا حافظ را شما با اهل بیت مقایسه میکنید مثل نم در مقابل یم است قطرهای در مقابل دریاست خدا به یک حافظی که خاک کف پای غلام اهل بیت هم نمیشود این همه عنایت کرده حالا به آنها چه عنایتی کرده باید معرفت پیدا بکنیم
شریعتی: ان شاء الله همه مان اهل معرفت شویم. ان شاء الله بعد از تلاوت آیات دریافت حاج آقای رنجبر را از زیارت جامعهی کبیره خواهیم شنید صفحهی 365 قرار اهالی خوب و صمیمی سمت خداست آیات 56 ام تا 67 ام سورهی مبارکهی فرقان آیات پایانی این صفحه ویژگیهای عبادالرحمن را میگوید تلاوت ما ان شاء الله توأم با تدبر باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا ﴿٥٦﴾ قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا ﴿٥٧﴾ وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا ﴿٥٨﴾ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا ﴿٥٩﴾ وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا ﴿٦٠﴾ تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِيرًا ﴿٦١﴾ وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا ﴿٦٢﴾ وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿٦٣﴾ وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِيَامًا ﴿٦٤﴾ وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا ﴿٦٥﴾ إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا ﴿٦٦﴾ وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا ﴿٦٧﴾
ترجمه:
تو را جز مژده رسان و بیم دهنده نفرستادیم. (۵۶) بگو: من از شما [در برابر تبلیغ دین هیچ] پاداشی نمی خواهم، جز اینکه هر که بخواهد [می تواند از برکت هدایت من] راهی به سوی پروردگارش بگیرد. (۵۷) و بر آن زنده ای که هرگز نمی میرد توکل کن، و او را همراه با ستایش تسبیح گوی، و کافی است که او به گناهان بندگانش آگاه باشد. (۵۸) همان که آسمان ها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش روز آفرید، آن گاه بر تخت فرمانروایی و تدبیر امور آفرینش چیره و مسلط شد، او رحمان است پس [ای انسان! درباره خدا و کیفیت آفرینش جهان هستی] از خبیر آگاهی بپرس. (۵۹) و هنگامی که به آنان گویند: برای رحمان سجده کنید، می گویند: رحمان چیست؟! آیا برای چیزی که تو فرمان می دهی، سجده کنیم؟ و [دعوت تو] بر رمیدگی و نفرتشان می افزاید. (۶۰) همیشه سودمند و با برکت است آنکه در آسمان برج هایی قرار داد، و در آن چراغی روشن وماهی تابان پدید آورد. (۶۱) و اوست که برای کسی که بخواهد متذکّر [هوشیار حقایق] شود یا بخواهد سپاس گزاری کند، شب و روز را جانشین یکدیگر قرار داد. (۶۲) و بندگان رحمان کسانی اند که روی زمین با آرامش و فروتنی راه می روند، و هنگامی که نادانان آنان را طرف خطاب قرار می دهند [در پاسخشان] سخنانی مسالمت آمیز می گویند، (۶۳) و آنان که شب را برای پروردگارشان با سجده و قیام به صبح می رسانند، (۶۴) و آنان که می گویند: پروردگارا! عذاب [دوزخ] را از ما بگردان که مسلماً عذاب آن پایدار و همیشگی است. (۶۵) قطعاً دوزخ بد قرارگاه و بد اقامت گاهی است. (۶۶) و آنان که وقتی انفاق می کنند، نه از حدّ معمول [و متعارف] می گذرند و نه تنگ می گیرند، و [انفاقشان] همواره میان این دو در حدّ اعتدال است. (۶۷)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: حاج آقای رنجبر اشارهی قرآنی امروز را بفرماید ان شاء الله در ادامه خدمت شما و دوستان خوبمان باشیم
حاج آقا رنجبر: این بناها تراز دارند وقتی میخواهند سنگ فرش بکنند به چشم خودشان و به چشم دیگران اعتماد نمیکنند ترازی دارند میگذارند آن تراز به آنها میگوید این سنگ کجایش بالا و پایین است ما هم بنا هستیم آمده ایم زندگی خودمان را بسازیم لذا ما هم نمیتوانیم بی تراز باشیم و قرآن مجموعهی ترازهاست میگوید میخواهی بندگی کنی همین آیاتی که امروز تلاوت شد بخشی اش در باب بندگی بود این تراز بندگی است یک ترازی به دست شما میدهد و شما بر اساس این آیه میتوانی متوجه شوی که بنده هستی یا نیستی یا چه میزان هستی و چه میزان نیستی.
«وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ» اول چینشها را نگاه کنید عباد را کنار رحمن میگذارد اینها خیلی حساب شده است عباد یعنی بندگان رحمن یعنی خدای بخشنده یعنی این بخشندگی خدا وقتی در حق تو ظهور میکند که تو بنده باشی به میزانی که بنده باشی او بخشنده است و به همان میزان دریافت میکنی و سرشار میشوی
حافظ میگوید تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد ماند بندهی ما شو بر خور ز همه سیم تنان
می خواهی برخوردار شوی باید بنده شوی چون اگر بنده شدی او بخشنده میشود نسبت به شما و شما هم برخوردار میشوی «الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا»میگوید بندگی روی همه چیز اثر میگذارد حتی روی راه رفتن انسان اثر میگذارد یعنی کسی که بندهی خدا باشد یک جور راه میرود همین راه رفتن و قدم زدن کسی هم که بنده نباشد یک جور دیگری راه میرود اصلا افتادگی خشوع و تواضع از شیوهی راه رفتن این آدم پیداست «وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ» هر کجا زمین کوچه باشد بازار باشد مغازه باشد مدرسه باشد دانشگاه باشد هر کجا که باشد دومین ویژگی شان این است که «وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا» وقتی آدمهای نادان و سفیه به اینها یک خطابی پرخاشی میکنند یک حرفی میزنند اینها میدانی چگونه رفتار میکنند؟ تراز میدهد دست ما رفتار اینها این است «قَالُوا سَلَامًا» من ابتدای طلبگی به کسی گفتم یعنی چه گفت یعنی کسی به آنها توهین میکنند اینها میگویند سلام علیکم گفتم یعنی چه خیلی بی مزه است چه ربطی دارد؟ ولی این قالوا سلاما خیلی لطیف است شما یک ظرف چینی میخواهی بخری میخواهی ببینی سالم است یا شکسته یک تلنگر به آن میزنی یک صدایی بلند میشود آن صدا گویای شکستگی یا سلامت این ظرف است از جنس صدا میفهمی که این ظرف شکسته است یا سالم است میگوید بندگان خدا یک کسانی هستند که اگر یک تلنگری میخورند یک توهین و پرخاشی به اینها میرسد «قَالُوا سَلَامًا» یعنی یک رفتاری یک کرداری یک گفتاری از اینها سر میزند که آن رفتارها و کردارها و گفتارها گویای سلامت آنها است انسان میفهمد که این آدم سلامت است و گویای بندگی آنها ست که ریشه در بندگی آنها دارد در احوال یکی از بزرگان میخواندم از کوچه داشت میرفت یک کسی به آن توهین کرد توهینهای خیلی تلخ و تند و خیز او هم خودش را معرفی کرد گفت اسم کوچکم این است اسم خانوادگیام این است گفت من به شما توهین کردم فحش دادم گفت تو خودت را معرفی کردی من هم خودم را معرفی کردم انسانها با حرفها و گفتار و رفتارشان خود هایشان را معرفی میکنند.
