بسم الله الرحمن الرحيم
برنامه حبل المتين
استاد: آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني
07 / 08 / 1391
مجري:
اگر اشاره مختصري به سفرتان به استان آذربايجان شرقي و مناطق زلزله زده داشته باشيد، ممنون ميشويم.
استاد قزويني:
در رابطه با سفري که داشتيم به سمت تبريز و مناطق زلزله زده، با توجه به فراخواني که داده بوديم، بينندگان عزيز مبالغ قابل توجهي را به حساب شبکه ريخته بودند و من قضايا را خدمت حضرت آيت الله العظمي مکارم شيرازي رساندم و ايشان گفتند: يک نفر برود و از نزديک از زلزله زدهگان عزيز آذربايجان شرقي هم تفقدي کند و هم با مشکلات آنها آشنا شوند و اين که آنها چه نيازي دارند که اين مبالغ در موارد نياز آنها مصرف شود.
اول بنا بود که بعضي از دوستان بروند؛ ولي قرعه فال به نام ما افتاد و رفتيم و از نزديک با مشکلات عزيزان زلزله زده و مصيبت زده آشنا شديم.
من با اين که جلوي مردم خودم را کنترل ميکردم و اظهار ناراحتي نميکردم تا در روحيه آنها اثر منفي نگذارد؛ ولي بيش 6 دفعه نتوانستم جلوي گريه خودم را بگيرم و به قدري مصيبت عميق است و گرفتاريها زياد است که واقعا قلب انسان را به درد ميآورد و اشک آدم را جاري ميکند.
با اين که نزديک 3 ماه است که از اين حادثه ميگذرد، ما نميخواهيم بگوييم که کار نکردهاند، همه دست به دست هم دادهاند و در حال کار کردن هستند.
خيرين و دولت و مسؤلين کار ميکنند؛ ولي فاجعه خيلي عميق است؛ يعني 320 روستا صد در صد ويران شده است و 900 روستا از 20 درصد تا 80 در صد خراب شده است.
اين زلزله در روز اتفاق افتاده است؛ وگرنه آمار کشتهها خيلي بالا ميرفت.
در زلزله بوئين زهراي قزوين، من يادم است که 11 ساله بودم و کاملاً در جريان بودم.
تقريبا 22 تا روستا ويران شد و 30 هزار کشته داد.
در زلزلههاي ديگر محدوده آنها کم بود؛ ولي چون در شب اتفاق افتاد، مردم قدرت فرار نداشتند؛ ولي در آذربايجان زلزله اول به صورت عمودي آمد و بعد به صورت افقي و مردم فرصت اين را که به بيرون فرار کنند داشتند.
من در يک جمله خدمت بينندگان عزيز عرض کنم، در طول اين بيش از 2 ماه، يک خانهاي که درست کرده باشند، (خانهها همه کوچک است) يک خانه 12 متري يا 24 متري که تحويل زلزله زدهها داده باشند، بنده نديدم.
در اين 2 روزي که در آنجا بوديم من در اطراف تبريز و اطراف اهر و هريس رفتم؛ حتي به قلب زلزله رفتم و دور افتادهترين روستايي که زلزله در آن اتفاق افتاده بود، رفتم و سر زدم.
همه مردم در چادرها هستند و حتي اين کانکسهايي که آوردهاند، درب و پنجره نداشت و تعدادي درب و پنجره آورده بودند و كسي نبود که نصب کند و تعدادي هم فقط تخته و چوب آورده بودند.
کي مردم و مسئولين فرصت کنند تا اينها را سر هم کنند.
الان مردم در داخل چادر با آن سرماي زود رس، خدايي نکرده اگر برفي بيايد، تلفات انساني قابل بخشش نيست.
تمامي ما و تمامي کساني که امشب عرض بنده را ميشنوند، مسئول هستيم.
تصاوير زلزله زدگان:
اولين روستايي که رفتيم، مردم همه در چادرها زندگي ميکردند.
کانکسهاي آن نه در دارد و نه پنجره.
در حمامهايي که درست کردهاند، بعضيها ميگفتند: 20 روز يک بار هم نوبت ما نميشود که به حمام برويم.
مردم ميآمدند و در دل ميکردند و درد دلها خيلي فجيع و ناراحت کننده بود.
فکر بچههاي کوچه، ساختن خانه بود. با اين اسباب بازيهايي که برايشان آوردهاند باز هم خانه درست ميکردند. خيلي درد آور است و قلب هر بيننده را به درد ميآورد.
بعضي از مردم ميگفتند: نخواستيم خانه براي ما بسازند، مسجد ما را درست کنند؛ چون محرم نزديک است و ميخواهيم عزاداري کنيم.
مردم آذربايجان براي محرم يک ارزش فوق العادهاي قائل هستند.
در اين 320 روستايي که ويران شده است، 90 در صد مساجد آن کلا ويران شده است؛ جز 8 تا از مساجدي که قابل تعمير است.
البته 2 تا از مساجدي که براي روستاهاي پر جمعيت بود، از اين وجهي که مردم به حساب شبکه ولايت ريختند، ما از همين جا از همه اجازه ميگيريم براي تعمير دوتا از مساجد تا هزينه تعميرش را متقبل شويم.
