يكشنبه 4 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

 

پاسخ به شبهات ـ فيضيه : 15 آذر 1386

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 
استاد حسيني قزويني
 
در ادامه جلسات پاسخ به شبهات وهابيت به اينجا رسيديم كه گفتيم عثمان الخميس ـ ايدئولوك وهابيت ـ چند ماه قبل در نماز جمعه قطر چندين شبهه عليه شيعه مطرح كرده است از جمله اين ‌كه شيعيان قائلند كه همه اصحاب رسول خدا به جز چهار نفر، بعد از آن حضرت مرتد شدند. در جلسه قبل ما به طور مفصل از اين شبهه پاسخ داديم و گفتيم:
 
اولاً: سند اين روايات را ما صحيح نمي‌دانيم.
 
ثانياً: اگر بر فرض كه اين روايات را صحيح هم بدانيم، شما خود در صحيح بخاري و صحيح مسلم رواياتي داريد كه بر إرتداد تمام اصحاب بدون استثناء دلالت دارند.
 
ثالثاً: گفتيم كه مراد از إرتداد در اين گونه روايات، إرتداد از ايمان نيست؛ بلكه مخالفت با اساسي‌ترين اوامر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) است و آن هم جز أمر امامت و ولايت أمير المؤمنين (عليه السلام) چيز ديگري نمي‌تواند باشد.
 
شبهه دومي كه عثمان الخميس مطرح كرده و در جزواتي هم كه در مكّه در سال گذشته در ايام عمره بين زائرين پخش مي‌كردند وجود داشت و البته كمتر كتابي است كه وهابي‌ها بنويسند و اين شبهه را در آن مطرح نكنند، اين است:
 
شيعيان تمام فِرَق اسلامي غير از تشيع را كافر مي‌دانند و غير از شيعه هيچ فرقه ديگري را مستحق رفتن به بهشت نمي‌دانند؛ بلكه بالاتر از اين شيعيان غير از خود را ولد الزنا مي‌دانند.
 
در واقع عثمان الخميس با طرح اين شبهه هم احساسات ساير مسلمين را عليه شيعه تحريك مي‌كند و هم برخورد فيزيكي بر ضد شيعه را فراهم مي‌كند. شما ببينيد كه وقتي چند روايت از كافي و بحار و غيره هم كه ضميمه اين سخن بشود، ديگر آن جوان لايعقل وهابي سعودي سر از پا نمي‌شناسد و بعد از آنكه بمب و نارنجك و مواد منفجره به خودش مي‌بندد و رسماً ـ به زعم خودش ـ به جهاد با شيعه برخاسته و شيعيان را در افغانستان و پاكستان و عراق به خاك و خون مي‌كشد.
 
بارها مراجع گفته‌اند، ما گفته‌ايم كه يكي از كوتاهي‌هاي ما اين است كه ما در عرصه‌هاي فرهنگي حضور فعال نداريم، پاسخ‌هاي علمي ما به گوش اينها نمي‌رسد. شيعه برخورد متقابل را به صلاح اسلام نمي‌داند؛ حضرت آيت الله سيستاني فرمودند كه اگر هزاران نفر از شيعه را بكشيد ما به انتقام حتي يك سني را نخواهيم كشت. و هيچ يك از مراجع عظام تقليد ما چه در حال و چه در گذشته حتي به مقابله به مثل با وهابيت را هم فتوا ندادند. شما ببينيد از آن روزي ـ در سال 701 و 702 هجري توسط ابن‌تيميه ـ كه پديده وهابيت وارد عرصه بين الملل شد تا سال 1157 هجري كه محمد بن عبدالوهاب حكومت وهابي را در عربستان سعودي پايه‌ريزي كرد، يك فقيه شيعه را سراغ نداريد كه در برابر اين تكفيريون و فتوا به مقابله و قتل شيعه فتوا داده باشد به جواز مقابله به مثل. بله، آن كسي كه اقدام به انتحار و قتل مي‌كند محدور الدم است و ما مي‌توانيم فقط نسبت به آن فردي كه دست به چنين اقدامي زده ـ اگر زنده بود ـ قصاص جاري كنيم، ولي نسبت به غير از او يعني محركين و زمينه‌سازان و غيره علماء و فقهاي ما تا به حال هيچ فتوائي نداده‌اند.
 
