حجت الاسلام والمسلمین رنجبر
موضوع: شرح زیارت جامعه کبیره
تاریخ: 93/12/10
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
المنة لله که در میکده باز است * * * زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
خمها همه در جوش و خروشاند ز مستی * * * وان میکه در آن جام حقیقت نه مجاز است
از وی همه مستی و غرور است و تکبر * * * وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است
رازی که در غیب نگفتیم و نگوییم * * * با دوست بگوییم که او محرم راز است
شرح شکن زلف خم اندر خم جانان * * * کوته نتوان کرد که این قصه دراز است
در کعبهی کوی تو هر آن کس که در آید * * * از قبلهی ابروی تو در عین نماز است
ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین * * * از شمع بپرسید که در سوز و گداز است
شریعتی: سلام میگویم به همهی شما خانمها و آقایان خیلی خوش آمدید به سمت خدای امروز. خیلی خوشحالیم همراه شما هستیم. خدمت شما هستیم و خدمت حاج آقای رنجبر عزیز. سلام علیکم و رحمة الله.
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام بسم الله الرحمن الرحیم من هم خدمت شما و همهی بینندگان خوب و عزیز عرض سلام و ادب و احترام دارم.
شریعتی: سلامت باشید خیلی خوشحالیم خدمت شما هستیم همین ابتدای برنامه تشکر ویژه میکنم به خاطر همهی الطاف شما که از طریق پیامک و ایمیل میرسد. در بخش ابتدایی گفتگوی ما با حاج آقا رنجبر شرح ابیات این غزل حافظ را خواهیم داشت و در بخش دوم دریافتی از زیارت جامعهی کبیره. در اولین بیت غزل حافظ فرمود.
المنه لله که در میکده باز است
حاج آقا رنجبر: پرورش یک گل رشد یک گیاه بدون آگاهی بدون آشنایی بدون شناخت و معرفت امکان پذیر نیست شما یک گل شمعدانی را میخواهید رشد بدهید پرورش بدهید از این اندازهای که است بالاتر ببرید شرطش این است که نسبت به آن شناخت و معرفتی داشته باشید بدانید که این گل هر از چندگاهی مثلا باید آب داد چه میزان باید آب داد این باید در سایه باشد باید در آفتاب باشد به آن کود بدهیم ندهیم چه کودی بدهیم چه اندازهای بدهیم اگر این معرفتها نباشد این گل پژمرده میشود میخشکد و به رشد و کمال نمیرسد اساسا هر رشدی هر پرورشی هر تربیتی بدون شناخت و بدون معرفت امکان پذیر نیست قصهی ما آدمها هم استثنا نیست ما هم اگر بخواهیم خودمان را به یک رشد و تربیت و تعالی برسانیم بدون معرفت امکان پذیر نیست. ما مثل همان گلی میمانیم و آن گیاه هستیم مثل گل شمعدانی هستیم که بدون معرفت امکان پذیر نیست همهی ما نیازمند به معرفت هستیم باب معرفت هم همیشه بر همهی ما گشوده است به همین خاطر حافظ خداوند را شکر میکند و سپاس میگوید که در میکده باز است.
المنه لله که در میکده باز است * * * زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
حافظ بارها عرض کردیم وقتی میگوید میمنظورش معرفت است وقتی میگوید میکده یا میخانه جایی که معرفت را عرضه میکند این واژهها ویژهی حافظ نیست پیش از حافظ به کار میرفته است بعد از حافظ هم به کار رفته است حتی تا روزگار ما هم رسیده است نمونه اش دیوان امام را ببینید پر است از این واژهها
در میخانه گشایید به رویم شب و روز * * * که من از مجلس و مدرسه بیزار شدم
این میخانهای که امام میگوید که میگوید در را روی من باز کنید آن هم نه فقط شبها حتی روزها منظورشان میخانهی آب انگوری است؟ ما حافظ را ندیدیم یک تصوراتی ممکن است پیرامون او به سر ما بزند. امام را که دیده ایم. پس امام وقتی میگوید میخانه منظورش محلهی عرضهی آب انگور نیست محلی است که اهل معرفت در آن جا حضور دارند در آن جا معرفت عرضه میکنند که مایهی مستی و سرمستی است لذا میگوید من به این معرفت احتیاج دارم راه این را به من نشان بدهید در آن را به روی من باز کنید من شب و روز به آن نیازمندم.
