تاریخچه افکار و دیدگاه های ابنتيميه
«احمدبن عبدالحليم» معروف به «ابن تيميه» حرّانى دمشقى (661 - 728 ق) يكى از پيروان اهل حديث و مروّج مذهب حنابله است. مبانى فكرى ابن تيميه را در چهار بخش مىتوان خلاصه كرد:
يك. حمل صفات خبرى بر معانى لغوى
در اصطلاح علم كلام، بخشى از صفات خدا را«صفات خبرى» مىنامند، قرآن كريم و حديث از اين صفات خبر داده و خرد آن را درك نكرده است؛ مانند «وجه»، «يد»، «استواء بر عرش» و نظاير آنها كه قسمتى از آنها در قرآن و برخى ديگر در حديث نبوى وارد شده است.
معانى لغوى و ظاهر بدوى برخى از اين صفات، ملازم با جسمانى بودن خدا است؛ زيرا «وجه» به معناى «صورت»؛ «يد» به معنى دست، «استواء» به معناى استقرار و يا جلوس، از شئون موجودات امكانى است و خداى واجب الوجود، منّزه از چنين معانى است. از اين جهت همه طوايف اسلامى - به جز گروه «مجسّمه» - معانى خاصى براى اين صفات مطرح مىكنند كه با مراجعه به تفاسير و كتابهاى كلامى روشن مىگردد.
اما متأسفانه ابن تيميه اصرار مىورزيد كه: آنچه در اين باره وارد شده، بايد بر همان معانى لغوى و ظاهر ابتدايى حمل گردد. وى كسانى كه اين نوع از صفات را به كمك قرائن موجود در آيات و روايات، بر معانى مجازى و كنايى حمل مىكنند، «مُؤَوِّلِه» ناميده و به باد انتقاد مىگيرد. او به اين نيز اكتفاء نكرده، مىگويد: همه صحابه و تابعان بر همين عقيده بودهاند.
دو. كاستن از مقامات پيامبر اسلام(ص)
بخش دوم تفكر ابن تيميه، عادى جلوه دادن مقامات پيامبران و اولياى الهى است و اينكه آنان پس از مرگ، كوچكترين تفاوتى با افراد عادى ندارند! او در اين راستا، مسائلى را مطرح مىكند كه همگى يك هدف را تعقيب مىكنند و آن عادى جلوه دادن منزلت پيامبران - به خصوص پيامبر اسلام و اولياى بزرگ دين - است. بر اين اساس مىگويد:
1. سفر براى زيارت پيامبر(ص) حرام است؛
2. كيفيت زيارت پيامبر(ص)، از كيفيت زيارت اهل قبور تجاوز نمىكند؛
3. هر نوع پناه و سايبان بر قبور حرام است.
4. پس از در گذشت پيامبر(ص)، هر گونه توسل به آن حضرت بدعت و شرك است؛
5. سوگند به پيامبر(ص) و قرآن و يا سوگند دادن خدا به آنها، شرك است؛
6. برگزارى مراسم جشن و شادى در تولّد پيامبر(ص)، بدعت به شمار مىرود.
زير بناى آرا و نظريات او در اين مسائل اين است كه براى توحيد و شرك، تعريف درست و حدّ منطقى قائل نشده و روى انگيزه خاصى، آنها را شرك و بدعت و يا لااقل حرام مىداند.
او در اين قسمت، آرا و نظرياتى را مطرح مىكند كه پيش از او، احدى از علماى اسلام نگفته است. وى با لجاجت خاصى، به جنگ همه مىرود. از اينجهت از همان زمان و پس از آن، افكار عمومى اهل سنت بر او شوريد. او بارها دستگير و زندانى شد و دهها كتاب بر رد انديشههاى وى به نگارش درآمد.
سه. انكار فضايل اهلبيت(ع)
بخش سوم از مبانى فكرى او، انكار فضايل مسلّم اهل بيت عصمت و طهارت (ع) است، با آن كه اين فضائل در صحاح و مُسندهاى اهل سنت وارد شده است. وى در كتاب منهاج السنة - كه به حق بايد آن را «منهاج البدعة» دانست - احاديث صحيح مربوط به مناقب على(ع) و خاندان او را، بدون ارائه مدركى، انكار و همه را مجعول اعلام مىكند؛ فضايلى كه دهها حافظ و حاكم از محدثّان آن را نقل و به صحّت آنها تصريح كردهاند. از باب نمونه مىگويد:
الف. نزول آيه: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ » ؛ مائده (5 )، آيه 55. درباره على، به اتفاق اهل علم دروغ استمنهاج السنه، ج 1، ص 1. ، اين در حالى است كه متجاوز از 64 محدث و دانشمند، برنزول آن درباره امام تصريح كردهاند.الغدير، ج 3، 156-172.
ب. آيه: «قُلْ لا أسألُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرَاً إِلاّ ؛ شورى (42 )، آيه 23. ، درباره خاندانمنهاج السنه، ج 2، ص 118. در حالى كه متجاوز از 45 محدّث و دانشمند آن را نقل كردهاندالغدير، ج 3، صص 156 - 172. ؛ «الْمَوَدة فِيِ الْقُربى » رسالت نازل نشده است؛
اين نوع نقدها و ردّها، علاوه بر اينكه حاكى از عدم مبالات او در انتقاد است؛ خالى از دشمنى باطنى با خاندان پيامبر نيست.
او با گشودن اين باب، زحمات احمدبن حنبل را در تثبيت فضايل امام على(ع) به هدر داد.
تا پيش ازم 241 ه.ق. ، خليفه راشد بودن امام على(ع) در ميان محدثان اهل سنت جا نيفتاده بود و در اين قضيه، موافق و مخالف وجود داشت. احمدحنبل، حضرت على(ع) را رسماً خليفه چهارم از احمدبن حنبل خلفاى راشدين اعلام كرد و با زحمات فراوان، توانست مسأله «تربيع خلافت» را تثبيت كند. وى از اين طريق با ناصبىگرى، سخت مبارزه نمود. كتاب مناقب الصحابة او بهترين گواه بر اين مطلب است.
«حمصى» مىگويد وقتى مسأله «تربيع» از جانب احمدبن حنبل اعلام شد، به حضور او رفته و گفتم: كار شما، طعن بر طلحه و زبير است! او صورت در هم كشيد و گفت: من چه كار با آنان دارم؟ آن گاه سخنى از عبداللَّهبن عمر نقل كردم؛ او در پاسخ گفت: عمر بهتر از فرزندش است. او على را عضو شوراى شش نفره قرار داد و على نيز خود را اميرمؤمنان معرفى كرد؛ حالا من بگويم على اميرمؤمنان نيست.طبقات الحنابلة، ج 1، ص 393.
ولى ابن تيميه حنبلى از راه امام مذهب خود، منحرف شد و با انكار فضايل امام على(ع)، روح ناصبىگرى و انكار فضايل اهل بيت(ع) را پرورش داد!
چهار. مخالفت با مذاهب چهار گانه اهل سنت
بخش چهارم از دگرديسى او، مخالفت وى با مذاهب چهارگانه اهل سنت در باب نكاح و طلاق است. البته در برخى از اين مسائل شايد حق با ابن تيميه باشد؛ ولى چنين مخالفتى با مبانى فكرى اهل سنت - كه اجماع فقهاى يك عصر، تا چه رسد به چند عصر را حجت مىدانند - سازگار نيست.
جهت آگاهى بيشتر ر.ك: .
الف. جعفر سبحانى، فرهنگ عقائد و مذاهب اسلامى، (قم: توحيد )، ج3.
ب. همو، وهابيت، كارنامه فكرى و كارنامه عملى، (قم: مؤسسه تعليماتى و تحقيقاتى امام صادقعليه السلام ). (اديان و مذاهب، حميد رضا شاكرين،