94-05-18-حجت الاسلام والمسلمين رنجبر - شرح زیارت جامعه کبیره
موضوع برنامه: شرح زیارت جامعه کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 18/05/94
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
ساقیا برخیز و درده جام را *** خاک بر سر کن غم ایام را
ساغر می بر کفم نه تا ز بر *** برکشم این دلق ازرق فام را
گر چه بدنامیست نزد عاقلان *** ما نمیخواهیم ننگ و نام را
باده درده چند از این باد غرور *** خاک بر سر نفس نافرجام را
دود آه سینهٔ نالان من *** سوخت این افسردگان خام را
محرم راز دل شیدای خود *** کس نمیبینم ز خاص و عام را
با دلارامی مرا خاطر خوش است *** کز دلم یک باره برد آرام را
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن *** هر که دید آن سرو سیم اندام را
صبر کن حافظ به سختی روز و شب *** عاقبت روزی بیابی کام را
شریعتی: سلام میگویم به همه ی شما خانمها و آقایان خیلی خوش آمدید به سمت خدای امروز حاج آقای رنجبر سلام علیکم.
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام بسم الله الرحمن الرحیم من هم خدمت شما و همه ی بینندگان عرض سلام و ادب دارم
شریعتی: سلامت باشید بیت دوم این غزل حافظ را امروز خواهیم شنید.
حاج آقا رنجبر: ما طلوع و غروب را به خورشید نسبت میدهیم در حالی که خورشید نه طلوع میکند نه غروب میکند طلوع و غروب مال زمین است خورشید که غروب ندارد این زمین است که میگردد میگردد میگردد تا این که مواجه میشود رو به رو میشود با خورشید میشود طلوع زمین در برابر خورشید. همین زمین میگردد میچرخد تا این که به غروب میرسد خورشید که غروب نمیکند این زمین است که غروب میکند این خطای دید ما است چشم ما خیلی جاها خطا میکند یکی از ویژگیهایی که قرآن کریم در باب پیغمبر دارد همین است میگوید «مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى» (نجم/ 17) چشمان پیغمبر هیچ گاه خطا نمیگویند یعنی خطای چشم نداشت ولی چشم ما خطا میکند و چشمانش طغیان نمیکرد یعنی یک چیز را بیش از حد نمیدید هر چیزی را آن گونه که بود میدید ما نه چشم ما طغیان میکند گاهی یک چیز کوچک را خیلی بزرگ میبینیم گاهی یک چیز را دو چیز میبینیم بعضیها اینهایی که لوچ اعور دو بین چشم چپ هستند اگر یک سیب برابرش بگذاری دو سیب میبیند چشمش طغیان میکند سعدی هم میگفت خویشتن را بزرگ پنداری تو خودت را خیلی بزرگ میفهمی و میدانی راستگویم یک دو بیند لوچ تو لوچ هستی چشم چپی یک آدم لوچ یک آدم اعور یک چیز را دو چیز میبیند لیوان بگذاری در برابرش دو تا میبیند پیامبر چشمش نه طغیان داشت و نه انحراف و خطا داشت خطای چشم نداشت اما ما داریم لذا میگوییم خورشید طلوع کرد خورشید غروب کرد در حالی که این زمین است که طلوع یا غروب میکند این طلوع و غروب هم یک باره اتفاق نمیافتد خیلی این زمین باید چرخش و حرکت داشته باشد تا به طلوع برسد خیلی باید گردش و چرخش داشته باشد تا به غروب برسد حالا در عالم معنا در عالم معنویت هم دقیقا داستان همین داستان است یعنی در آن عالم هم ما خورشیدی داریم و زمینی و طلوعی و غروبی خورشید چیست الله نور خورشید خداست زمین چیست؟ هر یک از ما مثل زمین میمانیم خدا طلوع و غروب ندارد این ماییم که طلوع و غروب داریم به او روی میکنیم روشن میکنیم به او پشت میکنیم تاریک میشود غروب میشود این طلوع و غروب هم یک باره اتفاق نمیافتد یعنی خیلی حرکات انسان باید از خودش نشان بدهد تا به طلوع و نور راه پیدا بکند یک شبه اتفاق نمیافتد شما فکر نکن مثلا با یک ماه رمضان با چند روز روزه داری با چند روز رعایت انسان باید یک احساس نورانیت عجیب غریبی در خودش داشته باشد اصلا از این خبرها نیست تو تازه به حرکت در آمدی به چرخش در آمدی زمان میبرد و فکر نکن اگر یک معصیتی کردی گناهی کردی همین الآن میشوی یک سنگ سیاه آن هم زمان میبرد این متن قرآن است «اللَّـهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ« (بقره/ 257) یخرج فعل مضارع است استمرار را میرساند یعنی به تدریج آرام آرام گام به گام از ظلمات میآید در عالم نور «وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ» (همان) این هم آرام آرام و کم کم است به همین خاطر در عالم عرفان رنگها معنا داشتند در گذشته مثلا میگفتند بعضیها باید جامه ی سیاه به تن بکنند چرا؟ چون اینها غرق ظلمات و گناه اند بعضیها باید جامه ی سپید تن بکنند چون آمده اند در عالم نور آمده اند در عالم روشنایی بعضیها را میگفتند باید جامه ی کبود به تن بکنند کبود یک رنگی است که نه سیاه مطلق است نه سپید مطلق سیاهی به سفیدی است میگفتند این آدم باید جامه ی کبود بپوشید یعنی این آدم دارد آرام آرام از ظلمات فاصله میگیرد میآید به عالم نور میآید به عالم روشنایی لذا بعضی از پیران مرادان مرشدان به مریدهای خودشان میگفتند شما لباس کبود بپوش جامه ی کبود بپوش هر کجا حق باشد باطل هم است هر کجا آب باشد کف هم است واقعا یک کسانی بودند که این جامه ی کبود برازنده شان بود روی خودشان کار کرده بودند از سیاهیها ظلمتها معاصی گناهان فاصله گرفته بودند داشتند میآمدند در عالم نور و روشنایی ولی خیلیها این طوری نبودند این جامه را تن میکردند از روی ریا از روی تظاهر حافظ میگوید میدانی ریشه ی ریا در این جنس آدمهای ریا کار چیست چطور میشود که آدم ریا کار میشود میگوید اگر خوب ریشه یابی بکنی ریشه اش جهل و نادانی است چرا من در مقابل شما ریا و تظاهر میکنم؟ چون فکر میکنم دست شما به جایی بند است میگویم پیش این ادا در میآورم در چشم این مینشینم برای این دلنشین میشوم این هم دست ما را به یک جایی بند میکند در حالی که هیچ کس کاره ای نیست در این عالم جز خدا. شما هیچ گاه در برابر یک دیوار ریا میکنید؟ در برابر درخت که ریا نمیکنی شما میگویی از این درخت دیوار کاری ساخته نیست قرآن میگوید این را بفهم همه در دیوار دار و درخت هستند هیچ کس کاره ای نیست همه کاره اوست اگر کسی یک چنین معرفتی پیدا بکند هیچ وقت ریا نمیکند سعی نمیکند خودش را به دیگران نشان بدهد به او نشان میدهد این است که حافظ همین را میگوید ساغر مِی. بر کفم نه بیا ساغر مثل همان جام به معنای جام است ظرفی که در آن باده میریزند جام باده که بارها گفتیم معرفت یعنی جامی از معرفت کف دست من بگذار تا ز سر برکشم این دلق ازرق فام را. ازرق یک جامه است جامه ی کبود است دلق یعنی جامه ای که صوفیان تن میکردند خرقه هم به همین معنا است حالا این دلق یا خرقه غالبا از جنس پشم بود به آن میگفتند دلق پشمینه خرقه ی پشمین این دلق یا این خرقه گاهی وقتها وصله دار بود رقعه رقعه بود تکه تکه بود تکههایی بود سر هم کرده بودند به آن میگفتند دلق مرقع یعنی جامه ی وصله دار بعضی از این دلقها رنگی بود به آن میگفتند دلق ملمع یعنی رنگارنگ یکی از این رنگها رنگ ازرق بود ازرق فام یعنی کبود ازرق یعنی کبود فام یعنی رنگ رنگ کبود رنگی بود که مراد به مریدش میگفت از این به بعد تو این جامه را بپوش چون از سیاهی به سمت نور میآیی خیلیها از روی ریا و تظاهر به تن میکردند حافظ میگفتند من هم یکی از آنها من هم اهل ریا و تظاهر هستم چرا چون بی معرفت هستم بیا یک