در میخانه گشایید به رویم شب و روز * * * که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
من از مسجدهایی که در آن هیچ معرفتی نیست همه اش روی و ریاست و تظاهر است یک عدهای بیایند از روی عادات یک آدابی انجام میدهند بعد هم میروند این مساجدهایی که بعضی هایش این چنین اند من از این دسته مساجد بیزارم من از آن مدرسهای که فقط در آن قیل و قال است خالی از معرفت است انبان آدمها پر میشود از اصطلاحات و محفوظات معرفتی نیست من از چنین مدرسههایی بیزارم
در میخانه گشایید به رویم شب و روز
فرق امام با حافظ این است که امام میگوید گشایید حافظ میگوید گشودهاند. امام میگوید باز کنید حافظ میگوید باز است و ما خدا را هم شاکر هستیم که باز است
المنت لله که در میکده باز است
منت به عربی یک معنایش یعنی به رخ کشیدن مثلا شما به یک کسی یک خدمتی میکنید یک جایی دستش را میگیرید ولی چند جا به رخش میکشید من بودم چنین کردم چنان کردم اگر من این کار را نمیکردم چه کسی میکرد این را میگویند منت گذاشتن یعنی به رخ کشیدن قرآن هم دارد «لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ» (بقره/264) میگوید اگر به یک کسی کمک کردید دستگیری کردید دیگر ضایع اش با منت گذاشتن و به رخ کشیدن نکنید. یک معنای منت یعنی نعمت دادن «لکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ » (ابراهیم/11) خداوند منت میگذارد یعنی نعمت میدهد به هر کس از بندگانش که بخواهد یک معنای منت هم یعنی سپاس و ستایش یعنی شکر همان که سعدی در ابتدای گلستان دارد منت خدای را عزوجل. منت خدای را یعنی شکر خدای را حافظ همان منت خدای رای سعدی را عربی کرده المنت لله یعنی خدا را شکر و سپاس.
المنت لله که در میکده باز است
در آن جایی که در آن جا میمعرفت عرضه میکنند باز است خدا را شکر که چنین جایی است چرا باز است و چرا من به این باز بودن شکر میکنم؟ به خاطر این که مرا بر در او روی نیاز است. چون من اگر بخواهم مثل آن گل شمعدانی رشد کنم پرورش پیدا کنم واقعا نیاز دارم بدون معرفت که من نمیتوانم رشد بکنم.
خمها همه در جوش و خروشاند به مستی * * * و آن می که در آن جاست حقیقت نه مجاز است
در میخانههایی که آب انگور عرضه میکنند یک ظرفهای سفالی است که خیلی هم بزرگ است و درون آنها هم پر از شراب است شرابها هم در حال جوشش و غلیان هستند در این میخانههایی هم که معرفت عرضه میکنند این جا خمهایی وجود دارد منتها این خمها با آن خمها فرق دارد این خمها وجود اولیاء خدا است وجود یک کسانی است که ظرف وجودیشان پر شده از میمعرفت و درون اینها معرفت میجوشد و انسان کنار هر یک از اینها قرار میگیرد مست و سر مست میشود خمها همه در جوش و خروش اند. میگوید وقتی وارد این میخانه میشوید که اولیاء خدا آن جا نشسته اند با یک خمهایی مواجه میشوید با یک کسانی مواجه میشوید که ظرف وجودشان پر است از میمعرفت در این میخانه و میکده
خمها همه در جوش و خروش اند به مستی
از آن معرفتی که پیدا کرده اند بارها عرض کرده ایم میمعرفت است وان میکه در آن جاست حقیقت نه مجاز است مِِیای هم که در وجود اینها است حقیقتا میاست معرفت است که شراب است نه آب انگور این است که مستی مدام میآورد او که مستی موقتی است چند ساعتی شما از خودت بی خودی و در این از خود بی خود شدن هم خیلی آلودگیها ممکن است از خودت نشان بدهی ولی این مستی است که به دنبالش خماری نیست
