پاسخ به شبهات ـ فيضيه : 8 آذر 1386
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
استاد حسيني قزويني
به دنبال بحثهايي كه در جلسات گذشته داشتيم نسبت به جديدترين شبهات وهابيت، امروز بخشي از اين شبهاتي را كه در سايتهاي اينترنتي و نمازهاي جمعه وهابيت مطرح شده و خيلي روي آن مانور دادهاند، مورد بحث قرار ميدهيم.
مناظرهاي حدود سه سال قبل در لندن ميان آقاي دكتر تيجاني و دكتر أبو زهراء از طرف شيعه و عثمان الخميس و عبدالرحمان دمشقيه از طرف وهابيت بر گزار شد و حدود 26 يا 27 جلسه طول كشيد. شايد بتوان گفت اولين مناظره پر سر و صدا ميان شيعه و وهابيت در تاريخ 15 قرن بود. البته اين مناظره را دوستان ما در همين مؤسسه براي آندسته از افرادي كه ميخواهند با نحوه ورود و خروج وهابيها به شبهات و كيفيت پاسخگوئي شيعه آشنا شوند، در يك سيدي قرار دادهاند و به نظر من ديدن اين سيدي براي طلاب ضروري باشد.
غرض اينكه عثمان الخميس جزو ليدرها و ايدئولوكهاي وهابيت است و اولين نفري است كه پرچم نشر شبهات عليه شيعه را در عرصه بين المللي برافراشت. عثمان الخميس إصالتاً اهل كويت است و در آنجا در دانشگاههاي مختلف تدريس ميكند و الآن دو سال است كه در حال تربيت حدود 150 نيرو در رابطه با روش مناظره و جنگ فرهنگي با شيعه است. ايشان سه ماه قبل در نماز جمعه قطر يا نماز جمعه كويت ـ ترديد دارم ـ يك سخنراني داشت و در آن حدود 50 مورد شبهه عليه شيعه مطرح كرد. ما در ميان وهابيت شخصي جسور و بيادب و بيحياء مانند عثمان الخميس را نداريم. اگر يك مطلب را براي ايشان هزار مرتبه هم ثابت كنند، باز براي هزار و يكمين بار آن را مطرح ميكند. در اين 50 شبهه، ايشان تلاش كرده كه آنچه را كه از روز نخست عليه شيعه مطرح شده و به فكر و زعم خودش ميتواند شيعه را زمينگير كند، در اين نيم ساعت مطرح كرد. اين مطالب را در 20 صفحه در سايتهاي مختلف پياده كردند و شايد در حدود 500 سايت وهابي قرار دادند.
يك عزيزي از آلمان به ما زنگ زد و خيلي ناراحت بود و ميگفت:
اينها اين سخنراني را در 20 صفحه پياده كردند و در تمام مدارس و مساجد شهرهاي مختلف آلمان منتشر كردند و هر كجا ميرويم، بحث اين 50 شبهه است عليه شيعه. ما در اينجا روحاني و استادي نداريم كه به اين شبهات كه حتي جوانهاي شيعه ما را هم منحرف ميكند، پاسخ دهد.
ما اسم اين سايت را گرفتيم و آن را دانلود كرديم و دوباره به او زنگ زديم و ديديم كه گريه ميكند و ميگويد:
فلاني! شيعيان در اينجا مظلومند و كسي را ندارند و اين شبهات هر روز در حال گسترش است و عقائد جوانان شيعه را متزلزل ميكنند. شما را به خدا، به داد ما برسيد.
البته ما اين 20 صفحه را در حدود 200 صفحه فوراً جواب داديم و فكر ميكنم روي سايت هم قرار گرفت. من تصميم گرفتم در چند جلسه، اين شبهات را مطرح كرده و به آنها پاسخ دهيم.
شبهه
شما اگر كتابهاي إبن تيميه ـ تئوريسين وهابيت ـ و محمد بن عبدالوهاب، دكتر إحسان إلهي ظهير، دكتر قِفاري، عثمان الخميس و عبدالرحمان دمشقيه و همه كتابهاي وهابيت را ببينيد، ميبينيد كه روي اين شبهه مانور دادهاند و اولين شبههاي كه در اينجا مطرح كردهاند و غالباً هم روي آن زياد مانور ميدهند، اين است:
شيعه بر اين عقيده است:
بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تمام صحابه مرتد شدند؛ جز چهار يا پنج نفر.
