پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

94-04-21-حجت الاسلام والمسلمین رنجبر-(شرح زیارت جامعه کبیره)

موضوع برنامه: شرح زیارت جامعه کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 94/04/21

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین


دلا بسوز که سوز تو کارها بکند *** نیاز نیمه شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش *** که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند *** هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک *** درد در تو نبیند که را دوا بکند
ز بخت خفته ملولم بود که بیداری *** به وقت فاتحه‌ی صبح یک دعا بکند
بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد *** مگر دلالت این دولتش صبا بکند


شریعتی: سلام می‌گویم به همه‌ی شما بینندگان عزیز طاعات و عبادات شما قبول باشد. حاج آقای رنجبر سلام علیکم و رحمة الله خیلی خوش آمدید
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام بسم الله الرحمن الرحیم من هم خدمت شما و بینندگان عرض سلام و ادب و احترام دارم
شریعتی: سلامت باشید خوشحالیم خدمت شما هستیم در بخش ابتدایی گفتگویمان به رسم یک شنبه‌ها که خدمت حاج آقای رنجبر هستیم بفرمایید
حاج آقا رنجبر: عطار یک حکایتی دارد می‌گوید یک وقتی زلیخا به غلامش گفت که چرا نشسته‌ای گفت چه کار کنم گفت بلند شو تازیانه را بردار یوسف را ببر اتاق بغل شلاق بزن جوری بزن که من صدایش را بشنوم گفت باشد تازیانه را برداشت یوسف را هم بلند کرد و رفت اتاق پشت به یوسف آرام گفت ببین من می‌زنم ولی به تو نمی‌زنم به این پوستین می‌زنم به زمین می‌زنم به دیوار می‌زنم ولی هر بار که زدم تو بلند بگو آخ شروع کرد می‌زد به پوستین یوسف می‌گفت آخ می‌زد به دیوار یوسف می‌گفت آخ آخرش به او گفت ببین برای این که زلیخا بعدا شک نکند یک تازیانه هم به خودت می‌زنم که رد تازیانه روی لباست بماند گفت باشد محکم زد همین که زد یوسف یک آه جانسوزی کشید زلیخا گفت بس است دیگر نزن حالا این قصه است افسانه است حقیقت ندارد نمی‌تواند هم حقیقت داشته باشد چون یوسف هر چه دارد از صدقش است یوسف صدیق است ولی یک حقیقتی با خودش دارد و آن این که آه صاحب درد را باشد اثر اگر آهی از سر سوز از سر درد باشد کارگر می‌افتد و تاثیر می‌کند مولوی یک جایی می‌گوید که
نوحه گر گوید حدیث سوزناک *** لیک کو سوز دل و دامان چاک
می گوید در مجلس ترحیم و عزایی یک نوحه خوانی نوحه گری می‌کند مرثیه می‌کند همه گریه می‌کنند شیون می‌کنند ناله می‌کنند آه می‌کشند ولی آن مادری که بچه اش را از دست داده آن هم ناله می‌کند ولی آن ناله کجا این ناله‌ها کجا دل انسان آتش می‌گیرد وقتی ناله‌ی آن صاحب عزا و صاحب سوز و صاحب درد را می‌شنود واقعا دردمند است دردمندانه ناله می‌کند از سر سوز و درد ناله می‌کند حالا حافظ همین را می‌گوید می‌گوید این ناله‌های ما وقتی در دستگاه الهی کارگر می‌افتد و تاثیر می‌گذارد و دریای رحمت الهی را به جوش می‌آورد که واقعا از سر سوز باشد از سر درد باشد یک دردی در خودمان احساس کرده باشیم علت این که خیلی از دعاهای ما جواب ندارد همین است چون سوزی در کار نیست دردی در کار نیست یک چیزی همه دارند می‌گویند ما می‌گوییم عادت است همه می‌خوانند ما هم می‌خوانیم طبیب عشق یکی از نام‌های خدا طبیب است یا طبیب. پیامبر هم می‌فرمود و رَبَّ العَالَمِین کَالطَبِیبِ خدا هم مثل طبیب است این طبیب هم سراپا عشق است به بنده هایش سراپا مهر است مشفق است شفقت است آن هم چه شفقتی چه مهربانی چه لطفی لطفی که هیچ کس ندارد «وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ‌« (انعام/ 103) این چینش‌های قرآن خیلی حساب شده است این ماه مبارک رمضان فقط ماه قرائت و خواندن نباید باشد باید ماه تأمل باشد چرا خدا کلمه‌ی خبیر را گذاشت کنار کلمه‌ی لطیف؟ می‌گفتی هو الطیف می‌گفتی هوالخبیر. من وقتی نسبت به شما لطیف ام با لطف با ملاطفت رفتار می‌کنم که ندانم شما پشت سر من چه گفتی چه کردی اگر خبیر باشم اگر با خبر باشم محال است به شما لطف کنم محال است لطیف رفتار کنم برخورد می‌کنم مثل خودت با خودت برخورد می‌کنم بلکه بدتر از خودت با خودت برخورد می‌کنم ما‌ها لطیف هستیم در صورتی که خبیر نباشیم ولی خدا می‌گوید من لطیف خبیر هستم من پشت صحنه‌های تو را خوب می‌دانم خلوت‌های تو را خوب می‌دانم من می‌دانم که تو حرف هر کس و ناکسی را روی سر گذاشتی جز حرف من هر چه من گفتم تو زیر پا گذاشتی من خبر دارم اما همین منی که خبر دارم باز نسبت به تو لطیف هستم به تو لطف دارم با تو مهربانم این یعنی سراپا عشق لذا می‌گوید طبیب عشق این عاشق نیست این خود عشق است نمی‌گوید طبیب عاشق می‌گوید طبیب عشق. طبیب عشق مسیحا دم است اصلا دم مسیحایی دارد نفس حضرت مسیح زنده کننده بود به مرده می‌خورد زنده می‌شد مسیح اگر دم مسیحایی داشت مال خودش نبود مال او بود مسیحا دم واقعی او است طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق. دلسوز است لیک چو درد در تو نبیند سوزی در تو نمی‌بیند چو درد در تو نبیند که را دوا کند بعد از نماز دستت را بالا می‌کنی خدایا عاقبت ما را بخیر کن واقعا دنبال عاقبت به خیری هستی؟ ذهنت هزار جا هست زبانت یک چیزهایی را می‌بافد چه عاقبت به خیری اصلا محل به تو نمی‌دهد با درد با سوز بفهمی که عاقبت به شری یعنی چه طرف یک عمری زحمت کشیده خدمت کرده ولی الآن ببین چطور با چه افتضاحی از این عالم رفت یک سوزی داشته باش یک دردی داشته باش طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق *** لیک چو درد در تو نبیند که را دوا بکند.
