سؤال كننده: جهان شاه
پاسخ:
اين كه اميرمؤمنان عليه السلام در قضيه قرطاس حضور داشته است، قطعى است؛ چرا كه آن حضرت در زمان بيمارى رسول خدا صلى الله عليه وآله هيچگاه از آن حضرت جدا نشدند؛ مگر ضرورتى پيش مىآمد؛ چنانچه شيخ مفيد رضوان الله تعالى عليه مىنويسد:
وَكَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ لَا يُفَارِقُهُ إِلَّا لِضَرُورَة.
امير مومنان جز براى كارهاى ضرورى از رسول خدا (ص) جدا نمىشدند!
شيخ مفيد داستان حديث قرطاس را اين گونه نقل و در آن به صراحت مىگويد كه اميرمؤمنان عليه السلام در آن جا بوده است:
فَأَفَاقَ عليه السلام فَنَظَرَ إِلَيْهِمْ ثُمَّ قَالَ: ائْتُونِي بِدَوَاةٍ وَكَتِفٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً. ثُمَّ أُغْمِيَ عَلَيْهِ فَقَامَ بَعْضُ مَنْ حَضَرَ يَلْتَمِسُ دَوَاةً وَكَتِفاً فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: ارْجِعْ فَإِنَّهُ يَهْجُرُ فَرَجَعَ وَنَدِمَ مَنْ حَضَرَهُ عَلَى مَا كَانَ مِنْهُمْ مِنَ التَّضْجِيعِ فِي إِحْضَارِ الدَّوَاةِ وَالْكَتِفِ فَتَلَاوَمُوا بَيْنَهُمْ فَقَالُوا: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ لَقَدْ أَشْفَقْنَا مِنْ خِلَافِ رَسُولِ اللَّهِ.
فَلَمَّا أَفَاقَ صلي الله عليه وآله قَالَ بَعْضُهُمْ أَ لَا نَأْتِيكَ بِكَتِفٍ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَدَوَاةٍ؟ فَقَالَ: أَ بَعْدَ الَّذِي قُلْتُمْ؟ لَا وَ لَكِنَّنِي أُوصِيكُمْ بِأَهْلِ بَيْتِي خَيْراً.
ثُمَّ أَعْرَضَ بِوَجْهِهِ عَنْ الْقَوْمِ فَنَهَضُوا وَبَقِيَ عِنْدَهُ الْعَبَّاسُ وَالْفَضْلُ وَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَأَهْلُ بَيْتِهِ خَاصَّةً.
فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ يَكُنْ هَذَا الْأَمْرُ فِينَا مُسْتَقَرّاً بَعْدَكَ فَبَشِّرْنَا وَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّا نُغْلَبُ عَلَيْهِ فَأَوْصِ بِنَا. فَقَالَ: أَنْتُمُ الْمُسْتَضْعَفُونَ مِنْ بَعْدِي. وَأَصْمَتَ فَنَهَضَ الْقَوْمُ وَهُمْ يَبْكُونَ قَدْ أَيِسُوا مِنَ النَّبِيِّ صلي الله عليه وآله.
هنگامى حال رسول خدا صلى الله عليه وآله كمى بهبود يافت، نگاهى به مردم كرده و فرمود: دوات و شانه گوسفندى حاضر كنيد تا مطلبى را بنويسم كه پس از آن براى هميشه گمراه نشويد، در همان حال رسول خدا از حال رفت.
يكى از حاضران برخواست تا دستور حضرت را انجام دهد، عمر گفت: برگرد؛ زيرا او هذيان مىگويد، آن مرد منصرف شد. كسانى كه آن جا حضور داشتند، از اين كه در اجراى دستور رسول خدا را كوتاهى كرده بودند، ناراحت شدند، با يكديگر گفتگو كردند و كلمه استرجاع «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» را بزبان رانده و از مخالفت با فرمان رسول خدا بيمناك بودند.
هنگامى كه دوباره حال رسول خدا صلى الله عليه وآله بهتر شد، برخى گفتند آيا اجازه مىدهيد تا دوات و شانه حاضر نمائيم؟ آن حضرت فرمود: آيا بعد از اين سخنى كه گفتيد؟ دوات و شانه نياوريد؛ ولى شما را سفارش مىكنم كه با اهل بيتم به نيكى رفتار كنيد.