گفتم: هر کدام از مساجد 6 ميليون، که روي هم در حد 12 ميليون شود که بتوان براي محرم آماده کنند.
گفتم: شما اينها را تکميل کنيد و اگر هم کم آمد از دوستان و بزرگواران جمع ميکنيم و خدمت دوستان ميدهيم.
واقعا وضع خيلي فجيع است.
در بعضي از مناطق، مردم از اين که مسئوولين نيامدهاند خسته شدند و خودشان اين منازل را ميسازند. در آنجا شير آبي گذاشتهاند و مردم از آن آب ميبرند.
فاجعه خيلي عميق و گسترده است.
در يکي از خانهها پلاکارد زده بودند: برادر عزيزم اگر به ديدار من آمدي و من حضور نداشتم به خاطر اين است که خانه و کاشانهام را از دست دادهام و جايي براي پذيرايي از شما ندارم.
اينها نمونههايي است که قلب آدم را به درد ميآورد. براي انسان قابل تحمل نيست. ان شاء الله ما تفصيل قضايا را در شب چهارشنبه که فرصت بيشتري داريم، خدمت بينندگان عزيز عرض خواهيم کرد.
حرفهايي هم با مردم و دوستان داريم که واقعا:
من أصبح ولم يهتم بأمور المسلمين فليس بمسلم.
الكافي - الشيخ الكليني - ج 2، ص 163
من عرائض زياد دارم و تقاضا از مردم هم زياد دارم، ان شاء الله شب چهارشنبه در خدمت بينندگان هستيم و با بينندگان در اين زمينه صحبت خواهيم کرد.
مجري:
ان شاء الله با اين توضيحات شما مردم عزيز ما توجه بيشتري کنند و کمکهاي مردمي سرازير شود تا ان شاء الله مشکلات عزيزان بر طرف شود.
شما گفتيد: آقايان اهل سنت تا 120 هزار نفر اشاره کردند و در کتب خود نوشتهاند که در اين سفر حجة الوداع با پيغمبر بودهاند و در غدير هم حضور داشتند.
آيا کثرت حاضرين در اين همايش بزرگ و کثرت ناقلين حديث و تعدد طرقي که براي حديث غدير است، دليل واضحي بر صحت حديث غدير نيست؟
استاد قزويني:
در رابطه با قضيه کثرت حاضرين، بنده دفعه قبل هم عرض کردم با اين که حديث غدير پر راويترين حديث است که مرحوم علامه اميني از 110 نفر از صحابه با سندهاي متعدد، حديث غدير را نقل کرده است و مرحوم آقا عزيز طباطبائي رضوان الله تعالي عليه نوه صاحب عروة، ايشان هم حدود 20 مورد به آن اضافه کرده است، با اين که نزديک به 130 نفر از صحابه نقل کردهاند، به نظر ما مظلومترين احاديث، حديث غدير است؛ چون دوستان ميبينند که جناب سبط ابن جوزي ميگويد:
اتفق علماء السير على أن قصة الغدير كانت بعد رجوع رسول الله من حجة الوداع في الثامن عشر من ذي الحجة، وكان معه من الصحابة ومن الاعراب وممن يسكن حول مكة والمدينة مائة وعشرون ألفا وهم الذين شهدوا معه حجة الوداع وسمعوا منه من كنت مولاه فعلي مولاه
العدد القوية لدفع المخاوف اليومية، علي بن يوسف المطهر الحلي، ص 183
اتفاق دارند علماي تاريخ بر اين که داستان غدير بعد از بازگشت پيغمبر در حجة الوداع در 18 ذي الحجة بوده است و از صحابه و اعراب و کساني که اطراف مدينه و مکه بودند، 120 هزار نفر با نبي مکرم بودند و اين 120 هزار نفر حديث من کنت مولي فعلي مولاه را شنيدند.
معلوم ميشود که با توجه به اين، افرادي که در اطراف مکه بودند در قضيه غدير خم طبق اين روايتي که آقاي سبط ابن جوزي ميآورد، حضور داشتهاند.
جناب آقاي حلبي که از علماي بزرگ اهل سنت است ميگويد:
كان معه جموع لا يعلمها إلا الله تعالى.
السيرة الحلبية، ج 3، ص 308
جمعيتي که با پيغمبر در غدير بوده است، جز خدا کسي از آمارش خبر ندارد.
بعضي گفتهاند: 40 هزار و بعضي گفتهاند: 70 هزار و بعضي گفتهاند: 90 هزار و بعضي گفتهاند: 114 هزار و بعضي گفتهاند: 120 هزار و بعضي از هم گفتهاند: بيش از 120 هزار نفر در حجة الوداع و در غدير خم بودند و سخنان پيغمبر اکرم را شنيدهاند.
آقاي فريد وجدي که از علماي پر آوازه اهل سنت در عصر حاضر است، دائرة المعارفي دارد به نام دائرة المعارف قرن بيستم، ايشان در جلد 3 صفحه 542 ميگويد:
کان مع رسول الله في تلک السنة نحو من تسعين ألف
حدود 90 هزار جمعيت با نبي مکرم بودهاند.