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار *** که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
یک درخت دارد شاخه اش می‌شکند خورد می‌شود یک پایه می‌گذارند زیرش یک تکیه گاه برایش می‌گذارند نمی‌شکند خورد نمی‌شود یک دیوار دو ستون چوبی تکیه می‌دهند نمی‌ریزد آوار نمی‌شود می‌گوید خدا که از این چوب کمتر نیست بیا به او تکیه بکن نمی‌شکنی خورد نمی‌شوی اگر تکیه گاهت خدا نباشد اگر به خدا تکیه نکنی می‌شکنی آوار می‌شوی فرو می‌ریزی هم خودت را آسیب می‌زنی هم دیگران را بیا کارهایت را به خدا واگذار کن بیا به خدا تکیه کن بیا به خدا توکل کن تو با خدای خود انداز کار کار را به خدا انداختن یعنی کار را به خدا واگذار کردن یعنی توکل کردن تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار می‌گوید دلت خوش باشد نمی‌شکنی خورد نمی‌شوی نعم الوکیل است در این دادگاه‌ها بعضی وکلا هستند که خیلی مسلط بر قوانین اند می‌گوید اگر فلانی وکیلت شود می‌بری برنده‌ای خدا نعم الوکیل است تو با خدای خود انداز و دل خوش دار که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند ببین همه مدعی اند شما یک نفر را پیدا کن در عالم مدعی نباشد من مدعی ام از شما بهترم و چون مدعی ام از شما بهترم برای شما دردسر ساز هستم هی سعی می‌کنم شما را کمرنگ کنم خودم را پر رنگ کنم اول مدعی عالم شیطان بود تمام مدعی‌ها ریشه در شیطان دارند مدعی بود که من از آدم بهترم «أَنَا خَيْرٌ‌ مِّنْهُ» (اعراف/ 12) لذا برایش دردسر درست کرد یک کاری کرد از خانواده اش پاشید از بهشت او را بیرون کرد و گفت تا قیامت هم همین کار را خواهم کرد با نسلش همین کار را کرد چون مدعی بود مدعی دردسر ساز است می‌گوید عالم پر از مدعی است می‌خواهی از مدعی‌ها خلاص شوی از چنگ این‌ها نجات پیدا کنی همان کاری کن که آدم کرد به ما پناه برد به ما تکیه کرد به ما توکل کرد تو هم بچه‌ی آدمی مثل آدم رفتار کن بچه‌ی آدم باش
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار *** که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
خدا رحم می‌کند به هر کسی هم که به او رو کند رحم می‌کند چه یک کودک باشد چه یک پیر سالخورده باشد در دعا می‌خوانیم یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ یا راحِمَ الشَّیْخِ الْکَبیرِ (دعای جوشن کبیر) منتها کی رحم می‌کند؟ يا راحِمَ مَنِ اسْتَرْحَمَهُ خدا به کسی رحم می‌کند که انسان از او رحم بخواهد یعنی واقعا یک دردی داشته باشد گاهی طرف می‌گوید چرا خدا به ما رحم نمی‌کند تو نمی‌خواهی به اضطرار نرسیدی می‌گوید یا راحم ولی راحم چه کسی؟ من استرحم کسی که طلب رحم بکند باید طلب بکند یعنی اراده بکند یعنی بخواهد کسی نمی‌خواهد.
