سؤال كننده: احمد رضا
توضيح سؤال :
از سؤالاتى كه در باره داستان خضر و موسى عليهما السلام مطرح شده اين است كه چرا خضر عليه السلام جوانى را به قتل رساند، در حالىكه مرتكب جرم نشده بود؟ و اين مطلب با رويكردهاى متعددى مورد پرسش واقع شده است كه به آنها اشاره مىشود:
1. رويكرد فقهي:
از نظر فقه كيفرى ، قصاص قبل از ارتكاب جرم و جنايت مشروع و قانونى نيست ؛ حال اين پرسش مطرح است كه توجيه عمل خضر عليه السلام از نظر شريعت الهى چگونه است؟
2. رويكرد كلامي:
چه فرقى ميان علم حضرت على عليه السلام به آينده ابن ملجم و علم حضرت به آينده جوان وجود دارد ؟
چگونه مىشود كه وقتى امام على عليه السلام ابن ملجم را از ماجراى قتلش آگاه ساخت و ابن ملجم تقاضا كرد كه آن حضرت ، او را قبل از ارتكاب به قتل برسانند ، على عليه السلام مىفرمايند : آيا قصاص قبل از جنايت كنم؟
در حاليكه خضر مىدانست كه جوان مرتكب جرم نگرديده است و در آينده مرتكب جرم خواهد شد و او را كشت ؟
آيا علم امام على عليه السلام در باره ابن ملجم مسئوليت آور نيست؟ اما علم خضر عليه السلام در برابر عمل جوان در آينده مسئوليت آور بوده است؟
در اين نوشتار سعى شده كه عمل حضرت خضر عليه السلام را از نظر مقتضاى نظام تكوين و تشريع بررسى نموده و سپس به مقايسه عمل خضر و امام على عليهما السلام پرداخته شده است.
پاسخ:
گفتار اول : نظام تكوين و تشريع
الف : نظام تكوين
مقتضاى نظام تكوين خلقت و تدبير و تصرف موجودات عالم از طريق علت و معلول بر مبناى حكمت الهى مىباشد؛ يعنى هر پديدهاى در عالم است در اثر علتهاى خاص و با ضوابط مشخص ايجاد مىگردد.
گروهى با استفاده از اين قاعده چنين پاسخ دادهاند كه خضر مأمور تشريعى خداوند نبوده؛ بلكه مأمور تكوينى بوده و از طرف خداوند بر اساس مصالح و حكمت الهى مأمور به انجام اين كارشده است . اعتراض موسى عليه السلام بر اساس ظاهر و «نظام تشريع» صورت گرفته است.
يعنى همانطور كه خداوند از ملائكه و بقيه موجودات ؛ همانند: سيل، زلزله و ... براى ايجاد يك امر خاص استفاده مىكند و تمام علتها و موجودات در جهان مأمور الهى هستند، خضر عليه السلام نيز در اين جا مأمور انجام اين امور خاص است؛ و شايد آيه شريفه 61 سوره انعام اشاره به همين مطلب باشد كه مىفرمايد:
وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا يُفَرِّطُونَ.
و اوست كه بر بندگانش قاهر [و غالب] است و نگهبانانى بر شما مىفرستد تا هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد فرستادگان ما جانش بستانند در حالى كه كوتاهى نمىكنند.
يعنى حضرت خضر عليه السلام ، مانند يك فرشته كه مأمور به قبض روح است ، مأمور به قبض روح شده است ؛ و اين كه مىبينيم حضرت موسى عليه السلام تاب تحمل كارهاى خضر عليه السلام را نداشته به همين خاطر بوده كه مأموريت آن دو يكديگر فرق داشته است . موسى عليه السلام مأمور به «ظاهر» و خضر مأمور به «باطن» بوده است.
رك : مكارم شيرازي ، تفسير نمونه ، ج 12، ص 507 و 508، تهران ، دارالكتب الاسلاميه، چاپ 6، 1368.