124 هزار نه، 114 هزار نه، 90 هزار نه، گيريم 5 هزار جمعيت بوده است، آيا از 5 هزار جمعيت بايد 120 نفر اين حديث را نقل کند؟
چرا نقل نکردهاند؟
چرا مطلبي از اينها بيان نشده است؟
اگر از 5 هزار نفر 10 در صد اينها بيان ميکرد، خيلي فراتر از اين بود.
بايد حداقل 500 نفر حديث غدير را نقل کرده باشند.
ما ان شاء الله در جلسات بعدي يک موضوعي را مطرح ميکنيم که قبلا هم اشاره کرديم که راويان صحابه و تابعين، از نقل حديث غدير وحشت داشتند؛ چون نقل حديث غدير، پايههاي حکومت هيئت حاکمه را زير سؤال ميبرد.
حتي ما معتقد هستيم که بعد از نبي مکرم، جناب خليفه دستور ميدهد که احاديث را که جمع کرده و آتش بزنند و خليفه دوم آتش ميزند و دستور ميدهد که هر کس در نزدش مطلبي است آن را محو کند.
بعد زمان خليفه سوم همين کار و معاويه هم همين کار را ادامه ميدهد.
هدف اينها اين بود که احاديثي همانند غدير به گوش مردم نرسد و حتي بعضي از افرادشان از حديث غدير سؤال ميکردند، بدنشان ميلرزيد و ميگفت:
كأنك رخي البال.
فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2، ص 680 و المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 147
مثل اين که سرت درد ميکند.
به سري که درد نميکند دستمال نميبندند.
از نقل حديث غدير وحشت داشتند.
اگر حديث غدير دلالت بر ولايت علي نميکرد، حديث غدير پايههاي حکومتي هيئت حاکمه را متزلزل نميکرد، چرا از نقل حديث غدير وحشت داشتند؟
چرا از نقل حديث غدير دلهره داشتند که مبادا به گوش حکام برسد که مثلا آقاي فلاني حديث غدير را نقل ميکند.
اين مسائلي است که در منابع عزيزان اهل سنت ما آمده است.
ابن حجر ميگويد: ابن عقده از 70 نفر از صحابه نقل کرده است.
عزيزان، برادران و خواهران عزيز70 نفر از صحابه اين مطلب را نقل کردهاند.
ما چندتا سؤال داريم.
چرا آقاي محمد بن اسماعيل بخاري حديث غدير را در صحيح خود نياورده است؟
آيا اين که 70 نفر از صحابه نقل کردهاند، حجت و دليل نبود که بخاري در صحيح خود بياورد؟
آيا 70 صحابهاي که حديث غدير را نقل کردهاند از ديدگاه آقاي بخاري تمامشان مطرود و ضعيف و کذاب بودهاند؟
اين تعبيري است که ابن حجر در تهذيب التهذيب جلد 7 صفحه 297 دارد.
ذهبي ميگويد: من طريق حديث غدير ابن جرير طبري را ديدم:
فاندهشت له ولكثرة تلك الطرق.
تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 713
من وحشت زده و شگفت زده شدم از اين همه طريق براي حديث غدير.
چرا جناب آقاي بخاري و مسلم شگفت زده نشدهاند؟
بخاري اصلا حديث غدير را نياورده است و مسلم هم به صورت ابتر ذکر کرده است.
فقط حديث ثقلين را آورده است؛ حتي «من کنت مولاه فعلي مولاه» را هم نياورده است.
آن وقت به ما ميگويند: چرا شما به روايات صحيح بخاري و صحيح مسلم کم مهر هستيد.
آقايان به ما جواب دهند.
کارشناساني که هر روز در اين شبکهها مثل قارچ ميرويند، به ما جواب دهند.
هفته گذشته عرض کرديم که بيش از 63 نفر از بزرگان اهل سنت گفتهاند: حديث غدير، صحيح و متواتر است.
آيا با اين شهادتها حجت براي آقاي بخاري تمام نبوده است که حديث غدير را بياورد؟
چرا حجت تمام نبود؟
جز اين است که اگر حديث غدير را ميآورد، با مباني فکري و اعتقادي جناب بخاري تطبيق نميکرد.
آقاي بخاري ميگويد: از 600 هزار روايت من اين احاديث صحيح بخاري را گزينش کردهام.
کنار بيت الله الحرام ميرفتم و 2 رکعت نماز ميخواندم و استخاره ميکردم و اگر استخاره خوب ميآمد اين روايت را در صحيح خود ميآوردم.
جناب آقاي بخاري، آيا براي حديث غدير هم استخاره کرديد؟
براي حديث غدير نماز هم خوانديد؟
اي کاش ايشان ميگفت: که نماز خواندم و استخاره کردم و استخاره بد آمد، يا ميگفت: استخاره خوب آمد، ديدم که حديث غدير با مباني فکري و اعتقاديام نميسازد و براي همين آمدهام 597 هزار روايت را ريختم دور و نزديک 3 هزار روايت را انتخاب کردهام و خودش هم ميگويد: من 100 هزار روايت صحيح حفظ هستم.
اين 100 هزار روايت صحيح، چرا در اين کتاب فقط 2700 با حذف مکررات آورده است؟
97 هزار روايت صحيح کجاست؟
چرا ايشان نياورده است؟
غير از صحيح بخاري، تاريخ و ادب مفرد هم دارد.