شریعتی: توکل کردن کار هر کسی نیست
حاج آقا رنجبر: بله معرفتی می‌خواهد که انسان باید داشته باشد اعتماد بکند واگذار بکند همان طور که شما به آدم‌های معمولی هم همین طوری توکل و اعتماد نمی‌کنی یک معرفتی نسبت به آن‌ها می‌شوی معرفت می‌شود پشتوانه می‌گوید من با این کار کردم آدم خوبی است سابقه اش خوب است یکی دیگر هم همین را می‌گوید یکی دیگر هم همین طور این معرفت‌ها دست به دست هم می‌دهد شما سرمایه ات را در اختیار این آدم می‌گذاری. توکل شرطش معرفت است به میزانی که انسان معرفت داشته باشد به همان میزان توکل دارد و اتکال دارد و اتکا می‌کند
تو با خدای خود انداز و دل خوش دار *** که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
ز بخت خفته ملولم بود که بیداری *** به وقت فاتحه‌ی صبح یک دعا بکند
یک وقت شما در صحرا می‌خواهی آتش کنی آتش را باید فوت کنی و بدمی تا بگیرد و الا شعله نمی‌گیرد بچه‌ی شما شش سالش است اصرار که من فوت کنم هر چه می‌گویی پسر جان تو نمی‌توانی می‌گوید نه من فوت می‌کنم هی فوت می‌کند هی فوت می‌کند چشم خودش را خسته می‌کند اشک از چشمانش می‌آید بعد می‌گویی پسر جان برو کنار کار بعد شما که بزرگ تری یک فوت می‌کنی این گر می‌گیرد شعله می‌گیرد دعا کردن مثل فوت کردن است مثل دمیدن است گفت خلق اطفال اند جز مرد خدا ما همه بچه ایم ما وقتی دعا می‌کنیم مثل همان فوتی است که آن بچه می‌کند کارگر نمی‌افتد لذا حافظ می‌گوید من هرچه دعا می‌کنم که نتیجه‌ای ندارد می‌شود یک آدم بیداری یک آدم شب زنده داری به وقت فاتحه‌ی صبح. فاتحه یعنی طلوع صبح همان صبح صادق سپیده دم نه طلوع آفتاب بلکه طلوع صبح سحر تمام شده حالا صبح شروع شده می‌خواهی بایستی به نماز می‌گویند بهترین وقت برای دعا این وقت است سر اذان صبح می‌گوید می‌شود یک بیداری یک شب زنده داری نماز شبش را خوانده حالا می‌خواهد بایستد نماز صبحش را بخواند در این بینابین دستش را بالا می‌برد یک دعایی به ما بکند این گره از کار فروبسته‌ی ما باز شود مگر این که یک بیداری دعا بکند دعای ما که نمی‌گیرد ز بخت خفته می‌گوید بخت من اقبال من خفته بخت هم که این‌ها می‌گویند منظورشان شانس نیست چون به شانس اعتقادی ندارد یعنی شرایط شراط مساعد و مناسبی برای رشد و تعالی من پیشامد نکرده من به آن رشدی که باید نرسیدم ز بخت خفته ملولم دل تنگم بود که بیداری امید است که یک انسان بیدار شب زنده داری یعنی امید دارم مگر که یک چنین اتفاقی برایم بیفتد و این بخت ما باز شود به وقت فاتحه‌ی صبح در وقت آن طلوع صبح گاهی صبح گاهان یک دعا خیلی هم نمی‌خواهم یک دعا بکند یعنی زندگی من از این رو به آن رو خواهد شد این بخت خفته بیدار می‌شود این شرایط مساعد و مناسب فراهم می‌شود چون دعا خیلی نقش دارد گفت بس در بسته همین حافظ در یک جای دیگر می‌گوید بس در بسته به مفتاح دعا بگشاید خیلی درهای بسته با کلید دعا باز می‌شود. البته کلیدی که دندانه داشته باشد کلیدهای ما دندانه ندارد گفت الدُّعاء مِفتَاحٌ وَ أصنَانَهُ لُقمَةُ الحَلالِ دعا کلید است و مثل همه‌ی کلید‌ها دندانه می‌خواهد دندانه اش لقمه‌های حلال است لقمه‌های ما واقعا حلال نیست منظورم این نیست که سر سفره می‌آید ان شاء الله حلال است ولی لقمه فقط این نیست حرف هم لقمه است حرف‌هایی که می‌شنویم لقمه است وقتی یک حرف غیبتی می‌شنویم این لقمه‌ی حرام است ورودی‌های ما نگاه‌های ما لقمه‌های حرام است خیلی هایش این مثل کلیدی است که دندانه ندارد باز نمی‌کند شما هی کلید می‌اندازی هی می‌اندازی باز نمی‌کند لذا هر چه دست بالا می‌بری اتفاقی نمی‌افتد ولی کسانی هستند که این‌ها لقمه هایشان حلال است حرفی که می‌شنوند حرف حلال است چیزی که می‌بینند حلال است یعنی خط قرمز‌ها برایشان خط قرمز است این‌ها وقتی دعا می‌کنند دست به آسمان می‌شوند خیلی تاثیر دارد خدا این دعاها را می‌شنود لذا وقتی این‌ها دعا می‌کنند قفل آدم باز می‌شود گره از کار فرو بسته‌ی آدمی باز می‌شود دعا خیلی نقش دارد خدا رحمت کند مرحوم محمد تقی مجلسی پدر علامه‌ی مجلسی می‌گویم من جوان بودم رفتم پیش مرحوم شیخ بهایی گفتم من یک مقدار نمازهای قضا دارم می‌شود من نماز شب بخوانم و نماز قضاهایم را یک وقت دیگر بخوانم ایشان فرمود که نه شما همان نمازهای قضایت را بخوان گفتم حیف است سحر است شب است من از فضائل نماز شب محروم نباشم گفت نه نماز قضایت را بخوان می‌گوید شب پشت بام خوابیده بودم خواب دیدم در یک بازار خربزه فروش‌های اصفهان کنار مسجد جامع است یک مرتبه امام زمان علیه السلام را در عالم خواب زیارت کردم با یک شور و شعف و نشاطی رفتم خودم را به حضرت رساندم گفتم من چند تا سوال دارم فرمود بپرس یکی اش همان بود گفتم من نماز‌های قضا دارم شب که بلند می‌شوم نماز قضا بخوانم یا نماز شب بخوان فرمود نماز شب بخوان بعد گفتم من که شما را همیشه نمی‌بینم می‌شود یک کتابی