سؤال كننده : امير احمدي
توضيح سؤال :
اخيراً يكي از وبلاگهاي اهل تسنن ، خطبهاي از امير المؤمنين عليه السلام را نقل كرده است كه از وقتي اين مطلب را خواندهام ، اعصابم بهم ريخته و سر درد شديدي گرفتهام .
بنده عين مطالب وي را براي شما ميفرستيم . اميدواريم كه هر چه سريعتر جواب آن را براي ما ارسال نماييد .
اصل مطلب ايشان :
داستان سه گاو از زبان حضرت علي رضي الله عنه :
روزي حضرت علي مي خواستند سخنراني کنند خوارج شعار دادند و اجازه ندادند حضرت علي سخنراني کند ايشان با ناراحتي از منبر پايين آمدند و سپس براي کساني که نزديک وي بودند فرمودند: مثال من و مثال عثمان مثل داستان آن سه گاو که در جنگل بودند است.
سه گاو يکي به رنگ سفيد ديگري قهوه اي و ديگري به رنگ سياه در جنگلي زندگي مي کردند بعد از مدتها شيري وارد آن جنگل شد وقتي گاوها را ديد در خوردنشان طمع کرد اما ديد آنها سه نفر هستند و او تنهايي قادر به آن نيست لذا تصميم گرفت ميان گاوها تفرقه بياندازد با دو گاو سياه و قهوه اي تماس گرفت و گفت رنگ پوست ما شبيه هم است اين گاو سفيد شما را بدنما نموده اجازه دهيد او را بخورم .
گاو سياه و قهوه اي موافقت کردند شير در برابر چشمان آن دو ، گاو سفيد را خورد . بعد از مدتي با گاو قهوه اي تماس گرفت و گفت رنگ پوست ما کاملا شبيه است اجازه بده گاو سياه را بخورم گاو قهوه اي موافقت نمود.
چند روزي گذشت تا اينکه شير گرسنه شد بدون تعارف و هيچ مشکلي به نزد گاو قهوه اي آمد و گفت اکنون نوبت تو است مي خواهم تو را بخورم . گاو قهوه اي گفت پس اجازه بده من سه بار فرياد بزنم گفت فرياد بزن . گاو قهوه اي گفت : من روزي خورده شدم که گاو سفيد خورده شد...( يعني اگر من آن روز گاوسفيد را تنها نمي گذاشتم امروز نوبت به من نمي رسيد)
حضرت علي فرمود : روزي که عثمان کشته شد من مقداري سستي نمودم اگر سستي نمي کردم امروز اينگونه اهانت نمي شدم. قتلت يوم قتل عثمان .
انما اکلت يوم اکل الابيض . فلو اني نصرته لما اکلت
ثم قال علي : انما انا وهنت يوم قتل عثمان و لو اني نصرته لما هنت . قالها ثلاثا
البدايه و النهايه ج 7 ص 233 .
پاسخ :
اولا: يكي از تهمتهايي كه بني اميه و در رأس آن ها معاوية بن أبي سفيان به امير المؤمنين عليه السلام ميزدند ، شركت و يا كوتاهي كردن آن حضرت در ماجراي كشته شدن عثمان است .
خود امير المؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه به اين اتهام معاويه اشاره كرده و در جواب وي در نامهاي ميفرمايند :
وَ لَعَمْرِي يَا مُعَاوِيَةُ لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِكَ دُونَ هَوَاكَ لَتَجِدَنِّي أَبْرَأَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ وَ لَتَعْلَمَنَّ أَنِّي كُنْتُ فِي عُزْلَةٍ عَنْهُ إِلَّا أَنْ تَتَجَنَّى فَتَجُنَّ مَا بَدَا لَكَ وَ السَّلَامُ .
نهج البلاغه ، نامه 6 .