جامی از باده ی معرفت به من بنوشان تا من از سر بیرون کنم جامهها و دلقهای صوفیان هم جلو باز نبود جلو بسته بود باید از سر بیرون میکردند تا این جامه را از سر بیرون کنم این از سر بیرون کردن لطافت دیگر دارد میخواهد بگوید یعنی اصلا از سرم بیرون کنم حتی خطور هم به سرم نکند که ریا و تظاهر بکنم بیرون چشم دلق ازرق فام را این جامه ای که کبود رنگ است و من پوشیدم تا ریا و تظاهر کنم به دیگران بگویم بله من هم در مسیر سیر و سلوک هستم من هم دارم از ظلمات میروم به سمت نور در حالی که غرقه در ظلمات هستم ساغر میبر کفم نه تا ز سر *** بر کشم این دلق ازرق فام را. این هنر معرفت است در بیت قبل گفت ساقیا برخیز و در ده جام را *** خاک بر سر کن غم ایام را میگفت اگر معرفت بیاید غمها غصهها خاک به سر میشوند دفن میشوند میمیرند آدم سراپا شادی و نشاط میشود در این بیت دوم میگوید اگر معرفت بیاید ریا و تظاهر میرود کنار انسان به خلوص میرسد به اخلاص میرسد به توحید میرسد موحد میشود به جای این که بگوید این به جای این که بگوید آن همه اش میگوید او. در سوره ی توحید میگوید قل هو بگو او یعنی نگو این نگو آن چرا این قدر این و آن میکنی تو این و آن هیچ کاره اند کاری از دستشان ساخته نیست همه را رها کن بگو او او کیست؟ الله او الله است چرا بگویم الله چون الله احد است یکتاست بی همتاست نظیر ندارد هیچ چیز جای او را نمیگیرد چطور هیچ چیز جای خورشید را نمیگیرد تمام شمعها چراغهای عالم را جمع کن جای خورشید را نمیگیرد. خورشید تک است او هم تک است چرا احد است چرا تک و منحصر است چون الله الصمد صمد است این لیوان اگر خالی باشد صمد نمیگویند اما اگر پر باشد صمد میگویند اگر چیزی درونش پر است و سرشار است میگوید فقط اوست که صمد است پر است دیگران توخالی اند طبل اند فقط سر و صدا و ادعا دارند هیچ کاری از آنها ساخته نیست صمد او است او است که پر است از رحمت از نور از آمرزش از هر آن چه که تو میخواهی و حتی از هر آن چه که نمیتوانی تصور بکنی تا میگوید پر میگوید هر پری تا بوده خالی میشده آیا این خدای پر هم خالی میشود رحمتش یک روزی کم میشود؟ آمرزشش تمامی دارد؟ میگوید «لَمْ يَلِدْ» نه هیچ گاه خالی نشده است پری نیست که خالی شود معمولا در تفسیر این «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ» (توحید/ 3) در ترجمهها و تفاسیر مینویسند خداوند زاییده نشده است نه زاییده است و نه زاده نشده است اینها در جواب کسانی گفته میشود که میگفتند عزیر فرزند خداست عیسی مسیح فرزند خداست فرشتگان دختران خداوند هستند میگوید این پاسخ آن هاست که نخیر خداوند نه زاییده است زاییده هم نشده است ولی یعنی چه روزی ده بار ما در نماز بگوییم خدا زاییده نشده است و نزاییده است که چه؟ مگر ما گفته ایم که خدا زاییده است یا خدا زاییده شده است. وجود نازنین سیدالشهدا یک تفسیر خیلی لطیفی دارد در باب این آیه میگوید این لم یلد پاسخ همان سوالی است که به ذهنت خطور کرد ما گفتیم صمد یعنی پر به ذهنت آمد هر پری خالی میشود این میگوید نه خالی نمیشود بیانش خیلی لطیف است میگوید ببین فکر نکن زایش و زایندگی ویژه ی جنس مونث و ماده است نه در عالم همه چیز زاینده است همه چیز زایش دارد یک چیز پیدا نمیکنی که زاینده نباشد عقیم باشد نازا باشد امکان ندارد لقمه همان لقمه غذایی که میخورید بعضی لقمهها را وقتی میخورید انرژی پیدا میکنید بعضی لقمهها و غذاها را که مصرف میکنید نیرو و انرژی که داشتی را میگیرد بی حال میکند از بعد معنوی هم همین طور است لقمه اگر حلال باشد یک