سپس روى خود را از مردم برگرداند، مردم برخواستند و به خانههاى خود رفتند؛ اما عباس، فضل بن عباس و على بن أبى طالب عليهما السلام باقى ماندند.
عباس عرض كرد: اى پيامبر خدا! اگر خلافت بعد از شما به ما خواهد رسيد، و مىدانيد كه ما پيروز خواهيم شد، به ما بشارت داده و راهنمائى كنيد، رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: شما بعد از من بىچاره خواهيد شد، سخن ديگرى نفرمود، اين عده هم با كمال نااميدى و در حالى كه گريه مى كردند، از خدمت رسول خدا صلى الله عليه وآله مرخص شدند.
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج1، ص184ـ 185، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993م.
بنابراين اصل حضور آن حضرت در قضيه قرطاس قطعى است؛ اما چرا آن حضرت در مقابل اهانت كنندگان به پيامآور خدا سكوت كرد و جواب آنها را نداد؟
در جواب به سوال، به چند نكته بايد توجه كرد:
حرمت پيشي گرفتن بر رسول خدا صلي الله عليه وآله:
طبق آيه اول سوره حجرات، پيشى گرفتن بر رسول خدا صلى الله عليه وآله حرام است و مسلمانان حق ندارند در حضور آن حضرت بر ايشان پيشى بگيرند:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم. الحجرات/1.
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! چيزى را بر خدا و رسولش مقدّم نشمريد (و پيشى مگيريد)، و تقواى الهى پيشه كنيد كه خداوند شنوا و داناست.
و اميرمؤمنان عليه السلام همواره تابع محض و دنبالهرو رسول خدا صلى الله عليه وآله بوده و هرگز نه در گفتار و نه در عمل بر پيامبر خدا پيشى نگرفته است؛ چنانچه خود آن حضرت در نهج البلاغه مىفرمايد:
وَقَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ وَالْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ وَضَعَنِي فِي حِجْرِهِ وَأَنَا وَلَدٌ يَضُمُّنِي إِلَى صَدْرِهِ وَيَكْنُفُنِي فِي فِرَاشِهِ وَيُمِسُّنِي جَسَدَهُ وَيُشِمُّنِي عَرْفَهُ وَكَانَ يَمْضَغُ الشَّيْءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ وَمَا وَجَدَ لِي كَذْبَةً فِي قَوْلٍ وَلَا خَطْلَةً فِي فِعْلٍ وَلَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلي الله عليه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ وَمَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَنَهَارَهُ وَلَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَيَأْمُرُنِي بِالِاقْتِدَاءِ بِهِ.
شما موقعيّت مرا نسبت به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در خويشاوندى نزديك، در مقام و منزلت ويژه مىدانيد، پيامبر مرا در اتاق خويش مىنشاند، در حالى كه كودك بودم مرا در آغوش خود مىگرفت، و در بستر مخصوص خود مىخوابانيد، بدنش را به بدن من مىچسباند، و بوى پاكيزه خود را به من مىبوياند، و گاهى غذايى را لقمه لقمه در دهانم مىگذارد، هرگز دروغى در گفتار من، و اشتباهى در كردارم نيافت.
از همان لحظهاى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را از شير گرفتند، خداوند بزرگترين فرشته (جبرئيل) خود را مأمور تربيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كرد تا شب و روز، او را به راههاى بزرگوارى و راستى و اخلاق نيكو راهنمايى كند،
و من همواره با پيامبر بودم چونان فرزند كه همواره با مادر است،«» پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هر روز نشانه تازهاى از اخلاق نيكو را برايم آشكار مىفرمود، و به من فرمان مىداد كه به او اقتداء نمايم.
نهج البلاغه (صبحى صالح)، ص300، خ192.
و در خطبه 197 مىفرمايد:
وَلَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ (صلي الله عليه وآله) أَنِّي لَمْ أَرُدَّ عَلَى اللَّهِ وَلَا عَلَى رَسُولِهِ سَاعَةً قَطُّ وَلَقَدْ وَاسَيْتُهُ بِنَفْسِي فِي الْمَوَاطِنِ الَّتِي تَنْكُصُ فِيهَا الْأَبْطَالُ وَتَتَأَخَّرُ فِيهَا الْأَقْدَامُ نَجْدَةً أَكْرَمَنِي اللَّهُ بِهَا.