دو شراب میآورند پیش شما میگویند این پشت اش خماری است و این پشتش خماری و درد سر نیست حالا شما کدام را به عنوان شراب اصل قبول دارید کدام بدل است کدام اصل کدام حقیقت است کدام مجاز است؟ میگوید آن شرابی حقیقت است که در وجود اینها است نه در خمهای سفالی آنها طرح شراب اند ما یک خاتم داریم یک طرح خاتم. خاتم یک چوبهایی است که کنار هم قشنگ چیده شده با یک چینش خاصی شده خاتم طرح خاتم یک برچسب است که عکس گرفته اند از خاتمهای اصل چسبانده اند روی یک قطعه چوبی اصالت آن را ندارد قیمت آن را هم ندارد ارزش آن را هم ندارد. میگوید آن شراب آب انگور طرح این است من گاهی مثال میزنم میگویم فصل انار در جادهی ساوه که میروید کنار سلفچگان جعبههایی که دارند شما از دور بگو انار است ولی وقتی نزدیک میشوید طرح است رنگ شده شکل انار است این هم همین است آن شراب طرح شراب است سایهی شراب است مجاز شراب است حقیقت همینی است که این جا است عراقی میگفت
تا مستی رندان خرابات بدیدم * * * دیدم به حقیقت که جز این کار مجاز است
می گوید وقتی دیدم اهل حقیقت را و مستی آنها را تازه فهمیدم حقیقت مستی و شراب چیست. شراب حقیقی و واقعی چیست؟ تعبیر شراب را هم خود خدا در قرآن به کار برده «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» (انسان/21) اینها در حقیقت از همان جا وام گرفته اند
حافظ میگوید الا یا ایها الساقی ساقی به همان سقاهم است یا اگر شرابی میگوید همان را منظور نظر دارد میگوید اگر خدا گفته چرا ما نگوییم اگر میخواهی خرده بگیری به خدا خرده بگیر.
از وی همه مستی و غرور است و تکبر وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است
مستی ما آدمها به خاطر چیست؟ غرور ما آدمها به خاطر چیست؟ تکبر ما به خاطر چیست؟ اگر ریشه یابی بکنیم میبینیم ریشه در یک نعمتها و موهبتهایی دارد مثلا خداوند یک چهرهی زیبایی به کسی داده به خاطر آن به تعبیر حافظ غرور حسن پیدا کرده مغرور شده از زیبایی خودش به یک کسی خداوند دانشی داده این به خاطر آن دانش بر دیگران تکبر میفروشد سرمستی میکند پس ریشه یابی بکنیم به نعمتها و موهبتها میرسیم. نعمتها را چه کسی داده؟ موهبتها از کجاست؟ منعم خداست واحد خداست خداست که نعمت داده خداست که موهبت داده پس همهی این مستیها و غرورها و تکبرهای ما که ریشه در نعمتها و موهبتها دارد از خداست. خدا داد است
از وی همه مستی و غرور است و تکبر
همهی این چیزهایی که باعث مستی و غرور و تکبر ما شده همه از اوست که البته نباید میشد باغبان به شما انگور میدهد او نداد که شما شراب درست کنی خدا هم به تو قدرت داد نداد که بدمستی کنی. زیبایی داد نداد که مغرور شوی ولی او داد، از وی از اوست همهی این چیزهایی که باعث بد مستی و غرور و تکبر است به خاطر جهالت و نادانی ما میشود
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است
وگرنه اگر ما باشیم و خود ما و آن الطاف الهی نباشد نعم الهی نباشد مواهب حق نباشد سراپا عجز هستیم سراپا فقر هستیم سراپا نیاز هستیم و بیچاره ایم و تمام هنر و امتیاز اهل بیت هم در همین است که خودشان را منتهای فقر و منتهای عجز و منتهای نیاز میدانستند و به همین خاطر خداوند بینهایت قدرت بی نهایت غنا بی نهایت بی نیازی را به آنها کرامت کرده تا جایی که شدند مظهر خدا هر کدامشان. و چه توفیقی از این بالاتر که ما با این مظاهر حق آشنا شویم
شریعتی: ان شاء الله. پس اگر ما نیازمان را اظهار کنیم خدا ما را بی نیاز خواهد کرد. خیلی ممنون. صفحهی 372 قرار اهالی خوب سمت خداست آیات 112 تا 136 سورهی مبارکهی شعرا در سمت خدای امروز تلاوت میشود تمام لحظات زندگی تان منور به نور نبی اکرم و اهل بیت بزرگوار باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿١١٢﴾ إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ ﴿١١٣﴾ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ ﴿١١٤﴾ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ ﴿١١٥﴾ قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ ﴿١١٦﴾ قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ ﴿١١٧﴾ فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿١١٨﴾ فَأَنجَيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ ﴿١١٩﴾ ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ ﴿١٢٠﴾ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ ﴿١٢١﴾ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿١٢٢﴾ كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ ﴿١٢٣﴾ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ ﴿١٢٤﴾ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ﴿١٢٥﴾ فَاتَّقُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُونِ ﴿١٢٦﴾ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿١٢٧﴾ أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ ﴿١٢٨﴾ وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ ﴿١٢٩﴾ وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ ﴿١٣٠﴾ فَاتَّقُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُونِ ﴿١٣١﴾ وَاتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ ﴿١٣٢﴾ أَمَدَّكُم بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ ﴿١٣٣﴾ وَجَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ﴿١٣٤﴾ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿١٣٥﴾ قَالُوا سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ ﴿١٣٦﴾
ترجمه:
[نوح] گفت: مرا از آنچه آنان انجام می داده اند، چه اطلاعی است؟ (۱۱۲) حسابشان اگر واقعاً درک می کنید، جز بر عهده پروردگارم نیست، (۱۱۳) و من طرد کننده مؤمنان نخواهم بود، (۱۱۴) من جز بیم دهنده ای آشکار نیستم. (۱۱۵) گفتند: ای نوح! اگر [از ابلاغ دین] باز نایستی، یقیناً از سنگسار شدگان خواهی بود! (۱۱۶) گفت: پروردگارا! همانا قوم من مرا تکذیب کردند، (۱۱۷) پس میان من و آنان چنانکه سزاوار است داوری کن و من و کسانی که از مؤمنان با من هستند از چنگ آنان نجات ده. (۱۱۸) پس او و کسانی را که با او در آن کشتی مملو [از سرنشینان، جنبندگان، متاع و ابزار] بود نجات دادیم، (۱۱۹) آن گاه بعد از آن، همه باقی ماندگان را غرق کردیم. (۱۲۰) بی تردید در این سرگذشت، عبرتی بزرگ وجود دارد، و [قوم نوح] بیشترشان مؤمن نبودند، (۱۲۱) و یقیناً پروردگارت همان توانای شکست ناپذیر و مهربان است. (۱۲۲) قوم عاد پیامبران را تکذیب کردند، (۱۲۳) هنگامی که برادرشان هود به آنان گفت: آیا [از سرانجام شرک و طغیان که خشم و عذاب خداست] نمی پرهیزید؟ (۱۲۴) بی تردید من برای شما فرستاده ای امینم، (۱۲۵) بنابراین از خدا پروا کنید و از من فرمان ببرید، (۱۲۶) و من از شما بر ابلاغ رسالتم هیچ پاداشی نمی خواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانیان است، (۱۲۷) آیا شما بر روی هر مکان بلندی به بیهوده کاری و بدون نیاز، برجی عظیم و برافراشته بنا می کنید؟ (۱۲۸) و قلعه ها و کاخ های استوار و مجلل برمی گیرید، که شاید جاودانه بمانید؟ (۱۲۹) و چون کسی را با شدت و قهر می گیرید ظالمانه و زورمدارانه می گیرید [بدون اینکه در عاقبت کار بیندیشید.] (۱۳۰) بنابراین از خدا پروا کنید واز من فرمان ببرید، (۱۳۱) واز کسی که شما را به وسیله آنچه خود می دانید یاری داده، پروا کنید، (۱۳۲) به وسیله چهارپایان و فرزندانی، به شما یاری داده است. (۱۳۳) و [به وسیله] بوستان ها و چشمه سارها، (۱۳۴) بی تردید من بر شما از عذاب روزی بزرگ می ترسم. (۱۳۵) گفتند: تو پند و اندرز دهی یا ندهی برای ما یکسان است!! (۱۳۶)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: تو نوح نوحی اما به سر شور دگر دارد که در طوفان نامت کشتی پیغمبران گم شد صلوات و درود خدا بر حضرت محمد مصطفی و خاندان پاکشان.