نیرو و انرژی به شما میدهد یک رغبت و شوقی در شما ایجاد میکند عشق و رغبت زاید از لقمه ی حلال مولوی میگوید لقمه ی حلال زاینده است عقیم نیست وقتی لقمه ات حلال شد عشق و رغبتی در خودت احساس میکنی لقمه همانی نیست که سر سفره میآورند حرفهایی که میشنوی هم لقمه است لقمه ی حرام هم زاینده است زاینده ی بی رغبتی است زاینده ی بی میلی است وقتی لقمه ی حرام را انسان مصرف کرد دیگر شوق عبادت را ندارد این را از او میگیرد بی رغبتی ایجاد میکند خود شما وقتی عصبانی میشوید زاینده اید زاینده ی عصبانیت وقتی به یک کسی رحم میکنی لطف میکنی زاینده ای رحمت و لطف از شما زایش پیدا میکند یک گل بوی خوش میدهد زاینده ی بوی خوش است زایش بوی خوش را دارد پس هر چیزی در عالم زاینده است و زایش دارد و هر زایشی به دنبالش خلأ است خالی شدن است مادر وقتی زایمان میکند درونش خالی میشود گلچینها اول صبح گلها را میچینند تا گلاب بگیرند میگویی چرا میگوید اگر یک ساعت دو ساعت بگذرد عطرش میپرد یک گل بدهند به شما بو کن اولش چقدر بو دارد بار دوم چقدر بار سوم چقدر کم میشود خالی میشود خود شما وقتی نسبت به یک کسی عصبانی شدی و عصبانیت را ابراز کردی بعد از ساعتی فروکش میشود دیگر آن عصبانیت را نداری به یک کسی لطف میکنی اولش خیلی شور داری هی کم میشود کم میشود دیگر اصلا اعصاب نداری خالی میشوی از لطف و رحمت میگوید تنها موجودی که در این عالم زاینده نیست نزاییده است اگر رحمتی دارد رحمتش زایشی نیست خداست فقط اوست که زاینده نیست رحمت او زایش نیست تجلی است یعنی چه؟ شما میروید در ایوان طلای حرم حضرت رضا علیه السلام میایستی تصویر شما در تمام این آینهها منعکس میشود این تصویرها از وجود شما در آمده زاییده شده رفته شده در آیینهها یا انعکاس است ذره ای از شما کم نمیشود از وزن شما کم نمیشود به این میگویند تجلی میگوید خدا تجلی میکند خدا اگر بخواهد به همه ی اهل عالم همه ی آن چه که میخواهند را بدهد ذره ای از رحمت و کرم او کم نمیشود. بحر کو آبی به هر جو میدهد مولوی میگوید دریا که به هر جویی آب میدهد هر خسی را بر سر و رو مینهد. هر خسی بیندازی روی سر میگذارد زیر پا نمیگذارد. کم نخواهد شد دریا زین کرم *** از کرم دریا نگردد بیش و کم. دریای خزر شده کم شود برود پایین بگویند امسال بیست سانت رفته پایین میگوید خدا دریاست کم نمیشود چون زایش ندارد او نزاییده است یعنی رحمت را نزاییده است که تو بگویی خالی شد هر زایشی به دنبالش خلأ است لذا تو هر گاه بیایی گفت باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ برای او فرقی نمیکند دیروز آمدی امروز بیایی یا سال دیگر بیایی خدا همان خداست ذره ای از رحم و کرم و لطف و عنایت او کاسته نمیشود چون رحمت او زایشی نیست کم و زیادی مفهوم ندارد چون تجلی است مثل همان تصویر شما در قطعات آینه. هر چیزی بوی خوشش از عطر است بوی خوش عطر از چیست از خودش است اگر عطر بوی خوش نداشته باشد عطر نیست همه ی عالم از اوست او از جایی نیامده یک چنین وجودی در عالم احد نیست بی همتا تک نیست؟ چرا «وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ» (توحید/ 4) نبوده است برای او احدی کفو احدی هم تا نظیر بدیل و مثیل و مثل او نبوده است حالا کسی واقعا این معرفت را پیدا بکند که صمد اوست پر اوست دیگران طبل اند دیگران تو خالی اند هیچ چیز ندارند به تعبیر امیرالمومنین وَ تَقَلُّبُکُمْ فِی قَبْضَتِهِ (نهج البلاغه، خطبه 184) همه چیز در مشت اوست آیا آدم برای این و آن ریا و تظاهر میکند؟ لذا میگویند اگر این معرفت برای من بیاید که همه تو خالی هستند تو پر هستی من از این جامه ی ریا خلاصی پیدا میکنم من دیگر به سراغ ریا و تظاهر نمیروم. ساغر مِی. بر کفم نه تا ز سر *** بر کشم این دلق ازرق فام را
