94-03-24-حجت الاسلام والمسلمین رنجبر-(شرح زیارت جامعه کبیره)
موضوع برنامه: شرح زیارت جامعه کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش:94/03/24
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را *** دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز *** باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون *** نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل *** هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت *** روزی تفقدی کن درویش بینوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است *** با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند *** گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند *** اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی *** کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد *** دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه سکندر جام می است بنگر *** تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند *** ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود *** ای شیخ پاکدامن معذور دار ما
شریعتی: سلام میگویم به همهی خانمها و آقایان دوستان گرانقدر خیلی خوش آمدید به سمت خدای امروز آرزو میکنم در هر کجا هستید تنتان سالم باشد و قلبتان سلیم حاج آقای رنجبر سلام علیکم.
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام بسم الله الرحمن الرحیم من هم خدمت شما و بینندگان عرض سلام و ادب و احترام دارم.
شریعتی: سلامت باشید ما خدمت شما هستیم.
حاج آقا رنجبر: گفت بر نوشته هیچ بنویسد کسی شما وقتی بخواهی چیزی بنویسی میگردی یک کاغذی پیدا کنی که روی آن چیزی نوشته نشده باشد کاغذ سفیدی باشد یک کشاورز هم وقتی بخواهد یک بذری در یک زمینی بکارد میگردد میگردد یک زمینی پیدا میکند که در آن جا قبلا چیزی کاشته نشده باشد برنوشته هیچ بنویسد کسی *** یا نهاله کارد اندر مغرسی
تخم کارد موضعی که کشته نیست *** کاغذی جوید که آن بنوشته نیست
ای برادر موضع ناکشته باش *** کاغذ اسپید نابنوشته باش
می گوید ببین بیا مثل یک زمین خالی باش اگر میخواهی خدا در تو چیزی بکارد چون خدا کشاورز است در قرآن میگوید «نَحْنُ الزَّارِعُونَ» (واقعه/ 64) ما کشاورز هستیم بیا کاغذ سفید باش چون خدا نویسنده است «وَإِنَّا لَهُ كَاتِبُونَ» (انبیاء/ 94) ما مینویسیم منتها تو باید یک برگ سفیدی باشی خالی باش تا پرت کنند سعدی میگوید:
ز دعوی پری تو پر هستی منتها
پر از ادعا پر از غرور نخوت تکبر، ز دعوی پری زان تهی میروی به خاطر همین هم است که خالی هستی از معنا از معنویت از معرفت خدا بذری در وجود تو نمیکارد بستر را فراهم نکردیم همان کاغذ نوشته آن هم با نوشتههای غلط باغچهی پر آن هم پر از علفهای هرز چه بکارد کجا بکارد چه بنویسد کجا بنویسد قرآن ببین چه میگوید میگوید ما خانهی خودمان را کجا کاشتیم کجا قرار دادیم «بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ» (ابراهیم/ 37) یعنی جایی که لم یزرع بود هیچ چیز در آن جا کاشته نشد بود میخواهد بگوید ما در وجود کسی خیمه میزنیم که لم یزرع باشد کسی در آن جا چیزی نکاشته باشد حالا حافظ همین را میگوید که
هنگام تنگ دستی در عیش کوش و مستی *** کین کیمیای هستی قارون کند گدا را
تنگ دستی یا تهی دستی یا دست خالی بودن دو نوع است یک نوع مادی است طرف جیبش سفره اش شکمش خالی است یک چنین کسی جز غم جز غصه جز دل نگرانی جز دل مشغولی چیزی نمیتواند داشته باشد به یک چنین کسی نمیشود گفت برو عیش کن سرمستی پایکوبی کن همین حافظ در یک جایی میگوید
کی شعر تر انگیزد خاطر که غمگین باشد
کسی که دلش تنگ است گرفته محزون است این کی میتواند یک شعر شادی یک ترانهی شادی را بسراید امکان ندارد این یک جور تنگ دستی است یک جور تنگ دستی هم آن تنگ دستی معنوی است یعنی انسان خودش را حقیقتا تهی دست بداند تنگ دست بداند بگوید دست من خالی است من کاری نکردم من چیزی ندارم من عملی ندارم من عددی نیستم این تنگ دستی حافظ میگوید اگر در خودت احساس کردی از من به تو بشارت برو عیش کن کیف کن خوش باش برو پایکوبی بکن چرا؟ چون همین موجب میشود تو را از جهت معنا و معنویت توانگر کنند همین که خودت را گدا میبینی قارونت میکنند. همین که دست خودت را خالی بدانی اهل بیت چرا به همه چیز دست پیدا کردند خدا همه چیز را بر اینها نازل کرد چون خودشان را هیچ میدیدند به معنای واقعی کلمه بدون هیچ تعارفی این کلام امام سجاد است أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّينَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا (دعای عرفه امام سجاد) میگوید من از هر کمتری کمترم من از هر خاری خارترم اصلا من مثل ذره هستم نه پایین تر از ذره هستم اگر تعارف کند که معصوم نیست جدی باورش است که هیچ است چون هیچ است خدا همه چیز به او میدهد سعدی یک تعبیری دارد میگوید.