حاج آقا رنجبر: کوچه باغها خیلی تنگ و ترش اند دست انداز دارند گرد و غبار دارند و پر پیچ و خم. اما انتهایشان باغ است یعنی میرسی به یک فضایی که انواع گلها و ریاحین است. راه خدا راه کوچه باغی است واقعا پر دست انداز است پر از نشیب و فراز است تنها حسن اش این است که عاقبت دارد و عاقبتش باغ است و خود قرآن تعبیر به باغ جنة میکند. این حسنش است و حسن بزرگی هم است در جایی تصریح میکند که «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» (اعراف/128) اهل تقوا پایان دارند اول ندارد اولش قبول دارد بالا پایین دارد ولی عاقبت و آخر دارند در جایی هم این عاقبت داشتن با آخرت داشتن را نشان میدهد به تماشا میگذارد تمام قصههای قرآن نگارخانههای قرآن اند یعنی آن چه خداوند گفته در آن جا به نمایش میگذارد به تماشا میگذارد. یکی از این نگارخانهها قصهی نوح است آیاتش تلاوت شد در آن جا میگوید نوح اهل تقوا بود همراهان نوح اهل تقوا بودند پایانش را ببین وقتی که دریا طوفانی شد چطوری پایان اینها رقم خورد هم خودش نجات پیدا کرد هم دیگرانی که با او بودند درست است یک مدتی واقعا کوچه باغ بود نوح خیلی فراز نشیب کشید خیلی طعنهها را چشید تحقیرها را دید ولی آخرش را هم تماشا کن «فَأَنجَيْنَاهُ» ما او را نجات دادیم «وَمَن مَّعَهُ» و کسانی که با او بودند «فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ» در آن کشتی که پر بود از همه چیز. ولی دیگران مسیرشان صاف بود و نشیب و فرازی هم نبود وسیع و واسع بود هر کاری دلشان میخواست کردند حتی پسر خود نوح اهداف الهی که نسبتها را نمیفهمد پسر نوح باش هر کسی میخواهی باش اگر چهارچوبها را رعایت نکنیم با دیگران هیچ تفاوتی نخواهیم داشت همهی آنها پایانشان همان بود که شنیدیم.
شریعتی: ان شاء الله عاقبت به خیری نصیب مان شود یکی از دعاهای ناب و بی نظیر است. حاج آقای رنجبر وارد فضای زیارت جامعهی کبیره خواهیم شد. کدام فرازش را امروز خواهیم شنید.