اولا: اين اهانت به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) است كه در طول 23 سال براي تربيت صحابه، جز در تربيت چهار يا پنج نفر موفق نشد.
ثانياً: شيعه، تمام آيات و رواياتي را كه در فضيلت صحابه وارد شده، ناديده ميگيرد و اينچنين حكم بر إرتداد صحابه ميكند. يعني شيعه قائل است كه از بين 115 هزار صحابي ـ كه سيوطي در تدريب الراوي قائل به آن است ـ فقط چهار نفر مرتد نشدند و بقيه از دين خارج شدند. سپس شواهدي از رجال كشي و كتاب كافي ميآورند.
عثمان الخميس سه روايت را در جديدترين هجمهاش كه نسبت به شيعه داشته، آورده است و من عين عبارت ايشان را ميخوانم و تقاضا دارم از عزيزان كه در جواب و روش پاسخگوئي خيلي دقت كنند.
ايشان اين روايات را از كتاب الروضة الكافي نقل ميكند. تعبير عثمان الخميس اين است:
روايت اول: جائت روايات أن الصحابه كلّهم ذهبوا الّا ثلاثة: سلمان و المقداد و أباذر و جاء في بعض الروايات: «إرتدّ أصحاب رسول الله كلّهم إلّا أربعه»، هذا في كتاب الروضة من الكافي، صفحة 246
روايت دوم: روي الكليني في الكافي عن محمد بن علي الذي هو الباقر أنّه قال: «كان الناس أهل ردّة بعد النبي إلا ثلاثة»، هذا في كتاب الروضة من الكافي، صفحة 246
و فيه أيضاً عن محمد بن علي رضي الله عنه أنّه قال: «المهاجرون و الأنصار ذهبوا إلا ثلاثة» و هذه في الجزء الثاني من الكافي، صفحة 244
روايت سوم: روي الكليني في الكافي كذلك عن محمد بن جعفر: «ثلاثة لا يكلّمهم الله يوم القيامة و لا يزكّيهم و لهم عذاب أليم: من إدّعي إمامة من الله ليست له و من جحد إماماً من الله و من زعم أنّ لهما في الإسلام نصيب»
و الضمير يعود إلي ابيبكر و عمر.
. . .
روايت سوم: سه دسته هستند كه خداوند در قيامت با آنها سخن نميگويد و آنها را مورد عنايت و تزكيه قرار نميدهد و عذاب دردناك در انتظارشان است: 1. كسي كه امام نيست و ادعاي امامت كند. 2. كسي كه امامي را كه از طرف خدا منصوب است، انكار كند. 3 كسي كه تصور كند كه براي آن دو، در اسلام نصيبي است.
ضمير به ابوبكر و عمر بر ميگردد.
اخيراً وهابيت ـ چه در داخل كشور و چه در خارج از كشور ـ اين روش را شروع كردهاند كه يك سري از روايات را از كتابهاي شيعه نقل ميكنند و عليه عقائد شيعه استفاده ميكنند؛ چه در باب مطاعن و چه در إثبات حقانيت أبوبكر.
در همين ماه رمضاني كه گذشت براي ما يك سيدي از زاهدان آوردند كه يكي از ائمه جمعه زاهدان ـ از اساتيد توانمند حوزه علميه دار العلوم مكّي زاهدان كه حدود 50 كتاب تأليف كرده و غالب كتابهايش هم ترجمه و تحقيق كتابهاي درسي اهل سنت است ـ براي اثبات خلافت ابوبكر رواياتي را از كتب شيعه ميآورد. يعني همان روشي را كه ما در طول 14 قرن داشتهايم و براي اثبات حقانيت أمير المؤمنين (عليه السلام) از كتابهاي اهل سنت استفاده ميكرديم.
امروز بعد از گذشت 1400 سال، اينها به فكر افتادهاند كه رواياتي را از لابهلاي كتب روائي ما بردارند و صدر و ذيل آن را حذف كنند و قسمتي از آن را كه ميتواند منظورشان را برساند، در نماز جمعه مطرح كنند و بگويند. مثلاً در عيون اخبار الرضا از امام رضا (عليه السلام) يا از أمير المؤمنين (عليه السلام) چنين سخني وارد شده و مردم هم به شدت او را تأييد و تشويق كنند. حال آنكه تمامي اين روايات مربوط به مطاعن است.