اقل جبار الارض طور و انه لاعظم عندالله قدرا و منزلا کوه طور از همهی کوهها کوتاه تر و کوچک تر بود اسمش کوه است ولی تپه هم نبود شما مشرف میشوید کوه صفا مروه فکر میکنید چه عظمت شکوهی از نظر ظاهری داشته باشید رفتید سکو مانندی میگویند شما روی کوه هستید یک بلندی است میگوید در بین همهی کوهها کوچک ترین کوه کوه طور است اما همین کوه طور از جهت عظمت و منزلت از همهی کوهها بلند تر است در یکی از احادیث قدسی داریم قرار شد خداوند با موسی در یک کوهی سخن بگوید کوهها با خبر شدند کوههای خیلی بلند به خودشان میبالیدند این میگفت موسی میآید بالای من قرار میگیرد و خدا با او صحبت میکند دیگری میگفت تنها کوهی که به خیالش هم نمیگنجید و تصورش هم نمیکرد کوه طور بود گفت حقیر تر از من کجاست خدا به موسی گفت برو بالای کوه طور هر کس خودش را ناچیز دید کم دید حقیر دید طور میشود حالا حافظ میگوید اگر چنین احساس به تو دست داد احساس کردی هیچ هستی عددی نیستی نیازمندی تهی دستی دستت خالی است اگر چنین حالی به تو دست داد هنگام تنگ دستی هنگام چنین احساسی در عیش کوش و مستی برو عیش کن زندگی کن
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
«إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى» (قصص/ 76) قارون از بستگان موسی بود از همین جا معلوم میشود خویشی و خویشاوندی کار انسان را پیش نمیبرد در دستگاه الهی اگر قرار بود پیش ببرد کار قارون میگرفت میشد از اولیا خدا در حالی که از بستگان موسی بود اما به قعر زمین فرو رفت و هلاک شد خداوند میگوید به همین قارون «وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ» (همان) ما گنجها دادیم گنجهای افسانهای که قرآن اشاره میکند از همین جا معلوم میشود ثروت بد نیست چون اگر بد بود خدا نمیداد میگوید ما به او دادیم و از همین جا معلوم میشود ثروت فضیلت نیست چون اگر فضیلت بود به قارون نمیداد به موسی میداد مردم گفتند قارون «وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّـهُ إِلَيْكَ» (قصص/ 77) حالا که خدا به تو لطف کرده رو کرده تو هم به دیگران لطف کن
چو استادهای دست افتاده گیر خدا تو را سر پا کرد تو هم دیگران را سر پا کن
«قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي» (قصص/ 78) میگفت خدا چیست من آن چه به دست آوردم از رهگذر دانش خودم بود علم خودم بود این علم را بعضی از مفسرین میگویند همان علم کیمیا بود قارون علم کیمیا داشت کیمیا همان شیمی است اگر انسان با این دانش آشنا باشد میتواند در اشیا یک تصرفاتی بکند که از جهت ماهیتی آنها را تغییر بدهد و ارتقا بدهد مثلا مس را طلا بکند میگویند قارون این دانش را داشت به خاطر همین هم قارون شد اصلا قارون شدن قارون از رهگذر کیمیا بود حالا حافظ میگوید اگر تو هم میخواهی از جهت معنویت قارون شوی قارون رمز و نماد دارا شدن است بخواهی توان گر شوی بدون کیمیا نمیشود همان طور که قارون بدون کیمیا قارون نشد منتها آن کیمیا که در حقیقت کیمیای هستی است و به تو هستی میدهد خودت را ارتقا میدهد این کیمیای هستی همین احساسی است که پیدا کردی احساس تنگ دستی احساس این که من هیچ هستم همین احساس اگر به تو دست داد باور داشته باشی که «أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّـهِ» (فاطر/ 15) واقعا فقیر هستی واقعا نداری آن وقت خدا شما را پر میکند خدا سرشار میکند مثل یک شیشهای که خالی باشد پرش میکند اما یک شیشه ولو یک قطره عطر داشته باشد در آن چیز دیگری نمیریزند یک ذره خودت چیزی بدانی به تو چیزی نخواهند داد
