94-06-08-حجت الاسلام والمسلمين رنجبر - شرح زیارت جامعه کبیره
موضوع برنامه: شرح زیارت جامعه کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 94/06/08
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
ساقیا برخیز و درده جام را*** خاک بر سر کن غم ایام را
ساغر میبر کفم نه تا ز بر*** برکشم این دلق ازرق فام را
گر چه بدنامیست نزد عاقلان***ما نمیخواهیم ننگ و نام را
باده درده چند از این باد غرور***خاک بر سر نفس نافرجام را
دود آه سینهٔ نالان من***سوخت این افسردگان خام را
محرم راز دل شیدای خود***کس نمیبینم ز خاص و عام را
با دلارامی مرا خاطر خوش است*** کز دلم یک باره برد آرام را
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن*** هر که دید آن سرو سیم اندام را
صبر کن حافظ به سختی روز و شب*** عاقبت روزی بیابی کام را
شریعتی: سلام عرض میکنم خدمت شما خانه هایتان نورانی باشد در محضر حاج آقای رنجبر هستیم سلام علیکم و رحمة الله خیلی خوش آمدید
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام بسم الله الرحمن الرحیم من هم خدمت شما و همهی بینندگان خوب و نازنین عرض سلام و ادب و احترام دارم
شریعتی: سلامت باشید امروز میخواهیم سیاحتی داشته باشیم در کوچه پس کوچههای غزلیات ناب حافظ رسیدیم به این بیت
دود آه سینهی نالان من *** سوخت این افسردگان خام را
حاج آقا رنجبر: سعدی یک حکایتی دارد خیلی لطیف است میگوید یک کسی خانه اش از نی بود یک کلبهای داشت دیوارش از نی سقفش از نی زیر پایش هم حصیر این آتش بازی میکرد از قضا آتش از دستش افتاد این نیها هم که خشک بودند آماده بودند خیلی سریع گر گرفت و شعله ور شد سعدی میگوید تو را که خانهای نیین است بازی نه این است کسی که خانه اش از نی باشد بازی اش دیگر نباید آتش باشد اگر در یک خانهای که از نی باشد انسان آتش بازی بکند آن آتش دامن خودش را هم خواهد گرفت در نگاه قرآن کریم این عالم نییین است یعنی چه؟ یعنی هر کاری کنی دامن خودت را خواهد گرفت اگر دلی را به آتش بکشی دلت را به آتش میکشد دلی را بسوزانی دلت را نمیشود نسوزانند این قانون مسلم کائنات است چون خانهی نئین است در عالم یک قوانین حاکم است که قرآن آمده آن قوانین را ترجمه کرده این آیات قرآن ترجمهی قوانین حاکم بر هستی است ترجمهی بسیار ساده و بسیار کامل و دقیقی هم است منتها اینها را در قالب قصه در قالب گاهی دعا در قالب نفرین بیان میکند ظاهر دعاست ظاهر نفرین است ظاهر قصه است اما باطن یک مجموعه قوانینی است که دارد عنوان میکند «تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ، مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ، سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ، وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ، فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ» (سوره مسد) از اول تا آخر قانون است دارد یک مجموعه قوانینی را بیان میکند ظاهرش نفرین است ولی باطنش مجموعه قوانین مسلم است بریده باد دستان ابی لهب او یک شخصیتی است شخصیتی که اتفاقا اسمش به او میآید اسمش ابی لهب است یعنی پدر آتش واقعا هم پدر آتش است یعنی هر آتشی از دود این بلند میشود قرآن میگوید بریده باد دستان ابی لهب بعد