جواب شبهه
اولين كاري كه بايد انجام دهيم آن است كه ببينيم روايتي را كه از كتابهاي ما نقل ميكنند، صحيح است يا نه؟ غالباً اينها به رواياتي استناد ميكنند كه از نظر علماء شيعه سنداً ضعيف است و اين تخصصاً از بحث خارج است يعني اينها رواياتي را از كتاب ما به رخ ما ميكشند كه ما خود به آنها عمل نميكنيم و برايمان اعتبار ندارد؛ اين كار بهترين روش است در پاسخگوئي به اين شبهات.
در اين گونه موارد ما بايد ببينيم كه آيا سند اين روايتي كه به آن استناد ميكنند صحيح است يا نه؟ من يك نمونه زيبائي را برايتان نقل ميكنم، دقت داشته باشيد. جديداً آقاي عبد الرحمان سربازي، امام جمعه چابهار ـ كه جزء استان سيستان و بلوچستان است و تقريباً مركز نشر افكار وهابيت بوده و هست ـ كتابي نوشته به نام راز دلبران و آنطوري كه امام جمعه محترم زاهدان، جناب آقاي سليماني ميگفتند:
آقاي عبد الرحمان سربازي در همايشي كه در سوريه براي جوانان أهل سنت داشتند، راجع به اين كتاب إدعاء كرده بودند كه اگر اين كتاب از چاپ بيرون بيايد، كار شيعه را تمام خواهد كرد
و گفته بود:
جوانهاي شيعه: يدخلون في دين أهل السنة افواجاً.
اين كتاب را نوشتند كه به صورت قطع جيبي است و سرمايهگذاري كردند، شايد در بيش از صد هزار تيراژ چاپ كردند و نه تنها در ايران، بلكه در تمام نقاط جهان از جمله آلمان، كانادا، هلند و قطر پخش كردند.
اما در مورد داستان اين كتاب:
اين قضيه مربوط به 20 سال قبل است كه يك نفر از شهر تايباد ـ شهري مرزي در استان خراسان كه تقريباً 70٪ آن سني هستند ـ نامهاي براي مؤسسات قم نوشته است كه:
شما در تفسير قمّي روايتي داريد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بشارت داده به خلافت ابوبكر و عمر. چرا شما به رواياتي كه در كتب تفسيري شماست و كافي هم نقل كرده، عمل نميكنيد؟
متأسفانه اين مؤسسه پاسخ قانع كنندهاي نداده و درجواب گفته بود:
اين روايت در تفسير قمي وجود ندارد و اگر شما راست ميگوئيد، جلد و صفحه آن را به ما بگوييد.
اين شخص هم جواب آنها را از تايباد به چابهار، براي امام جمعه چابهار عبد الرحمان سربازي ميفرستد. ايشان هم در جواب مينويسد:
اين روايت در تفسير قمي، جلد فلان، صفحه فلان و در تفسير صافي، جلد فلان، صفحه فلان و در تفسير عياشي،... وجود دارد.
آقاي عبدالرحمان سربازي هم نامه آن شخص تايبادي و جواب مؤسسه در راه حق و همچنين جوابهاي خود را هم به ضميمه آن و در تيراژ بيش از صد هزار چاپ كرده است.
ما نبايد اينچنين كنيم، اين روش پاسخگوئي نيست. البته اين شبهه را يكي از حوزويها خيلي مفصل جواب داده است. ما هم 50٪ روي آن كار كرديم و إن شاء الله، به حول و قوه إلهي، آماده چاپ است و به زودي تحت عنوان نقد دلبران از چاپ در خواهد آمد.
بايد ديد كه اينها از چه راهي وارد ميشوند تا افكار جوانان ما را متزلزل كنند و جوانان خودشان را تقويت كنند.
اما در مورد روايت تفسير قمي:
اولاً:
اين تفسير منسوب به قمي است و معلوم نيست كه واقعاً براي او باشد. نويسنده كتاب، فردي است به نام أبو الفضل العباس كه مجهول است و هيچيك از كتب رجالي شيعه او را توثيق نكردهاند. بنابراين اصل كتاب زير سؤال است.