آيا تمام اينها را شما جمع کنيد به 5 هزار روايت ميرسد؟
آن 95 هزار روايت کجا رفت؟
اين يک سؤال دوستانهاي است که ما از عزيزان اهل سنت و همچنين کارشناسان اين شبکهها داريم.
ذهبي ميگويد:
جمع طرق حديث غدير خم في أربعة أجزاء رأيت شطره فبهرني سعة رواياته وجزمت بوقوع ذلك.
سير أعلام النبلاء، ج 14، ص 277
آقاي ابن جرير طبري طرق حديث غدير خم را در 4 جلد جمع کرده است، بعضي از اينها را ديدم و مبهوت ماندم و عقل از سرم پريد و اين همه روايات متعدد ديدم و قطع پيدا کردم که اين حديث غدير اتفاق افتاده است.
دست شما درد نکنه، همين اندازهاي که جزم پيدا کرديد و نگفتيد: يشهد القلب انه باطل خيلي خوب است.
آقاي ذهبي در ميزان الاعتدال ميگويد:
يشهد القلب انه باطل.
ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 213
اين حرف گل سر سبد حرفهايشان است.
اين حرفشان هم ارتباطي به حديث غدير دارد.
ابن کثير دمشقي سلفي ميگويد:
وقد رأيت له كتابا جمع فيه أحاديث غدير خم في مجلدين ضخمين وكتابا جمع فيه طريق حديث الطير.
البداية والنهاية، ج 11، ص 147
کتابي را از ابن جرير طبري ديدم که احاديث غدير را در 2 جلد قطور و ضخيم آورده است و کتابي که در آن طرق حديث طير را آورده بود.
با اين که حديث طير را با سندهاي متعدد (17 سند) براي او آورده بودند؛ ولي جناب آقاي ابن جوزي ميگويد: همه ضعيف و جعلي و دروغ است؛ ولي وقتي به اين حديث ميرسند که ميگويد:
اقتدوا بالذين من بعدي أبي بكر وعمر.
الطبقات الكبرى، ج 2، ص 334
با اين که 5 نفر بيشتر نقل نکردهاند ميگويند: متواتر است و اين روايت را 5 نفر از صحابه نقل کردهاند، مگر ميشود که 5 نفر از صحابه نقل کنند و متواتر نباشد.
من نميدانم که اين چه معمايي است که در قضايايي که مربوط به جناب ابو بکر و عمر و عثمان است، اگر 5 نفر از صحابه نقل کرده باشند متواتر ميشود؛ ولي اينجا با اين که ذهبي ميگويد:
فاندهشت له ولكثرة تلك الطرق.
تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 713
ولي اينها به هيچ وجهي قابل توجه نيست.
مطالبي که مرحوم اميني و ديگران آوردهاند، احمد بن حنبل با 40 سند و طبري بيش از 70 سند و ابن عقدة 105 طريق و ابو سعيد سجستاني 120 طريق و ابوبکر جعابي 125 طريق آوردهاند.
بعضيها آمدهاند از بعضي تا 150 طريق براي اين قضيه و بعضي با 250 طريق براي حديث غدير سند ذکر کردهاند.
من نميدانم که کثرت حاضرين و کثرت صحابه ناقلين و کثرت طرق و تعدد، آيا کفايت نميکند که آقاي ابن تيميه دست از اين لجاجت و عناد برندارد و بگويد: در مورد حديث غدير:
قد تنازع الناس في صحته.
مردم در صحت آن نزاع دارند.
مراد از مردم کيست؟
ما که نفهميديم.
اين آقاياني که اين همه از علماء و بزرگان آوردهاند، اينها همان ناس هستند که ايشان ميگويد: الناس يا اينها جزء الناس نيستند و از ديدگاه آقاي ابن تيميه آدم نيستند؟
مجري:
بزرگان و شخصيتهاي تراز اول اهل سنت و آنهايي که همه اهل سنت به آنها نگاه ميکنند و به عنوان عالم دين به آنها توجه ميکنند، آيا نسبت به صحت حديث غدير اعتراف کردهاند؟
استاد قزويني:
در همان قضيهاي که از ابن تيميه نقل شد، ايشان گفت: ما دليلي بر صحت حديث غدير نداريم و ابن حزم اندلسي گفته است که صحيح نيست و به طريق ثقات نقل نشده است و از اين حرفهاي بياساس و بيپايه گفته است.
عزيزان بيننده اين مطالب را ياداشت کنند.
ان شاء الله ما اين برنامهها را به صورت يک بسته فرهنگي غديري آماده ميکنيم و در اختيار بينندگان عزيز قرار ميدهيم.
از دوستان تدوين من تقاضا دارم که اين بخشها را سريع پياده کنند و روي سايت بگذارند و هم قسمت پاورپوينتي که آماده است از من بگيرند و روي سايت بگذارند.
آقاي ترمذي که صاحب صحيح است و متوفاي 279 است، بعد از اين که روايت را نقل ميکند ميگويد:
هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صحيح.
سنن الترمذي، ج 5، ص 633
ابن تيميه در اينجا يک خيانتي کرد که گفت:
حسنه الترمذي.
منهاج السنة النبوية، ج 7، ص 320
اين يک نوع خيانت است.
