شايد شما خواننده محترم با ديدن اين عنوان كه علي عليه السلام از تمام پيامبران عليهم السلام غير از خاتم انبياء صلوات اللّه عليه برتر است تعجب كنيد و قبل از هر گونه تحقيق و مطالعه ما را متهم به غلوّ و خروج از محدوده شرع و عقل بدانيد، ولي توصيه مي كنيم كه قبل از هر نوع داوري با ما همراه شويد تا با استدلال و برهان پرده از راز قضيه كنار بزنيم ، آنگاه خود قضاوت خواهيد نمود كه دريافت و رسيدن به حقيقت چندان هم دشوار نيست بلكه با عبور از ديوارهاي ضخيم شك و بدبيني آسان نيز مي شود.
چرا كه برتري علي بن ابوطالب عليه السلام در بين افراد بشر حقيقتي است غير قابل انكار، زيرا كتاب و سنت اين اعتقاد را تاييد و آن را اثبات مي كند، اگر چه دستهاي ناپاك از آغاز تا كنون همواره سعي در انكار فضائل و ويژگيهاي برتر اين مرد الهي را داشته و باتلاش در تحريف واقعيتهاي تاريخي ذهن بسياري از مسلمانان را به گمراهي كشاندهاند، از اين روي بحث در اثبات برتري علي عليه السلام را در سه محور يعني كتاب و سنت و عقل دنبال مي كنيم:
سيماي برتر علي عليه السلام در قرآن
الف. آيه تطهير
اولين آيه از بين دهها آيه قرآن كه به اعتراف محدثان و مفسران در بيان و توصيف و شرح برتري مقامات معنوي امير المؤمنين عليه السلام مي باشد اين آيه است :
«انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا»
(جز اين نيست كه خداوند مى خواهد هرگونه پليدى را از شما خاندان ببرد وشما را به تمام معنا پاكيزه سازد ) .
سوره احزاب: 33.
در اين آيه كه معروف به آيه تطهير است على و اولاد معصوم او عليهم السلام از همه پيامبران جز خاتم انبيا صلى الله عليه و آله و سلم برتر معرفي شده اند زيرا خداوند متعال با صراحت تمام پاكي و عصمت خاندان رسولش را اعلام فرموده است.
واژه ها سخن مي گويند
واژهها و كلمات مهم در اين آيه از قبيل: انّما، يريد، ليذهب، الرجس, اهل البيت, رموز و كليد فهم اين آيه هستند كه بدون شناخت آن امكان راهيابي به محتواي عميق آن ميسور نخواهد بود و لذا قبل از هر سخني تفسير و توضيح اين لغات را جويا مي شويم:
1. دلالت واژه "انّما" بر حصر.
كلمه انّما در ابتداي آيه بيانگر عنايت ويژه به موضوع و محتواي آن است زيرا اين كلمه با ايجاد محدوديت و انحصار در مفهوم ومحتواي آيه عظمت مطلب را بيشتر مي فهماند.
ابن منظور مي گويد:
ومعنى إنما إثبات لما يذكر بعدها ونفي لما سواه كقوله : وإنما يدافع عن أحسابهم أنا أو مثلي المعنى : ما يدافع عن أحسابهم إلا أنا أو من هو مثلي ، و
كلمه انّما مفهومي را براي آنچه كه بعد از او آمده است اثبات مي كند مانند: اين سخن كه كسي به گويد: من و مانند من از شرف و حيثيّتم دفاع مي كنم يعني در واقع مي گويد: فقط من و مثل من چنين هستيم نه فردي ديگر.
لسان العرب ، ج 13 ص 31، اسم المؤلف: محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري الوفاة: 711 ، دار النشر : دار صادر - بيروت ، الطبعة : الأولى.
توجه به اين نكته لازم است كه حصر در اين آيه از نوع حصر حكم در موضوع است مانند آيه ولايت: «انّما وليّكم اللّه و رسوله والذين آمنوا...» كه در اين آيه ولايت فقط مخصوص خدا و رسول و مؤمن تعريف شده با ويژگيهاي خاص كه پرداخت زكات در حال نماز است مي باشد.
بطور قطع تطهيردر آيه مورد بحث از نوع اوّل يعني حصر حکمي است نه حصر موضوعي؛ يعني پاكي و طهارت و دوري از پليدي اختصاص به افرادي دارد كه تحت عنوان اهل البيت عليهم السلام قرار گرفته اند و اين ويژگي مخصوص آنان است و هيچ فردي غر از آنان را شامل نخواهد شد.
2. تاكيد ضمير بر انحصار
علاوه بر استفاده حصر از كلمه انّما، كلمه «عنكم» هم تاكيد بر انحصار بيشتر است، زيرا مفعول فعل «ليُذهب» كه الرجس است بايد در پي فعل و پس از آن قرار گيرد ولي اين چنين نشده و جمله«عنكم» بين آن دو فاصله شده است كه بدون حكمت و علت نيست چون به قول اهل فن: «تقديم ما هو حقه التاخير يفيد الحصر» يعني كلمه اي كه جايگاه آن در آخر يك جمله است وقتي كه جلوتر مي آيد و مقدم مي شود بيانگر انحصار مفهوم وحكم در آن جمله است.
ابن حجر در فصل آيات نازل شده در فضائل اهل بيت مي نويسد:
الآية الأولى: قال الله تعالى: إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيرا.
الأحزاب 33
أكثر المفسرين على أنها نزلت في علي وفاطمة والحسن والحسين لتذكير ضمير عنكم وما بعده
بيشتر مفسران به دليل ضمير مذكّر«عنكم» آيه را در شان علي و فاطمه و حسن و حسين دانستهاند.
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، ج 2 ص 421، اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي الوفاة: 973هـ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط.
الصواعق المحرقة - (ج 2 / ص 421)
سپس احتمالاتي را با لفظ (قيل) مي آورد كه انتساب آن مشخص نيست و همچنين پس از نقل رواياتي مي گويد: درباره خاندان نسبي و سببي يعني همسران و همه بني هاشم نازل شده است.
جا دارد كه از او و ديگر هم فكرانش كه سعي در شريك كردن افراد عادي و غير لايق در فضائلي اين چنين بزرگ و مهم را دارند سؤال شود كه: چرا با وجود اعتراف اكثر مفسران در نزول آيه در شأن افرادي خاص از خاندان نسبي رسول خدا صلي اللّه عليه و آله به سخن اقليت و افرادي غير موجّه استناد و در تقويت آن مي كوشيد؟ آيا اين روش جز عناد با علي و فاطمه و فرزندان آن دو چيز ديگري مي تواند باشد؟
جناب ابن حجر در نهايت آيه را منبع همه فضائل اهل بيت عليهم السلام معرفي مي كند و حصر آن را كه با كلمه «انّما» آغاز شده است در شأن اهل بيت با صراحت اعلام مي دارد.
ثم هذه الآية منبع فضائل أهل البيت النبوي لاشتمالها على غرر من مآثرهم والاعتناء بشأنهم حيث ابتدئت بإنما المفيدة لحصر إرادته تعالى في أمرهم على إذهاب الرجس الذي هو الإثم أو الشك فيما يجب الإيمان به عنه وتطهيرهم من سائر الأخلاق والأحوال المذمومة.
اين آيه منبع همه فضائل و برتريهاي خاندان نبوت است و توجهي خاص به اهل بيت دارد زيرا با كلمه «انما» هر گونه پليدي و گناه و شكي را در باره آنان نفي كرده و پاكي آنان را از اخلاق زشت و ناپسند تثبيت كرده است.
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، ج 2 ص 425 - 426 ، اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي الوفاة: 973هـ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط
3. اراده خداوند.
اراده خداوند در جمله ( يريد الله ) اراده تكويني است نه تشريعي زيرا در اراده تشريعي همه بندگان خداوند مورد خطاب قرار مي گيرند و احدي استثنا نمي شود، اما در اراده تكويني لازم نيست كه شمول و عموميت داشته باشد و خداوند قادر است افرادي خاص را مخصوص به حكم يا فضيلت و ويژگياي قرار دهد كه ديگران از آن محروم باشند.
بنا بر اين در آيه مورد بحث اراده فقط تكويني است چون از بين بردن پليدي و پاك شدن به صورت عام و كلي نيست تا همه انسانها و يا پيروان يك مكتب را شامل شود چون رجس به معناي هر گونه پليدي و آلودگي اي است كه سبب تنفر ديگران و دور شدن از بندگي خالصانه خداوند است و اين حقيقت ميسر نمي شود مگر با اراده تكويني حضرت حق، و اراده تكويني هم هيچ گاه تخلف پذير نيست .