شریعتی: یک وقتهایی که خودمان را به خداوند متعال نشان میدهیم و فقط به او نشان میدهیم اوست که ما را به دیگران نشان میدهد
حاج آقا رنجبر: بله او نگاه بکند همه به ما نگاه میکند. من گاهی مثال میزنم میگویم شما روی سکو نشستی همه دارند به شما نگاه میکنند شما به هر طرف نگاه بکنی به هر چیزی نگاه بکنی همه به آن نگاه میکنند تمام توجه عالم به خداست خدا اگر به کسی روی کرد توجه کرد همه به او روی میکنند توجه میکنند اما اگر از کسی هم روی برگرداند همه از او روی برمیگردانند.
شریعتی: خیلی ممنون. چون از او گشتی هم چیز از تو گشت **** چون از او گشتی هم چیز از تو گشت. صفحه ی 533 قرار قرآنی دوستان خوب ماست آیات 41 ام تا 67 سوره ی مبارکه ی الرحمن در سمت خدای امروز تلاوت میشود. زندگی تان منور به نور قرآن کریم باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ ﴿٤١﴾ فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿٤٢﴾ هَـذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ﴿٤٣﴾ يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ ﴿٤٤﴾ فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿٤٥﴾ وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ ﴿٤٦﴾ فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿٤٧﴾ ذَوَاتَا أَفْنَانٍ ﴿٤٨﴾ فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿٤٩﴾ فِيهِمَا عَيْنَانِ تَجْرِيَانِ ﴿٥٠﴾ فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿٥١﴾ فِيهِمَا مِن كُلِّ فَاكِهَةٍ زَوْجَانِ ﴿٥٢﴾ فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿٥٣﴾ مُتَّكِئِينَ عَلَى فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَجَنَى الْجَنَّتَيْنِ دَانٍ ﴿٥٤﴾ فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿٥٥﴾ فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ ﴿٥٦﴾ فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿٥٧﴾ كَأَنَّهُنَّ الْيَاقُوتُ وَالْمَرْجَانُ ﴿٥٨﴾ فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿٥٩﴾ هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ ﴿٦٠﴾ فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿٦١﴾ وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ ﴿٦٢﴾ فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿٦٣﴾ مُدْهَامَّتَانِ ﴿٦٤﴾ فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿٦٥﴾ فِيهِمَا عَيْنَانِ نَضَّاخَتَانِ ﴿٦٦﴾ فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿٦٧﴾
ترجمه:
گناهکاران به نشانه هایشان شناخته می شوند، پس آنان را به موهای پیش سرو به پاهایشان می گیرند [و به آتش می اندازند.] (۴۱) پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟ (۴۲) این همان دوزخی است که گنهکاران آن را دروغ می پنداشتند. (۴۳) آنان در میان آتش و آب جوشان رفت و آمد می کنند (۴۴) پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟ (۴۵) و برای کسی که از مقام پروردگارش [که احاطه و تسلّط او بر ظاهر و باطن هستی است] بترسد دو بهشت است. (۴۶) پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟ (۴۷) [دو بهشتی که] دارای درختان و شاخسارهای باطراوت و انبوه