هم میگوید و بریده شد یک قانونی را میگوید یعنی ما هر چه بخواهیم میشود بگوییم «كُن فَيَكُونُ» (بقره/ 117) شما هر چه بخواهید نمیشود ولی ما هرچه بگوییم بخواهیم میشود پس اگر چیزی میخواهی از ما بخواه چون همه چیز در مشت ماست تحت ارادهی ماست این بریده باد هم به معنای بریده شدن نیست ابی لهب در آخر در یکی از جنگها به درک واصل شد چند روزی هم جسدش زیر تابش آفتاب بود او را به خاک سپردند تا لحظهای هم که به خاک سپردند دستانش سر جای خودش بود قطع نشده بود این بریده باد بریدن قطع معنای کنایی دارد مثلا میگویید دست فلانی را قطع کردم یعنی دستش را کوتاه کردم دستش به جایی بند نیست کاری از دستش ساخته نیست تاریخ نمیخواهد بگوید کتاب تاریخی نیست قصه نمیگوید کتاب قصه نیست شخصیت را میگوید که هر کس ابی لهب شد هر کس آتش افروز شد فرقی نمیکند حکایت او قصهی او قصهی ابی لهب است حالا این ابی لهب ممکن است کسی ابی لهب شهر باشد مثل خود ابی لهب شهر مکه یک کسی ممکن است ابی لهب محله باشد یک کسی ممکن است ابی لهب خانه و خانواده و فامیل باشد فرقی نمیکند ابی لهب چنین سرنوشتی دارد دستش کوتاه است نتیجه نمیگیرد تلاشش به بار نمینشیند «سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ» (مسد/ 3) زود باشد که خودش در آن آتش شعله ور در آید یعنی عالم خانهی نئین است آتش بزنی آتشت میزند فکر نکنی حرفی زدی یک نفر را چزاندی دلت خنک نشد یک حرفی یک روزی خواهی شنید مثل آن همان اتفاق برایت خواهد افتاد هیچ چیز هم مانع این نخواهد شد «مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ» (مسد/ 2) نه ثروتش نه اعتباراتش هیچ کدام مانع از این اتفاق نشد وقتی مقام معظم رهبری در خصوص ماجرای یمن و عربستان فرمودند در این ماجرا قطعا عربستان بازنده است و یمن پیروز خواهد شد از کجا میگوید؟ از همین جا میگوید این قانون است عربستان الآن ابی لهب شده پس «سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ» تردیدی وجود ندارد «وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» (مسد/ 4) این هم یک قانون است خود شما میگویید خدا در و تخته را با هم خوب جور میکند قانون است یعنی اگر کسی ابی لهب شد همسرش هم حمالة الحطب میشود کسی آتش افروز شد او هیزم بیار معرکه میشود قانون است البته هر قانونی استثنائی دارد شما داستان فرعون و آسیه را نگویید یا به عکس داستان نوح و همسرش را نگویید استثنائات است سفره که جمع میکنی بشقابهای تمیز را میگذاری کنار بشقابهای تمیز بشقابهای کثیف را میگذاری کنار بشقاب کثیف حالا در شلوغی بشقاب کثیف را میگذاری کنار بشقاب تمیز این استثناء است ولی قاعده این است آدمی که آتش افروز است هر آتشی یک کسی آتش حرص به جانش آمده همسرش او را حریص تر میکند میگوید فلانی دو خانه دارد تو چی داری فلانی دو ماشین دارد تو چه داری «فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ» (مسد/ 6) همانی که دنبال آنی دنبال هر چه باشی همان است شخصیتت ارزشت قیمتت هر چیز که در جستن آنی آنی این زن دنبال هیزم است که هیزم بیاورد خودش هم هیزم است در صحرا وقتی هیزم جمع میکنند دورش یک ریسمانی میپیچند میآورند یک جایی باز میکنند هیزمها را میاندازند در آتش میگوید چون این هم هیزم است