آقاي ابو جعفر طحاوي که از ايشان به امام تعبير ميکنند و کتاب ايشان از کتب درسي تمام فرق و مذاهب اسلامي حتي وهابيت است، ايشان بعد از اين که روايت را نقل ميکند ميگويد: اين حديث صحيح الاسناد است و هيچ اشکالي در روايت حديث غدير نيست.
مشکل الاثار، ج 2، ص 308
ابن عبد البر قرطبي که متوفاي 463 است بعد از نقل حديث ميگويد:
وهذه كلها آثار ثابتة.
الاستيعاب، ج 3، ص 1100
تمام اين آثار غدير و احاديث غدير ثابت است.
حاکم نيشابوري طرق متعددي را ذکر ميکند و ميگويد: روايت صحيح است.
ابن کثير دمشقي گفته است که استاد ما ابو عبد الله ذهبي گفته است:
قال شيخنا أبو عبد الله الذهبي وهذا حديث صحيح.
البداية والنهاية، ج 5، ص 209
اين حديث صحيح است.
آيا از اين بهتر ميخواهيد؟
ابن حجر عسقلاني ميگويد:
وكثير من اسانيدها صحاح وحسان.
فتح الباري، ج 7، ص 74
همچنين ضياء الدين مقبلي که متوفاي 1108 است و از علماي بزرگ اهل سنت است و خيلي برايش احترام قائل هستند و مدح و ثناء زياد برايش گفتهاند، ايشان ميگويد:
فإن لم يكن هذا معلوما فما في الدين معلوم.
أبحاث مسددة، ص122
اگر حديث غدير قطعي و معلوم نباشد، ما در دين حرف قطعي نخواهيم داشت.
يک روايتي که 130 نفر از صحابه نقل کردهاند، آن هم با طرق متعدد و بعضيها براي آن 250 سند ذکر کردهاند، بخواهد زير سؤال برود، ما هيچ روايتي در اسلام نخواهيم داشت که قطعي باشد تا انسان روي آن مانور دهد.
ميرزا محمد بدخشي ميگويد:
وهذا حديث صحيح مشهور، ولم يتكلم في صحته إلا متعصب جاحد.
نزل الأبرار بما صح في مناقب أهل البيت الأطهار، ص 21
اين آقايان کارشناسان وهابي بشنوند.
در صحت حديث غدير کسي حرف نميزند، مگر اين که متعصب باشد و اين پرده تعصب جلوي چشمانش را گرفته باشد و جاحد باشد، يعني با اين که يقين دارد بر صحت آن؛ ولي انکار ميکند.
بعد ميگويد:
لا اعتبار بقوله
نزل الأبرار بما صح في مناقب أهل البيت الأطهار، ص 21
همچنين فردي، گفتارش ارزش ندارد.
آقاي آلوسي ميگويد:
نعم ثبت عندنا أنه (صلى الله تعالى عليه وسلم) قال فى حق الأمير كرم الله تعالى وجهه هناك: من كنت مولاه فعلى مولاه.
روح المعاني، ج 6، ص 61
اينها نمونههايي بود که در رابطه با حديث غدير بزرگان اهل سنت مفصل آن را نقل کردهاند؛ ولي با همه اين قضايا من تعجب ميکنم و تأسف ميخورم که آقاي ابن تيميه حراني و آن کساني که دنبال او هستند از اين علقه مضغهها و به تعبير ذهبي افرادي که عقلي ندارند و آدمهاي کودن و بيدين و بيتقوايي هستند که اين قضايا را مطرح ميکنند؛ مخصوصا اگر همان حرف آقاي ضياء الدين مقبلي که ميگويد:
فإن لم يكن هذا معلوما فما في الدين معلوم.
أبحاث مسددة، ص122
اين مسئله را کاملاً روشن ميکند که اگر بنا باشد حديث غدير زير سؤال برود، تمام روايات اسلامي بايد زير سؤال برود.
در کتاب البدر الطالع شوکاني جلد اول صفحه 288، چه تعابيري در رابطه با ضياء الدين مقبلي وجود دارد که ميگويد:
وهو ممن برع فى جميع علوم الكتاب والسنة... وفاق فى جميع ذلك وله مؤلفات مقبوله كلها عند العلماء.
البدر الطالع، ج 1، ص 288
آقاي ضياء الدين مقبلي کسي است که در علوم قرآني و علوم سنت، جزء پيشروان است و بالاي قله کمال رسيده است و تمام مؤلفات ايشان در نزد علماء مقبول است.
اينها نمونهاي از مطالبي بود که من توانستم به صورت کوتاه عرض کنم.
مجري:
آيا همين علماي بزرگ اهل سنت تواتر حديث غدير را اذعان دارند؟
استاد قزويني:
دوستان بدانند که حديث متواتر به منزله آيهاي از آيات قرآن است.
ميگويند: انکار حديث متواتر مثل انکار آيهاي از آيات قرآن است.
ابو حامد غزالي که از ايشان به امام غزالي تعبير ميکنند ميگويد:
وأجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم غدير خم باتفاق الجميع.
سر العالمين، ص 9
جمهور اهل سنت اتفاق نظر دارند بر متن حديث غدير.
