پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

حجت الاسلام والمسلمین رنجبر

 

موضوع: شرح زیارت جامعه کبیره

 

تاریخ: 93/12/17

 

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

 

المنة لله که در میکده باز است * * * زان رو که مرا بر در او روی نیاز است

 

خم‌ها همه در جوش و خروش­اند ز مستی * * * وان می‌که در آن جام حقیقت نه مجاز است

 

از وی همه مستی و غرور است و تکبر * * * وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است

 

رازی که در غیب نگفتیم و نگوییم * * * با دوست بگوییم که او محرم راز است

 

شرح شکن زلف خم اندر خم جانان * * * کوته نتوان کرد که این قصه دراز است

 

در کعبه‌ی کوی تو هر آن کس که در آید * * * از قبله‌ی ابروی تو در عین نماز است

 

ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین * * * از شمع بپرسید که در سوز و گداز است

شریعتی: سلام می‌کنیم خدمت شما آرزو می‌کنم در هر کجا هستید تن تان سالم باشد قلب تان سلیم باشد خیلی خوشحالیم در این لحظات همراه شما هستیم و در محضر حاج آقای رنجبر سلام علیکم و رحمة الله.

حاج آقا رنجبر: سلام علیکم بسم الله الرحمن الرحیم من هم خدمت شما و همه‌ی بینندگان عرض سلام و ادب و احترام دارم.

شریعتی: سلامت باشید در بخش ابتدایی گفتگویمان با حاج آقای رنجبر شرح برخی از ابیات حافظ را خواهیم داشت رسیدیم به این بیت رازی که بر دوست نگفتیم و نگوییم با دوست بگوییم که او محرم راز است.

حاج آقا رنجبر: آن وقت‌ها راه‌ها راه زن داشت سر راه کاروان‌ها قافله‌ها را می‌زدند و اشیاء قیمتی آن‌ها را سرقت می‌کردند و دست برد می‌زدند به همین خاطر اهل کاروان یا اهل قافله چیزهای قیمتی و با ارزش خودشان را قایم می‌کردند جا سازی می‌کردند مثلا اگر طلایی داشتند قاطی زباله‌ها می‌کردند می‌ریختند در گونی آن راه زن وقتی می‌آمد می‌دید یک گونی زغال است یک لگد هم می‌زد و می‌رفت سراغ اجناس دیگر کاری که حافظ کرد دقیقا یک چنین کاری بود یعنی طلا را قاطی زغال کرد یک حکمت‌هایی معارفی داشت برای این که از دستبرد نا اهلان در امان باشد این‌ها را قاطی یک چیزهایی کرد که در نگاه ما مثل زغال سیاه است واژه‌هایی مثل می‌و میکده و میخانه و زلف و طره و کاکل و این‌ها قاطی کرد که خیلی عمیق به نظر نمی‌رسد بعضی‌ها هستند ولی می‌آیند زغال‌ها را می‌بینند یک لگد می‌زنند می‌گویند این چرندیات چیست ولی بعضی‌ها هستند پشت آن زباله‌ها طلاها را می‌بینند به تعبیر شهید مطهری در کتاب عرفان حافظ می‌گوید دیوان حافظ کتاب سوم اولیا خداست بعضی از اولیا خدا هستند که ایشان می‌گوید من هم می‌شناسم این‌ها در کنار قرآن و صحیفه‌ی سجادیه حافظ از سجاده هایشان جدا نمی‌شود چرا؟ چون آن‌ها زغال‌ها را نمی‌دیدند طلاها را نمی‌دیدند روایت هم داریم شاید حافظ براساس همین روایت این شیوه را در پیش گرفته باشد  تُحَدِّثُوا بِالْحِكْمَةِ الْجُهَّالَ فَتَظْلِمُوهَا، وَلا تَمْنَعُوهَا أَهْلَهَا فَتَظْلِمُوهُمْ (من لا یحضره الفقیه، ج 11، ص 282) حکمت را در اختیار آدم‌های نادان و سفیه قرار ندهید اگر قرار بدهید به آن حکمت ستم کردید حکمت ضایع می‌شود و اگر در اختیار اهلش قرار ندهید به اهلش ستم و جفا کردید دقیقا مثل گل است اگر شما دست یک کودک بدهید به آن گل جفا کردید چون کودک آن گل را پر پر می‌کند همین گل را دست بزرگ تر و گلاب گیر بدهی او عطر می‌گیرد و اگر ندهی به او جفا کردی بازار او را بی رونق کردی برای این که این حکمت‌ها به دست کودک صفتان نیفتد و به دست اهلان بیفتد حافظ لذا یک زبانی را انتخاب می‌کند که زبان راز و رمز آلود است خودش هم اشاره می‌کند.