4. اِذهاب رجس
واژه «اِذهاب» در اينجا به معناي از بين بردن و زدودن و دور كردن قبل از پيدايش است، زيرا در استعمالات و گفتگو ها نيز با همين هدف كار برد دارد، مثلا كسي كه مي گويد: «أذهب اللّه عنكم الداء والسوء» خداوند بيماري و ناراحتي را از شما دور نمايد، معنايش اين نيست كه هم اكنون در شخص وجود دارد و او دعا مي كند تا از وي دور شود، بلكه اين آرزو قبل از گرفتاري هم مي تواند مورد داشته باشد.
پس اذهاب به معناي دفع است كه قبل از پيدايش، موانعي از وجود و حضور آن جلوگيري مي كند، نه به معناي رفع كه بر داشتن و زدودن بعد از پيدايش است، به همين جهت در آيه شريفه تعبير «ليذهب» آمده است نه «ليزيل» .
5. رجس و پليدي.
يكي از واژه هاي کليدي اين آيه، کلمه «رِجس» است.
لغت شناس معروف، فيومي مي نويسد:
« الرجس: النتن. و الرجس: القذر. قال الفارابىّ: كلّ شيء يستقذر فهو رجس».
رِجس يعني هر چيز بدبو، فاريابي گفته است: هرچيزي كه طبع انسان از آن بدش آيد رجس و پليدي است.
احمد بن محمد الفيومي، المصباح المنير، ج 1، ص 219، مؤسسة دار الهجرة، قم، چاپ اول، 405 هـ..
مؤلف کتاب العين نيز چنين مي نويسد:
« رجس: كل شيء يستقذر فهو رجس كالخنزير، و قد رجس الرجل رجاسة من القذر، و إنه لرجس مرجوس. و الرجس في القرآن العذاب كالرجز، و كل قذر رجس. و رجس الشيطان وسوسته و همزه...».
رجس هر چيزي است كه پليد است مانند« خوك، و در قرآن رِجس به معناي عذاب است مانند رِجز، و هر پليدي رِجس است.
كتاب العين 8 مجلدات ، ج 6 ص 52، اسم المؤلف: الخليل بن أحمد الفراهيدي الوفاة: 175هـ ، دار النشر : دار ومكتبة الهلال ، تحقيق : د مهدي المخزومي / د إبراهيم السامرائي.
راغب اصفهاني نيز رِجس را به سه دسته طبيعي و عقلي و شرعي تقسيم كرده ودر تعريف آن مي نويسد:
« الرجس الشيء القذر».
رِجس هر چيز ناپاك و آلوده است.
المفردات في غريب القرآن ، ج 1 ص 188، اسم المؤلف: أبو القاسم الحسين بن محمد الوفاة: 502هـ ، دار النشر : دار المعرفة - لبنان ، تحقيق : محمد سيد كيلاني
بنابر آنچه در اظهارات اهل لغت آمده است كه به برخي اشاره نموديم، رِجس هر چيزي است که وجود آن در آدمي زمينه نقص را فراهم كند و روح آدمي را بيازارد و موجب نفرت و دوري مردم شود، و اعم است از هر گونه گناه و معصيت و آلودگي و يا گرفتار شدن در دام و وسوسه هاي شيطان.
اگر چه برخي سعي کرده اند تا دايره مفهوم و مصداق آيه را تنگ كرده و رجس را منحصر در شرک بدانند و هدف از آيه را فقط تطهير اهل بيت از شرک به خداوند تفسير كنند و بگويند: شامل گناهان نمي گردد تا شايد بتوانند بعضي از وابستگان سببي را نيز در اين آيه داخل نمايند، ولي با توجه به اطلاق و استفاده عموم و استغراق از كلمه «الرِجس» به جهت وجود الف و لام « ال » در كنار كلمه «رجس» بي ترديد مفاد آن بايد نفي و اِذهاب انواع پليديهاي مادّي و معنوي، نقصها وعيبهاي ظاهري و باطني ويا هر گونه انحراف در همه زمانها باشدکه نتيجه آن اثبات مقام عصمت تامّه از همه گناهان خواهد بود.
سخن بزرگان تفسير
خوشبختانه دانشمندان اهل سنت همانند بزرگان و انديشمندان شيعه به اين نكته اشاره كرده اند كه مصداق رِجس نه تنها محدود در شرك نيست بلكه مراد مطلق پليديها و زشتيها وگناهان است كه در ذيل به سخن تني چند اشاره مي كنيم:
فخر رازي در تفسير آيه مي گويد:
فقوله تعالى : { لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرجس } أي يزيل عنكم الذنوب ويطهركم أي يلبسكم خلع الكرامة...
خداوند گناهان را از شما دور كرده و لباس كرامت را بر شما پوشيده است.
الرازي الشافعي ، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ) ، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب ، ج22 ص201، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1421هـ - 2000م
جصّاص مفسر ديگر اهل سنت در أحکام القرآن مي گويد:
قال تعالى ( إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيرا) يحتمل التطهير من الذنوب.
احتمال دارد كه مقصود طهارت از رجس و پاكي از گناهان باشد.
أحكام القرآن ، ج 4 ص 33، اسم المؤلف: أحمد بن علي الرازي الجصاص أبو بكر، الوفاة: 370 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1405 ، تحقيق : محمد الصادق قمحاوي.
شوکاني در فتح القدير آورده است:
« والمراد بالرجس الإثم والذنب المدنسان للأعراض الحاصلان بسبب ترك ما أمر الله به وفعل ما نهى عنه فيدخل تحت ذلك كل ما ليس فيه لله رضا ».
مقصود از رجس گناهاني است كه با نافرماني خدا و انجام آنچه كه دوست ندارد حاصل مي شود.
فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير ، فتح القدير ج 4 ص 278، اسم المؤلف: محمد بن علي بن محمد الشوكاني الوفاة: 1250 ، دار النشر : دار الفكر – بيروت.
مفسران ديگري مانند: ابن عطيه اندلسي و ثعالبي در تعبيري کاملا مشابه گفته اند:
« و الرِّجْسَ اسم يقع على الإثم و على العذاب و على النجاسات و النقائص، فأذهب اللّه جميع ذلك عن أَهْلَ الْبَيْتِ ».
رِجس اسمي است كه شامل عذاب و نجاسات و هرگونه نقصي مي شود، خداوند تمام آن را از اهل بيت دور كرده است.
المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز ، اسم المؤلف: أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عطية الأندلسي الوفاة: 546هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان - 1413هـ- 1993م ، الطبعة : الاولى ، تحقيق : عبد السلام عبد الشافي محمد.
عبدالرحمن بن محمد ثعالبي، جواهر الحسان في تفسير القرآن، ج4، ص 346.
آلوسي نيز در تفسيرش با تعبير مشابه به اين نکته اشاره كرده و مي نويسد:
والرجس في الأصل الشيء القذر...، وقيل : إن الرجس يقع على الإثم وعلى العذاب وعلى النجاسة وعلى النقائص ، والمراد به هنا ما يعم كل ذلك ... وأل فيه للجنس أو للاستغراق ، والمراد بالتطهير قيل: التحلية بالتقوى ، والمعنى على ما قيل: إنما يريد الله ليذهب عنكم الذنوب والمعاصي فيما نهاكم ويحليكم بالتقوى تحلية بليغة فيما أمركم ، وجوّز أن يراد به الصون ، والمعنى إنما يريد سبحانه ليذهب عنكم الرجس ويصونكم من المعاصي صوناً بليغاً فيما أمر ونهى جل شأنه .
رِجس در اصل پليدي است...و گفته شده است كه شامل گناه و عذاب و نجاست و هرگونه نقصي مي شود، و مقصود از رِجس در آيه تطهير اعم از همه اين معاني است...و الف و لام التطهير براي جنس و استغراق است، يعني خداوند اراده كرده است از شما اهل بيت گناهان را دور و به تقوا آراسته و از پليدي حفظ نمايد .
روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني ، ج 22 ص 12، اسم المؤلف: العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود الألوسي البغدادي الوفاة: 1270هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت.