ابو المکارم علاء الدين سمناني ميگويد:
هذا حديث متفق علي صحته.
همه اينها را کنار بگذاريم.
ابن کثير ميگويد: استاد ما ابو عبد الله ذهبي گفته است:
الحديث متواتر أتيقن أن رسول الله قاله.
البداية والنهاية، ج 5، ص 214
حديث متواتر است و يقين دارم که پيغمبر اين را فرموده است.
آيا همين يک مورد کفايت نميکند که اين وهابيت از لجاجت دست بردارند؟
آقاي ابن جزري که متوفاي 833 است ميگويد: اين روايت متواتر است و از افراد انبوهي نقل شده است و افرادي که دنبال تضعيف آن هستند:
ممن لا اطلاع له في هذا العلم.
الغدير، الشيخ الأميني، ج 1، ص 299
اينها سواد ندارند و علم حديث نخواندهاند.
خود آقاي مناوي از سيوطي نقل ميکند که حديث متواتر است.
فيض القدير، جلد 6، صفحه 218
ملا علي قاري ميگويد: اين حديث متواتر است و شکي در رابطه با آن نيست و 30 نفر از صحابه آن زماني که در خلافت علي بعضيها نزاع داشتند، شهادت دادند.
آقاي عجلوني که متوفاي 962 است ميگويد:
فالحديث متواتر أو مشهور.
كشف الخفاء، ج 2، ص 361
الباني که بخاري دوران است ميگويد:
و جملة القول أن حديث الترجمة حديث صحيح بشطريه، بل الأول منه متواتر عنه صلى الله عليه وسلم كما ظهر لمن تتبع أسانيده و طرقه.
سلسلة الصحيحة، ج 4، ص 249
سخن خلاصه اين است که حديث غدير که حديث مورد ترجمه است، هم «من کنت مولاه فعلي مولاه »آن صحيح است و هم «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» آن صحيح است؛ بلکه بخش اول آن متواتر است و کساني که سند و طرق حديث را تتبع کنند، به اين نتيجه ميرسند.
بعد به ابن تيميه طعنه ميزند که ابن تيميه بدون بررسي سند عجله کرده است و حديث را تضعيف کرده است.
يک عبارتهاي تندي هم دارد که ما در بخش مناشده خواهيم آورد.
آقاي شعيب ارنؤط که از محققين به نام اهل سنت است ميگويد: حديث غدير شواهد زيادي دارد که به حد تواتر ميرسد.
ما اين 8 مورد را آوردهايم.
مرحوم علامه اميني و برادر بزرگوارمان حضرت آيت الله ميلاني در نفحات الازهار، 60 و 63 نفر از بزرگان و استوانههاي علمي اهل سنت را آوردهاند که يا شهادت به صحت حديث غدير دادهاند و يا بر تواتر حديث غدير اذعان کردهاند.
آيا اينها براي آقايان وهابي کفايت نميکند؟
براي اين ماجراجوها و اين افراد معاند و پليدي که عداوت و دشمني امير المؤمنين از تک تک الفاظ و جملاتشان کاملا ميبارد.
کافي است که چند جلسه حرفهاي اينها را گوش کنيد تا معلوم شود که اين حرفها، همه از عداوت و عناد اينها سرچشمه ميگيرد.
بيننده آقاي کامراني از اصفهان:
ميخواستم ببينم اهل سنت که حديث ثقلين و غدير را قبول دارند، چرا علي را امام اول نميدانند و به حقانيت علي ايمان ندارند و علي را به عنوان امام اول قبول ندارند؟
استاد قزويني:
تعدادي از آقايان اهل سنت به تعبير آيت الله العظمي خوئي، حجت برايشان تمام نشده است يا به سبب تقليد از پدرانشان و يا تقليد از علماء، مسئله برايشان روشن نيست و اگر مسئله برايشان روشن باشد، قطعا تصميم قاطع خواهند گرفت.
بعضي از علماء هم قضيه برايشان روشن شده است و سر دو راهي هستند.
اگر بخواهند امامت حضرت علي را نپذيرند، با مباني فکري و اعتقاديشان تطبيق نميکند و اگر بخواهند بپذيرند، مسجد و منبر و محراب و درآمد و حقوق و ديگر چيزها قطع ميشود و مريدها از اطرافشان پراکنده ميشود.
قضيه واقعا سخت است و براي همين حاضر نيستند.
بعضيها هم تغيير عقيده دادهاند و نسبت به فضائل اميرالمؤمنين مطالبي مطرح کردند و مردم آنها را کتک زدهاند و اذيت کردند تا سر حد شهادت اينها را شکنجه کردهاند.
بعضيها هم ميترسند و در باطن مطالبشان چيز ديگري است؛ ولي در ظاهر نميتوانند آشکار کنند.
ما دنبال اين نيستيم که آقايان حتما مذهب اميرالمؤمنين که اولين امام است بپذيرند؛ ولي ما اين را ميگوييم: عزيزان و برادران و خواهران گرامي، ما دوباره به دنيا نميآييم.
يک دفعه آمدهايم و وقتي که حضرت ملک الموت بيايد، پرونده براي هميشه بسته ميشود و پشيماني هيچ فايدهاي ندارد.