رازی که بر غیر نگفتیم نگوییم این‌ها یک حرف‌هایی است که راز است نهان است پنهان شده در چیزی است ما برای آن‌هایی که غیر بودند اغیار بودند بیگانه بودند نا اهل بودند و لایق نبودند نگفتیم و نخواهیم هم گفت رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم با دوست بگوییم که او محرم راز است با کسانی در میان می‌گذاریم که دوست همراه ما باشد دوست هم طریق ما باشد هم دل ما باشد چون چنین کسانی هستند که اولا محرم هستند این‌ها را در اختیار کسی نمی‌گذارند بعد هم بهره می‌برند و استفاده می‌کنند و آن رازها ضایع نمی‌شود یکی از آن رازها را بلافاصله در آن قالب بیان می‌کند.

شرح شکن زلف خم اندر خم جانان * * * کوته نتوان کرد که این قصه دراز است

موی سر در هر قسمتی از سر که باشد یک نامی دارد مثلا موها وقتی دو طرف صورت باشند زلف گفته می‌شود گاهی هم به تمام موی سر زلف گفته می‌شود ولی بیشتر به موهای دو طرف صورت گفته می‌شود مویی که بالای پیشانی است طره یا کاکل گفته می‌شود همین طره کاکل زلف وقتی که بلند باشد گیسو گفته می‌شود مو چه زلف باشد چه طره باشد چه کاکل باشد چه گیسو باشد مایه زیبایی است به خصوص اگر روی مو کار هم شود یک حالت‌هایی هم به آن داده شود زیبا تر می‌شود حافظ وقتی که می‌خواهد زیبایی‌های حق را یاد بکند آن صفات زیبایی حق را صفات جمال حق را یاد بکند از یک کلماتی مثل زلف و طره و کاکل و گیسو یا سلسله‌ی مو یاد می‌کند چرا؟ چون زلف مایه زیبایی است این صفات هم مایه‌ی زیبایی است کرم عفو در هر کسی باشد این صفت او را زینت می‌کند مایه زیبایی و جمال است در حق که در منتهای خودش است لذا وقتی می‌خواهد بگوید خدا خیلی کریم است رحیم است ستار است غفار است به جای این تعبیرات از واژه‌های زلف و گیسو استفاده می‌کند.

دوش در حلقه‌ی ما قصه‌ی گیسوی تو بود

می‌خواهد بگوید دیشب داشتیم در رابطه با کرامت تو عنایت تو نعمات تو صحبت می‌کردیم این تعبیرات را به کار می‌برد همان زیبایی‌های تو را می‌گفتیم

دوش در حلقه‌ی ما قصه‌ی گیسوی تو بود * * * تا دل شب سخن از سلسله‌ی موی تو بود

بحث از همین زیبایی‌های تو بود که مسلسل وار است مدام است پیوسته است

يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ است

سعدی هم دارد سلسله‌ی موی دوست حلقه‌ی دام بلاست هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست

ممکن است شما بگویید سعدی معشوق یا معشوقه‌ای داشته آن هم یک مویی داشته موی بلندی داشته ولی خودش در ادامه می‌گوید که منظورم از دوست کیست

مالک ملک وجود حاکم رد و قبول

می گوید دوستی که من دارم دم می‌زنم می‌گویم سلسله‌ی موی دوست او همان کسی است که مالک ملک است این تعبیر قرآن است «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ» (آل عمران/26) می‌گوید وقتی می‌گویم دوست منظورم اوست پس وقتی می‌گویم سلسله‌ی موی دوست یعنی آن چیزی که مایه زیبایی و جمال دوست است که همین صفات حق باشد یا می‌گوید