آنچه كه امروز براي ما شيعيان از اهم واجبات است و كيان شيعه به آن بستگي دارد، حضور فعال در عرصه‌هاي اينترنتي و ماهواره‌اي يا با جزوه است تا بتوانيم اين ياوه سرائي‌ها كه اين ياوه گويان مطرح مي‌كنند را جواب علمي بدهيم.
 
اما برمي‌گرديم به شبهه عثمان الخميس؛ ايشان بعد از ذكر شبهه ادله‌اي را هم از كتب ما مي‌آورد از جمله اينكه مي‌گويد:
 
قال إبن بابويه رئيس المحدثين عندهم: إنّ منكر الامام الغائب أشدّ كفراً من ابليس هذا قاله في كمال الدين، صفحة 13 و يروي الكليني في الكافي عن محمد بن علي الباقر أنّ الناس كلّهم اولاد بغايا ما خلا شيعتنا.
 
ابن‌بابويه رئيس محدثين شيعه گفته است: منكر امام غائب كفرش از ابليس شديدتر است و كليني در كافي از امام باقر شيعيان گفته كه تمام مردم فرزندان زنا هستند غير از شيعيان ما.
 
چندين مورد از اين روايات را مطرح مي‌كند و بعد از اين متذكر سخن آقاي تيجاني ـ كه بعد از شيعه شدنش گفته بود: خداوندي را كه راضي شده ابوبكر خليفه پيامبرش باشد را قبول نداريم ـ شده مي‌گويد: اين سخن را آقاي تيجاني در يكي از سخنراني‌هايش در لندن گفته و كاست آن نيز موجود است. بعد روايتي از الأنوار النعمانية مي‌آورد كه گفته است:
 
يقولون إن ربهم الذي كان محمد نبيه و خليفته بعده ابابكر و نحن نقول لانقول بذلك الرب و لا بذلك النبي بل نقول إن الرب الذي خلق خليفة نبيه ابوبكر ليس ربنا و لا ذلك النبي نبيّنا هذا قاله في الأنوار النعمانيه في الجزء الثاني صفحة 278
 
اهل سنت مي‌گويند پروردگار ما پروردگاري است كه محمد نبيّش و ابوبكر خليفه بعد از اوست امّا ما مي‌گوئيم نه آن خدائي كه ابوبكر را خليفه پيغمبر كرده خداي ما است و نه آن نبي.
 
در حقيقت عصاره اين شبهه اين است كه شيعيان، ما اهل سنت را كافر و اولاد زنا مي‌دانند و معتقدند كه نه خدائي را كه پيغمبرش خليفه‌اي به نام ابوبكر دارد قبول داريم و نه آن پيغمبر را بلكه ما خدائي را مي‌پرستيم كه وصي نبي او اميرالمؤمنين سلام الله عليه است.
 
اما جواب از اين شبهه:
 
 
 
اولاً:
 
ايشان در مورد روايت كمال الدين خيانت علمي كرده و اصل روايت را نقل نكرده است. شكل صحيح روايت كمال الدين، صفحه 13 اين است:
 
من أنكر المهدي عليه السلام في غيبته مثل إبليس في إمتناعه من السجود لآدم.
 
اصلاً اين روايتي كه شيخ صدوق (ره) آورده با آنچه كه ايشان نقل مي‌كند فرق اساسي دارد. ايشان حتي نقل به معني هم نمي‌كند بلكه يك واژه‌هائي را انتخاب مي‌كند كه در تحريك احساسات اهل سنت بر ضد شيعه بهترين تأثيرگذاري را داشته باشد. پس اشكال اول اين است كه ايشان خيانت علمي كرده است.
 