بيننده آقاي ريگي از خاش از اهل سنت:
شما ميگوييد: حجت بر اهل سنت تمام نشده است.
اين حجتي که شما ميگوييد، در نهج البلاغه کجا حضرت علي به امامت اشاره کرده است؟
استاد قزويني:
نهج البلاغه مگر در نزد شما حجت است؟
اگر در نهج البلاغه باشد، شما ميپذيريد؟
بيننده:
در کتاب نهج البلاغه حضرت علي اشارهاي کرده است؟
استاد قزويني:
بله.
در چند جا اشاره کرده است و ما بارها اين را گفتهايم.
مجري:
تمام کلمات حضرت علي در نهج البلاغه نيست.
استاد قزويني:
40 هزار روايت از حضرت امير نقل شده است.
موسوعه اميرالمؤمنين را ببينيد که 10 جلد است.
سيد رضي فقط خطب اميرالمؤمنين را جمع کرده است.
در نهج البلاغه بودن براي شما که سند نيست.
شما اگر ميخواهيد که حجت تمام شود، کتابهاي معتبر شما و آقاي حاکم نيشابوري نقل ميکند که پيغمبر فرمود:
إن عليا مني وأنا منه وولي كل مؤمن.
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 119
مراد از ولي چيست؟
بيننده:
اين حديث که ضعيف است.
استاد قزويني:
شما از کجا فهميدي اين حديث ضعيف است؟
بيننده:
من از طلاب هستم. از علماء پرسيدم و تحقيق کردم.
استاد قزويني:
آن کسي که به شما گفته است که ضعيف است، آدرس عوضي داده است.
آقاي حاکم نيشابوري ميگويد:
هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 119
شما امشب مراجعه کن.
بيننده:
ميشود لفظش را بگوييد؟
استاد قزويني:
إن عليا مني وأنا منه وولي كل مؤمن.
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 119
بيننده:
در غدير، پيامبر به حضرت علي چه گفته است؟
مجري:
من کنت مولاه فهذا علي مولاه؟
بيننده:
بله.
مجري:
اين ضعيف است؟
بيننده:
نه.
ادامهاش که ميگويد:
اللهم وال من والاه.
وال يعني دوست داشتن.
دوست بدار کسي را که او را دوست دارد.
با سرپرست معني نميدهد.
و در ادامه هم ميگويد:
وعاد من عاداه.
عاد به معني دشمني است.
از ادامه اين کلام مشخص ميشود.
شما خودتان عربي خواندهايد و در علم نحو تخصص داريد.
اگر معني يک حرف مشخص نشد، بر اساس معني بعديش هم فهميده ميشود.
از «عاد» که دشمني است مشخص ميشود که «وال» به معني دوست داشتن است.
استاد قزويني:
پيغمبر قبل از اين که بفرمايد:
من کنت مولاه فعلي مولاه
چه فرموده است؟
فرموده است:
ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم قلت بلى يا رسول الله قال من كنت مولاه فعلي مولاه
مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 374
آيا اين را پيغمبر فرموده است؟
بيننده:
اين جوري که نيست.
از آنجا شروع ميشود که ميفرمايد:
من کنت مولاه.
استاد قزويني:
شما قضايا را مطالعه کن.
بيننده:
ميگويم: در کتب اهل سنت: اين جوري نيست.
استاد قزويني:
آيا اين جمله که ميفرمايد:
ألست أولى بكم من أنفسكم
السنة لابن أبي عاصم، ج 2، ص 606
در کتب اهل سنت آمده است؟
در آيه 6 سوره احزاب خداي عالم ميفرمايد:
النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ
يعني در حقيقت يک ولايت تامهاي است که خداي عالم بر پيغمبر اکرم تثبيت کرده است و بزرگان و علماي شما هم اعتراف صريح دارند بر اين که اين آيه يعني پيغمبر بر همه مؤمنين ولايت تامه دارد؛ هم در امور ديني و هم در امور دنيايي.
شما کشاف زمخشري جلد3 صفحه 251 را مطالعه کنيد که ذيل آيه 6 سوره احزاب ميگويد.
در تفسير بيضاوي دارد:
في الأمور كلها.
تفسير البيضاوي، ج 4، ص 364
پيغمبر فرمود:
ألست أولى بكم من أنفسكم قالوا بلى.
السنة لابن أبي عاصم، ج 2، ص 606
بعد از اين فرمود:
من كنت مولاه فعلي مولاه.
السنة لابن أبي عاصم، ج 2، ص 606
روايتش هم صحيح است.
بيننده:
النبي آيه قرآني است.
استاد قزويني:
پيغمبر اکرم قبل از اين که بفرمايد:
من كنت مولاه فعلي مولاه
السنة لابن أبي عاصم، ج 2، ص 606
فرموده است:
ألست أولى بكم من أنفسكم قالوا بلى.
السنة لابن أبي عاصم، ج 2، ص 606
براي چي پيغمبر به آيه 6 سوره احزاب استناد کرد؟
اين را شما براي من توضيح دهيد.
بيننده:
شما قبلا گفتيد: در کتب ابن تيميه آمده است که فاطمه را زدند، ما رفتيم ديديم که در آنجا گفته بود:
قال الرافضي
يعني اين را از قول رافضي ميآورد.