شرح شکن زلف خم اندر خم جانان

زلف که به موهای دو طرف صورت می‌گویند زلف زیباست حالت هم بدهی زیبا می‌شود یکی از حالت‌هایی که می‌دهند شکن است شکن یعنی پیچ و تاپ دادن یک زلفی که شکن پیدا کرد زیبا در زیبا می‌شود حالا اگر شما این را خم اندر خم هم بکنید یعنی حلقه حلقه اش هم بکنید این دیگر می‌شود زیبا در زیبا در زیبا یا اصلا مجموعه‌ی زیبایی‌ها حالا می‌گوید شرح شکن زلف خم اندر خم جانان

اگر شما اجازه بدهید ما این زلف خم اندر خم جانان را برداریم به جایش زیبایی را بگذاریم پس معنایش این می‌شود شرح زیبایی‌های محبوب

کوته نتوان کرد که این قصه دراز است

نمی شود در یکی دو جمله مختصر کرد نمی‌شود کوتاه کرد این قصه قصه‌ی بلندی است

یک جایی می‌گوید زین قصه گنبد افلاک پر صدات

کوته نظر ببین که سخن مختصر گشت

چه می‌خواهد بگوید؟ می‌خواهد بگوید ببین خدا آن قدر زیباست آن قدر تماشایی است که در وصف نمی‌گنجد در این جملات ما نمی‌گنجد این جملات نسبت به آن معانی بلند خیلی کوتاه است نارسا است نمی‌تواند کرم حق لطف حق را برساند خب چرا حافظ این طوری حرف زد همان اول می‌گفت خدا زیباست کسی خورده نمی‌گرفت چه رازی است که می‌خواهی پنهان بکنی؟ علتش این است که روزگار حافظ روزگار روی و ریاست خودش هم بارها به این نکته اشاره می‌کند روزگار تظاهر است همه می‌گویند خدا ولی از خدا خبری نیست پشت این خداها خود خوابیده خودیت‌ها سنگر گرفته می‌گوید من اگر بخواهم مثل آن آدم از خدا بزنم من هم می‌شوم مثل این‌ها در ردیف این‌ها در صف این‌ها می‌شوم محبوب این‌ها نه من نمی‌خواهم در صف این‌ها باشم می‌خواهم منفور این‌ها باشم از این‌ها جدا شوم رو در روی این‌ها باشم از یک طرف هم بالاخره نمی‌توانم آن جمال حق را کتمان بکنم دم از زیبایی‌های حق نزنم پس چه کار کنم؟ بگویم یک جور نگویم یک جور لذا می‌گوید من راز آلود می‌گویم آن طوری که این‌ها حرف می‌زنند نمی‌گویم آن‌هایی که باید بفهمند می‌فهمند اصلا من یک جوری می‌گویم که آن‌هایی که باید بفهمند بفهمند یک جا می‌گوید.

من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست * * * تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

من یک جوری نوشتم یک عده بگویند این چرندیات چیست یک عده هم به تعبیر کتاب شهید مطهری شود کتاب سوم شان

لذا می‌گویم

شرح شکن زلف خم اندر خم جانان * * * کوته نتوان کرد که این قصه دراز است

حالا اگر بخواهی درازی این قصه را متوجه شوی من دو کد می‌دهم که متوجه شوی این قصه چقدر بلند است قصه‌ی جمال حق و دلبستگی ما و عشق ما به این جمال آن را هم برو قصه‌ی لیلی و مجنون را بخوان و قصه‌ی محمود ایاز را بخوان اگر می‌خواهی درازی این قصه را متوجه شوی که این عشق تا کجاست این حکایت حکایت لیلی و مجنون است مجنون عاشق لیلی است آن قدر عشق لیلی را در سر دارد که گاهی می‌نشیند روی زمین نام لیلی را می‌نویسد به او می‌گویند چه کار می‌کنی می‌گوید مشق نام لیلی می‌کنم برای چه؟ می‌گوید خاطر خودم تسلی دهم وقتی من اسم این را می‌نویسم آرام می‌شوم اسمش من را آرام می‌کند چه برسد به خودش می‌گوید عشق ما به خداوند این طور است نامش ما را آرام می‌کند نام او مایه‌ی آرامش است تا چه برسد به خودش یا محمود و ایاز این محمود همه چیز را کنار گذاشت می‌آمد پیشانی اش را می‌گذاشت کف پای ایاز. این چه عشقی است؟ چرا؟ چون ایاز در منتهای زیبایی بود می‌گوید حکایت ما و خدا همین است منتها آن جا محمود ایاز است و این جا محمود و ایاز است سلطان محمود واقعی خداست ولی حکایت حکایت همان عشق است ما اگر پیشانی را به خاک می‌گذاریم خاک سازی می‌کنیم کف پایی نمی‌بینیم که این کار را بکنیم لذا صورتمان را بر خاک می‌گذاریم حکایت ما همان حکایت است.