 
 
ثانياً:
 
در اين‌باره كه منكر حضرت ولي عصر يا يكي از ائمه كافر است يا نه؟ در سال‌ گذشته به طور مفصل بحث كرديم و گفتيم كه شيعه معتقد است امامت از ضروريات مذهب است، هم عبارت حضرت امام را نقل كرديم و هم عبارت آقاي خوئي (ره) را كه مخصوصاً ايشان در كتاب البيع فرموده:
 
اگر كسي معتقد باشد ولايت و امامت أئمه (عليهم السلام) از اصول و از اموري است كه خداوند به نبيّش امر كرده است و با اين اعتقاد منكر اين مسأله باشد، انكار اين عقيده مستلزم كفراست.
 
سپس آقاي خوئي (ره) در ادامه مي‌گويد:
 
اما اهل سنت يا تقليداً عن آبائهم يا تقليداً عن علمائهم اين عقيده را كه امامت جزء اصول دين باشد ندارند و انكارشان مستلزم كفر و نجاست نيست و سيره ائمه و متشرعين و فقهاء در طول تاريخ اين بوده كه با اهل سنت معامله طهارت و مسلِم مي‌كردند. در هيچ موردي نداريم كه ائمه بگويند اهل سنت به خاطر انكار امامت نجس يا كافر هستند، فقهاي ما هم در طول تاريخ چنين فتوائي نداده‌اند.
 
 فرمايش آقاي خوئي (ره) به اين معناست كه امامت در داخل مذهب ما از اصول است و اگر يك شيعه با شاخصه شيعه بودن منكر آن شود انكار اصلي از اصول مذهب را كرده و قطعاً اين مستلزم نجاست و إرتداد است ولي يك سني با شاخصه سني بودن اگر انكار ولايت كند اين مستلزم كفر نيست.
 
 
 
ثالثاً:
 
آيا مگر بزرگان شما صراحت ندارند بر اين‌كه:
 
من أنكر المهدي فقد كفر؟
 
اگر ملاك روايت است پس شما هم اين روايات را نقل نكنيد، بزرگان شما هم بر اين عقيده پافشاري دارند. خود آقاي إبن ‌حجر عسقلاني در كتاب لسان الميزان، جلد 5، صفحه 130 از جابر بن عبدالله انصاري نقل مي‌كند:
 
قال النبي من أنكر خروج المهدي فقد كفر بما أنزل علي محمد صلي الله عليه و آله و سلم.
 
هر كس خروج مهدي را انكار كند، در حقيقت بر شريعت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) كفر ورزيده است.
 
آيا اين عبارت تند است يا عبارت شيخ صدوق (ره)؟ قطعاً تعبير شيخ صدوق (ره) محترمانه‌تر است و مي‌گويد كسي كه منكر ولايت مهدي (عليه السلام) شد، اين انكار او مانند امتناع ابليس است از سجده نكردن در برابر شيطان، نه كفري دارد و نه شركي.
 
آقاي مقدسي شافعي از علماء بزرگ اهل سنت در كتاب عقد الدرر في اخبار المنتظر، جلد 1، صفحه 36 نيز از جابر بن عبدالله انصاري نقل مي‌كند:
 
قال رسول الله صلي الله عليه و سلم من كذّب بالدجال فقد كفر و من كذّب بالمهدي فقد كفر.
 
هر كس منكر دجال و منكر مهدي باشد، كافر است.
 
آقاي حمويني شافعي در فرائد السمطين، جلد 2، صفحه 334 روايتي ار پيامبر نقل مي‌كند:
 
من أنكر خروج المهدي، فقد كفر.
 
پس اين چيز تازه‌اي نيست كه فقط شيخ صدوق (ره) آن را مطرح كرده باشد و اين قضيه اختصاص به شيعه ندارد كه منكر حضرت مهدي (سلام الله عليه) كافر باشد. چنان‌كه حتي بن‌باز مفتي أعظم عربستان سعودي صراحت دارد بر اينكه روايات مربوط به مهدي (عليه السلام) از روايات متواتر است و در نزد وهابيت و اهل سنت روايت متواتر مانند آيه قرآن است. فرق شيعه و اهل سنت در مورد مهدي (عليه السلام) آن است كه اهل سنت مي‌گويند:
 
مهدي (عليه السلام) هنوز به دنيا نيامده و خداوند هرگاه صلاح ديد به دنيا خواهد آمد.
 