دورش ریسمان است هیزم شده است چون دنبال هیزم است پس اینها یک مجموعه قوانین مسلم است که قرآن این قوانین را ترجمه کرده است حالا این قانونی که در این جا مد نظر من بود همین بود قانون کنش و واکنشی که مطرح میکنند هر کاری بکنی بازتابش و بازخوردش به خود شما برمیگردد حالا حافظ دارد به همین اشاره میکند در روزگار حافظ یک کسانی بودند که اینها به قول حافظ افسردگان خام بودند افسرده یعنی فسرده یعنی یخ زده یعنی بخ بسته و منجمد اینها آدمهایی بودند که واقعا منجمد بودند یخ بودند سرد بودند چه میشود این آب یخ میشود سرد میشود از حرارت از گرما از آتش از آفتاب دور میافتد آدمهایی که از آتش عشق دور بودند آتش عشق به جان اینها نیفتاده بود اینها افسرده بودند سرد بودند حالا ببین حافظ سر تا پا شور و شیدایی عشق اینها سرتا پا سردی و یخ زدگی از آن طرف هم خام بودند چه میشود یک چیزی خام باشد میوه کی خام است وقتی خوب آفتاب نخورد آفتاب به او نرسید اینها از آفتاب دور بودند خام بودند و این خامیها و سردیها آتش میزند حرفی که میزند آتش است به جان آن دلی که سر تا پا شور و شیدایی است و شعله ور است تلخ ترین روزگار را دارد حافظ لذا میگوید ببین اینها با من این کار را کردند دود آه سینهی نالان من با آن خامیهایی که داشتند حرفهایی زدند رفتاری کردند آتش گرفت جان ما انداختند دل ما را سوزاندند دل ما را نالان کردند نتیجه میدانی چه شد یک آهی از نهاد من برخواست مثل آتش و مثل آتش دود داشت و مثل دود چه کار میکند؟ هر جا بنشیند سیاه میکند میگوید دودی از نهاد من برخواست روزگار اینها را سیاه کرد اینها را به آتش کشید چون اینها ما را سوزاندند هندسهی عالم این است و عالم پر است از این افسردگان خام به همین خاطر رنج اولیاء خدا خیلی بالاست در این عالم لذا دنیا برای اینها زندان است زندان بودنش به خاطر همین است که این افسردگان خام اکثریت جماعت قوم را تشکیل میدهند یک کسی نیست که محرم راز اینها باشد محرم راز دل شیدای من شیدا یعنی مجنون یعنی دیوانه میگوید کسی پیدا نمیکنم که محرم باشد بتوانم رازهایی که در دل دارم دلی که دیوانهی حق است شیدای حق است با او در میان بگذارم محرم راز دل شیدای من *** کس نمیبینم ز خاص و عام را عوام که جای خودش خواصش هم مثل عوام فکر میکنند همین نالهای بود که امیرالمومنین داشت دست به سینه میگذاشت آه میکشید یک رازهایی این جا است ولی کسی نیست که با او من در میان بگذارم ولی این غربت میگوید یک جایی جبران میشود قابل تحمل میشود با دل آرامی مرا خاطر خوش است *** کز دلم یک باره برد آرام را بچهها وقتی بغلی میشوند فقط بغل مادر را میشناسند آغوش مادر را میشناسند اگر آغوش گرم و پر مهر مادر را احساس کرد دیگر با هیچ چیز نمیشود سرگرمش کند هر اسباب بازی میگذاری چند لحظهای مشغول میشود باز هم میگوید من مادر را میخواهم هوایی میشود برایش آواز میخوانی ادا در میآوری چند لحظهای آرام میشود ولی باز میگوید مادرم را میخواهم به جایی میرسد که هر چه به او بدهی دیگر نمیبیند بیتابی میکند بی قراری میکند حافظ همین را میگوید وقتی انسان آغوش پر مهر خدا را حس کرد احساس کرد دیگر آن قرار و آرام از او گرفته میشود به یک باره گرفته میشود تنها کسی میتواند قرار و آرام را به او برگرداند که او باشد هیچ کس نمیتواند دل آرامش او است این دل آرام را هم از قرآن برداشته «أَلَا بِذِكْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/ 28) دلها با نام و یاد خدا و با خدا آرام میشود پس خدا میشود دل آرام میگوید با دل آرامی مرا خاطر خوش است خاطر من ذهن من یاد من فکر من با او آرام بخش دلی آرام میشود و خوش است کز دلم یکباره برد آرام را همان که یک باره وقتی او را فهمیدم چشیدم درک کردم من را بی قرار خودش کرد من را نا آرام خودش کرد کز دلم یک باره برد آرام را دیگر به سر بندد چمن هر که دیدم سرو سیمن دام را میگوید کسی که عاشق است عاشق و دل بستهی یک کسی است این را شما ببر در باغ ارم شیراز سروهای سر به فلک کشیده را نشان بده شما چه لذتی میبری وقتی میبینی به او میگویی نگاه بکن نگاه میکند میگویدای خوب است دل او پیش سرو دیگری است سروها به چشمش نمیآید لذت و بهجت و سرور و ابتهاجی که شما پیدا میکنید پیدا نمیکند لذا میگوید کی میرویم جذاب نیست حافظ میگوید اگر کسی سرو سیمن دام را سیم یا سیمین یعنی سپید سیمن دام یعنی اندام سپید وقتی حافظ اینها را در باب خداوند به کار گرفته منظورش جمال الهی است آن جایی که همه اش سپیدی و نور است ذرهای ظلمت و تاریکی نیست و سرو صفت هم است راستی و درستی است ننگرد دیگر به سرو اندر چمن چمن یعنی مرغزار یعنی باغ گل و گیاه بوستان جایی که دار و درخت باشد ننگرد دیگر به سرو اندر چمن *** هر که دید آن سرو سیمن دام را کنایه میزند میگوید بعضیها هستند مثل سرو زیبا هستند قامت رعنا و تماشایی دارند اگر کسی آن سرو سیمن دام را درک کرده باشد دیگر اینها دلش نمیخواهد سروهایی که در خیابان روان و فراوان اند دیگر دل و دین اینها را به تاراج نخواهند برد. یک وقتی کسی عاشق شاهزادهای شد خیلی هم در وصف او شعر گفته بود آرزوی وصال او را داشت شاه زاده هم دید او را رها نمیکند پذیرفت وقتی آمد پیشش گفت آن جا یک نردبانی است از پلههای این نردبان برو بالا آن بالا یک سرایی است سراپردهای است یک کسی بر تخت نشسته او خواهر من است من چقدر زیبا هستم او از من خیلی زیبا تر است من چقدر رعنا هستم او از من خیلی رعنا تر است این هم صورتش را برگرداند به آن نردبان نگاه کرد تا به نردبان نگاه کرد شاهزاده بلند شد از او دور شد معلوم است من در دل تو ننشستم ننگرد دیگر به سرو اندر چمن هر که دید آن سرو سیمن دام را تو سرو سیمن دام وجود من را ندیدی همین که پرت شد معلوم است تو دنبال چیز دیگری هستی این چیز را هر جا پیدا کنی میروی آن جا امروز در ما دیدی فردا در خیابان چشمت به یکی دیگر افتاد میروی سراغ او صبر کن حافظ به سختی روز و شب *** عاقبت روزی بیابی کام را گفت الصَّبْرُ مِفْتَاحُ الْفَرَجِ این زخمها با صبوری و شکیبایی التیام پیدا میکند انگشتت زخم برمیدارد با عجله و شتاب خوب نمیشود یک برههای دارد مقطعی دارد باید سپری شود هر چه میخواهی بی تابی کن نا شکیبایی کن زمان باید طی شود حافظ هم همین را میگوید سختیها میدانم سخت است تلخیها میدانم تلخ است ولی یک راه بیشتر ندارد آن هم صبوری و شکیبایی است خود این صبوری هم سخت است ولی تحمل کن اگر تحمل کنی عاقبت روزی بیابی کام را یک روزی کامیاب میشوی یک روزی به آن سرو سیمن دام راه پیدا میکنی.
شریعتی: خیلی خوب خیلی ممنون نکات خوبی را شنیدیم در قالب ابیات خوب و زیبای حافظ مشرف میشویم محضر قرآن کریم صفحهی 554 قرار امروز دوستان خوب ماست آیات پایانی سورهی مبارکهی جمعه و آیات ابتدایی سورهی منافقون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّـهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٩﴾ فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّـهِ وَاذْكُرُوا اللَّـهَ كَثِيرًا لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴿١٠﴾ وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّـهِ خَيْرٌ مِّنَ اللَّـهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّـهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ﴿١١﴾
سورة المنافقون
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّـهِ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّـهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ ﴿١﴾ اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّـهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿٢﴾ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ ﴿٣﴾ وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِن يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّـهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ ﴿٤﴾
ترجمه:
ای مؤمنان! چون برای نماز روز جمعه ندا دهند، به سوی ذکر خدا بشتابید، و خرید و فروش را رها کنید. که این [اقامه نماز جمعه و ترک خرید و فروش] برای شما بهتر است اگر [به پاداشش] معرفت و آگاهی داشتید. (۹) و چون نماز پایان گیرد، در زمین پراکنده شوید و از فضل و رزق خدا جویا شوید و خدا را بسیار یاد کنید تا رستگار شوید. (۱۰) و [برخی از مردم] چون تجارت یا مایه سرگرمی ببینند [از صف یک پارچه نماز] به سوی آن پراکنده شوند و تو را در حالی که [بر خطبه نماز] ایستاده ای، رها کنند. بگو: پاداش و ثوابی که نزد خداست از سرگرمی و تجارت بهتر است، و خدا بهترین روزی دهندگان است. (۱۱)
سورة منافقون
بسم الله الرحمن الرحيم
چون منافقان نزد تو آیند، می گویند: گواهی می دهیم که تو بی تردید فرستاده خدایی. و خدا می داند که تو بی تردید فرستاده اویی، و خدا گواهی می دهد که یقیناً منافقان دروغگویند. (۱) سوگندهایشان را [برای شناخته نشدن نفاقشان] سپر گرفته در نتیجه [مردم را] از راه خدا بازداشته اند. چه بد است آنچه را اینان همواره انجام می دهند! (۲) این [صفت زشت نفاق و بدی اعمال] به سبب آن است که آنان [نخست] ایمان آوردند، سپس کافر شدند در نتیجه بر دل هایشان مهر [تیره بختی] زده شد، به این علّت [حقایق را] نمی فهمند. (۳) چون آنان را ببینی جسم و ظاهرشان [از آراستگی و وقار] تو را به شگفت آورد، و اگر سخن گویند [به علت شیرینی و جذابیّت کلام] به سخنانشان گوش فرا می دهی [اما از پوچی باطن، سبک مغزی و دورویی] گویی چوب های خشکی هستند که به دیواری تکیه دارند [و در حقیقت اجسادی بی روح اند که در هیچ برنامه ای اطمینانی به آنان نیست، از شدت بزدلی] هر فریادی را به زیان خود می پندارند. اینان دشمن واقعی اند؛ از آنان بپرهیز؛ خدا آنان را بکشد؛ چگونه [با دیدن این همه دلایل روشن، از حق به باطل] منحرف می شوند. (۴)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
شریعتی: مباحث برنامه را میتوانید در سایت ما دنبال بکنید به تفکیک روزها و کارشناسان samtekhoda3.ir از بخشهای مختلف سایت هم بازدید بکنید اشارهی قرآنی امروز را بفرمایید.
حاج آقا رنجبر: درخت تا درخت است حیات دارد زنده است سبز است هم به حال خودش سودمند است هم به حال دیگران مفید است روی پای خودش هم ایستاده دهها شاخه صدها میوه هزاران برگ روی دوش خودش قرار داده اما همین درخت وقتی که بریده میشود دیگر چوب میشود چوب که شد هر اتفاقی ممکن است برایش بیفتد و هر اتفاقی هم که بیفتد سود و نفعی به حال خودش ندارد منفعتش را دیگران میبرند ابزار دست دیگران میشود آلت دست دیگران میشود از آن دستهی چاقو میسازند دستهی داس میسازند دستهی بیل و کلنگ و تبر میسازند نردبان میسازند پا میگذارند رویش میروند بالا به حال دیگران مفید است اما به حال خودش نه هیچ رشد و تعالی هم ندارد روز به روز هم فرسوده تر و پوسیده تر میشود خوب هم که استفاده کردند پرت میکنند یا آتشش میزنند هیزم میشود در نگاه قرآن کریم همهی ما درخت هستیم پیامبر هم میفرمود اَنَا وَ عَليٌ مِن شَجَرهٍ واحدَهٍ وَ سايِرُ النّاسِ مِن شَجَرٍ شَتّي من درخت هستم فرمود امیرالمومنین هم درخت است ما هر دو از یک جنس هستیم و همه درخت هستند درختهای متفاوت هستند این عالم باغ است باغ انسانی قرآن میگوید همین درختانی که سبز هستند یک روزی ارتباطشان را با ما قطع میکنند میبرند وقتی بریده میشوند مثل چوب میشوند هیچ سود و منفعتی به حال خودشان ندارند دیگران از اینها بهره و انتفاع میبرند مستعمرهی دیگران میشوند آنهایی که از ما جدا میشوند از مسیر بندگی میبرند اینها انگار یک چوب هستند «كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ» یک چوبی را فرض کنید به دیوار تکیه داده باشید هیچ رشدی تکانی ندارد همان چوبی که یک روزی روی پای خودش بود این همه شاخه میوه داشت الآن روی پای خودش نیست که هیچ شاخ و برگ که ندارد هیچ حیات و سبزی ندارد بار ندارد هیچ خودش هم یک بار است روی دوش دیگران
شریعتی: ان شاء الله حیات طیبه داشته باشیم وارد فرازهای زیارت جامعهی کبیره میشویم به این فراز میرسیم که اهل بیت علیهم السلام بقیة الله هستند
حاج آقا رنجبر: شما از پارچ که آب میریزید در لیوان هم زمان که این آب ریخته میشود یک کفهایی هم روی آب پدید میآید ولی خیلی طول نمیکشد که آب میماند اما کفها میروند و آن چیزی هم که به درد میخورد همین آب است کفها که به درد نمیخورد قرآن میگوید هر چیزی که مثل آب باشد مفید باشد به درد بخور باشد در این عالم میماند «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ» (رعد/ 17) هر چیزی که سودمند باشد نافع باشد به حال مردم این میماند اما هر چیزی که نافع نباشد سودمند نباشد نمیماند خواهد رفت امروز نرود فردا خواهد رفت آن چیزی که یک چیز را باقی میکند و پایدار و برپا میکند نفع است سود است به حال دیگران یک باغبان وارد یک باغ میشود به بعضی درختها آب میدهد چون سودمند مفید است سبز است ثمر میدهد ولی پای بعضی درختها آب نمیگذارد اره میگذارد چون خشک هستند ثمر نمیدهد هر چیزی که نافع باشد میماند در باغ هر درختی که نافع باشد مال حلال قرآن تعبیر میکند به ماندنیها میگوید مال حلال مثل آب است میماند لذا به مال حلال میگوید بقیة الله این «بَقِيَّتُ اللَّـهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ» (هود/ 86) که در قرآن آمده این دربارهی مال حلال است شعیب به مردم مدین میگفت که در مکیالها پیمانه هایتان در میزانها ترازوهایتان دستکاری نکنید کم فروشی نکنید یک روزی دچار عذاب عظیم خواهید شد گرفتار میشوید همین اتفاقی که متاسفانه در جامعهی ما بدیهی و طبیعی و پیش پا افتاده است یک بطری نوشابه میبینید به ظاهر شیک کرده حالت داده ولی وقتی وزن میکنید از وزنش کم کرده این پیمانه است یک لیتر بوده کمتر دارد به شما میدهد منتها این بطری را طوری شکل داده ذهنت به آن جا خطور نمیکند زمان شعیب همین کار را میکردند ترازوها را دستکاری میکردند هشتصد گرم را به جای هزار گرم میدادند میگفت این کار را نکنید گرفتار میشوید «وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ» (شعرا/ 183) روی سر چیزهای مردم نزنید میگوید چیزها مشخص هم نمیکند هر چیزی ماشین میخواهی بخری میگردد میگردد ریز ترین ایراد را پیدا میکند همان را برجسته میکند بزرگ میکند اگر مال خودش بود میخواست بفروشد همان را ناچیز میکرد میگوید روی سر چیزهای مردم نزنید یک کسی معلولیتی دارد ولی تایپیست خوبی است از او استفاده میکند با کمترین حقوق و مزایا میگوید یک کسی به تو کار نمیدهد متاسفانه کم هم نیستند این کار را نکنید گرفتار میشوید یک روز گرفتار عذاب عظیم میشوید عذابی که محیط است تمام وجود شما را احاطه خواهد کرد همان آتش است زندگی تان را احاطه میکند میفرمود طبق قوانین الهی معاملات را انجام بدهید هر چه که در دخل شما ماند «بَقِيَّتُ اللَّـهِ خَيْرٌ لَّكُمْ» این همان چیزی است که خدا برای شما باقی گذاشته این خیر و برکت است بقیه اش هر چه باشد شرّ و آتش است پس به مال حلال میگوید بقیة الله چون مال حلال میماند مال حرام نمیماند باد آورده را باد میبرد حالا هر چیزی که خیر باشد چون ماندنی است به آن بقیة الله گفته میشود ما به امام زمان علیه السلام میگوییم بقیة الله چون سر تا پا خیر است سر تا پا خوبی است برای انسانها برای بشریت این بقیة الله برای وجود نازنین امام زمان نیست برای همه ائمه است همهی آنها سر تا پا خیر و سود و صلاح و مصلحت و منفعت بودند برای بشر لذا به همهی آنها در زیارت جامعهی کبیره بقیة الله خطاب میشود به خاطر همین است که خداوند به اینها عشق میورزد چون سر تا پا خیر بودند اینها عشق خداوند اند طرف میگوید فلانی عشق من است خدا هم عشقی دارد عشقهای خدا هستند ائمه حافظ هم میگوید عرضه کردم دو جهان بر دل کار افتاده به جز از عشق تو باقی همه فانی دانست میگوید فقط عشق توست یعنی آنهایی که عشق تو هستند تو به آنها عشق میورزی باقی هستند بقیة الله هستند غیر از آنها هر کس باشد هر چه باشد فانی است نمیماند پایدار نیست این عالم عشق خدا نیست چون سود و منفعتی ندارد بسیاری از این دنیا نفع و بهرهای نمیبرند این عالم بی ارزش است دنیا است پست است بستر پستی هاست این جا آورد که آدمها را بالا بکشد یعنی یک سکو بود برای پرتاب شدن «وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى» (اعلی/ 17) آن جا پایدار است این عالم هم نمیماند «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ، وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ» (تکویر/ 2-1) خدا یک روزی همهی اینها را از هم میپاشاند باقی نیست بقیة الله نیست بقیة الله فقط اهل بیت و کسانی که به اینها وصل شوند است «كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ،وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ» (الرحمن/ 27-26) چه کسی باقی میماند کسانی که وجه خدا باشند یعنی پیش خدا یک وجهی وجاهتی داشته باشند یک آبرویی داشته باشند وجیها عند الله باشند فقط وجه خدا میماند هیچ کس دیگر نمیماند هر کسی یک وجه و وجاهتی داشته باشد این از درمها نام شاهان برکنند نام احمد تا ابد بر او زنند روی درمها دینارها روی سکهها