طنطاوي ديگر صاحب نظر اهل سنت در تفسير قرآن مي نويسد:
« و الرجس فى الأصل : يطلق على كل شئ مستقذر. وأريد به هنا : الذنوب والآثام وما يشبه ذلك من النقائص والأدناس».
رِجس در اصل بر هر چيزي كه پليد است اطلاق مي شود، اما در اين آيه (تطهير) مقصود پاكي از گناه و هر گونه نقص است.
طنطاوي، سيد محمد، التفسير الوسيط للقرآن الكريم، ج11، ص 20
6. اهل البيت
لفظ "اهل" در لغت، در مورد کساني به کار مي رود که نسبت به آنان نوعي وابستگي جسمي، روحي و فکري، ديني و اعتقادي و خانوادگي داشته باشد. بنا براين اعضاي خانواده اعم از همسر، فرزند، نوه و . . . چون انسان با آنان انس و تعلق خاطر دارد "اهل" او به حساب مي آيند، و لذا مي توان گفت: نكتهي اساسي در معناي " اهل " همان وابستگي وانس و تعلق خاطر داشتن است، اگر چه گاهي افرادي غير از خويشان و نزديکان نيز مي توانند جزو "اهل" انسان محسوب شوند، مانندسلمان فارسي كه عنوان " منّا اهل البيت " را مي گيرد. اما در نقطهي مقابل، افرادي نيز ممکن است با وجود داشتن رابطهي خويشاوندي ولي به علّت حركت بر خلاف فرمان خداوند و سرپيچي از خواسته هاي پدر جزو " اهل" انسان به شمار نيايند، مانند فرزند نوح كه خداوند مي فرمايد: « انّه ليس من أهلک ».
اين لفظ علاوه بر نشان دادن نسبت فاميلي و خانوادگي در برخي از استعمالات معاني ديگري نيز همراه دارد كه با كلمه بعدي آن يعني مضاف اليه مشخص مي شود.
مثلا: پيروان هر کتاب ديني و يا آئيني را به نام اهل همان کتاب و آئين مي خوانند، و گفته مي شود: اهل اسلام، اهل کتاب، اهل انجيل، اهل القري، اهل مدينه، اهل جنّت، اهل نار، ... که در قرآن کريم نيز استعمال شده است.
در آغاز نگاهي به آراء مفسران لغت در توضيح كلمه اهل داريم سپس سري به آثار نويسندگان قرآن پژوه و مورخان و محدثان خواهيم زد.
لغت شناساني مانند: ابن منظور و ديگران مي نويسند:
أَهْل الرجل عَشِيرتُه وذَوُو قُرْباه.
اهل الرجل خاندان و نزديكان او هستند.
لسان العرب ، ج 11 ص 28، اسم المؤلف: محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري الوفاة: 711 ، دار النشر : دار صادر - بيروت ، الطبعة : الأولى.
تاج العروس من جواهر القاموس ، ج 28 ص 40، اسم المؤلف: محمد مرتضى الحسيني الزبيدي الوفاة: 1205 ، دار النشر : دار الهداية ، تحقيق : مجموعة من المحققين.
القاموس المحيط ، ج 1 ص 1245، اسم المؤلف: محمد بن يعقوب الفيروزآبادي الوفاة: 817 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت
صاحب فروق اللغه در فرق بين اهل و آل مي نويسد:
أن الاهل يكون من جهة النسب والاختصاص.
الفروق اللغويه: ج 1 ص 309، اسم المؤلف: العسكري ، دار النشر.:
اهل از جهت نسب، بين افراد و خويشاوندان و يا اختصاص است.
مرحوم طريحي مي نويسد:
(أهل) أهل الرجل: آله. و هم أشياعه و أتباعه و أهل ملته...و قد مر في (امر): أنهم أهل بيته خاصة.
اهل رجل همان آل و خاندان وپيروان او هستند.
مجمع البحرين - الطريحي - (ج 5 / ص 203)
پس از بر رسي واژگان آيه و نگاهي به سخنان و آراء اربابان لغت، اشاره اي مختصر به شأن نزول خواهيم داشت تا ببينيم آيا نام علي هم دركنار نام رسول خدا و فاطمه و فرزندان او ديده مي شود تا از اين فضيلت بزرگ بهره مند شود يا خير؟
علامه جلال الدين سيوطى در تفسير الدر المنثور بيست روايت از طرق گوناگون نقل كرده است كه مراد از اهل بيت عليهم السلام رسول خدا، علي، فاطمه و حسنين هستند، كه به يك مورد اشاره مي كنيم:
أخرج ابن جرير وابن أبي حاتم والطبراني وابن مردويه عن أم سلمة رضي الله عنها زوج النبي صلى الله عليه وسلم : « أن رسول الله صلى الله عليه وسلم كان ببيتها على منامة له عليه كساء خيبري ، فجاءت فاطمة رضي الله عنها ببرمة فيها خزيرة فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم » ادعي زوجك ، وابنيك ، حسناً ، وحسيناً ، فدعتهم فبينما هم يأكلون إذ نزلت على رسول الله صلى الله عليه وسلم { إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيراً } فأخذ النبي صلى الله عليه وسلم بفضلة ازاره ، فغشاهم إياها ، ثم أخرج يده من الكساء وأومأ بها إلى السماء ، ثم قال : اللهم هؤلاء أهل بيتي وخاصتي ، فاذهب عنهم الرجس ، وطهرهم تطهيراً ، قالها ثلاث مرات . قالت أم سلمة رضي الله عنها : فادخلت رأسي في الستر فقلت : يا رسول الله وأنا معكم فقال : إنك إلى خير مرتين « » .
از ام سلمه نقل شده است كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله در خانه من بود وعبايى خيبرى پوشيده بود، فاطمه وارد شد رسول خدا فرمود: همسرت على و دو فرزندت حسن و حسين را فراخوان، فاطمه آنان را فراخواند و مشغول تناول غذا شدند، ناگهان اين آيه نازل شد: (خداوند اراده فرموده است تا رجس و پليدي را از شما خاندان دور نمايد و شما را پاكيزه كند) رسول خدا عبا را روي سر آنان كشيد و همه را زير عبا قرار داد سپس دست به آسمان بلند كرد و عرضه داشت: ( خداوندا ! اينان اهل بيت منند ، خداوندا ! هرگونه پليدى را از آنان ببر و به تمام معنا پاكشان ساز ) .اين سخن را سه بار تكرار كرد، ام سلمه گفت : آيا من از ايشان نيستم ؟ فرمود : تو به راه خير هستى، و دو بار آن را تكرار نمود.
الدر المنثور ، ج 6 ص 603، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين السيوطي الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت – 1993.
حسكاني ديگر ناقل روايات نازل شده پيرامون آيات قرآن نيز چندين روايت در ارتباط با اين آيه آورده است از جمله:
روايت جابر بن عبدالله انصاري که مي گويد:
نزلت هذه الآية على النبي ص و ليس في البيت إلا فاطمة و الحسن و الحسين و عليّ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً فقال النبي ص: اللهم هؤلاء أهلي ».
وقتي كه اين آيه نازل شد در خانه كسي نبود جز فاطمه، حسن، حسين وعلي، رسول خدا عرض كرد: خدايا اينان اهل منند.
حسکاني، حاکم، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج2، ص 29، ح 64
نتيجه اين بخش از بر رسي پيرامون آيه تطهير حضور امير مؤمنان علي عليه السلام را در كنار رسول خدا و همسر و دو فرزندش را نشان مي دهد كه به بزرگترين منقبت و فضيلت از طرف خداوند بشارت داده مي شوند و آن پاكي و طهارت و دور بودن از هر گونه آلودگي و پليدي است، كه خود برتري آن حضرت بر بسياري از پيامبران را نشان مي دهد، (اگر چه او پيامبر نيست وفقط منصب خلافت و جانشيني را دارد).
ب. آيه مباهله
آيه مباهله يكي از آياتى است كه برترى امير مؤمنان على عليه السلام را بر همه پيامبران غير از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم اثبات مي كند:
فمن حاجك فيه من بعد ماجاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا وابناءكم و نساءنا ونساءكم وانفسنا وانفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الكاذبين .
آل عمران: 61.
( پس هر كه درباره آن ( قرآن يا عيسى ) با تو به بحث و مجادله پرداخت پس از آن كه علم آن به تو رسيد ، پس بگو : بياييد ما وشما فرزندان و زنان و جانهاى خويش را بخوانيم آن گاه به درگاه خدا زارى كنيم و در حق يكديگر نفرين كنيم و لعنت خدا را بر هر كدام از ما دو گروه كه دروغگوست قرار دهيم ) .