 ولي شيعه مي‌گويد:
 
مهدي (عليه السلام) دوازدهمين خليفه از خلفاء دوازده‌گانه است و در سال 255 هجري به دنيا آمده است.
 
 حدود 128 تن از بزرگان اهل سنت اعتراف دارند بر ولادت حضرت در سال 255 هجري كه آقاي سيد سامر عميدي در كتاب دفاع عن الكافي نام اين 128 نفر را نقل كرده است.
 
اما روايت دوم كه عثمان الخميس به آن استناد كرد و گفت:
 
شيعه قائل است كه همه مردم زنازاده هستند، غير از شيعه.
 
شما ببينيد كه اگر اين روايت در مناطق سني‌نشين مطرح شود، چه جوّي عليه شيعه به راه خواهد افتاد؟!
 
 
 
اولاً:
 
روايتي را كه ايشان از الكافي نقل مي‌كند، از جهت سند كاملاً مخدوش است. زيرا يكي از راويانش به نام حسن بن عبدالرحمان مجهول است و به همين علت روايت از درجه اعتبار مي‌افتد. علي بن عباس هم كه در سلسله سند روايت آمده، مجهول است؛ بلكه مرحوم نجاشي (ره) در رجال خود، صفحه 255 صراحت دارد بر اينكه آقاي علي بن عباس استاد علي بن محمد، از غُلات بوده است و مي‌گويد:
 
ضعيفً جدّاً.
 
مرحوم علامه حلي (ره) نيز در خلاصة الأقوال، صفحه 367 در ترجمه او مي‌گويد:
 
او متهم به غلو است.
 
ضعيف جدّاً، له تصنيف في الممدوحين و المذمومين يدلّ علي خبثه و تهالك مذهبه لايلتفت اليه و لا يعبأ بما رواه.
 
ايشان تأليفاتي دارد كه نشان‌گر خباثت و هلاكت او در مذهب است، به او توجه نمي‌شود و به رواياتش اعتماد نمي‌شود.
 
پس روايتي را به رخ ما مي‌كشند و زمينه تحريك عليه ما را فراهم مي‌كنند كه از ديدگاه ما هيچ اعتبار و جايگاهي ندارد.
 
 
 
ثانياً:
 
بر فرض كه اين روايت را صحيح بدانيم، ثمّ ماذا؟ آيا شما مشابه اين روايت را نداريد؟ شما از اين رواياتي كه در كتاب‌هاي‌تان وجود دارد چه جوابي مي‌دهيد؟ از ابوبكر صديق روايت شده است:
 
رأيت رسول الله صلي الله عليه و آله خيم خيمة و هو متكئ علي قوس عربية و في الخيمة علي و فاطمة و الحسن و الحسين عليهم السلام فقال: يا معاشر المسلمين! أنا سلم لمن سالم أهل الخيمة و حرب لمن حاربهم و ولي لمن والاهم، لا يحبهم إلا سعيد الجد، طيب المولد و لا يبغضهم إلا شقي الجد، ردي الولادة، فقال رجل: يا زيد أأنت سمعت منه؟ قال: أي و رب الكعبة.
 
ابوبكر مي‌گويد: ديدم رسول الله (صلي الله عليه و سلم) در كنار خيمه‌اي است و در درون خيمه خمسه طيبه هستند و حضرت هم بر يك كمان عربي تكيه كرده و فرمود: اي مسلمانان! من با هر كس كه با صاحبان اين خيمه دوست باشد، دوست هستم و هر كس كه با اينها به جنگ برخيزد، با من به جنگ برخاسته. اينها را دوست نمي‌دارد مگر كسي كه از نسل و نطفه پاك است و كسي دشمن نمي‌دارد مگر كسي كه نسب پست و شقي و نطفه ناپاك دارد.
 