شعرانى در اين باره مىنويسد:
لأن تلك الأفعال كانت من أحكام روح الإلهام الولائي.
اين اعمال ، نشأت گرفته از احكام روح الهام ولائى بوده است
الشعراني، أبو المواهب عبد الوهاب بن أحمد بن علي المعروف ( الوفاة: 973هـ)، الطبقات الكبرى المسماة بلواقح الأنوار في طبقات الأخيار، ج 1، ص320 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ-1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : خليل المنصور.
خضر عليه السلام در انتهاى اين داستان مىگويد :
وَما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْري. كهف/82 .
من آن كار را از پيش خود نكردم.
و روايات متعددى در منابع اهل سنت وجود دارد كه اين ديدگاه را تأييد مىكند كه در ادامه به برخى از آنها اشاره مىگردد :
1. مسلم از أبى بن كعب نقل مىكند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله فرمودند:
إِنَّ الْغُلَامَ الذي قَتَلَهُ الْخَضِرُ طُبِعَ كَافِرًا وَلَوْ عَاشَ لَأَرْهَقَ أَبَوَيْهِ طُغْيَانًا وَكُفْرًا.
جواني را كه خضر به قتل رسانيد ، كفر بر دل او نقش بسته بود (ديگر اسلام نميآورد) و اگر زنده ميماند پدر و مادرش را درحالت طغيان و كفر به قتل ميرسانيد.
النيسابوري ، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاى261 )، صحيح مسلم، ج4، ص2050، ح2661، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي.
2. احمد حنبل نيز از ابن عباس روايت را اين گونه نقل مىكند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله فرمودند :
الْغُلاَمُ الذي قَتَلَهُ الْخَضِرُ طُبِعَ كَافِراً زَادَ أبو الرَّبِيعِ في حَدِيثِهِ وَلَو أَدْرَكَ لا رهق أَبَوَيْهِ طُغْيَاناً وَكُفْرا.
جو انى را كه خضر [عليه السلام] به قتل رسانيد كفر بر دل او نقش بسته بود و ابو ربيع در حديثش آورده كه اگر بالغ مىشد درحالت طغيان وكفر پدر و مادر خود را به قتل مىرسانيد .
الشيباني، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص274 ،رقم : 21159، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
حال چه مصلحت و حكمتى موجب اين عمل و اين مأموريت شده است ؟ شايد بتوان از ظاهر آيه برداشت كرد كه ايمان آن پدر و مادر در نزد خدا ارزش زيادى داشته است ؛ آن قدر كه اقتضا داشته است فرزندى مؤمن و صالح در همين دنيا داشته باشند و اين فرزند خلاف اين اقتضا بود و خداوند امر فرمود او را بكشند تا فرزندى ديگر بهتر از او و صالح به آن ها عنايت نمايد و با اين عمل ايمان آنها نيز محفوظ بماند.
در حقيقت اين كار لطفى بود كه خداوند در حق اين دو بنده صالح خود كرده است .
فخر رازى در اين باره مىنويسد :
لأن بقاء ذلك الغلام حياً كان مفسدة للوالدين في دينهم وفي دنياهم ، ولعله علم بالوحي أن المضار الناشئة من قتل ذلك الغلام أقل من المضار الناشئة بسبب حصول تلك المفاسد للأبوين، فهلذا السبب أقدم على قتله.
زنده ماندن غلام ، مفسده براى والدين در دين و دنياى آنها داشته است ، شايد خضر [عليه السلام] از طريق وحى دانسته كه ضرر ناشى از قتل غلام كمتر است از ضرر زنده ماندن او براى پدر و مادرش ، و به اين سبب اقدام به قتل او كرد .
الرازي الشافعي ، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (الوفاة: 604)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب ، ج 21، ص136 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعة : الأولى.
رك: محمد حسين طباطبايي ، تفسير الميزان في القرآن ، ج 13، ذيل آيه 82 ، بيروت ، دارالمطبوعات اعلي ، چاپ اول.
