پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

94-02-20-حجت الاسلام والمسلمین رنجبر-(شرح زیارت جامعه کبیره)

موضوع برنامه: شرح زیارت جامعه کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 94/02/20

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین


اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را * * * به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی مِی باقی که در جنت نخواهی یافت * * * کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
فغان کین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب * * * چنان بردند صبر از دل که ترکان خان یغما را
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است * * * به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند * * * جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ * * * که بر نظم تو افشاند فلکِ عقد ثریا را


شریعتی: سلام می‌گویم خیلی خوش آمدید به سمت خدای امروز آرزو می‌کنم در هر کجا که هستید تن و دل و جانتان بهاری بهاری باشد به حق بهار و آل بهار خوشحالیم در این لحظات همراه شما هستیم و مهمان خانه‌های نورانی شما سلام علیکم و رحمة الله خیلی خوش آمدید.
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام بسم الله الرحمن الرحیم من هم خدمت شما و بینندگان عرض سلام و ادب و احترام داریم..
شریعتی: سلامت باشید
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را * * * به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
حاج آقا رنجبر: در روستاها کنار آب میراب هم است میراب آن کسانی هستند که مسئولیت نظارت و کنترل و تقسیم آب‌ها را به عهده دارند می‌گویند مثلا چقدر آب باید برود در این باغ و در آن باغ گاهی جلوی آب را می‌گیرند که به سمتی نرود جلوی آب را باز می‌کنند تا به یک سمتی حرکت کند به این‌ها می‌گویند میراب ما آدم‌ها دقیقا صفت آب را داریم چطور اگر آب میراب نداشته باشد ضایع می‌شود هدر می‌رود هم خودش هم پیرامون خودش را تضییع می‌کند ولی اگر یک میرابی کنارش باشد هدایت می‌شود به آن سمتی که باید برود می‌رود و به باغ می‌رسد به بار می‌نشیند شکوفه می‌شود میوه می‌شود گل می‌شود ما هم همین طور هستیم یعنی نیازمند یک کسانی هستیم که نقش میراب را ایفا بکند و اهل بیت همان میراب‌ها هستند یعنی آمده اند برای هدایت بشر دستگیری از بشر هستند لذا شما کلماتشان را می‌خوانید پر از امر و نهی است این کار را بکن این کار را نکن این طوری حرف بزن این طوری حرف نزن منتها یک کسانی هستند به دلیل این که شنوایی بیشتری از این‌ها داشتند یک صفا و طهارت بیشتری هم پیدا کرده اند به همین خاطر آن‌ها می‌توانند از اهل بیت بهره و توشه ی بیشتری بردارند و به همین دلیل آن‌ها می‌توانند یک حلقه ی واسطه ای باشند بین ما و اهل بیت. دستگیری بکنند از ما از این جنس آدم‌ها در عالم سیر و سلوک به خضر یا به پیر یا به مراد یا به مرشد یاد می‌کنند هر کسی به هر کجا رسید دست در دست یک پیری داشت خود حافظ اگر حافظ شد از همین رهگذر شد
شریعتی: یعنی خضری داشت
حاج آقا رنجبر: خضر راهی داشت خودش هم می‌گوید
قصد این مرحله بی همرهی خضر مکن * * * ظلمات است بترس از خطر گمراهی
خودش هم در خاطراتش گاهی نقل می‌کند که اول موعظه ای که پیر من با من داشت چه بود
نخست موعظت پیر مِی فروش این بود * * * که از معاشرت ناجنس احتراز کن
می گوید اول حرفی که به من همین بود گفت مواظب هم نشین هایت باش ببین با چه کسانی نشست و برخاست می‌کنی این نشست و برخاست‌ها خیلی می‌توانند روی تو تاثیر داشته باشند مولانا هم یک جایی دارد می‌گوید شما یک هیزم را وقتی هم نشین آتش می‌کنی صفات آتش را پیدا می‌کند آتش گرم است این هم گرم می‌شود روشن است این هم حرارت پیدا می‌کند هم نشینی اثر دارد هیزم تیره حریف ناز شد یعنی هم نشین آتش شد تیرگی رفت و همه انوار شد
قبلا تاریک و خاموش و سرد بود الآن گرم و روشن و نورانی شد
ای خنک آن مرد کز خود رسته شد * * * در وجود زنده ی پاینده شد
خوش به حال آن کسی که به یک انسان زنده و زنده دل پیوست
وای آن زنده که با مرده نشست * * * مرده گشت و زندگی از وی بجست
بدا به حال آن آدم زنده دلی آن آدم خوبی که هم نشین شد با آدمی که سلامت نبود دیگر آن زنده دلی خودش سلامت خودش آرام آرام از دست می‌رود هم نشین لذا خیلی تاثیر دارد به همین خاطر حافظ می‌گوید
نخست موعظت پیر می‌فروش این بود * * * که از معاشر نا جنس احتراز کن
از همین تعبیر حافظ معلوم می‌شود که حافظ پیر داشته است مثل مولانا که برای خودش پیری داشت و البته حافظ از پیر خودش نام نمی‌برد همان طوری که مولانا نام نبرد ولی پیر خودش را توصیف می‌کند همان طور که مولانا توصیف کرده است مولانا پیر خودش را با تعبیر شمس تبریزی یاد می‌کند می‌گوید این مردی که دست من را گرفت صفت شمس را دارد یعنی خورشید است چطور خورشید در دل آسمان است این مرد هم حقیقتا آسمانی بود چطور خورشید سرتا پا نور است این مرد هم سراپا نوانیت بود چطور شما در معرض خورشید جان می‌گیری حیات پیدا می‌کنی هر کسی با این مرد مواجه می‌شد جان می‌گرفت جان بخش بود حیات بخش بود اهل تبریز هم بود می‌گفت شمس تبریزی حافظ از پیر خودش و خضر و مراد خودش با ترک شیرازی یاد می‌کند کسانی بودند از نژاد ترک در شیراز در روزگار حافظ این‌ها می‌گویند از چهره‌های بسیار زیبایی برخوردار بودند تا حدی که در ادبیات ما گاهی وقت‌ها واژه ی ترک به عنوان زیبا روی استفاده می‌شود و گاهی هم صفت غارت گر داده می‌شود به آن.
