تعیین وظیفه برای پیامبر !
پیامبر، همانگونه از نامش پیداست حامل پیام است. و وقتی لفظ پیامبر را در اصطلاح به کار میبریم، منظورمان کسی است که حامل پیامی از جانب پروردگار میباشد. میدانیم که در هر دوره و عصری خداوند پیامبری را برای راهنمایی و هدایت بشر فرستاده تا دستوراتش را که از طریق وحی به او رسانده است را برای مردم بازگو کرده و مردم را به صراط مستقیم رهنمون شود. در این میان علاوه بر صفاتی که خداوند برای انتخاب پیامبرش در نظر گرفته، مردم نیز انتظار دارند که پیامبرشان فقط و فقط آموزههای خداوند را برایشان بازگو نماید تا در عمل نمودن به دستوراتش، امید رسیدن به قرب الهی برایشان حاصل گردد. در این راستا بر همه مسلمانان واجب و لازم است که به دستوراتی که از ناحیه پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها میرسد عمل نمایند و با آن مخالفت ننمایند چرا که در این صورت، در واقع از دستورات خداوند متعال سرپیچی کرده و مستحق عقاب خواهند بود.
حال به ذکر نمونهای از شخصی میپردازیم که بعد از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) خود را خلیفه و جانشین بعد از ایشان خوانده و بر این کرسی تکیه کرده است. برای این منظور به شرح حادثه صلح حدیبیه میپردازیم. نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به قصد زیارت خانه خدا عازم مکّه شده بود ولی کفار قریش از ورود ایشان به شهر مکه جلوگیری کردند. در نتیجه گفتگوهایی که بین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مشرکان صورت گرفت، منجر به امضای صلحی بنام «صلح حدیبیه» شد. «عمر بن الخطاب» از این پیمان سخت بر آشفت و به عنوان اولین نفر در مقابل شخص نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت و اینگونه به ایشان اعتراض نمود. ابو وائل گوید که در صفین بودیم که سهل بن حنیف برخاست و گفت: «ای مردم! مواظب خودتان باشید، ما در حدیبیه با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم و اگر بنا بود بجنگیم، میجنگیدیم»؛ تا اینکه عمر بن خطاب نزد پیامبر آمد و گفت: «ای رسول خدا! مگر نه این است که ما بر حقّیم و آنان بر باطل؟» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «آری». عمر گفت: «مگر نه این است که کشتههای ما در بهشت و کشتههای آنها در جهنم هستند؟» حضرت فرمود: «آری». عمر گفت: «پس چرا باید با ذلّت بازگردیم و نباید خدا بین ما و آنان حکم کند؟» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «ای عمر! این که با تو سخن میگوید پیامبر خداست و خلاف فرمان پروردگار کاری انجام نمیدهد».[۱]
دقت در روایت بالا سوالاتی را در ذهن هر خوانندهی با درکی مطرح میسازد که چگونه میشود کسانی که خود را تا این حدّ در کنار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میبینند و ارتباطشان تا جایی است که با آن حضرت روابط خانوادگی دارند، در عین حال درک و فهمشان حتی به اندازهای نیست که در مقابل تصمیمات آن حضرت سکوت اختیار کنند؟ یا چنین شخصی با این مشخصات به چه منظور ادعای مسلمانی و پیروی از آن حضرت را دارد؟ اگر به الهی بودن تصمیمات نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) معتقد نیست پس چگونه ایشان را رسول الله میخواند؟ و اگر معتقد است چرا از دستورات ایشان تمکین نمیکند؟
در واقع میتوان گفت وی به علت نداشتن درک صحیح و درست از مسئله نبوت، آن را امری عادی تصور نموده و در مواردی به خود اجازه داده تا خود را در تصمیم گیریها دخیل نماید و صلاح جامعه اسلامی را بر طبق رأی ناقص خود اصلاح نماید. آیا واقعا چنین شخصی شایستگی و لیاقت نشستن بر کرسی خلافت و رهبری جامعه اسلامی را به عنوان جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد؟...[۲]
منابع:
[۱]. محمد بن اسماعیل بخاری (۲۵۶ هجری)، صحیح بخاری، کتاب ۶۲، باب الجزیه، کتاب الجهاد، باب ۱۷، نسخه چاپ بیروت، ج ۳، ص ۱۱۶۲، ح ۳۰۱۱
[۲]. اقتباس از: کتاب شبهات غدیر، سید مجتبی عصیری، ج ۱، ص ۶۱