ب : نظام تشريع
نظام تشريع مربوط به قوانين و احكام عملى است كه خداوند متعال براى هدايت انسان مقرر كرده و انسان موظف است با اختيار خود به اين فرامين و احكام عمل كند. حكم قصاص قبل از ارتكاب جرم و سؤالى كه در اين رابطه مطرح شده، در محدوده نظام «تشريع» است.
طبق اين ديدگاه، آن پسر ، جوانى بالغ و مكلّف بوده؛ چرا كه واژه «غلام» به معناى جوان نورَس نيز به كار مىرود؛ فخر رازى در اين باره مىنوسيد :
أن لفظ الغلام قد يتناول الشاب البالغ بدليل أنه يقال رأى الشيخ خير من مشهد الغلام جعل الشيخ نقيضاً للغلام وذلك يدل على أن الغلام هو الشاب...
لفظ (غلام) گاهى شامل جوان بالغ مىگردد؛ دليل آن اين است گفته مىشود : نظر انسان بزرگ بهتر از نظر جوان است . در اين مثال شيخ مقابل و نقيض غلام قرار داده شده است اين دليل بر اين است كه غلام همان جوان است.
الرازي الشافعي ، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (الوفاة: 604)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب ، ج 21، ص132، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعة : الأولى.
و از آنجا كه موسى عليه السلام در اعتراض خود به خضر عليه السلام مىگويد «آيا نفس پاكى را بدون حكم و قصاص كشتي» دلالت بر اين دارد كه او بالغ بوده است ؛ زيرا اگر غير بالغ بود ، حتى اگر كسى را مىكشت ، حكم او قصاص نبود. و اين جوان بالغ گناهش يا «ارتداد» بوده؛ زيرا پدر و مادرش افرادى مؤمن بودهاند و او مؤمن به دنيا آمده و بعد از ايمان، كافر و مرتد شده و مرتد فطرى حكمش قتل است چه توبه كند و چه توبه نكند.
...فكون الغلام حينذاك كافرا دليل كونه مكلفا! و كون أبويه مؤمنين يجعله مرتدا فطريا يستحق القتل و لا يستتاب و إن تاب لم تقبل، فخشية ارهاقه إياهما طغيانا و كفرا يهدّر دمه ثانيا بعد تهدره بارتداده، ... فحتى لو كان غير بالغ لكان يحق القتل دفعا للإفساد المحتوم.
كافر بودن جوان دليل بر مكلف بودن او است ، و به اين علت كه پدر و مادر او مومن بودند سبب شد كه او را مرتد فطرى شده و مستحق قتل شده است .
او توبه (ظاهري) داده نمى شود اگر توبه كند هم پذيرفته نيست. پس ترس كشتن پدر مادر توسط جوان از روى كفر وطغيان موجب هدر رفتن خون او بعد از ارتداد شده است...حتى اگر غير بالغ بود بازهم كشتن او از باب دفع فساد لازم بود.
صادقي ، محمد ، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن والسند ، ج18، ص 166،تهران : انتشارات فرهنگ اسلامي، چاپ دوم ،
در نتيجه جوان به دليل اعمالش جايز القتل بوده است و اگر خضر عليه السلام عمل خود را مستند به جنايات او در آينده مىكند به اين دليل است كه مىخواهد بگويد اين فرد نه تنها فعلاً مشغول به جرم است؛ بلكه در آينده نيز جرمهاى بزرگترى را مرتكب خواهد شد؛ لذا كشتن او طبق موازين شرع به سبب اعمالش بوده و نه اين كه از باب قصاص قبل از ارتكاب جرم باشد.
ر.ك : سبحاني، جعفر ، منشور جاويد ، ، ج 12، ص 235 ، قم : مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام .
1365 . مكارم شيرازي، تفسير نمونه ، ج 12، ص 507 - 508 ، تهران : دارالكتب الاسلاميه، چاپ 6، 1368.