شریعتی: خیلی ممنون بخش قبلی که جهان بینی حافظ در مورد ماهیت دنیا گفتید من یک روایت ضمیمه بکنم و نکتهی شما که کلام حافظ تفسیر کلام معصومین علیهم السلام است یک روایتی از پیامبر میدیدم که حضرت فرمودند اگر آن چه که من از ماهیت دنیا میدانستم شما هم میدانستید جانهای شما احساس راحتی و آسایش میکرد و من فکر میکنم حافظ در این غزلی که خواندیم خواست ماهیت دنیا را به ما نشان بدهد که ما آرامش را ان شاء الله بچشیم.
حاج آقا رنجبر: همین طور است در همهی غزلیاتش این است یک جا میگوید
چو حافظان جهان هم چو بنده جمع نکرد ز حافظان جهان
حافظان یعنی کسانی که حافظ کل قرآن هستند
ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد لطایف حکمی با نکات قرآنی
می گوید من هر چه میگویم نکتههایی است از قرآن منتها یک جایی میگوید هر کسی برای خودش یک زبانی دارد یک کلکی دارد یک قلمی دارد زبان من این است قلم من این است این هم به مقتضای روزگار خودش و در عصر و زمان خودش این قالب را پسندیده که من بیایم در این قالب حرفهای عرفانی را بزنم معمولا بزرگان حرفهای جدی شان را در قالبهایی میزنند که جدی نگیرند شعر یک قالبی است که کسی جدی نمیگیرد وقتی هم که میخواهیم بگوییم کسی جدی صحبت نمیکند میگوییم شعر میگوید لذا اینها حرفهای جدی شان را در قالب شعر میگفتند حالا باز در خود آن قالب شعر هم یک قالبی انتخاب میکردند که ابدا خیلیها آنها را جدی نمیگرفتند و به همین دلیل اینها را سینه به سینه میرساندند به آنهایی که باید برسد.
شریعتی: بسیار خوب خیلی ممنون وارد فضای زیارت جامعهی کبیره میشویم
حاج آقا رنجبر: ما ان شاء الله میرویم سراغ تعبیر لطیف و زیبایی که دارد سَاسَةَ الْعِبَاد،ِ آب یک خصوصیتی دارد و آن هم این است که میخواهد یله و رها و آزاد باشد به هر طرفی که دلش خواست برود و میرود و اتفاقا هم همیشه آن طرفهای پست را انتخاب میکند این جا یک گل رز باشد این جا یک چاه فاضلاب باشد کافی است یک کم شیب داشته باشد میرود آن جا با شتاب و با سرعت تا قطرهی آخرش. انسان یک چنین طبیعتی دارد دقیقا مثل آب است به همین خاطر باغبانها میآیند تدبیر میکنند یک جویی یک مسیری را تعبیه میکنند و این آب را در آن جوی قرار میدهند و هدایتش میکنند و هر کجا یک رخنهای باشد روزنهای باشد درز و شکافی باشد آن جا را میگیرند و به این وسیله آب را به باغ میرسانند و به بار مینشانند ما هم دقیقا نقش همان آب را داریم مثل آبی که اگر در مجرا قرار نگیرد منجلاب و مرداب میشود و گنداب میشود ما هم دقیقا یک چنین وضیعتی داریم کار اهل بیت باغبانی است یعنی هدایت این انسانهای آب صفت است تدبیر میکنند که این در چه مسیری قرار بگیرد تدبیر میکنند که به سمت چه کارهایی و مسیرهایی نباید برود «بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ» (قیامه/5) احسنت مثل آب است میخواهد جلویش باز باشد به