دل بردی از من به یغما * * * ای ترک غارت گر من
چرا؟ چون این ترک‌ها که چهره ی خیلی زیبایی داشتند هر کسی این‌ها را می‌دید دل و دینش را به این‌ها می‌داد یعنی غارت می‌کردند دل و دین دیگران را. حالا حافظ هم می‌گوید چون این پیر ما سراسر زیبایی بود نه از جهت صورت بلکه از جهت سیرت رفتارش کردارش اخلاقش سراپا زیبا بود و زیبا می‌دید لذا از او به عنوان ترک شیرازی یاد می‌کند حالا می‌گوید اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را این دل ما واقعا از دست رفته است به خاطر تعلقات و دل بستگی‌هایی که پیدا کرده است دل ما واقعا در دست ما نیست شما به نماز می‌ایستی نماز دو دقیقه سه دقیقه است ولی نمی‌توانی دلت را در دست داشته باشی یا این طرف است یا آن طرف است این مال تو نیست تو باید دنبالش بدوی مثل بچه ی شیطانی که دائم باید دنبالش بدوی دل ما هم همین طور است در اختیار ما نیست از دست ما رفته در حالی که تمام سرمایه ی ما همین دل است تمام دار و ندار ما هم این دل است می‌گوید اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را چون فقط کار او است که بتواند دل‌ها را به دست بیاورد به چند بیاورد از چنگ این و آن از چنگ شیطان بیرون بکشد با معرفتی که در اختیار انسان می‌گذارد فقط کار صاحبدلان است که دل آدم را به آدم برگردانند لذا در جای دیگری می‌گوید
دل می‌رود ز دستم صاحبدلان خدا را
پس نشان می‌دهد ترک شیرازی صاحب دل است که حالا می‌گوید دل از دست رفته او به دست بیاورد
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را * * * به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
خال معلوم است چون سیاه هم است معمولا و هندی‌ها هم سیاه پوست هستند لذا به خال سیاه می‌گویند خال هندو و بارها گفتیم که در ادبیات حافظ چه وقتی خال گفته می‌شود گیسو طره گفته می‌شود منظور صفات زیبا است حالا اگر درباره ی خداوند صحبت می‌کند صفات زیبای خداوند است اگر درباره ی اولیای خدا صفات آن‌های خدا که این جا دارد درباره ی ولی خدا صحبت می‌کند می‌گوید اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را می‌گوید من چه کار می‌کنم در ازای آن؟ به خال هندویش بخشم به خاطر آن گل رویش آن جمالش آن صفات زیبایی که دارد می‌بخشم نثار می‌کنم سمرقند و بخارا را ما یک تعبیراتی داریم در گفتگوهای خودمان می‌گوییم اگر فلانی این کار را بکند دار و ندارم را به پایش را می‌ریزم یا هستی نیستی ام را به پایش می‌ریزم حالا حافظ به جای این ترکیب سمرقند و بخارا استفاده می‌کند سمرقند و بخارا دو شهر بزرگ بودند که بسیار هم از مواهب طبیعی برخوردار بودند پر از قدرت و نعمت و ثروت بودند و مظهر دارایی بودند حافظ می‌گوید اگر او دل ما را به دست بیاورد من سمرقند و بخارای خودم را یعنی تمام دار و ندار خودم را به پایش می‌ریزم حالا دار و ندار نمی‌گوید شما می‌گویی دار و ندار حافظ می‌گوید دار و ندار چه کسی؟ مال تو نیست «لِّلَّـهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْ‌ضِ» (بقره/ 284) ‌بهتر است همان سمرقند و بخارا را بگوییم که مال هیچ کس نیست
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را * * * به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی مِی باقی که در جنت نخواهی یافت * * * کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
در تعزیه‌ها دیده اید شبیه سازی می‌کنند مثلا کسی بلا تشبیه می‌شود شبیه امام حسین علیه السلام یک کسی می‌شود شبیه یزید نه آن امام حسین است نه این یزید است فرسنگ‌ها فاصله دارند منتها برای این که این مطالب این مصائب به ذهن‌ها تقریب شود نزدیک شود یک مقدار مأنوس و محسوس و ملموس شود می‌آیند شبیه سازی می‌کنند در عالم معنویت و عرفان هم همین طور است یک حقایقی است که واقعا معقول است دور از فهم آدم‌ها است لذا این‌ها می‌آیند از صنعت شبیه سازی و تشبیه استفاده می‌کنند مثلا مولانا می‌خواهد بگوید بندگی یعنی چه بندگی با انسان چه کار می‌کند بندگی را تشبیه می‌کند به شراب. می‌گوید شراب بندگی یعنی چه؟ یعنی بندگی که با انسان همان کاری را می‌کند که شراب با میخواره می‌کند بندگی انسان را از خود بی خود می‌کند بندگی انسان را از خود رها می‌کند مگر نمی‌گوییم مستی و راستی کسی که بنده شود اهل صدق می‌شود اهل راستی درستی می‌شود خودی نمی‌بیند
گفت پادشاهان جهان از بد رگی * * * بو نبردند از شراب بندگی
حافظ مثلا می‌خواهد معرفت را به ذهن‌ها نزدیک بکند بارها گفتیم از واژه ی شراب و مِی استفاده می‌کند می‌گوید معرفت با انسان همان کار را می‌کند که مِی می‌کند آن از خود رهایی به وسیله ی معرفت به دست می‌آید کسی که مِی در اختیار دیگری می‌گذارد به او چه می‌گویند؟ می‌گویند ساقی کسی هم که مِی معرفت در اختیار دیگران بگذارد به او می‌گویند ساقی حالا به آن ترک شیرازی می‌گوید.
بده ساقی مِی چه بدهد؟ مِی باقی آن شرابی که آثارش باقی است جاودانه است این شراب آب انگوری که باقی نیست این شراب آب انگوری که جاودانه نیست شما یک ساعت دو ساعت سر کیف هستی کیفور هستی بعدش می‌پرد. بده ساقی مِی باقی آن شرابی که آثارش می‌ماند برای همیشه انسان سرخوش است برای همیشه انسان سرمست است یک جای دیگری هم باز این شراب را توصیفات دیگری می‌کند.
بیا ساقی آن مِی که حال آورد کرامت فزاید کمال آورد آن شرابی را بیاور که وقتی آدم می‌خورد می‌نوشد اهل حال می‌شود آب انگور که می‌نوشی اهل غال می‌شوی اهل عربده می‌شوی کرامت فزاید آدم وقتی می‌نوشد کریم می‌شود آقا می‌شود این آب انگور را که آدم وقتی سر می‌کشد لعین می‌شود پست می‌شود کمال آورد آدم وقتی آن شراب را می‌نوشد کامل می‌شود این که وقتی سر می‌کشند خورده عقلی هم که است می‌پرد انسان ناقص می‌شود
گفت بیا ساقی آن آب اندیشه سوز * * * که گر شیر نوشد شود بیشه سوز
اگر به شیر هم بدهی این قدر از خودش بی خود می‌شود که لانه و کاشانه ی خودش را به آتش می‌کشد. بده ساقی آن مِی که شاهی دهد آدم وقتی می‌نوشد شاه می‌شود سلطان می‌شود
او سلطان زمان است و سلیمان زمین است
بیار ساقی آن مِی ‌که شاهی دهد * * * به پاکی آن دل گواهی دهد
دل می‌گوید بله همان «شَرَ‌ابًا طَهُورً‌ا» (انسان/ 21) یی که قرآن می‌گوید این است نه آن که در کوچه پس کوچه‌ها سر می‌کشند این‌ها ویژگی‌هایی مِی ای است که حافظ می‌گوید. در این جا هم می‌گوید
بده ساقی مِی باقی که در جنت نخواهی یافت * * * کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
در این دنیا ما یک نیازهایی داریم نیاز به دیدن نیاز به شنیدن نیاز به حرکت نیاز به کار این نیازهای ما هم با یک ابزاری مرتفع می‌شود مثلا برای دیدن چشم برای شنیدن گوش برای حرکت پا برای کار دست و تمام این نیازهای ما هم باید در یک دنیای دیگری تهیه شود به نام رحم مادر وگرنه در این دنیا با همه ی وسعتی که دارد با همه ی امکانات و تجهیزات و تسهیلاتی که دارد اگر تمام عالم و آدم دست به دست هم بدهند نمی‌توانند یک جفت چشم کم سو حتی برای شما دست و پا بکنند می‌گویند چشم را باید از آن جا می‌آوردی این جا و هر کسی هم با خودش نیاورد این جا برایش جهنم است حالا نسبت دنیا و آخرت یک چنین نسبتی است یعنی در آخرت ما یک نیازهایی داریم که باید از این جا ببریم اگر بردی آن جا بهشت است اگر نبردی آن جا جهنم است پس هر کاری کردی این جا کردی یعنی در دنیا کردی حالا دنیای هر کسی یک محدوده ای است شما همه جای دنیا که زندگی نمی‌کنید مثلا دنیای کسی که در آبادان زندگی می‌کند کنار اروند است یک کمی این طرف تر یا آن طرف تر دنیای کسی که در اصفهان است کنار زاینده رود است حالا یک کمی این طرف تر یک کوچه آن طرف تر حافظ هم دنیایش کجاست؟ یک منطقه است در شیراز
