پیدایش «سلفیه» و عاقبت «بربهاری»
واژه «سلف» در لغت، به معنای «متقدم» و «سابق» است. و در اصطلاح متکلمان و اصحاب ملل و نحل، به صحابه، تابعین، تابعین تابعین و حتی علمای اسلامی در سه قرن نخست هجری، سلف گفته شده است. و گاهی هم از نخستین تابعین، به «سلف صالح» تعبیر شده است.[۱]
سلفیگری را گروهی از اهل حدیث در قرن چهارم هجری (۳۲۳ ه) بوجود آوردند و خود را «سلفیه» نامیدند. به این اعتبار که خود را پیرو سلف صالح میدانستند و در رفتارها و باورهایشان خود را مطیع پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اصحاب و تابعین میشمردند. اینان به گمان خویش، در صدد احیاء سیره «سلف صالح» یعنی مسلمانان صدر اسلام بودند و ادعا داشتند که امت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از انحراف و اشتباه، به مسیر مستقیم باز میگردانند. ایشان برای تحقق اهداف خود میخواستند همه به سیره سلف صالح باز گردند؛ به این معنا که: مانند آنان بیندیشند و عمل کنند و از آنچه در دورههای پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اصحاب بزرگش، افزوده شده است، دوری گزینند.
سلفیون چون خود را به «احمد بن حنبل» پیشوای حنابله منسوب میکردند، به «حنابله» نیز معروفند. سلفیان با معتزله به نزاع پرداختند، زیرا معتزله به عقل و دلایل عقلی استناد میکردند ولی ایشان برعکس استفاده از شیوههای عقلی را در اسلام از شیوههای جدید میپنداشتند که در عصر صحابه و تابعین مرسوم نبوده است.[۲] دیگر اینکه ایشان به ظاهر آیات احادیث بسنده میکردند و هیجگاه به تاویل تفسیر نمیپرداختند و تنها به نصوص قرآنی و حدیث و دلایل به دست آمده از نص معتقد بودند. بدین سبب، به استقرار پروردگار بر عرش و فرود آمدن خداوند در سایههایی از ابر اعتقاد داشتند.[۳]
از جمله رهبران این گروه «ابومحمد حسن بن علی بن خلف بربهاری» است که باورها و آرای ویژهای داشت به گونهای که با مخالفان خود به شدت برخورد میکرد. و به یاران خود گفته بود هرکس با باورهای او مخالفت ورزید، اموالش را غارت کنند و خرید و فروش آنها را برهم بزنند. [۴]
از جمله عقاید «بربهاری» اینکه: « هرنوع مرثیه خوانی بر امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت (علیهم السلام) را ممنوع کرد و به قتل کسانی که بر ایشان مرثیهخوانی میکنند، حکم داد. وی زیارت مزارهای ائمه (علیهم السلام) را منع کرد و شیعه را کافر و گمراه خواند. او برای خداوند مانند و شبیه قائل بود و ذات احدیت را دارای کف و دست و انگشتان و دو پا یا کفشی از طلا و صاحب گیسوان تصور میکرد. وی معتقد بود خداوند به آسمان بالا میرود و به زمین فرود میآید و مردم در روز قیامت، خداوند را خواهند دید. [۵]
برداشتهای سطحی و ظاهری از آیات قرآن و نادیده گرفتن عمق و معنی آن، تکیه بر باورها و دریافتهای ذهنی، غرور، نادانی و تعصب بربهاری و یارانش سبب شد که فتنهجویی آنان بالا بگیرد و آرامش از جامعه رخت بربندد.
«خلیفه الراضی» با نکوهش باورها و رفتار این گروه، آنان را تهدید کرد چنانچه از عقاید و رفتارهای خلاف خود دست بر ندارند، گردنشان را میزند و خانه و محلهشان را به آتش میکشد. در پی این حکم بود که «بربهاری» متواری گشت و در سال ۳۹۹ هجری قمری در سن ۹۶ سالگی و در حالیکه در خانه زنی مخفی شده بود، در گذشت. او را در همان خانه بدون اینکه کسی بداند، غسل داده، کفن کردند و در همانجا به خاک سپردند.[۶]
منابع:
[۱]. ابن اثیر جزری, النهایه فی غریب الحدیث و الاثر, چ ۴, ج ۲, ص ۳۹۰
[۲]. علی اصغر فقیهی, وهابیان, ص ۲۳ تا ۲۵
[۳]. محمد بن ابوزهره, تاریخ المذاهب الاسلامیه, ص۳۱۱
[۴]. نک: وهابیان ص ۲۶
[۵]. ابن اثیر جزری, الکامل فی التاریخ, چ ۱, ج ۶, ص ۲۴۸
[۶]. ابی الفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد بن جوزی, المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک. تحقیق: محمد عبدالقادر عطا مصطبی عبدالقادر, ج ۱۴, ص ۱۴