سلفیان، پیروی از نصوص یا آراء؟ کدامیک؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ سلفیان دوره سیصد ساله آغازین اسلام را دارای قداست ویژه میدانند . ایشان در پی آن مذاهب فقهی و عقیدتی فراوانی پدید آوردند که در این مقال محل بحث ما نیست. بلکه هدف ما در این نوشته برسی علل پیدایش زیاد از حد مذاهب فقهی در این دوره است.
بعداز وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، صحابه از لحاظ فکری به دو گروه کاملا متفاوت تقسیم شدند.
گروهی از ایشان پیروی از نصوص قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را برای خود برگزیدند که از معروف ترین رجال این گروه میتوان به امام علی علیه السلام و شاگرد باوفایش عبدالله بن عباس از صحابه و سعیدبن مسیّب و عامر بن شراحیل معروف به شبعی از تابعان، نام برد. تاجایی که فرد اخیر میگوید: آنچه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسیده است، باید آن را گرفت و غیر آن را باید در زباله دان ریخت.[۱]
در مقابل این گروه، دسته دوم قرار دارند که به مصلحت اندیشی و صدور آراء روی آوردند تا آنجایی که مصلحت اندیشی را بر نص الهی و سنت نبوی مقدم داشتند. از پیشگامان این گروه میتوان به عمر بن خطاب اشاره کرد که در مواردی رأی را بر نص مقدم داشته است که به ذکر نمونههایی از آن اشاره میکنیم.
۱. در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خلیفه نخست و دو سال از خلافت عمر، سه طلاقه کردن زن، یک طلاق حساب میشد، ولی عمر بن خطاب روی مصلحت اندیشی، فتوی داد که باید همان سه طلاق را امضاء کنیم تا از این خلافها انجان ندهند.[۲]
۲. ازدواج موقت و عمره تمتع از طرف عمر بن خطاب، تحریم شد و این دو تحریم غوغایی در میان صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آفرید.[۳] به طوری که خلیفه وقت با کمال وقاحت در یکی از خطبههای خود چنین گفت: « متعتان کانتا علی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حلالا ، أنا أنهی عنکما و أعاقب علیهما».[۴]
دو متعه ( ازدواج موقت و عمره تمتع ) در روزگار رسول خدا وجود داشت و حلال بود اما من اینک از انجام انها نهی کرده و کسی که این دو عمل را انجام دهد عقاب مینمایم
حال با توجه به اینکه این دو گروه، هر دو از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آیه و سلم بودند، تشخیص حق از باطل برای مردم دشوار شده بود و بنابراین دقت بالایی را میطلبید که متأسفانه بسیاری از نا آگاهان و یا متعصبان و مال پرستان، قدم در مسیر باطل نهادند و از مسیر حق منحرف شدند. این مسئله در زمان تابعین رنگ و جلای بیشتری به خود گرفت. چرا که افراد سود جو با اعمال نظر های شخصی و ناعادلانه و همچنین زیاده روی در بیان آراء، کار را به جایی رساندند که ابوحنیفه به خاطر در اختیار نداشتن احادیث صحیح، قاعده های قیاس و استحسان را به بالاترین وجه، پایه فقه خود قرار داد.[۵]
در این میان شافعی قیاس را پذیرفته ولی در باره استحسان میگوید: من استحسن فقد شرّع.[۶] کسی که استحسان نماید به تحقیق به شرع عمل کرده
و ابو حنیفه، معتقد به حیل شرعی بوده و بسیاری از حرامها را از طریق حیل شرعی، حلال میکرد. تا آنجا که بخاری برای افکار ابوحنیفه بابی گشود و به نقد آنها پرداخت.[۷]
از این بیان نتیجه میگیریم که فقیهان این قرون بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم یک مذهب مشخص و معین نه گونه ای که اکثریت را به آن دعوت کنند، نداشتند و سردرگمی در زمینه عقاید و فروع بر آنها حاکم بوده، در این صورت چگونه میتوانیم یک میلیارد و نیم مسلمان را پیرو جمعی کنیم که عمرشان را با شک و تردید و تشتّت و پراکندگی، به سر بردهاند؟[۸]
منابع:
[۱] اعلام الوقعین، ابن قیم، ج ۱، ص ۵۷ و ۶۲
[۲] صحیح مسلم، ج ۴، ص ۱۸۴، باب الطلاق الثالث، حدیث ۱-۳
[۳] صحیح مسلم، کتاب نکاح، باب سوم، حدیث ۱۷
[۴] احکام القرآن، جصاص، ج ۲، ص ۱۵۲، و السنن الکبری، بیهقی، ج۷، ص ۲۰۶
[۵] رجوع به مصادر الفقه الاسلامی و منابعه ص ۲۵۳
[۶] همان
[۷] صحیح بخاری، ج ۴، ص ۳۲، باب الاکراه
[۸] سلفی گری در آئینهتاریخ، آیه الله شیخ جعفر سبحانی ص ۲۸