يكشنبه 4 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

94-04-14-حجت الاسلام والمسلمین رنجبر-(شرح زیارت جامعه کبیره)
موضوع برنامه: شرح زیارت جامعه کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 94/04/14

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین


دلا بسوز که سوز تو کارها بکند *** نیاز نیمه شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش *** که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند *** هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک *** درد در تو نبیند که را دوا بکند
ز بخت خفته ملولم بود که بیداری *** به وقت فاتحه‌ی صبح یک دعا بکند
بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد *** مگر دلالت این دولتش صبا بکند


شریعتی: سلام می‌گویم به همه‌ی شما خانم‌ها و آقایان طاعات و عبادات شما قبول باشد سلام به امیرالمومنین امام علی علیه السلام و سلام به همه‌ی دوست داران و محبان آن حضرت سلام به شب قدر شبی که از مدت‌ها پیش منتظرش بودیم و لحظه شماری می‌کردیم و روز شماری می‌کردیم. امشب یکی از آن شب هاست همه را دعا بکنید ما هم دعایتان می‌کنیم و مهم تر از همه این که دعا کنیم ان شاء الله امشب را به معنای واقعی کلمه درک کنیم خوشحالیم خدمت شما هستیم و در محضر حاج آقای رنجبر عزیز سلام علیکم.
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام بسم الله الرحمن الرحیم من هم خدمت شما و همه‌ی بینندگان خوب و نازنین عرض سلام و ادب و احترام دارم.
شریعتی: سلامت باشید این غزل حافظ هم متناسب با امشب است خدمت شما هستیم و شرح این ابیات ناب حافظ را می‌شنویم دلا بسوز که سوز تو کارها بکند.
حاج آقا رنجبر: سوختن حرکت می‌آورد جنبش می‌آورد تکاپو می‌آورد به راه افتادن به دنبال دارد همین سوختن تیرگی را نگاه بکنید این انگشت شما بخورد به شعله‌ی شمعی می‌سوزد به حرکتش در می‌آورد خودت از جا بلند می‌شوی راه می‌افتی این طرف آن طرف تا یک التیامی یا یک بهبودی پیدا بکنی سوختن دل هم همین طور است انسان وقتی دلش سوخت اهل حرکت می‌شود همان حرکتی که اهل معرفت تعبیر به سیر می‌کنند تعبیر به سلوک می‌کنند انسان به حرکت در می‌آید منتها کی این دل می‌سوزد؟ وقتی که انسان یک احساس و یک ادراک پیدا بکند احساس این که من خیلی پایین ام و ادراک این که من خیلی می‌توانستم بالا باشم قدر من بیش از این‌ها بود این که شب قدر این قدر فضیلت دارد چون شبی است که انسان‌ها می‌توانند اندازه‌ی خودشان را بفهمند که تا کجا می‌توانستند پر بکشند. صائب تبریزی دو بیت دارد خیلی زیباست می‌گوید روزگاری را که کردم صرف تسخیر بتان من روزگار عمر خودم را صرف این کردم که دل این را به دست بیاورم دل آن را به دست بیاورم
روزگاری را که کردم صرف تسخیر بتان *** می‌توانستم دو عالم را مسخر ساختن
می توانستم دل خدا را به دست بیاورم اگر دل خدا را به دست می‌آوردم دنیا و آخرت مال من بود دنیایم آباد می‌شد آخرتم آباد می‌شد اما خودم را خر یک کسانی کردم که نه دنیایم آباد شد نه آخرت گفت «خَسِرَ‌ الدُّنْيَا وَالْآخِرَ‌ةَ» (حج/ 11) هم دنیایم را دادم هم آخرتم را
آبرویی که کردم صرف این بی حاصلان *** آسیایی می‌توانستم به دور انداختن
آن وقت‌ها با آب آسیایی راه می‌انداختند می‌گویند آبرویم کمتر آب نبود من اگر صرف این آدم‌های بی حاصل نمی‌کردم صرف خدا می‌کردم می‌توانستم یک آسیایی دور بیندازم که تا قیام قیامت از قبلش بهره ببرم سود ببرم این همان احساس و ادراک است که اگر انسان این را با تمام وجودش حس بکند دلش می‌سوزد وقتی دلش سوخت دیگر حرکت می‌کند حافظ به یک چنین احساس و ادراکی دست پیدا کرده و ذا دلش می‌سوزد و از طرفی هم می‌داند که دل وقتی بسوزد مایه حرکت است لذا می‌گوید دلا بسوز می‌بینم داری می‌سوزی دلا بسوز که سوز تو کارها بکند این سوز خیلی کارها از دستش برمی آید کمترین کارش این است که انسان اهل راز و نیاز می‌شود می‌داند که دیگر با این پا نمی‌شود رفت این فاصله‌ی طولانی را نمی‌شود طی کرد بخش عمده‌ای از عمر رفته معلوم نیست چقدرش باقی مانده این است که انسان فقط خودش را به خدا می‌سپارد دستش را به آسمان بلند می‌کند اهل راز و نیاز می‌شود و این راز و نیاز هم بهترین زمانش نیمه‌های شب است و راز و نیاز در نیمه‌های شب کمترین خاصیتش این است که صدها بلا را از انسان دور می‌کند و بالاترین بلایی که دامن انسان را می‌گیرد فاصله‌ی از خداست دوری از خداست انسان با همین راز و نیازها می‌تواند بلا‌ها را از خودش دور کند لذا می‌گوید