هنگام تنگ دستی در عیش کوش و مستی *** کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد *** دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
قارون بودن یعنی دولت مند بودن ثروتمند بودن دارا بودن بد نیست سلیمان هم قارون بود توانگر بود دارایی که سلیمان داشت چه کسی داشت قارونی کردن بد است یعنی سرکشی کردن بد است تکیه به ثروت کردن بد است لذا حافظ بلافاصله بعد از این که میگوید گدا هم باشی قارون میشوی میگوید سرکش مشو اگر قارون شدی قارونی سرکشی نکنی سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد اگر سرکشی کردی خدا با تو همان کاری را میکند که آتش با شمع میکند شما یک کبریت که میزنی یک شعله که به شمع میدهی روشن میشود میسوزد آب میشود میرود پایین میگوید اگر سرکش شدی سرکشی کی است؟ وقتی که پای غیر بیاید وسط غیرت یعنی غیر را در میان دیدن میگویند فلانی غیرتی است یعنی اگر پای غیر را ببیند واویلاست خدا خیلی غیرتی است إنَّ اللهَ أغیَر خدا خیلی غیور است پای غیر هر کسی جز خودش باشد غیر خودش وسط باشد به خشم میآید و خشم او با تو همان کاری میکند که آتش با شمع میکند غیرت یعنی غیر دیدن قارون غیرت داشت یعنی غیر را دید غیر خدا را دید دانش خودش را دید گفت عِلم عِندی خودش را دید دانش خودش را دید چون پای خودش آمد وسط پای غیر خدا آمد وسط غیرت بیچاره اش کرد
سرکش مشو که چون شمع اگر سرکش شدی همان کاری با تو میکند که با شمع میکند
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد از این غیر دیدن از این دانش خودت دیدن از این استعداد خودت دیدن تو را مثل شمع میسوزاند چه کسی؟ دلبر محبوب که در کف او در دست او در پیش او موم است سنگ خارا
سنگ خارا سنگ بسیار سیاهی است و بسیار هم سخت است به این راحتیها خورد نمیشود و نمیشکند لذا نماد سرسختی است میگوید تو که چند کیلو گوشت هستی یک پشه هم میزند مدتها جایش میماند دلبر در کف او موم است سنگ خارا
سنگ خارا پیش او خمیر بازی بچه هاست این را هم نشان داده در کنار خانهی خودش میگوید آن جا یک آیاتی است یکی از آیاتش همین است مقام ابراهیم تخته سنگ است سنگ را نگاه کنید سنگ سیاه است سنگ خارا است ولی رد پای ابراهیم روی او است برای آدم سوال است چطور شده این خمیر بوده که این سنگ این قدر فرو رفته میگوید بله خمیر بوده ولی پیش او او اراده کرده گفته برو پایین رفته پایین
شریعتی: این جا میخواهد بگوید سرکشی نکنید
حاج آقا رنجبر: هر چه باشی هر چه قدرتمند باشی هر چه باشی هر پشتوانهای که داشته باشی پیش او مثل موم میماند او هر کاری با شما میتواند بکند هر شکلی به شما میتواند بدهد
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند *** ساقی بشارتی ده پیران پارسا را
قرآن یک آیه دارد «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ» (ابراهیم/ 4) میگوید ما هیچ پیامبری نفرستادیم مگر این که آن پیامبر هم زبان بود با قوم و ملت خودش اگر مردم یونانی بودند پیامبری با زبان یونانی فرستادیم و این خودش نشان میدهد یک موهبت است یک لطف و عنایت است چون انسان مستقیما بدون هیچ واسطهای میتواند دریافت بکند و ارتباط برقرار کند درست مثل تشنه که مستقیم برود کنار چشمه این گواراتر است دلنشین تر است یا نه آب چشمه را بریزند در بطری بدهند دست شما این بطری تمیز باشد نباشد یک پیامبری بیاید مستقیم با زبان شما با شما حرف بزند یا نه یک کسی ترجمه بکند او بفهمد نفهمد بگیرد نگیرد اغراض خودش را قاطی بکند نکند بعد به شما بگوید لذا این یک موهبت است که پیامبر به زبان ملت خودش سخن میگوید حالا حافظ میگوید در این شهر شیراز کسانی هستند که خوبان هستند یعنی خوب رویان هستند منتها خوب رویانی که حافظ میگوید روی معنوی را میگوید نه روی ظاهری برخلاف ما که آن رویمان خیلی زشت است اولیا خدا آن رویشان زیبا است اصل هم همین است میگوید خوبان اولیا پیران پارسایی هستند که اینها پارسی گو هستند به زبان خود ما حرف میزنند مستقیم میتوانی از آنها دریافت کنی بخشندگان عمرند اصلا کنارشان مینشینی عمر به تو میدهند شما کنار دیگران مینشینی چه میدهد هیچ چیز نمیدهد همان را هم که داری میگیرد طرف میگوید رفتم پیش فلانی سبک رفتم سنگین برگشتم اینها عمر میبخشند عمر دو معنا دارد یکی مدت زندگانی سی چهل سال یکی هم خود زندگانی به خود زندگانی هم میگویند عمر میگوید این خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند یعنی حیات به تو میدهند خدا رحمت کند مرحوم شهید آیت الله مطهری یک دیداری داشت با مرحوم حداد شاگرد مرحوم قاضی وقتی که مرحوم آقای مطهری از پیش آقای حداد آمده بود پرسیده بودند او را چطور دیدی فرمود بود این سید حیات بخش است زندگی بخش است این همین است پیران پارسی گو بخشندگان عمرند زندگانی به شما میبخشند زندگانی غیر از زنده مانی است ما زندگانی نمیکنیم زنده مانی است یک کرم در لجن زار زندگانی که نمیکند زنده است این طرف میرود آن طرف میرود برای خودش هم خوش است ولی زندگانی این است واقعا در لجن لولیدن شد زندگی؟ میگوید اگر کنار اینها بنشینی اینها به تو زندگانی میدهند اصلا خداوند به پیامبر میگوید به مردم بگو ما میخواهیم به شما حیات طیبه بدهیم زندگی پاک بدهیم این چه زندگی است شما دارید زندگی کنید نه که زنده باشید کرم هم زنده است
ساقی بشارتی ده پیران پارسا را میگوید خدایا ساقی خطاب به خداوند است او است که میتواند سیراب کند همهی عطشها را از انسان دور کند ساقی واقعی او است میگوید ساقی حالا که این خوبان پارسی گو به ما عمر دادند ما که چیزی نداریم به اینها بدهیم تو یک بشارتی یک حوالهای یک مژدهای به اینها بده چون اینها به ما خیلی لطف کردند
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند *** گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
چه فایده انسان نام نیک در جامعه داشته باشد اما خودش نیک نباشد هستند خیلیها هستند در جامعه نامشان سر زبانها است همه تعریفشان میکنند بیرون با یزید بسطامی اند ولی در خانه با یزید هستند
آن آدم نیستند چهرهی دیگری دارند خلوتشان با جلوتشان زمین تا آسمان فرق دارد حافظ در روزگاری زندگی میکرد که متاسفانه نیک نامان تاخت و تازی برای خودشان داشتند یعنی کسانی که فقط نام نیک داشتند ولی خودشان نیک نبودند یک جایی میگوید طعنه میزند
حافظ طریق مستی از محتسب بیاموز طرف قیافهی دینی متدین خودش را کرده بود محتسب شهر امر به معروف میکرد نهی از منکر میکرد کسی مشروب خورده بود دهانش را بو میکرد میخواباند در جا شلاق میزد اما خودش وقتی میرفت خلوت سر میکشید نیک نام بود میگفتند آدم متدین و ظاهرالصلاحی است اما پشت صحنه چیز دیگری بود حافظ به خودش میگفت
حافظ طریق مستی از محتسب بیاموز مست است و در حق او کس این گمان ندارد خودش شراب خورد مست کرده کسی تصور نمیکند این قدر این آدم نیک نام است حالا حافظ میگوید خدا یک لطفی که به من کرده همین است ما را در کوی اینها راه نداده جزء این دسته نیستیم
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند *** گر تو نمیپسندی تو ناراحتی تغییر کن قضا را این قضای الهی است این حکم الهی است این خواست الهی است خدا به من این لطف را کرده شکر میکند که الحمدلله با اینها هم رنگ نشدم میگوید بد نامی برای من خوب است همین که من با اینها نیستم هر چه میخواهند بگویند بگوید
حافظ خود نپوشید این خرقهی مِی آلود ***ای شیخ پاک دامن معذور دار ما را
قرآن تقوا را به لباس تشبیه میکند «وَلِبَاسُ التَّقْوَى» (اعراف/ 26) این جامهی تقوی که وقتی ارزش دارد که بر اساس معرفت و آگاهی باشد و الا تقلید کورکورانه که فایدهای ندارد به همین خاطر حافظ آن جامهی تقوای با معرفت را به خرقهی مِی آلود خرقه همان جامه است مِی آلود هم یعنی آمیخته با معرفت میگوید این لباس تقوای با معرفت من خودم این هنر را نداشتم که به تن خودم بکنم
حافظ به خود نپوشید این خرقهی مِی آلود
ای شیخ پاک دامنای آقایی که خودت را خیلی پاک میدانی معذور دار ما را این قدر به ما گیر نده من معذورم چون خودم نپوشیدم این پوشش از آن خداوند است
شریعتی: فکر میکنم حافظ از ریایی که در زمان خودش رواج داشته گلایه میکند
حاج آقا رنجبر: همین طور است
شریعتی: خیلی ممنون مشرف میشویم محضر قرآن کریم بعد برمیگردیم فرازهای جامعهی کبیره را مرور میکنیم صفحهی 477 قرار امروز دوستان خوب سمت خداست 477 روز از دور جدیدی که برای ختم قرآن کریم شروع کردیم گذشته آیات ابتدایی سورهی مبارکهی فصلت در سمت خدای امروز تلاوت میشود زندگی تان مزین به زینت قرآن کریم باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ حم ﴿١﴾ تَنزِيلٌ مِّنَ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ ﴿٢﴾ كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ﴿٣﴾ بَشِيرًا وَنَذِيرًا فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ ﴿٤﴾ وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَفِي آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِن بَيْنِنَا وَبَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ ﴿٥﴾ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ ﴿٦﴾ الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ ﴿٧﴾ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ ﴿٨﴾ قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ ﴿٩﴾ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِّلسَّائِلِينَ ﴿١٠﴾ ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ ﴿١١﴾
ترجمه:
حم (۱) این کتابی است نازل شده از سوی خدا که رحمتش بی اندازه و مهربانی اش همیشگی است. (۲) کتابی است که آیاتش در نهایت روشنی بیان شده است، [به زبانی] فصیح و گویا برای مردمی که اهل معرفت و آگاهی اند؛ (۳) مژده دهنده و بیم دهنده است. ولی بیشتر آنان [از این دریای معارف] روی گرداندند و به گوشِ [جان] نمی شنوند. (۴) و گفتند: دل های ما از [درک] حقایقی که ما را به آن می خوانی در پوشش های سختی است، و در گوش های ما سنگینی است، و میان ما و تو پرده ای وجود دارد، بنابراین تو کار خود را انجام بده و ما هم کار خود را انجام می دهیم. (۵) بگو: من بشری مانند شما هستم، [نه از جنسی دیگر که سخنم را نفهمید] به من وحی می شود که معبود شما فقط معبود یکتاست، پس [با دوری از افراط و تفریط] به سوی او رو کنید، و از او آمرزش بخواهید، و وای بر مشرکان؛ (۶) همانان که زکات نمی دهند و آخرت را انکار می کنند. (۷) بی تردید کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، برای آنان پاداشی همیشگی است. (۸) بگو: آیا شما به کسی که زمین را در دو روز آفرید، کفر می ورزید، و برای او همتایانی قرار می دهید؟! [ساحت مقدسش از این پیرایه ها پاک است] آن [توانمندی که زمین را آفرید] پروردگار جهانیان است. (۹) و در روی زمین کوه های استواری پدید آورد، و در آن منافع فراوانی آفرید و رزق [روزی خوارانش] را در آن به مدت چهار دوره [بهار، تابستان، پاییز و زمستان] تقدیر کرد [آن هم] یکسان و به اندازه برای خواهندگان. (۱۰) آن گاه آهنگ آفرینش آسمان کرد، در حالی که به صورت دود بود، پس به آن و به زمین گفت: خواه یا ناخواه بیایید. آن دو گفتند: فرمانبردار آمدیم. (۱۱)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: ان شاء الله جزء این دسته باشیم «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ»
حاج آقا رنجبر: شیشهی عطر در جیب بغل شما باشد چه فایده وقتی فایده دارد که این را بیرون بیاوری به تن به جامه به خودت به دیگران بزنی تا هم خودت بهره مند شوی هم دیگران ایمان و اعتقاد فقط در دل باشد نمود و بروز و ظهور ظاهری و بیرونی نداشته باشد چه فایده هیچ ارزشی ندارد دلت پاک باشد از جمله چیزهایی است که قرآن خط قرمز رویش میکشد دلت پاک باشد زبانت چشمت دست و پایت هم باید پاک باشد اعمال و رفتارت هم باید پاک باشد این پاکی باید ظهور داشته باشد لذا معمولا در قرآن ایمان و عمل صالح در کنار هم میآید «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» کسانی که باور دارند بعد رفتار شایستهای دارند بر اساس آن باورها رفتارهایشان شایسته است «لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ» پاداش اینها بی نهایت است
شریعتی: خیلی ممنون وقت در اختیار شما است وارد فضای زیارت جامعه میشویم
حاج آقا رنجبر: بوی خوش را خداوند در طبیعت در گلها قرار داده در خارها قرار نداده هر چیزی یک شأن و جایگاهی دارد باید هم در جایگاه خودش قرار بگیرد خودش شما همین طور هستید گلاب را در گلاب پاش میریزید در آفتابه که نمیریزید هر چیزی جایگاه خودش را دارد برکت مثل آن بوی خوش است برکت مثل آن گلاب است ظرف خاص خودش را میطلبد جایگاه خاص خودش را میطلبد متناسب با خودش میخواهد و آن ظرف وجود نازنین اهل بیت اند مَسَاكِنِ بَرَكَةِ اللَّهِ مسکنها جایگاههای برکت خداوند اهل بیت اند برکت چیست؟ برکت یعنی قرار یعنی ثبات شتر را که میخوابانند این خوابانیدن شتر و خوابیدن شتر را تعبیر به بروک میکنند بروک از همین ریشه است از ریشهی برکت است شتر وقتی زانو زد خوابید دیگر این طرف آن طرف نمیرود قرار و ثبات پیدا میکند در صحرا در بیابان یک حفرهها گودالهایی است که در آن آب جمع میشود برکه میگویند از همین ریشه است چون آب در آن جا قرار پیدا میکند راکد است این طرف آن طرف نمیرود یک موفقیتی نصیب شما میشود تبریک میگویند از همین ریشه است یعنی ان شاء الله این موفقیت برای شما بماند از دست شما نرود در اعیاد به هم تبریک میگوییم میگوییم ان شاء الله این سعادت که از رهگذر امروز نصیب شما شده دائمی باشد یک معنای دیگر برکت به معنای رشد و فزونی است وقتی شما خانه خریدید میگویم مبارک باشد یعنی ان شاء الله بهتر از این بالاتر از این صد متر است دویست متر شود یک معنای دیگر برکت به معنای نعمت و موهبت است «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ» (اعراف/ 96) برکات یعنی نعمتها اگر مردم اهل ایمان و تقوا شوند ما نعمتها را از آسمان و زمین فرو میباریم پس برکت یعنی قرار ثبات یعنی رشد و فزونی و یعنی نعمت و موهبت حالا این برکت فقط دست خداست در اختیار اوست مَنشَأ البَرَکَات مُنزِلَ البَرَکَات جَاعِلَ البَرَکَات او است که نازل میکند ایجاد میکند او است که قرار میدهد کجا قرار میدهد دست خودش است در زیارت جامعه میگوید در وجود ما قرار داده اند یعنی شما اگر رشد میخواهی باید بیایی سراغ ما اگر قرار و آرامش و ثبات میخواهی باید بیایی سراغ ما اگر نعمتها و موهبتهای معنوی و مادی میخواهی باید بیایی سراغ ما ما مساکن برکت الله هستیم وَ مَعَادِنِ حِكْمَةِ اللَّهِ گفت مردم اندر حسرت فهم درست حکمت یعنی فهم درست حکمت یعنی درست فهمیدن درست دانستن گفت الحکمةُ هِیَ الِعلم بِحَقَایقِ الاَشیاء عَلَی مَا هِیَ حکمت یعنی شما حقیقت یک شی را بفهمی هر شئی یک ظاهری دارد یک حقیقت و باطنی دارد حکمت یعنی باطن را بفهمید عصای موسا ظاهرش چوب است باطنش اژدها است این که این چوب در نگاه تو اژدها دیده شود این یعنی حکمت درست فهمیدن درست دانستن را میگویند حکمت این که زمان ظهور این قدر تماشایی است همه چیز روی وال خودش است فقط ظهور امام زمان نیست صداقت هم ظهور میکند یعنی حقیقت خودش را نشان میدهد کذب هم ظهور میکند حقیقت خودش را نشان میدهد ظاهر این لیوان آب است اگر باطنا خون باشد و خون بودن را ببینی محال است سربکشی در زمان ظهور حقیقت دروغ نشان داده میشود دروغ الآن برای ما آب خنک و زلال است آن موقع چرک و خون نشان داده میشود لذا میگوید اصلا وقتی امام زمان میآید ریشهی دروغ کنده میشود چون حقیقت دروغ را میبینند مردم به حکمت میرسند همان تعبیری که امیرالمومنین داشت مردم در زمان ظهور صبح و شما کأُس الحکمة مینوشند چون جام حکمت مینوشند یعنی همه چیز برایش شفاف و آفتابی میشود گفت حافظ از چشمهی حکمت به کف آور جامی *** او که از لوح دلت نقش جهالت برود این بیچاره حافظ هم جام میکند منظورش جام حکمت است که همان کلام امیرالمومنین است که فرموده کَأْسَ الْحِکْمَةِ (نهج البلاغه، خطبه 150) حافظ هم میگوید
حافظ از چشمهی حکمت به کف آور جامی *** او که از لوح دلت نقش جهالت برود
شریعتی: خیلی ممنون از شما خیلی ممنون از توجه دوستان خوب فردا ان شاء الله با حضور حاج آقا فرحزاد خدمت شما خواهیم رسید حاج آقا دعا بکنند آمین بگوییم
حاج آقا رنجبر: بهترین دعا اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضى مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِىَ مِنْهُ است
شریعتی: الهی آمین خیلی ممنون از توجه شما و حالا تا آن قرار ما تا شب سرنوشت تا اوج قلهی رمضان فقط 22 شب باقی مانده است این روزها را با هم قدم به قدم و گام به گام آمدیم و تا امروز رسیدیم قدر این لحظات را بدانیم که آن شب همه مان دست پر باشیم و نهایت استفاده را ببریم والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین تا فردا و سلامی دوباره