شأن نزول
بدون شك آيه مباهله در حق اهل عبا و پنج تن برگزيده خدا نازل شده است ، چون اين مطلب را بسيارى از محدثان و مفسران و مورخان و متكلمان در كتابهاى خود آورده و جزء مسائل مسلم و غير قابل ترديد دانسته اند، و از سويي مدارك زنده در لابلاي آثار تفسيري و تاريخي شهادت مي دهد كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در داستان مباهله با نصاراى نجران از زنان جز پاره تن خود فاطمه عليها السلام ، و از فرزندان جز دو نوه اش حسن و حسين و علي عليهم السلام كه نفس وي به شمار مي رود همراه نياورد.
مسلم در كتاب صحيحش مي نويسد:
ولمّا نزلت هذه الآية : (فقل تعالوا ندع أبنائنا وأبنائكم) دعا رسول اللّه ص عليّاً وفاطمة وحسناً وحسيناً فقال : اللهمّ هؤلاء أهلي.
پس از نزول اين آيه رسول خدا علي، فاطمه، حسن و حسين را صدا زد، آنگاه چنين دعا كرد: خداوندا اينان خاندان من هستند.
صحيح مسلم: 7/120 ح 6373، (5/23 ح32) كتاب فضائل الصحابة، باب فضائل علي رضي اللّه عنه، مسند أحمد: 1/185، صحيح الترمذي: 5/596، المستدرك على الصحيحين: 3/150، فتح الباري: 7/60، تفسير الطبري: 3/212، الدر المنثور: 2/38، الكامل في التاريخ: 2/293.
أخرج الحاكم وصححه وابن مردويه وأبو نعيم في الدلائل عن جابر قال » قدم على النبي صلى الله عليه وسلم العاقب ، والسيد ، فدعاهما إلى الإِسلام فقالا : أسلمنا يا محمد قال : كذبتما إن شئتما أخبرتكما بما يمنعكما من الإِسلام . قالا : فهات . قال : حب الصليب ، وشرب الخمر ، وأكل لحم الخنزير ، قال جابر : فدعاهما إلى الملاعنة ، فوعداه إلى الغد ، فغدا رسول الله صلى الله عليه وسلم ، وأخذ بيد علي ، وفاطمة ، والحسن ، والحسين ، ثم أرسل إليهما فأبيا أن يجيباه ، وأقرا له ، فقال : والذي بعثني بالحق لو فعلا لأمطر الوادي عليهما ناراً . قال جابر : فيهم نزلت { تعالوا ندع أبناءنا وأبناءكم . . . } الآية . قال جابر : أنفسنا وأنفسكم رسول الله صلى الله عليه وسلم وعلي ، وأبناءنا الحسن والحسين ، ونساءنا فاطمة.
دو نفر از چهره هاي سرشناس مسيحي به نام عاقب و سيّد محضر رسول خدا صلي اللّه عليه و آله رسيدند، به آن دو فرمود: مسلمان شويد، گفتند: ما مسلمانيم ، فرمود: دروغ مي گوئيد، اگر به خواهيد ثابت مي كنم كه شما مسلمان نيستيد. گفتند: ثابت كن، فرمود: علاقه شما به صليب و شراب نوشيدن و خوردن گوشت خوك، سپس آنان را به مباهله فرا خواند، و قرار شد صبح روز بعد حاضر شوند، هنگام صبح رسول خدا در حالي كه دست علي را گرفته بود و فاطمه و حسنين با وي بودند از مدينه بيرون رفت و سيد و عاقب را دعوت به مباهله نمود ولي نپذيرفتند و تسليم شدند، رسول خدا فرمود: قسم به آنكه مرا به حق مبعوث كرده است اگر دعوت به مباهله را مي پذيرفتند از آسمان آتش بر آنان مي باريد، جابر مي گويد: اين آيه در شأن خاندان پيامبر نازل شد: { تعالوا ندع أبناءنا وأبناءكم . . . } سپس گفت: مراد از انفسنا رسول خدا و علي است و مراد از ابناءنا حسن و حسين و از نساءنا فاطمه است.
الدر المنثور ، ج 2 ص 230، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين السيوطي الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت – 1993.
أخرج الحاكم وصححه عن جابر » أن وفد نجران أتوا النبي فقالوا : ما تقول في عيسى؟ فقال : هو روح الله ، وكلمته ، وعبد الله ، ورسوله ، قالوا له : هل لك أن نلاعنك أنه ليس كذلك؟ قال : وذاك أحب إليكم؟ قالوا : نعم . قال : فإذا شئتم . فجاء وجمع ولده الحسن والحسين ، فقال رئيسهم : لا تلاعنوا هذا الرجل فوالله لئن لاعنتموه ليخسفن بأحد الفريقين فجاؤوا فقالوا : يا أبا القاسم إنما أراد أن يلاعنك سفهاؤنا ، وإنا نحب أن تعفينا . قال قد أعفيتكم ثم قال : إن العذاب قد أظل نجران.
گروهي از مردم نجران محضر پيامبر رسيده و گفتند: در باره عيسي چه مي گوئي؟ فرمود: او روح خدا وكلمه او و عبد الله و فرستاده او است، گفتند: ما حاضريم با تو مباهله كنيم كه او اين چنين نيست، فرمود: هر گونه كه مي خواهيد من حاضرم، سپس دو فرزندش حسن و حسين را آماده كرد تا مباهله نمايد، ولي آنان نپذيرفته و تسليم شدند.
الدر المنثور ، ج 2 ص 231، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين السيوطي الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت – 1993.
علامه حسكاني علاوه بر روايات فوق روايات ديگري هم با همان مضمون و با اندك تفاوتي نقل كرده است كه به تعدادي اشاره مي شود و چون محتوا يكي است از ترجمه آن صرف نظر مي كنيم:
وأخرج أبو النعيم في الدلائل من طريق الكلبي عن أبي صالح عن ابن عباس أن وفد نجران من النصارى قدموا على رسول الله صلى الله عليه وسلم وهم أربعة عشر رجلا من أشرافهم منهم السيد وهو الكبير والعاقب وهو الذي يكون بعده وصاحب رأيهم فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم لهما : أسلما قالا : أسلمنا قال : ما أسلمتما قالا : بلى قد أسلمنا قبلك قال : كذبتما يمنعكم من الإسلام ثلاث فيكما : عبادتكما الصليب وأكلكما الخنزير وزعمكما أن لله ولدا ونزل ) إن مثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ( الآية) فلما قرأها عليهم قالوا : ما نعرف ما تقول ونزل ) فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم ( يقول : من جادلك في أمر عيسى من بعد ما جاءك من العلم من القرآن ) فقل تعالوا ( إلى قوله ) ثم نبتهل ( يقول : نجتهد في الدعاء أن الذي جاء به محمد هو الحق وأن الذي يقولون هو الباطل فقال لهم : إن الله قد أمرني إن لم تقبلواهذا أن أباهلكم فقالوا : يا أبا القاسم بل نرجع فننظر في أمرنا ثم نأتيك فخلا بعضهم ببعض وتصادقوا فيما بينهم قال السيد للعاقب : قد والله علمتم أن الرجل نبي مرسل ولئن لاعنتموه إنه ليستأصلكم وما لاعن قوم قط نبيا فبقي كبيرهم ولا نبت صغيرهم فإن أنتم لم تتبعوه وأبيتم إلا إلف دينكم فوادعوه وارجعوا إلى بلادكم وقد كان رسول الله صلى الله عليه وسلم خرج ومعه علي والحسن والحسين وفاطمة فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم : إن أنا دعوت فأمنوا أنتم فأبوا أن يلاعنوه وصالحوه على الجزية
الدر المنثور ، ج 2 ص231 – 232، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين السيوطي الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت – 1993.
وأخرج أبو نعيم في الدلائل من طريق عطاء والضحاك عن ابن عباس أن ثمانية من أساقف العرب من أهل نجران قدموا على رسول الله صلى الله عليه وسلم منهم العاقب والسيد فأنزل الله ) فقل تعالوا ندع أبناءنا ( إلى قوله ) ثم نبتهل ( يريد ندع الله باللعنة على الكاذب فقالوا : أخرنا ثلاثة أيام فذهبوا إلى بني قريظة والنضير وبني قينقاع فاستشاروهم فأشاروا عليهم أن يصالحوه ولا يلاعنوه وهو النبي الذي نجده في التوراة فصالحوا النبي صلى الله عليه وسلم على ألف حلة في صفر وألف في رجب ودراهم.