گفتار دوم : مقايسه عمل حضرت خضر و امام علي عليهما السلام
در منابع شيعه و سنى و با چندين سند آمده است كه امام على عليه السلام از ماجراى شهادت خويش خبر داده و ابن ملجم را به عنوان قاتل خويش معرفى مىكنند ؛ مرحوم شيخ مفيد مىفرمايند :
وروى جعفر بن سليمان الضبعي عن المعلى بن زياد قال : جاء عبد الرحمن بن ملجم - لعنه الله - إلى أمير المؤمنين عليه السلام يستحمله ، فقال له : يا أمير المؤمنين ، إحملني . فنظر إليه أمير المؤمنين عليه السلام ثم قال له " أنت عبد الرحمن بن ملجم المرادي ؟ " قال : نعم . قال : " أنت عبد الرحمن بن ملجم المرادي ؟ " قال . نعم . قال . " يا غزوان ، أحمله على الأشقر " فجاء بفرس أشقر فركبه ابن ملجم المرادي وأخذ بعنانه ، فلما ولى قال أمير المؤمنين عليه السلام :
" أريد حباءه ويريد قتلي عذيرك من خليلك من مراد "
قال : فلما كان من أمره ما كان ، وضرب أمير المؤمنين عليه السلام قبض عليه وقد خرج من المسجد ، فجئ به إلى أمير المؤمنين ، فقال عليه السلام : " والله لقد كنت أصنع بك ما أصنع ، وأنا أعلم أنك قاتلي ، ولكن كنت أفعل ذلك بك لأستظهر بالله عليك " .
عبد الرحمن بن ملجم ، به نزد اميرمومنان على عليه السلام آمده و از آن حضرت خواست كه به او اسبى بدهند ؛ حضرت به او نگاه كرده و فرمودند : تو عبد الرحمن بن ملجم مرادى هستى ؟!
گفت آرى ! حضرت دوباره فرمودند آيا تو عبد الرحمن بن ملجم مرادى هستى ؟ گفت آري! حضرت فرمودند : اى غزوان ؛ او را سوار بر اسب سرخ بنما ؛ او نيز اسبى سرخ آورده و ابن ملجم سوار آن شده و زمام اسب را به دست گرفت ؛ وقتى كه بازگشت ، اميرمومنان فرمودند :
من مىخواهم به او هديه بدهم ، و او مىخواهد مرا بكشد ، آيا مىتوانى يكنفر از دوستان خود از قبيله بنىمراد را بياورى كه كار تو را درست بداند ؟! (استشهاد به شعر عمرو بن معديكرب)
وقتى كه ابن ملجم ، كار خود را كرد ، و به اميرمومنان را مضروب ساخت ، او را كه از مسجد بيرون رفته بود ، دستگير كردند ؛ و به نزد اميرمومنان آوردند ؛ حضرت فرمودند : قسم به خدا من اين بخشش را به تو كردم ، با اينكه مىدانستم تو قاتل من هستى ! ولى اين كار را كردم ، تا خدا ياور من بر ضد تو باشد !
الشيخ المفيد ،أبي عبد الله محمد بن محمد بن النعمان العكبري البغدادي( 336 - 413 ه ) ، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد ،تحقيق مؤسسة آل البيت ( ع ) ، ج 1 ص 12، نشر دار المفيد ، الطبعة الثانية 1414 هجرية - 1993 ميلادية - بيروت . لبنان . ص . ب . 25 / 304 .
علماى اهل سنت نيز ، با اسناد متعدد (و بعضا صحيح) اين روايت را نقل كردهاند كه :
ذكر عمر بن شَبَّة عن الضحَّاك بن مَخْلَد أبي عاصم النَّبيل وموسى بن إسماعيل أنه سمع أباه يقول: جاء عبد الرحمن بن مُلجم يستحمل عليا فحمله ثم قال:
أريدُ حباءهُ (حياته) ويريدُ قَتلي ... عَذيري من خليلي من مراد
أما إنَّ هذا قاتلي. قيل له: فما يمنعك منه؟ قال : إنه لم يقتلني
ابن ملجم ، به نزد حضرت على عليه السلام آمده و از آن حضرت ، خواست كه (براى جنگ يا سفر) به او مركبى عنايت كنند ؛ حضرت نيز چنين كرده و سپس فرمودند :
من به او هديه مىدهم (زندگانى او را مىخواهم) و او مىخواهد مرا بكشد !
