حجت الاسلام والمسلمین رنجبر
موضوع: شرح زیارت جامعه کبیره
تاریخ: 24/12/93
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
المنة لله که در میکده باز است * * * زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
خمها همه در جوش و خروشاند ز مستی * * * وان میکه در آن جام حقیقت نه مجاز است
از وی همه مستی و غرور است و تکبر * * * وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است
رازی که در غیب نگفتیم و نگوییم * * * با دوست بگوییم که او محرم راز است
شرح شکن زلف خم اندر خم جانان * * * کوته نتوان کرد که این قصه دراز است
در کعبهی کوی تو هر آن کس که در آید * * * از قبلهی ابروی تو در عین نماز است
ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین * * * از شمع بپرسید که در سوز و گداز است
شریعتی: سلام میگویم به همهی شما خانمها و آقایان خیلی خوش آمدید به سمت خدای امروز در هر کجا که هستید ایام به کامتان باشد حاج آقای رنجبر سلام علیکم و رحمة الله.
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام بسم الله الرحمن الرحیم بنده هم خدمت شما و بینندگان و همکاران خوب و نازنین عرض سلام و ادب و احترام دارم.
شریعتی: سلامت باشید سه بیت پایانی این غزل مانده که دوستان منتظر هستند بشنوند.
حاج آقا رنجبر: میوهها را سوا میکنند چون قاطی هستند میوههای بد با خوب با خوب تر قاطی هستند کسی که میوهی خوب را ببیند هیچ گاه میوهی بد را برنمیدارد و کسی که میوهی خوب تر را ببیند هیچ گاه میوهی خوب به چشمش نمیآید هر کسی میوهی بدی برداشت چون میوهی خوبی ندیده است هر کسی میوهی خوبی برداشت چون میوهی خوب تری ندیده تمام حرف حافظ هم همین است میگوید عالم قاطی است درهم است اگر انسان درک بکند دریافت کند این حقیقت را که خدا خوبترین است خدا زیباترین است دیگر هیچ چیز به چشم او نمیآید اصلا چشم از همه چیز میدوزد.
بردوخته ام دیده چو باز از همه عالم
آن وقتها باز شکاری را که میخواستند تربیت بکنند یکی از آدابش این بود که یک مدتی چشمانش را میبستند بعد روی آن چیزی که قرار بود ببیند باز میکردند مثلا به آسمان باز میکردند یک کبوتری در آسمان پرواز میکرد او فقط کبوتر را میدید فقط به سمت او پرواز میکرد. حافظ هم همین را میگوید مثل باز شکاری که چشمانش را بسته باشند چنین وضعی دارم.
بردوخته ام دیده چو باز، مثل باز از همه عالم از همهی آن چیزی که در عالم است تا دیدهی من بر رخ زیبای تو باز است
تا وقتی که چشم من تو را میبیند محال است چیزهای دیگری را ببیند و به چشمش بیاید
در کعبهی کوی تو هر آن کس که بیاید * * * در قبلهی ابروی تو در عین نماز است
مولوی هم میگفت اصطلاحاتی است مر ابدال را نوبت قبل هم عرض کردم اولیای خدا و اهل معرفت یک اصطلاحاتی دارند خاص خودشان یک زبان و منطقی دارند خاص خودشان دقیقا مثل منطق مرغان چطور مرغها برای خودشان منطق و زبانی دارند و یک سلیمانی باید باشد تا آن منطق را درک و دریافت بکند اولیاء خدا هم دقیقا همین طور هستند یک زبان خاصی دارند و کسانی میتوانند آن زبان خاص را دریافت بکنند که آنها هم خاص باشند گفتیم که این که حافظ و امثال او از واژههایی مثل زلف خط خال لب یا در همین جا از ابرو استفاده میکنند دلایلی دارد پارهای اش را اشاره کردیم پارهای اش را هم این نوبت اشاره میکنم هر کسی که از خانه بیرون میآید بدون لباس نمیشود با جامه میآید بیرون لباس هم بر اساس سلیقه است سلیقهی شما این رنگ و مدل است سلیقهی یکی دیگر رنگ و مدل دیگر معانی شبیه همان انسان هستند اینها اگر بخواهند از ذهن و زبان بیرون بیایند بدون لباس نمیشود بدون جامه نمیشود لباس چیست؟ همین کلمات همین الفاظ که از جنس حروف به دست آمده است اینها را ملا هادی سبزواری دارد که