حاج آقا رنجبر: أَرْكَانَ الْبِلَادِ نبات را اگر دیده باشید چطور درست میکنند نبات آب است و شکر دو قسمت شکر است یک قسمت آب است اینها را خوب هم میزنند میریزند در یک دیگ در آن دیگ هم نخهای پنبهای قبلا تعبیه کرده اند این آب شکر را میریزند در آن دیگ این آب شکرها به مرور دور آن نخها کریستال میبندند بعد شما مواجه میشوید با یک عالمه شاخه نبات. شاخه شاخه. این شاخه نباتها چرا پدید آمدند؟ به خاطر آن نخها یعنی اگر آن نخها نبود محال بود نباتی شکل بگیرد. حالا هم اگر همان نخ را از دل آن شاخه نبات بیرون بکشیم پودر میشود خورد خاکشیر میشود از آن حالت شاخهای در میآید این عالم مثل شاخه نبات است شیرین است امیرالمومنین میگوید دنیا شیرین است یعنی شاخه نبات است اهل بیت نقش آن نخ نبات را دارند اگر اهل بیت نبودند اصلا این عالم شکل نمیگرفت همان طور که اگر آن نخ نباشد آن نبات شکل نمیگیرد. به وجود نمیآید و این اهل بیت اگر از این عالم بیایند بیرون لَساخَتِ الاَرضُ بِاَهلِها مثل آن شاخه نبات بدون نخ متلاشی میشود به همین خاطر میگویند ما ارکان البلاد هستیم ارکان جمع رکن است رکن به آن بخش اصلی و اساسی میگویند که نقش کلیدی و مادر را بازی میکند حکم شیرازه را دارد الآن به سر میگویند رکن بدن چون سر نباشد بدنی نیست حیات و زندگی نیست به قلب میگویند رکن میگوید ما رکن هستیم رکن چه هستیم؟ بلاد. بلاد جمع بلد است یعنی سرزمین میخواهد آباد باشد یا آباد نباشد به شهر میگویند بلد به غیر شهر هم میگویند بلد میگویند این عالم چه آبادش چه غیر آبادش اگر ما نبودیم نبود. و با نبود ما از هم میپاشید. ما ارکان البلاد هستیم فراز بعدی اش وَ أَبْوَابَ الْإِيمَانِ اینها تمثیل است تشبیه است ابواب یعنی ما مثل ابواب هستیم ابواب جمع باب است خود ارکان البلاد هم همین طور. باب یعنی در منتها درها دو نوع هستند بعضی درها هستند ورودی هستند بعضی درها هستند خروجی هستند ورودی یعنی شما به وسیلهی آن درها وارد یک فضایی میشوید و به وسیلهی آنها نمیتوانید خارج شوید ولی یک درهایی هستند درهای خروجی هستند به وسیلهی آنها خارج میشوید هیچ گاه وارد نمیشوید آدمها همه عموما نقش باب را بازی میکنند در عالم منتها بعضیها درهای خروجی اند نسبت به اخلاق و دین معنویت معرفت ایمان یعنی شما وقتی این آدم را میبینی از دین خارج میشوید میگویید اگر دین این است ما نمیخواهیم اگر نماز این است ما نخواستیم شما را بیزار میکنند از نماز در خروجی اند. بیزار میکنند از بندگی خدا بیزار میکنند از حجاب. بیزار میکنند با اخلاق و رفتاری که دارد اینها در خروجی اند. ولی بعضیها هستند که در ورودی اند یعنی شما وقتی اینها را میبینید مشتاق نماز میشوید میگویید تو چه کار میکنی ما همان کار را بکنیم این قدر خوش اخلاق و خوش برخورد هستند انسان دوست دارد باور پیدا کند به باورهای این آدم تو به چی باور داری من هم میخواهم به آن باور پیدا بکنیم. چقدر خوب تو زندگی بکنی من هم مثل تو دوست دارم زندگی بکنیم. اینها میشوند ابواب الایمان یعنی درهایی هستند که وقتی آدمها با اینها مواجه میشوند وارد وادی ایمان میشوند معتقد میشوند «يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ» (نصر/2) داخل میشود اهل بیت از این دسته اند ابواب الایمان اند هر کس اینها را میدید تکیه میکنم میدید وارد میشد.
شریعتی: خیلیها بودند میدیدند.