ثانياً:
اين كتاب، مخلوطي است از تفسير علي بن ابراهيم قمي و تفسير زياد بن منذر أبو الجارود ـ رهبر زيديها در مازندران ـ . پس اصل اين كتاب زير سؤال است.
ثالثاً:
اين روايت را محدث قمي به عنوان شأن نزول نقل ميكند نسبت به نزول آيه اول در سوره تحريم:
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاةَ أَزْوَاجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ
و ارتباطي به حديثي از معصوم (عليه السلام) يا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ندارد. شأن نزولي است كه آقاي علي بن ابراهيم شخصاً نقل ميكند. ضمن آنكه سندي هم براي آن نياورده است. وقتي سند در كار نباشد، قضيه منتفي خواهد بود.
رابعاً:
اين روايت در مطاعن خلفاء است، نه در تقويت آنها. داستان از اين قرار است كه آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) در خانه همسرش حفصه ـ دختر عمر ـ بود كه ماريه قبطيه يكي ديگر از همسران آن حضرت، غذائي براي ايشان به آنجا ميآورد و حضرت از آن غذا تناول ميكند. حفصه از اين جريان عصباني ميشود و با پيامبر (صلي الله عليه و آله) يك مقداري جسورانه صحبت ميكند. بعد هم حضرت قسم ميخورند كه ديگر با ماريه ارتباط نداشته باشند. خداوند آيات ابتدائي سوره تحريم را نازل فرمود. بعد هم نقل ميكند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) به حفصه فرمود:
من سرّي را با تو در ميان ميگذارم كه اگر آن را فاش كني:
عليك لعنة الله و الملائكة و الناس أجمعين.
حفصه هم قول داد آن را فاش نكند. حضرت آن راز را فرمود:
بعد از من، أبوبكر خلافت را ميگيرد و بعد از آن به پدرت عمر ميرسد.
حفصه نزد عايشه رفت و سرّ پيامبر (صلي الله عليه و آله) را فاش كرد. عايشه هم اين راز را براي پدرش أبوبكر و ابوبكر هم براي عمر بازگو كرد. عمر وقتي از دختر خود حفصه صحت جريان را ميپرسد، حفصه نخست انكار ميكند، اما بعد از تهديد عمر، خبر را تصديق ميكند. سپس اين چهار نفر يعني ابوبكر، عمر، عايشه و حفصه تصميم ميگيرند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را مسموم كنند. خداوند، پيامبر (صلي الله عليه و آله) را از اين توطئه با خبر ميسازد. بعد كه مسأله فاش شد، حفصه از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) ميپرسد:
من أنبأك بهذا؟ قال: أنبأني العليم الخبير.
خداوند در آيات بعد خطاب به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد:
خداوند و جبرئيل و صالح المؤمنين از تو حمايت ميكنند و مراد از صالح المؤمنين، أمير المؤمنين (عليه السلام) است.
شما ببينيد! عبد الرحمان سربازي ميگويد:
شيعيان روايات امامانشان را هم قبول ندارند. رواياتي را كه از امامانشان در بشارت خلافت ابوبكر و عمر نقل شده، قبول ندارند.
خامساً:
اين روايت، سند ندارد و مرسله است.
ما نقل اين روايات را خلاف شرع ميدانيم. زيرا باعث عداوت و اختلاف ميان شيعه و سني ميشود و چه بسا نقل اين اينها زمينه ميشود براي اهانت و حتي قتل شيعيان در داخل و خارج از كشور. بارها ما اين را گفتهايم و اين سخن امام (ره) و مقام معظم رهبري و علماء و مراجع تقليد است. ما نه خودمان اين روايات را نقل ميكنيم و نه به دوستان چنين توصيهاي ميكنيم.
سادساً:
شما كه اين را نقل ميكنيد، چرا نميگوئيد كه حفصه راز رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را فاش كرد و آنگونه كه خود حضرت فرمود، مشمول لعنت خدا و رسول شد؟ ما كه اين روايت را قبول نداريم، شما كه به آن استناد ميكنيد، اين مطلب را چگونه پاسخ ميدهيد؟
سابعاً:
شما ميگوئيد بعد از آنكه عايشه جريان را براي پدرش نقل كرد، ابوبكر نزد عمر آمد و گفت:
عايشه اين جريان را نقل كرده و من زياد به قول او اعتماد ندارم.