به من معرفی بکنی من آن کتاب را عمل کنم فرمود برو پیش آقای تاج به او بگو فلانی من را فرستاده آن کتاب را به تو بدهد می‌گوید من در همان عالم خواب آقای تاج را می‌شناختم در عالم خواب خودم رفتم می‌دانستم هم که کجا است رفتم پیشش گفتم آقا من را فرستاده گفته یک کتاب بدهید یک کتاب در آورد داد من کتاب را دیدم یک مرتبه از خواب بیدار شدم تا از خواب بیدار شدم حالم دگرگون شد فکر می‌کردم بیدارم این‌ها در بیداری اتفاق افتاده نه این که خواب بوده ولی بعد به خودم گفتم یک سری بروم همان جایی که امام را خواب دیدم در بازار خربزه فروش‌ها شاید اتفاقی افتاد رفتم آن جا یکی از بستگان ما فامیلش تاج بود بعد از مدت‌ها ما را دید به من گفت این طرف‌ها گفتم کاری داشتم گفت بیا برویم خانه من یک چند تا کتاب دارم شاید به دردت بخورد می‌گوید ما را برد خانه یک چند کتاب گذاشت برابر ما اولین کتابی که چشمم به آن افتاد همان کتابی بود که در خواب دیده بودم نگاه کردم دیدم صحیفه‌ی سجادیه است اشک هایم جاری شد هر چه گفت کجا بنشین بقیه‌ی کتاب‌ها را ببین گفتم نه همین کافی است بعد می‌گوید من از آن روز به بعد در شهر اصفهان منزلت و جایگاه این کتاب را برای مردم شهر روشن کردم خانه‌ای نبود که در آن خانه دو سه تا صحیفه‌ی سجادیه نباشد و بسیاری از مردم شهر اصفهان به برکت این کتاب مستجاب الدعوه شدند جالب است ایشان از امام زمان علیه السلام می‌خواهد یک کتابی به من معرفی کنید که من عمل کنیم ما معمولا کتاب خدا را برای خواندن می‌بینیم صحیفه‌ی سجادیه را برای عمل و به عنوان دستورالعمل معرفی می‌کند می‌خواهم بگویم نقش دعا فوق العاده کارساز است تاثیرگذار است این است که حافظ به دعا سخت تکیه می‌کند به خصوص به دعای اولیای خدا یک جایی هم می‌گوید من اگر به جایی رسیدم این دعاها پشت سرم بود فقط همت و تلاش خودم نبود همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود *** که ز بند غم ایام نجاتم دادند.
هم خودم کوشش کردم تلاش کردم هم یمن دعای سحر اولیای خدا بود
بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد *** مگر دلالت این دولتش صبا بکند
می گوید من حافظ که واقعا در این راه سوختم از این همه رنج از این همه سختی از این همه مشکلات و بویی هم به آن جمال حق نبردم هنوز بویی نبردم ولی امیدوارم یک کسی پیدا شود نقش صبا بازی بکند چطور باد صبا بوی خوش گل را به مشام انسان می‌رساند یک کسی هم باشد نقش باد صبا را بازی بکند ما را به این دولت ما را به این سعادت ما را به این خوشبختی که بویی از زلف یار بردن باشد رهنمون باشد
شریعتی: خیلی ممنون مشرف می‌شویم به محضر قرآن کریم بعد ان شاء الله برمی‌گردیم خدمت شما و حاج آقا خواهیم بود فرازهای ناب زیارت جامعه‌ی کبیره را برای ما شرح خواهند داد. صفحه‌ی 505 آیات 21 ام تا 28 ام سوره‌ی مبارکه‌ی احقاف قرار امروز ما است. لحظه لحظه‌ی زندگیتان منور به نور قرآن باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَاذْكُرْ‌ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنذَرَ‌ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتِ النُّذُرُ‌ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّـهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿٢١﴾ قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَأْفِكَنَا عَنْ آلِهَتِنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿٢٢﴾ قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّـهِ وَأُبَلِّغُكُم مَّا أُرْ‌سِلْتُ بِهِ وَلَـكِنِّي أَرَ‌اكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ ﴿٢٣﴾ فَلَمَّا رَ‌أَوْهُ عَارِ‌ضًا مُّسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قَالُوا هَـذَا عَارِ‌ضٌ مُّمْطِرُ‌نَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ رِ‌يحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿٢٤﴾ تُدَمِّرُ‌ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ‌ رَ‌بِّهَا فَأَصْبَحُوا لَا يُرَ‌ى إِلَّا مَسَاكِنُهُمْ كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِ‌مِينَ ﴿٢٥﴾ وَلَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيمَا إِن مَّكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارً‌ا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُ‌هُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُم مِّن شَيْءٍ إِذْ كَانُوا يَجْحَدُونَ بِآيَاتِ اللَّـهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿٢٦﴾ وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا مَا حَوْلَكُم مِّنَ الْقُرَ‌ى وَصَرَّ‌فْنَا الْآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْ‌جِعُونَ ﴿٢٧﴾ فَلَوْلَا نَصَرَ‌هُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّـهِ قُرْ‌بَانًا آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَذَلِكَ إِفْكُهُمْ وَمَا كَانُوا يَفْتَرُ‌ونَ ﴿٢٨﴾ وَاذْكُرْ‌ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنذَرَ‌ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتِ النُّذُرُ‌ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّـهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿٢١﴾ قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَأْفِكَنَا عَنْ آلِهَتِنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿٢٢﴾ قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّـهِ وَأُبَلِّغُكُم مَّا أُرْ‌سِلْتُ بِهِ وَلَـكِنِّي أَرَ‌اكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ ﴿٢٣﴾ فَلَمَّا رَ‌أَوْهُ عَارِ‌ضًا مُّسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قَالُوا هَـذَا عَارِ‌ضٌ مُّمْطِرُ‌نَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ رِ‌يحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿٢٤﴾ تُدَمِّرُ‌ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ‌ رَ‌بِّهَا فَأَصْبَحُوا لَا يُرَ‌ى إِلَّا مَسَاكِنُهُمْ كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِ‌مِينَ ﴿٢٥﴾ وَلَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيمَا إِن مَّكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارً‌ا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُ‌هُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُم مِّن شَيْءٍ إِذْ كَانُوا يَجْحَدُونَ بِآيَاتِ اللَّـهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿٢٦﴾ وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا مَا حَوْلَكُم مِّنَ الْقُرَ‌ى وَصَرَّ‌فْنَا الْآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْ‌جِعُونَ ﴿٢٧﴾ فَلَوْلَا نَصَرَ‌هُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّـهِ قُرْ‌بَانًا آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَذَلِكَ إِفْكُهُمْ وَمَا كَانُوا يَفْتَرُ‌ونَ ﴿٢٨﴾
ترجمه:
و [سرگذشت هود] برادر قوم عاد را یاد کن، هنگامی که قومش را در سرزمین احقاف بیم داد، و بی تردید بیم دهندگانی پیش از او و پس از او [در آن سرزمین] گذشته بودند که فقط خدا را بپرستید؛ زیرا من بر شما از عذاب روزی بزرگ می ترسم. (۲۱) گفتند: آیا آمده ای تا ما را از [پرستش] معبودانمان بر گردانی، پس اگر راستگویی عذابی که ما را تهدید می کنی بیاور! (۲۲) گفت: آگاهی [به کیفیت عذاب و زمان آمدنش] فقط نزد خداست، و من آیینی را که به آن فرستاده شده ام به شما ابلاغ می کنم، ولی من شما را گروهی می دانم که همواره نادانی می کنید. (۲۳) پس هنگامی که عذاب را [در پهنه فضا] به صورت ابری گسترده دیدند که به سوی درّه ها و آبگیرهایشان روی آورده، گفتند: این ابری باران زا برای ماست. [هود گفت: نه] بلکه این همان چیزی است که آن را به شتاب خواستید، بادی است که در آن عذابی دردناک است؛ (۲۴) [چنان بادی است که] همه چیز را به فرمان پروردگارش در هم می کوبد و نابود می کند. پس آنان [به سبب آن عذاب] چنان شدند که جز خانه هایشان دیده نمی شد. این گونه مردم گناهکار را کیفر می دهیم. (۲۵) همانا ما به آنان در اموری قدرت و تمکن داده بودیم که شما را در آن امور چنان قدرت و نیرویی نداده ایم، و برای آنان گوش و چشم و دل قرار داده بودیم، ولی گوش و چشم و دلشان چیزی از عذاب را از آنان برطرف نکرد؛ زیرا همواره [با داشتن آن ابزار تشخیص] آیات ما را انکار می کردند، و سرانجام عذابی که همواره آن را مسخره می کردند، آنان را احاطه کرد. (۲۶) و به راستی ما [اهل] آبادی هایی را که پیرامون شما [اهل مکه] بودند [به کیفر طغیانشان] هلاک کردیم و آیات خود را به صورت های گوناگون [برای آنان] بیان داشتیم، باشد که برگردند. (۲۷) پس چرا معبودانی که به جای خدا انتخاب کردند به گمان اینکه آنان را به خدا نزدیک کند، آنان را [هنگام نزول عذاب] یاری نکردند بلکه [گم شده] از دستشان رفتند، و این بود [سرانجام و نتیجه] دروغشان و آنچه را همواره افترا می زدند. (۲۸) و [سرگذشت هود] برادر قوم عاد را یاد کن، هنگامی که قومش را در سرزمین احقاف بیم داد، و بی تردید بیم دهندگانی پیش از او و پس از او [در آن سرزمین] گذشته بودند که فقط خدا را بپرستید؛ زیرا من بر شما از عذاب روزی بزرگ می ترسم. (۲۱) گفتند: آیا آمده ای تا ما را از [پرستش] معبودانمان بر گردانی، پس اگر راستگویی عذابی که ما را تهدید می کنی بیاور! (۲۲) گفت: آگاهی [به کیفیت عذاب و زمان آمدنش] فقط نزد خداست، و من آیینی را که به آن فرستاده شده ام به شما ابلاغ می کنم، ولی من شما را گروهی می دانم که همواره نادانی می کنید. (۲۳) پس هنگامی که