حاج آقا رنجبر: در جنگ صفین یک کسی فریاد زد که من فقط با علی میجنگم حالا یا صدای او به گوش حضرت رسید یا رساندند حضرت فرمود اشکالی ندارد بیاید میجنگم آوردند در معرکه وسط میدان حضرت علی زد به شمشیر او شمشیرش دو نیم شد فقط قبضه اش در شمشیرش ماند فریاد که مساوی نیستیم تو شمشیر داری من ندارم حضرت شمشیرش را به هوا پرتاب کرد به گونهای که او بتواند قضبهی شمشیر را در هوا بگیرد و گرفت یک نگاهی به شمشیر کرد یک نگاهی به امیرالمومنین کرد از مرکبش پیاده شد رو به سپاه کرد دنیای مروت است دنیای فتوت است دنیای جوان مردی است دنیای گذشت و آقایی است به امیرالمومنین پیوست ابواب الایمان اند اینها باب بودند درهای ورودی بودند چون دیدند. شما فرمودید چه دیدی؟ خوارج کی بودند؟ در زمان امیرالمومنین بودند اینها خوارج بودند خارج شدند از امیرالمومنین چرا خارج شدند؟ اگر ببیند انسان سعدی یک تعبیری دارد در باب هوا و هوس میگوید هوا و هوس گردی است که از زمین بلند میشود حقیت سرایی است آراسته هوا و هوس گرد برخاسته
نبینی که هر جا که برخواست گرد * * * نبیند نظر گرچه بیناست مرد
اگر هر جا گرد و خاک باشد هیچ کس نمیبیند کنار شما هستم ولی نمیبینم چون گرد و خاک است میگوید هوا و هوس با دلها این کار را میکند لذا اینها کنار امیرالمومنین بودند اما امیرالمومنین را ندیدند لذا خوارج شدند خارج شدند از دین ندیدند آن بصیرت را نداشتند ابواب الایمان اینها درهای ایمان هستند هر کس اینها را ببیند وارد وادی ایمان و اعتقاد و باور به حق میشود. ایمان معنای لطیفی دارد ایمان یعنی ایمَن گردانیدن ما وقتی به اهل بیت میگوییم ابواب الایمان یعنی کسانی هستند کانالهایی هستند که میتوانند به شما امان بدهند میتوانند شما را ایمن بکنند ایمنی فقط در کنار اینها است خدا رحمت کند مرحوم آیت الله حق شناس را خودش میگوید در سایتها است تصویرش هم است تهیهی کنندهی محترم اگر صلاح نیست کلیپ دو دقیقهای شاید باشد بگذارند عنوانش را هم بگذارند مکاشفهی آیت الله حق شناس با امام رضا علیه السلام. آیت الله حق شناس از اولیاء حق بود بزرگان او را بزرگ میدانستند اهل معرفت او را اهل معرفت میدانستند در یک جلسهای اواخر عمرش نشسته آیت الله سیبوی هم نشسته که او هم یکی از بزرگان تهران است در یک جمعی آن جا میگوید آقای سیبوی به جان شما من دو سال پیش حرم امام رضا علیه السلام مشرف شدم به امام رضا علیه السلام عرض کردم بشارتی به ما ندادید میگوید همین را که گفتم به جان آقای سیبوی چشمم رفت. یک حالتی اولیاء حق پیدا میکنند به آن حالت میگویند مکاشفه یعنی بین خواب و بیداری نه خواب هستند نه بیداری. در آن جا امام رضا علیه السلام این شعر را برای من خواند
روی ای روی ما که به سوی تو رو کنیم
به ما نگاه کن تا ما به تو نگاه کنیم
وز غیر ما به سوی تو روی آورد بلا
اگر ما به تو رو نکنیم هر کس به تو رو کند گرفتار و مبتلا میشوی یعنی امان پیش ما است ایمنی پیش ماست این یعنی ابواب الایمان ما هستیم اگر ما دستت نگیریم هیچ کس دستت نمیگیرد. خدا رحمت کند قیصر امین پور میگفت اگر دست دل ما را نگیری تموم کار و بار ما تباهه ما بیچاره میشویم زبان حال اهل بیت زبان حال این چراغها است این چراغها میگویند اگر ما بالای سر شما نباشیم شما تاریک میشوید و روزگار شما سیاه میشود همین راه برای شما میشود چاه مایهی گرفتاری و ابتلا خواهد شد