وقتي اينطور بوده و ابوبكر به گفتار دختر خود عايشه اعتماد نداشته، شما چطور تمام روايات عايشه را أعم از رطب و يابس و ريز و درشت، همه را قبول ميكنيد؟
ثامناً:
وقتي عمر براي صحت خبر به دخترش مراجعه ميكند، حفصه قضيه را كاملاً انكار ميكند. اما بعد از اصرار زياد عمر، اعتراف به صحت جريان ميكند. آيا اين مطلب، روايات و موقعيت حفصه را زير سؤال نميبرد؟
تاسعاً:
نكته اصلي و مهم اين است كه اين چهار نفر تصميم ميگيرند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را مسموم كنند. آيا شما به اين ملتزم هستيد؟ ما اين روايت را درست نميدانيم، اما شما به سطر دوم آن استناد ميكنيد، اين روايت، سطر اول هم دارد، سطر سوم هم دارد، سطر چهارم هم دارد. آيا حاضريد به تمام مضمون روايت استناد كنيد؟
عاشرا:
مضافاً در آخر آيه صراحت دارد كه منظور از صالح المؤمنين، أمير المؤمنين (عليه السلام) است. يعني اگر ما بدون تعصب به اين روايت نگاه كنيم، ميبينيم كه اين روايت، ولايت أمير المؤمنين (عليه السلام) را تثبيت ميكند.
ببينيد! كارهاي اينها از اين قماش است. يعني وارد كتابهاي ما ميشوند و يك روايت را از گوشه بحار الأنوار يا تفسير قمي يا تفسير عياشي يا أنوار نعمانيه سيد نعمت الله جزائري (ره) است و هيچ سندي ندارد. نميدانيم مرحوم جزائري (ره) در چه موقعيتي اين كتاب را نوشته است. اين رواياتي را كه هيچ اعتبار و سندي ندارد و ما نقل آنها را هم جائز نميدانيم، برملاء كرده و به آنها استناد ميكنند. پس بهترين راه پاسخگوئي اين است كه اولاً وارد بحث سند شويم و ثانياً مضمون را با عقائد شيعه تطبيق ميدهيم.
در اين قضيه، بشارتي در كار نيست. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در اين روايت از واقعيتي خبر ميدهد. همانطور كه خداوند در رابطه با دودمان بني أميه در ذيل آيه 60 سوره إسراء:
وَ إِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآَنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا
خبر داده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در رؤيا ديد ميمونهائي بر بالاي منبر رفتهاند. جبرئيل نازل شد و خبر داد كه مدتي بني أميه خلافت را غصب ميكنند. آيا اين هم بشارت بر بني أميه است. اخبار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از آينده، أمري است و بشارت او أمر ديگري است. پس اصلاً بشارتي نيست.
اين روش جديد اهل سنت است كه متأسفانه اهل سنت داخل كشور هم تحت تأثير تبليغات وهابيت قرار گرفتهاند
پس آقاي عثمان الخميس سه روايت از كافي نقل ميكند و ميگويد:
شيعه معتقد است كه تمام صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، بعد از او مرتد شدند؛ مگر سه نفر ـ يا در برخي روايات چهار نفر ـ .
بحث سندي
ابتداء بايد در اينجا بحث سندي و سپس بحث دلالي كنيم:
در سند اين روايات، افراد مجهول وجود دارد:
يحيي بن خالد:
علماء به دليل مجهول بودنش، نه او را مدح كردهاند و نه ذم.
سهل بن زياد:
نجاشي در رجال نسبت به او صراحت دارد:
كان ضعيفاً في الحديث، غير معتمد فيه و كان احمد بن محمد بن عيسي يشهد عليه بالغلوّ و الكذب و أخرجه من قم الي الريّ.
در حديث ضعيف و غير قابل اعتماد است و احمد بن محمد بن عيسي ـ رئيس قميّين و از فقهاء مشهور زمان امام هادي و امام عسكري ـ شهادت به غالي بودن و دروغگو بودن او ميداد و او را از قم به ري تبعيد كرد.
رجال النجاشي، ص185، رقم490
شيخ طوسي (ره) در فهرست او را ضعيف ميداند.
الفهرست للشيخ الطوسي، ص142
آقاي إبن غضائري (ره) در كتاب رجال خود ميگويد:
كان ضعيفاً جدّاً فاسد الرواية و الدين.