اَلا عِندَ ثُوبَ خیطَ بِالنَّسَج، تِسعَه وَ تِسعینَ حَرفاً عَن مَعانیه قاصراً
میگوید جامهای که دوخته باشد از حروف بیست و هشت گانهی عربی این برای آن معانی که در دل آن دارد خیلی کوتاه است میگوید لباسی که دوخته شده باشد از حروف یعنی لفظ مثل لباس است دوخته شده از حروفی که حروف الفبا باشد بر اندام معانی بر تن معانی وقتی که حروف شدند لباس پای سلیقه میآید وسط هر کسی به سلیقهی خودش معانی ذهنی خودش را بیان میکند برای آن معنا چه لفظی را انتخاب میکنیم یک کسی در ذهنش زیبایی حق را میخواهد بیان بکند از واژهی زیبایی استفاده میکند آن چیزی که در ذهن دارد با واژهی زیبایی حق و جمال محبوب بیان میکند یک کسی مثل حافظ و دیگران میآیند میگویند نه ما از جمال یعنی جیم و میم و الف و لام استفاده میکنیم ما از الف و با و را و واو استفاده میکنیم میگوییم ابرو چون همان طور که ابرو مایه زیبایی است این صفات هم مایه زیبایی است لذا کسی نمیتواند به اینها خرده بگیرد چرا گفتی زلف کسی نمیتواند به امام بگوید چرا گفتی من به خال لبتای دوست گرفتار شدم چون امام میگوید من جمال محبوب را با جامهی خال لب بیان میکنم منظور من از خال لب جمال حق است چون خال مایه زیبایی است صفات حق هم مایه زیبایی است من به آن صفات خال لب میگویم وقتی میگویم من به خال لبتای دوست گرفتار شدم یعنی من اسیر آن گذشت تو هستم اسیر تو غفاریت و ستاریت و کرامت و آقایی تو هستم یا مثلا شیخ بهایی را ببیند
دل و دین به یک دیدن باختیم و خرسندیم * * * در قمار عشقای دل کی بود پشیمانی
سجده بر بتی دارم، شیخ بهایی میگوید فقیه روزگار خودش است لقب شیخ الاسلام را دارد جامع علوم است میگوید
سجده بر بتی دارم راه مسجدم منما * * * کافر راه عشقم من کجا مسلمانم
شما نمیتوانید بگویید شیخ بهایی بت پرست است چون گفت سجده بر بتی دارم تنها چیزی که میتوانید بگویید این است که شیخ بهایی منظورش از بت چیست اگر او بگوید منظور من از بت یعنی محبوب سجده بر بتی که دارم یعنی سجده بر حق دارم دیگر بت پرست نیست منتها آن معنا را با این زبان بیان میکند
شریعتی: چرا با این زبان بیان میکنند این زبانی که هست و همه میفهمند چه اشکالی دارد
حاج آقا رنجبر: پای سلیقه در میان است این حروف این کلمات الفاظ نقش جامه دارند برای معنا وقتی پای جامه میآید پای سلیقه در میان میآید این میگوید به نظر من واژهی ابرو محسوس تر است
شریعتی: در مورد بت و بت کده
حاج آقا رنجبر: همین این واژه محسوس تر و ملموس تر است تاثیر گذارتر است خاص تر است من با همه نمیخواهم صحبت بکنم که با زبان همه حرف بزنم مخاطبین من خاص اند
سجده بر بتی دارم راه مسجدم منما، به من نگو برو مسجد قرآن هم میگوید بعضی مسجدها هستند ضرار هستند همین قرآن هم میگوید نرو هر مسجدی
کافر راه عشقم راه من راه عاشقی و سر سپردی است این را کافر هستم یعنی میپوشانم این طور نیست سر دست بگیرم در بازار نشان بدهم من این را کتمان میکنم من کجا مسلمانی کجا من کجا و مسلمانیهایی که پر از روی و ریا و تظاهر
اصلا برای من اهمیتی ندارد. چرا واژهی بت میگویی؟ چون من اسیر قضاوتها نیستم من اسیر داوریها نیستم من نمیخواهم هم رنگ و همراه شوم یا علامه طباطبائی میگوید
همی گویم و گفته ام بارها * * * بود کیش من مهر دلدار ها
پرستش به مستی است در کیش مهر * * * برون اند زین جرگه هشیارها
به یاد خم ابروی گل رخان بکش جام، در بزم میخوارها این را علامه طباطبایی میگوید حافظ نمیگوید
گره را ز راز جهان باز کن بهل گر بگیرند بی کار ها
اصلا ول کن این آدمهایی که خرده میگیرند چرا این طوری حرف میزدی چرا آن طوری حرف زدی یا در جای دیگر دارد
که آسان کند باده دشوارها