اى معاويه ! قسم به جان خودم اگر با نگاه عقل بنگرى ، نه با چشم هوا و هوس ، مىيابى كه من از همه در خون عثمان مبراترم ، و مىدانى كه من از آن بر كنار بودهام جز اين كه بخواهى خيانت كنى و چنين نسبتى را به من بدهى ، اكنون كه چنين است هر جنايتى كه مىخواهى بكن (و السلام)
و در نامه 28 نيز خطاب به معاويه ميفرمايد :
ثُمَّ ذَكَرْتَ مَا كَانَ مِنْ أَمْرِي وَ أَمْرِ عُثْمَانَ فَلَكَ أَنْ تُجَابَ عَنْ هَذِهِ لِرَحِمِكَ مِنْهُ فَأَيُّنَا كَانَ أَعْدَى لَهُ وَ أَهْدَى إِلَى مَقَاتِلِهِ أَ مَنْ بَذَلَ لَهُ نُصْرَتَهُ فَاسْتَقْعَدَهُ وَ اسْتَكَفَّهُ أَمْ مَنِ اسْتَنْصَرَهُ فَتَرَاخَى عَنْهُ وَ بَثَّ الْمَنُونَ إِلَيْهِ حَتَّى أَتَى قَدَرُهُ عَلَيْهِ
كَلَّا وَ اللَّهِ (لَ قَدْ عَلِمَ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَ الْقائِلِينَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنا وَ لا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا)
وَ مَا كُنْتُ لِأَعْتَذِرَ مِنْ أَنِّي كُنْتُ أَنْقِمُ عَلَيْهِ أَحْدَاثاً فَإِنْ كَانَ الذَّنْبُ إِلَيْهِ إِرْشَادِي وَ هِدَايَتِي لَهُ فَرُبَّ مَلُومٍ لَا ذَنْبَ لَهُ وَ قَدْ يَسْتَفِيدُ الظِّنَّةَ الْمُتَنَصِّحُ (وَ مَا أَرَدْتُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيب) .
سپس در باره وضع من با عثمان يادآور شدهاى و اين جوابش به عهده تو است كه از خويشان و بستگانش بودى كداميك از ما دشمنيش با او شديدتر بود و راه را براى كشندگانش مهياتر ساخت ؟ آيا كسى كه به ياريش پرداخت و از او خواست كه بجايش بنشيند و دست بكشد و يا كسى كه (عثمان) از او يارى خواست و او تاخير كرد تا مرگ بر سرش هجوم آورد و زندگيش به سرآمد ؟
نه ، به خدا سوگند : خداوند مانعان از نصرت را خوب مىشناسد ، و هم آنان كه به برادران خود مىگفتند: به سوى ما آئيد و به هنگام ناراحتى جز تعداد كمى بكمك نمىشتافتند .
من نمىگويم : در مورد بدعت هائى كه به وجود آورده بود بر او عيب نمىگرفتم ، مىگرفتم و از آن عذر خواهى نميكنم اگر گناه من هدايت و ارشاد او است ، بسيارند كسانى كه مورد ملامت واقع مىشوند و بىگناهند و به گفته شاعر: «گاهى شخص ناصح و خير خواه از بس اصرار در نصيحت مىكند، مورد تهمت قرار مىگيرد»
و من قصدى «جز اصلاح تا حد توانائى ندارم و موفقيت من تنها بلطف خدا است و توفيق را جز از خداوند نمىخواهم بر او توكل كردم و به او باز گشتم» .
اين نامهها نشان ميدهد كه در همان زمان بني اميه و در رأس آن معاوية بن أبي سفيان تلاش ميكردند كه به نحوي امير المؤمنين عليه السلام را به قتل عثمان مرتبط كرده و به همين بهانه با آن حضرت بجنگند .
ثانياً: دليل اصلي شروع جنگ جمل و نيز جنگ صفين ، همين بهانه بود كه آنها ميگفتند امير المؤمنين عليه السلام در قضيه كشته شدن عثمان كوتاهي كرده و قاتلان عثمان را (شير داستان بالا) در اردوي خود راه داده است . و ما ميخواهيم از قاتلان عثمان انتقام بگيريم ؛ در حالي كه خود آنها در كشتن عثمان نقش اساسي داشتند . در حقيقت عايشه ، طلحه ، زبير و معاويه از قاتلان اصلي عثمان به حساب ميآيند ؛ چرا كه آنها بودند كه صحابه را در اين امر تحريك كردند . براي اطلاع بيشتر در اين باره به اين آدرس مراجعه بفرماييد :
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=47
اين مدارك نشان ميدهد كه روايت ذكر شده در سايت اهل سنت نيز از ساختههاي افسانهپردازان دربار معاوية بن أبي سفيان بوده و نويسنده مقاله نيز با چشمان بسته و شايد به پيروي از معاويه و براي اثبات نظر معاويه ، ميخواسته امير المؤمنين عليه السلام را جزء مقصرين در ماجراي كشته شدن عثمان قلمداد كند ؛
ثالثاً: سند روايتي كه آقايان به او استدلال مي كنند ضعيف است و بدون اين كه سند روايت را بررسي كند ، آن را در وبلاگ خود گذاشته است .
