حقوق حیوانات در سیره و رفتار پیامبر رحمت
آن چه از سخن و سيره پيامبراعظم (صلى الله عليه و آله) در مورد اهميت حمايت از حقوق حيوانها میگذرد، جلوهاى از رحمت و عطوفت او، حتى به حيوانات است. پس از اين مجمل، مفصل بخوانيم كه ارزش انسان از نظر او چگونه است. پيامبر اعظم (صلى الله عليه و آله) به مناسبتهاى مختلف، سخنان متعددى در مورد حقوق حيوانها و اذيت نكردن آنها فرمودهاست: «اگر كسى گنجشكى را بيهوده بكشد، روز قيامت در پيشگاه خدا فرياد مىزند و مىگويد: «فلانى مرا بيهوده كشت بدون آن كه از اين كشتن، سودى ببرد! و نگذاشت كه من از حشرات زمين، استفاده نمايم و چيزى بخورم!»[۱] ابن عباس مىگويد: «كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) از كشتن هر جاندارى نهىفرمود؛ مگر آن كه آزار برساند.» [۲] رسول رحمت، نه تنها از كشتن جانداران منع مىكرد، بلكه دستور مىداد كه شبانگاهان مواظب باشند تا مبادا موجود ريز و حشره كوچكى، حتى به طور نادانسته و غيرعمدى، زير پا از بين برود.[۳] أنس بن مالك (خادم آن جناب) مىگويد: «رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمودند: «مورچه را نكشيد»![۴] آن رسول رحمت (صلى الله عليه و آله) از آزار و شكنجه حيوان با آتش نهى نمود و فرمود: «هيچ كس نمىتواند با آتش، ديگرى را شكنجه و عذاب نمايد، مگر خدا. بنابراين، سوزاندن حيوان با آتش جايز نيست.»[۵]
آن رسول رحمت (صلى الله عليه و آله)، شخصى را ديد كه گوسفندى را خوابانيده و در حالى كه پا بر گلوى او نهاده، كارد را تيز مىنمايد و گوسفند به او نگاه مىكند. حضرت به آن شخص فرمود: «مىخواهى او را ذبح كنى يا دو بار او را بميرانى؟!»[۶] فردى مىخواست كه حيوانش را بگيرد؛ چون حيوان با نشان دادن يك كاسه يا دامن صاحبش براى خوردن جو يا نمك، شرطى شدهبود، صاحب حيوان با دست خالى و بدون جو يا نمك، چنان كرد و مچِ حيوان را گرفت. حضرت پيامبر اعظم(صلى الله عليه و آله) كه اين صحنه را تماشا مىكرد، ناراحت شد و فرمود: «چرا به اين حيوان دروغ گفتى؟! نبايد او را فريب مىدادى!»[۷] در يكى از جنگها وقتى زن يكى از انصار اسير شدهبود و موفق شد با شترى از شتران پيامبر(صلى الله عليه وآله) از محل اسارت بگريزد، چون خود را به مدينه رساند و خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيد، گفت: «نذر كردهام اگر نجات يافتم، شتر را قربانى كنم.» پيغمبر (صلى الله عليه و آله) فرمود: «چه بد پاداشى به شتر دادهاى! تو را حمل كرده و نجات داده، آن گاه تو مىخواهى آن را نحر كنى؟! بدان كه نذر در آن جا كه معصيت خداوند است و يا تو مالك آن حيوان و چيز نذر شده نيستى، درست نيست و منعقد نمىشود.»[۸]
موسى بن جعفر به نقل از پدران بزرگوارش(عليهم السلام) مىفرمايد: «كه رسول خدا(صلى الله عليه و آله)از كنار گروهى عبور كرد. آن گروه، مرغ زندهاى را در يك جاى بلندى بسته بودند و با تير و كمانْ به آن تيراندازى مىكردند! آن رسول رحمت (صلى الله عليه و آله) تا اين صحنه را مشاهده كرد، فرمود: «اينان، كيانند؟! خدا لعنتشان كند!»[۹] رسول رحمت، حضرت محمد نه تنها از اسير كردن انسانى راضى نبود، بلكه در بند كردن و اسير نمودن حيوانى را هم نمىپسنديد و از اين كار بر حذر مىداشت و فرمود: «هيچ خانوادهاى نيست كه سگى را ببندد و نگهدارد[اسير نمايد]، مگر آن كه هر روز از عمل ايشان، قيراطى (مقدارى) كم شود، به جز سگِ موذى، سگ شكارى، سگ حافظ زراعت يا حافظ گوسفند [و در روايت ديگر] و سگ نگهبان خانه.»[۱۰]