است. (۴۸) پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟ (۴۹) در آن دو بهشت دو چشمه ای است که همواره جاری است. (۵۰) پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟ (۵۱) در آن دو بهشت از هر میوه ای دو نوع فراهم است. (۵۲) پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟ (۵۳) [بهشتیان] بر بسترهایی که آستر آنها از حریر درشت بافت است، تکیه می زنند، و میوه های رسیده آن دو بهشت [به آسانی] در دسترس است. (۵۴) پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟ (۵۵) در آن بهشت ها زنانی هستند که فقط به همسرانشان عشق می ورزند، و پیش از آنان دست هیچ انس و جنی به آنان نرسیده است. (۵۶) پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟ (۵۷) گویی آن زنان بهشتی یاقوت و مرجان اند. (۵۸) پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟ (۵۹) آیا پاداش نیکی جز نیکی است؟ (۶۰) پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟ (۶۱) و جز آن دو بهشت، دو بهشت دیگر [هم] هست. (۶۲) پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟ (۶۳) آن [دو بهشت دیگر] در نهایت سرسبزی اند. (۶۴) پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟ (۶۵) در آن دو بهشت دو چشمه همواره جوشان و در حال فوران است. (۶۶) پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟ (۶۷)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: در خدمت شما هستیم
حاج آقا رنجبر: ریاضیات یک مجموعه قوانین است آن هم قوانینی که حاکم و ثابت است همیشه و همه جا. ساری و جاری است خدشه ناپذیر است لا یتغیر است غیر قابل تغییر است این عالم هم یک ریاضیاتی دارد ریاضی مند است یعنی یک قوانینی بر این عالم حاکم است حساب کتاب دارد این قوانین را یک جا خداوند در قرآن قرار داده است تمام آیات قرآن قوانین حق اند منتها مثل قانون اساسی نیست که اصل اول اصل دوم اصل سوم باشد نه ظاهرش یک توصیه ی اخلاقی است اما از دلش یک قانون استخراج میشود نمونه اش «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ» احسان یک توصیه ی اخلاقی است یعنی اگر کسی به شما خوبی کرد شما هم به او خوبی کنید جواب خوبی خوبی است شما به یک گل آب میدهید گل به شما چه میدهد گل میدهد عطر میدهد گلاب میدهد یک چیزی جواب میدهد و بهتر از آن چه که شما به آن دادی از بوته ی گل کمتر نباش احسان میبینی احسان بکن این احسان هم نقطه ی شروعش پدر و مادرت باید باشند چون بیشترین احسانها را آنها کردند «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» (بقره/ 83) مبادا به آنها بدی ظلم کنی وگرنه عاق میشوی این عاق هم ما در محاوراتمان خوب به کار نمیبریم طرف میگوید مثلا مادر به پسر میگوید اگر با این دختر ازدواج نکنی عاق میکنم اصلا عاق کردنی نیست عاق شدنی نیست عاق از ریشه ی عَقَّ یعنی ظَلَمَ یعنی ظلم کرد عاق یعنی ظالم عاق والدین نباش یعنی ظالم به پدر مادرت نباش به اینها ظلم نکن هر کس ظلم کرد عاق میشود چه پدر و مادر عاق بکنند عاقت میکنم معنا ندارد ظالمت میکنم درست نیست ظالم میشوی چه او بگوید چه نگوید پس بحث ظلم است لذا مادری به پسرش میگوید اگر با این دختر ازدواج نکنی عاقت میکنم نباید بترسد عاقت میکنم نداریم دست او نیست بله اگر با این کار ظلمی به او باشد اسائه ای به او باشد که نیست این ظلم این اسائه نیست لذا معنا ندارد پس احسان نقطه ی مقابل اسائه است کسی به تو خوبی کرد پاسخش اسائه نیست بدی کردن نیست خوبی کردن است این یک توصیه ی اخلاقی است اما یک قانون