اصحاب و ياران حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه حافظان اسرار او مىباشند، مىدانند كه من حتى براى يك لحظه هم مخالف فرمان خدا و رسول او نبودم، بلكه با جان خود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را يارى كردم. در جاهايى كه شجاعان قدمهايشان مىلرزيد، و فرار مىكردند، آن دليرى و مردانگى را خدا به من عطا فرمود.
نهج البلاغه (صبحى صالح)، ص311، خ197.
حال چگونه امكان دارد كه اميرمؤمنان عليه السلام قبل از اين كه رسول خدا صلى الله عليه وآله سخنى بگويد، شروع به سخن گفتن و با نص صريح آيه قرآن كريم مخالفت نمايد؟
طبق آيهاى كه ذكر شد، پيشى گرفتن بر رسول خدا صلى الله عليه وآله حرام بوده است و اميرمؤمنان عليه السلام اگر پيش از رسول خدا سخن مىگفت در حقيقت با نص صريح اين آيه مخالفت مىكرد.
بلى اگر رسول خدا دستور مىدادند كه دهان اهانت كنندگان را ببندد، قطعا اميرمؤمنان اطاعت و با تمام وجود از آن حضرت دافع مىكرد؛ اما زمانى كه رسول خدا حضور دارد و ايشان هنوز اقدامى نكرده است، چگونه امكان دارد كه اميرمؤمنان بر آن حضرت پيشى بگيرد و اقدامى بر خلاف نص قرآن كريم نمايد؟
حرمت نزاع در حضور رسول خدا صلي الله عليه وآله:
خداوند در آيه 46 سوره انفال هر نوع نزاع و درگيري؛ آنهم در حضور رسول خدا صلى الله عليه وآله را حرام اعلام كرده است:
وَأَطيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ريحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين. الأنفال/46.
و (فرمان) خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد! و نزاع (و كشمكش) نكنيد، تا سست نشويد، و قدرت (و شوكت) شما از ميان نرود! و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است!
و در آيه ديگر مىفرمايد:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَأَنْتُمْ لا تَشْعُرُون. الحجرات/2.
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكنيد، و در برابر او بلند سخن مگوييد (و داد و فرياد نزنيد) آن گونه كه بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مىكنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى كه نمىدانيد!
و در روايت بخارى نيز آمده است:
فَاخْتَلَفُوا وَكَثُرَ اللَّغَطُ قال قُومُوا عَنِّي ولا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ.
دعوا كردند و سر و صدا بلند شد؛ پيامبر فرمودند: از نزد من برخيزيد كه سزاوار نيست در نزد پيامبرى دعوا كنند!
البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج1، ص54، ح114، كِتَاب الْعِلْمِ، بَاب كِتَابَةِ الْعِلْمِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
و در روايت ديگر آمده است:
فَتَنَازَعُوا ولا يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ.
دعوا كردند با اينكه سزاوار نيست در نزد پيامبران دعوا كنند!
البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج3، ص1111، ح2888، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب جَوَائِزِ الْوَفْدِ، ج3، ص1155، ح2997،أبواب الخمس، بَاب إِخْرَاجِ الْيَهُودِ من جَزِيرَةِ الْعَرَبِ؛ ج4، ص1612، ح4168، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب مَرَضِ النبي، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
اگر اميرمؤمنان عليه السلام جواب آنها را مىداد و بر آوردن دوات و قلم اصرار مىورزيد، مجبور بود كه با آنها به نزاع بپردازد و نزاع و درگيرى در حضور رسول خدا صلى الله عليه وآله شايسته نبود؛ از اين رو اميرمؤمنان عليه السلام منتظر فرمان رسول خدا صلى الله عليه وآله ماند و از نزاع و درگيرى با اهانت كنندگان و بلند كردن صداى خود در حضور رسول خدا صلي الله عليه وآله خوددارى كرد. يعنى پاسخ دادن (در حضور رسول خدا) عملى ناپسند بود و اميرمومنان قطعا چنين عمل ناپسندى را انجام نمىدادند.
اين دو پاسخ، پاسخهاى اصلى شيعيان به كسانى است كه اين شبهه را مطرح مىكنند!
گروهي از حاضران در خانه از موافقان نوشتن وصيت:
در متن روايت قرطاس آمده است:
منهم من يقول قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ النبي صلى الله عليه وسلم كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ وَمِنْهُمْ من يقول ما قال عُمَرُ.
گروهي ميگفتند كه (كاغذ را) پيش آوريد كه پيامبر (ص) براي شما كتابي بنويسد كه بعد از ايشان گمراه نشويد، عدهاي نيز سخن عمر را تكرار ميكردند!
البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج4، ص1612، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب مَرَضِ النبي؛ ج5، ص2146، ح5345، كِتَاب المرضي، بَاب قَوْلِ الْمَرِيضِ قُومُوا عَنِّي؛ ج6، ص2680، ح6932، كِتَاب الِاعْتِصَامِ بِالْكِتَابِ وَالسُّنَّةِ، بَاب كَرَاهِيَةِ الاختلاف، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
در صورتى كه اهل سنت ادعا دارند، پاسخ دادن به عمر، عملى نيك بوده است و عمر اشتباه كرده است، از ايشان مىپرسيم به چه دليل مىگوييد كه در اين فرض، اميرمومنان عليه السلام جزو پاسخ دهندگان نبوده است؟ با توجه به تبعيت بى چون و چراى اميرمؤمنان عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه وآله و اصرار ايشان بر انجام كار نيك، قطعا يكى از كسانى كه اصرار بر آوردن نامه داشتند آن حضرت بود.
بنابراين اگر اهل سنت مىگويند كه بايد اميرمؤمنان عليه السلام جواب اهانت كنندگان را مىداد و اين كار، كار نيكويى بوده است، قطعا اميرمؤمنان عليه السلام جزء كسانى بوده است كه با آوردن دوات و قلم موافق بوده و بر اين امر اصرار داشته است.
افشاي چهره كساني كه ادعاي خلافت داشتند:
احتمال ديگر اين است كه شايد هدف رسول خدا صلى الله عليه وآله از اين دستور، افشاى چهره كسانى بود كه ادعاى جانشينى آن حضرت را داشتند و تمام تلاش خود را براى به دستآوردن آن از مدتها پيش آغاز كرده بودند.
رسول خدا صلى الله عليه وآله مىخواست به مسلمانان بفهماند كسانى كه به ايشان نسبت هذيان ـ نستجير باللهـ مىدهند، صلاحيت و شايستگى اداره جامعه اسلامى را ندارند و نمىتوانند مرجعيت علمى و سياسى جامعه اسلامى را به عهده بگيرند؛ به ويژه اين كه رسول خدا دستور داد كه مخالفت كنندگان با دستورش از خانه خارج شوند و فرمود «قوموا عني».
با توجه به ارتباط نزديك اميرمؤمنان عليه السلام با رسول خدا صلى الله عليه وآله، قطعا از اين مسأله آگاه بوده و به همين خاطر منتظر سخن گفتن رسول خدا ماند و از هر اقدامى خوددارى كرد.
اتمام حجت با مسلمانان:
هرچند كه رسول خدا جانشينى اميرمؤمنان عليه السلام را از نخستن روز بعثت تا آخرين لحظات عمر شريفشان بارها و بارها اعلام كرده بود؛ اما از آن جايى كه دوست نداشت كه ثمره زحمات بيستسالهاش برباد رود؛ براى اتمام حجت بارديگر تصميم گرفت كه وصيتنامهاش را به صورت مكتوب در اختيار مسلمانان قرار دهد تا اگر در آينده جامعه اسلامى دچار مشكلاتى شد، كسى نگويد كه چرا پيامبر خدا كوتاهى كرد و راه را به مردم نشان نداد؟
در حقيقت رسول خدا مىخواست عدم قابليت صحابه را به همه مردم نشان دهد كه آنها بودند كه نگذاشتند اسلام مسيرى را طى كند كه خدا و رسولش ترسيم كرده بودند؛ چنانچه ابن عباس با صراحت اين مطلب را بيان كرده است:
قال قُومُوا عَنِّي قال عُبَيْدُ اللَّهِ فَكَانَ بن عَبَّاسٍ يقول إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ ما حَالَ بين رسول اللَّهِ (ص) وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لهم ذلك الْكِتَابَ من اخْتِلَافِهِمْ وَلَغَطِهِمْ.
پيامبر (ص) فرمودند از نزد من برخيزيد؛ ابن عباس مىگفت: بيشترين مصيبت اين بود كه با اختلاف و سر و صدايشان، بين پيامبر و نوشتن اين نامه، مانع شدند.
البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج5، ص2146، ح5345، كِتَاب المرضي، بَاب قَوْلِ الْمَرِيضِ قُومُوا عَنِّي؛ ج6، ص2680، ح6932، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.