بار غم مجنون و خم طره‌ی لیلی * * * رخساره‌ی محمود و کف پای ایاز است

یعنی این قصه‌ی حکایت عشق ما حکایت همان بار سنگین غم عشقی بود که بر دل مجنون نشسته بود نسبت به خم طره‌ی لیلی خم طره هم یعنی زیبایی طره زیباست خم دادن هم زیباترش می‌کند یعنی عشقی که مجنون نسبت به آن همه زیبایی‌های لیلی داشت یا یک کد دیگر رخساره‌ی محمود و کف پای ایاز است حکایت آن حکایت چنین عشقی است.

شریعتی: یعنی این زیبایی‌ها تمامی ندارد و عشق ما عشق عمیق است.

حاج آقا رنجبر: بله من اگر زمینی اش بکنم برای شما بگویم می‌شود این ما در روایت داریم که بهشت را نمی‌شود توصیف کرد بهشت را نه گوشی شنیده است نه چشمی دیده است قرآن که توصیف بهشت می‌کند آن چیست؟ می‌خواهد بگوید این بهشت نیست ما اگر بهشتی که شما می‌توانی بفهمی این است ما مجبوریم بیاوریم در یک مشت دار و درخت و انهار و تنزلش بدهم حافظ هم می‌گوید من اگر بخواهم آن عشق را تنزل بدهم می‌شود این ببین مجنون برای لیلی چه می‌کرد ببین محمود برای ایاز چه می‌کرد تمثیل و تنزیل است می‌گوید اگر بخواهم خیلی تنزل بدهم در یک چنین سطحی قرار می‌گیرد چنین عشقی هم بدون معرفت اتفاق نمی‌افتد این معرفت هم نسبت به حق فقط در خانه‌ی اهل بیت است و کسانی می‌روند سراغ اهل بیت که اول نسبت به خود این‌ها معرفت داشته باشند که زیارت جامعه شناسنامه‌ی خوبی است برای معرفت نسبت به این ساحت مقدس.

شریعتی: بسیار خوب خیلی ممنون از شما. در بخش بعدی خدمت شما هستیم با دریافت‌هایی از فراز‌های ناب زیارت جامعه‌ی کبیره . قرار امروز دوستان خوب صفحه‌ی 379 است سوره‌ی مبارکه‌ی نمل آیات 23 ام تا 35 ام این سوره تمام لحظات زندگی تان منور به نور قرآن باشد و مزین به نور اهل بیت علیهم السلام به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ ﴿٢٣﴾ وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّـهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ ﴿٢٤﴾ أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّـهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ ﴿٢٥﴾ اللَّـهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ ﴿٢٦﴾ قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ ﴿٢٧﴾ اذْهَب بِّكِتَابِي هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ ﴿٢٨﴾ قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ ﴿٢٩﴾ إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ﴿٣٠﴾ أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ ﴿٣١﴾ قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُونِ ﴿٣٢﴾ قَالُوا نَحْنُ أُولُو قُوَّةٍ وَأُولُو بَأْسٍ شَدِيدٍ وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ ﴿٣٣﴾ قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ ﴿٣٤﴾ وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِم بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ ﴿٣٥﴾

ترجمه:

