آیا سلفیگری یک مذهب است؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مذهب در اصطلاح متکلمان و فقیهان مجموعه اصول و فروعی است که افراد به آن دعوت میشوند و گاهی فقط به وجود یکی اکتفا کرده و از دیگری چشم میپوشند. مثلا میگویند: فلانی در اصول و عقاید،«اشعری» است و در فقه «حنفی» است و ... در هر حال، خواه مذهب، مذهب عقیدتی یا فقهی باشد، مجموعه یکپارچه از هر یک را مذهب مینامند.مثلا اصولی را که ابوالحسن اشعری در کتاب«مذاهب الاسلامیین و اختلاف المصلین» آورده، «مذهب اشعری» و فقهی که شافعی در کتاب «الأم» آورده، مذهب فقهی مینامند.
اکنون سوال میشود: آیا سلفیگری میتواند به صورت مستقل، مذهبی باشد که مردم را در اصول و فروع بدان دعوت کنیم؟
پاسخ این سوال منفی است، زیرا مردم این سه قرن، مکتب واحدی در اصول و فروع نداشتهاند. بلکه این سه قرن، مملو از آرا و عقاید گوناگون و مکتبهای مختلف کلامی و فقهی است که نمیتوان مجموع را در یک مکتب اصولی و یا فقهی شمرد. بلکه در این سه قرن، مکاتب عقیدتی و فقهی فراوانی پرورش یافته که ضد یکدیگر میباشند.
ما در اینجا انگشت روی محدثان میگذاریم که سلفیها روی آنان تکیه میکنند و احمد بن حنبل را نماینده آنان میدانند.
عبد الرحمن سیوطی(م ۹۱۱) در کتاب ارزشمند خود به نام « تدریب الراوی» مینویسد: محدثان در این سه قرن،یک دست نبوده بلکه از مکتب های گوناگونی پیروی میکردند که اینک ما به صورت موجز، به نام برخی از آنان اشاره میکنیم:
۱. مرجئه:
آنان کسانی بودند که میگفتند: ایمان برای نجات کافی است و عمل، چندان اهمیت ندارد. و به تعبیر علمی « قدموا الایمان و أخروا العمل». سپس از آنان ۱۳ نفر را نام میبرد، مانند: ابراهیم بن طهمان، ایوب بن عائذ الطائی، زرّ بن عبدالله المرهبی، شبابه بن سوار و ...
۲. نواصب:
اینان گروهی هستند که دشمنی علی علیه السلام را در دل میپرورانند و گاهی هم نسبت به ساحت قدسی او جسارت میکنند، سپس از آنها ۷ نفر را نام میبرد، مانند: ۱. اسحاق بن سوید العدوی، ۲. بهزبن اسد، ۳. حریز بن عثمان، ۴. حصین بن نمیرر الواسطی و ...
۳. محدثان شیعه:
مقصود از آنان کسانی هستند که علی علیه السلام را برتر از عثمان دانسته و یا بر کلیه خلفاء برتری بخشیده و احیانا به خلافت بلافصل او از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم معتقد شدهاند و در هر حال جامع این افراد، برتری بخشیدن به امام علی علیه السلام است. سپس از آنها ۲۴ نفر نام را میبرد مانند: ۱. اسماعیل بن ابان، ۲. اسماعیل بن زکریا خلقانی، ۳. جریربن عبدالحمید، ۴. ابان بن تغلب کوفی و ...
۴. قدریه:
مقصود از قدریه در اصطلاح امثال سیوطی، کسی است که قائل به اختیار بوده و شرّ را از جانب بندگان بداند، سپس از آنها ۳۰ نفر را نام میبرداز قبیل: ۱ ثور بن زید مدنی، ۲. ثور بن یزید حمصی، ۳ حسان بن عطیه محاربی، ۴. حسن بن ذکوان و ...
۵. جهمیه:
مقصود گروهی است که صفات خدا را نفی کرده و قائل به خلق قرآن شدهاند و از آنان، بشر بن سرّی را نام میبرد.
۶. خوارج:
آنان کسانی هستند که با تحکیم در صفین مخالفند و در حقیقت از علی و عثمان تبرّی میجویند و دو نفر از آنها را نام میبرد: ۱. عکرمه مولی بن عباس، ۲. ولید بن کثیر
۷. کسانی هستند که در مسأله « خلق قرآن»، توقف نموده و هیچ یک از دو طرف را که یکی قرآن را مخلوق و دیگری قدیم میدانست، حمایت نکردند. و علی بن هاشم از آنهاست.
۸. قعدیه:
آنان گروه جدا شده از خوارج هستند و خروج بر حاکمان وقت را جایز میدانند، اما عملا در آن شرکت نمیکنند.[۱]
اکنون میگوییم اگر بنا شد کسی به سلف مراجعه کند، به کدام یک از آنها که دارای مکتبهای گوناگون کلامی و فقهی هستند رجوع کند؟
ممکن است در پاسخ بگویند: ما به احمد بن حنبل و آراء کلامی و فقهی او مراجعه میکنیم. در این صورت باید گفت که: آنان بافته خود را وا تابیدهاند و از ادعای خود، دست برداشتهاند، و در میان این گروهها یک نفر را به عنوان پیشوا برگزیدهاند، اما دیگر محدثان را از اعتبار انداختهاند و در حقیقت این نوع سلفیگری، انکار سلفیگری است.[۲]
منابع:
[۱] تدریب الراوی، ج۱، ص ۳۲۸-۳۲۹
[۲] سلفیگری در آئینه تاریخ، آیه اله شیخ حعفر سبحانی ص ۲۱ الی ۲۴