دليل سند روايت ضعيف :
اين روايت را طبراني در المعجم الكبير با اين سند نقل ميكند :
( 113 ) حدثنا علي بن عبد العزيز ثنا عارم ثنا حماد بن زيد حدثنا مجالد بن سعيد عن عمير بن رودي قال خطبهم علي رضي الله تعالى عنه فقطعوا عليه خطبته فقال إنما وهنت يوم قتل عثمان رضي الله تعالى عنه وضرب لهم ... .
المعجم الكبير - الطبراني - ج 1 ص 81 .
در سند اين روايت دو مشكل اساسي وجود دارد ؛ يكي مجالد بن سعيد و ديگري عمير بن رودي .
هيثمي بعد از نقل روايت ميگويد :
رواه الطبراني وعمير لم أعرفه ، وبقية رجاله رجال الصحيح غير مجالد بن سعيد وفيه خلاف .
مجمع الزوائد - الهيثمي - ج 7 ص 245 .
مزي در تهذيب الكمال ، ج 27 ، ص 220 در باره مجالد بن سعيد مينويسد :
قال البخاري : كان يحيى بن سعيد يضعفه ، وكان عبد الرحمان بن مهدي لا يروي عنه شيئا . وكان ابن حنبل لا يراه شيئا يقول : ليس بشئ .
بخاري گفته است : يحيي بن سعيد او را تضعيف كرده و عبد الرحمن بن مهدي از روايت نقل نميكرد ، احمد بن حنبل ارزشي براي او قائل نبود و ميگفت : او ارزشي ندارد .
عن يحيى بن معين : لا يحتج بحديثه .
از يحيي بن معين نقل شده كه به احاديث او استدلال نميشود .
وقال أبو بكر بن أبي خيثمة عن يحيى بن معين : ضعيف ، واهي الحديث .
ابوبكر بن أبي خيثمه از يحيي بن معين نقل كرده است كه او ضعيف و احاديثش بي ارزش است .
و مذمتهاي بسياري كه ما به اختصار نقل كرديم .
و عمير بن رودي نيز مجهول است .
آيا امير المؤمنين در قضيه كشتن عثمان كوتاهي كرد ؟
رابعاً: وقتي صحبت از روابط حسنه ميان خلفا ميشود، علماي اهل تسنن مي گويند كه علي عليه السلام در قضيه كشته شدن عثمان از وي دفاع كرد و حتي دو فرزند بزرگوارش امام حسن و امام حسين عليهما السلام را براي دفاع از عثمان فرستاد و...
اما در اين جا با انتشار چنين مطالبي ميخواهند ثابت كنند كه آن حضرت در قتل عثمان كوتاهي كرده است و بعدها (نعوذ بالله) پشيمان شده و حتي كوتاهي در آن قضيه را دليل اصلي كشته شدن خودش قلمداد كرده است .
ما از علماي اهل تسنن سؤال ميكنيم كه بالأخره امير المؤمنين عليه السلام از عثمان دفاع كرده است يا نه ؟ اگر دفاع كرده است ، پس چرا چنين مطالب توهين آميز و زننده را نقل ميكنيد ؟
اگر دفاع نكرده ، علت دفاع نكردنش چه بوده ؟ آيا عثمان را مستحق كشته شدن و قاتلان وي را بر حق ميدانسته است ؟
براستي هدف نويسنده مقاله چه بوده است ؟
آيا ميخواسته ثابت كند كه امير المؤمنين عليه السلام در قضيه كشتن عثمان (نعوذ بالله) سستي كرده و از عثمان دفاع نكرده است ؟ اگر چنين باشد ، پس امير المؤمنين عليه السلام ، عثمان را مستحق كشته شدن ميدانسته و پذيرش اين مطلب ، زير بناي مذهب اهل سنت را فروميپاشد .
خامساً: تشبيه خلفاء به گاو خود يك نوع اهانت به آنان است كه اگر چنان كه يك شيعه اين چنين تشبيهي مي كرد آقايان اهل سنت آسمان را بر سر او ويران مي كردند ؛ ولي خود در اين زمينه آزاد هستند .