به راستی من زنی را یافتم که بر آنان حکومت می کند، و از هر چیزی [که از وسایل و لوازم حکومت و قدرت است] به او داده اند و تختی بزرگ دارد، (۲۳) او و قومش را یافتم که به جای خدا برای خورشید سجده می کنند و شیطان، اعمال [زشتشان] را برای آنان آراسته و در نتیجه آنان را از راه [حق] بازداشته است به این سبب هدایت نمی یابند، (۲۴) [و شیطان آنان را این گونه فریب داده] تا برای خدا سجده نکنند، همان که نهان در آسمان ها و زمین را بیرون می آورد و آنچه را پنهان می دارید و آنچه را آشکار می کنید، می داند. (۲۵) خدای یکتا که معبودی جز او نیست، پروردگار عرش بزرگ است. (۲۶) [سلیمان به هدهد] گفت: به زودی [درباره ادعایت] تأمل و بررسی می کنم که آیا راست گفته ای یا از دروغگویانی، (۲۷) این نامه مرا ببر و به سوی آنان بیفکن، سپس به دور از دیدگان آنان خود را کناری بگیر و بنگر چه پاسخیمی دهند؟ (۲۸) [ملکه سبا پس از آگاهی از مضمون نامه] گفت: ای سران و اشراف! همانا نامه ای نیکو و با ارزشی به سوی من افکنده اند، (۲۹) یقیناً این نامه از سوی سلیمان است و سرآغازش به نام خدای رحمان و رحیم است، (۳۰) و [مضمونش این است که] بر من برتری مجویید و همه با حالت تسلیم نزد من آیید. (۳۱) گفت: ای سران و اشراف! در کارم به من نظر دهید تا شما نزد من حضور داشتید، من [بدون شما] فیصله دهنده کاری نبوده ام. (۳۲) گفتند: ما دارای قدرت و مالک وسایل رزمی سختی هستیم، پس بنگر چه فرمان می دهی؟ (۳۳) گفت: همانا پادشاهان هنگامی که [با ابزار، ادوات جنگی و سپاهی رزمی] وارد شهری می شوند، آن را تباه می کنند و عزیزان اهلش را به ذلت و خواری می نشانند و [آنان] همواره چنین می کنند! (۳۴) من به سوی آنان هدیه ای [قابل توجه] می فرستم، پس با تأمل می نگرم که فرستادگان با چه پاسخی بر می گردند؟ (۳۵)

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شریعتی: اشاره‌ی قرآنی امروز را حاج آقای رنجبر بفرمایند

حاج آقا رنجبر: یک کسی آثار یک شاعر بلژیکی را مطالعه کرده بود مجذوب آن تخیلاتش و آن مطالب اخلاقی و انسانی اش شده بود تصمیم می‌گیرد برود این شاعر را از نزدیک برود از کشور خودش که کشور خیلی دوری هم بود سوار هواپیما می‌شود و خودش را به بلژیک می‌رساند و به دفتر این شخص از منشی اش خواهش می‌کند چند دقیقه‌ای به او اجازه‌ی ملاقات بدهد می‌گوید نه ایشان ملاقات ندارد می‌گوید من از کدام کشور آمده­ام؟ می‌دانی من چقدر کشور را پشت سر گذاشته ام من در بلژیک کاری نداشتم من فقط آمدم ایشان را چند دقیقه‌ای ببینم و بروم او هم می‌گوید نه ایشان فرصت ندارد و وقت ندارد خیلی این اصرار می‌کند او انکار می‌کند دوباره اصرار می‌کند آخرش وقت می‌دهد وقتی وارد می‌شود می‌بیند یک آدم بد قواره‌ی بد هیکل بد هیبت عبوس بی اخلاق بد اخلاق بی نزاکت می‌گوید چه کار داری بگو زود هم گم شو برو یک چنین تعبیری این هم ناراحت می‌شود از در می‌آید بیرون به منشی می‌گوید واقعا آن آثاری که من خواندم مال این آدم است می‌گوید بله می‌گوید مگر می‌شود؟ می‌گوید چرا نمی‌شود انگشترش را در می‌آورد می‌گوید دستش می‌گوید این را خوب نگاه کن نگاهش می‌کند می‌گوید این چطور است زیباست؟ می‌گوید خیلی قیمتی است؟ می‌گوید خیلی می‌گوید زیبایی این انگشتر دلیل بر این می‌شود که سازنده‌ی این انگشتر هم زیبا باشد؟ می‌گوید نه می‌گوید ببین حرف‌ها اگر خیلی زیبا باشند مثل این انگشتری اند هر کس حرف زیبایی زد معنایش این نیست که خودش هم زیباست هر کس حرف‌های اخلاقی زد معنایش این نیست که خودش هم اخلاقی است باید امتحان کرد باید آزمون کرد از هر کسی یک سخن اخلاقی تر شنیدید دنبال سرش راه نیوفتید و این نکته‌ی بسیار مهمی است و قرآن هم چنین نسخه‌ای دارد همان که مولوی می‌گفت