همین خاطر اینها شدند هادی آمدند هدایت کردند هر کجا شما میبینید اهل بیت امر میکنند یعنی ببین این کار برای تو مثل مسیر برای آب است که به باغ میرسد هر کجا نهی میکنند میگویند این کار را نکن یعنی ببین این کار برای تو حکم آن رخنه و روزنه را دارد و تو را هدر میدهد تو را ضایع میکند این امر و نهی کردنها تدبیر کردنهای اینها است عربها به تدبیر میگویند سیاست اصلا سیاست یعنی تدبیر کردن کسی که تدبیر کننده است میگویند سائس اهل سیاست یعنی اهل تدبیر سیاست مدار یعنی کسی که تدبیر میکند کارش تدبیر کردن است جمعش میشود ساسه یعنی تدبیر کنندگان اینها تدبیر کنندگان چه هستند؟ العباد. عباد جمع عبد یعنی بندهها تدبیر کنندگان بندگان یعنی چه؟ یعنی امور بندگان را اینها تدبیر میکنند که شما از کدام طرف بروید به آن باغ بهشت راه پیدا میکنید و به بار مینشینید و مثل آن آب منجلاب نمیشوید گنداب نمیشوید از کجا بروی رشد میکنی و ثمر میشوی و به ثمر مینشینی سیاست را قدما دو بخش میکردند یکی سیاست منزل یکی سیاست مُدُن. سیاست منزل یعنی تدبیر امور خانه و خانواده چه کار کنیم چه اصولی چه قوانینی چه تعالیمی باید در میان باشند که در یک خانه در یک خانواده صلاح و سعادت و آرامش اتفاق بیفتد اهل بیت سیاست منزل میکردند میگفتند در یک خانه چه اصولی باید حاکم باشد مثلا میگفتند یک خانم نسبت به همسرش باید سراپا تمکین و اطاعت باشد تا وقتی که دستورات او در چهارچوب شرع و شریعت باشد اگر تعارضی با شرع و شریعت ندارد هر چه گفت بگو چشم نتیجه اش میدانی چه میشود؟ او هم سراپا محبت میشود هر چه این محبت برود بالا این اطاعت میرود بالا هر چه این اطاعت برود بالا محبت میرود بالا و هر چه این دو بروند بالا آرامش در این زندگی نازل میشود سکینه و سکون در این زندگی نازل میشود این یک اصل است تدبیر میکردند که در یک خانه چگونه آرامش حاکم میشود یا تعالیمی میدادند مثلا این را نمیدانم در جلسات خواندم یا نه پیامبر به زنها خطاب میکرد فرمود سعی کنید مثل درخت صنوبر نباشید مثل خوشههای گندم باشید درخت صنوبر قد کشیده ایستاده و ایستادگی میکند وقتی طوفان میآید مقابل طوفان میایستد و چون میایستد میشکند خورد میشود اما خوشههای گندم این طوری نیستند وقتی طوفان میآید انعطاف دارد سر خم میکند این طوفان میآید نه تنها این را نمیشکند حتی گرد و غباری هم بر خوشهی او نشسته بر میدارد با خود میبرد جانوری اگر نشسته باشد با خود میبرد وقتی طوفان رفت خوشهی گندم به حالت قبلش برمیگردد به خانمها میگفت نسبت به همسرانتان خوشههای گندم باشید نه درخت صنوبر.
شریعتی: البته آقایان سوء استفاده نکنند و ظلم بکنند.
حاج آقا رنجبر: بله اگر اینها آمدند طوفانی شدند شما کوتاه بیایید آسیب که نمیبینید هیچ اگر گرد و غباری هم بر دل هایتان نشسته باشد آنها برداشته میشود.
شریعتی: یعنی این گونه زندگی تان را تدبیر بکنید.
حاج آقا رنجبر: حالا که این آقا عقل ندارد گاهی به هم میریزد قاطی میکند فهم و انصاف هم که ندارد خب تو که داری تو خوشهی گندم باش او اگر عقل داشت که طوفانی نمیشد ولی شما این عقل را به کار ببر پیامبر به زن سفارش میکند به آن مرد سفارش نمیکند این میشود سیاست این یعنی تدبیر یا امیرالمومنین به امام حسن مجتبی میفرماید پسرم لِمَنْ غَالَظَكَ فَإِنَّهُ يُوشِكُ أَنْ يَلِينَ لَكَ (نهج البلاغه) اگر کسی با غلظت و شدت و خشونت با تو رفتار کرد تو با نرمی با او رفتار کن این کسی یعنی همسرت فرزندت همسایه ات نه دشمن دشمن که داستان خودش را دارد در اطرافیان اگر کسی تندی کرد تو تندی نکن تو نرمی کن میدانی نتیجه اش چه میشود؟ نتیجه اش این میشود که او هم مثل خودت نرم میشود او هم کوتاه میآید من گاهی مثال میزنم میگویم پوست دست شما خشک شده چه میزنید به این پوست سمباده که نمیکشی سنگ پا که نمیکشی با خشونت که برخورد نمیکنی او خشک است با خشکی که با او تا نمیکنی کرمی روغنی میزنی کرم نرم است پوست هم نرم میشود امیرالمومنین همین را میگوید یک فرمول خیلی ساده است اگر دیدی همسرت همکارت کارمندت رفیقت فرزندت با تندی با خشونت با تو رفتار میکند تو بیا با نرمی رفتار بکن البته کار سختی است منتها این سختی نتیجه اش چه میشود؟ چون اهل بیت هر چه میگویند از قرآن میگویند از خودشان که چیزی ندارند «ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذي بَيْنَکَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ» (فصلت/34) میگوید اگر یک کسی با تو تلخ برخورد کرد تو شیرین برخورد کن نتیجه اش این میشود آخرش هم او که الآن دشمن توست میشود دوست گرمابهی جناب عالی حمیم دوست گرم به حمام چرا گرمابه میگویند چون گرم است دوست هم دوست گرمی میشود میارزد که انسان تن به یک تلخی بدهد و یک دشمن را تبدیل به دوست بکند یک نجار ساعتها مینشیند چوب نتراشیده و نخراشیده را اره میزند سمباده میزند صدای گوش خراش آن ارهی برقی را تحمل میکند ولی آخرش یک شکل شکیلی به دست میدهد و همین میشود یک سرمایه برای او میگویند دیگران هم اگر دیدی چوب نتراشیده و نخراشیدهای هستند درست است سخت است روی اینها کار کردن کار کردن همان نرم کردن ولی آخرش همین میشود برای شما یک سرمایه این سیاست منزل است و یک سیاستی هم داشتند سیاست مدن یعنی تدبیر کردن برای امور کشور داری چه کار بکنیم که یک کشوری و جامعهای رو به سعادت و خوشبختی برود امیرالمومنین مثلا برای حاکمان یک دستوراتی دارد بسیار طلایی میگوید مثلا اگر میخواهی کسی را به یک مسئولیتی بگماری مثلا فرماندارش کنی استاندارش کنی مسئولش بکنی وَتَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَيَاءِ (نهج البلاغه/ نامه 53) ما معمولا میگوییم یک کسی را انتخاب کن که دو چیز را داشته باشد تخصص و تعهد ولی امیرالمومنین این را نمیگوید میگوید دو چیز داشته باشد یکی تجربه و دیگری حیا یک کسی تخصص دارد مثلا در هوافضا ولی در مربی شدن تیم ملی این آقا تجربهای ندارد تخصص دارد ولی در این کار تجربهای ندارد میگوید کسانی را انتخاب کن که تجربهای داشته باشند و بعد حیا داشته باشند آدمی که حیا داشته باشد شرم میکند آدمی که اهل شرم باشد دروغ نمیگوید وعدهی دروغ به مردم نمیدهد در احوالات یکی از علما میخواندم میگفت هر جا من را برای کلنگ زنی دعوت کنند نمیروم فقط برای افتتاح میروم چون شاید ما کلنگ زدیم نشد، ما زدیم بیمارستان شود بعد پارکینگ شد شرم میکرد این نهایت شرم است انسان وقتی شرم داشته باشد دقت بالا خواهد شد.