سهل بن زياد جداً ضعيف است. هم روايتش و هم دينش فاسد ميباشد.
رجال إبن الغضائري، ص67
شما روايتي را به رخ شيعه ميكشيد كه بزرگان ما درباره سندش چنين گفتهاند. پس از نظر سند، اين روايت ضعيف است.
جواب شبهه روايت سوم
نكته عجيب اين است كه در روايت سوم كه آمده است:
سه دسته هستند كه خداوند در قيامت با آنها سخن نميگويد و آنها را مورد عنايت و تزكيه قرار نميدهد و عذاب دردناك در انتظارشان است: 1. كسي كه امام نيست و ادعاي امامت كند. 2. كسي كه امامي را كه از طرف خدا منصوب است، انكار كند. 3 كسي كه تصور كند كه براي آن دو، در اسلام نصيبي است.
بلا فاصله آقاي عثمان الخميس ميگويد:
ضمير لهما به ابوبكر و عمر بر ميگردد.
اين را شما از كجا فهميديد كه ضمير به اين دو نفر باز ميگردد؟ ظاهر روايت اين است كه ضمير به اين دو دسته بر ميگردد. يعني كسي كه گمان كند براي اين دو دسته ـ كسي كه به ناحق مدعي امامت است و كسي كه منكر امام است ـ نصيبي از اسلام است، خداوند در روز قيامت با او تكلم نميكند. اگر بنا بود كه ضمير به ابوبكر و عمر برگردد، بايد ميگفت: لهم. يعني براي اين 3 نفر، چون تمام رواياتي كه در مطاعن داريم، هر سه نفر را يكي كردهاند. اگر بناست كه ما امامت و خلافت را طرد كنيم، هر 3 را طرد ميكنيم و اگر بخواهيم ريشه را طرد كنيم، اولي را طرد ميكنيم.
حضرت آيت الله سبحاني در كتاب أضواء علي عقائد الشيعة، صفحه 522 تا 542 اين روايات شيعه را ـ كفر الناس بعد النبي إلا ثلاثة ـ مطرح كرده و خيلي زيبا پاسخ داده است. به نظر من مطالعه اين كتاب براي طلاب از ضروريات است.
جواب نقضي:
جواب نقضي كه شيعه به شما ميدهد اين است:
اگر ما در كتابهايمان اين مطلب را داريم كه تمام صحابه بعد از پيامبر (صلي الله عليه و آله) مرتد شدند به استثناء سه يا چهار نفر، شما در كتابهايتان رواياتي داريد كه ميگويد:
بعد از پيامبر (صلي الله عليه و آله) همه صحابه، بدون إستثناء مرتد شدند.
چه جوابي براي اين روايات داريد؟ آقاي إبن كثير ـ از استوانههاي علمي اهل سنت كه وهابيت برايش ارزش ويژه قائلند، به گونهاي كه ميگويند حتي يك واو تأليفاتش از روي حكمت بوده است ـ در كتاب البداية و النهاية، جلد 6، صفحه 336 روايتي از عايشه نقل ميكند:
لمّا قبض رسول الله صلي الله عليه و سلم إرتدّت العرب قاطبةً و اشرأبت النفاق.
بعد از وفات رسول الله صلي الله عليه و سلم، همه عرب ـ از بيخ و بن ـ مرتدّ شدند و نفاق به اوج خودش رسيد.
علماء أهل سنت بعد از نقل اين حديث ميگويند: اين روايت صحيح است.
تفسير القرطبي، ج8، ص148 ـ تفسير الثعالبي، ج2، ص395 ـ السنن الكبرى للنسائي، ج2، ص280 ـ السنن الكبرى للبيهقي، ج8، ص177 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص260 ـ سنن النسائي للنسائي، ج6، ص7 ـ نيل الأوطار للشوكاني، ج1، ص366
پس خود ام المؤمنين صراحت بر إرتداد همه صحابه و به اوج رسيدن نفاق بعد از وفات رسول خدا (صلي الله عليه و آله) دارد.
از اينها بالاتر، خود ذهبي و مزّي ـ كه از استوانههاي علم رجال اهل سنت و معاصر إبن تيميه، تئوريسين وهابيت هستند ـ صراحت دارند:
لمّا مات النبي كفر الناس إلا خمسة.
