اهل سنت واقعی را بهتر بشناسیم...
اهل سنت هم به کسانی گفته میشود که بنا به تبلیغ بعضی از صحابه پیامبر، خلافت و جانشینی پس از پیامبر را به اجماع اهل حِلّ و عقد واگذار کرده و از این رو به خلافت ابوبکر، عمر بن خطاب، عثمان و امیرالمؤمنین علی (عليه السلام) معتقد شدهاند. آنان معتقدند پس از قرآن باید از راه و روش و گفتار پیامبر و چهار خلیفه فوق پیروی کرد؛ در فقه و احکام دینی نیز سنت پیامبر و اعمال و افعال چهار خلیفه و سایر صحابه پیامبر را ملاک و حجت میدانند. با اندیشیدن در مکاتب اسلامی، این سوال در اذهان ایجاد میشود که آیا اهل سنت با شعار پیروی از سنت محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله) و تاکید فراوان بر روی آن، گوی سبقت را از شیعیان ربوده اند و شیعیان با شعار تبعیت از علی (علیه السلام) از سنت رسول الله فاصله گرفتهاند؟
برای شناخت هر فرقه و مذهبی و سنجش میزان صدق شعارشان، باید در ابتدا سیره و روش زندگی امامان آنها را مورد بررسی قرار دهیم، چون آنها تاثیر فراوانی بر سیره و روش پیروان خود دارند. و در مرحله بعد باید بررسی نماییم که آیا پیروان آنها توانستهاند از سیره و روش امامان خود تبعیت کنند. بنابراین اگر امامان یک مذهب، خود در صدق ادعایشان عاجز بودند دیگر نباید اتنظاری از پیروان آنها داشت. اولین پیشوا و امام شیعیان حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است. با نگاهی اجمالی و گذرا بر زندگی و سیره امام به خوبی متوجه خواهیم شد که آن حضرت نه تنها از سنت پیامبر فاصله نگرفته بلکه از دیگران در این امر گوی سبقت را ربوده است. جمیع امت اسلام به این امر اقرار دارند که امیرالمؤمنین تنها شخصیتی است که از زمان خردسالی در دامان پیامبر (صلی الله علیه و آله) رشد پیدا کرده و تا آخرین لحظات حیات رسول اکرم در کنار ایشان قرار داشتند.
امیرمؤمنان علی علیه السلام افتخار آن را داشت که از شش سالگی در خانه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پرورش پیدا کند. همین قرابت و نزدیکی او به پیامبر باعث شد که ایشان اولین کسی باشد که به رسالت نبی اکرم ایمان بیآورد. او خود فرمود: «لم یسبقنی الا رسول الله بالصلاة.[۲] تنها کسی که پیش ازمن نماز گزارد، پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود. بارها امیرالمؤمنین فرمود: «من به نکته مجهولی برنخوردم جز آنکه درباره آن از رسول خدا سؤال کردم و پاسخ آن را در خاطرم نگه داشتم».[۳] با استناد به این شواهد و دهها شاهد دیگر ثابت میشود که علی (علیه السلام) واقفترین و عالمترین اشخاص به علم و سیره نبی اکرم بوده است. آیا آنکه به سیره نبی اکرم ازهمه آگاهتر است بهتر میتواند عامل به آن باشد، یا کسی که از آگاهی کمتری برخوردار است؟
برای روشن شدن این سخن به چند مورد، اشاره ای گذرا میکنیم:
پس از اینکه حضرت علی (علیه السلام) با اصرار مردم خلافت را پذیرا شدند، روشهای مدیریتی خود را به مردم ابلاغ کردند. امام در سخنرانی اول خود فرمود: «من شما را به سمت سنت پیامبرتان میبرم» و در ادامه به برنامههای اقتصادی خود اشاره فرمود. حضرت فضل مهاجرین و انصار را بردیگران برتری معنوی اعلام کرد که نزد خداوند محفوظ میباشد و پاداش آن نزد خداست. اما در این دنیا هرکس دعوت خدا و رسول را بپذیرد و مسلمان شود و به قبله مسلمانان نماز بگزارد، از تمامی حقوق بهرهمند و حدود اسلام بر او اجرا خواهد شد. امام افزود: «شما بندگان خدا هستید. همه شما از یک پدر و مادر هستید و کسی از ابتدا برده یا آزاد آفریده نشده بلکه همه آزاد آفریده شدهاند و مال نیز مال خداوند است که میان شما به تساوی تقسیم خواهد شد و کسی بر کسی برتری نخواهد داشت».[۴] امام با تاکید بر سیاست خود فرمود: «مبادا فردا کسی بگوید که علی ما را از حق خود محروم کرد.» علی (علیه السلام) فردای آن روز به عبیدالله بن ابی رافع دستور داد که هرکس آمد سه دینار به او بدهد. همانجا سهل بن حنیف گفت: «این شخص غلام من بوده که دیروز او را آزاد کردم آیا او هم باید به اندازه من از بیت المال بگیرد؟» فردای آن روز گروهی از نخبگان بنیامیه و نیز طلحه و زبیر به نشانه اعتراض برای گرفتن سهم خویش نیامدند. امام فرمودند: «در مورد تقسیم بالسویه، همه ما شاهد بودیم که رسول خدا به این گونه عمل میکرد، چنانکه خدا نیز همین را دستور میدهد».[۵] ابن ابی الحدید عادت مردم را به روش خلیفه دوم، سبب اصلی مشکل مخالفت اصحاب با امام دانسته است.
خلیفه دوم دیوان را براساس سوابق اسلامی افراد و ترکیب قبایلی قرار داد. کسانی از صحابه که زودتر اسلام آورده بودند سهم بیشتری میگرفتند. همین وضعیت در زمان عثمان نیز ادامه داشت. ولی او بذل و بخششهای ویژه خود را بیشتر کرد و این امر سبب شد تا فاصله میان طبقه غنی و فقیر جامعه بیشتر گردد. امام در برابر اصحابی که به روش او اعتراض داشته و به سنت خلیفه دوم استناد میکردند، فرمود: «افسنة رسول الله اولی بالاتباع ام سنة عمر؟» یعنی آیا پیروی از سنت پیامبر اولی است یا پیروی از سنت عمر؟ این یک نمونه از نمونه های فراوانی است که مشخص مینماید مدعیان پیروی از سنت پیامبر چگونه توسط پیشوایان و خلفای خود از سنت پیامبر دور شدند.
نمونه دیگر دور شدن اهل سنت از سنّت نبوی، تقسیم مردم به موالی و غیرموالی و همچنین برتری دادن اعراب بر غیر اعراب و سفیدپوستان بر سیاهپوستان بود که به وسیله خلفا در جامعه نهادینه شد. اما حضرت علی (علیه السلام) بعد از رسیدن به خلافت با این امر به مخالفت پرداخته و فرمودند: «در قرآن برتری عرب را برعجم ندیده ام». همچنین فرمودند: «لاسوین بین الاسود و الاحمر.[۶] میان سیاه و سفید به تساوی رفتار خواهم کرد.» ایشان بارها به این کلام خداوند متعال اشاره فرمودند که: «ان اکرمکم عندالله اتقیکم. [حجرات/ ۱۳] مسلماً گرامیترین شما نزد پروردگار با تقواترین شماست».
نمونه دیگر دور شدن اهل سنت از سنت پیامبر اکرم، انحرافات دینی به وجود آمده در زمان خلفاست. یکی از این انحرافات که باعث به وجود آمدن بدعتهای بیشماری در جامعه مسلمانان شد، کنار نهادن قرآن و سنت، و عمل براساس مصلحت گرایی توسط برخی از صحابه و خلفا است. ابوجعفر نقیب میگوید: «صحابه ،بسیاری از نصوص (کلمات رسول خدا) را ترک کردند و این به دلیل مصلحتی بود که در ترک آنها تشخیص میدادند، نظیر سهم ذوی القربی و سهم مؤلفة قلوبهم».[۷] به باور خلیفه دوم و سوم، آنان حق داشتند تا در برخی امور، تشریع ویژه خویش را داشته باشند و سنت را کنار بگذارند. (مثل آنکه عثمان برخلاف پیامبر و حتی خلفای قبل از خود، نمازش را در منی تمام خواند). به این ترتیب مسلمانان به مرور، افعال و اعمال خلفا را به صورت سنت شرعی غیر قابل تخطی پذیرفتند. خلیفه دوم در حین مرگ گفت: «جانشین معیّن نکردن سنت پیامبر است و جانشین معین کردن سنت ابوبکر».[۸] آیا یه غیر از خداوند و رسول او که مصون از خطاست، افراد عادی می توانند احکام دین را تشریع کنند.؟
از نمونههای دیگر، به جماعت خواندن نماز تراویح بود که خلیفه دوم با اینکه اقرار به بدعت بودنش کرد، اما با این حال آن را تایید نمود و آنرا بدعت خوب نامید. آیا رسول خدا در مورد بدعت خوب و بد، صحبتی به میان آورده بود؟ یکی دیگر از انحرافاتی که باعث شد مردم روز به روز از سنت نبوی فاصله بگیرند، مسئله منع کتابت حدیث بود. رشید رضا صاحب تفسیر المنار که از رجال سلفی معاصر است به این نکته اشاره میکند که این امر ضربه جبران ناپذیری بر فرهنگ اسلامی زد.[۹] این در حالیست که بارها پیامبر (صلی الله علیه و آله) اصحاب خویش را به نوشتن احادیث خود تشویق نموده بود.
رسول اکرم همواره به یادگیری و حفظ حدیث تأکید میفرمود. احادیث فراوانی که مسلمانان را به این مهم فراخوانده است گواه بر این مسئله است. از جمله میفرماید: «خداوند خرم و شاداب گرداند، کسی را که گفتار مرا بشنود و خوب ثبت کند و بفهمد و به دیگران برساند؛ چه بسا کسی که حامل سخنی عمیق است و آن را برای فقیهتر از خود نقل میکند و چه بسا حامل سخنی عمیق که خود فقیه نیست».[۱۰]
با همه این اوصاف آیا نمی توان گفت که شیعیان، اهل سنت واقعی هستند ؟ چون امامشان از امام دیگران به سنت نبی اکرم آگاهتر و عاملتر بوده و منع کتابت حدیث را رواج نداده و بر طبق مصلحت گرایی عمل ننمودهاند.
منابع:
[۱]. سیمای عقائد شیعه تالیف آیت الله سبحانی، صفحه ۲۲ و ۲۳ ـ ناشر موسسه فرهنگی هنری مشعر، ۱۳۸۹
[۲]. نهج البلاغه خطبه ۱۳۱
[۳]. نهج البلاغه خطبه ۲۰۸
[۴]. نهج السعاده، تالیف شیخ محمد باقر محمودی، جلد ۱ صفحه ۲۳۸، باب الخطب، حدیث شماره ۶۰، ناشر موسسه طبع و نشر وزارت ارشاد اسلامی
[۵]. همان، صفحه ۴۱۵، حدیث شماره ۱۲۲
[۶]. همان، جلد ۱ صفحه ۲۳۸، باب الخطب، حدیث شماره ۶۳
[۷]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱۲، ص ۹۰-۸۲، ناشر قم دارالکتب العلمیه، ۱۳۷۹ ه.ق
[۸]. طبقات الکبری،جلد ۳، صفحه ۳۴۲، چاپ بیروت، ۱۹۵۷ میلادی
[۹]. المنار، جلد ۶ صفحه ۲۸۸، قاهره: دارالنشر للجامعات؛ آمریکا: دار المنار، ۱۴۲۸ق
[۱۰]. متقی هندی، علاءالدین علی بن حسام الدین، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج ۱۰، ص ۲۵۸، مؤسسة الرساله، بیروت، ۱۴۰۹ق.
برای آگاهی بیشتر رجوع شود به کتاب حیات فکری – سیاسی امامان شیعه تالیف رسول جعفریان