94-04-07-حجت الاسلام والمسلمین رنجبر-(شرح زیارت جامعه کبیره)
موضوع برنامه: شرح زیارت جامعه کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 94/04/07
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت *** وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت
راه دل عشاق زد آن چشم خمارین *** پیداست از این شیوه که مست است شرابت
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت *** تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی *** پیداست نگارا که بلند است جنابت
دور است سر آب از این بادیه هشدار *** تا غول بیابان نفریبت به سرابت
تا در ره پیری به چه آیین رویای دل *** باری به غلط صرف شد ایاب شبابت
ای قصر دل افروز که منزل گه انسی *** یا رب مکناد آفت ایام خرابت
حافظ نه غلامی است که از خواجه گریزد *** صلحی کن و باز آ که خرابم ز عتابت
شریعتی: سلام طاعاتتان قبول باشد خیلی خوشحالیم که در این روزهای ضیافت پر نور الهی با سمت خدا مهمان خانههای نورانی شما هستیم در هر کجا هستید تن تان سالم باشد و قلبتان سلیم حاج آقای رنجبر سلام علیکم و رحمة الله طاعات و عبادات شما هم قبول باشد.
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام بسم الله الرحمن الرحیم من هم خدمت شما و همهی بینندگان خوب و نازنین عرض سلام و ادب و احترام دارم.
شریعتی: سلامت باشید خیلی خوشحالیم خدمت شما و دوستان هستیم. در خدمت حاج آقای رنجبر هستیم شرح ابیات این غزل حافظ را میشنویم.
حاج آقا رنجبر: این گلهای آفتاب گردان مست و مسحور آفتاب اند هر طرف که آفتاب دارد هر طرف که خورشید دارد به همان سمت حرکت میکند تمام توجهشان تمرکزشان و تمایلشان به آفتاب است اصلا انگار تنها چیزی که در این عالم به رسمیت میشناسند همین آفتاب است چشمهی نور است قرآن میخواهد که ما هم مثل گل آفتاب گردان باشیم یعنی تمام توجه و تمرکزمان به آفتاب عالم به نور عالم به نور آسمانها و زمین یعنی خدا باشد «قُلِ اللَّـهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» (انعام/ 91) میگوید بگو خدا بعد همه را رها کن همه را کنار بگذار دستت به آسمان باشد سرت به آسمان باشد اگر سر به آسمان باشی سرشار میشوی پر میشوی این جا سر به هوایی خوب است چون «وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ» (ذاریات/ 22) هر چه باشد آن جاست تمام ظرفها که پر شدند به خاطر همین سر به آسمان بودن پر شدند یک ظرفی پیدا بکن که پر شده باشد لبریز شده باشد بدون این که سر به آسمان باشد محال است شما آب را میخواهی از داخل پارچ بریزی در لیوان این لیوان را اگر خم کنی پر نمیشد به اندازهای که سر خم بکند محروم میشود به هر طرفی وقتی سرشار میشود وقتی لبریز و پر و مالامال میشود که سر به آسمان باشد به همین خاطر قرآن میگوید سرتان را به آسمان داشته باشید هر چه هست آن جاست «وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ» ، «قُلِ اللَّـهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» مردم عاشق یک چنین مردمی هستند کسانی که عاشق حق اند شیدای حق اند تمام توجه و تمایلشان به اوست حافظ میگوید تنها اوست که راه دل اینها را زده یعنی دل اینها را با خودش برده راه دل عشاق زد آن چشم خمارین. چشم خماری یا چشم خمارین یا چشم مخمور یک حالتی است که برای انسانهای مست بعد از مستی به دست میدهد چشمشان یک حالت خاصی پیدا میکند و آن حالت هم حالت خیلی زیبایی هست به همین خاطر چشم خمارین را به عنوان یک چشم زیبا در نظر میگیرند و بارها عرض کردیم که نمادهای زیبایی وقتی در دیوان حافظ به کار میرود مقصود جمال حق است گاهی خال گفته میشود گاهی زلف گفته میشود گیسو گفته میشود یا این جا چشم خمارین گفته میشود منظور آن صفات زیبا و جمال حق است میگوید.
راه دل عشاق زد آن چشم خمارین
آن جمال آن زیبایی راه دل مردم عاشق را زده یعنی دلها را متوجه خودش کرده دلها را اسیر خودش کرده پیداست از این شیوه که مست است شرابت از این شیوهای که مردم عاشق دارند در زندگی که فقط تو را میبینند فقط تو را میخواهند هیچ چیز در چشم آنها جلوهای ندارد معلوم است آن شراب تو هم خیلی مست کننده است.
پیداست از این شیوه که مست است شرابت وقتی ما در شرح احوال مرحوم شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به نخودکی میخوانیم احوالات عجیب و غریبی است که برای ما یک حالت افسانهای دارد میگویند ایشان شبها پشت بام حرم حضرت علی بن موسی الرضا در برف زمستان آن زمان شب تا اذان صبح در حال رکوع بود در دل برف در دل آن سرمای سخت زمستان این را واقعا میشود فهمید از این شیوهی این آدم آدم میفهمد که مست از شراب است معلوم است شراب تو خیلی مست کننده است این معلوم میکند که اگر تو به کسی نظر کنی یک جنس دیگری میشود یک آدم دیگری میشود آن یک حال و هوای دیگری پیدا میکند وای به حال آن کسی که او به او نظر نکند چه خواهد شد قرآن هم همین طور است ماه ماه قرآن است اگر قرآن به کسی نظر کند چنان مفتون میشود چنان اسیر میشود چنان دل داده میشود و وای به روزی که نظر نکند با یک کتاب عادی با یک کتاب معمولی هم گاهی کنار هم میگذارید آن کتاب معمولی بیشتر جلوه بکند.
شریعتی: نظر کردن قرآن یا اهل بیت یا خداوند متعال بخشی اش به خود ما برمیگردد.
حاج آقا رنجبر: تمامش به خود ما برمیگردد یک تناسبی ما باید داشته باشیم مثل این است که مثلا یک عروس بسیار زیبارویی در یک کجاوهای باشد یک آدم زشت بد هیبت بد قیافهی زنندهای بیاید بگوید من تا عروس نبینم قبول نمیکنم عروس از پشت همان کجاوه میگوید نه خبری نیست من از همه زشت ترم برو پی کارت هیچ گاه خودش را نمیخواهد به این عرضه بکند اگر انسان زشت شد هیچ گاه عروس حضرت قرآن خودش را به او عرضه نخواهد کرد عروس حضرت قرآن آن گه نقاب بر اندازد *** که دار الملک ایمان را مجرد بیند از غوغا
از این غوغاها و هوا و هوسها دور ببیند
راه دل عشاق زد آن چشم خمارین *** پیداست از این شیوه که مست است شرابت
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت *** تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
قطرههای باران میآیند تا این دانههایی که در زیر خاک اند اسیر و محبوس خاک اند سبز کنند و بالا بکشند ولی کی میتوانند این دانهها را بالا بکشند وقتی دانهها سر جایشان باشند سر جای یک دانه زیر خاک بودن است حالا اگر دانهای در انبار بود در پستو بود این طرف آن طرف بود قطرههای باران میآیند ولی به آن دسترسی پیدا نمیکنند مثل یک تیری است که بزنی ولی به هدف نخورد خطا برود حافظ میگوید الطاف الهی پیوسته در حال بارش است اگر ما در جای خودمان در موضع خودمان باشیم ما را سبز میکند بالا میکشد اما اگر هر جایی باشیم این طرف آن طرف باشیم در جایگاه و موضع خودمان نباشیم خطا میرود چه میخواهد بالا بکشد اگر خودمان را در معرض آن قرار ندهیم من میگویم قطرهی باران حافظ میگوید تیر غمزه خیلی عاشقانه تر میگوید غمزه یعنی اشارهی چشم و ابرو یک معشوق وقتی با چشمش اشارهای میکند با ابرویش اشارهای میکند به عاشق انگار تیری است که به یک آهو خورده باشد زمین گیر میشود اسیر میشود شکار میشود میگوید این تیرهای غمزههای الهی پیوسته دارد میبارد ما در معرض نیستیم ما در هدف نیستیم پیامبر هم میفرمود نفحاتی از حق در عالم منتشر است اِنَّ لِرَبِّکُمْ فی أیّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحاتٌ ألا فَتَعَرَّضُوا لَها (احیاء العلوم، ج 1، ص 134) خودتان را در معرض قرار بدهید تا به شما هم اصابت کند تا شما هم با خودش همراه کند حالا حافظ میگوید این غمزههای تو الطاف تو وارد شد ولی من در جایگاه خودم نبودم تا ببینیم باز هم این اتفاق میافتد باز هم روزی میآید که تو لطف کنی و من در معرض لطف تو قرار بگیرم و با لطف تو همراه شوم
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت *** تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
آن اندیشهی درست و صواب تو باز هم به این نتیجه میرسد که یک بار دیگر ما دوباره به این آدم لطفی کنیم توجهی کنیم شاید به خودش بیاید شاید احیا شود باز گردد.
هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی *** پیداست نگارا که بلند است جنابت
باران میآید تا این دانهها را بالا بکشد ولی چه دانهای را میتواند بالا بکشد دانهای که چهار انگشت رفته باشد زیر خاک دانهای که چهار متر رفته باشد زیر خاک باران به این نمیرسد دست آن دانه هم به این باران نمیرسد جناب این باران خیلی بلند است آستانه اش خیلی بلند است حافظ میگوید من حقیقتا خیلی سقوط کردم از بس گناه روی گناه اصلا یکی از تعبیراتی که قرآن کریم در باب گناه دارد اثم است اثم یعنی سقوط در ترجمه میگویند اثم یعنی گناه ولی چرا به گناه میگویند اثم چون مایه سقوط انسان است شما هر گناهی که میکنی یک مقدار پایین و پایین تر میروی گاهی آن قدر انسان پایین میرود آن قدر دور میشود که دیگر خدا صدای او را نمیشنود یعنی نمیخواهد بشنود از بس این دور است هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی پیداست نگارا محبوبا که بلند است جنابت این هم تعبیر ابن سینا است که میگوید جل جناب الحق آستانهی حق خیلی بلند است یعنی ما خیلی فاصله داریم.
شریعتی: با انی قریب تعارض ندارد؟
حاج آقا رنجبر: ما دوریم او نزدیک است ما فاصله داریم او فاصلهای با هیچ چیز ندارد هدف این است که ما نزدیک شویم
دور است سر آب از این بادیه هشدار *** تا غول بیابان نفریبت به سرابت
این آفتاب در ظهر گرمای سوزان تابستان وقتی بر یک بیابان کویر به خصوص شوره زار میتابد این تابش آفتاب وقتی به این شورهها میخورد یک انعکاسی پیدا میکند و چون یک حرارت بسیار زیادی از دل زمین بلند میشود و وقتی این حرارت به آن انعکاسی که از شورهها پدید آمده دست به دست هم میدهند شما از دور با فاصله نگاه میکنید تشنه هم باشید فکر میکنید یک دریای مواجی از آب است به این میگویند سراب سراب است یعنی آب مینماید ولی آب نیست برخلاف سرِ آب که یعنی چشمه مینماید که آب است و حقیقتا هم آب است سراب هیچ کس را سیراب نکرده هیچ کس را سیراب نمیکند بلکه عطشها را افزون تر میکند بیشتر میکند حالا حافظ میگوید هر چه در این عالم است سراب است سرِ آب نیست تو فکر میکنی اگر به این قدرت اگر به این شهرت اگر به این ثروت دست پیدا کنی دیگر تمام است سیراب میشوی دیده اید طرف میگوید اگر من یک ماشین بخرم دیگر هیچ چیز نمیخواهم ماشین میخرد ماشین بالاتر میخواهد اگر این خانه را بخرم دیگر هیچ چیز نمیخواهم اگر این درآمد را به دست بیاورم مدام عطش بیشتر میشود قدرتمندها دنبال قدرت بیشتری هستند ثروت مندها دنبال ثروت بیشتری هستند این نشان میدهد سراب اند اگر سرِ آب بودند اگر چشمه بودند طرف سیر میشد شما یک لیوان آب وقتی مینوشی میگویی دیگر سیر شدم دیگر آب زمزم هم بدهند میگویی من سیرم ولی قدرت هم همین طور است؟ ما آب بس داریم قدرت بس هم واقعا داریم؟ ثروت بس هم داریم؟ یک ثروتمندی در عالم پیدا میکنی که بگوید ثروت بس است همین قدر کافی است مگر از اولیای خدا باشد قدرت دیگر بس من دیگر نیازی ندارم نوعا این طوری نیست سراب است یعنی شما هرچه بیشتر به دست بیاوری عطشت بیشتر میشود خواسته ات بیشتر میشود چند وقت پیش هشت و سی نشان میداد میگفت یک کسی در خانه اش شش ماشین بالای یک میلیارد دارد رنگهای متفاوت هر روزی رنگ لباسش را با رنگ یکی از ماشینها ست میکند میآید میرود این آدم به کجا کشیده میشود سیر نمیشود اگر بتواند بیست و چهار رنگش بکند میکند اگر بتواند صد رنگ بکند میکند دنبالش هم است که این کار را بکند این نشان میدهد که اینها سراب است سرِ آب نیست سرِ آب یک جای دیگری است «عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّـهِ» (انسان/ 6) قرآن میگوید چشمهای است که بندگان خدا از آن مینوشند سرِ آبی است که این جا نیست این در آن عالم است سیری آن جاست این جا هیچ کس سیر و سیراب نخواهد شد.
دور است سرِ آب از این بادیه دنیا را تعبیر به بادیه میکند بادیه جایی است که آبادی نیست واقعا این دنیا بادیه است کجایش آبادی است کجایش آباد است.
دور است سرِ آب از این بادیه هش دار حواست را جمع کن تا غول بیابان این بیابان دنیا هم یک غولی دارد به نام شیطان کار غول چیست؟ اغوا کردن فریب دادن تا غول بیابان نفریبت به سرابت یک وقت کلاه سرت نگذارد سراب را به جای سرِ آب قالب نکند نگوید اگر به این قدرت رسیدی کار تمام است گولت نزند.
تا در ره پیری به چه آیین زدیای دل *** باری به غلط صرف شد ایام شبابت
به دل خودش خطاب میکند میگوید وقتی نگاه به جوانی ات میکنم میبینم هیچ کاری نکردی همه کار میتوانستی بکنی ولی هیچ کاری نکردی هر کاری کردی غلط بود مثل دانش آموزی که هر امتحانی داد غلط اندر غلط گفت خط غلط معنی غلط املا غلط انشا غلط همه اش غلط تا در ره پیری به چه آیین رویای دل ببینیم پیری میخواهی چه کار کنی چه گلی به سر خودت خواهی زد.
باری به غلط صرف شد ایام شبابت ایام جوانی ات روزگار جوانی ات که هر چه بود غلط و غلط کاری بود ببینیم در پیری چه خواهی کرد اگر چه متاسفانه پیری ادامهی جوانی است معمولا این طوری است یکی از اساتید ما میگفت من جوان بودم یک پیرمرد سالخوردهی قامت خمیدهای دیدم عصا زنان دارد از گوشهی خیابان میرود آهسته هم دارد یک زمزمههایی میکند گفتم بروم ببینم چه ذکری میگوید من هم یاد بگیرم میگوید رفتم گوشم را تیز کردم دیدم دارد ترانه میخواند تلفن میزنم جواب نمیدی این یعنی چه؟ یعنی همین پیریها معمولا ادامهی جوانی هاست یک کسی میگفت در بیمارستان بودم دو نفر داشتند روی تخت بیمارستان جان میدادند لحظههای آخرشان یکی اش یک بازاری بود دیدم فریاد میکرد چکها را کجا میبری اسکناسها را را کلیدها را دارید کجا میبرید همین طور گفت گفت تا از دنیا رفت یکی هم خدا رحمت کند مرحوم شیخ مرتضی حائری بود فرزند شیخ عبدالکریم حائری این هم دیدم دارد زمزمهای میکند گوشم را تیز کردم دیدم دارد این را میخواند «لِكَ فَضْلُ اللَّـهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ» (مائده/ 54) می گویند لحظههای آخر نشان میدهند به اینها که کجا میخواهند بروند میگفت فضل الهی است خدا به هر کس که بخواهد میدهد این جوانی آن جوانی داشته این هم جوانی داشته این پیری داشته او هم پیری داشته ولی پیری هر کدام ادامهی جوانی است غالبا این طوری است میتواند این طور نباشد میتواند لطف خدا نصیب انسان شود حتی انسان در ثانیههای آخر تغییر وضعیت بدهد مهم هم همین است انسان در لحظههای آخرت تغییر به خیر بدهد یک هشداری است معمولا این طوری است.
ای قصر دل افروز که منزل گه انسی *** یا رب مکناد آفت ایام خرابت
هر کسی وقتی کنار یک کس دیگری قرار میدهد در یک جایی قرار میگیرد دلش باز میشود دلش روشن میشود یک حالت انس و الفتی با حق احساس میکند حالا یک کسی ممکن است شب چهارشنبه مسجد جمکران برایش یک قصر دل افروز باشد یک جایی باشد که دلش وقتی میرود آن جا روشن شود یک انسی پیدا میکند لذا خیلیها هستند سالها از دور ترین نقطه خودشان را به آن جا میرسانند یک شب تا به صبح آن جا باشند قصر دل افروزشان منزل گه انسشان آن جاست یک کسی ممکن است محل انسش مسجد کوفه باشد که یک غروب بسیار دل ربا و تماشایی دارد شما بنشینی در این مسجد فقط ظاهر را ببینی واقعا قصر دل افروز است یک کسی ممکن است برابر ایوان حرم امیرالمومنین بنشیند یک حسی یک حالی دلش باز شود دلش روشن شود آن جا میشود قصر دل افروز هر کسی یک قصر دل افروزی دارد هر کسی یک منزل گه انسی دارد حافظ هم مثل همه حالا قصر دل افروزش کجا بوده منزل گه انسش کجا بوده یاد نمیکند ولی دعا میکند ان شاء الله این قصر همیشه سر پا باشد این منزل گه همیشه برقرار باشد آفت ایام در امان باشد
ای قصر دل افروز که منزل گه انسی *** یا رب مکناد آفت ایام خرابت
عرض کردم اشعار حافظ سیال است میشود برداشتهای مختلفی از آن داشت حتی میشود این قصر دل افروز را به همین بدن انسانی معنا کرد این یک قصری است که دل افروز است یعنی این بدن یک کارهایی میتواند بکند که دل انسان روشن شود چشم میتواند یک چیزهایی ببیند زبان میتواند یک چیزهایی بگوید گوش میتواند یک چیزهایی بشنود این دست میتواند یک کارهایی بکند که همهی اینها مایهی روشنی دل انسان شود حال روح ما را خوب بکند یک حرف خوب بزنی دلت روشن میشود یک حرف خوب بشنوی دلت روشن میشود قدمی برداری قلمی بزنی گرهی باز کنی واقعا انسان احساس بهجت و انبساط و نشاطی پیدا میکند این بدن میتواند قصر دل افروز باشد لذا دعا میکند برای تندرستی خودش برای عافیت خودش.
ای قصر دل افروز که منزل گه انسی تا تو هستی میشود در تو با خدا انس گرفت وقتی از این جا رفتی دیگر خبری نیست
ای قصر دل افروز که منزل گه انسی *** یا رب مکناد آفت ایام خرابت
ان شاء الله که بیمار نشوی تندرست باشی
حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد *** صلحی کن و باز آ که خرابم ز عتابت
در دوران برده داری این طوری بود گاهی وقتها ارباب آن قدر به غلامتش ستم و جفا میکرد که این سر به صحرا میکرد فرار میکرد حافظ به خدا میگوید ببین من آن غلامی نیستم که از خواجهی خودش فرار بکند هر کار میخواهی با من بکن چون من فلسفهی کارهای تو را میفهمم تو اگر سخت میگیری تو اگر تنگ میگیری به صلاح من است به مصلحت من است من باور دارم شما این بیل را ببینید کلنگ را ببینید این نوک بیل را ببین بالای بیل را ببین نوک بیل و کلنگ براق است شفاف است نقرهای است صیقل خورده است هر چه میروی بالاتر تیره و تیره تر است زنگار گرفته است هر چه بالا نشین تر است تیره تر است چرا؟ چون قسمت جلو آن نوک دائم درگیر بوده با سنگ و گل برخورد داشته با سختیها با مشکلات درگیر بوده لذا صیقل خورده میگوید تو وقتی من را درگیر میکنی با مشکلات و سختیها میدانم میخواهی من آیینه شوم یک صفایی پیدا کنم میخواهی زنگارها را از من دور کنی من دیدم کسانی را که با مشکلات درگیر نیستند یک زندگی نرم و ملایم و مخمل واری دارند دیده ام چقدر تیره و تاریک اند و زنگار گرفته هستند به همین خاطر تو هر کاری میخواهی با ما بکنی بکن ما سر به صحرا نخواهیم گذاشت البته گاهی وقتها هم واقعا اتفاقاتی که در زندگی ما میافتد سختیها ریشه در رفتار ما هم دارد یک کیفری است یک عقوبتی است میگوید اگر آن هم باشد باز تحمل میکنم چون عاشق است ولی خواهشی که از تو دارم خیلی طول نکشد صلحی کن بیا آشتی کن ما غلط کردیم ما نفهمیدیم صلحی کن و باز آ که خرابم ز عتابت تو وقتی به من تندی میکنی این طور برخورد میکنی من خیلی به هم میریزم همهی عالم به من عتاب کنند عین خیالم نیست ولی تو وقتی بی اعتنایی بکنی تندی بکنی اصلا من به هم میریزم من زیر و رو میشوم
شریعتی: خیلی ممنون نکات خوبی را شنیدیم شاید قبلا هم این روایت را من خواندم حاج آقا گفتند دلها زنگار میگیرد رسول خدا در بین جمعی نشسته بودند فرمودندای مردم دل هایتان زنگ میزند همان طور که آهن کسی بلند شد گفت یا رسول الله اگر آهن زنگ بزند بلدیم جلایش بدهیم جلای دلهای زنگار گرفته چگونه است حضرت فرمودند جلای دل هایتان یاد مرگ است و خواندن آیههای قرآن کریم مشرف میشویم محضر قرآن کریم برمیگردیم در ادامه همراه شما خواهیم بود صفحهی 491 قرار امروز دوستان خوب ماست آیات 23 تا 31 سورهی مبارکهی زخرف در سمت خدای امروز تلاوت میشود لحظه لحظهی زندگی تان در بهار قرآن منور به نور قرآن کریم باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَكَذَٰلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ ﴿٢٣﴾ قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكُم بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَيْهِ آبَاءَكُمْ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ ﴿٢٤﴾ فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ ﴿٢٥﴾ وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاءٌ مِّمَّا تَعْبُدُونَ ﴿٢٦﴾ إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ ﴿٢٧﴾ وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ﴿٢٨﴾ بَلْ مَتَّعْتُ هَؤُلَاءِ وَآبَاءَهُمْ حَتَّى جَاءَهُمُ الْحَقُّ وَرَسُولٌ مُّبِينٌ ﴿٢٩﴾ وَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ وَإِنَّا بِهِ كَافِرُونَ ﴿٣٠﴾ وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ ﴿٣١﴾ أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ ﴿٣٢﴾ وَلَوْلَا أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ ﴿٣٣﴾
ترجمه:
[پیروی کورکورانه و جاهلانه مخصوص اینان نیست] و به همین گونه پیش از تو در هیچ شهری بیم دهنده ای نفرستادیم، مگر آنکه سران خوشگذران و مست و مغرورش گفتند: ما پدرانمان را بر آیینی یافتیم و ما هم حتماً به آثارشان اقتدا می کنیم. (۲۳) [بیم دهنده] گفت: آیا هر چند من آیینی هدایت کننده تر از آیینی که پدرانتان را بر آن یافته اید، برایتان بیاورم؟ گفتند: ما به آیینی که به آن فرستاده شده اید، کافریم! (۲۴) در نتیجه از آنان انتقام گرفتیم. پس با تأمل بنگر سرانجام تکذیب کنندگان چگونه بود. (۲۵) و [یاد کن] هنگامی را که ابراهیم به پدر و قومش گفت: من بی تردید از آنچه می پرستید، بیزارم. (۲۶) مگر کسی که مرا آفریده، که یقیناً او مرا هدایت می کند، (۲۷) و توحید و یکتاپرستی را در نسل های بعد از خود حقیقتی پایدار قرار داد، باشد که آنان [به سوی توحید] بازگردند؛ (۲۸) [نه اینکه بازنگشتند و من هم از آنان انتقام نگرفتم] بلکه اینان [که در مکه آلوده به بت پرستی هستند] و پدرانشان را [از انواع نعمت ها] برخوردار کردم تا آنکه حق و فرستاده ای روشنگر [چون قرآن و محمّد] به سویشان آمد؛ (۲۹) و هنگامی که حق به سویشان آمد، گفتند: این جادوست و ما به آن کافریم، (۳۰) و گفتند: این قرآن چرا بر مردمی بزرگ از میان یکی از این دو شهر [مکه و طایف] نازل نشد؟! (۳۱) آیا آنان هستند که رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند؟ ما در زندگی دنیا معیشت آنان را میانشان تقسیم کرده ایم، و برخی را از جهت درجات [فکری و مادی] بر برخی برتری داده ایم تا برخی از آنان برخی دیگر را [در امر معیشت و سایر امور] به خدمت گیرند؛ و رحمت پروردگارت از آنچه آنان جمع می کنند، بهتر است. (۳۲) و اگر [بهره مندی کفار از انواع نعمت های مادی و تهیدستی مؤمنان، سبب] این نبود که همه مردم [به خاطر ضعف ایمان و ناآگاه بودن به حقایق] بر محور کفر امتی واحد شوند، ما برای خانه های کافران به [خدای] رحمان سقف هایی از نقره قرار می دادیم و نردبان هایی که با آن بر بالای خانه ها برآیند. (۳۳)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: نماز روزه هایتان قبول باشد در یک روز مبارک از روزهای ماه مبارک رمضان همراه شما هستیم اشارهی قرآنی امروز را حاج آقای رنجبر بفرمایند در ادامه فرازهای ناب زیارت جامعهی کبیره را با هم مرور کنیم
حاج آقا رنجبر: یک وقتی سلطان محمود غزنوی میخواست از پلههای یک عمارتی بالا رود یک جمعی هم از شعرا با او همراه بودند پلهها را شمرد هجده پله بود گفت کدام یک از شما میتواند هجده مصرع بگوید که مصرع اول هجو باشد مصرع دوم مدح باشد هجو مدح هجو مدح من پا گذاشتم روی پلهی اول مصرعی بدهد که معنای زشت و زنندهای بدهد مذمت باشد پا گذاشتم روی پلهی دوم یک مصرعی بگوید مدح باشد زشتی مصرح قبل را کاملا ببرد این دو تا را که کنار هم میگذاریم کاملا بار مثبت پیدا بکند اسدی طوسی یکی از شعرا بود گفت من میگویم پایت را بگذار روی پلهی اول گذاشت یک مصراعی گفت خیلی زشت بود خیلی رکیک بود پا گذاشت روی پلهی دوم مصراعی گفت خیلی زیبا اصلا وقتی این مصراع آمد کنار مصراع قبل کاملا مثبت شد این قدر زشت است من نمیتوانم بازگو کنم دوباره پلهی سوم همین طور پلهی چهارم دنیا و آخرت مثل شعر اسدی طوسی است اگر دنیا را به تنهایی ببینیم منهای آخرت ببینیم واقعا زشت و زننده است آزار دهنده است هر گوشهای که نگاه میکنی خرابی است این طرف یک عدهای خون خواره آن طرف یک عدهای کلاش و عیاش و اوباش آن طرف مردم نجیب تحت ستم و ظلم کجای این عالم آباد است؟ واقعا دنیا خیلی پست است ولی همین دنیا را وقتی که با آخرت ببینیم معنا پیدا میکند وقتی میبینی آخرت یک دنیایی است که میآید رسیدگی میشود به احوال مردم دنیا هر کسی به نتیجهی رفتار خودش دست پیدا میکند شما به میزانی که ناخوشی دیده اید به همان میزان خوشیها به شما رو میکند به هر میزانی که خوشی کردی از راه خلاف از راه خطا به همان اندازه ناخوشی خواهی دید وقتی اینها را کنار هم میگذاری قابل تحمل میشود شب چرا برای ما قابل تحمل است چون میدانیم بعدش روز است پاییز چرا قابل تحمل است چون میدانیم بعدش بهار است پاییز را چون با بهار میبینیم شب را چون با روز میبینیم قابل تحمل است ما اگر دنیا را با آخرت میدیدیم دنیا قابل تحمل میشد با همهی پاییزی بودنش با همهی شب بودن و تاریک بودنش راحت تحملش میکردیم تحمل میکردیم که این آقا هر چه میخواهد کلاشی و اوباشی بکند تحمل میکردیم نه این که سکوت میکردیم نه این که زیر بارش میرفتیم نه برخورد خودمان را میکردیم اما برای ما رنج روحی به دنبال نداشت سنگین تمام نمیشد آسیب روحی ما نمیدیدیم آرام بودیم آرامش داشتیم آن وقت میگفتیم خدایا بیشتر از اینها به اینها بده خود قرآن میگوید ما رعایت حال شما میکنیم اگر رعایت حال شما نبود با اینها یک جور دیگری رفتار میکردیم سقف خانه هایشان الآن گچ بری است نقره میکردیم پلههای خانه هایشان الآن سنگ است از نقره میکردیم اصلا در و دیوار را طلا میکردیم برای خانه هایشان درهای فراوان یعنی وسعت میدادیم به این زندگی مادی شان ولی خوف این است که شما همه کافر شوید بگویید مثل این که کافر شدن یک موهبتهایی با خودش دارد «وَلَوْلَا أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً» اگر مردم یک دست نمیشدند یعنی همه کافر نمیشدند «لَّجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ» خانهی این کسانی که نسبت به خداوند رحمان کافرند خانه هایشان این قدر میدادیم این قدر میدادیم چرا میدادیم؟ مثل یک گوسفندی که این قدر پروارش میکنند تا وقتی میخواهند بکشند خوب بتوانند ساتور بزنند خوب بتوانند چاقو بزنند خوب بتوانند تکه تکه بکنند میگوید ما به اینها خیلی میدهیم به خاطر این است که میخواهیم با اینها خیلی برخورد بکنیم با اینها میخواهیم خیلی درشتی کنیم ولی این را متاسفانه شما درک نمیکنید دریافت نمیکنید و ما به خاطر شما یک مقداری ملاحظه میکنیم.
شریعتی: خیلی ممنون ان شاء الله اهل تفکر شویم اهل تأمل شویم و آیههای خداوند را بفهمیم و درک کنیم در فرازهای زیارت جامعهی کبیره میخوانیم که اهل بیت اوصیاء نبی الله اند یعنی چه؟
حاج آقا رنجبر: کار شکر شیرین کردن است شوری تلخی از شکر دیده نمیشود انبیاء در عالم نقش شکر را دارند یعنی آمده اند زندگی آدمها را شیرین کنند آدمها را از تلخیها و تلخ کامیها نجات بدهند رهایی ببخشند اینها بالاخره مثل همه یک خط پایانی دارند یک روزی به پایان عمر میرسند قرار است از این دنیا پر بکشند به همین خاطر خداوند یک کسانی را به اینها سفارش میکند میگوید بعد از شما آن کسی که باید کار شما را امتداد بدهد این آدم است به آن کسانی که خداوند سفارش میکند میگویند وصی وصی یعنی سفارش شدهی خداوند هیچ پیامبری جانشین خودش را خودش انتخاب نمیکند خداوند انتخاب میکند لذا میگوییم وصی یعنی سفارش شده است خود پیامبران هم خیلی نمیدانستند که بعد از آنها چه کسی خواهد بود خداوند به آنها اعلام میکرد به خود پیامبر خداوند خودش ابلاغ میکند «بَلِّغْ» (مائده/ 67) ابلاغ کن خودش هم خبر ندارد چه کسی خواهد بود هر پیامبری وصیای دارد پیامبر فرمود إنَّ لِکُلِّ نَبِی وَصِیِهِ هر پیامبری یک سفارش شدهای از سوی خداوند دارد وَ أنَّ وَصَِیّ علی بن ابی طالب وصی من وجود نازنین امیرالمومنین است آن کسی که خدا سفارش آن را به من کرده این مرد است و در جایی فرمود اَنَا سَیِّدِ النَّبِیین من آقای همهی انبیا هستم و علی بن ابی طالب سید الوصیین او آقای همهی اوصیا و سفارش شدههای پس از من است یعنی امیرالمومنین همان کاری را میکند که من میکردم کار پیامبر چه بود طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ (نهج البلاغه، خطبه 108) پیامبر طبیب بود مثل همهی انبیاء همی انبیاء طبیب بودند گفت ما طبیبانیم شاگردان حق ما طبیبیم ولی آموخته از مکتب حق ایم هیچ مکتب خانهای نرفتیم.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت ما طبیبانیم شاگردان حق هستیم ما عمری شاگردی حق کردیم و با این طبیبان کوچه و بازار خیلی فرق میکنیم
آن طبیبان طبیعت دیگرند *** که تو را از راه نبضی بنگرند
میگوید این طبیبانی که در کوچه بازار مطب دارند اینها از یک جنس دیگری اند وقتی تو را میبینند نبض تو را میگیرند از راه نبض میفهمند چه مشکلی داری چه مشکلی نداری
ما به دل بی واسطه خوش بنگریم *** کز فراست ما به عالی منظریم
ما دلت را میبینیم ما یک نگاه به تو میکنیم بدون هیچ آزمایشی بدون هیچ آزمونی میگوییم این دل پر از کنیه است پر از کدورت حسادت است برو خودت را علاج کن راه علاجت هم این است
آن طبیبان ثمارند و غذا میگویند این طبیبان کوچه و بازار طبیبان میوه و غذا هستند میگوید سرما خوردی این غذا را نخور سرخ کرده نخور این میوه را نخور این میوه را مصرف بکن ولی ما طبیبان فعالیم و مقال ما میگوییم این کار را بکن آن کار را نکن این حرف را بزن این حرف را نزن
کین چنین فعلی تو را نافع بود *** آن چنان فعلی ز ره قاطع بود
می گوید اگر این کار را بکنی سود میکند به حالت اگر آن کار را بکنی زیان میبینی این چنین قولی تو را پیش آورد *** وان چنان قولی تو را نیش آورد
این طوری حرف بزنی جلو میروی آن طوری حرف بزنی عقب میافتی میگوید نسخهی ما فعل و قول است نه میوه و غذا ما طبیبان دل هستیم نه طبیبان جسم حالا ما طبیبیم کسانی هم که به دنبال ما میآیند کارشان همین است اوصیا در واقع آنها هم طبابت میکنند طبیب هم فقط طبیب میشناسد با رای نمیشود گفت این آدم طبیب است یا نیست همهی عالم رای بدهند شما طبیب هستی شما طبیب نمیشوی که در عالم یک طبیب است به نام خدا که یکی از نام هایش طبیب است آنهایی که طبیب اند را میشناسد طبیب واقعی را او میشناسد لذا او است که تعیین میکند چه کسی بعد از پیامبر باید بیاید طبیب است که طبیب را میشناسد لذا کسانی که بعد از وجود نازنین پیامبر میآیند میشوند أَوْصِيَاءِ نَبِيِّ اللَّه. که در زیارت جامعه کبیره داریم یعنی سفارش شدههایی بعد از پیامبر خدا اینها راه پیامبر خدا را ادامه دادند
شریعتی: خیلی ممنون ان شاء الله ما هم دنباله رو خوبی و پیرو خوبی برای این اوصیا باشیم به برکت نام و یاد آنها برسیم به آن جایی که باید برسیم حاج آقای رنجبر دعا بکنند
حاج آقا رنجبر: گفت «رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» (بقره/ 127)
شریعتی: ان شاء الله خیلی ممنون بهترینها را برای دوستان خوب آرزو میکنیم تا رسیدن به قلهی این روزها و شبها کمتر از ده روز باقی مانده به برکت نام و یاد اهل بیت همه مان فضیلت شب قدر را درک کنیم و از این شب نهایت بهره و استفاده را بکنیم که مجرای نزول برکات الهی است الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب.