موضوع برنامه: شرح زیارت جامعه کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 94/01/30
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
صلاح کار کجا و من خراب کجا *** ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس *** کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را *** سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد *** چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
چو کحل بینش ما خاک آستان شماست *** کجا رویم بفرما از این جناب کجا
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است *** کجا همیرویای دل بدین شتاب کجا
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال *** خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
قرار و خواب ز حافظ طمع مدارای دوست *** قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم سلام میگویم به همهی شما خانمها و آقایان خیلی خوش آمدید به سمت خدای امروز آرزو میکنم در هر کجا هستید ایام به کامتان باشد دل و جانتان بهاری باشد. حاج آقای رنجبر سلام علیکم و رحمة الله خیلی خوش آمدید.
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام بسم الله الرحمن الرحیم بنده هم خدمت شما و همهی بینندگان خوب و نازنین عرض سلام و ادب و احترام دارم.
شریعتی: سلامت باشید خوشحالیم خدمت شما و دوستان خوب هستیم. صلاح کار کجا و من خراب کجا
حاج آقا رنجبر: ما نه با حافظ هم زبان هستیم و نه هم زمان. زبان ما با زبان او زمان ما با زمان او متفاوت است حالا زمان دست ما نیست بالاخره آن در یک قرنی آمده ما در یک قرن دیگری اما زبان دست ما است ما میتوانیم با حافظ هم زبان شویم و تا هم زبان نشدیم حق هیچ گونه قضاوتی دربارهی او نداریم. و هر قضاوتی دربارهی او داشته باشیم صحیح و صواب نیست. یک آیهای دارد قرآن کریم که اگر فقط همین یک آیه داشت یعنی تمام قرآن همین یک آیه بود جوامع بشری اصلاح میشد و آن آیه هم این است «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» (اسراء/36) میگوید دنبال نکن چیزی را که نسبت به آن چیز سررشته نداری احاطه و اشراف و آگاهی کامل نداری و فردا بر اساس همین آیه مواخذه خواهیم کرد داریم که «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ» (صافات/24) مردم دارند در صحرای محشر حرکت میکنند دستور میآید که آنها را متوقف بکنید نگهشان بدارید انم مسئولون ما از اینها سوال داریم باید پاسخ بدهند میگویند شما چرا مکانیک شدی تو که نسبت به مکانیکی سررشتهای نداشتی چرا دست به آچار شدی دل و رودهی ماشین مردم را ریختی پایین و بعد هم سر هم بندی کردی بعد هم رفت در جاده آتش گرفت مگر ما به تو نگفته بودیم «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» (اسراء/36) چیزی که به آن اشراف نداری آگاهی کامل نداری نباید دنبال بکنی چرا دنبال کردی اینهایی که دفتر مشاوره میزنند که الآن هم باب شده مشاورهی خانواده بعضی هایشان انصافا متخصص اند تخصص دارند آگاهی دارند سابقه دارند تجربه دارند ولی بسیاری از اینها نه سابقه دارند نه تجربه دارند نه تحصیلاتی دارند فقط میبینند یک شغل پر در آمدی است یک شغل در آمد زایی است لذا دفتری میزنند و نسخهای مینویسند و بسیاری از این خانوادهها را گرفتار میکنند. فردا باید پاسخ بدهد مگر ما به تو نگفتیم «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» اینهایی که معلم دینی میشوند در مدارس فردا باید پاسخگو باشند خیلی هایشان فردا باید پاسخگو باشند شما که با دین هیچ ارتباطی نداشتی اصلا آشنایی اشرافی نداشتی خودت را دریای شبهات و سوالات بودی به چه مجوزی دختر بچههای مردم را پذیرفتی تا به آنها آموزش دین بدهی تو باید در آن کلاس شبهات را پیشاپیش از ذهن اینها بیرون میکردی که وقتی وارد کوچه برزن بازار میشوند تحت تاثیر قرار نگیرند به چه مجوی تو این کرسی را قبول کردی مگر ما نگفته بودیم که «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» اگر همین آیه بیاید هر کسی سر جای خودش مینشیند. الآن هر کسی کنار هر کسی مینشیند میگوید شنیدی او هم میگوید شنیدی این وایبرش را باز میکند او واتساپش را باز میکند سرمایهی آدمها شنیدن هایشان است و شنیدنها صدی نود با واقع خیلی فاصله دارد اگر کسی این آیه را مد نظر داشته باشد دیگر هر چیزی برایش آمد به دیگران پیامک ارسال نمیکند آدمها به مقام سکوت میرسند واقعا این طوری است آن وقت هر کس به سکوت رسید به حکمت میرسد