الدر المنثور ، ج 2 ص 232، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين السيوطي الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت – 1993.
أخرج مسلم والترمذي وابن المنذر والحاكم والبيهقي في سننه عن سعد بن أبي وقاص قال : « لما نزلت هذه الآية { فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءكم } دعا رسول الله صلى الله عليه وسلم علياً ، وفاطمة ، وحسناً ، وحسيناً ، فقال » اللهم هؤلاء أهلي « » .
الدر المنثور ، ج 2 ص 232، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين السيوطي الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت – 1993.
وأخرج ابن جرير عن غلباء بن أحمر اليشكري قال « لما نزلت هذه الآية { فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءكم . . . } الآية . أرسل رسول الله صلى الله عليه وسلم إلى علي ، وفاطمة ، وابنيهما الحسن ، والحسين ، ودعا اليهود ليلاعنهم فقال شاب من اليهود : ويحكم أليس عهدكم بالأمس إخوانكم الذين مسخوا قردة وخنازير؟ لا تلاعنوا . فانتهوا »
الدر المنثور ، ج 2 ص 233، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين السيوطي الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت – 1993.
علي عليه السلام نَفسِ رسول خدا
يكي از آياتي كه از آن استفاده برترى على عليه السلام از همه افراد بشر حتى از انبيا عليهم السلام غير از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مي شود آيه مباهله است ، زيرا خداوند او را نفس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خوانده است ، و از روايات و گفتار مورخان و محدثان نيز استفاده مى شود كه مراد از انفسنا على عليه السلام است .
ابن كثير مي نويسد:
قال جابر: (أنفسنا وأنفسكم) رسول اللّه وعلي بن أبي طالب (وأبنائنا) الحسن والحسين (ونسائنا) فاطمة. وهكذا رواه الحاكم في مستدركه... ثمّ قال: صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه.
جابر گفته است مراد از (أنفسنا و أنفسكم) رسول خدا و علي است. و مراد از (أبنائنا) حسن و حسين و مراد از (نسائنا) فاطمه است.
اين روايت را حاكم در مستدركش نقل كرده و مي نويسد: طبق شرائط مسلم در صحيحش اين روايت صحيح است اگر چه او و بخاري آن را نقل نكرده اند.
تفسير ابن كثير:1/379 ط. دار المعرفة ـ بيروت و1/370 ط مصطفى محمد بمصر، ورواه السيوطي قائلا: وصحّحه الحاكم. الدر المنثور: 2/39. هكذا الشوكاني في فتح القدير: 1/348.
زمخشري مي گويد:
وفيه دليل لا شئ أقوى منه على فضل أصحاب الكساء عليهم السلام.
اين آيه قوي ترين و محكم ترين دليل بر برتري اصحاب كساء است.
الكشاف: 1/370.
محمد بن طلحه شافعى ضمن بيانى در فضيلت زهرا عليها السلام در اين آيه ، ميگويد : اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فاطمه را ميان خود و ميان على عليه السلام كه به منزله جان او بوده است قرار داد دليل بر آن است كه مى خواست فاطمه از هر سو حراست گردد و بدين سبب اهميت شأن او روشن شود ، زيرا حراست با احاطه انفس بيش از حراست با احاطه ابناء است .
مطالب السئول: 7.
ابن حجر هيتمى ميگويد :
وأخرج الدارقطني أن عليا قال للستة الذين جعل عمر الأمر شورى بينهم كلاما طويلا من جملته أنشدكم بالله هل فيكم أحد قال له رسول الله صلى الله عليه وسلم ( يا علي أنت قسيم الجنة والنار يوم القيامة غيري قالوا اللهم لا ) .
دارقطنى روايت كرده است كه : على عليه السلام در روز شورا با حاضران احتجاج كرد و گفت : شما را به خدا سوگند كه آيا در ميان شما كسى هست كه خويشاوندي اش از من به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نزديكتر باشد ؟ و غير از من كسى هست كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم او را نفس خود قرار داده و فرزندان او را فرزندان خود و زن او را به منزله بلكه برتر از همسر خويش خوانده باشد؟ گفتند: نه، خدايا.
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، ج 2 ص 369، اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي الوفاة: 973هـ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط.
سخن فخر رازي
فخر رازى در نقل ذيل، حقيقت مطلب را گويا پذيرفته و بر خلاف روش هميشگي اش كه اگر نقل مطلبي به نفع شيعه و عقائد وي بود آن را نقد و با تلاش فراوان آن را رد مي كرد ولي در اين مورد سخني قابل قبول در برابر ديدگاه و موضع حق شيعه نداشته و با استناد به اجماع به برتري رسول خدا قبل از پيدايش علي، مي گذرد و پاسخي مناسب از وي ديده نمي شود، او مي نويسد:
المسألة الخامسة : كان في الري رجل يقال له : محمود بن الحسن الحمصي ، وكان معلم الاثنى عشرية ، وكان يزعم أن علياً رضي الله عنه أفضل من جميع الأنبياء سوى محمد عليه السلام ، قال : والذي يدل عليه قوله تعالى : { وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ } وليس المراد بقوله { وَأَنفُسَنَا } نفس محمد صلى الله عليه وسلم لأن الإنسان لا يدعو نفسه بل المراد به غيره ، وأجمعوا على أن ذلك الغير كان علي بن أبي طالب رضي الله عنه ، فدلت الآية على أن نفس علي هي نفس محمد ، ولا يمكن أن يكون المراد منه ، أن هذه النفس هي عين تلك النفس ، فالمراد أن هذه النفس مثل تلك النفس ، وذلك يقتضي الاستواء في جميع الوجوه ، ترك العمل بهذا العموم في حق النبوة ، وفي حق الفضل لقيام الدلائل على أن محمداً عليه السلام كان نبياً وما كان علي كذلك ، ولانعقاد الإجماع على أن محمداً عليه السلام كان أفضل من علي رضي الله عنه ، فيبقى فيما وراءه معمولاً به ، ثم الإجماع دل على أن محمداً عليه السلام كان أفضل من سائر الأنبياء عليهم السلام فيلزم أن يكون علي أفضل من سائر الأنبياء.
در رى مردى بود به نام محمود بن حسن حمصى كه معلم شيعيان دوازده امامى بود . وى مى پنداشت كه على رضى الله عنه از همه پيامبران غير از حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم افضل است و دليل او آيه انفسنا بود . مى گفت : مراد از انفسنا نمى تواند خود محمد صلى الله عليه و آله و سلم باشد ، زيرا انسان هيچ گاه خودش را دعوت نمى كند ، پس مراد از آن كس ديگرى است ، و همه اجماع دارند بر آن كه مراد على بن ابى طالب رضى الله عنه است . بنابر اين آيه دلالت دارد بر آن كه نفس على همان نفس محمد صلى الله عليه و آله و سلم است . و نيز نمى تواند نفس او عين نفس آن حضرت باشد پس مراد آن است كه نفس او مانند نفس آن حضرت است ، و اين مقتضى مساوات از همه جهت است ، ولى مسأله نبوت و فضيلت به دلايلى از اين عموم بيرون است ، زيرا محمد صلى الله عليه و آله و سلم پيامبر بود وعلى نبود و نيز اجماع منعقد است بر آن كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم از على رضى الله عنه افضل است ، مى ماند بقيه فضايل كه در آنها با يكديگر برابرند ، و چون اجماع قائم است كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم از ساير پيامبران عليهم السلام افضل است پس على عليه السلام نيز از همه پيامبران برتر است.
التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب: ج 4 ص 241، اسم المؤلف: فخر الدين محمد بن عمر التميمي الرازي الشافعي الوفاة: 604 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعة : الأولى
سپس در پاسخ مي گويد :
والجواب : أنه كما انعقد الإجماع بين المسلمين على أن محمداً عليه السلام أفضل من علي ، فكذلك انعقد الإجماع بينهم قبل ظهور هذا الإنسان ، على أن النبي أفضل ممن ليس بنبي ، وأجمعوا على أن علياً رضي الله عنه ما كان نبياً ، فلزم القطع بأن ظاهر الآية كما أنه مخصوص في حق محمد صلى الله عليه وسلم ، فكذلك مخصوص في حق سائر الأنبياء عليهم السلام .
جواب اين استدلال آن است كه : همان گونه كه اجماع ميان مسلمانان منعقد است كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم افضل از على است، همچنين پيش از ظهور اين شخص ( حمصى ) اجماع منعقد است كه هر پيامبرى از كسى كه پيامبر نيست افضل است ، و همه اجماع دارند كه على رضى الله عنه پيامبر نبوده است ، پس قطعا ظاهر آيه مى رساند كه همان گونه كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم افضل از على است ساير انبيا نيز از على افضل مى باشند .
التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب: ج 4 / ص 242 ، اسم المؤلف: فخر الدين محمد بن عمر التميمي الرازي الشافعي الوفاة: 604 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعة : الأولى
نقد سخن رازي
علامه مجاهد شيخ محمد حسن مظفر رحمه الله پيرامون سخن رازى مي گويد : از سخنان رازى در تفسير آيه استفاده مى شود كه وى دلالت آيه بر افضليت على عليه السلام از ساير صحابه را پذيرفته است ، زيرا استدلال شيخ محمود حمصى را نقل كرد كه چون على عليه السلام نفس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است و پيامبر از ساير انبيا برتر است پس على عليه السلام نيز از آنها برتر است ، و نيز از شيعيان نقل كرد كه آنان به اين آيه استدلال كرده اند بر افضليت آن حضرت از ساير صحابه ، و فخر رازى تنها مطلب اول (برترى على عليه السلام از ساير انبيا عليهم السلام ) را رد كرد و درباره مطلب دوم چيزى نگفت، اما اين كه مدعى شده است كه پيش از ظهور حمصى اجماع منعقد شده بر افضليت پيامبران بر ديگران ، سخن درستى نيست . زيرا اجماع بر آن است كه صنف پيامبران از اصناف ديگر بشر برترند و هر پيامبرى از افراد امت خويش برتر است ، اما چنين نيست كه هر پيامبرى از هر غير پيغمبرى برتر باشد گرچه آن غير، از امتهاى ديگر باشد . . . و نيز قول به برترى اميرمؤمنان عليه السلام از پيامبران جز حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم اختصاص به شيخ محمود حمصى ندارد تا با اجماعى كه فخر رازى ادعا نموده منافات داشته باشد ، بلكه شيعيان پيش از وجود اين شيخ و پس از او قائل به آن بوده اند و در اين باره به آيه مباهله و آيات ديگر استدلال نموده اند .
دلائل الصدق: 2/86.
علامه سيد شرف الدين نيز پس از نقل سخن رازى ميگويد : دقت كن ببين او به روشنى دلالت آيه را بر برترى على عليه السلام بيان نموده و ناخود آگاه به درستى آن اعتراف كرده است . وى با آنچه از شيعيان چه در گذشته و حال نقل كرده است معارضه اى ننموده و كلمه اى در رد آنان بر قلم نياورده است ، گويى اعتقاد آنان را پذيرفته و به دلالت آيه بر عقيده آنان اعتراف نموده است ، و تنها بر محمود بن حسن خرده گرفته است ، در صورتى كه اجماعى كه رازى آن را بهانه قرار داده و بر حمصى حمله كرده است چيزى است كه مورد قبول محمود حمصى و هم عقيده هاى او نيست .
الكلمه الغراء: 5.
ج. آيه خير البرية
يكي ديگر از آياتى كه دليل بر برترى على عليه السلام از همه افراد بشر از گذشته و آينده حتى پيامبران اولوا العزم عليهم السلام به جز خاتم انبيا صلى الله عليه و آله و سلم است اين آيه است : «ان الذين آمنوا وعملوا الصالحات اولئك هم خير البرية »
سوره البينه: 7.
( آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند ، آنان بهترين آفريدگانند ) .
شأن نزول
شأن نزول آيات قرآن در بسياري از موارد كمك به فهم مراد و مقصود از آيه را دارد و در واقع پلي است براي عبور و ورود به گذشته تاريخ و زمان نزول، اما حكم و يا هر نكتهي ديگري كه به عنوان پيام در آيات وحي وجود دارد، در محدوده زمان و يا هر چيز ديگري محبوس و مدفون نمي شود، آيه مورد بحث نيز از جمله آياتي است كه مصداق خير البريه را به روشني بيان مي كند.
وأخرج ابن مردويه عن عائشة قالت : قلت يا رسول الله : من أكرم الخلق على الله قال : يا عائشة أما تقرئين ) إن الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئك هم خير البرية (
وأخرج ابن عساكر عن جابر بن عبد الله قال كنا عند النبي صلى الله عليه وسلم فأقبل علي فقال النبي صلى الله عليه وسلم : والذي نفسي بيده إن هذا وشيعته لهم الفائزون يوم القيامة ونزلت ) إن الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئك هم خير البرية ( فكان أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم إذا أقبل علي قالوا : جاء خير البرية
وأخرج ابن عدي وابن عساكر عن أبي سعيد مرفوعا : علي خير البرية
وأخرج ابن عدي عن ابن عباس قال : لما نزلت ) إن الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئك هم خير البرية ( قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لعلي : هو أنت وشيعتك يوم القيامة راضين مرضيين
وأخرج ابن مردويه عن علي قال : قال لي رسول الله صلى الله عليه وسلم : ألم تسمع قول الله : ) إن الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئك هم خير البرية ( أنت وشيعتك وموعدي وموعدكم الحوض إذا جئت الأمم للحساب تدعون غرا محجلين
أخرج ابن مردويه عن عائشة قالت : « قلت يا رسول الله : من أكرم الخلق على الله؟ قال : » يا عائشة أما تقرئين { إن الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئك هم خير البرية } .
وأخرج ابن عساكر عن جابر بن عبد الله قال : « كنا عند النبي صلى الله عليه وسلم فأقبل عليّ فقال النبي صلى الله عليه وسلم : » والذي نفسي بيده إن هذا وشيعته لهم الفائزون يوم القيامة ، ونزلت { إن الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئك هم خير البرية } فكان أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم إذا أقبل عليّ قالوا : جاء خير البرية .
عائشه مي گويد: از رسول خدا پرسيدم: گرامي ترين آفريده نزد خدا چه كسي است؟ فرمود: مگر اين آيه قرآن را نخوانده اي؟ { إن الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئك هم خير البرية }.
ابن عساكر از جابربن عبد الله روايت كرده است كه گفت : ما نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بوديم كه على از راه رسيد ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود : سوگند به آن كه جانم به دست او است ، اين و شيعيان اويند كه در روز قيامت رستگارند . و اين آيه نازل شد : ان الذين آمنوا . . . و ياران رسول خدا هر گاه على از راه مى رسيد مى گفتند : بهترين آفريدگان آمد ،
الدر المنثور ، ج 8، ص 589، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين السيوطي الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت – 1993.
وأخرج ابن عدي وابن عساكر عن أبي سعيد مرفوعاً : عليّ خير البرية .
وأخرج ابن عدي عن ابن عباس قال : « لما نزلت { إن الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئك هم خير البرية } قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لعلي : » هو أنت وشيعتك يوم القيامة راضين مرضيين « » .
وأخرج ابن مردويه عن عليّ قال : قال لي رسول الله صلى الله عليه وسلم : « ألم تسمع قول الله : { إن الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئك هم خير البرية } أنت وشيعتك وموعدي وموعدكم الحوض إذا جئت الأمم للحساب تدعون غرّاً محجلين » .
و نيز ابن عدى و ابن عساكر از ابو سعيد به سند مرفوع روايت كرده اند كه : على بهترين آفريدگان است.
ابن عدى از ابن عباس روايت كرده كه گفت : چون آيه خير البريه نازل شد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على فرمود : اينان تو هستى و شيعيان تو كه در روز قيامت خشنود و پسنديده اند.
ابن مردويه از على عليه السلام آورده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود : آيا اين آيه را نشنيده اى : ان الذين آمنوا . . . آنان تو و شيعيان تو هستند، قرارگاه من وتو وشيعيانت حوض كوثر است .
الدر المنثور ، ج 8، ص 589، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين السيوطي الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت – 1993.