می گوید برو سراغ باده چون این باده تمام سختیها را آسان میکند باده یعنی معرفت میگوید وقتی معرفت داشته باشی تمام آن چیزهایی که برای تو غیر قابل هضم است قابل هضم میشود مثل بچهای که مادر لباس را از تنش بیرون میآورد لباس تنگ است میخواهد از گردن بیرون بکشد چقدر شیون و فریاد میکند چرا؟ چون نمیفهمد که این مادر میخواهد جامهی تازه تری تمیز تری باز تری نو تری به او بدهد چون نمیفهمد شیون میکند اگر میفهمید به جای شیون لبخند میزد
شریعتی: در ادبیات عرفانی ما به تعبیر علامه طباطبایی پرستش به مستی است در کیش مهر یعنی همه شان همین نگاه را دارند باده و می در ادبیات عرفانی جا افتاده
حاج آقا رنجبر: میگوید آن چیزی که میتواند این معنا را خوب برساند باده است چون شما دیده اید کسی که اهل آب انگور است از خودش بی خود میشود خودش را نمیبیند میگوید اگر من بخواهم واژهای برای این معنا انتخاب بکنم واژهی خیلی خوبی است محسوس تر ملموس تر است یا خود حافظ در همین جا
در کعبهی کوی تو هر آن کس که بیاید * * * در قبلهی ابروی تو در عین نماز است
می گوید در کوی تو که مثل کعبه مقدس است یعنی در مسیر تو که مثل کعبه قداست دارد هر کسی که بیاید دیگر با آن ابروی تو مواجه میشود یعنی با صفات زیبای تو با قابل التوب بودن تو با آن آغوش باز رحمت تو مواجه میشود قبلهی او میشود او تمام توجهش میشود او اگر کسی ابروی تو زیباییها و جمال تو را ببیند در عین نماز است در خود نماز است یعنی کسی در نماز است و دائما هم به قول قرآن هم در نماز است که تو را ببیند زیباییهای تو را تماشا بکند
ای مجلسیان حال دل حافظ مسکین * * * از شمع بپرسید که در سوز و گداز است
بیایی حال من حافظ را بفهمی یک شمع روشن کن برابرش بنشین ببین چطور میسوزد آب میشود میگدازد چون یک آتشی در سر دارد میگوید من هم مثل این شمع هستم یک آتشی از عشق حق در سر دارم به خاطر همین دارم میسوزم به خاطر همین دارم آب میشوم سر این که ما دنبال شخصیتهایی مثل حافظ هستیم و باید هم باشیم همین است چون امیرالمومنین فرمود اِسْتَصْبِحُوا نور بگیرید مِنْ شُعْلَةِ مِصْبَاحٍ وَاعِظٍ مُتَّعِظٍ از فروغ و نور و روشنایی واعظی که به وعظ خودش پایبند است حافظ شمع است روشنی است و تاریخ روزگار حافظ به قول شهید مطهری بهترین گواه است بر شخصیت حافظ که یک شخصیت کاملا الهی بوده است کاملا عرفانی بوده است چون شهید مطهری میفرماید کسی را میخواهی بشناسی اول برو تاریخش را ببین میگوید وقتی ما تاریخ حافظ را میبینیم مواجه میشویم با یک شخصیتی کاملا الهی چرا؟ یک نمونههایی هم ایشان میآورد میگوید یکی از هم شاگردیهای حافظ در شرح حال حافظ نوشته ما با هم سر یک کلاس بودیم سر درس مرحوم سید میرشریف علامه گرگانی بودیم میگوید این طلبهها خیلی هایشان اهل شعر بودند شعر میگفتند میآمدند سر درس میخواندند میگوید علامه گرگانی وقتی میشنید میفرمود به عوض این 19.00 به فلسفه و حکمت بپردازید به جای این که به این چیزهای پوچ و بی حاصل و بی اساس بپردازید بروید درس بخوانید بروید حکمت بخوانید حکیم شوید فلسفه بخوانید فیلسوف شوید میگوید وقتی خواجه شمس الدین حافظ میآمد ایشان رو میکرد به او میگفت بر شما چه الهام شده غزل بخوان حافظ هم شروع میکرد غزلش را میخواند طلبهها اعتراض میکردند میگفتند این چه شیوهی برخورد است تو ما را منع میکنی از شعر و سرودن شعر ولی وقتی به حافظ میرسی رحمت نشان میدهی ایشان در جواب گفت اشعار حافظ همه الهامات ربانی است همه حدیث قدسی است همه لطایف حکمی است همه نکات قرآنی است بعد میگوید اساتید ما به او میگویند نکن این کار را بیا این غزلیات را جمع کن یک دیوان کن در اختیار بگذار ایشان زیر بار نمیرفت و تعلل میکرد که شهید مطهری این جا گریزی میزند به خاطر این روحیهی عرفانی که داشت نمیخواست نام و نشانی از او باقی بماند بعد از مرگش بعضی از هم شاگردی هایش آن غزلیات را جمع میکنند مقدمهای که آن هم شاگردی میزند خیلی زیباست چند سطر است میگوید
ذات ملک صفات
حالا حافظ را میخواهد توصیف بکند
می گوید آن وجود فرشته خو مولانا الاعظام السعید المرحوم الشهید شهید مطهری این جا حاشیه میزند میگوید منظورش از شهید یعنی کشتهی عشق مفخر العلما استاد النهارید الادبا مایه افتخار عالمان دین استاد ادیبان حاذق معدن اللطائف الروحانیه و مخزن المعارف السبحانیه شمس المله و الدین خواجه شمس الدین محمد الحافظ الشیرازی یک چنین توصیفاتی را از حافظ میکند این نشان میکند واقعا وقتی میگوید برو به شمع نگاه کن شخصیت خودش را دارد به تصویر میکشد یعنی من شمع صفت هستم یک شعلهای آتشی در سر دارم خواستم شما هم از این فروغ برخوردار شوید و ما به این شعلهها احتیاج داریم امیرالمومنین فرمود بیایید از اینها نور بگیرید منتها اینها به درد شب میخورند شمع به درد شب میخورد به درد روز نمیخورد وقتی پای شمس آمد به میان دیگر این در شعار او دور میشود در یک مقاطعی که ما دستمان به اهل بیت نمیرسد حافظ و امثال او کسانی هستند که ما را میتوانند به صبح برسانند شب ما را به صبح برسانند آن وقت ان شاء الله از این شمعها نجات پیدا میکنیم و به شموسی که در زیارتها اشاره کرده اند دست پیدا میکنیم
شریعتی: ان شاء الله مشرف میشویم به محضر قرآن صفحهی 386 آیات ششم تا سیزدهم سورهی مبارکهی قصص در سمت خدای امروز تلاوت میشود. تمام لحظات زندگی تان منور به نور قرآن باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ ﴿٦﴾ وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿٧﴾ فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ ﴿٨﴾ وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿٩﴾ وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿١٠﴾ وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿١١﴾ وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ ﴿١٢﴾ فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿١٣﴾
ترجمه:
و برای آنان در آن سرزمین، زمینه قدرت و حکومت آماده کنیم، و به فرعون و هامان و سپاهشان که از ایشان اند چیزی را که از آن هراسناک و در حذر بودند [و آن پیروزی بنی اسرائیل بر آنان بود] نشان دهیم. (۶) و به مادر موسی الهام کردیم که او را شیر بده، پس هنگامی که [از سوی فرعونیان] بر او بترسی به دریایش انداز، و مترس و غمگین مباش که ما حتماً او را به تو باز می گردانیم، و او را از پیامبران قرار می دهیم. (۷) [مادرش به الهام خدا او را به دریا انداخت] پس خاندان فرعون او را [از آب] گرفتند تا سرانجام، دشمنشان و مایه اندوهشان شود. مسلماً فرعون و هامان و سپاهیان آن دو خطاکار بودند؛ (۸) و همسر فرعون گفت: [این نوزاد] برای من و تو مایه شادمانی و خوشحالی است، او را نکشید، امید است ما را سود دهد، یا وی را به فرزندی خود بگیریم. ولی آنان آگاه نبودند [که دشمنشان را به دست خود می پرورند.] (۹) و قلب مادر موسی [از هر چیز جز یاد فرزندش] تهی شد [و در اضطراب و نگرانی فرو رفت]. اگر قلبش را [با لطف خود] محکم و استوار نکرده بودیم تا از باورکنندگان وعده ما باشد، به درستی که نزدیک بود آن [حادثه پنهانی] را فاش کند، (۱۰) و به خواهر موسی گفت: [اوضاع و احوال] او را پی گیری کن. پس او موسی را از دور [در آغوش فرعونیان] دید در حالی که خاندان فرعون [پی گیری او را] درک نمی کردند. (۱۱) و ما پیش از آن [خوردن شیر] همه زنان شیردهنده را بر او حرام کردیم [تا پستان هیچ زنی را نگیرد،] پس [خواهرش پیش آمد و] گفت: آیا می خواهید شما را به خانواده ای راهنمایی کنم که سرپرستی او را برای شما به عهده گیرند و خیرخواه او باشند؟ (۱۲) پس او را به مادرش برگردانیم تا خوشحال و شادمان شود و اندوه نخورد و بداند که حتماً وعده خدا حق است، ولی بیشتر مردم [که محروم از بصیرت اند این حقایق را] نمی دانند. (۱۳)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: اشارهی قرآنی را بفرمایید در خدمت شما باشیم