عذاب را [در پهنه فضا] به صورت ابری گسترده دیدند که به سوی درّه ها و آبگیرهایشان روی آورده، گفتند: این ابری باران زا برای ماست. [هود گفت: نه] بلکه این همان چیزی است که آن را به شتاب خواستید، بادی است که در آن عذابی دردناک است؛ (۲۴) [چنان بادی است که] همه چیز را به فرمان پروردگارش در هم می کوبد و نابود می کند. پس آنان [به سبب آن عذاب] چنان شدند که جز خانه هایشان دیده نمی شد. این گونه مردم گناهکار را کیفر می دهیم. (۲۵) همانا ما به آنان در اموری قدرت و تمکن داده بودیم که شما را در آن امور چنان قدرت و نیرویی نداده ایم، و برای آنان گوش و چشم و دل قرار داده بودیم، ولی گوش و چشم و دلشان چیزی از عذاب را از آنان برطرف نکرد؛ زیرا همواره [با داشتن آن ابزار تشخیص] آیات ما را انکار می کردند، و سرانجام عذابی که همواره آن را مسخره می کردند، آنان را احاطه کرد. (۲۶) و به راستی ما [اهل] آبادی هایی را که پیرامون شما [اهل مکه] بودند [به کیفر طغیانشان] هلاک کردیم و آیات خود را به صورت های گوناگون [برای آنان] بیان داشتیم، باشد که برگردند. (۲۷) پس چرا معبودانی که به جای خدا انتخاب کردند به گمان اینکه آنان را به خدا نزدیک کند، آنان را [هنگام نزول عذاب] یاری نکردند بلکه [گم شده] از دستشان رفتند، و این بود [سرانجام و نتیجه] دروغشان و آنچه را همواره افترا می زدند. (۲۸)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: حالا دیگر واقعا در روزهای پایانی ماه مبارک رمضان دعای وداع ماه مبارک رمضان را از همین روزها بخوانیم جمع شدن سفره‌ی با برکت الهی شاید قدرش را بیشتر بدانیم ان شاء الله لحظه لحظه‌ی این روزهایمان و این شب هایمان که از ماه مبارک رمضان باقی مانده پر از خیر و برکت باشد و بتوانیم نهایت استفاده را از این روزها و شب‌ها ببریم و حالا اشاره‌ی قرآنی امروز را حاج آقای رنجبر بفرمایند
حاج آقا رنجبر: کشتی را در خشکی می‌سازند اما در جای دیگری در دریا از آن استفاده می‌کنند یک جایی ساخته می‌شود یک جای دیگری مورد استفاده قرار می‌گیرد عبادات همین روزه همین نماز حج نقش کشتی را دارند در دنیا انجام می‌شود ولی سود و صرفه‌ی نهایی شان در عالم آخرت است صداقت مثل کشتی است این جا به خرج می‌دهی یک جای دیگر نفع و سودش را می‌بری نگو من هر کجا صداقت به خرج دادم زیان دیدم اصلا قرار نیست شما این جا سود ببری «يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ» (مائده/ 119) می‌گوید قیامت یک روزی است که شما از این صدقت آن جا منتفع می‌شوی آن جا برخوردار می‌شوی مثل کشتی است نسبت به آن جا سود این جا محسوب نمی‌شود بی سود که نیست قطعا سود دارد شعله‌ی شمع در شب در فضای تاریک نور خوبی دارد همان جایی که به زیان ما تمام می‌شود زیانی نیست واقعا آرامشی که نصیبت می‌شود خیلی ارزش و قیمتش بیشتر است تا زیان مادی که متحمل می‌شویم منتها این نور شمع در شب چقدر نور دارد؟ شمس در روز چقدر نور دارد قابل مقایسه نیست صدق در دنیا شمع است در آخرت شمس است لذا می‌گوید «يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ» آن روز الآن بهره‌ای که می‌بری اصلا بهره‌ای نیست سودی که می‌بری سودی نیست اصلا ما در مقابل آن سودی حساب نمی‌کنیم زیان حساب می‌کنیم آن جا می‌فهمیم فتح الفتوح کردیم همان طور که نوح وقتی طوفانی شد فهمید چه کار کرده و فهمیدند که نوح چه کار کرده نوح را مسخره می‌کردند کشتی می‌ساخت هر کس می‌آمد مسخره می‌کرد می‌گفت یک روزی طوفانی می‌شود زمین و آسمان باران می‌بارد آب می‌جوشد مسخره اش می‌کردند حالا طوفانی شد این رفت زیر دریا چه کار می‌کنید چطور می‌شود خداوند به او می‌گفت «وَاصْنَعِ الْفُلْكَ» (هود/ 37) تو بساز کار خودت را بکن گوشت بدهکار نباشد الآن خیلی‌ها شما را مسخره می‌کنند روزه داری شما را حجاب شما را مسخره می‌کنند نماز شما را مسخره می‌کنند این مسخره‌ها به نوح هم متوجه می‌شد ولی خدا گفت کارت را بکن تو کشتی ات را بساز حجاب نماز یک کشتی است یک روزی طوفان عالم را برمی‌دارد یک روز عالم طوفانی می‌شود همین آدم‌هایی که همین چیزها را مسخره می‌کردند همین چیزها آن‌ها را احاطه خواهد کرد عذاب خدا را مسخره می‌کردند عذاب خدا آن‌ها را احاطه می‌کند بخشی از آیاتی که امروز تلاوت شد همین بود «وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ» می‌گوید یک روزی می‌آید که احاطه می‌کند فرا می‌رسد این‌ها همان چیزهایی که این‌ها مسخره اش می‌کردند همان عذابی که به تمسخر می‌گرفتند و آن روز کسانی نجات پیدا می‌کنند که کشتی را خوب ساخته باشند.
شریعتی: خیلی ممنون ان شاء الله همه مان اهل نجات باشیم به برکت نام اهل بیت و سعی و تلاشی که در این دنیا می‌کنیم. هفته‌ی قبل شنیدیم در شأن اهل بیت از فرازهای زیارت جامعه‌ی کبیره که اهل بیت داعی الی الله هستند ادامه‌ی فرمایشات شما را می‌شنویم.