طبرى در تفسير آيه مي گويد:
قوله:( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ )
يقول تعالى ذكره: إن الذين آمنوا بالله ورسوله محمد، وعبدوا الله مخلصين له الدين حنفاء، وأقاموا الصلاة، وآتوا الزكاة، وأطاعوا الله فيما أمر ونهى( أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ) يقول: من فعل ذلك من الناس فهم خير البرية. وقد: حدثنا ابن حميد، قال: ثنا عيسى بن فرقد، عن أبي الجارود، عن محمد بن عليّ( أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ) فقال النبي صلى الله عليه وسلم: "أنْتَ يا عَلي وَشِيعَتُكَ".
خداى متعال مى فرمايد : آنان كه به خدا و رسولش محمد صلى الله عليه و آله و سلم ايمان آوردند و خدا را خالصانه و يگانه و بدون شريك پرستيدند ، و نماز را به پاداشتند و زكات دادند ، و خدا را در همه اوامر و نواهى او اطاعت نمودند ، آنانند كه بهترين آفريدگانند . مى گويد : از مردم آنان كه چنين كنند بهترين آفريدگانند .
ابن حميد از عيسى بن فرقد از ابوالجارود از محمدبن على ( امام باقر عليه السلام ) مرا حديث كرد كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود : اى على ، خيرالبريه تو و شيعيان تو هستند .
جامع البيان عن تأويل آي القرآن ، ج 30 ص264، اسم المؤلف: محمد بن جرير بن يزيد بن خالد الطبري أبو جعفر الوفاة: 310 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت – 1405.
علامة گنجي نقل مي كند:
أخبرنا إبراهيم بن بركات القرشي ، أخبرنا الحافظ علي بن الحسن الشافعي ، أخبرنا أبو القاسم بن السمرقندي ، أخبرنا عاصم بن الحسن ، أخبرنا الحافظ أبو العباس ، حدثنا محمد بن أحمد القطواني ، حدثنا إبراهيم بن الأنصاري ، حدثنا إبراهيم بن جعفر بن عبد الله بن محمد بن مسلمة عن أبي الزبير عن جابر بن عبد الله قال : كنا عند النبي صلى الله عليه وآله فأقبل علي بن أبي طالب فقال صلوات الله عليه : قد أتاكم أخي ثم التفت إلى الكعبة فضربها بيده ثم قال : والذي نفسي بيده ان هذا وشيعته هم الفائزون يوم القيامة ثم إنه أولكم ايمانا وأوفاكم بعهد الله وأقومكم بأمر الله وأعدلكم في الرعية وأقسمكم بالسوية وأعظمكم عند الله مزية قال : ونزلت : ( ان الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئك هم خير البرية ).
جابربن عبد الله مي گويد: ما نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بوديم كه على بن ابى طالب عليه السلام از راه رسيد ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود : برادرم نزد شما آمد . آن گاه رو به كعبه نمود و دست به آن زد و فرمود : سوگند به آن كه جانم به دست او است ، اين و شيعيان اويند كه در روز قيامت رستگارند ، او نخستين ايمان آورنده شما ، و وفادارترين شما به عهد خدا ، و قيام كننده ترين شما به امر خدا ، و عادل ترين شما در ميان رعيت ، و مساوى تقسيم كننده ترين شما ، و ارجمندترين شما در نزد خداست . آن گاه اين آيه نازل شد :ان الذين آمنوا ...
كفايه الطالب، طبع الغري: 118.
خير البرية كيست و چيست؟
ازميان دهها روايت پيرامون آيه خير البريه شماري از آن را ملاحظه نموديد كه با صراحت مصداق و فرد مورد نظر خداوند را معرفي مي كرد كه براي اهل فكر و تحقيق بايد كافي باشد و در نوع خود مشت تحريف گران و بد خواهان علي و فرزندان او را باز و رسوا مي كند و از سوئي بر تري آن امام همام را بر پيامبران، غير از رسول خاتم و منصب نبوت اثبات مي كند، چرا كه جمله «خير البريه» به معناي برترين آفريده است و صفتي است كه بدون شك از آغاز خلقت تا پايان نظام هستي را شامل مي شود واين افتخاري است كه نصيب علي بن ابوطالب عليه السلام شده است.
سيماي برتر علي عليه السلام در حديث
تصوير چهره ملكوتي امير مؤمنان علي عليه السلام و بازخواني سيماي معنوي و ومجسم ساختن زيبائيهاي رفتاري و عملي و گفتاري او از ميان هزاران سخن رسول گرامي اسلام نيازمند خلق و آفرينش كتابها است، اگر چه بزرگاني در گذشته و حال به اين مهم دست يازيده اند، احاديث و سخنان پيامبر اعظم، مربي و معلم امير مؤمنان علي عليه السلام در بيان شخصيت و فضائل آن حضرت از حد و اندازه خارج است، كه از بين اين روايات حديث ذيل را كه موافق و مخالف نقل كرده اند و سند گويائي است بر مدعاي ما و در حقيقت مكمل آيات پيشين و در وصف برتري امام علي عليه السلام بر تمام پيامبران غير از خاتم انبيا است، به تفسير و توضيح آن مي پردازيم.
«من أراد أن يرى آدم في علمه ، ونوحاً في طاعته ، وإبراهيم في خلته ، وموسى في هيبته ، وعيسى في صفوته ، فلينظر إلى علي بن أبي طالب رضي الله عنه »
( هر كس به خواهد علم آدم ، طاعت نوح ، محبوبيت ابراهيم ، هيبت موسى و برگزيدگى عيسى را ببيند بايد به على بن ابى طالب بنگرد ) .
قوله صلى الله عليه وآله وسلم : ( من أراد أن ينظر إلى نوح في عزمه ، والى آدم في علمه ، والى إبراهيم في حلمه ، والى موسى في فطنته ، والى عيسى في زهده ، فلينظر إلى علي بن أبي طالب ) . أخرجه البيهقي في صحيحه ، والإمام أحمد بن حنبل في مسنده ).
اين حديث را همانگونه كه در پايان حديث قبل مشاهده مي كنيد از دو تن محدث و نويسنده مشهور و صاحب آثار و تاليفات معتبر يعني احمد حنبل و بيهقي نقل كرده اند كه متاسفانه در چاپهاي فعلي ديده نمي شود و گويا دست تحريف اين حديث را نيز به سرنوشتي همانند تحريف و اسقاط ديگر احاديث و منقولات تاريخي در فضائل اهل بيت و علي عليهم السلام دچار كرده است.
ابن ابي الحديد معتزلي با اعتراف به ويژگيهاي برتر امير المؤمنين عليه السلام و بدون هيچ گونه شبهه اي اين حديث را با استناد به همان دو شخصيت نقل كرده است.
الخبر الرابع : من أراد أن ينظر إلى نوح في عزمه ، وإلى آدم في علمه ، وإلى إبراهيم في حلمه ، وإلى موسى في فطنته ، وإلى عيسى في زهده ، فلينظر إلى علي بن أبي طالب ' .
رواه أحمد بن حنبل في المسند ، ورواه أحمد البيهقي في صحيحه .
شرح نهج البلاغة ، اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، ج 9 ص 100، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري.
فخر رازى در ادامه داستان محمود حمصي كه در استدلال به آيه مباهله سخن وي را نقل كرديم مي گويد:
ويؤيد الاستدلال بهذه الآية ، الحديث المقبول عند الموافق والمخالف ، وهو قوله عليه السلام : ( من أراد أن يرى آدم في علمه ، ونوحاً في طاعته ، وإبراهيم في خلته ، وموسى في هيبته ، وعيسى في صفوته ، فلينظر إلى علي بن أبي طالب رضي الله عنه ) فالحديث دل على أنه اجتمع فيه ما كان متفرقاً فيهم ، وذلك يدل على أن علياً رضي الله عنه أفضل من جميع الأنبياء سوى محمد صلى الله عليه وسلم...
در تأييد اين استدلال به آيه شريفه حديثى است كه مورد قبول موافق و مخالف است و آن سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است كه فرمود : ( هر كه مى خواهد به علم آدم ، طاعت نوح ، محبوبيت ابراهيم ، هيبت موسى و برگزيدگى عيسى بنگرد بايد به على بن ابى طالب بنگرد ) . زيرا اين حديث دلالت دارد كه همه اين صفاتى كه در اين پيامبران به طور پراكنده موجود است يك جا در على عليه السلام گرد آمده است ، و همين دليل است كه على عليه السلام از همه پيامبران جز پيامبر ما صلى الله عليه و آله و سلم افضل است .
التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب ، ج 8 ص 72. اسم المؤلف: فخر الدين محمد بن عمر التميمي الرازي الشافعي الوفاة: 604 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعة : الأولى
ابو حيان آندلسي صاحب تفسير البحر المحيط چاره اي نديده است جز اينكه اصل حديث را انكار و آن را از احاديث موضوعه معرفي كند، كه البته ديدگاه افرادي از اين قبيل كاملا روشن است، چون موضوع حديث بيان مناقب علي عليه السلام از زبان فرستاده خدا و پيامبر بزرگ الهي رسول خاتم است و آثاري از اين قبيل بايد محكوم به جعل و وضع گردد. وي مي گويد:
وأما الحديث الذي استدل به فموضوع لا أصل له . وهذه النزغة التي ذهب إليها هذا الحمصي من كون علي أفضل من الأنبياء عليهم السلام سوى محمد صلى الله عليه وسلم ) ، وتلقفها بعض من ينتحل كلام الصوفية ، ووسع المجال فيها ، فزعم أن الولي أفضل من النبي...هذه المقالة مخالفة لمقالات أهل الإسلام . نعوذ بالله من ذلك...
حديث برتري علي بر پيامبران جعلي و ساخته صوفي مسلكان است...فكر برتري وليّ برنبي با عقائد اسلامي سازگاري ندارد.
تفسير البحر المحيط: ج 2 ص 504 ، اسم المؤلف: محمد بن يوسف الشهير بأبي حيان الأندلسي الوفاة: 745هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1422هـ -2001م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : الشيخ عادل أحمد عبد الموجود - الشيخ علي محمد معوض، شارك في التحقيق 1) د.زكريا عبد المجيد النوقي 2) د.أحمد النجولي الجمل
نويسنده و شارح كتاب «شرح احقاق الحق» مرحوم مرعشي، با تحقيقي عميق و مفصل به استخراج اين حديث با الفاظ متنوع آن از منابع روائي اهل سنت پرداخته است كه به دو حديث اكتفا نموده و به منابع ذكر شده از سوي ايشان اشاره مي كنيم:
الحديث الرابع والعشرون ( من أراد أن ينظر إلى آدم ، إلى نوح ، إلى إبراهيم ، إلى موسى ، إلى عيسى ، فلينظر إلى علي بن أبي طالب عليه السلام ) رواه جماعة من أعلام العامة في كتبهم : منهم العلامة المولوي ولي الله اللكنهوئي في ( مرآة المؤمنين في مناقب أهل بيت سيد المرسلين ) ( ص 35 ) قال : ( في حديث ) قال صلى الله عليه وسلم : من أراد أن ينظر إلى آدم في علمه وإلى نوح في تقواه وإلى إبراهيم في حلمه وإلى موسى في هيبته وإلى عيسى في عبادته فلينظر إلى علي بن أبي طالب .
(هر كس به خواهد علم آدم ، تقواي نوح ، بردباري ابراهيم ، هيبت موسى و عبادت عيسى را ببيند بايد به على بن ابى طالب بنگرد ) .
سپس مرحوم مرعشي منابع متنوع و فراواني از بزرگان اهل سنت كه اين حديث را با مضامين متعدد نقل كرده اند نام مي برد كه در ذيل مشاهده مي فرمائيد:
علامة شهاب الدين أحمد حسيني شافعي شيرازي في ( توضيح الدلائل ) ( ص 232 نسخة مكتبة الملي بفارس )و علامة أبو حفص عمر بن محمد بن خضر ملا موصلي في ( الوسيلة) ( ص 168 ط حيدر آباد الدكن )، علامة شريف سيد حسين علي شاه بن سيد روشن علي شاه حسيني نقوي بخاري حنفي هندي، متوفى سنة 1322 في ( تحقيق الحقايق ، كلزار مرتضوي ، محبوب القلوب ) ( ص 9 ط لاهور )، علامة سيد أحمد بن محمد بن أحمد حسيني شافعي در ( التبر المذاب ) ( ص 33 نسخة مكتبتنا العامة بقم ). علامة جمال الدين محمد بن مكرم أنصاري جزرجي في ( مختصر تاريخ دمشق ) ( ج 17 ص 148 نسخة طوب قبوسراي بإسلامبول )، علامة يحيى بن موفق بالله شجري متوفى سنة 499 في ( الأمالي ) ( ج 1 ص 133 ) علامة شيخ حسام الدين مردي حنفي في ( آل محمد ) ( ص 424 نسخة مكتبة السيد الأشكوري ) علامة شريف أبو المعالي مرتضى محمد بن علي حسيني بغدادي في ( عيون الأخبار في مناقب الأخيار ) ( ص 26 نسخة مكتبة الفاتيكان ).
شرح احقاق الحق للمرعشي: 22/ 296 – 300.
علامه اميني نويسنده اثر گران سنگ و ماندگار «الغدير» نيز با نقل اين حديث از منابع گوناگون اهل سنت همچون مسند احمد و فضائل الصحابه بيهقي و مناقب خوارزمي و... گوشه اي از امتيازات و برتريهاي امر مؤمنان را اثبات و بر صحت حديث مُهر تاييد ميزند.
1 - أخرج إمام الحنابلة أحمد عن عبد الرزاق بإسناده المذكور بلفظ : من أراد أن ينظر إلى آدم في علمه ، وإلى نوح في فهمه ، وإلى إبراهيم في خلقه ، وإلى موسى في مناجاته ، وإلى عيسى في سنته ، وإلى محمد في تمامه وكماله ، فلينظر إلى هذا الرجل المقبل . فتطاول الناس فإذا هم بعلي بن أبي طالب كأنما ينقلع من صبب ، و ينحط من جبل.
و نيز برخي از مشاهير اهل سنت در آثار خويش با الفاظ مشابه و گاه با تغيير آن را نقل كرده اند كه از جمله آنان افراد ذيل است:
أبو بكر أحمد بن حسين بيهقي متوفاى 458 در ( فضايل الصحابة ).
حافظ أحمد بن محمد عاصمي در كتاب [ زين الفتى في شرح سورة هل أتى ].
خوارزمي مالكي متوفاى 568 در ( المناقب ) ص 49 (83ح 70). و ص 39 (88 ح 79).
أبو سالم كمال الدين محمد بن طلحة شافعي متوفاى 652 در ( مطالب السئول ) به نقل از كتاب ( فضايل الصحابة ) بيهقي.
عز الدين ابن أبي الحديد متوفاى 655 در ( شرح نهج البلاغة ) ج 2 ص 236 ودر ج 2 ص 449 به نقل از أحمد و بيهقي .
حافظ أبو عبد الله گنجي شافعي متوفاى 658 ، در ( كفاية الطالب ) ص 45 .
حافظ أبو عباس محب الدين طبري متوفاى 694 در ( الرياض النضرة ) 2 ص 218 .
شيخ الاسلام حموئي متوفاى 722 ، در ( فرايد السمطين )
قاضي عضد أيجي شافعي متوفاى 756 ، در ( المواقف ) ج 3 ص 276
تفتازاني شافعي متوفاى 792 في ( شرح المقاصد ) 2 ص 299.
ابن صباغ مالكي متوفاى 855 در ( الفصول المهمة ) ص 21 به نقل از [ فضايل الصحابة ] بيهقي.
سيد محمود آلوسي متوفاى 1270 در شرح عينية عبد الباقي عمري ص 27.
صفوري در ( نزهة المجالس ) 2 ص 240.»
سيد أحمد قادين خاني در ( هداية المرتاب ) ص 146 .
العلامه الاميني، الغدير: ج 30، ص 355- 360.
نتيجه و خلاصه
شهادت خداوند به پاكي و طهارت خاندان پيامبر اعظم و شخص امير مؤمنان علي بن ابوطالب عليه السلام و ملقب شدن به نفس رسول خدا كه برترين مقام معنوي براي آن حضرت است و حديث معروف (أشباه) كه در آن از ويژگيهاي بارز و ممتاز پيامبران بزرگي همچون آدم، نوح، موسي، عيسي، ابراهيم و...عليهم السلام، ياد شده و در آن فرد شايستهاي كه نمادي از اين امتيازات و ويژگيهاي بيمانند است معرفي مي شود، تمامي اين اوصاف و امتيازات گوياي برتري او بر همه آنان غير از رسول اعظم است.