چون صدف هر کس که دندان بر سر دندان نهد *** گوهر شه بال جای حرفش آید بر زبان
صدف یک مدتی دندان روی دندان میگذارد دهانش را میبندد بعد از مدتی که دهان باز میکند مروارید میدهد گوهر میدهد. آدمها واقعا حکایت صدف پیدا میکنند اگر اهل سکوت شوند کار بسیار سختی است ولی آن حکمتها که میآید کار را آسان و شیرین میکند. «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» همین آیه اگر بیاید در زندگی، زندگی چهرهی دیگری پیدا میکند هر کسی هر چه دارد نمیگوید هر چه شنیده منتقل نمیکند همین طور در باب حافظ هم همین طور است فردا مواخذه میکنند تو به چه مجوزی در بارهی این مرد قضاوت کردی مگر ما نگفته بودیم «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» تو کتاب این مرد را خواندی از اول تا آخر خواندی که قضاوت کردی یک قاضی باید تمام پرونده را سطر به سطر بخواند و تمام پرونده را باید بفهمد تا قضاوت بکند اگر یک سطرش را نخواند یک سطرش را نفهمد حق قضاوت ندارد شما وقتی میتوانی دربارهی یک شخصیتی حافظ یا هر کسی قضاوتی داشته باشی تمام حافظ را از ابتدا تا انتها رفته باشی زبانش را فهمیده باشی اگر نفهمیده باشی قضاوت تو درست از آب در نمیآید. همین جا
صلاح کار کجا و من خراب کجا
اگر شما با حافظ هم زبان نباشی تا گفت من خراب. میگویی خراب که یعنی فاسد ما میگوییم فلانی خراب است یعنی فاسد است این هم که بیچاره به زبان خودش میگوید من خراب و اعتراف میکند اصلا دو بیت بعد میگوید دلم ز صومعه بگرفت. صومعه کجاست؟ معبد است عبادت گاه است. عبادت گاه چه کسانی؟ مسیحیها اگر حافظ اهل صومعه بوده پس مسیحی است میگوید دلم ز صومعه بگرفت اگر مسلمان بود میگفت دلم ز مسجد گرفت نمیشود قضاوت کرد باید بفهمی وقتی او میگوید صومعه منظورش چیست وقتی میگوید خراب منظورش چه بوده آن هم با بیان خودش.
هر کس آمد به جهان نقش خرابی دارد *** در خرابات بپرسید که هوشیار کجاست
خراب را مقابل چه چیز قرار داد؟ هوشیار. ما خراب را نقطه مقابل آباد میگیریم. این خراب را نقطه مقابل هوشیار میگیرد. پس خراب یعنی مست. از خود بی خود شده. وقتی میگوید من خراب یعنی منی که مست هستم. حالا این مستی هم بارها گفتیم انواعی دارد حافظ مست معرفت است من خراب آن وقت کسی که مست حقیت شد مست معرفت شد مست خدا شد عاشق و شیدای حق شد دیگر صلاح و مصلحت را نمیفهمد همان طور که مستان آب انگور هم همین طور اند یا هر مستی که در هر کجا که باشد این خاصیت را دارد صلاح اندیشی و مصلحت بینی را کنار میگذارد. صلاح اندیشی مال آدمهای هوشیار است مصلحت اندیشی مال آدمهای هوشیار است اگر کسی عاشق دختر همسایه اش باشد هر چه پدر مادر خانواده بستگان میگویند این وصلهی ناجور است میگویند نکن صلاح ما نیست مصلحت نیست مردم دارند این را میگویند میگوید مردم چه کسانی هستند مردم چه کاره هستند به مردم چه ربطی دارد هر کس هر چه میخواهد بگوید صلاح و مصلحت این آدم نمیفهمد مسیر معنوی هم همین طور است اگر کسی مست خدا باشد جز خدا هیچ چیز را به رسمیت نمیشناسد نمیبیند نمیفهمد یک وقتی به مجنون گفتند علی یا معاویه حق با کدامشان بود؟ گفت حق با لیلی بود. چرا؟ چون این در عالم فقط یک چیز میفهمد آن هم لیلی است این یعنی این که عاشق فقط همان چیزی میبیند همان چیزی میفهمد که به آن عشق میورزد دیگر نسبت به هر چیز و هر کس حواسش پرت است آدم هوشیار حواسش جمع است به همه چیز حواسش است این طوری بپوشم این طوری حرف بزنم پرستیژم این طوری حفظ میشود این طوری حفظ نمیشود این عطر را بزنم اگر وارد شوم چه جملاتی را بگویم هوشیار است ولی آدم مست حواسش از همه چیز پرت است به هیچ چیزی توجه ندارد جز به خدا. امیرالمومنین است با آن پهلوان عرب در افتاده به زمینش زده
او خدو انداخت بر روی علی مولانا میگوید آب دهان انداخت بر چهرهی امیرالمومنین
افتخار هر نبی و هر علی
می دانید آب دهانش بر صورت چه کسی انداخته؟ به کسی که هر پیامبری به او افتخار میکند هر ولی خدایی به او افتخار میکند
آن خدو زد بر رخ رویی که ماه * * * سجده آرد پیش او در سجده گاه
آب دهان به صورت کسی انداخت که ماه در برابر او سجده میکند ولی همین امیرالمومنین تا این آدم آب دهانش را انداخت بلند شد شمشیرش را هم انداخت نگفت صلاح نیست مصلحت نیست الآن همه میگویند ترسید چه شد چه نشد هر کس هر چه میخواهد بگوید بگوید گفت این لحظه اگر من بزنم شاید این آب دهان دخیل باشد در خشم و غضب من.
گفت شمشیر از پی حق میزنم
باید فقط حق محض باشد فقط پای او در میان باشد حساب شخصی و تسویه نباید باشد خراب خداست مست خداست عاشق خداست شیدای خداست هیچ چیز را نمیبیند صلاح کار کجا و من خراب کجا اصلا گفتنی نیست قابل اندازه گیری نیست فقط میتوانی تماشا بکنی من چه بگویم به تو که چقدر بین این دو فاصله است
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
بین خراب و صلاح بین مستی و هوشیاری، بین مست و هوشیار بین عشق و عقل عاشق و عاقل خیلی فاصله است. اصلا قابل اندازه گیری نیست
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را *** سماع وعظ کجا نغمهی رباب کجا
کتابها نوشتند مقالهها نوشتند در باب رندی حافظ که رندی در زبان حافظ یعنی چه حافظ وقتی میگوید من رند هستم یعنی چه در حالی که ساده ترین و پیش پا افتاده ترین واژه در دیوان حافظ همین است یعنی ما واژهای از این ساده تر نداریم. و رندی اتفاقا همان معنایی داشته که امروز دارد میگوییم فلان رند است یعنی زرنگ است رندی یعنی زرنگی یک جور زیرکی منتها زرنگی در نگاه حافظ که اهل معرفت است با زرنگی در نگاه ما که اهل معرفت نیستیم زمین تا آسمان فرق دارد زرنگی در نگاه حافظ این است که شما زرنگی نکنید حافظ به کسی میگوید زیرک زرنگ که زرنگی نکند میگوید هر کسی در این عالم زرنگی بکند از خودش ساده تر خودش است چون هندسهی عالم را نمیفهمد من یک مثال بزنم زرنگی نکردن زرنگی است اگر زرنگی نکردی آدم زرنگ و زیرکی هستی. مولوی یک قصهای دارد میگوید کسی گِل خوار بود هر کجا گلی به دستش میرسید برمیداشت میخورد گل برایش مثل نقل و نبات بود رفته بود مغازهی قند فروشی قند بخرد از قضا وزنهی ترازو کلوخ بود از گل ساخته شده بود گفت چقدر میخواهی گفت یک کیلو. کلوخ یک کیلویی را گذاشت روی ترازو رفت ته مغازه سر گونی را باز بکند قند را بیاورد این چشم او را دور دید شروع کرد تکه تکه از این گل کردن و خوردن در چشمش هم میگذاشت او هم نیم نگاهی انداخت دید دارد این کار را میکند کشش دارد طولش داد او هم میکند و میخورد وقتی برگشت گفت یک کیلو میخواستی گفت اینم که وزنهی یک کیلویی است قند را گذاشت در کفه هی تکه تکه از آن جدا کرد تا اندازه شود در واقع چه اتفاقی افتاد؟ در واقع این آدمی که میخواست زرنگی بکند قند را گِل کرد. سهراب میگوید آب را گل نکنیم او قند را گل کرد به اندازهای که گِل خورده بود به همان اندازه از قندش کم شد. این در نگاه خودش زرنگ است ولی آیا زرنگ است؟ گِل را قند کردن هنر و زرنگی است نه قند را گِل کردن. امیرالمومنین سوار مرکبش بود رسید به جایی میخواست وارد آن جا شود از مرکبش پیاده شد یک نفر آن جا ایستاده بود میگفت این جا هستی مواظب مرکب من هم باش من میروم برمیگردم حضرت رفت دید افسار خوبی دارد مرکب افسار را باز کرد رفت پی کارش حضرت وقتی آمد دید طرف نیست مرکب هست آمد سوار شود دید افسارش نیست همان طور که داشت میرفت دید یک نفر میآید افسار به دست نگاه کرد دید خودش است گفت کجا بوده گفت خریدم فرمود چند گفت دو درهم حضرت فرمود اتفاقا من میخواستم وقتی آمدم بیرن به خاطر این که مراقبت از مرکبم کرده بود دو درهم به این آدم بدهم چه کار کرد؟ همان حلال را حرامش کرد. زرنگی این است که حرام را حلال بکنی نه حلال را حرام بکنی بچهها از سینهی مادر شیر میکنند خوب که شیرش خورد گاز میگیرد گاز که گرفت خون میآید این خون را میخورد در حالی که این خون قرار بود در سینهی مادر تبدیل به شیر شود
گفت مهلتی بایست تا خون شیر شد. خون میآید در سینهی مادر تبدیل به شیر میشود این قرار بود این خون شیر شود شیر را بخورد شیر را خون کرد. این زرنگی است این هنر است این رندی است حافظ میگوید تمام زرنگیهای ما در عالم رندیهای ما در عالم از این دست است این عین سادگی است رندی و زرنگی نیست زیرکی نیست
شریعتی: زیرکی یعنی چه؟
حاج آقا رنجبر: یعنی این که انسان هندسهی عالم را بفهمد که «وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (بقره/29) خدا به هر چیزی آگاه است نمونهی آگاهی هایش را میبیند «يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ» (غافر/19) حتی خیانت چشمها را هم میبیند خیانت چشمها یعنی این که من دارم به شما نگاه کنم ولی حواسم به بغل دستی شما است میگوید خداوند حتی این را میفهمد که شما چشم به یک نفر دوختی اما حواست به بغل دستی اش است «وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ» (غافر/19) بعد میگوید همین خدا یادت باشد «وَاللَّـهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ» (بقره/72) هر چیزی پنهان کرده باشید برملا آشکار خواهد کرد کسی این را بفهمد میآید از آن دست زرنگیها میکند از آن بازیها و اداها در میآورد؟ کلاه سر این و آن میگذارد؟ پس او خیلی ساده است. فهم این که خداوند حقیقتا ناظر است زرنگی است اگر نام خودش را ناظر گذاشته حقیقتا ناظر است گاهی وقتها در مدرسه دو نفر دارند به سر و کلهی هم میزنند آن ناظم هم پشت پنجره تماشا میکند یکی شان است دست از پا خطا نمیکند چون میبیند ناظم دارد میبیند یکی بیچاره بالا پایین این طرف آن طرف هرچه دستش میآید خطا میکند کدام زرنگ است؟ این زرنگ است که هوای ناظر را دارد یا آن که حواسش از همه جا پرت است.
چه نسبت است به رندی
پس رندی زرنگی در نگاه حافظ این شد که خودمان باشیم همان که قرآن گفت «عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ» (مائده/105)خودتان باشید بازی نکنید ادا در نیاورید همینی باش که هستی و باید باشی چه نسبت است چه تناسبی است چه ارتباطی است رندی کردن زرنگی کردن به معنای حافظی اش یعنی زرنگی نکردن
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
اینهایی که میبینند الآن بازار صلاح و تقوا گرم است یک ظاهر ظاهر الصلاحی را به خودش درست میکند یک جور ریا تظاهر صلاح و تقوایی که ریشه در تظاهر دارد این را زرنگی میداند در حالی که «وَاللَّـهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ» (بقره/72) یک روزی فاش میکند این قدر فیلم بازی نکن یک روزی آشکار برملا میشوی دستت رو میشود خودش میگوید ما دست شما را رو میکنیم مخرج ما کنتم تکتمون هرچه در پنهانت باشد ما آشکار خواهیم کرد یک روزی همه خواهند دید همه خواهند فهمید
شریعتی: در یوم تبلی السرائر
حاج آقا رنجبر: نه همین جا. قیامت از همین جا شروع میشود آن جا ادامه اش است چهرهی دیگرش است از همین جا قیامت شروع میشود بهشت هر کسی از همین جا شروع میشود جهنم هر کس از همین جا شروع میشود همین جا رو خواهد شد «وَاللَّـهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ» (بقره/72) هر چه پنهان بکنید زمین در فصل پاییز که کاشتید بهار بیرونش میکشد هر چه کاشته باشید همین جا بیرون میکشد نه در قیامت. در قیامت چهرهی دیگری پیدا خواهد کرد
چه نسبت است به رندی
چه ارتباطی است بین رندی یعنی زرنگی نکردن با صلاح و تقوا یعنی زرنگی کردن ادا و اصول در آوردن اگر میخواهی بفهمی که اینها چه قدر فاصله دارند از هم یک مثال برایت میزنم سماع وعظ کجا و نغمهی رباب کجا یک آقایی رفته بالای منبر دارد موعظه میکنند دیگران دارند سماع و استماع میکنند آن نصایح را آن طرف تر یک مجلسی است یک آقایی تار و تنبور دستش است میزند افراد دارند میشنوند نغمهی ساز را. اینها میشنوند و آنها هم میشنوند بین این شنیدن تا آن شنیدن چقدر راه است آیا آن کسی که این موعظهها را میشنود این صداها را میشنود؟ نه کسی که آنها گوش میدهد اینها را گوش میدهد؟ نه قابل جمع هستند؟ نه میگوید بین رندی و صلاح و تقوا هم همین طور است کسی که واقعا رند شد زرنگ شد به معنای واقعی کلمه یعنی زرنگی نکرد با کسی که ادا و اصول در آورد خیلی با هم فاصله دارند این آدم هیچ گاه ادا و اصول در نمیآورد آدمی هم که ادا و اصول در میآورد هیچ گاه رند و زرنگ نیست هیچ گاه زیرک نیست
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را * * * سماع وعظ کجا نغمهی رباب کجا
شنیدن موعظه نصیحت کجا شنیدن نغمهی آواز کجا. رباب یکی از آلات موسیقی است برای این که وزن شعرش درست در بیاید از رباب استفاده کرده هر سازی میتوانید جایش بگذارید
شریعتی: خیلی ممنون. در بخش دوم فرازهای نابی را از زیارت جامعهی کبیره با حاج آقای رنجبر عزیز مرور خواهیم کرد. پیشاپیش تبریکی را میگوییم به مناسبت هلول ماه رجب. ان شاء الله ماه رجب امسال ما پر بار تر از سالهای قبل باشد و آن آمادگی لازم را کسب کنیم برای درک ماه مبارک رمضان و شبهای قدر. صفحهی 421 قرار دوستان خوب سمت خداست آیات 23 ام تا 30 ام سورهی مبارکهی احزاب در سمت خدای امروز تلاوت میشود.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّـهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا ﴿٢٣﴾ لِّيَجْزِيَ اللَّـهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِن شَاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّـهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا ﴿٢٤﴾ وَرَدَّ اللَّـهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّـهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّـهُ قَوِيًّا عَزِيزًا ﴿٢٥﴾ وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا ﴿٢٦﴾ وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَئُوهَا وَكَانَ اللَّـهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا ﴿٢٧﴾ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا ﴿٢٨﴾ وَإِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّـهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا ﴿٢٩﴾ يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّـهِ يَسِيرًا ﴿٣٠﴾
ترجمه:
از مؤمنان مردانی هستند که به آنچه با خدا بر آن پیمان بستند [و آن ثبات قدم و دفاع از حق تا نثار جان بود] صادقانه وفا کردند، برخی از آنان پیمانشان را به انجام رساندند [و به شرف شهادت نایل شدند] و برخی از آنان [شهادت را] انتظار میبرند و هیچ تغییر و تبدیلی [در پیمانشان] نداده اند، (۲۳) تا سرانجام خدا صادقان را به سبب صدقشان پاداش دهد، و منافقان را اگر بخواهد عذاب کند یا [اگر توبه کنند] توبه آنان را بپذیرد؛ زیرا خدا همواره بسیار آمرزنده و مهربان است. (۲۴) و خدا کافران [شرکت کننده در جنگ خندق] را در حالی که به پیروزی و غنیمت دست نیافتند با خشم و اندوهشان برگرداند، و خدا [سختی و مشقت] جنگ را از مؤمنان برداشت؛ و خدا همواره نیرومند و توانای شکست ناپذیر است. (۲۵) و [خدا] کسانی را از اهل کتاب که گروههای دشمن را پشتیبانی کردند از قلعههای محکم و استوارشان پایین کشید و در دل هایشان ترس و بیم افکند، گروهی را میکشتید و گروهی را اسیر میکردید، (۲۶) و سرزمینشان و دیار و اموالشان و سرزمینی که به آن قدم نگذاشته بودید به شما میراث داد؛ و خدا بر هر کاری تواناست. (۲۷)ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگی دنیا و زیور و زینتش را میخواهید بیایید تا برخوردارتان نمایم و با روشی پسندیده رهایتان کنم، (۲۸) و اگر خدا و پیامبر او و سرای آخرت را میخواهید، پس خدا یقیناً برای نیکوکاران شما پاداشی بزرگ آماده کرده است. (۲۹)ای همسران پیامبر! هرکس از شما کار بسیار زشت آشکاری مرتکب شود [قطعاً پیوند همسری با پیامبر به او مصونیّت نمیدهد، بلکه] عذاب برای او دو چندان خواهد شد، و این [کار] بر خدا آسان است. (۳۰)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: اشارهی قرآنی را حاج آقا رنجبر بفرمایند بعد خدمت شما و ایشان باشیم
حاج آقا رنجبر: این قلابهای ماهیگیری صاف نیستند کشیده نیستند اگر صاف و کشیده بودند هیچ صیدی نمیتوانستند از دریا داشته باشند بلکه کج اند گردنشان کج است در مقابل دریا گردن کجی میکنند نه گردن کشی. گردن را نمیکشند صاف نیستند به همین خاطر میتوانند صیادی بکنند میتوانند صیدی را از دریا داشته باشند خدا هم دریاست دریای رحمت است دریای مغفرت و آمرزش و لطف است به شرطی که ما مثل قلاب گردن کجی کنیم در مقابلش. نه گردن کشی. یک بچه هست خلافی مرتکب شده عین خیالش هم نیست انگار نه انگار خیلی هم قلدرانه حرف میزند حرکت میکند مادر با این چطور برخورد میکند؟ یک پس گردنی میزند از اتاق بیرونش میکند از حیاط بیرونش میاندازد. اما اگر بچهای که خطا میکند گردن کج میکند گردن را پایین میاندازد عذرخواهی میکند معذرت خواهی میکند این جا مادر چه برخوردی میکند؟ نوازش میکند خیلی محبت میکند میبرد سر یخچالی شربتی شکلاتی میوهای میدهد یعنی هم میپذیرد هم پذیرایی میکند این جنس برخوردها را خداوند با آدمها دارد. کسانی که واقعا نادم باشند پشیمان باشند سرشان را پایین بیندازند اینها وقتی میآیند و از خداوند طلب مغفرت و آمرزش میکنند قرآن میگوید«إِنَّ اللَّـهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا» (احزاب/24) است یعنی میپذیرد رحیم است یعنی از آنها پذیرایی میکند الطاف ویژهی خودش را نثار و نصیب اینها میکند. بر خلاف ما. ما وقتی کسی را میبخشیم میگوییم بخشیدم برو این جا نایست ولی خدا میگوید نه بخشیدم بیا و بعد هم با الطاف ویژهی خودش از او پذیرایی میکند
شریعتی: خیلی ممنون یک وقتهایی پنجرهای رو به دل باز میشود نسیم روح بخشی میزود خوش به حال همهی آنهایی که خودشان را در معرض این نسیم قرار میدهند و جان و دلشان را تازه میکنند یکی از آن نفحات خوب الهی که در پیش داریم ماه رجب است برای پر نور تر شدن ماه رجب قطعا خیلیها برنامه ریزیهایی دارند با ایام نورانی اعتکاف ولیکن برای پر نور تر شدنش از حاج آقای رنجبر میشنویم
حاج آقا رنجبر: این سفره را وقتی تزئین میکنند رغبت انسان تمایل انسان میل انسان اشتهای انسان بیشتر میشود آن غذاها بیشتر به دل و جان انسان مینشیند سرّ این که ورود به هر ماه به خصوص مثلا ماه رجب در شب اول تشریفاتی دارد همین است این تشریفات نقش آن تزئین سفره را دارد اگر کسی امشب آدابی که در کتب ما آمده است در مفاتیح آمده است اینها را با دقت با توجه انجام بدهد این مثل این است که سفره را تزئین کرده باشد سفرهی ماه رجب خودش را از ماه رجب یک حظ دیگری میبرد یک بهرهی دیگری میبرد شما تجربه بکنید در اول هر ماه آن آدابی که آن ماه دارد که تشریفات ورود به آن ماه است برای یک بار هم که شده تجربه بکند انجام بدهد ببیند حال و هوایش از فردا یک حال و هوای دیگری است یا نه. گفت
موسیا آداب دانان دیگرند
اصلا کسانی که آداب را رعایت میکنند اینها یک جور دیگری با آنها برخورد میشود یک نصیب دیگری خواهند برد که ان شاء الله خداوند به همهی ما این توفیق را کرامت بکند.