چون بسی ابلیس آدم روی هست * * * پس به هر دستی نشاید داد دست

لذا یکی از نسخه‌های قرآن همین است آزمون است وقتی شما از کسی سخن زیبایی را می‌شنوید مفتونش نشو او را امتحان بکن بارها امتحان بکن چرا؟ چون هستند کسانی که حرف‌ها مال خودشان نیست گفت حرف درویشان بدزدیده بسی تا گمان آید که او خود هست کسی فکر کنی او یک کسی است برای خودش به همین خاطر در همین آیاتی که تلاوت شد در قصه‌ی ملکه‌ی صبا سلیمان نامه‌ای می‌نویسد به ملکه‌ی صبا او هم مطالعه می‌کند خیلی خوشش می‌آید می‌بیند نامه‌ی بلندی است خوش مضمون است عارفانه است به اطرافیانش می‌گوید «يَا أَيُّهَا المَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ» ملا از ملآن است به معنی پری کسانی که پر باشند از ثروت و قدرت و زور و زر به این‌ها می‌گویند ملا در قرآن زیاد است نقطه‌ی مقابلش ملَأ است یعنی کسانی که از دانش و معرفت پر هستند به فارسی ما می‌گوییم ملّا ملای رومی ملا محسن فیض کاشانی ملا محمد باقر مجلسی این ملا همان ملَّا است یعنی کسی که از معرفت پر است فلانی خیر پر است خیلی ملّا است نقطه‌ی مقابل مَلَا است یعنی کسی که خیلی ثروت و دارایی دارد ملکه است اشخاصی که اطرافش هستند آدم‌های دارا و ثروت مندی هستند به آن‌ها می‌گوید نامه‌ای برای من آمده «كِتَابٌ كَرِيمٌ» یک نامه‌ی بسیار خوش مضمون و بلند و زیباست «إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ» این نامه‌ای از شخصی است به نام سلیمان «وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» آن نامه شروع زیبایی دارد می‌گوید خدایی است رحمن رحیم است زیباست هر چه در اختیار دیگران قرار می‌دهد از روی مهر و محبت است گفت شما بگویید با این آدم چه کار کنم حرفش را بپذیرم نپذیرم‌ «قَالُوا نَحْنُ أُوْلُوا قُوَّةٍوَأُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ» گفتند ما نیروی انسانی نظامی انتظامی تو هستیم عقل ما به این چیزها قد نمی‌دهد «فَانظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ» خودت ببین چه کار کنی اگر بحث نظامی است ما در خدمت هستیم ایشان می‌گوید «وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِم بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ» می‌دانی من چه کار می‌کنم با این آدم من یک هدیه‌ی ملوکانه و شاهانه می‌فرستم ببینم این آدم با این هدیه چه کار می‌کند این دم از خدا زد دم از رحمانیت و رحیمیت حق زد یک جوری نشان داد که تمام دلبستگی اش به آن است حالا ببینم واقعا با این هدیه‌ای که می‌فرستیم معلوم می‌شود آدم طماعی است حرف‌ها سر زبانش است یا در دلش لذا وقتی آن‌ها این هدیه را می‌آورند برای سلیمان به سلیمان خیلی برمی‌خورد می‌گوید «أَنتُم بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ» شما با این چیزها دلشاد می‌شوید که قصه اش دراز است ملکه‌ی صبا می‌آید خودش را به سلیمان می‌رساند می‌گوید «أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» (نمل/44) می‌ارزد این آدم مثل آن شاعر بلژیکی نیست واقعا تمام دل بسته و توجهش به خداست به هر حال تعلیمی که این قصه‌ی کوتاه دارد همین است اگر از کسی سخن زیبایی شنیدید زود مفتون نشدید داوری و قضاوت نکنید با امتحان‌هایی که او از دل آن امتحانات شخصیتش روشن می‌شود امتحان کنید.