چه كسى ، يارى كننده من است در مقابل آشناى من از قبيله مراد ؟!
اگاه باشيد كه او قاتل من است ؛ به حضرت گفتند : پس چه چيز مانع شما شده است (كه او را بكشيد؟) حضرت فرمودند : او كه هنوز من را نكشته است !
التلمساني ، محمد بن أبي بكر الانصاري المعروف بالبري (المتوفى : 644هـ) ، الجوهرة في نسب النبي وأصحابه العشرة ، ج 1، ص1 ، دار النشر :
اين مطلب و شعر در منابع ذيل آمده است:
الصفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك (متوفاي764هـ)، الوافي بالوفيات، تحقيق أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفي، ج 18 ص 173 ،ناشر: دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- 2000م.
البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ص 502 ،طبق برنامه الجامع الكبير.
المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ج 42 ص 193، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م.
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ج 37 ص 28،ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.
الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ج 4 ص 134، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1417 هـ - 1996 م.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، تحقيق: علي محمد البجاوي، ج 4 ص574،ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ - 1992م.
در پاسخ به اين سوال چند پاسخ مىتوان داد :
پاسخ اول : ماموريت خضر ، تكويني بود ، و وظيفه اميرمومنان تشريعي:
همانطور كه در گفتار اول در بخش نظام تكوين گفته شد ، ممكن است كه خضر نبى عليه السلام ، به عنوان مامور الهى ، و مانند فرشتگان كه مامور به قبض ارواح هستند ، چنين كارى كرده باشد؛ اما اميرمؤمنان عليه السلام مأمور به ظاهر و تشريع بوده است و نمىتوانسته قصاص قبل از جنايت نمايد.
پاسخ دوم : عمل خضر، اجراي حد ارتداد بود ، اما ابن ملجم ، تا آن زمان مهدور الدم نشده بود !
در گفتار اول ، در بخش نظام تشريع گفته شد كه ممكن است جوان كشته شده به دست حضرت خضر ، به خاطر اينكه بالغ بوده و مرتد شده است ، حكم ارتداد بر او جارى شده است !
اما در مورد ابن ملجم هنوز گناهى صورت نگرفته بود كه بتوان او را قصاص كرد.
ظاهرا روايت اميرمومنان على عليه السلام در كتاب شيخ مفيد نيز به همين مطلب اشاره دارد ، كه مىفرمايند :
والله لقد كنت أصنع بك ما أصنع ، وأنا أعلم أنك قاتلي ، ولكن كنت أفعل ذلك بك لأستظهر بالله عليك .
قسم به خدا من اين بخشش را به تو كردم ، با اينكه مىدانستم تو قاتل من هستى ! ولى اين كار را كردم ، تا خدا ياور من بر ضد تو باشد !
الشيخ المفيد ،أبي عبد الله محمد بن محمد بن النعمان العكبري البغدادي( 336 - 413 ه ) ، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد ،تحقيق مؤسسة آل البيت ( ع ) ، ج 1 ص 13، نشر دار المفيد ، الطبعة الثانية 1414 هجرية - 1993 ميلادية - بيروت . لبنان . ص . ب . 25 / 304 .
يعنى اگر قبل از اينكه او مرا كشته باشد ، او را بكشم ، خدا ياور او بوده و از من به خاطر كشتن يك بىگناه ، بازخواست خواهد كرد ؛ اما من به او كمك كردم ، و او را نكشتم ، تا وقتى او مرا كشت ، خداوند دادخواه من باشد !
يعنى كشتن ابن ملجم ، از نظر شرع ، محرم بوده است ؛ اما كشتن جوان توسط حضرت خضر عليه السلام جايز بوده است .