ناگفته نماند كه از بين بردن حيوان موذى، جايز است. يكى از موذيان، سگ هار و ولگرد است، اما از ديدگاه اسلام، در همين موارد نيز جايز نيست كه سگ هار و ولگرد را حبس كنند تا از گرسنگى و تشنگى بميرد، بلكه بايد آن را به طور خاصى از بين ببرند. نكته ديگر، اين كه در اسلام، كشتن سگها نيز ديه دارد، به گونهاى كه خون بهاى سگ شكارى، چهل درهم و سگ نگهبان، بيست درهم تعيين شدهاست.[۱۱] گزارش مورخان حاكى است كه آن رسول رحمت (صلى الله عليه و آله) هنگامى كه با سپاه اسلام براى فتح مكه مىرفت سگى را ديد كه بر بچّههايش زوزه مىكشيد و آنان شيرش را مىخوردند. به جُعَيْل بن سُراقه فرمود كه كنار (و جلو) آن حيوان بايستد و از او مراقبت نمايد تا مبادا سپاهيان كه از آن جا مىگذرند به او و بچّه هايش، آسيبى برسانند.[۱۲]
پيامبراعظم (صلى الله عليه و آله)، دوست نداشت كه حتى گوش و دُمِ يك حيوان را ببرند يا آن را اخته كنند، چه رسد به كشتن حيوان! طبق حديثى، رسول رحمت فرمود: «لعنت خدا بر كسى كه حيوانها را مُثله نمايد.»[۱۳] نوشتهاند كه پيامبر اسلام هنگامى كه وضو مىگرفت، گربهاى نزد او آمد، پيغمبر دانست كه آن حيوان تشنه است، ظرف آب را به طرفش برد و گربه آب نوشيد، سپس ايشان نيز وضو گرفت.[۱۴] آن جناب مىفرمودند كه حمايت از هر جاندارى، نزد خدا پاداشى دارد و سفارش مىكردند كه حيوانها را زياد ندوشند و براى بچههاى آنها چيزى باقى بگذارند، پالان را در جاى خود قرار دهند، دهنه تيز به دهان حيوان نزنند، زياد آنها را بار نكنند و جاى مركب و زير پاى حيوانها تر نباشد.[۱۵]
منع از شكار شبانه پرنده و جوجههايش و نهى از حمله به آن ها در وقت خواب؛ رسول خدا(صلى الله عليه و آله) در اين باره مىفرمايد: «شبانگاهان جوجه را از آشيانهاش بيرون نياوريد، و پرنده را هنگام خوابش براى سر بريدن، از لانه بيرون نياوريد تا صبح شود. مردى سؤال كرد كه هنگام خوابش چه وقتى است؟ آن حضرت فرمود: «شب، هنگام خواب اوست. بنابراين، شبانه به سراغش نرويد تا صبح شود. و همينطور بچّههاى كوچك پرندگان را كه هنوز پر در نياورده و نمىتوانند پرواز نمايند، از لانهشان در نياوريد و شكار نكنيد! بگذاريد تا هر زمان كه قدرت پرواز پيدا كردند، آن وقت تير و كمانتان را براى شكار آنها برداريد.»[۱۶]
در روايت معتبر آمدهاست كه چارپايان سوارى، بر صاحبان شان حقوقى دارند، از جمله؛ «وقتى پياده شد، براى او علف بگذارد؛ هر وقت از آبى عبور كرد، درنگ كند و آب را به او نشان دهد؛ به صورتش نزند، زيرا تسبيح پروردگار مىگويد؛ پشت او را چون محل نشستن و جايگاهی براى سخنرانى نكند؛ مگر در راه خدا؛ بيش از طاقت و توان، بارش نكند؛ و بيش از قدرت و طاقت، از او سوارى نگيرد و نخواهد.»[۱۷] پيامبراعظم (صلى الله عليه و آله) درباره حيوانهاى سوارى (مَركب)، دستورات ويژهاى صادر فرمودهاند، رسول رحمت، به راكب حيوانها مىفرمود: «به طور ناموزون و نامناسب، بر حيوان ها سوار نشويد، و هنگام سوار شدن، پشت آنها را مجلس خود قرار ندهيد.»[۱۸] يعنى در حالى كه ايستادهاند، هم چنان بر پشت آن ها سوار نشويد و مشغول سخن گفتن باشيد، بلكه پايين بياييد.
پيامبر اسلام و نهى از به جان هم انداختن و داغ كردن حيوانات؛ ابنعباس مىگويد: «رسول رحمت (صلى الله عليه و آله) از به جنگ انداختن حيوانها و پرندگان نهىفرمود، همان طور كه رسم مردم است كه قوچ و خروس و غيره را به جان هم مىاندازند.»[۱۹] سوادة بن ربيع نزد پيامبر(صلى الله عليه و آله) آمد. حضرت، چند شتر به او بخشيد و فرمود: «وقتى پيش اهل خود رفتى، به ايشان امر كن تا غذاى چارپايان را خوب بدهند، و ناخنها را بگيرند تا هنگام دوشيدن، پستان آنها را خراش ندهند و زخم ننمايند.»[۲۰]
آيا پيامبرى كه چنان دستوراتى كه گذشت درباره حيوانات مىدهد و از كشتن پرنده و آزردن جوجه آن جلوگيرى مىكند و از آتش زدن لانه مورى نهى مىنمايد و ناراحت مىشود، تروريست است؟ اما غربيان مدعىِ حقوق بشر كه انسانها را قتل عام مىکنند و خانه و كاشانه آنان را به آتش مىكشند و ويران مىكنند، ضد تروريست و مدافع حقوق بشر؟! پيامبر اسلام از به بند كشيدن و اسارت گرفتن يك سگ و جوجه يك پرنده نهى مىكند و جوجه اسير شده را رها مىكند، اما غربيان مدعى فراپست مدرن، بشر را عريان كرده به بند مىكَشند و با تير مىكُشند؛ دست و پاى او را بسته و سگهاى درنده را به جان او مىاندازند و با نيزه و چكمه آهنين بر صورت او مىكوبند! پيغمبر اسلام، قاتل يك گنجشك را به پاى ميز محاكمه آخرت مىكشاند، در صورتى كه غربيان مدعى دموكراسى، كشورها و انسانها را به جان هم انداخته و آنان را به خاك و خون مىكشند! پيامبر ما، از تخريب لانه مور و آتش زدن حيوانات و آشيانه آن ها منع مىكند، در صورتى كه مدعيان حقوق بشر غربى، شهرها را با تمام موجوداتش تخريب مىكنند؛ از انسان تا حيوان، از زن تا مرد، از پسر تا دختر، از كوچك تا بزرگ و... همه را با خاك، يكسان كرده و در خون خود مىغلطانند. نمونه آن را آمريكا و هم پيمانانش در هيروشيما و ناكازاكى ژاپن، در زندانهاى گوانتانامو، ابوغريب، قانا، كپر قاسم، دير ياسين، صبرا و شتيلا، افغانستان، عراق و... به نمايش گذاشتند!
رسول رحمت (صلى الله عليه و آله)، آب وضويش را به حيوان (گربه) تشنه داد تا او از تشنگى نجات يابد و نيز براى سيراب كردن حيوانات تشنه، وعده پاداش داد و تشويق فرمود، اما مدعيان حقوق بشر چه طور؟! آرى، اينان هم نه تنها خودشان به بشر كمك نمىكنند، بلكه از ارسال كمكهاى انسان دوستانه ديگران هم جلوگيرى مىكنند! پيامبر اسلام، از گرفتن پرِ كاهى از دهان مورچه منع مىكند، چه رسد به كشتن آن، در حالى كه مدعيان حق بشر، تمام انسانهاى جوامع ضعيف را زير پا لِه مىكنند، ذخاير و منابع آنان را به غارت مىبرند و به منابع ديگر ملتها چشم دوخته و چنگ و دندان تيز مىكنند و نشان مىدهند! رسول رحمت، از تيز كردن چاقو در حضور و جلو چشم حيوان و نيز از سر بريدن حيوانى در مقابل حيوان ديگر نهى مىكند، در صورتى كه مدعيان حقوق بشر غربى، بچه را در مقابل چشمان پدر و مادرش سر مىبرند و شكنجه مىدهند؛ ديگر بىشرمیها بماند! با اين وصف، آيا چنان پيامبرى كه درباره حيوانات چنان دستوراتى داده و خود عمل كرده و آن قوانين را خود با دست خويش اجرا نموده، تروريست است يا مدعيان دروغين حقوق بشر؟ آیا نسبت دادن اعمال گروههای پلیدی مثل داعش، النصره، القاعده و... به دین این رسول رحمت، عین تهمت و دروغ نیست؟ و توهین به ایشان به این بهانههای واهی جز جاهلیت قرن پست مدرن چه چیز دیگری میتواند باشد؟
چنين رسولى، چگونه دستور آزار و اذيت و كشتار انسانها را بدهد؛ هرگز چنين نبوده و نيست. نام او، نام جمله انبياست و خاتمِ ايشان. نه تنها هر چه خوبان جهان دارد، وى يك جا دارد، بلكه بيش تر از تمام خوبان، خوبى دارد، به گونهاى كه واصف او، خالق عالم مىشود و با القابى مانند «نبى رحمت»، «دلسوزِ مردم»، «رحمت براى جهانيان»، داراى «خُلق عظيم» «رئوف و رحيم»، «دل نرم و مهربان و خوش اخلاق»، «رحمت براى تمام مردم»، «بهترين الگوى نظرى و عملى» معرفى كرده و از ايشان ياد فرمودهاست.
پی نوشت:
[۱]. مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، چاپ دوم: لبنان بيروت، مؤسسة الوفاء، ۱۴۰۳ق، ج ۶۴، ص ۴ و ج ۶۱، ص ۲۷۰ و ۳۰۶/ كمال الدين دُمِيْرِىْ، حياة الحيوان، لبنان بيروت، انتشارات دارالفكر، ج ۲، ص ۱۱۸ / علاءالدين متقى هندى، كنزالعمال، بيروت، انتشارات مؤسسة الرساله، ۱۴۰۹ق.حديث ۳۹۹۷۱.
[۲]. متقى هندى، همان، حديث ۳۹۹۸۱.
[۳]. تيسير الوصول الى جامع الاصول، ج ۴، ص۳۸۸.
[۴]. كمال الدين دُمِيْرِىْ، همان، ج ۲، ص ۳۶۹، ۳۷۲، ۳۴۷ و ۳۹۷ .
[۵]. علامه مجلسى، همان، ج ۶۴، ص ۲۴۴ / شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، قم، انتشارات الهادى، ۱۴۱۵ق، ج ۴، ص ۳.
[۶]. نورالدين هيثمى، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، لبنان، انتشارات دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق، ج ۴، ص ۳۳.
[۷]. جوادى آملى، به نقل از: سايت بازتاب (دى ماه ۱۳۸۴).
[۸]. احمد بيهقى، السنن الكبرى، لبنان بيروت، انتشارات دارالفکر، ج ۱۰، ص ۷۵.
[۹]. نوادر راوندى، ص ۴۳ به نقل از: علامه مجلسى، همان، ج ۶۴، ص ۲۶۸، ح ۳۰.
[۱۰]. صحيح بخارى، لبنان،بیروت، دارالفکر، ج ۳، ص ۶۷.
[۱۱]. شيخ صدوق، المقنع، قم، انتشارات الهادى، ۱۴۱۵ق، ص ۵۳۴.
[۱۲]. محمد بن يوسف صالحى شامى، سبل الرشاد فى سيرة خير العباد،تحقيق شيخ عادل احمد عبدالموجود، چاپ اول: لبنان بيروت، دارالكتب العلميه، ۱۴۱۴ ق، ج ۵، ۲۱۲ و ج ۷، ص ۲۹.
[۱۳]. متقى هندى، همان، ج ۹، ص ۶۶، حديث ۲۴۹۷۱.
[۱۴]. كمال الدين دُمِيْرى، همان، ج ۲، ص ۳۷۸.
[۱۵]. سيد محمد عبدالحى كتانى، نظام الحكومة النبوية، ج ۲، ص ۱۵۵ به نقل از: خاتم النبيين، ص ۴۸۳.
[۱۶]. كلينى، فروع من الكافى، ج ۶، ص ۲۱۶، ح ۲ و ۳؛ حر عاملى، وسايل الشيعه، بيروت، دار احياء التراث، قم، ۱۳۴۶،ج ۱۶، ص ۲۳۹ ۲۴۰، باب ۲۸، ح ۱ و ۲
[۱۷]. شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج ۲، ص ۱۸۷.
[۱۸]. كلينى، الكافى، ج ۶، ص ۵۳۹ به نقل از: علامه مجلسى، همان، ج ۶۴، ص ۲۱۴، ح ۲۳).
[۱۹]. كمال الدين دُمِيْرِى، همان، ج ۲، ص ۳۷۱
[۲۰]. محمد ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج ۷، ص ۴۸ و ۱۸۴.