شریعتی: ان شاء الله. کتاب المراقبات آ میرزا جواد آقا ملکی تبریزی را که خیلی کتاب خوبی است با توجه به نکاتی که حاج آقا رنجبر گفتند برای رعایت آداب ماه رجب شعبان ماه رمضان و همهی ماهها کتاب خوبی است دوستانی که اهل مطالعه هستند و دنبال آداب میگردند حتما تهیه بکنند. امروز به کدام فراز زیارت جامعهی کبیره خواهیم رسید؟
حاج آقا رنجبر: یک فراز بلندی دارد که در حقیقت حقیقت اهل بیت را به تصویر میکشد أَعْلَامِ التُّقَى (زیارت جامعهی کبیره) بدون نشانی و بدون نشانه هیچ کس به هیچ مقصدی راه پیدا نمیکند شما میخواهید بروید مشهد اول نیاز به نشانی دارید کدام سمت بروم شمال است جنوب است غرب است شرق است نشانی باشد داشته باشید بعد از نشانی وارد مسیر شمال شدید نشانهها مهم است بیراهه الی ما شاء الله اگر نشانهها نباشند تابلوها نباشند محال است شما به مشهد برسید مقصد ما هدف نهایی ما منتهای سیر ما در این عالم خداست «وَأَنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ الْمُنتَهَىٰ» (نجم/42) قرآن میگوید قطعا منتهای مقصد شما خداوند است مقصد شما آن جاست گفت ما ز فلک بوده ایم یار ملک بوده ایم باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست. ما ز فلک برترین وز ملک افزون تریم زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست
منزل ما آستان کبریایی حق است قرار است ما آن جا فرود بیاییم مقصد و ماوای ما آن جا است این هم دو چیز میخواهد نشانی میخواهد و نشانه. نشانی اش قرآن کریم است قرآن کریم آدرس راه خداست نشانی به خدا رسیدن است و هدایت میکند کار آدرس هدایت کردن است نشانی است ولی نشانی بدون نشانه نمیشود اهل بیت آن نشانهها هستند چطور نشانه را اگر از نشانی بگیرید محال است به مشهد برسید تابلوها را از مسیر بردار محال است برسی اهل بیت را هم اگر از قرآن بگیری همین است قرآن هدایتش را نمیتواند انجام بدهد یعنی نشانی بودن خودش را نمیتواند انجام بدهد به همین خاطر پیامبر فرمود این دو نمیتوانند از هم جدا باشند نشانه هستند به همین خاطر در زیارت جامعه میخوانیم اعلام جمع علم است علم یعنی نشانه به پرچم هم میگویند علم چون نشانهی یک خاک و یک سرزمین است اهل بیت میگویند ما اعلام هستیم ما نشانهها هستیم شما وقتی مشرف میشوید مدینه متاسفانه مواجه میشوید با وهابیها به خصوص حوالی قبور ائمهی بقیع اینها دائم با پرخاش به شما میگویند حرکت کن این جا نایست فقط خدا. اینها شرک است این نمیفهمد چه میگوید اگر میفهمید نمیگفت مگر اهل بیت جز این گفتند؟ این ائمهای که در آن جا آرمیده اند تمام حرفشان همین بود میگفتند فقط خدا سراغ هیچ کس نباید رفت این خدا که میخواهی بروی این راه را که میخواهی طی کنی کنار هر راهی بیراهههایی است ما نشانه ایم ما تابلو هستیم ما میگوییم از کدام طرف بروی به آن خدا میرسی اینها هیچ کس را به سمت خودشان دعوت نکردند امام سجاد میگوید اَقَلُّ الاَقَلّينْ (صحيفه سّجاديه/ دعاي47) من از هر کمتری کمتر هستم کی میآیم دیگران را به کمترینها دعوت کنم؟ محال است با عقل جور در نمیآید اینا کارشان این است در همین زیارت جامعه میخوانیم الدّاعينَ اِلَی الله (زیارت جامعهی کبیره) فقط به خدا دعوت میکنند اینها میگویند فقط خدا اینها میگویند در عالم هیچ کس کارهای نیست اگر گره گشایی است فقط اوست هیچ کس نمیتواند گره از کار فرو بستهی شما باز کند این شما این هم صحیفهی سجادیه ماه دعا هم است یکی از دعاهای خیلی زیبای صحیفه هم دعای هفتمش است که داریم هر گاه امام سجاد علیه السلام مشکلی در زندگی اش پیش آمد میکرد این دعا را میخواند هر کس مشکلی دارد این دعا را بخواند خیلی دعای لطیفی است خیلی دعای خوش مضمونی است مثل همهی دعاها این طوری شروع میشود يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ (صحیفه سجادیه، دعای هفتم) ای کسی که چقدر زیباست مشکلات مایه ناخوشی اند وقتی یک مشکلی برایت پیش آمد میکند نا خوش میشوی لذا امام سجاد علیه السلام به مشکلات میگوید مکاره ناخوشیها انسان وقتی مشکلی برایش پیش آمد میکند ناخوش میشود دستش به کار نمیرود پایش به کار نمیرود میگوید حوصله ندارم انگار دست و پایش را گره زده باشند بسته باشند لذا میگوید عُقَدُ الْمَكَارِهِ گرههای ناخوشی ها ای کسی که تُحَلُّ گشوده میشود بِهِ به وسیلهی او نه بِنا به وسیلهی ما تحل به عقد المکاره گرههای ناخوشیها باز میشود دارد توجه شما را میدهد به خدا نمیگوید من گره گشایی میکنم همهی دعاها. این نمونه است. وَ يَا مَنْ يُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ شدائد یعنی شدتها سختیها این سختیها وقتی میآیند گاهی امید انسان را قطع میکنند برنده اند لذا میگوید حد الشدائد آن برندگی و تیزی سختی هاای کسی که يُفْثَأُ کاهش داده میشود بِهِ به وسیلهی او تیزی سختیها یعنی وقتی سختیها میآید کنار آن دیگر امید ما را قطع نمیکند اگر پای او بیاید وسط شما در کنار هر سختی که قرار بگیری امیدت قطع نمیشود میگوید به وسیلهی او این اتفاق میافتد ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ خدایا در جنب قدرت تو سختیها آسان میشوند اگر پای تو بیاید وسط نه پای ما پای تو بیاید وسط صعوبتها دشواریها ناهمواریها ملایم میشوند وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ میدانم خدایا عالم عالم اسباب است ولی تو اینها را اسباب کردی میتوانی از اسباب بودن هم بیندازی لا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ وَ لا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ خدایا دری که تو ببندی چه کسی میتواند باز کند دری که تو باز کنی چه کسی میتواند ببند یعنی من نمیتوانم ببندم نمیتوانم باز کنم همه کاره تو هستی. ببینید این دارد چه را نشان میدهد این فقط دارد خدا را نشان میدهد پس نگو فقط خدا شرک است اینها هم همین حرف را میزنند تمام حرف اینها همین است فقط خدا. منتها خدا یک راهی دارد برای رسیدن به آن هر راهی هم عقل میگوید کنارش صدها بیراهه است ما تابلو هستیم ما میگوییم از این طرف میخواهی بروی مشهد باید از این طرف بروی از آن طرف نرو نگو آن طرف سرسبز تر است اتوبان است خرما ست آن طرف کنار دریا دارد نه از این طرف برو کویر است عیبی ندارد و به مشهد میرسی. ما نشانهها هستیم. به شما نشان میدهیم راههای درست را ببینید یک تعبیری مولوی دارد در باب امیرالمومنین که چرا امیرالمومنین تلاش میکرد خلیفهی مسلمین باشد من از این زیباتر سخنی ندیدم میگوید
زان به ظاهر کوشد اندر جاه و حکم
به خاطر این تلاش میکرد که به یک جاه و حکومتی راه پیدا بکند
تا امیران را نماید راه و حکم
تا حاکمان عالم را راه و رسم حکومت داری بیاموزد
تا امیران را نماید یعنی نشان دهد نشانه است راه و حکم.
تا امیری را دهد جانی دگر
تا دهد نخل خلافت را ثمر. امیرالمومنین میخواست نخل خلافت به ثمر بنشیند میگفت اگر من باشم شما از خلافت بَرِ شیرین میچشی میگوید اگر امیرالمومنین نباشد هر کسی باشد فرقی نمیکند کام هیچ کسی شیرین نخواهد شد تنها کسی که میتواند نخل خلافت را به ثمر بنشاند امیرالمومنین است میگوید این کارش این بود میخواست راه و رسم نشان بدهد یعنی اعلام و تابلوش