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
شما از اصفهان که وارد شیراز می‌شوید در ده کیلومتری در آن جا یک زمانی رکن الدوله ی دیلمی یک قناتی احداث کرد هر کجا هم آب باشد آبادی است یک آبادی هم اطرافش پدید آمد به آن جا گفتند رکن آباد این آب قنات رکن آباد می‌آمد وارد شیراز می‌شد ورودی شیراز به خاطر این آب یک پارک بسیار مفرح و وسیعی تاسیس کردند پر از گل و کنار این گلزار هم یک مصلایی جایی که مردم نماز بخوانند این جا معروف شد به گلگشت مصلا مثلا حالا می‌گوییم پارک لاله حافظ تمام زندگی اش را در همین حوالی سپری می‌کرد یک تعلق خاطری به این منطقه داشت آرامگاه حافظ هم الآن در همین منطقه است پس وقتی حافظ می‌گوید کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا یعنی دنیا منتها دنیای خودش را می‌گوید حالا می‌گوید
بده ساقی مِی باقی که در جنت نخواهی یافت * * * کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
معرفت را باید در دنیا به من بدهی در بهشت هم که رکن آباد نداریم یعنی دنیا را نداریم معرفت باید در دنیا به دست بیاید دنیای من هم کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا است همین جا بده و الا در بهشت رفتیم آن جا که رکن آباد نداریم یعنی آن جا جایی نداریم که شما بتوانی تحصیل معرفت بکنی
بده ساقی مِی باقی که در جنت نخواهی یافت * * * کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
شریعتی: خیلی خوب ادامه ی غزل و ابیاتش را هفته ی آینده ان شاء الله دوستان همراه ما باشند خواهیم شنید با بیان شیوای حاج آقای رنجبر. در بخش بعدی فرازهای ناب زیارت جامعه ی کبیره را مرور خواهیم کرد. صفحه ی 442 قرار امروز دوستان خوب ماست آیات 28 ام تا 41 ام سوره ی مبارکه ی یس در سمت خدای امروز تلاوت می‌شود لحظه لحظه ی زندگی مان منور به نور قرآن و اهل بیت علیهم السلام باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى قَوْمِهِ مِن بَعْدِهِ مِن جُندٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَمَا كُنَّا مُنزِلِينَ ﴿٢٨﴾ إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ ﴿٢٩﴾ يَا حَسْرَ‌ةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّ‌سُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿٣٠﴾ أَلَمْ يَرَ‌وْا كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُ‌ونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لَا يَرْ‌جِعُونَ ﴿٣١﴾ وَإِن كُلٌّ لَّمَّا جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُ‌ونَ ﴿٣٢﴾ وَآيَةٌ لَّهُمُ الْأَرْ‌ضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَأَخْرَ‌جْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ ﴿٣٣﴾ وَجَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْ‌نَا فِيهَا مِنَ الْعُيُونِ ﴿٣٤﴾ لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِ‌هِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَفَلَا يَشْكُرُ‌ونَ ﴿٣٥﴾ سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْ‌ضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا يَعْلَمُونَ ﴿٣٦﴾ وَآيَةٌ لَّهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ‌ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ ﴿٣٧﴾ وَالشَّمْسُ تَجْرِ‌ي لِمُسْتَقَرٍّ‌ لَّهَا ذَلِكَ تَقْدِيرُ‌ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ﴿٣٨﴾ وَالْقَمَرَ‌ قَدَّرْ‌نَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْ‌جُونِ الْقَدِيمِ ﴿٣٩﴾ لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِ‌كَ الْقَمَرَ‌ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ‌ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ ﴿٤٠﴾
ترجمه:
و بعد از شهادت او هیچ سپاهی از آسمان بر [هلاکت] قومش نازل نکردیم، و بر آن نبوده ایم که نازل کنیم. (۲۸) [کیفرشان] جز یک فریاد مرگبار نبود که ناگهان [پس از آن فریاد] همه بی حرکت و خاموش شدند! (۲۹) ای دریغ و افسوس بر این بندگان که هیچ پیامبری برای هدایتشان نمی آمد مگر اینکه او را مسخره می کردند! (۳۰) آیا [مشرکان مکه] ندانسته اند چه بسیار از اقوام پیش از آنان را [به سبب کفر و طغیانشان] هلاک کردیم که آنان هرگز نزد اینان برنمی گردند، [و در دنیا زندگی دوباره نمی یابند،] (۳۱) و همه آنان [بدون استثنا گردآوری خواهند شد و] در قیامت نزد ما احضار می شوند. (۳۲) و این زمین مرده برای آنان نشانه ای [آشکار بر اینکه ما مردگان را در قیامت زنده می کنیم] می باشد که آن را زنده کردیم و از آن دانه بیرون می آوریم که از آن می خورند، (۳۳) و در آن بوستان هایی از درختان خرما و انگور قرار دادیم، و در آن از چشمه های گوناگون روان ساختیم، (۳۴) تا از میوه آن و آنچه دست هایشان به عمل می آورد [مانند شیره، کشمش، شربت و...] بخورند، آیا سپاس گزاری نمی کنند؟ (۳۵) منزّه [از هر عیب و نقصی] است آنکه همه زوج ها را آفرید از آنچه زمین می رویاند و از وجود خودشان و از آنچه نمی دانند، (۳۶) و نشانه ای [از نشانه های قدرت و حکمت ما] برای آنها شب است که [پوشش] روز را از آن برمی کنیم، پس ناگاه آنان به تاریکی درآیند، (۳۷) و خورشید [نیز برای آنان نشانه ای از قدرت ماست] که همواره به سوی قرارگاهش حرکت می کند. این اندازه گیری توانای شکست ناپذیر و داناست، (۳۸) و برای ماه منزل هایی قرار دادیم تا اینکه به صورت شاخه کهنه هلالی شکل و زرد رنگ خرما برگردد [و باز به تدریج بدر کامل شود،] (۳۹) نه برای خورشید این توان هست که به ماه برسد، و نه شب از روز پیشی می گیرد، و هر کدام در مداری شناورند. (۴۰)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: خیلی خوشحالیم خدمت شما هستیم لحظه لحظه زندگی منور به نور قرآن باشد. خیلی از دوستان خوب ما سراغ کتاب‌های حاج آقای رنجبر و کارشناسان دیگرمان را می‌گیرند ما در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران قراری داریم در مصلای امام خمینی تهران در شبستان اصلی راهروی بیست غرفه ی بیست و هشت غرفه ی شبکه ی سه و برنامه ی سمت خدا است که محصولات فرهنگی برنامه‌ها و کتاب‌ها عرضه می‌شود می‌توانید مراجعه بکنید و محصولات را تهیه بکنید و بهره مند شوید. وعده ی ما با شما پس نمایشگاه بین المللی کتاب تهران راهروی بیست غرفه ی بیست و هشت. حاج آقای رنجبر اشاره ی قرآنی را بفرمایید که ان شاء الله برویم سراغ فرازهای ناب زیارت جامعه ی کبیره.
حاج آقا رنجبر: وقتی من به سمتی با انگشت خودم اشاره می‌کنم شما به انگشت من نگاه می‌کنی یا به آن سمت؟ به آن سمت. تمام آن چه که در این عالم به چشم می‌آید و دیده می‌شود یک انگشت اشاره است به سمت خدا. ولی عجبا از ما آدم‌ها که به این انگشت‌های اشاره نگاه می‌کنیم مثلا به این گل نگاه می‌کنیم ساعت‌ها خیره می‌شویم به به می‌کنیم در حالی که این گل انگشت اشاره است به خدا این نور انگشت اشاره است به خدا حالا خداوند در این صفحه به بعضی از این انگشت اشاره‌ها اشاره می‌کند می‌گوید یکی اش خورشید است خورشید از آیات ما است نشانه‌های ما است این خورشید آینه ی ما است به خوبی دارد ما را نشان می‌دهد خیلی عجیب است این که قیامت این قدر با ما سخت خواهد گرفت سرّ اش این است شما شب ساعت یازده دوازده از بیرون آمدی می‌روی منزل کلید می‌اندازی در که باز می‌شود در آن فضای تاریک می‌بینی یک گوشه ای یک ته سیگاری روشن است دارد سو سو می‌زند به هم نمی‌ریزی سریع کلید می‌زنی چراغ‌ها را روشن می‌کنی این اتاق آن اتاق داد می‌زنی چه کسی است چه کسی آمده این جا پنجره را باز می‌کنی از همسایه‌ها می‌پرسی چه کسی آمد چه کسی رفت یعنی این خورشید با این عظمت که در هر 24 ساعت گفت 380 میلیون وات انرژی به این زمین می‌دهد در هر ثانیه 8 کیلومتر سیر می‌کند یعنی این از یک ته سیگار کمتر است؟ نباید انسان وقتی خورشید را می‌بیند در آسمان بگوید چه کسی این جا است؟ می‌گوید چرا نمی‌گویید «وَالشَّمْسُ» این خورشید نشانه ی ما است انگشت اشاره به سمت ما است شمسی که ‌تجری شما اگر به موسای پیامبر می‌گفتی از کجا معلوم که تو پیامبر خدایی می‌گفت مگر ندیدی عصا را اژدها کردم اگر به عیسا مسیح می‌گفتی از کجا معلوم تو پیامبر خدا باشی و راست بگویی می‌گوید مگر ندیدی من کور را بینا کردم حالا اگر از پیامبر بپرسی از کجا معلوم شما پیامبر خدا هستی می‌گوید ببین من می‌گویم «وَالشَّمْسُ تَجْرِ‌ي» من واژه ی تجری برای خورشید به کار می‌برم تجری یعنی جریان دارد جریان مال مایعات است نه جمادات شما نمی‌گویی این سنگ جاری شد می‌گویی آب جاری شد همین که من گفتم تجری کافی است برای تو امروز علم به تو می‌گوید خورشید یک کوره ای از مواد مذاب است گازها است من واژه ی تجری به کار بردم این معجزه ی من است معجزه ی من همین کلام است
شریعتی: خیلی ممنون زیارت جامعه ی کبیره را می‌خوانیم که شئون اهل بیت علیهم السلام هستند به یک جایی می‌رسیم که اهل بیت کَهفِ الوَرَا هستند.
حاج آقا رنجبر: در دل بعضی کوه‌ها یک شکاف‌هایی است به این شکاف‌ها اگر کوچک باشند می‌گویند غار اگر خیلی وسیع باشند بزرگ باشند می‌گویند کهف. کهف در دل یک کوه در دل یک صحرا و بیابان یک مأمن بسیار اطمینان بخشی است محکم ترین پناه گاه است طبیعی ترین و بکر ترین پناهگاه است که ابدا دست بشر در آن دستی نداشته است رایگان است بی در و دربان است کهف که در و دربان ندارد و مال همه است انفال است هیچ کس نمی‌تواند بگوید این کهف مال من است حالا اهل بیت برای این که به ما بفهمانند که این دنیا بیابان است نسبت به آخرت جای امنی نیست شما نیاز به پناهگاه دارید ما پناه گاه هستیم آن هم پناه گاهی محکم آن هم پناهگاهی که خدا بنا کرده است دست خدا در کار بوده است آن هم رایگان و بی مزد و بی منت.
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
آن هم بدون حاجب و دربان هر که آمد آمد هر که رفت رفت مال همه است ما ویژه ی کس خاصی نیستیم مومن و ارمنی و گبر و نصارا یهود هر کسی است بیاید ما می‌پذیریم می‌خواهد این همه معانی را با یک واژه بیان بکند چه واژه ای بهتر از کهف؟ و می‌خواهد بگوید دیگران پناهگاه نیستند اگر باشند محکم نیستند اگر هم باشند طبیعی نیستند مصنوعی اند اگر هم باشند بی مزد و منت نیست رایگان نیست به این راحتی‌ها به کسی پناه نخواهند داد مال همه هم نیستند مال طیف خاصی هستند سلیقه‌ها دخالت دارند تقسیم بندی می‌کنند مرز بندی می‌کنند به هر کسی پناه نمی‌دهند چه واژه ای بهتر از این واژه؟ که بگویند ما کهف هستیم و ما کهف هستیم یعنی اگر بیایید سراغ ما همان طور که شما فرمودید می‌شوید اصحاف کهف خیلی قیمت پیدا می‌کنید خیلی ارزش پیدا می‌کنید هر کسی باشی هر چه باشی سگ هم آمد و آن سگ قیمت پیدا کرد ارزش پیدا کرد چون به آن کهف پناه آورد قرآن وقتی قصه ی اصحاب کهف را می‌گوید معنایش این است که حتما یک کهفی در این عالم است اگر نباشد که به درد نمی‌خورد می‌شود کتاب تاریخ الآن هیچ کس در رابطه با گرامافون کتاب نمی‌نویسد چون گرامافونی وجود ندارد مگر این که بخواهد تاریخش را بگوید قرآن کتاب تاریخ نیست قرآن کتاب هدایت است کتاب تربیت است وقتی قصه ی اصحاب کهف می‌گوید می‌گوید ببین یک کهفی است در عالم تو باید از اصحاب کهف باشی و اگر شدی قیمت پیدا می‌کنی مولانا می‌گفت
ای بسا اصحاب کهف اندر جهان * * * پهلوی تو پیش تو هست این زمان
غار با او یار با او در سرود * * * مهر بر چشم است و بر گوشت چه سود
می گوید الآن هم کهف است الآن هم اصحاب کهف هستند آن کهف چه کسانی هستند؟ اهل بیت می‌گویند ما هستیم آن هم کَهفِ الوَرَا. ورا یعنی آن چه ورای خداوند باشد هر چه جز خدا باشد می‌تواند به ما پناه بیاورد و هر کس جز خدا به ما پناه بیاورد ما به او پناه می‌دهیم البته این کهف یک معنای لطیف دیگری هم دارد که آن معنای لطیف با این روایت امام صادق علیه السلام روشن می‌شود فرمود ‌السَّحاب کَهفِ المَطر (اصول کافی، ج 2، ص 471)‌ ابرها کهف باران‌ها هستند یعنی چه؟ ما می‌دانیم که باران در دل ابر تکون پیدا می‌کند وجود پیدا می‌کند پدید می‌آید پس کهف یک معنایش پرورشگاه است ما کهف هستیم یعنی دامان ما یک پرورشگاهی است برای شما و شما اگر بخواهید رشد پیدا بکنید فقط با ما رشد پیدا می‌کنید همان طور که باران اگر بخواهد باران شود بدون ابر امکان ندارد شما هم اگر بخواهید به جایی برسید بخواهید به عالم انسانیت و آدمیت راه پیدا بکنید بدون ما امکان ندارد ابرها از وجود خودشان مایه می‌گذارند تا باران‌ها شکل بگیرند ما هم از جان و وجود خودمان از مال و هستی خودمان مایه می‌گذاریم تا شما شکل بگیرید تا شما یک شخصیتی پیدا بکنید.
شریعتی: پناهندگی ما به اهل بیت به چه صورتی است حالا آن‌ها پناه گاه هستند و ما می‌خواهیم پناهنده شویم یعنی چه در دامن آن‌ها رفتن به چه صورتی است؟
حاج آقا رنجبر: منطق و مرام و نوع نگاه این‌ها نوع حرکت این‌ها نوع تعامل این‌ها نوع برخوردهای این‌ها شما وقتی می‌روی به این‌ها پناهنده شدی به این‌ها ‌و وَرَثَةِ الأنبِیاءِ گل‌ها اگر وارثی داشته باشند وارثشان عطرها هستند عطر گل سرخ وارث گل سرخ است یعنی هر بوی خوش و دل آویزی که گل سرخ دارد عطر گل سرخ همان عطر را دارد عطر گل یاس وارث گل یاس است یعنی هر بوی خوش و دل انگیزی که دارد این هم دارد اهل بیت نسبت به انبیاء مثل عطر گل سرخ نسبت به گل سرخ هستند به همین دلیل هم از انبیا قیمتی تر هستند شرافت این‌ها فضیلت این‌ها از انبیا بالاتر است همان طور که ارزش عطر گل سرخ از گل سرخ بالاتر است درست است وارث اند ولی به مراتب بر آن‌ها فضیلت دارند به مراتب بر آن‌ها شرافت دارند البته یک روایتی اهل سنت دارند که نَحْنُ مَعاشِرَ الأَنْبِياءِ لا نُوَرِّثُ ‌ما پیامبران چیزی به ارث نمی‌گذاریم و از ما چیزی به ارث برده نمی‌شود در حالی که این جا می‌گوید ورث الانبیان این‌ها وارثان پیامبران اند آن روایت در خصوص امور معنوی نیست در خصوص امور مادی است البته یک روایت کاملا جعلی ساختگی و دروغین که در ماجرای فدک اتفاق افتاد حضرت فاطمه ی زهرا ادعایش این بود که این باغ فدک در زمان پدرم به من هبه شد پیامبر از دنیا رفت این‌ها گفتند ما هبه را نمی‌پذیریم از کجا معلوم حالا چه کسی می‌گوید؟ صدیقه ی کبری می‌گوید. گفت باشد نمی‌پذیرید پدرم که از دنیا رفته این را که می‌پذیرید میراث گذاشته این به میراث به من می‌رسد سریع گفتند نَحْنُ مَعاشِرَ الأَنْبِياءِ لا نُوَرِّثُ خود پدر شما گفت این روایت را فاطمه ی زهرا سلام الله علیها فرمود می‌خواهم صحبتی داشته باشم در مسجد در بین مردم تمام مردم شهر مدینه هم جمع شدند در کنار حرم پیامبر آن جا یک خطبه ای خواندند اسم خطبه فدکیه است ولی شما وقتی وارد خطبه می‌شوی می‌بینی اصلا ماجرای فدک خیلی کمرنگ مطرح می‌شود بحث توحید است بحث نبوت و ولایت و امامت است فلسفه ی احکام است اصلا ما چرا نماز می‌خوانیم چرا روزه می‌گیریم چرا حج می‌رویم چرا امر به معروف چرا نهی از منکر یک غزلی دارد مولانا خیلی این غزل زیباست می‌گوید
آن وقت چرا باشد کاید به لب جویی * * * تا آب خورد از جو خود عکس قمر بیند
شب طرف عاشق تشنه اش شده سرش هم پایین که زمین نخورد تاریک است رفته لب جوی که این قدحش را بزند به آب و یک مقدار آب بردارد سر بکشد یک مرتبه می‌بیند عکس محبوب خودش محبوب ماه روی خودش افتاده در آب می‌بیند آن طرف آب ایستاده او چه حالی پیدا می‌کند او رفت برای چه و به چه رسید
یعقوب صفت کی بود کز پیرهن یوسف * * * او بوی پسر جوید خود نور بصر یابد
می گوید یعقوب را ببین جامه ی یوسف را آورد که بو بکشد چشمش باز شد اصلا دنبال چه بود به چه رسید
یار تشنه چو اعرابی در چه بکند دلوی * * * در دلو نگارینی چون تنگ شکر یابد
نگاه بکن طرف بادیه نشین دلوش را انداخت در چاه که یک مقدار آب شور بالا بکشد که یک وقت یوسف آمد بالا
یا موسی آتش جو گردد به درختی رو * * * آید که برد آتش صد صبح و سحر یابد
موسی رفت یک مقدار آتش بیاورد به چه رسید؟ به خدا رسید «إِنِّي آنَسْتُ نَارًا» (طه، 10) واقعا خطبه ی فدکیه یک چنین مصداقی است برای غزل مولانا یعنی شما می‌روی که ببینی فدک چه بوده دقیقا همان چیزی که سعدی گفت یک کسی دید یک دامن گلی را چیده و دارد می‌آید به او گفت ببین گل همین پنج روز و شش باشد چهار روز دیگر خشک می‌شود بگذار من گلستانی بنویسد از گلستان من ببر ورقی که برای همیشه خواهد ماند فاطمه ی زهرا گفت باشد شما باغی را از ما گرفتی چهار تا دار و درخت داشت بگذار من یک بوستانی یک گلستانی به پا بکنم که تا ابد الآباد تا دهر الدهور دیگران از آن برخوردار باشند پس ورثة الانبیاء اهل بیت وارثان انبیاء هستند چرا انبیاء میراث می‌گذارند برای خودشان؟ منتها میراثی که این جا منظور است آن علوم آن حکم آن معجزات آن تعالیم است هر چه آن‌ها داشتند این‌ها هم دارند هر چه موسی داشت هر چه عیسی داشت هر چه نوح داشت پیش این‌ها است لذا امیرالمومنین می‌فرمود سَلونِی عَن أسرارِ الغیوب (ينابيع المودة، باب 14، ص 69) هر چه می‌خواهید از رازهای نهانی از من بپرسید إنِّی وارثُ عُلوم الأنبیاء والمرسَلین (همان) من وارث تمامی علوم انبیا و مرسلین هستم‌ یک کسی به نام ابوبصیر نابینا بود آمد خدمت امام صادق علیه السلام عرض کرد که شما وارث پیامبران هستید گفت بله گفت یکی از پیامبران عیسی مسیح بود دست می‌کشید روی صورت کور بینا می‌شد من هم که کور هستم شما هم که وارث هستید فرمود ‌اُدن‌ِ بیا جلو خودش می‌گوید ‌فَمَسَحَ یَدَهُ عَلی عَینِی وَ وَجهِی (بحارالانوار، ج 46،‌ ص 49،‌ باب 3،‌ ح 49) دستش را روی صورت من کشید ‌فابصرت‌ من بینا شدم بعد فرمود می‌خواهی به همین حال باشی یا برگردی به حالت گذشته ات چون خدا به خاطر آن نابینایی برای تو یک چیزهایی مقدر کرده یک پاداش‌هایی در نظر گرفته است گفت نه برمی‌گردم به همان حالت گذشته ی خودم
شریعتی: بسیار خوب خیلی خوب ان شاء الله همه ی ما پناهنده به دامان اهل بیت شویم و توجهات اهل بیت شامل همه ی ما شود در این روزها و شب‌های نورانی حاج آقای رنجبر دعا بکنند و بیننده‌ها آمین بگویند
حاج آقا رنجبر: گفت گر خطا گفتیم اصلاحش تو بکن بالاخره ما گاهی حرف‌هایی می‌زنیم شاید یک گوشه هایش هم. گفت
گر خطا کردیم اصلاحش تو کن * * * مصلحی تو ای تو سلطان سخن
کیمیا داری که تبدیل کنی * * * گر چه جوی خون بود نیلش کنی
این چنین مینا گری‌ها کار توست * * * این چنین اکسیرها زاسرار توست
شریعتی: خیلی ممنون روز خوبی بود خدمت شما دوستان خوب. اللهم وفقنا لما تحب و ترضی واجعل عاقبة امرنا خیرا.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group