هم است که نظام عالم همین است هر کس به هر کس احسان بکند احسان میبیند چون پاسخ احسان در این عالم جز احسان نیست بله من یک وقت به شما خوبی میکنم شما خوبی نمیکنید نمک نشناسی میکنید نمک میخوری نمک دان را میشکنی میگوید نترس این اگر پاسخ تو نداد پاسخت را از جاهای دیگری خواهی گرفت چون پاسخ احسان در این عالم احسان است لذا برای همه ی ما اتفاق افتاده گاهی وقتها خوبی از کسانی دیدیم که اصلا ما به آنها خوبی نکردیم برای اولین بار طرف را میبینیم اما چه گرهی از ما باز میکند این از کجاست؟ یک روزی به یک کسی احسان کردیم پاسخ نگرفتیم الآن داریم پاسخ میگیریم اما این کسی که به او احسان کردی و پاسخت را نداد در دعا میخوانیم یَا مَن لَا یَعجَل فِی العُقُوبَةِ ای خدایی که در عقوبت عجله نمیکنی تعجیل نمیکنی صبر میکنی در روایت داریم یک جاهایی خدا عجله میکند در عقوبت یکی از جاها همین جا است که کسی به کسی احسان میکند او پاسخش به احسان را نمیدهد خداوند با این به شدت و سریع برخورد میکند چرا؟ چون این با این کارش بساط خوبی را برمیچیند طرف بگوید دیگر من پشت دستم را داغ بکنم که به کسی خدمت بکنم لذا داریم که أَرْبَعَةٌ أَسْرَعُ شَیْ ءٍ عُقُوبَةً (بحارالانوار، ج 74، ص 63) چهار چیز است که عقوبتش خیلی سریع دامن انسان را میگیرد رَجُلٌ أَحْسَنْتَ إِلَیْهِ فَکَافَأَکَ بِالْإِحْسَانِ إِسَاءَةً یکی اش همین است که به کسی خدمت شود ولی او متقابلا پاسخ ندهد و خدمت نکند و امام صادق علیه السلام فرمود آیَةٌ فِی کِتَابِ اللهِ مُسَجَّل یک آیه ای است که در قرآن رد خور ندارد ثابت است در رابطه با همه و همیشه جاری و ثاری است گفتم آیه چیست قال عليهالسلام: قَوْلُ اللَّهِ «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ» جَرَتْ فِي الْمُؤْمِنِ وَ الْكافِرِ وَ الْبَرِّ وَالْفَاجِرِ (بحارالانوار، ج 8، ص 105) فرمود این آیه در رابطه با هم کافر ثابت است هم مومن هم فاجر هم نیکوکار یعنی حتی یک کافر هم به شما احسان کرد باید پاسخش را بدهی حتی یک فاجر هم به شما احسان کرد نباید بگویی فاجر است باید متقابلا به او احسان بکنی چون این قانون است
شریعتی: خیلی خوب خیلی ممنون وارد فضای نورانی زیارت جامعه ی کبیره شویم
حاج آقا رنجبر: گوش با گوشواره زیبا میشود گوشواره زینت و زیور گوش است نظامی میگوید زیباترین زینتها و زیورها و حلقهها برای گوش آدم این است که یک کسی گوش انسان را بگیرد و انسان را متذکر و متوجه بکند از غفلت بیرون بیاورد میگوید این بهترین حلقه است برای گوش آدمی. حلقه ی تذکر. و قرآن پر است از این حلقهها آیه آیه ی قرآن حلقه است برای گوش انسان یعنی گوش انسان را میگیرد و انسان را متوجه یک حقیقتی میکند کلمه کلمه ی قرآن هوشیار باش است هشدار باش است نمونه عرض میکنم گناه در قرآن نامهای فراوانی دارد یکی از نام هایش اثم است اثم یعنی سقوط میگوید گناه نکن تو در دستگاه الهی حرمتی داری یک جایگاهی داری این گناه موجب میشود این حرمت و این جایگاه را از دست بدهی سقوط میکنی از چشم خدا میافتی این ذکر است تذکر است این همان حلقه است به همین خاطر به قرآن میگویند ذکر «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ« (حجر/ 9) ما این ذکر را نازل کردیم چرا؟ چون پر است از تذکر و پر است از حلقههایی که میتواند آویزه ی گوش باشد یک جایی به گناه میگوید جرم شما خوشه ی انگور که از درخت انگور میچینی میگویند جرم الکرم یعنی چیدن انگور از درخت جرم از همین ریشه است یک خوشه انگور وقتی که از درخت انگور جدا میشود چیده میشود آن آوندهای آبکش دیگر آبرسانی نمیکنند در نتیجه طراوتش از دست میرود پلاسیده میشود میترشد میپوسد میگندد قرآن به گناه میگوید جرم از همین ریشه است میگوید ببین تو مثل یک خوشه ی انگور هستی که به درخت انگور وصل باشد تو به خدا یک چنین اتصالی دارد این گناه تو را قیچی میکند این اتصال قطع میشود قطع که شد به مرور به مرور افسرده میشوی در خودت فرو میروی اصلا میگندی میگندانی جرم است این تذکر است این هشدار است یعنی حقیقت گناه را پیش چشم شما قرار میدهد میگوید حقیقت گناه مثل این است که خوشه ی انگوری از درخت انگوری جدا شود یک جا گناه را به جراحت تعبیر میکند میگوید «أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ» (جاثیه/ 21) دست شما وقتی جرح و جراحتی پیدا میکند زخمی برمیدارد اگر زود علاج نکنید عفونی میشود خون به قلب میزند کار آدم را تمام میکند این گناه جراحت است یک کانون عفونی در وجودت پدید میآورد به مغزت میزند آن فکر و اندیشه را از تو میگیرد بیا گناه نکن گناه جراحت است گناه زخمی است که بر پیکره ی روح خودت وارد میکنی این ذکر است تذکر است این حقه است به همین خاطر اسم کتابش را ذکر گذاشته یک جایی به گناه میگوید رجز شما رجز خوانی را شنیدید در معرکه ی جنگ رجز خوانی میکنند رجز خوانی چرا میکنند میآید کلماتی را حماسی نظم میدهد در مورد آن ایجاد رعب میکند یک لرزه ای بر اندام حریف میاندازد رجز یعنی لرزان کردن به گناه میگوید رِجز میگوید این گناه تو را لرزان میکند تو را لغزان میکند تو را مضطرب میکند آرامشت را از تو میگیرد گناه زلزله است لرزه دارد پس لرزه دارد نکن رجز است این هم تذکر است یک جای دیگر گناه را به ذنب تعبیر میکند ذَنَب یعنی دنباله به ستارههای دنباله دار میگویند ذوات الاذناب گناه دنباله دارد نگو پنج دقیقه گناه کردم یک عمر باید تاوان بدهی نسلها باید تاوان بدهند بعضیها عدالت خدا را زیر سوال میبرند چه عدالتی است پنج دقیقه گناه کردیم یک عمری باید بسوزیم قرآن میگوید بله عدالت است چون در آن روز «وَبَدَا لَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا عَمِلُوا» (جاثیه/ 33) ما آن روز نشان میدهیم به تو که این کاری که کردی چه بدیهایی داشت باید چوب همه ی آنها را بخوری در یک عروسی سیم چین را برداشتی سیم را قطع کردی همه فرو رفتند در تاریکی چند ثانیه شد؟ چند دقیقه شد؟ فردا به تو میگویند بدیهای این کارت چه بود میگویند وقتی قطع کردی میدانی چه شد چه آبروهایی رفت چه اضطرابی در دل میزبانها قرار دادی چه دست و پاهای شکست چه گناهانی اتفاق افتاد چه سرقتهایی صورت گرفت چه بچههایی که ترسیدند لرزیدند حالا باید تک تک آن عقوبتها را بدهی باید پاسخگو باشی پس نگو پنج دقیقه پنج دقیقه نیست این قرآن است ذکر است و کسانی میتوانند از این ذکر برداشت و بهره ی بیشتری داشته باشند که اهل طهارت باشند یعنی به میزانی که طهارت بیاوری نزاهت و پاکی بیاوری بهره میبری و اهل بیت چون در منتهای طهارت و نزاهت اند اینها بیشترین بهره را میبرند اهلیت این را دارند به همین خاطر به آنها اهل الذکر گفته شده
شریعتی: خیلی ممنون ان شاء الله بهره ی ما از قرآن کریم و اهل بیت هر روز بیشتر و بیشتر شود حاج آقا دعا بکنید
حاج آقا رنجبر: گفت از خدا میطلبم صحبت روشن را. خدا در مسیر زندگی ما یک کسانی را قرار بدهد شمس باشند هم خودشان روشن باشند هم ما را روشن بکنند
شریعتی: ان شاء الله خیلی ممنون از توجه شما. بهترینها را مثل همیشه برای شما آرزو میکنم والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین