سه شنبه 13 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

94-07-05-حجت الاسلام والمسلمین رنجبر - شرح زیارت جامعه کبیره
موضوع برنامه: شرح زیارت جامعه کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 94/07/05

بسم الله الرحمن الرحیم

صوفی بیا که آینه صافیست جام را *** تا بنگری صفای می لعل فام را
راز درون پرده ز رندان مست پرس *** کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
عنقا شکار کس نشود دام بازچین *** کان جا همیشه باد به دست است دام را
در بزم دور یک دو قدح درکش و برو *** یعنی طمع مدار وصال دوام را
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش *** پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند *** آدم بهشت روضه دارالسلام را
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است *** ای خواجه بازبین به ترحم غلام را
حافظ مرید جام می است ای صبا برو *** وز بنده بندگی برسان شیخ جام را


شریعتی: سلام عرض می‌کنم خدمت شما بینندگان عزیز تاسف می‌گویم باز هم حادثه‌ی تاسف بار و دلخراش منا را مخصوصا به خانواده‌های عزیز داغ دار دعا می‌کنیم آن‌هایی که مفقود هستند هر چه سریع تر به کاروان هایشان برگردند حاج آقای رنجبر سلام علیکم.
حاج آقا رنجبر: علیکم السلام بسم الله الرحمن الرحیم من هم خدمت شما و بینندگان خوب عرض سلام و ادب و احترام دارم من هم این حادثه‌ی بسیار غم بار و غم انگیز عید قربان را تسلیت عرض می‌کنم که حقیقتا عید نبود اما قربان بود یک نازنینانی که سراپا پاکی و پاکیزگی بودند قربانی جهالت مردمی شدند که روی روزگار جاهلیت را سفید کردند شما تاریخ را بخوانید خیلی عجیب است مردم روزگار جاهلیت در مثل همین ماه ذی الحجه که ماه حرام می‌دانستند یعنی اجازه به خودشان نمی‌دادند دست روی کسی بلند بکنند داریم در تاریخ که اگر کسی قاتل پدرش را در این چند ماه حرام می‌دید قاتلی که روزها در به در دنبالش بود اگر در یکی از این ماه‌ها او را می‌دید از کنار او به راحتی عبور می‌کرد به احترام ماه حرام این قدر این‌ها ملتزم بودند نسبت به این ماه با همه‌ی جاهلیتی که داشتند اما شما نگاه بکنید این‌ها با کسانی که در ظاهر مهمانشان هستند در واقع مهمان جیب خودشان هستند نه تنها این‌ها سر سفره‌ی خودشان بودند بلکه آن‌ها را هم سر سفره‌ی خودشان نشانده بودند شیعه هم نبودند همه خیلی هایشان اهل سنت بودند هم مذهب و هم کیش و مرام خودشان بودند اما رحم و ترحم نکردند این‌ها روی مردم روزگار جاهلیت را سفید کردند ان شاء الله که این یک بشارتی باشد برای فرجام این‌ها و تاملی باشد برای همه‌ی ما خدای ناکرده این‌ها را بهانه‌ای برای کم توجهی و ترک مسئله‌ی حج ندانیم این که شما در دعا می‌خوانی لَا تُخلِنِی مِن تِلکِ المَواقِفِ الکَرِیمَة خدایا جای من آن جا خالی نباشد فقط برای خودت نیست برای حفظ این حریم و حفظ این حرمت‌ها هم است شما هستی این همه جنایت می‌شود اگر نباشی حج به چه چیزی تبدیل خواهد شد ولی این‌ها را باید گفت که حال نکو در قفای فال نکوست ان شاء الله فال خوبی باشد برای ریشه کن شدن این‌ها که واقعا ننگی هستند برای عالم اسلام یک شخصیتی بود به نام لامنس از مستشرقین بود گفته بود به نظر من بایستی مجسمه‌ی معاویه را از طلا بسازند در میدان بزرگ کشور آلمان نصب بکنند چرا؟ چون این شخص باعث شد که علی و علوی‌ها رشدی نداشته باشند اگر این شخص نبود حکومت علی و حکومت علویان تمام صفحه‌ی اروپا را تسخیر و مسحور خودش می‌کرد لذا باید مجسمه‌ی این شخص را از طلا ساخت وگرنه الآ همه‌ی کشورهای اروپایی کشورهای اسلامی بودند اگر همان آدم امروز بود و این صحنه‌ها را می‌دید قطعا می‌گفت باید مجسمه‌ی آل سعود را در سراسر اروپا با طلا ساخت چون واقعا چهره‌ی اسلام را خیلی دارند کریه می‌کنند نگذاشتند اسلام معرفی شود البته این‌ها مثل توده‌های سیاه ابر می‌مانند که برابر خورشید قرار بگیرند یک روزی خود این خورشید توده‌ها را کنار می‌زند و آن گونه که باید جلوه گری می‌کند تسلیت عرض می‌کنیم به خانواده‌های بازمانده‌ها انتظار مسافر خیلی شیرین است به خصوص انتظار حاجی از بچگی یادتان است طعم و مزه‌ی دیگری دارد خیلی تلخ است خیلی دردناک است خیلی سوزناک است خدا به حرمت امیرالمومنین که این روزها به نام اوست یک تسکینی سکینه و آرامشی به دل‌های این‌ها وارد بکند.
شریعتی: ان شاء الله گشت و گذاری داشته باشیم در بوستان غزلیات حافظ رسیدیم به این بیت که
‌ ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش *** پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را
حاج آقا رنجبر: در بازار گل فروش‌ها تنها چیزی که رسمیت دارد ارزش دارد اعتبار دارد داد و ستد می‌شود خرید و فروش می‌شود گل‌ها هستند در آن جا هیچ چیز مورد معامله جز گل‌ها قرار نمی‌گیرد بازار گل فروش‌ها بازار است یعنی محل عرضه‌ی گل هاست محل تولید و تهیه نیست تهیه‌ی گل تولید گل در مزرعه است گاهی ممکن است مزرعه‌ی گل در یک سرزمین دیگری باشد مثل هلند عرضه‌ی آن در یک سرزمین دیگری باشد قیامت بازار گل فروش هاست یعنی هر کسی در آن جا با خودش گلی به همراه داشته باشد خریده می‌شود فروخته می‌شود و گل‌ها یک مطاع پر مشتری هستند منتها گل‌ها آن جا به عمل نمی‌آیند آن جا بازار است مزرعه‌ی گل‌ها دنیاست الدُّنْیا مَزْرَعَةُ الآخِرَةِ این جا باید هر گلی می‌خواهی به سر خودت بزنی از این جا باید با خودت گل‌ها را ببری همان گل‌هایی که اساسا برای آن خلق شدی آفریده شدی اساسا این که ما برای چه خلق شده ایم برای چه آفریده شده ایم ورود ما به این دنیا فرود ما در این دنیا وجود ما در این دنیا به چه دلیلی است یک سوال است یک مسئله است برای همه همیشه این دغدغه بوده که آمدنم بهر چه بود برای چه پا به این عالم گذاشتیم پاسخ این پرسش هم طبیعی است بر عهده‌ی کسی است که ما را آورده و آن کسی که ما را آورده خداست «هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم» (اعراف/ 189) پس آن باید پاسخ بدهد که چرا ما را آفریده اتفاقا پاسخ هم داده در یک جایی می‌گوید «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» (ملک/ 2) من شما را آوردم در این دنیا تا بیازمایم امتحان کنم کدام یک از شما خوش رفتار تر هستید رفتار زیبا تری دارید من این آیه را خواندم شما هم شنیدی شما به دلیلی ادبی که داری تعبدی که داری به خودت اجازه‌ی پرسش نمی‌دهی ولی اگر یک کسی واقعا پرسشگر باشد کمی هم گستاخ باشد می‌گوید این چه فلسفه‌ای دارد خودش در قرآن می‌گوید «وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (بقره/ 29) هستم چیزی نیست که من ندانم از آن طرف می‌گوید من شما را آفریدم تا شما را امتحان کنم اگر می‌دانی چرا امتحان اگر نمی‌دانی پس چرا ادعا یا در یک جای دیگری دارد می‌گوید می‌دانید من چرا شما را آفریدیم «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (ذاریات/ 56) ما شما را آفریدیم برای عبادت برای بندگی باز اگر یک کسی پرسشگر باشد و گستاخ هم که می‌باشد می‌گوید این چه فلسفه‌ای است یعنی چه ما را آفریدی که روزی چند بار برابرت خم و راست شویم خوشت می‌آید از این کار صبح من در خواب خوش به قول حافظ شکرخواب بگذرم بلند شوم آب سردی به سر و صورتم بزنم این هم شد کار این هم شد فلسفه‌ی وجودی من در این عالم در یک جای دیگر می‌گوید می‌دانید من چرا شما را آفریدم «إِلَّا مَن رَّ‌حِمَ رَ‌بُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَ‌بِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ» (هود/ 119) من شما را آفریدم برای رسیدن به آن رحمت حالا رحمت لایه‌هایی دارد منتهایش بهشت است یعنی من شما را آفریدم که بالاخره به بهشت در آیید اهل بهشت شوید این هم قابل خدشه است تو که می‌خواستی ما را در آخر بهشت ببری همان اول می‌بردی پنجاه سال شصت سال رنج و ناراحتی آخرش تازه معلوم هم نیست بهشتی باشی جهنمی باشی این فلسفه‌های وجودی انسان در قرآن کریم از زبان آفریدگار انسان است که همه اش هم قابل خدشه است ولی به قول سهراب گفت چشم‌ها را باید شست جور دیگر باید دید می‌گوید اگر یک جور دیگری همین آیات را ببینی جور دیگری می‌بینی آن گاه سر ارادت را خم می‌کنی می‌بینی این‌ها فلسفه‌های خیلی دقیق و ظریفی اند کرامت انسان شکوه انسان در لا به لاهای همین فلسفه‌ها خوابیده اما این که گفتی از آخر بیاییم چرا ما را مستقیم به بهشت نبرد پاسخ او این است که من این کار را کردم خیلی از موجودات را مستقیم به بهشت بردم آن‌ها فرشتگان هستند فرشتگان از همان ابتدا در گل بهشت پدید آمدند منتها بدون انتخاب بدون اختیار بدون طلب بدون اراده هستند این موجودات را که ما داشتیم آن چیزی که در آفرینش کم بود و جایش خالی بود یک موجوداتی بودند که با انتخاب با اختیار با اراده با طلب بروند تو بین این دو قرار بدهی کدامشان امتیاز بیشتری دارند یک بچه است خودش با پای خودش تاتی تاتی می‌کنند می‌آید بغل شما یک بچه است بغلش می‌کنند می‌آورند بغل شما کدامش برای شما دل نشین تر است آن کسی که خودش می‌آید می‌گوید من یک موجوداتی می‌خواستم که با پای خودشان بیاید مظهر من باشد من اراده دارم او هم صاحب اراده باشد من انتخاب دارم او هم صاحب انتخاب باشد من اختیار دارم او هم صاحب اختیار باشند چنین موجودی است که همان فرشتگان باید به او سجده بکنند چون او با پای خودش رفته این است که می‌گوید من شما را آفریدم برای رحمت برای بهشت یعنی هدف من این بود منتها شما با پای خودت بیایی ممکن است شما بگویی ما نخواهیم بهشت برویم چه کسی را ببینیم اصلا همین لذت‌ها همین عیش‌ها همین خوشی‌های دنیا مگر شما نمی‌گویید قلیل است «مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ» (نسا/ 77) ما به همین راضی هستیم مگر نمی‌گویید ناپایدار است ما همین ناپایدار را می‌خواهیم ما بهشت را نخواهیم قرب الهی را نخواهیم قرب الهی را نخواهیم چه کسی را باید ببینیم نمی‌خواهیم بله ما را آفریدی برای رحمت ما این رحمت را نمی‌خواهیم جواب این‌ها با اندک تاملی روشن است من باشم به یک چنین آدمی می‌گویم امروز چند شنبه است می‌گوید یک شنبه می‌گوید این همه خوشی که گفتی امروز می‌خواهی می‌گوید بله فردا دوشنبه است دوشنبه هم می‌خواهی می‌گوید بله سه شنبه چهارشنبه هم می‌خواهی هفته‌ی بعد چطور سال بعد چطور حالا اگر یک روزی در پس این روزها باشد که طولش به تعبیر امیرالمومنین هزار سال باشد باز هم این خوشی را می‌خواهی یا نه تو که روزی که هفت هشت ده ساعت کمتر بیشتر است می‌گویی من خوشی‌ها را می‌خواهم یک روزی که طولش هزار سال باشد را نمی‌خواهی؟ شوخی می‌کنی روزی که ده ساعت است می‌خواهم خوش باشم روزی که هزار سال است نمی‌خواهی خوش باشی؟ اگر می‌خواهی شرط دارد شرطش این است که این جامی که داده اند دستت همه اش یک شبه سر نکشی برای فردایت هم بگذاری اگر امشب همه را سر کشیدی فردا خمار هستی گفت کف پاره‌ی شراب خوری‌های بی حساب مخمور در میانه‌ی مستان رسیده است بی حساب بالا نکش یک حساب کتاب داشته باش خوشی‌ها مثل جام هستند یک حساب کتاب داشته باش ما گفتیم سراغ کدام خوشی‌ها برو سراغ کدام خوشی‌ها نرو آن‌هایی را هم که گفتیم نرو نخواستیم از تو دریغ کنیم خواستیم ذخیره کنیم گفتیم اگر این خوشی را ذخیره کنی آن روزی که هزار سال طولش است به کارت می‌آید از این جنس خوشی‌ها آن روز جواب می‌دهد ما می‌گوییم به ناموس مردم نگاه نکن به ناموس مردم نگاه کردن خیلی خوش است لذت دارد این لذت را ذخیره بکن ما می‌گوییم غیبت کردن خیلی خوش است لذت دارد دور این لذت را خط بکش این همان لذتی است که در آن روزی که می‌گوییم طولش هزار سال است لذت‌ها از دلش به عمل می‌آید چطور از یک دانه‌ی گردو درخت تنومند می‌آید از درخت هزاران گردو هر ساله می‌آید آن جا مثل کاشتن این دانه‌ی گردو است یعنی لذات روز تو را در اختیار تو خواهد گذاشت دیگر آن روز تو مخمور و خمار نیستی پس همه می‌خواهند دست یابی به آن رحمت شوخی می‌کند می‌وگید همین لذت و عیش برای من کافی است خداوند می‌گوید من شما را برای آن رحمت و آن لذت‌ها آفریدم منتها می‌خواهم با پای خودت بروی اگر می‌گویم «هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم» فلسفه‌ی وجودی تو برای دست یابی به آن رحمت بی منتهاست حرف گزافی نزدم منتها برای دست یابی به آن رحمت بی منتها راه دارد راهش این است که هر گاه امر دایر شد بین خودت و خدا خدا را انتخاب بکن اسم این انتخاب را ما می‌گذاریم بندگی و عبادت عبادت یعنی این که هر چه خدا گفت بگوییم چشم خدا را ترجیح بدهد پس جا دارد ما بگوییم «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» چون عبادت است که شما را به آن رحمت می‌رساند پس یک مرحله‌ای از آن است تا این نباشد به آن نمی‌رسیم یک پله‌ای از آن است اگر قرار باشد تو بین من و خودت من را انتخاب بکنی بایستی شرایطی پیش بیاید یا نه یعنی در یک دو راهی قرار بگیری یک راهش من باشم یک راهش خودت بعد انتخاب بکنی ما اسم آن شرایط دو راهی را می‌گذاریم ابتلا پس راه دوری نرفتیم اگر بگوییم ما شما را آفریدیم «أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» پس جور دیگری نگاه کن تو خیلی در خاکی رفتی که تو می‌دانستی نمی‌دانستی اگر می‌دانستی چرا امتحان اگر نمی‌دانستی چرا ادعا اصلا این بحث‌ها پیش نمی‌آید ابتلا یعنی یک شرایطی ما سر راه تو قرار می‌دهیم دو راهه است اسمش را می‌گذاریم ابتلا حالا اگر ما را انتخاب کردی اسمش را می‌گذاریم عبادت اگر اهل عبادت شدی به آن رحمت می‌رسی بیشترین فصلی که بیشترین ابتلائات برای انسان پیش آمد می‌کند و در نتیجه بیشترین عبادات می‌تواند اتفاق بیفتد فصل جوانی است که متاسفانه این فصل یک فصلی است که نوع آدم‌ها در غفلت و بی خبری به سر می‌برند به قول حافظ گلی نمی‌چینند یعنی بهره‌ای نمی‌برند گل چیدن یعنی سود بردن که در اطاعت خداست گفت جوانا راه طاعت امروز گیر که فردا نیاید جوانی ز پیر سعدی می‌گوید فصلش همین الآن است حالا سعدی می‌گوید اطاعت حافظ می‌گوید گل چینی.‌ای دل شباب رفت‌ای دل من شباب رفت یعنی جوانی رفت نچیدی گلی ز عیش عیش یعنی زندگی گلی از عیش نچیدی یعنی بهره‌ای نبردی بویی نبردی سودی نبردی پیرانه سر یعنی سر پیری شما همین که تارهای موی صورت روی سرت شروع به سفید شدن می‌کنند این سر پیری است آغاز پیری است می‌گوید ببینید نخ‌های سفید در سر و صورت تو پیدا می‌شود پیرانه سر است پیرانه سر بکن هنری یعنی هنری از خودت نشان بده می‌گویند فلانی هیچ هنری ندارد یعنی هیچ کاری از او ساخته نیست هیچ کاری نمی‌کند تکانی بخورد پیرانه سر بکن هنری ننگ و نام را در قرآن یک آیه دارد در وصف منافقین می‌گوید «مُّذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَلِكَ لَا إِلَى هَـؤُلَاءِ وَلَا إِلَى هَـؤُلَاءِ وَمَن يُضْلِلِ اللَّـهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا» (نساء/ 143) این‌ها آدم‌های مزبزب هستند نه این وری هستند نه آن وری محرم می‌شود لباس عزا می‌پوشد سینه می‌زند به سر و صورت خودش می‌زند چهار روز بعد هم در مجلس لهو لعبی قرار می‌گیرد هم رنگ آن‌ها می‌شود یا زنگی زنگ یا رومی روم تکلیف خودت را روشن کن یا برو سراغ ننگ و بی آبرویی یا برو سراغ نام و آبرو پیدا کردن در دستگاه خدا قاطی نکن نمی‌خرند چطور نمک و شکر قاطی شود هیچ کس نمی‌خرد فقط به درد دور ریختن می‌خورد قاطی بکنی به درد نمی‌خوری یک سره بکن تکلیف خودت و دیگران را روشن بکن می‌گوید جوانی که رفت حالا سر پیری چشمت را باز کن تکلیف خودت را روشن بکن پیرانه سر بکن هنری ننگ و نام را یا آن طرفی یا آن طرفی در بعضی نسخه‌ها مکان هم دارد این غلط است معنی ندارد به درد نمی‌خورد ما این اختلاف نسخه‌ها یا اختلاف برداشت‌ها و تفسیر‌ها را نمی‌گوییم چون بحث ما نیست ما را بر آستان تو بس حق خدمت است‌ای خواجه باز بین به ترحم غلام را فصل جوانی رفت پس ما حق خدمت الهی را به جا نیاوردیم چون خدمت هم یک حقی دارد در قرآن دارد «اتَّقُوا اللَّـهَ حَقَّ تُقَاتِهِ» (آل عمران/ 102) حق تقوا را به جا بیاورید آن چیزی که باید به جا بیاورید شایسته‌ی تقواست هر تقوایی را هم که نمی‌پذیرند یا «وَجَاهِدُوا فِي اللَّـهِ حَقَّ جِهَادِهِ» (حج/ 88) خدمت هم یک حقی دارد یعنی بله حق را کسی به اندازه‌ای شاید جایی اطاعت کرده باشد ولی حق اطاعت الهی نیست یک جاهایی هم خدمت کرده باشد ولی حق خدمت نیست خیلی باید بالاتر از این‌ها خالص تر صاف تر از این‌ها باشد بیشتر از این‌ها باشد می‌گوید جوانی که رفت حق خدمت که آن جا به جا نیاوردی الآن هم که در آستانه‌ی پیری است پیری هم مقطع عجز و ناتوانی است نمی‌شود خدمتی کرد تا بتوانیم حق خدمت را ادا بکنیم حالا که این طوری است می‌گوید خدایا خواجه یعنی ارباب تو که ارباب ما هستی بار اول هم نیست که ما می‌آییم خدمت تو برای هزارمین بار و ده‌ها هزارمین بار همیشه هم که با لطف و رحمت و مرحمت با ما برخورد کردی این بار هم بیا که سر پیری آمدی باز هم با لطف و ترحم و رحمت به ما نظر و عنایتی بکن ما را به آستان تو بس حق خدمت است بسیار حق خدمت بر ذمه و دوش ماست آستانه‌ی تو در درگاه و دستگاه تو باید ادا می‌کردم‌ای خواجه‌ای ارباب باز بین باز هم بیا نگاه بکن توجه بکن به ترحم آن هم از روی ترحم غلام را این بنده‌ی خودت را ممکن است کسانی این را جور دیگری برداشت بکنند که ما به درگاه تو خیلی خدمت کردیم حالا بیا به خاطر خدمت‌هایی که کردیم به ما لطفی بکن این با ابیات قبلش نمی‌سازد چون قبلش می‌گوید ما هیچ کاری نکردیم این جا نگاه از روی ترحم است حافظ مرید جام مِی. است‌ای صبا برو وز بنده بندگی برسان شیخ جام را مرید داریم مراد داریم به مراد پیر می‌گویند مرشد راهبر شیخ هم می‌گویند شما مرید هر کسی شدی او می‌شود مراد شما پیر شما راهبر و شیخ شما حافظ می‌گوید به پیری من مرید هستم ولی مرید چه کسی مرید جام مِی. جام مِی. ظرفی است که در آن باده و شراب می‌ریزند قرآن یک ظرف است در آن یک معانی است که آن معانی مایه مستی و سرمستی است لذا حافظ به این قرآن هم جام مِی. می‌گوید می‌گوید جوانی که رفت این سر پیری شروع دوباره‌ای است برای من من می‌خواهم از این به بعد مرید این جام مِی. باشم و از این به بعد شیخ من این جام مِی. باشد لذا به باد صبا آن نسیم صبحگاهی می‌گوید تو برو پیش این جام مِی. سلام من را برسان بگو از این به بعد من بنده‌ی شما هستم من مطیع شما هستم هر چه آیات این کتاب بگوید من روی سر می‌گذارم حافظ مرید جام مِی. است‌ای صبا برو وز بنده از جانب من بندگی برسان شیخ جام را یعنی جامی که شیخ است جامی که پیر است چون گفت من مرید جام ام پس جام می‌گوید شیخ بعضی از شاعرین می‌گفتند منظورش شیخ جام و احمد جام است که هیچ ارتباطی به این ابیات ندارد.
شریعتی: خیلی ممنون استفاده کردیم از محضر شما خیلی ممنون از توجه دوستان مشرف می‌شویم محضر قرآن کریم و قرار روزانه از جزء سی قرآن کریم سوره‌ی مبارکه‌ی نبا را تلاوت کردیم که در تفاسیر تعبیر شده امیرالمومنین صفحه‌ی 582 مصحف شریف اولین سوره از سوره‌های جزء سی را تلاوت می‌کنیم.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سورة النبإ
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـنِ الرَّ‌حِيمِ
عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ ﴿١﴾ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ ﴿٢﴾ الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ ﴿٣﴾ كَلَّا سَيَعْلَمُونَ ﴿٤﴾ ثُمَّ كَلَّا سَيَعْلَمُونَ ﴿٥﴾ أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْ‌ضَ مِهَادًا ﴿٦﴾ وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا ﴿٧﴾ وَخَلَقْنَاكُمْ أَزْوَاجًا ﴿٨﴾ وَجَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتًا ﴿٩﴾ وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ لِبَاسًا ﴿١٠﴾ وَجَعَلْنَا النَّهَارَ‌ مَعَاشًا ﴿١١﴾ وَبَنَيْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعًا شِدَادًا ﴿١٢﴾ وَجَعَلْنَا سِرَ‌اجًا وَهَّاجًا ﴿١٣﴾ وَأَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَ‌اتِ مَاءً ثَجَّاجًا ﴿١٤﴾ لِّنُخْرِ‌جَ بِهِ حَبًّا وَنَبَاتًا ﴿١٥﴾ وَجَنَّاتٍ أَلْفَافًا ﴿١٦﴾ إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كَانَ مِيقَاتًا ﴿١٧﴾ يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ‌ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا ﴿١٨﴾ وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ فَكَانَتْ أَبْوَابًا ﴿١٩﴾ وَسُيِّرَ‌تِ الْجِبَالُ فَكَانَتْ سَرَ‌ابًا ﴿٢٠﴾ إِنَّ جَهَنَّمَ كَانَتْ مِرْ‌صَادًا ﴿٢١﴾ لِّلطَّاغِينَ مَآبًا ﴿٢٢﴾ لَّابِثِينَ فِيهَا أَحْقَابًا ﴿٢٣﴾ لَّا يَذُوقُونَ فِيهَا بَرْ‌دًا وَلَا شَرَ‌ابًا ﴿٢٤﴾ إِلَّا حَمِيمًا وَغَسَّاقًا ﴿٢٥﴾ جَزَاءً وِفَاقًا ﴿٢٦﴾ إِنَّهُمْ كَانُوا لَا يَرْ‌جُونَ حِسَابًا ﴿٢٧﴾ وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا كِذَّابًا ﴿٢٨﴾ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ كِتَابًا ﴿٢٩﴾ فَذُوقُوا فَلَن نَّزِيدَكُمْ إِلَّا عَذَابًا ﴿٣٠﴾
ترجمه:
سورة النبإ
بسم الله الرحمن الرحيم
درباره چه چیز از یکدیگر می پرسند؟ (۱) از آن خبر بزرگ [قیامت کبری] (۲) که همواره درباره آن با یکدیگر اختلاف دارند [که واقع می شود یا نه؟] (۳) نه چنین است [که می پندارند] به زودی [به حتمی بودن وقوع آن] آگاه خواهند شد. (۴) باز هم نه چنین است [که می پندارند] به زودی [به حتمی بودن وقوع آن] آگاه خواهند شد. (۵) آیا زمین را بستر آرامش قرار ندادیم؟ (۶) و کوه ها را میخ هایی [برای استواری آن؟] (۷) و شما را جفت هایی [به صورت نر و ماده] آفریدیم، (۸) و خوابتان را مایه استراحت و آرامش [و تمدّد اعصاب] قرار دادیم، (۹) و شب راپوششی (۱۰) و روز را وسیله معاش مقرّر کردیم؛ (۱۱) و بر فرازتان هفت آسماناستوار بنا نهادیم، (۱۲) و چراغی روشن و حرارت زا پدید آوردیم، (۱۳) و از ابرهای متراکم و باران زا آبی ریزان نازل کردیم (۱۴) تا به وسیله آن دانه و گیاه برویانیم، (۱۵) و باغ هایی از درختان به هم پیچیده و انبوه بیرون آوریم. (۱۶) بی تردید روز داوری وعده گاه است. (۱۷) روزی که در صور می دمند و شما گروه گروه به عرصه محشر می آیید، (۱۸) و آسمان گشوده می شود، پس به صورت درهایی درمی آید. (۱۹) و کوه ها را [از جای خود] روان کنند و سرابی شوند! (۲۰) بی تردید دوزخ کمین گاه است. (۲۱) جایگاه بازگشت برای سرکشان و طاغیان است. (۲۲) روزگاری دراز در آن بمانند. (۲۳) در آنجا نه [آب] خنکی می چشند و نه آشامیدنی [باب طبع] (۲۴) مگر آب جوشان و چرکاب و خونابه ای [از بدن دوزخیان] (۲۵) پاداشی است مناسب [اعمالشان.] (۲۶) اینان بودند که به [روز] حساب امیدی نداشتند، (۲۷) و آیات ما را به شدت و با همه وجود انکار می کردند (۲۸) و [ما] همه چیز را [از خوبی و بدی آنان] برشمرده و در نامه اعمالشان ثبت کرده ایم. (۲۹) [در قیامت به آنان می گوییم:] پس بچشید که هرگز جز عذاب بر شما نیفزاییم. (۳۰)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: ثواب تلاوت این آیات را هدیه می‌کنیم به روح همه‌ی درگذشتگان حادثه‌ی منا و مسجد الحرام اشاره‌ی قرآنی را حاج آقای رنجبر بفرمایند
حاج آقا رنجبر: شما یک فرفره را که بیندازید در یک سینی هم زمان که دور خودش می‌چرخد دور سینی هم می‌چرخد زمین یک چنین چرخش‌هایی دارد یعنی هم زمان که دور خودش می‌گردد دور خورشید هم می‌گردد و همه‌ی این گردش‌ها و چرخش‌ها روی حساب است روی کتاب است اگر زمین دور خودش می‌چرخد به خاطر این است که زمین شب و روز داشته باشد چون اگر می‌چرخید یک طرف که به سمت خورشید بود همیشه روز بود یک طرف هم همیشه شب بود یک طرف می‌شد آتشکده یک طرف می‌شد یخچال هیچ طرفش قابل سکونت نبود الآن روز است طرف خورشید است تا می‌آید داغ شود و آتش شود شب می‌شود شب تا می‌آید دم صبح سرد شود و یخ شود خورشید طلوع می‌کند فلسفه‌ی گردش زمین دور خودش به خاطر این است که شب و روزی باشد در قرآن می‌گوید این اختلاف شب و روز یک آیه و نشانه است بر وجود ما چرا دقت نمی‌کنید شب می‌رود روز می‌آید ما هستیم یک حسابی است یک کتابی است اگر زمین دور خورشید می‌چرخد به خاطر این است که چهار فصل اتفاق بیفتد بهاری باشد تابستان پاییز زمستانی باشد اگر دور خورشید نچرخد یا همیشه تابستان است یا همیشه پاییز است زمستان است تنوع فصول به خاطر گردش زمین گرداگرد خورشید است و در قرآن آیات فراوانی است که اشاره به این گردش و چرخش زمین دارد یک جا می‌گوید «وَتَرَ‌ى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ‌ مَرَّ‌ السَّحَابِ» (نمل/ 88) کوه‌ها را می‌بینی فکر می‌کنی این‌ها ایستادند سر جا تکان نمی‌خورند ابرها با چه شتابی دارند حرکت می‌کنند این کوه‌ها با همان شتاب یک جا می‌گوید کوه‌ها میخ هستند فرو شده در زمین اگر کوه حرکت می‌کند پس زمین هم دارد حرکت می‌کند یا در همین سوره‌ی نبا دارد «أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْ‌ضَ مِهَادًا» (نبا/ 6) ما زمین را گهواه قرار ندادیم؟ گهواره کارش حرکت کردن است فلسفه‌ی وجودی اش به خاطر حرکت کردن است چون حرکت می‌کند بچه در آن آرام و قرار می‌گیرد می‌گوید اگر شما آرام هستید قرار دارید در زمین به خاطر این که زمین را گهواره وار ساختیم گهواره از یک نقطه می‌آید می‌رود این جا دوباره برمی‌گردد آن جا زمین هم حرکتش را به گهواره تعبیر می‌کند به خاطر این است الآن روز است می‌شود شب دوباره می‌شود روز الآن بهار است تابستان می‌شود پاییز زمستان می‌شود دوباره بهار می‌شود مثل همان حالت گهواره از همین حرکت زمین از همین گاهواره مانند بودن زمین می‌توانی رد پای من را ببینی.
شریعتی: وارد فرازهای نورانی زیارت جامعه‌ی کبیره می‌رسیم.
حاج آقا رنجبر: در تاریکی همه چیز تاریک است هیچ چیز روشن نیست نه چاه معلوم است نه راه معلوم است شما می‌خواهی بروی در راه می‌روی در چاه چون تاریکی است یک تعبیری هم مولوی دارد می‌گوید تو به تاریکی علی را دیده‌ای زان سبب غیری بر او بگزیده‌ای می‌دانی چرا به جای علی سراغ دیگران رفتی؟ که بارها عرض کردم خیلی‌ها مثل مرحوم قاضی می‌گویند نمی‌تواند مولوی از اهل سنت باشد با این حرف‌ها و تعابیری که دارد منتها همان طور که ما کفر خفی شرک خفی داریم ایمان خفی هم داریم یک جاهایی در یک شرایطی انسان‌ها مجبور می‌شوند آن ایمان و معتقداتشان را مخفی بکنند می‌گویند مولوی در شرایطی بوده که فضا فضای حاکمیت اهل سنت بوده به همین خاطر مخفی می‌کرد ولی خیلی جاها نمی‌توانست مخفی بکند می‌گفت تو به تاریکی علی را دیده‌ای زین سبب غیری بر او بگزیده‌ای انسان اگر در تاریکی باشد می‌رود در چاه سراغ دیگران می‌رود نمی‌آید در چاه چون اهل بیت صراط اند این‌ها راه اند دیگران یعنی چاه اند این یعنی آدم‌ها دو دسته هستند بعضی‌ها مثال ظلمت و تاریکی را دارند که شما وقتی در کنار این‌ها قرار می‌گیری همه چیز برایت تاریک است قیامت تاریک است انسانیت تاریک است بعضی‌ها مثال نور را دارند یعنی کنار این‌ها که قرار می‌گیری همه چیز برایت روشن است اول چیزی که برایت روشن می‌شود خود خداست و اهل بیت مثال نور را دارند لذا در زیارت جامعه می‌خوانیم نُورِهِ این‌ها نور هستند ولی نور خدا هستند این‌ها هستند که وقتی انسان در کنار این‌ها قرار می‌گیرد خدا برایش روشن می‌شود که باید یک خدایی باشد نمی‌شود نباشد یک کسی مثل امیرالمومنین می‌گوید سَلُونِي‌ قَبْلَ أن‌ تَفْقِدُونِي‌‌ ((نهج البلاغه،خطبه 189) هر چه می‌خواهید از من بپرسید یک عمری هم با عصمت و طهارت سپری می‌کند آیا واقعا می‌شود خدایی نباشد و این مرد یک عمر پیشانی را به خاطر هیچ و پوچ روی زمین بساید یک کسی مثل پیغمبر که هر وعده‌ی خوشی که شما تصور کنی و نکنی به او دادند و دست از آیینش بردارد و برنداشت آیا وجود او نور برای خدا نیست یعنی خدا را برای انسان روشن نمی‌کند؟ این‌ها نور الهی هستند نور خدا هستند کار نور چیست؟ کار نور روشن کردن است نشان دادن است می‌گوید این‌ها نور خدا هستند یعنی خدا را نشان می‌دهند اگر می‌خواهی خدا را ببینی باید کنار این‌ها باشد بدون این‌ها امکان ندارد بدون این‌ها در ظلمت است بُرهَانِهِ این‌ها برهان اند برهان به آن روشن ترین دلیل‌ها و محکم ترین دلیل‌ها گفته می‌شود یک دلیلی که دیگر خیلی شفاف است مو لای درزش نمی‌رود می‌گوید محکم ترین برهان بر وجود حق خود اهل بیت هستند یک کسی به امام صادق عرض کرد ما از کجا بدانیم که خدایی هست فرمود به دلیل خودم چه دلیلی از این روشن تر تو ببین من همیشه سر تسلیم در برابر او دارم یعنی اویی در کار نیست؟ همه اش هیچ و پوچ است؟ سیره من وجود من سلوک من راه من افکار من منطق من تو نمی‌بینی که ما دست از پا خطا نمی‌کنیم نباید یک کسی باشد این‌ها برهان اند وجود این‌ها حاکی بر وجود خداست دقیقا مثل گلاب که قطره قطره‌ی او گواه بر وجود گل است ذره ذره‌ی گلاب شاهد وجود گل است اگر گلی نباشد گلاب یعنی چه؟ می‌گوید حکایت ما و خدا حکایت گلاب و گل است این بیت حافظ را خواندم در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کان شاهد بازاری وین پرده نشین باشد می‌گوید خدا گل عالم وجود است اهل بیت گلاب اند منتها شما بازار می‌روی گلاب می‌بینی گل سرخ نمی‌بینی او پرده نشین است در پرده است لذا چطور گلاب برهانی است بر وجود گل ما هم برهانی هستیم بر وجود خدا.
شریعتی: خیلی ممنون دیروز برنامه‌ای در مورد مقام و عظمت قربانیان حج داشتیم با حاج آقای حسینی که خیلی مورد استقبال قرار گرفت می‌توانید به سایت برنامه مراجعه بکنید و استفاده بکنید و حتی می‌تواند آرام بخش آلام بازماندگان باشد از توجه شما التماس دعا خدانگهدار.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

 شماره نوبت استخاره: 09102506002

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

پاسخگویی سوالات شرعی: 09102506002

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group