حاج آقا رنجبر: الْأَدِلَّاءِ عَلَى مَرْضَاةِ اللَّه بدون زیر پایی نمی‌شود بالا رفت شما می‌خواهی یک لامپی باز کنی ببندی نیاز به زیر پایی داری هر چیزی هم به درد زیر پایی نمی‌خورد چهار متکا بگذاری دستت که نمی‌رسد هیچ با سر هم می‌خوری زمین چراغی که دستت است هم خورد می‌شود زیر پایی نردبان است نردبان ساخته شده برای زیر پایی بالش را برای زیر پایی نساختند کتاب را برای زیر پایی نساختند در عالم معنویت هم همین طور است انسان اگر بخواهد بالا برود رشد بکند باید زیر پایی داشته باشد هر چیزی هم زیر پایی نمی‌تواند باشد صداقت زیر پایی خوبی نیست مروت انصاف جوانمردی این‌ها زیرپایی‌های خوبی نیستند اگر زیر پا گذاشتی زمین می‌خوری خدا یک نردبان‌هایی قرار داده می‌گوید با آن نردبان‌ها بالا برو هوا و هوس نفسانیت دلم می‌خواهد میلم می‌کشد این‌ها نردبان‌های قرص و محکمی هستند خدا داده این‌ها را بگذارید زیر پا تا وقتی نفسانیتت هوست میلت تمایلت دل بخواهی هایت را به خاطر خدا می‌گذاری زیر پایت آن وقت است که اوج می‌گیری آن وقت است که بالا می‌روی وقتی رضای خودت را زیر پا گذاشتی تا به رضای الهی دست پیدا بکنی این‌ها زیر پایی‌های محکمی هستند منتها این که واقعا رضای خدا در چی هست در چه نیست ما نمی‌فهمیم ما نمی‌دانیم به همین خاطر خداوند اهل بیت را فرستاد ویژگی این‌ها این است که الْأَدِلَّاءِ ادلا جمع دلیل است دلیل یعنی راهنما عَلَى مَرْضَاةِ اللَّه این‌ها راهنما هستند به آن چه که مورد رضای خداست این‌ها به شما می‌گویند رضای خدا در چیست و رضای خدا در چه چیزی نیست می‌آیند می‌گویند رحم کن رضای خدا در رحم است این قدر که رحم و رحمت و دلسوزی و شفقت نسبت به دیگران دریای رحم و رحمت الهی را به جوش می‌آورد و رضای الهی را متوجه شم می‌کند هیچ چیز نمی‌تواند آن رضایت را متوجه بکند بیا رحم کن اِرحَم مَن دونَكَ يَرحَمكَ مَن فَوقَكَ (تصنیف غررالحکم دررالکلم، ص435، ح 9974) به آن کسی که زیر دستت است رئیسی مدیری معاون هستی هر که هستی هر چه هستی به کارمند زیر دستت رحم بکن اگر رحم بکنی آن کسی که آن بالا نشسته به تو رحم می‌کند اگر رحم نکردی رحم نخواهد کرد اگر با بی رحمی برخورد کردی با بی رحمی مثل خودت با خودت رفتار می‌کند ارْحَمُوا مَنْ فِي الأَرْضِ يَرْحَمْكُمْ مَنْ فِي السَّمَاءِ (مستدرك الوسائل، ج 9، ص 159) یا داریم مَن رَحِمَ وَ لَو ذَبيحَةَ عُصفورٍ رَحِمَهُ اللّه‏ُ يَومَ القيامَةِ (نهج الفصاحه، ص 768 ، ح3013) اگر کسی رحم بکند ولو به لاشه‌ی گنجشک یک لاشه‌ی گنجشک افتاده در جاده مرده می‌گوید با ماشین روی این رد نشود کناری بگذارد چال بکند بگذارد در چاله یعنی اگر کسی به این اندازه رحم داشته باشد می‌گوید خدا به او رحم خواهد کرد یکی از بستگان علامه طباطبائی رفته بود پیش علامه می‌گوید دیدم خیلی ناراحت خیلی درهم است خیلی گرفته است به همسرش گفتم چرا گرفته است گفت اصلا چند روز است حالش این طور است نه غذا می‌خورد نه استراحت می‌کند خیلی بی تاب است خیلی بی قرار است گفتم چرا گفت یک بچه گربه چند روز پیش افتاده در این چاه ناراحت است نگران است می‌گوید من رفتم گفتم بچه که نیفتاده بچه گربه افتاده گفت با یک حالت خاصی فرمود اگر انسان عاطفه نداشته باشد نمی‌تواند با قرآن ارتباط برقرار بکند من نگرانم می‌گوید رفتیم آن قدر خرج کردیم این چاه را آمدند باز کردند با چه زحمتی این بچه گربه را در آوردند راحت شد آرام شد چرا؟ چون این یک عمر در کلمات اهل بیت سیر کرده آن‌ها آن را راهنمایی کردند که رضای خدا بیشتر در چیست؟ در رحم است در عاطفه است در شفقت در دلسوزی نسبت به دیگران حتی حیوانات است حتی نسبت به لاشه‌ی مرده‌ی یک گنجشک چه برسد به یک انسان الْأَدِلَّاءِ عَلَى مَرْضَاةِ اللَّه اهل بیت کارشان این است هنرشان این است رضای خدا در چیست؟ هدایت می‌کنند اَلمُستَقِرِّینَ فِی أمرِ الله پرگار دو پایه دارد یک پایه اش اگر ثابت باشد روی نقطه‌ی محکمی آن پایه هر حرکتی که داشته باشد هر تصویری که ترسیم بکند هر نقشی که ترسیم بکند دقیق و صحیح و درست است بدون هیچ انحراف و اعوجاج و کژی و کجی چه دایره‌ی کوچک باشد چه دایره‌ی بزرگ چون یک پایه اش ثابت است ما آدم‌ها مثل پرگار هستیم دو پر داریم دو پایه داریم دو بعد داریم یک بعدش قلب ما است دل ما است یک بعدش جسم ما است اگر این قلب در یک نقطه‌ی ثابتی که خداست متمرکز باشد متوجه باشد هر حرکتی که از خودش به جا بگذارد صحیح و زیبا و درست و دقیق در می‌آید اما اگر آن پر ثابت نباشد در هوا باشد هوایی باشد محال است هر خطی که ایجاد می‌شود امکان ندارد یک دانه اش درست از آب در بیاید اهل بیت از ویژگی هایشان این است که این قلبشان این دلشان متوجه حق بود متمرکز حق بود مستقر بودند یعنی قرار داشتند یعنی ثبات داشتند اَلمُستَقِرِّینَ فِی أمرِ الله در کارهای خدایی کارهایی که مد نظر خدا بود یعنی تمام توجهشان این بود که خدا چه کاری را می‌پسندد گفت
کار آن دارد که حق را شد مرید *** بهر کار او ز هر کاری برید
این‌ها به خاطر کارهای الهی از هر کاری می‌بریدند یعنی ثابت بودند گفت دلا در عاشقی ثابت قدم باش ثابت قدم بودند در راه عاشقی خدا همین می‌ماند و همین نتیجه دارد این‌ها کسانی بودند که در کار الهی ثابت قدم بودند پا بر جا بودند قرار داشتند ثبات داشتند مثل ما متزلزل نبودند ما در ماه رمضان یک مقدار حواسمان به خدا است هر چه پیش تر می‌رود هی کم رنگ و کم رنگ تر می‌شود تا سال دیگر اصلا اثری نمی‌ماند مثل آن پر ثابت ثابت پرگار که اولش محکم چسبیده به نقطه‌ای کم کم شل می‌شود آخرش در می‌آید هوایی می‌شود. اَلتَّامِّینَ فِی مَحَبَّةِ الله یک شیشه وقتی پر باشد مثلا پر باشد از عطر دیگر هیچ چیزی را برنمی تابد هر چه را به آن بدهی پس می‌زند سر ریز می‌شود یک استخری پر است لبریز است این دیگر هیچ چیز قبول نمی‌کند هر چه بدهی پس می‌زند اهل بیت سرشار بودند از محبت حق سرشار بودند از عشق حق لذا هیچ عشقی هیچ علاقه‌ای هیچ تعلقی را دیگر برنمی تافتند اَلتَّامِّینَ بودند تامّ و تمام بودند در محبت و عشق خداوند چرا؟ چون خدا را هم باقی می‌دیدند هم ساقی می‌دیدند گفت عشق آن زنده گزین کاو باقی است *** کاز شراب جان فزایت ساقی است اگر می‌خواهی عاشق کسی شوی عاشق کسی باش که اول باقی باشد همیشگی باشد بعد هم ساقی باشد سیرابت بکند به انبیا یافتند از عشق او کار و کیان مثل انبیا باش این‌ها عشق کسی را برگزیدند که هر چه داشتند از او بود و از قبل او به خیلی جاها بار یافتند و راه پیدا کردند اهل بیت چون خداوند را ساقی می‌دیدند و باقی می‌دیدند لذا اَلتَّامِّینَ فِی مَحَبَّةِ الله بودند محو خدا شدند یعنی عشق خداوند تمام وجود این‌ها را پر کرد سنگ تمام گذاشتند از طرفی در محبت خدا یعنی هر چه داشتند در این راه نثار کردند اَلمُخلِصِینَ فِی تَوحِیدِ اللهِ هر چیزی خالصش ارزش دارد و خالصش مفید است موثر است هر چیزی. آب هم همین طور عسل هم همین طور گلاب هم همین طور است شیر هم همین طور است خالصش مفید است و خالصش موثر است و خالصش ارزش دارد خدا پرستی هم همین طور خدا پرستی هم خالصش به درد می‌خورد خالصش چیست؟ توحید است یعنی یکتا پرستی یعنی در عالم یک نفر را موثر ببینی و بس. بگویی لا مـُؤْثِّرَ فِي الْوُجُودِ إلاَّ اللَّهُ فقط یک نفر است که تاثیر گذار است و سر فقط برابر او خم کنی همان که حافظ می‌گفت
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست *** که هر چه بر سر می‌رود ارادت اوست
یعنی خواست اوست هر چه او بخواهد اتفاق می‌افتد
نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر نهادم آینه‌ها در مقابل رخ دوست
نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است می‌گوید‌ای کاش تو چهره ات دیده می‌شد من تمام این گل‌های عالم را پر پر می‌کردم برگ برگ می‌کردم و به سوی تو می‌ریختم
نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است *** فدای قد تو هر سرو بن که بر لب جوست
چرا؟ چون به این حقیقت دست پیدا کرده که هر چه هست اوست اهل بیت این حقیقت را با تمام وجودشان درک کرده بودند لذا می‌گوییم اَلْمُخلِصِینَ فِی تَوحِیدِ اللهِ این‌ها خالص خالص بودند در یکتاپرستی.
شریعتی: خیلی ممنون ان شاء الله رنگ و بوی این توحید خالص را همه مان بگیریم خیلی ممنون از همراهی شما. حاج آقای رنجبر دعا بکنند همه آمین بگوییم.
حاج آقا رنجبر: گفت صبر آرد آرزو را نی شتاب. این یکی از بهترین دعاهای قرآنی همین است «رَ‌بَّنَا أَفْرِ‌غْ عَلَيْنَا صَبْرً‌ا» (بقره/ 250)
شریعتی: آمین خیلی ممنون بهترین‌ها را برای همه‌ی شما آرزو می‌کنم بی تاب تر از جان پریشان در تب بی خواب تر از گردش هذیان بر لب بی رویت روی او بلا تکلیفم هم چون گل آفتاب گردان در شب برای آمدنش دعا بکنیم اللهم عجل لولیک الفرج تا سلامی دوباره.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group