پاسخ سوم : حكم شريعت اميرمومنان ، با شريعت حضرت خضر عليهما السلام متفاوت بوده است .
گروهى ديگر از علما نيز رفتار خضر را از نظر نظام تشريع جواب داده و به نوعى تلاش كردهاند تا ثابت كنند كه اين عمل از مصاديق و موارد قصاص قبل از ارتكاب جرم نبوده؛ بلكه از مواردى بوده كه خضر على عليه السلام مطابق شريعت خاص عمل نموده است.
ابن عربى در اين باره مىنويسد:
فكان الخضر في حكمه على شرع رسول غير موسى فحكم بما حكم به مما يقتضيه شرع الرسول الذي اتبعه و من شرع ذلك الرسول حكم الشخص بعلمه فحكم بعلمه في الغلام انه كافر فلم يكن حكم الخضر فيه من حيث انه صاحب شرع منزل.
خضرعليه السلام تابع شريعت غير از شريعت موسى بوده است ؛ كار خضر به مقتضاى شريعتى كه تابع بوده است. از مقررات اين شريعت اين است كه انسان مطابق علم خودش حكم نمايد خضر عليه السلام نيز مطابق علمش كه جوان كافر است حكم نموده است نه اين كه خودش صاحب شريعت بوده است.
الطائي الخاتمي ، محيي الدين بن علي بن محمد (الوفاة: 22/4/ 638هـ)، الفتوحات المكية في معرفة الاسرار الملكية ، ج 2، ص79 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - لبنان - 1418هـ- 1998م ، الطبعة : الأولى.
در نتيجه امام على عليه السلام (بر فرض صحت داستان) تابع نظام فقهى اسلام بوده است كه قصاص قبل از ارتكاب جرم را جائز نمى داند؛ همان گونه كه مطابق شريعت موسى رفتار خضر غير قابل قبول واقع شده و مورد اعتراض موسى قرار گرفت و فرمود :
قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُكْرًا. كهف /74
[موسى به او] گفت : «آيا شخص بىگناهى را بدون اينكه كسى را به قتل رسانده باشد كشتى؟ واقعاً كار ناپسندى مرتكب شدى.»
اما اين كار در شريعت حضرت خضر عليه السلام جايز بوده است .
نتيجه وجمع بندي
ماجراى خضر و موسي، مشتمل بر اسرار و آموزههاى كلامى و فقهى فراوانى است که به برخى از آنها اشاره شد؛ اما از مجموعه مطالبى که ذکر گرديد مىتوان به خوبى نتيجه گرفت که رفتار خضر با جوان به مقتضاى نظام تكوين مشكل ندارد؛ زيرا در اين صورت خضر مأمور الهى بوده كه دستور خداوند را اجرا نمايد؛ مثل بقيه مأموران الهى و فرشتگان مأمور به قبض روح انسانها، روايات متعددى هم اين مطلب را تأيد مىكند كه خضر عليه السلام در راستاى مسئوليت تكوينى جوان را كشته است .
از اين لحاظ مقايسه آن با رفتار امام على عليه السلام نسبت به ابن ملجم (بر فرض صحت داستان) معنا ندارد؛ زيرا عكس العمل امام على عليه السلام در برابر تقاضاى ابن ملجم بر اساس فقه كيفرى اسلام بوده است.
از نظر نظام تشريع نيز عمل خضر عليه السلام مصداق قصاص قبل از جرم و جنايت نبوده؛ زيرا عمل خضر عليه السلام مطابق شريعتى بوده كه خضر عليه السلام از آن پيروى مىكرده است. و يا اين كه از نظر خضر عليه السلام جوان مرتد فطرى شناخته شده و مجازات او از نظر شريعت موسى عليه السلام و فقه كيفرى اسلام قتل است ؛ در هر صورت نسبت به عمل خضر عليه السلام هيج شبههاى نه فقهى ونه كلامى وجود ندارد.