حاج آقا رنجبر: چکهایی که دو امضا دارند اگر هر دو امضا پای چک باشد آن چک پاس میشود اگر یکی باشد یکی دیگری نباشد امکان ندارد به جای آن یکی اگر تمام معتمدین بازار هم طومار وار بیایند امضا کنند هیچ خاصیتی ندارد هر اتفاقی در عالم بیفتد چک دو امضائه است یک امضا مال ماست یک امضا مال خدا یعنی خواست ما و خواست خدا اگر ما بخواهیم و خدا نخواهد امکان ندارد که این اتفاق بیفتد ولی اگر او بخواهد مثل همان دو امضا گاهی وقتها در بانکها میگویند اگر یک امضا بود جای امضا این است آن اتفاق میافتد این نکته آن قدر مهم است که به گونههای مختلفی در لا به لای آیات به آن اشاره میشود به خصوص در قصههای قرآنی و در همین قصهی موسی و مادر موسی هم به آن اشاره شد. این فرعون در به در دنبال موسی است که آن را سر به نیست بکند یعنی او خواسته و امضا کرده اما خدا نخواسته لذا به مادر موسی میگوید «فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ» این نوزاد را در آبی که مثل دریاست مواج و متلاطم است بینداز «وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي» نترس و نگران و محزون نباش «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ» ما این را برمیگردانیم به سمت خودت هم برمیگردانیم این یعنی چه؟ این یعنی فرعون امضا کرده ولی من امضا نکردم و تا من امضا نکنم تا من نخواهم اصلا امکان ندارد همان که پروین اعتصامی میگفت
ما به دریا حکم طوفان میدهیم * * * ما به سیل و موج فرمان میدهیم
رودها نه از خود طغیان میکنند * * * آن چه میگوییم ما آن میکنند
سوزن ما دوخت هر جا هر چه دوخت * * * زآتش ما سوخت هر شمعی که سوخت
هر اتفاقی که در عالم میافتد به امضای ما میافتد اگر همین را کسی بفهمد آرام میشود هر اتفاقی که میگوید برایت بیفتد ما اجازه داده ایم شاید که چو وا بینی خیر تو در این باشد
شریعتی: ان شاء الله خداوند متعال آن چه که خیر است برای همهی ما رقم بزند. فرازهای زیارت جامعهی کبیره با مضامین بلند عالی در خدمت شما هستیم.
حاج آقا رنجبر: عترة خیرة رب العالمین. این آهوها البته نه همه شان بعضی در صحرا از هر گیاهی تغذیه نمیکنند میگردند آن گلهای خوش بو را گلهای خوش رائحه و معطر را پیدا میکنند و از آنها تغذیه میکنند به همین خاطر اینها یک مادهای از خودشان تولید میکنند که بسیار معطر است که به آن مشک گفته میشود مشک قطرات خون است میآید در یک کیسهای که اسمش نافه است آن جا انباشته میشود دیگر برنمیگردد شکارچی وقتی میآید آهو را شکار میکند اول کاری که میکند میگردد نافه را پیدا میکند بیرون میکشد و آویز میکند یک گوشهای بعد از یک سال میآید این نافه را باز میکند به آن میگویند نافه گشایی این را که باز کرد یک عطر بسیار معطری در فضا منتشر میشود پراکنده میشود این عطر مال آن مشک است مشک به صورت قطعه قطعه است قطعههای ریز دارد قطعههای درشت دارد عربها به قطعههای درشت مشک میگویند عترة حالا شما سلیقه را تماشا کن این که گفتم اصطلاحی دارند ابدال و اولیا همین است پیامبر میخواهد خاندانش را در قالب یک واژه بیان بکند چه لفظی را انتخاب بکند؟ میآید واژهی عترة را برمیدارد یعنی عترة را برای خاندان خودش به جای این که بگوید اهل بیت من میگوید عترة من در این جا میگوید کتاب الله و عترتی. چرا؟ میخواهد بگوید اینها مثل مشک میمانند اگر پای اینها در زندگی شما باز بشود اگر اینها در زندگی شما پا گشا شوند زندگی شما بوی خوشی پیدا میکند عطر خوشی پیدا میکند یک کاری بکنید پای اینها در زندگی شما باز شود هر کس کنار شما قرار میگیرد یک بوی جوان مردی بوی فتوت بوی انصاف بوی گذشت را از شما احساس میکند با اینها همان طوری که رفتار کنید که با مشک رفتار میکنید شما هزینه میکنید تا به مشک دست پیدا کنید بیایید هزینه بکنید تا به تعالیم اینها راه پیدا کنید هر جا دیدید مجلسی است به نام اینها بروید زانو بزنید بروید بنشینید کلمات اینها را بشنوید چطور از مشک استفاده میکنی هیچ دور ریزی برای تو ندارد از کلمات اینها در زندگی تان استفاده بکنید امیرالمومنین میفرماید اگر رفیقی دیدی شرور و شریر است ناهموار و نامناسب و ناصواب است از آن فاصله بگیر بیا از این جمله استفاده کن وگرنه آلوده میشوی به این گل اگر یک برگش زرد شد سریع باید قیچی کنی اگر قیچی نکنی آنهایی که تخصصشان گل و گیاه است میگویند برگهای زرد گازهایی از خودش تولید میکنند که آن گازها اگر برسد به آن برگهای سبز که میرسد آنها را هم زرد میکند لذا میگوید تا یک گیاهی داشتید برگش زرد شد بچینید چون برگ سبز نمیتواند این را سبز کند ولی زرد میتواند آن را زرد بکند حافظ میگفت
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم * * * که کیمیای سعادت رفیق بود و بس
رفیق خیلی اثر دارد نباید دست کم بگیرید اگر دیدید رفیق ناباب است آن هم اثر دار آثار منفی خودش را دارد قیچی اش کن و الا قیچی ات میکند این را اگر کسی به همین جملهی امیرالمومنین دقت کند با هر کسی مجالست و نشست و برخاست نکند بوی خوشی از زندگی او به مشام میرسد اما اگر با هر کسی نشست و برخاست کرد به هر راهی کشیده میشود به هر آلودگی آلوده میشود. بعضیها هم توجیهشان این است که میروم او را به راه بیاورم او تو را به بیراهه میکشد گفت رفت غلامی که آب آرد آب آمد غلام را برد آب خیلی تند بود کوزه را انداخت و او را هم با خود برد پس عترة اگر بیایند زندگی عطر آگین میشود اینها مثل مشک هستند برای رسیدن به اینها باید هزینه بکنی باید از اینها استفاده بکنی و یادت باشد وقتی از بوی مشک میتوانی بهره ببری که زکام نباشی یک آدم زکام بنشیند کنار یک بوته گل سرخ ذرهای از آن را احساس نمیکند بعضی چیزها است که مایه زکام شدن انسان میشود چطور از جهت فیزیکی بدنی بعضی پوششها در فصل سرما و پاییز باعث زکام شدن است برخی خورد و خوراکها هم همین طور بعضی نشست و برخاستهایی کسی که سرما خورده کنارش مینشینیم آلوده میشویم در عالم معنا و معنویت هم زکام داریم اگر کسی گفت من این طوری دوست دارم در جامعه ظاهر شوم من این پوشش را میپسندم دلم میخواهد این مقدمهی زکام شدن است یا من هر چه دلم خواست حلال و حرام چیست سر هر سفرهای نشست هر چیزی را در دخل و جیبش ریخت هر نشست و برخاستی را پذیرفت با هر کسی که دلش خواست نشست تا بگویند روابط عمومی اش قوی است این زکام شدن است وقتی زکام شد دیگر بویی احساس نمیکند به قول مولوی ورنه پشک و مشک پیش اخشمی پیش کسی که زکام است بو را احساس نمیکند شما پشک بگذار یا مشک بگذار برای آنها چه تفاوتی میکند لذا به راحتی منکر همه چیز میشوند و همه چیز را نادیده میگیرند. اینها عترة هستند خاندانی هستند مثل مشک عترة و خاندان چه کسانی هستند؟ عترة خیرة این جا چند گلدان است شما نگاه میکنی میگردی آن کدام که شاداب تر است زنده تر است را انتخاب میکنید به این انتخاب شما میگویند خیرة یعنی دست چین کردن گلچین کردن برترین را انتخاب کردن و انتخاب برتر میگوید یادت باشد اینها خاندان کسی هستند که خیره خداوند هستند یعنی شخصیتی که دستچین شده پیامبر گل چین شده یعنی درست است خودشان گل اند اما خواستگاهشان هم خیلی مهم است میخواهد بگوید شاخ گل هر جا بروید هم گل است گل بخواهد در مزرعه باشد در مزلبه باشد گل است ارزش دارد ولی گلی که از دل مزرعه و گلزار بیرون آمده باشد یک امتیاز دیگری دارد میگوید درست است اینها گل اند خواستگاه شان هم مهم است خواستگاه اینها یک کسی است که گلچین و دستچین خدا است خدا را هم با کلمهی رب بیان میکند عترة خیرة رب هر بذری اگر بخواهد نهال شود هر نهالی اگر بخواهد درخت شود هر درختی اگر بخواهد میوه دار شود هر میوهای اگر بخواهد پخته و شیرین شود بدون خورشید امکان ندارد این خورشید است که بذر را نهال میکند نهال را درخت میوه را شیرین میکند این خورشید است که نقصها را به کمال میرساند ناقصها را کامل میکند در حقیقت تربیت میکند حالا قرآن میگوید «اللَّهُ نُورُ» (نور/35) در عالم ماده این است در عالم معنا هم همین طور است در عالم معنا هم آفتابی وجود دارد انسانهایی که بذر صفت هستند رشد میدهد اینها را نهال میکند درخت میکند که پیامبر میفرمود أَنَا الشَّجَرَةُ من درخت نیستم من بذر و نهال نیستم من بار شدم شجرة النبوه چه کسی اینها را درخت کرده ؟ الله نور آفتاب هستی لذا از جمله نامهای خدا رب است چون تربیت میکند بالا میآورد رشد میدهد و تعالی میبخشد وَ عِتْرَةَ خِيَرَةِ رَبِّ الْعَالَمِين (زیارت جامعه کبیره) رب همه است فقط رب پیامبر نیست العالمین شما در تالار آیینهی حرم علی بن موسی الرضا تشریف برده اید پر از آینه است آینهها ریز دارند درشت دارند کوچک بزرگ دارند کار همهی آنها یک چیز است نشان دادن و انعکاس دادن است این عالم در نگاه قرآن تالار آیینه است یعنی هر چیزی یک آینهای است یک آیهای است که حق را به نمایش گذاشته است حق را به تماشا گذاشته حتی یک قطرهی باران این آینهی شفافی است برای نشان دادن خدا لذا قرآن از این چیزها استفاده میکند میفرماید «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحَابًا» (نور/43) نمیبینی که خداوند این بادها را میراند «ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ» (نور/43) بعد بین اینها ارتباط برقرار میکند اینها ذرات پراکندهی آب هستند اینها را به هم نزدیک میکند «ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكَامًا» (نور/43) اینها را متراکم بکند متراکم که شد میبارد «فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ» (نور/43) میبینی که قطرهها از دل ابرها فرو میریزند یعنی قطره کار ماست چرا درست نمیبینی حالا نبین همه اش قانون است قانون است که باد میآید درست است کسی منکر نیست قانون است که این ذرات را متراکم میکند طبق قانون است که وقتی چیزی سنگین شد میآید پایین چون زمین جاذبه دارد قانون است ولی قانون قانون گذار میخواهد هر قانونی آینهای است برای قانون گذار یعنی این جا قانون گذاری وجود دارد که این قانون را وضع کرده قانون به خودی خود اتفاق نمیافتد چون هر چیزی آینه وار است هر چیزی حق را به تماشا میگذارد و انسان از طریق هر چیزی میتواند به حق آگاهی پیدا بکند لذا قرآن به هر چیزی عالم میگوید به این میز میگوید عالم به این گل و گل دان میگویند عالم عالم ما یَعلَمُ بِهِ هر چیزی که به وسیلهی آن آن چیز دانسته میشود چون ما به وسیلهی هر چیزی خدا را میدانیم و میفهمیم لذا عالم گفته میشود مجموعهی اینها عالمین است و خدا رب همهی عالمین است خدا همه چیز را رشد و تعالی میدهد پس عالمین داریم عالمین ربی دارند میشود رب العالمین این رب العالمین یک دستچین و خیرهای دارد این خیره یک عترتی دارد که آن عترت بوی خودش را عطر خودش را میدهد.