اسکناسها هر مقطعی هر برههای دورهای تصویر یک خلیفه است نام یک سلطان است او میگذرد بعدی میآید آن اسم و تصویر را برمیدارند جز نام پیغمبر که خداوند سکهای به نام او زده که تا قیام قیامت خواهد ماند او بقیة الله است سکهی شاهان همی گردد دگر سکههایی که به نام شاهان است تغییر میکند سکهی احمد ببین تا مستقر ولی سکهی او تا قیام قیامت رایج است و قیمت و ارزش دارد پس پیغمبر و اهل بیت بَقِیةِ اللّه هستند امام زمان بقیة الله است مثل آب است آب هر جا باشد آبادی آبادانی است تمدن است لذا میگوییم وقتی امام زمان میآید عالم آباد میشود آب است دیگران کف هستند نمیتوانند عالم را آباد کنند خرم بکنند او است که آب است او است که میتواند عالم را سبز بکند انتظار امام زمان انتظار آب است انتظار آبادی است انتظار آبادانی است بعضیها فکر میکنند امام زمان وقتی بیاید شمشیر دو دمی دارد از دَم تا دُم ما را درو میکند خدا اگر میخواست این کار را بکند صاعقه شهاب آسمانی سنگ آسمانی میفرستاد نیازی نبود به امام زمان زود تر از اینها این کار را میکرد نه او میآید او آب است البته برای عدهای هم اره است مثل باغبان که وارد باغ میشود به یک درختهایی آب میدهد یک درختهایی که سرتا پا خشک و بی روح اند آنها را اره خواهند کرد قطع خواهند کرد غالب بشریت سبز اند پژمرده اند خشک کم اند خشکها را از بین میرود قطع میکند میسوزاند بقیه پژمرده اند افسردگان خام اند اینها را پخته میکند وَ وَ خِیرَتِهِ، اهل بیت خیرهی خداوند هستند این کسی که خیر بود خوب بود ماندنی بود معلوم است منتخب میشود دستچین میشود گلچین برگزیده میشود طبیعی است دو چیز است میخواهید انتخاب کنید یکی خوب است یکی خوب نیست خوب را انتخاب میکنید بر همین اساس اهل بیت خیرهی خداوند اند منتخب خداوند هستند نگو چرا خداوند این قدر به اینها نظر ویژه داده چون خوب اند سر تا پا خوب هستند هر کس خوب باشد خیر باشد خیره میشود شما هم که میروید مغازه میوه فروشی نگاه میکنید هر کدام آب دار تر بی لک تر باشد سالم تر باشد همان را سوا میکنید پول بیشتری هم پرداخت میکنید اهل بیت سوا شدهها خیرهی خداوند اند فرق خدا با ما این است که ما وقتی سوا میکنیم خرج خودمان میکنیم ولی خدا وقتی یک چیزی سوا میکند خرج خودش میکند او را رشد میدهد مثل زمین یک وقت دانهای را انتخاب میکند برای سبز کردن چیزی از او نمیگیرد بلکه به او میدهد ریشه ساقه تنه شاخه برگ میدهد و میوه میدهد و او را بالا میبرد وَ حِزْبِهِ میگوید اینها حزب خدا هستند دار و دستهی خدا هستند دور و بریهای خدا هستند هر کس هم میگویند میخواهید بشناسید از دور و بری هایش بشناسید علی بن موسی الرضا چقدر رئوف است خدا از او رئوف تر است امیرالمومنین چقدر کریم است خدا از او کریم تر است اینها حزب خدا هستند دار و دستهی خدا هستند اطرافیان خدا هستند به خاطر همین هر ویژگی که خدا دارد آنها پیدا میکنند خدا غالب است آنها هم غالب اند «فَإِنَّ حِزْبَ اللَّـهِ هُمُ الْغَالِبُونَ» (مائده/ 56) چون یکی از نامهای خدا غالب است مولوی میگفت یار غالب شد تا غالب شوی یار مغلوبان نشو هین ای قوی اگر میخواهی یار کسی باشی طرف کسی باشی طرف آن کسی باش که غالب است تو هم غالب و پیروز میشوی اما اگر رفتی سراغ آدم ورشکسته و مغلوب تو هم مغلوب میشوی
شریعتی: خیلی ممنون از توجه دوستان خوب روز خوبی بود حاج آقا دعا بکنند
حاج آقا رنجبر: خدا ان شاء الله آستانهی تحمل همهی ما را کنار سختیها بالا ببرد و روزی ما هم کامیاب شویم همان آرزویی که حافظ داشت