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند *** نیاز نیمه شبی دفع صد بلا بکند
انسان وقتی که دلش سوخت و وقتی که به راه افتاد این طوری نیست که خدا آغوش باز کند نوازشش کند ابدا. اول مصیبت‌ها اول مشکلاتش شروع می‌شود اول دردسرها شروع می‌شود مصیبت پشت مصیبت مشکل پشت مشکل بعضی‌ها فکر می‌کنند اگر رفتند سراغ خدا دیگر نانشان در روغن است همان مقداری هم در روغن بود بیرون می‌آورد و می‌چزاند چرا؟ شب‌های عید دیده اید این قالی‌ها را آویز می‌کنند شروع می‌کنند با چوب و چماق زدن و کوفتن چرا؟ چون گرد آلود است چون غبار آلود است عمری زیر دست و پا بوده لذا شروع می‌کنند به چوب زدن به خاطر چه؟ به خاطر آن گرد و غبار نه به خاطر آن فرش گرد و غبار نمی‌خواهند نه که فرش را نمی‌خواهند اگر نمی‌خواستند می‌انداختند در انباری و پستو یا می‌دادند به دوره گرد محل یک چیزی هم می‌دادند می‌گفتند این را ببر گرد و غبار را نمی‌خواهند بر نمد چقدر مولوی زیبا می‌گوید
بر نمد چوبی که آن را مرد زد *** بر نمد آن را نزد بر گرد زد
نمی خواهد به فرش بزند دارد به گرد می‌زند می‌گوید بیا بیرون چرا این جا رفتی این جا جای تو نیست این فرش خیلی قیمتی است قیمتش خیلی بالاتر از این حرف‌ها است تو برو روی چیز دیگر بنشین روی این نباید بنشینی چرا وقتی می‌روی سراغ خدا مشکلاتت شروع می‌شود؟ چرا شروع می‌شود؟ طرف می‌گوید ما چهار روزه روزه داری می‌کنیم نماز و نماز شب می‌خوانیم به جای این که گره هایمان باز شود گره روی گره آمد به جای این که مشکلمان حل شود مشکل تر شد حافظ می‌گوید همین طور خواهد شد که بلای دوست تطهیر شما است مولوی می‌گوید
علم او بالای تدبیر شماست این بلاها مصیبت‌ها برای این است که تطهیر شوی گرد و غبار‌ها از روی تو کنار رود به همین خاطر می‌گوید
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش به حرکت در آمدی با مشکلات مواجه می‌شوی که این‌ها حمل بر تندی می‌کنی حمل بر خشونت حق با خودت می‌کنی این‌ها را عاشقانه تحمل کن عتاب این تندی‌ها سختی‌ها تلخی‌ها که از ناحیه‌ی یار است نه دشمن او تو را دوست دارد او دشمن تو نیست پری چهره است زیبا است إنَّ اللهَ جَمِيلٌ (کافی، ج 6، ص 438) دوست دارد تو هم جمالی پیدا کنی راهش همین است
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش *** که یک کرشمه تلافی صد جفا کند
بعدش یک شیرین کاری‌هایی از خودش نشان می‌دهد یک رفتار شیرینی از خودش نشان می‌دهد که همه‌ی این سختی‌ها و دشواری‌ها از یادت خواهد رفت مثل همان کسی که فرش را با چوب زد آخرش یک پارچه‌ی نمدار روی فرش می‌کشد یک نوازشی می‌کند چنان براق می‌شود زیبا می‌شود می‌گوید بعدش خدا نوازش خواهد کرد خدا عنایت و التفات خواهد کرد از دل شما در می‌آورد
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش *** که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
ز ملک تا ملکوتش حجاب بر دارم *** هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
این انسان کی با جهان وجود خودش آشنا می‌شود؟ چون هر یک ما جهانی هستیم گفت جهانی است بنشسته در گوشه‌ای کی ما با جهان پیرامون خودمان یعنی دنیا حقیقت دنیا فلسفه‌ی دنیا آشنا می‌شویم کی ما با جهان پس از مرگ آشنا می‌شویم؟ چه چیزی می‌تواند جهان نما باشد یعنی جهان وجود ما را برای ما نمایان بکند جهان پیرامون و حقیقت دنیا را نمایان کند جهان پس از مرگ را نمایان بکند معرفت است این معرفت هم یک ظرفی دارد ظرفش هر چیزی می‌تواند باشد مهم ترین ظرف این معرفت قرآن کریم است لذا تعبیر به جام می‌کند بارها گفتیم جام مِی. است یعنی جام معرفت است منتها چون با معرفت انسان جهان برایش روشن می‌شود لذا می‌گوید جام جهان نما این یک جامی است که جهان را برای تو به نمایش می‌گذارد بصیرتی به شما خواهد داد به شرط این که در خدمتش باشید یک خادم در خدمت خواجه است یعنی هر چه خواجه گفت می‌گوید چشم هر کار گفت بکن می‌گوید چشم نکن می‌گوید چشم اصلا هم چون و چرا نمی‌کند می‌گوید اگر تو بیایی در خدمت این جام جهان نما باشی در خدمت این قرآنی که امشب نازل می‌شود باشی هر چه گفت بگویی چشم روی سر بگذاری مگر قرآن روی سر نمی‌گذاری این یک نماد است مگر قرآن برابر صورتت نمی‌گیری این معنا دارد روی سر می‌گیری می‌گویی خدایا از این به بعد هر چه گفتی روی سر من برابر رو می‌گیری می‌گویی خدایا از این به بعد نقشه‌ی زندگی من این است تا به حال نقشه‌ی زندگی من حرف این بود حرف آن بود قضاوت این بود داوری او بود از این به بعد نقشه‌ی زندگی من همین است که الآن پیش روی من است اگر واقعا در خدمت این کتاب باشی هر چه گفت بگویی چشم می‌گوید دلت را پاک کن کینه داری کدورت داری عداوت داری حسادت داری این‌ها را بریز دور دلت مثل یک آینه است گناه مثل زنگار است مثل غبار است غبار وقتی روی آینه نشست دیگر این آینه با آجر هیچ فرقی ندارد آجر گیرنده نیست این هم نیست آجر انعکاسی ندارد این هم ندارد اگر می‌خواهی دلت گیرنده باشد اگر می‌خواهی دلت حقیقت جهان وجودت و جهان پیرامونت و آخرتت را از این کتاب دریافت کند باید این غبارها باید این زنگارها برود کنار اگر رفت کنار دل تو هم جام جهان نما می‌شود چون تمام آن چه که در قرآن است در دل تو منعکس می‌شود دل تو می‌تواند دریافت کند یک قصه‌ای دارد مثنوی خیلی این قصه لطیف و زیباست می‌گوید دو دسته آمدند پیش پادشاهی هر دو دسته دعوی نقاش بودن را داشتند یک عده چینی بودند یک عده هم رومی بودند چینی‌ها گفتند ما نقاش داریم ما از این رومی‌ها نقاشی مان خیلی بهتر است رومی‌ها گفتند ما با کر و فر اصلا نقاشی ما را ندیدی یک کر و فر و شکوه و عظمتی دارد
گفت سلطان امتحان خواهم درین *** کز شماها کیست در دعوی گزین
پادشاه گفت ببین گوش من از این ادعاها پر است من امتحان می‌کنم شما را شما نقاشی بکش آن وقت من قضاوت می‌کنم ببینم کدام شما صادق تر هستید بعد رو کرد به چینی‌ها گفت شما چه نیاز دارید گفتند ما یک اتاقی می‌خواهیم یک فضایی سه در چهار باشد ارتفاع دیوارهایش این باشد عرضش این باشد رومی‌ها گفتند هر فضایی در اختیار این‌ها باشد در اختیار ما هم بگذار شرط دوم هم این است که ما رو به روی هم باشیم شرط سوم این که یک پرده‌ای بین ما حائل باشد نه ما طرف پرده را نگاه می‌کنیم نه آن‌ها این طرف ما کار خودمان را می‌کنیم آن‌ها هم کار خودشان گفت باشد در اختیارشان گذاشتند به چینی‌ها گفت دیگر چه
چینیان صد رنگ از شه خواستند
گفتند ما صد نوع رنگ می‌خواهیم نقاشی کنیم ارغوانی و سبز و زرد گفت بسیار خب به آن‌ها بدهید دادند به رومیان گفت شما چه
رومیان گفتند نی لون و نه رنگ
گفتند ما رنگ نمی‌خواهیم گفت مگر نمی‌خواهید نقاشی کنید گفت چرا گفت چطوری گفتند می‌بینید گفت شروع کنید چینی‌ها رفتند در فضای خودشان رومیان هم آمدند در اتاق خودشان
در فرو بستند و صیقل می‌زدند
دیوار از آهن بود این‌ها شروع کردند به صیقل زدن سابیدند سابیدند آن قدر ساییدند که شد مثل آینه تصویر خودشان را شفاف در آن می‌دیدند از آن طرف هم چینی‌ها داشتند نقاشی می‌کشیدند تمام شد کار چینی‌ها
چینیان چون از عمل فارغ شدند *** از پی شادی دهل‌ها می‌زدند
کارشان که تمام شد از بس شاد بودند شروع کردند به طبل و دهل زدن پادشاه خبر دار شد
شاه آمد دید آن جا نقش‌ها
دید عجب نگارستانی این چینی‌ها به راه انداختند
بعد از آن آمد به سوی رومیان *** پرده را برداشت رومی از میان
تا وارد اتاق رومی‌ها شد یک رومی پرده را سریع کشید تا کشید
عکس آن تصویر و آن کردار‌ها *** زد بر آن صافی شده دیوارها
هر چه این چینی‌ها هنر آفرینی کرده بودند یک جا منعکس شد روی دیوار رومی‌ها
آن چه آن جا دید این جا به نمود
هر چه این پادشاه در اتاق چینی‌ها دیده بود بهترش را این جا دید بعد مولوی یک نتیجه‌ای می‌گیرد خیلی زیبا می‌گوید
رومیان آن صافیان اند‌ای پسر
پسر جان وقتی من می‌گویم رومی‌ها منظورم مردم روم نیست منظورم آدم‌های صافی دل است آدم‌هایی که دل هایشان را صیقل زده اند گرد و غبار‌ها از آیینه‌ی دلشان زدوده اند
لیک صیقل کرده اند آن سینه‌ها *** تا کز آز و حرص و کینه ها
به خاطر همین آیینه‌ی دلشان دریافت می‌کند به خاطر همین انعکاس می‌کند قرآن همین را می‌گوید می‌گوید من می‌خواهم تو شوی مثل دیوار رومی‌ها تو همان کاری بکنی که رومی‌ها می‌کردند دلت را صیقلی کن صیقلی کن صیقلی اگر این طوری باشد آن وقت می‌توانی حقایق عالم را از من دریافت کنی حقیقت وجودی خودت را دریافت کنی حقیقت عالم پس از مرگ را دریافت کنی این حجاب‌هایی که الآن بین تو و این عوالم است کلا برداشته می‌شود
ز ملک تا ملکوتش از این عالم ملک تا آن عالمی که گفتیم خیلی خیلی ملک است این عالم جسمانی با آن عالم روحانی یک حائل‌هایی است حجاب‌هایی است مانع‌هایی است
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردار *** هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
هر کسی در خدمت این قرآن باشد تمام این حجاب‌ها برداشته می‌شود خدا حفظ کند آیت الله حسن زاده‌ی آملی در کتاب ظاهرا هزار نکته باشد یا در کتاب انسان در عرف عرفان خیلی قبل تر‌ها دیدم ایشان در آن جا می‌گوید یک وقت داشتم آیات جهنم را در خانه می‌خواندم یک مرتبه جهنم را دیدم با چشم خودم این متن قرآن است که «كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ، لَتَرَ‌وُنَّ الْجَحِيمَ » (تکاثر/ 6-5) قطعا جهنم را می‌بینید اگر به آن باور راه پیدا بکنید اصلا حجاب را برمی دارند می‌گویند آیات جهنم را که می‌خواندم یک مرتبه چشمم را باز کردم جهنم را با چشم خودم می‌دیدم این در احوال مرحوم شیخ بهایی که کم شخصیتی نیست می‌گوید یک وقتی رفته بودم قبرستان تخت فولاد اصفهان می‌دانید قبرستان بسیار با عظمتی است بسیاری از اولیا خدا در آن جا مدفون اند امثال مرحوم رحیم ارباب جالب است همین مرحوم ارباب یک خاطره‌ای دارد وصیت کرده بود من وقتی از دنیا رفتم من را در قبرستان تخت فولاد دفن بکنید یک جای پرت دوری دفن کنید یعنی خودش را عددی نمی‌دید کسی نمی‌دید که در کنار اولیا دیگر دفن شود به وصیتش عمل می‌کنند یک جای خیلی دوری از آن قسمت دفنش می‌کنند کار خدا را ببین بعد‌ها انقلاب شد و جنگ و جبهه و این طرف قبر مرحوم ارباب شد گلزار شهدا آن طرف شد قبرستان تخت فولاد قبر مرحوم ارباب مثل یک نگینی وسط است کسانی که می‌روند زیارت قبور قبرستان تخت فولاد بعد می‌روند زیارت قبور شهدا باید از کنار قبر مرحوم ارباب بگذرند کسانی هم که رفتند گلزار شهدا بعد می‌خواهند بروند قبرستان باید از کنار این قبر بگذرند کسی که خودش را می‌خواست در حاشیه قرار بدهد برای خدا خدا او را در متن قرار داد شده یک نگین در میان این دو قبرستان قبرستان خیلی عجیب غریبی است اولیا خدا مدفون اند مرحوم شیخ بهایی می‌گوید من یک روز رفته بودم برای تشییع جنازه نشسته بودم یک گوشه‌ای همین که نشسته بودم یک بوی بسیار خوشی به مشامم رسید من تا آن روز آن بو را نشنیده بودم این طرف نگاه کردم آن طرف نگاه کردم دیدم یک جوان بسیار رعنا بسیار زیبا که به این زیبایی ندیده بودم با یک لباس بسیار فاخر دارد حرکت می‌کند رفت رفت رفت کنار آن قبر وارد آن قبر شد مرحوم شیخ بهایی می‌گوید به چشم خودم دیدم خیلی طول نکشید یک سگ بسیار سیاه بد هیبت هیکل مند دیدم دارد می‌رود به سمت همان قبر وارد قبر شد می‌گوید خیلی طول نکشید دیدم آن جوان آمد بیرون سر و صورت خونی لباس پاره به او گفتم داستان چیست گفت من عمل خوب این آدم بودم رفتم کنارش باشم در این لحظه‌ی تنهایی اش آن سگ عمل زشتش بود زور او بر من غالب شد ما دو تا یکی مان باید کنار او می‌بودیم او نیرومند تر بود این متن روایت پیامبر است که فرمود إنَّهُ لَابُدَّ لَكَ يَا قَيْسُ مِنْ قَرِينٍ يُدْفَنُ مَعَكَ تو وقتی دفن می‌شوی یکی با تو دفن می‌شود تا آن یکی که باشد آن جوان زیبا روی باشد یا آن سگ بد هیبت باشد وَ هُوَ فِعْلُكَ (الخصال، ج‏1، ص‏114) این همان اعمال رفتار خودت است از همین جا شروع می‌شود قرین شما هم نشین شما از همان لحظه‌ی مرگ شروع می‌شود و این تا آخر با شما خواهد بود حالا چرا شیخ بهایی این صحنه را می‌بیند خیلی‌ها آن جا بودند ندیدند چون
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارد *** خدمت جام جهان بکند
یک عمری در خدمت قرآن بوده معلوم است این حجاب‌ها کنار می‌رود
شریعتی: خیلی ممنون نماز روزه هایتان قبول باشد ان شاء الله خداوند به برکت این آیات نورانی توفیق درک امشب به همه مان عنایت بکند آیات پایانی سوره‌ی مبارکه‌ی دخان را در سمت خدای امروز خواهیم شنید تلاوت ما در بهار قرآن توأم با تدبر باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد ثواب تلاوت این آیات را هدیه می‌کنیم به روح آسمانی امیرالمومنین علی علیه السلام
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقَاتُهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿٤٠﴾ يَوْمَ لَا يُغْنِي مَوْلًى عَن مَّوْلًى شَيْئًا وَلَا هُمْ يُنصَرُ‌ونَ ﴿٤١﴾ إِلَّا مَن رَّ‌حِمَ اللَّـهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّ‌حِيمُ ﴿٤٢﴾ إِنَّ شَجَرَ‌تَ الزَّقُّومِ ﴿٤٣﴾ طَعَامُ الْأَثِيمِ ﴿٤٤﴾ كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ ﴿٤٥﴾ كَغَلْيِ الْحَمِيمِ ﴿٤٦﴾ خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَى سَوَاءِ الْجَحِيمِ ﴿٤٧﴾ ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَ‌أْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِيمِ ﴿٤٨﴾ ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْكَرِ‌يمُ ﴿٤٩﴾ إِنَّ هَـذَا مَا كُنتُم بِهِ تَمْتَرُ‌ونَ ﴿٥٠﴾ إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقَامٍ أَمِينٍ ﴿٥١﴾ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ﴿٥٢﴾ يَلْبَسُونَ مِن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَ‌قٍ مُّتَقَابِلِينَ ﴿٥٣﴾ كَذَلِكَ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ‌ عِينٍ ﴿٥٤﴾ يَدْعُونَ فِيهَا بِكُلِّ فَاكِهَةٍ آمِنِينَ ﴿٥٥﴾ لَا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَى وَوَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ ﴿٥٦﴾ فَضْلًا مِّن رَّ‌بِّكَ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿٥٧﴾ فَإِنَّمَا يَسَّرْ‌نَاهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُ‌ونَ ﴿٥٨﴾ فَارْ‌تَقِبْ إِنَّهُم مُّرْ‌تَقِبُونَ ﴿٥٩﴾
ترجمه:
بی تردید روز جدایی [حق از باطل، مؤمن از کافر و پاک از ناپاک] وعده گاه همه آنهاست؛ (۴۰) همان روزی که هیچ دوستی چیزی از عذاب را از دوستش دفع نمی کند، و چون [آلوده به شرک و کفرند] یاری نمی شوند؛ (۴۱) مگر کسی که خدا او را مورد رحمت قرار داده است؛ زیرا او توانای شکست ناپذیر و مهربان است (۴۲) همانا درخت زقّوم، (۴۳) خوراک گنهکار است، (۴۴) مانند مس گداخته شده در شکم ها می جوشد، (۴۵) چون جوشیدن آب جوشان (۴۶) [گفته می شود:] این گنهکار را بگیرید و او را به زور به وسط دوزخ بکشانید. (۴۷) آن گاه از عذاب آب جوشان بر سرش فرو ریزید؛ (۴۸) [و بگویید:] بچش که تو همان ارجمند و بزرگواری!! (۴۹) به یقین این همان چیزی است که همواره درباره آن تردید می کردید. (۵۰) مسلماً پرهیزکاران در جایگاه امنی خواهند بود. (۵۱) در میان بوستان ها و چشمه سارها؛ (۵۲) لباس هایی از حریر نازک و دیبای ضخیم می پوشند در حالی که برابر هم می نشینند. (۵۳) [آری سرانجام کار پرهیزکاران] چنین است، و حور العین را به همسری آنان درآوریم، (۵۴) در آنجا هر گونه میوه ای را که بخواهند می طلبند و می خورند، در حالی که [از هر جهت] ایمن و آسوده خاطرند؛ (۵۵) در آنجا مرگ را نمی چشند، مرگ آنان همان مرگی بود که در دنیا چشیدند، و خدا آنان را از عذاب دوزخ مصون می دارد. (۵۶) [این] فضل و احسانی است از سوی پروردگار تو، [و] این همان کامیابی بزرگ است. (۵۷) پس جز این نیست که ما [فهم] قرآن را با زبان تو [که زبانی فصیح و گویاست] آسان ساختیم تا آنان متذکّر و هوشیار شوند. (۵۸) [ولی اگر متذکّر و هوشیار نشدند] پس به انتظار باش که مسلماً آنان هم منتظرند [که سرانجام کار چه خواهد شد؟ سرانجام نصرت و پیروزی خدا برای تو و عذاب دنیا و آخرت برای آنان است.] (۵۹)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: خیلی خوشحالیم همراه شما هستیم اشاره‌ی قرآنی امروز را حاج آقای رنجبر بفرمایند بعد وارد فضای زیارت جامعه کبیره شویم
حاج آقا رنجبر: آرد را غربال می‌کنند چرا؟ چون قاطی دارد آرد با غیر آرد قاطی است با چوب با کلوخ با گاهی ته سیگار به همین خاطر غربال می‌کنند قرآن یکی از نام‌هایی که برای روز قیامت دارد «يَوْمَ الْفَصْلِ» است یعنی روز جدایی روز غربال کردن در دنیا قاطی است خوب و بد قاطی است همه با هم اند گاهی بد‌ها در چهره‌های خوب جلوه می‌کنند آن جا روزی است که دیگر باید از هم جدا شوند «وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِ‌مُونَ» (یس/ 59) امروز باید جدا شوید هر کسی برود دنبال کار خودش هر کسی کار خودش بار خودش لذا می‌گوید قیامت یوم الفصل است «إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقَاتُهُمْ أَجْمَعِينَ» اجمعین قیامت وعده گاه همه‌ی آدم‌ها است و آن قیامت روز است شب نیست شب است که دیده نمی‌شود خیلی چیز‌ها در روز همه چیز روشن است روزی است که روز فصل است روز جدایی است روزی است که گفت به قول مولوی زنگی‌ها می‌روند سراغ زنگی‌ها رومی‌ها سراغ رومی‌ها فرشته‌ها یک طرف منتظر دیوان و ددان یک طرف منتظر هر کدام منتظرند ببینند این از کدام دسته است هر کدام دسته‌ی خودشان را با خودشان همراه می‌کنند
شریعتی: خیلی خوب پناه بر خدا ان شاء الله آن روز هم بتوانیم سرمان را بالا بگیریم. این روزها و شب‌ها خیلی‌ها مشاهد مشرفه هستند و دعا می‌کنند و راز و نیاز با خداوند بزرگ و متعال زیارت جامعه‌ی کبیره هم شاید پای ثابت راز و نیاز مناجات دوستان خوبمان باشد فرازهایی که در شأن اهل بیت است می‌رسیم به این فراز که اهل بیت ذریه‌ی رسول الله هستند.
حاج آقا رنجبر: در همین جا هم درود می‌فرستیم به آستان آسمانی و مقدس وجود نازنین امیرالمومنین علیه السلام تنها گل سرخ است که از دامنش گل سرخ رشد می‌کند رویش می‌کند و پرورش پیدا می‌کند پیامبر مثل گل سرخ است لذا گلی مثل فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها که فرمود فاطمه گل است تنها از دامن او پدید می‌آید گل هست که می‌تواند گل را پدید بیاورد و وجود نازنین فاطمه‌ی زهرا گل است تنها او می‌تواند گل‌هایی مثل انوار پاکی مثل وجود نازنین امام حسن امام حسین به عالم انسانی عرضه بکند خود امام حسین علیه السلام گل است لذا از دامن او نازنینی مثل امام سجاد علیه السلام به وجود می‌آید همین طور تا به آخر این مجموعه‌ی گل‌ها تعبیر می‌شوند به اهل بیت و اهل بیت اگر چه فرزندان فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها هستند ولی ذریه‌ی رسول الله یاد می‌شوند به استثنای امیرالمومنین بقیه فرزندان فاطمه‌ی زهرا هستند امیرالمومنین هم خودش را فرزند پیامبر می‌بیند می‌گوید من کودک بودم در دامن پیامبر بودم پیامبر با دستان خودش غذا را در دهان من می‌گذاشت مثل یک کودک ولی همه‌ی این‌ها ذریه‌ی پیامبر خوانده می‌شوند یک تعمدی هم دارد این ذریه خواندن این‌ها پیش از اسلام نگاه مردم به زن یک نگاه بسیار سخیفی بود اصلا زن را انسان نمی‌دیدند برای زن منزلتی قائل نبودند نه عرب‌ها آن که هیچ یونان مهد علم و فلسفه بود همیشه نام یونان با فلسفه همراه است مهد تمدن بود آن‌ها هم نسبت به زن یک چنین نگاهی داشتند اصلا بین آن‌ها یک مسئله‌ی بغرنجی بود که آیا زن انسان است یا انسان نیست گروهی از دانشمندانشان معتقد بودند که اصلا زن انسان نیست یک نوعی از حیوانات است گروهی معتقد بودند که زن یک موقعیت برزخی دارد بین انسان و حیوان از حیوان بالاتر است از انسان فروتر ولی اسلام که آمد پیامبر نازنین که آمد تمام قامت خم می‌شد در برابر فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها و بوسه می‌زد بر دستان او کتابی که مثل امشب نازل شد از آیاتش یکی اش این است «يَهَبُ لِمَن يَشَاءُ إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَن يَشَاءُ الذُّكُورَ‌« (شوری/ 49) خداست که به شما دختر می‌دهد خداست که به شما پسر می‌دهد و اول هم دختر می‌گوید بعد پسر می‌گوید این تقدم خیلی معنا دارد چینش‌های قرآنی خیلی معنا دارد حساب کتاب دارد به همین خاطر می‌گویند هر کس فرزند اولش دختر باشد مایه میمنت است مایه مبارکی است اصلا برکت با خودش رحمت با خودش به همراه دارد تجربه هم همین را ثابت می‌کند این‌ها را ذریه‌ی پیامبر فرزندان پیامبر می‌خوانند چون آن‌ها معتقد بودند بَنُونَا بَنُُو اَبنَائِنَا می‌گفتند پسران ما فقط پسران خود ما هستند پسران دختر ما پسر ما نیستند اصلا دختر منزلتی ندارد که پسرش به انتساب پیدا بکند این که ما در دعای توسل در دعاهای دیگر تکیه می‌کنیم به این که شما‌ها همه یَابنَ رَسُولِ الله هستید درست است فرزند فاطمه‌ی زهرا هستید ولی می‌خواهیم بگوییم نه فرزند دختر هم فرزند پدر است همان شأن و منزلت را دارد هیچ تفاوت و امتیازی در کار نیست ذُرِّيَّةِ رَسُولِ اللَّهِ همه‌ی شما فرزندان پیامبر خدا هستید یک نکته‌ی لطیف دیگری هم با خودش دارد یک قطره عطر وقتی که شما می‌زنید خودت که معطر می‌شوی عطر آگین می‌شوی هیچ پیرامونت هم تا یک شعاعی آن بوی خوش عطر منتشر می‌شود یک مقدار زباله هم متعفن باشد اگر این جا باشد نه تنها همین حدود بوی نا خوش می‌دهد بلکه این بوی ناخوش تا یک شعاعی پراکنده می‌شود خوبی‌های ما بدی‌های ما مثل عطر و زباله هستند یعنی شعاع دارند فقط خودمان نیستیم که بر خوردار می‌شویم شعاع ما هم برخوردار می‌شود شعاع ما نسل ما هستند شما وقتی خوبی می‌کنی از این خوبی نسل شما هم برخوردار خواهد شد به نسلت خوبی می‌شود وقتی شما بدی می‌کنی به نسل شما هم بدی خواهد شد در نسل‌های آینده تاثیر می‌گذارد این که می‌گوییم شما ذریه‌ی پیامبر هستید خودش یک امتیاز است ذریه‌ی پیامبر بودن یعنی خوبی‌های او به شما هم رسیده یعنی شما از برکات انوار وجودی او برخوردارید این نسل بودن یک امتیاز است این فرزند بودن یک امتیاز است چون همان طوری که ویژگی‌های جسمی در غالب ژن منتقل می‌شود یک وقتی یک زن و شوهری آمدند خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن آقا گفت که من سیاهم یا سفیدم حضرت فرمود سفید هستید گفت خانم ام مثل خودم سفید است به خانمش گفت بچه‌ای که زیر چادر داری بده بچه را داد سیاه سیاه بود به پیامبر گفت این می‌تواند بچه‌ی من باشد نسبت به همسرش بدبین بود پیامبر یک نگاهی به او کرد و به او خیره شد به آن بچه فرمود بله این بچه‌ی خود شماست گفت چطوری می‌شود فرمود إنَّهُ عِرق عِرق امروز در لغت عرب به ژن ترجمه می‌شود یک ژن است آباء و اجداد تو چنین رنگی داشتند این رنگ از آن‌ها آمده آمده خورده به این بچه این جا بروز کرده چطور رنگ پوست رنگ چشم در غالب ژن انتقال پیدا می‌کند خوبی‌ها بدی‌ها آثار خوبی‌ها آثار بدی‌ها هم انتقال پیدا می‌کند یعنی اگر شما خوبی کردی به نسل شما خوبی خواهد شد بدی کردی بدی خواهد شد هم روایات این را تاکید می‌کنند هم آیات قرآن در روایت داریم که اَوحَ اللهَ تَعَالَی اِلَی مُوسَی اِنّي مُجازِي الابناءَ بِسْعِي الاباءِ اِنْ خَيْرلً فَخَيْرو وَ اِنْ شَراً فَشَرٌّ (فروع کافی، ج 2، ص 74-73) گفت موسی من بچه‌ها را به شیوه‌ی پدرانشان با آن‌ها رفتار می‌کنم اگر آن‌ها خوبی کرده باشند به این‌ها خوبی اگر بدی کرده باشند بدی به این‌ها خواهد رسید در قرآن کریم هم داریم «وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَ‌كُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّ‌يَّةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّـهَ وَلْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا» (نساء/ 9) هر کسی بچه دارد و دلش برای بچه اش می‌سوزد دلش برایش می‌تپد می‌ترسد از آینده‌ی او بیاید تقوا پیشه کند بیاید راستی پیشه کند یعنی تقوای تو به او می‌رسد اگر نگران آینده‌ی او هستی تقوا پیشه کن اگر بی تقوایی بکنی چوبش را نه تنها خودت می‌خوری او هم می‌خورد اگر صداقت پیشه بکنی نه تنها خودت از این صداقت نفع و بهره می‌بری او هم می‌برد تو مگر نمی‌گویی دلم برای بچه ام می‌سوزد دروغ نگو یک کسی به امام صادق علیه السلام فرمود این عدل است؟ حالا آباء من اجداد من یک غلطی کردند من باید چوبش را بخورم؟ فرمود فقط چوب نیست آن طرفش را هم ببین اگر کار خوبی کرده باشد آن نتیجه‌ی خوب هم به تو می‌رسد هر دو را با هم ببین بعد هم ببین اگر ظلمی به خاطر آباء به تو شود پدرانت اجدادت یک ستمی کردند حالا به تو ستم می‌شود تو بابت این ستم ماجوری و پاداش عظیمی خدا به تو خواهد داد خدا قانونش را نقض نمی‌کند این‌ها را یک اهرم گرفته برای اصلاح آدم‌ها چون آدم‌ها این قدر که بچه شان را دوست دارند خودشان را دوست ندارند گاهی نوه اش را دوست دارد نه خودش را دوست دارد نه بچه اش را بچه اش برایش خیلی عزیز است مادر حاضر است هر بلایی سر خودش بیاید سر بچه اش نیاید خدا از این اهرم استفاده کرده می‌گوید مگر نمی‌خواهی این بچه آسیب نبیند مواظب زبانت باش مواظب رفتارت باش مواظب گفتار و کردارت باش یک اهرمی است برای اصلاح آدم‌ها از آن طرف این ظلم که ناخواسته به شما رسیده بدون این که شما ظلمی کرده باشید شما قطعا ماجور هستید قطعا پاداش خواهی داشت لذا شما می‌بینید در زندگی بعضی‌ها واقعا کاری نکردند ولی چقدر به این‌ها موهبت می‌شود این آقا کاری نمی‌کند چرا این قدر جلو است من که صبح تا شب می‌دوم چرا این قدر عقبم گاهی نتیجه‌ی رفتاری است که از قبل دارد آبائش انجام دادند نتیجه اش به این رسیده یک کسی هم بیچاره گرفتار می‌شود به خاطر آباء و اجدادش ولی این گرفتاری برای این اجر دارد مزد دارد پاداش دارد و جبران می‌کند ولی قانون خودش را نقض نمی‌کند حالا این که گفته می‌شود اهل بیت ذریه‌ی پیامبر اند این ذریه بودن امتیاز است چون ذریه‌ی پیامبر اند لذا می‌گوید ذُرِّيَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ذریه‌ی هر کسی نیست اَلسَّلامُ عَلَى الدُّعاةِ اِلَى اللَّهِ درود بر شما انسان‌هایی که دعوت می‌کردید دعات جمع داعی است داعی یعنی دعوت کننده شما داعی بودید هر کدام دعوت می‌کردید دیگران را به چه دعوت می‌کردید به خودتان؟ نه الی الله اگر به خودشان دعوت می‌کردند می‌شد شرک همان چیزی که وهابی‌ها می‌گویند این‌ها کسی را به خودشان دعوت نمی‌کنند این‌ها همه دارند به خدا دعوت می‌کنند یک بار گفتم مثل یک تابلویی است که می‌خواهی بروی حرم امام از این طرف برو این‌ها تابلو اند اعلام اند نقش یک تابلو دارند راه را از بیراهه نشان می‌دهند در این که شک نیست اگر این باشد تمام تابلوهایی که در جاده هستند شرک هستند باید بکنید اَلسَّلامُ عَلَى الدُّعاةِ اِلَى اللَّهِ این‌ها دعوت می‌کنند انسان‌ها را به خدا یک گل شمعدانی اگر امروز در این گلدان باشد فردا در گلدان دیگر روز سوم در گلدان سومی می‌خشکد باید در یک گلدان باشد آن هم یک گلدانی که خاکش مساعد و مناسب باشد اهل بیت می‌گویند شما مثل گل شمعدانی می‌مانید هر روزی سراغ یکی نروید هر روزی به دامن یک کسی نیفتید یکی را انتخاب بکنید آن هم کسی که مناسب شما باشد و آن یکی هم فقط خداست لذا دعوت می‌کردند انسان‌ها را به سمت خدا الدعات الی الله می‌گفتند اگر جز به سوی خدا بروید پژمرده می‌شوید می‌خشکید
جز خدا هر چه خوش است یا ناخوش است *** آدمی سوز است و عین آتش است
به قول مولوی هر چه بروی تو را به آتش خواهد کشید.
شریعتی: بسیار خوب خیلی ممنون بهترین کار برای امشب چیست
حاج آقا رنجبر: دعا و فهم این دعایی که امشب می‌خوانیم دعای جوشن کبیر 1001 نام خداست در حقیقت هزار و یک راه پیش پای من و شما گذاشته برای به خدا رسیدن شما وقتی می‌گویی یا ستار یعنی یکی از راه‌های رسیدن به خدا ستاریت است ستار شو ستار شو خو گیر از حلم خدا وقتی می‌گویی یا کریم یعنی یکی از راه‌های رسیدن به خدا کرامت است آقایی است بزرگ منشی است تو وقتی آقایی کرامت می‌کنی یک راهی بین خودت و خدا باز کردی می‌شویم مثل خدا.
شریعتی: خیلی ممنون شاید چهل روز پیش بود که ما یک قراری با هم گذاشتیم برای رسیدن به قله‌ی رمضان قدم به قدم آمدیم لحظه شماری کردیم برای رسیدن به شب سرنوشت هر روز گفتیم الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب که امشب با تمام وجود بگویی الغوث الغوث.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group