شریعتی: بسیار خوب خیلی ممنون رسیدیم به این فراز ناب زیارت جامعه‌ی کبیره که اهل بیت علیهم السلام امناء الرحمن هستند.

حاج آقا رنجبر: دانه را به خاک می‌دهند به خاکستر نمی‌دهند چرا؟ چون خاک امین و هر چه در وی کاشتی بی خیانت جنس آن برداشتی خاک امین است اگر گندم می‌دهی گندم می‌دهد نه تنها از گندم کم نمی‌کند اضافه هم می‌دهد و به شما برمی‌گرداند اما خاکستر این طور نیست خاکستر نه تنها اضافه نمی‌کند کم هم می‌کند قوه‌ی نباتی را هم از او می‌گیرد بعضی‌ها مثل خاک هستند بعضی‌ها مثل خاکستر هستند هیچ باغبانی بذر‌های خودش را به خاکستر نمی‌دهد بلکه هر چه بذر دارد به خاک می‌دهد چون می‌داند این خاک خیانت نمی‌کند امانت دار است شایستگی را دارد خدا هم باغبان عالم است هر چه دارد به هر کسی نمی‌دهد بعضی‌ها مثل خاکستر هستند ضایع می‌کنند بعضی‌ها مثل آن خاک هستند رشد می‌دهند تعالی می‌دهند ضایع نمی‌کنند تجزیه نمی‌کنند و این‌ها کسانی نیستند مگر اهل بیت لذا این‌ها می‌شوند امناء الرحمن امینان رحمن رحمن یعنی بخشنده یعنی اگر خدا بخواهد بخشندگی بکند نثار این‌ها می‌کند مثل باغبان که اگر بخواهد بذرش بیفشاند به خاک می‌دهد به خاکستر نمی‌دهد دیگران را سر سفره‌ی این خاک قرار می‌دهد می‌گوید من می‌دهم به این آن‌ها بیایند از دست این بگیرند. اهل بیت امین‌های خداوند هستند لذا خداوند هر چه دارد می‌دهد و آن‌ها واسطه می‌شوند و ما سر سفره‌ی آن‌ها می‌نشینیم دقیقا مثل کاسه در هر کاسه‌ای شما شیر نمی‌ریزید در کاسه‌ای که ترک خورده چون شیر را می‌ریزد ضایع می‌کند به هر کوزه‌ای آب نمی‌دهی کوزه‌ای ترک خورده آب نمی‌دهی ضایع می‌کند ما آدم‌ها مثل کاسه‌ی شکسته مثل کوزه‌ی ترک خورده ایم ضایع می‌کنیم یک حرف هم می‌شنویم فردا می‌بینی هزاران نفر از آن با خبر می‌شوند امین و امانت دار نیستیم این‌ها امینان حق هستند خداوند هر چه داده به این‌ها داده و یکی از چیزهای مهمی که به این‌ها داده امامت است، پیشوایی را به این‌ها داده مردم را به این‌ها سپرد این‌ها مثل خاکی که از قوت خودش کم می‌کند تا این دانه قوت بگیرد رشد کند از خودش مایه می‌گذارد تا این بالا بیاید این‌ها دقیقا یک چنین صفتی دارند از خودشان مایه می‌گذارند از جانشان از مالشان تا دیگران رشد بکنند امناء الرحمن هستند به همین دلیل مورد اعتماد و وثوق حق شدند چون امین بودن یعنی مورد وثوق و اعتماد بودن منتها لقبی که خدا می‌دهد با لقبی که ما آدم‌ها به دیگران می‌دهیم خیلی فرق دارد ما بی حساب می‌دهیم قدیم نگاه می‌کردند کسانی که رجال مثلا سیاسی بودند به این‌ها امین الدوله می‌گفتند امین السلطنه می‌گفتند یعنی مورد وثوق و اعتماد حکومت بودند خیانت‌ها هم می‌کردند یا به رجال مذهبی امین الشریعه امین الاسلام می‌گفتند چه بسا کاملا پا روی موازین شریعت می‌گذاشتند کسانی که اهل وعظ و موعظه بودند امین الواعظین می‌گفتند یا در بازار یک عده‌ای بودند امین التجار بودند این‌ها یک لقب‌هایی بود که آدم‌ها می‌دادند معلوم هم نبود منطبق باشد اندازه‌ی این آدم باشد یا نباشد اما القابی که حق می‌دهد خداوند می‌گوید این‌ها امناء هستند امین هستند حقیقتا امین هستند تعبیر زیبایی مولوی دارد

متهم چون دارم آنان را که حق * * * کرد امین مخزن هفتم طبق

من چرا این‌هایی که خدا آن‌ها را امناء الرحمن قرار داده متهم بکنم بگوییم این‌ها امین نیستند

متهم نفس است نی عقل شریف

می گوید اگر قرار است کسی متهم شود نفس خود من است این‌ها یکپارچه عقل اند و شریف اند یک جایی دارد

ای علی که جمله عقل و دیده‌ای

تو سراپا عقلانیت هستی این متن زیارت جامعه است وَ ذَوِی النُهی وَ اُولِی الحِجی خواهیم رسید شما صاحبان خرد هستید عقلانیت در وجود شما است متهم نفس است نی عقل شریف متهم حس است نی نور لطیف

اگر من این‌ها را نمی‌بینم من کور هستم حس بینایی من مشکل دارد و الا این‌ها خلقکم الله انوارا این‌ها نور هستند. ‌وَ سُلاَلَةَ النَّبِيِّينَ وَ صَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ هر چیزی که از دل چیزی در بیاید عرب می‌گوید صلاله گلاب از دل گل در می‌آید پس گلاب می‌شود سلاله‌ی گل چون سلاله از ریشه‌ی سل یعنی بیرون آمدن امیرالمومنین فرمود وَ مَنْ سَلَّ سَيْفَ الْبَغْيِ قُتِلَ بِهِ (نهج البلاغه، حکمت 349) هر کسی شمشیر ستم را از غلاف بیرون بکشد با همان شمشیر کشته خواهد شد پس سلاله یعنی چیزی که بیرون آمده گلاب چون از دل گل بیرون می‌آید می‌گویند سلاله چیزی که از دل سلاله می‌آید بیرون می‌گویند صفوة مثلا عطر از دل گلاب می‌آید بیرون عطر می‌گوید صفوه‌ی گل یعنی خلاصه‌ی خلاصه‌ی گل خالص خالص گل ته تهش. می‌گوید انبیا و مرسلین را دارد تشبیه می‌کند به گل و می‌گوید این‌ها سلاله اند این‌ها صفوه اند گلاب را از گل بگیری گل هیچ چیز ندارد عطر را از گل بگیری گل هیچ چیز ندارد می‌گوید این‌ها همه چیز انبیا و مرسلین هستند ائمه را از آن‌ها بگیری هیچ چیزی ندارند یعنی نوح اگر نوح است به خاطر نور امیرالمومنین نوح است امیرالمومنین را از نوح جدا کن از نوح خبری نیست امام حسین را از عیسی مسیح بگیر دیگر از عیسی مسیح هیچ خبری نخواهد بود مثل عطر و گلابی است که از گل بگیری دیگر گلی نمی‌ماند سلاله النبیین و صفوه المرسین فرق بین نبی و رسول هم این است که نبی فقط دریافت کننده است ولی وظیفه‌ی انعکاس ندارد یک تعالیمی را دریافت می‌کند خودش موظف است آن‌ها را به کار ببندد ولی مامور به ابلاغ و تبلیغ نیست اما رسول نه هم دریافت می‌کند هم انعکاس می‌دهد مثل گل و آینه گل نور را از خورشید می‌گیرد دریافت می‌کند ولی منعکس نمی‌کند شما وقتی برابر گل هستید نوری نمی‌بینید ولی آینه هم دریافت می‌کند هم منعکس می‌کند رسول آینه است که لذا در قرآن می‌گوید «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ» (مائده/67) نمی گوید یا ایُّهَا النَّبی رسول‌ها دو دسته هستند بعضی‌ها کتاب و شریعت دارند بعضی‌ها کتاب و شریعت ندارند به دنبال آن کسانی که کتاب و شریعت دارند راه می‌افتند آن‌هایی که کتاب و شریعت دارند پنج نفر هستند نوح و ابراهیم عیسی موسی و پیامبر صلی الله علیهم.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group