شریعتی: خیلی ممنون. شش هفت دقیقه تا پایان فرصت داریم. یک بزرگی این دو بیت شعر را همیشه تکرار میکردند میگفتند چون نور کز آیینه جدا هست و جدا نیست عالم همه مرآت خدا هست و خدا نیست
در آیینه بینید اگر صورت خود را آن صورت آیینه شما هست و شما نیست. که واقعا همین نکتهای که شما گفتید عالم واقعا آینهی جمال و جلال خداوند متعال است. در خدمت شما هستیم
شریعتی: چون قبلش گفته السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ السلام علیکم یا اهل بیت النبوه تا این جا میرسد و رحمة الله و برکاته میگوید رحمت خدا بر اینها باریدن گرفته است برکات خدا فقط بر اینها باریدن گرفته هر کس دنبال رحمت است هر کس دنبال برکت است فقط باید به سراغ اینها برود بدون اینها شما از رحمت و برکات حق محروم خواهید بود نگو مستقیم میروم به سمت خدا عالم عالم وسیله است هیچ چیزی بدون وسیله اتفاق نیفتاده در عالم هیچ چیز یک نمونه شما پیدا نمیکنید شما من را میبینید با چه وسیلهای ؟ با چشم حرفهای من را با گوش میشنوی این گل به گل نشسته با خاک با کود امکان ندارد در عالم چیز بی وسیله اتفاق بیفتد
شریعتی: حتی معجزات
حاج آقا رنجبر: هیچ چیز آنها هم وسیله و قوانین دارد خاص خودش. در عالم هیچ چیزی بدون وسیله بدون واسطه اتفاق نمیافتد لذا قرآن خیلی محکم میگوید «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ» (مائده / 35) لذا عالم معنا و معنویت هم همین طور رحمت بدون وسیله اتفاق نمیافتد شما آب میخواهی باید بروی سمت چشمه آب را به چشمه دادند و شما باید از دست چشمه بگیری مستقیم از کجا میخواهی دریافت بکنی؟ امکان ندارد رحمت حق برکات حق هم بی وسیله بی واسطه اصلا امکان ندارد میگوید هر کس رحمت میخواهد باید بیاید این جا اینها باب رحمت باب برکت حق هستند امکان ندارد زندگی ات بدون اینها برکت پیدا بکند محال است رحمت خدا برکت خدا بر اینها است یعنی سرازیر در خانهی اینها است هر کس به دنبال اینها است گم شده اش رحمت و برکت است این جا است و جای دیگری اگر برود دستش به جایی بند نمیشود برکت هم معنای لطیفی دارد برکت به آن چیزی میگویند به ظاهرش که نگاه میکنی چیزی نیست کم است اما آثارش فراوان است ما یک کثیر داریم زیاد یک کوثر داریم کوثر کم است اما آثار و برکاتش زیاد است این جا چقدر گل است هیچ کدام هیچ بویی ندارد یک گل سرخ شما بیاور عطرش این جا را برمیدارد این کثیر است آن کوثر است معنی برکت همین است میگوید اگر شما نمازت را اول وقت بخوانی فاطمهی زهرا سلام الله علیها فرمود زندگی ات برکت پیدا میکند بعضیها صبح تا شب میدوند دستشان به جایی بند نمیشود بعضیها با دو تلفن درآمد چند ماههی آن را به جیب میزنند عمر چقدر برکت دارد؟ امام در خانهای زندگی میکرد شما برو ابعادش را ببین چه آثار و برکاتی از این جا بلند میشود یک کسی در ویلای چند هزار متری است هیچ اثر و برکتی از این جا بلند نمیشود الآن روزگار ما روزگار اینترنت و سرعت و پیشرفت است روزگار علامه مجلسی را هم شما ببین او چقدر عمر کرد و چه آثاری از خودش به جا گذاشت چهل اثر دارد که یکی اش صد و خوردهای جلد است بدون دسترسی به اینها حالا شما یک نفر را پیدا بکن با این همه امکانات این کار را بکند برکت یعنی همین هر کس به دنبال برکت باشد یک راه بیشتر ندارد و آن هم بیاید در خانهی اهل بیت زانو بزند این همان است که حافظ میگفت رو برو و آستین به خون جگر شوی هر که در این آستان راه ندارد
هر کس در این آستانه راهی پیدا نکند به اهل بیت که مظاهر حق هستند ارتباطی نداشته باشد باید خون دل بکند
شریعتی: خیلی ممنون با توجه به این که در آستانهی سال نو هستیم و شما هم اهل شعر هستید توصیهی شما به دوستان سمت خدا در روزهای پایانی سال و طلیعهی سال جدید چیست
حاج آقا رنجبر: گفت نو بهار است در آن کوش که خوش دل باشی که بسی گل بدمد باز و تو در گِل باشد حافظ میگوید بهار جدید در راه است سال نو در راه است تلاشی در این سال بکن و آن هم این باشد که دلت خوش باشد دلت شاد باشد حواست به دلت باشد ببین چه چیز تو را خوش دل میکند تلاش کن به آن دست پیدا کنی اهل بیت گفته اند چه چیزی دل انسان را شاد میکند گفتند دلی را شاد کن تا دل تو شاد شود هر کاری بکنی همان نتیجه را برمیداری
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر * * * که ای نور چشم به جز از کشته ندروی
این هم کلام حضرت امیرالمومنین است که هر چه بکاری برمیداری درو میکنی امیرالمومنین هم زارع بود و نخل میکاشت لذا میگوید دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر به امام حسن مجتبی فرمود کهای نور چشم به جز از کشته ندروی
اگر دلی شاد کردی دلت را شاد میکنند