المناقب للخوارزمي، ص297 ـ فرائد السمطين، ج2، ص40 ـ جواهر المطالب، ج1، ص174
 
در كتاب تهذيب التهذيب، جلد 1، صفحه 292 از شريك بن عبدالله نقل مي‌كند:
 
إذا رأيتَ الرجل لا يحبّ علي بن أبي طالب، فاعلم أنّ أصله يهوديّ، عن أنس عن رسول الله قال: يا أخا الأنصار! لا يبغضه من قريش إلا سَفَحيّ و لا من الأنصار إلا يهوديّ و لا من العرب إلا دَعَيّ و لا من سائر الناس إلا شقيّ.
 
نبي مكرم خطاب به انصار فرمود: علي را از قريش دشمن نمي‌دارد، مگر كسي كه نسبش مشخص نيست و از انصار كسي دشمن نمي‌دارد، مگر يهودي و از عرب دشمن نمي‌‌دارد علي را، جز كسي كه زنازاده است و ... .
 
ابوسعيد خدري ـ از صحابه بزرگ رسول خدا (صلي الله عليه و آله) كه در نزد اهل سنت از جايگاه ويژه‌اي برخوردار است ـ مي‌گويد:
 
كنّا معاشر الأنصار نبُورُ اولادنا بحبّهم عليّاً عليه السلام، فإذا ولد فينا مولودٌ فلم يحبّه، عرفنا أنّه ليس منّا.
 
ما انصار، فرزندان‌مان را امتحان مي‌كرديم با محبت علي، پس اگر فرزندي در ميان ما انصار به دنيا مي‌آمد و محبت و عشق علي در دلش نبود، مي‌فهميديم كه اين فرزند از نسل ما نيست.
 
اين روايت از رواياتي است كه وارد فرهنگ مسلمين شده است و وقتي كه يك موضوعي نظير اين جزو فرهنگ يك ملّت شد در آن صورت وارد كتاب‌هاي لغت مي‌شود. لذا مي‌بينيم كه لغويين اين روايت را در كتاب‌هاي لغت خود آورده‌‌اند، شما وقتي ماده بارَ، يَبُورُ را اگر در لسان العرب، جلد 4، صفحه 87 ملاحظه كنيد مي‌بينيد كه اين روايت را در ذيل اين لغت مي‌آورد. آقاي زبيدي در تاج العروس، جلد 3، صفحه 61 و إبن أثير در النهاية ـ كه معتبرترين كتاب لغت حديثي اهل سنت و مثل مجمع البحرين طريحي براي شيعه است ـ جلد 1، صفحه 159 نيز اين روايت را نقل كرده‌اند و شما معمولاً اين ماده را در هر كتاب لغتي كه بيابيد اين روايت را در آن خواهيد ديد كه أبو سعيد خدري مي‌گويد:
 
اين براي ما فرهنگ شده بود كه هر گاه مي‌خواستيم فرزندان‌مان را امتحان كنيم كه از ما هستند يا نه، آنان را با محبت علي بن ابي‌طالب امتحان مي‌كرديم.
 
مرحوم علامه اميني در الغدير، جلد 4، صفحه 321 از جابر بن عبدالله انصاري نقل مي‌كند:
 
أمرنا رسول الله أن نعرف اولادنا علي حبّ علي بن ابي‌طالب.
 
رسول الله به ما فرمود: اگر خواستيد بدانيد كه اين فرزندان‌تان از نسل شما هستند يا همسرتان در حق شما خيانت كرده، فرزندان‌تان را با حبّ علي امتحان كنيد.
 
طبق مبناي اهل سنت اگر روايتي از چند طريق به دست‌شان برسد اگر چه ضعيف هم باشد باز حجيت پيدا مي‌كند. اكنون ما از آقاي عثمان الخميس و امثال او كه اين اشكال را به ما كردند سؤال مي‌كنيم كه در برابر اين پرسش‌ها چه پاسخي دارند؟
 
 
 
* * * * * * *
 
* * * * * * *
 
* * * * * * *
 
 
 
««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»
 
 
 
دكتر سيد محمد حسيني قزويني
 
 
 
 

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group