تهذيب الكمال للمزي، ج21، ص557 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص9 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج11، ص280 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج6، ص91
ذهبي در تاريخ الاسلام، جلد 4، صفحه 177 از قول وكيع ـ از بزرگان اهل سنت ـ نقل ميكند:
سلم من الفتنة من المعروفين أربعة: سعد و إبن عمر و أسامة بن زيد و محمد بن مسلمة.
از فتنه بعد از پيامبر، فقط 4 نفر سالم ماندند: سعد بن وقاص، إبن عمر، أسامة بن زيد و محمد بن مسلمة.
اهل سنت قائلند كه صحيح بخاري بعد از قرآن، أصحّ الكتب است و همانطور كه شيعه ختم قرآن ميگيرند، اينها هم نزديك ماه رمضان، ختم صحيح بخاري ميگيرند. آنطور كه ميگفتند، امسال در زاهدان در ختم صحيح بخاري، بيش از 150 هزار نفر از داخل و خارج كشور شركت كننده داشتهاند و در اين همايش رسماً اعلام كردند كه هرگونه تحقيق در صحيح بخاري، بدعت است. يعني تمام آنچه كه در اين كتاب آمده، به منزله قرآن است. در صحيح بخاري، جلد 8، صفحه 140، حديث 6924 از ابوهريره نقل شده است:
لما توفي رسول الله صلى الله عليه و سلم و استخلف أبو بكر بعده و كفر من كفر من العرب . . .
بعد از وفات رسول الله صلي الله عليه و سلم و به خلافت رسيدن ابوبكر و بعد از آنكه تعداد انبوهي از عرب كافر شدند . . .
شما به اين روايات چه جوابي ميدهيد؟ اگر روايات إرتداد اشكال دارد، اين اشكال هم بر شيعه است و هم بر سني؛ چرا شما شيعه را مورد تاخت و تاز قرار ميدهيد؟
اما جواب ديگري كه ما ميدهيم جوابي است كه إبن أثير در النهاية في غريب الحديث به آن اشاره دارد:
مراد از إرتداد در روايات حوض و نظائر آن، إرتداد از دين و ايمان نيست؛ بلكه منظور إرتداد از أهمّ دستورات نبي مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله) است كه عبارت از أمر ولايت باشد.
در تأييد اين سخن، رواياتي است كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم مفصلاً درباره حوض آمده است. چندي قبل هم در اينترنت، يكي از علماء اهل سنت گفته بود:
اي كاش! بخاري در صحيح خود روايات حوض را نقل نميكرد.
مثلاً در صحيح بخاري، جلد 7، صفحه 208، حديث 6587، كتاب الرقاق، باب في الحوض به طور صريح آمده است:
بينا أنا قائم، فإذا زمرة حتى إذا عرفتهم، خرج رجل من بيني و بينهم فقال: هلم؟ فقلت: أين؟ قال: إلى النار والله! قلت: و ما شأنهم؟ قال: إنهم إرتدوا بعدك على أدبارهم القهقري، ثم إذا زمرة حتى إذا عرفتهم، خرج رجل من بيني و بينهم فقال: هلم؟ قلت: أين؟ قال: إلى النار والله! قلت: ما شأنهم؟ قال: إنهم إرتدوا بعدك على أدبارهم القهقري، فلا أراه يخلص منهم إلا مثل همل النعم.
رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ميفرمايد:
فرداي قيامت، تعدادي از صحابه مرا ميآورند و اينها را نميگذارند كه در كنار حوض بيايند و آنها را از من دور ميكنند، من ميگويم: اينها را كجا ميبريد؟ ندا ميرسد: قسم به خدا! اينها را به طرف آتش جهنم ميبريم. ميگويم: مگر چه كار كردهاند؟ ندا ميرسد: اينها بعد از تو مرتد شدند و به دوران قبل از اسلامشان [جاهليت] بازگشتند. پس تمام ياران مرا به سوي جهنم ميبرند، به جز به اندازه حَمَل نِعَم ـ حيوانات اندكي كه از گله جدا شده و سرگردان در بيابان ميشوند ـ نجات پيدا ميكنند.
آقايان اهل سنت در ذيل همين روايت آوردهاند كه منظور از إرتداد، مخالفت صريح با دستورات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است.
* * * * * * *
* * * * * * *
* * * * * * *
««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»
دكتر سيد محمد حسيني قزويني