استاد قزويني:
اين چه ربطي به سؤال من دارد.
مجري:
اگر نميتوانيد جواب دهيد، اشکالي ندارد. لازم نيست بحث را عوض کنيد. اين را جواب دهيد. مردم متوجه ميشوند که شما از بحث فرار ميکنيد.
بيننده:
من ميروم اين را تحقيق ميکنم؛ ولي ميگويم که مثل آن مورد نباشد.
استاد قزويني:
اگر الان من البداية والنهاية را نشان دهم.
بيننده:
البداية والنهاية کتاب تاريخي معتبري نيست.
استاد قزويني:
اولين باري است که ما ميشنويم.
البداية والنهاية مال ابن کثير دمشقي است و کتابي است تحقيقي و علمي.
شما اول بين کتاب تحقيقي و علمي و بين کتاب تاريخي فرق بگذاريد.
بيننده:
شما چرا در مورد قضيه حضرت زهرا گفتيد: اين قدر واضح بوده است که ابن تيميه هم نتوانسته انکار کند.
بعد رفتم ديدم که ابن تيميه در کتاب خودش از زبان رافضي ميگويد.
استاد قزويني:
من الان نشان ميدهم تا ببينيم که در اينجا کلمه قال الرافضي آمده است يا نه؟
شما طلبه هستيد؟
بيننده:
نه من طلبه نيستم، من دانشجو هستم.
استاد قزويني:
ايرادي ندارد. شما دروغ نگو. چهار حرفي چرندي که در شبکههاي شيطاني ميزنند، شما را گول نزد. شما اين عبارت را ميبينيد؟
بيننده:
تماس قطع شد.
استاد قزويني:
آقاي ريگي عزيز که فرار کردي اين کتاب منهاج السنة ابن تيميه است که ميگويد:
وغاية ما يقال إنه كبس البيت لينظر هل فيه شيء من مال الله الذي يقسمه وأن يعطيه لمستحقه.
منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 291
نهايت چيزي که در اين رابطه ميشود گفت: (حرف آقاي علامه حلي را ميآورد و جواب ميدهد و جوابش هم به درد نميخورد) اين قضيه هجوم خليفه دوم به خانه حضرت زهرا نهايتش اين است که به زور وارد خانه شدهاند تا ببيند که در خانه فاطمه زهرا چيزي از بيت المال دزدي کردهاند و گذاشتهاند که خليفه اول بردارد و در ميان مستحقين تقسيم کند.
اين حرف خود ابن تيميه است.
چرا دروغ ميگويي؟
اينجا آشپزخانه خانهتان نيست که حرف دروغ بزني و ما رها کنيم.
دروغ به اين آشکاري؟
اين از دروغ شاخ دار هم گذشت.
ميگويد: اين کبس البيت حرف رافضي است.
کجا دارد که اين حرف رافضي است؟
در صفحه قبل دارد:
قال الرافضي الثامن قوله في مرض....
منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 290
اين عبارت را ميآورد و در ادامهاش ميگويد:
والجواب أن القدح لا يقبل...
منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 290
بعد ميگويد: نهايت چيزي ما در اينجا ميتوانيم بگوييم:
وغاية ما يقال
منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 291
اين حرف ابن تيميه است و از رافضه جواب ميدهد و ميگويد:
إنه كبس البيت لينظر هل فيه شيء من مال الله الذي يقسمه وأن يعطيه لمستحقه
منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 291
آقاي خليفه اول به زور وارد خانه شد براي اين که نگاه کند که آيا از بيت المال چيزي هست و حضرت زهرا و حضرت امير چيزي دزدي کردهاند يا نه؟
اين توهين و اهانت صريح به حضرت امير و حضرت زهرا سلام الله عليهما است.
مجري:
ما از بينندگان عزيز ميخواهيم که بحثهاي عالمانه مطرح کنند.
استاد قزويني:
آقاي ريگي شما مسند بزار را که کتاب تاريخي نيست نگاه کن که ميگويد: پيغمبر فرمود:
ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم من كنت وليه فإن عليا وليه.
مسند البزار، ج 4، ص 41
آيا ولايت من نسبت به مؤمنين از خودشان بيشتر نيست و عامتر نيست؟
هر کس من ولي امر او هستم، علي هم ولي امر او است.
هيثمي هم که مجمع الزوائد را نوشته است و کتاب تاريخي هم نيست ميگويد:
رواه البزار ورجاله ثقات.
مجمع الزوائد، ج 9، ص 107
بيننده خانم کيميا از تهران:
عرض سلام و ادب دارم به ساحت مقدس حضرت بقية الله الاعظم آقا امام زمان مهدي فاطمه عج الله تعالي فرجه الشريف و دهه امامت را تبريک عرض ميکنم.
ميخواستم تقاضايي داشته باشم که ان شاء الله مورد عنايت و توجه حضرت صديقه اطهر قرار بگيرد، جهت شادي روح پاک و معطر و نوراني و متعالي اميرالمؤمنين امام الحق المبين و وصي بر حق رسول رب العالمين آقا علي بن أبي طالب صلوات محمدي ختم کنيد.
اللهم صل علي محمد وآل محمد و عجل فرجهم
در کتب اهل تسنن روايتي ميخواندم که ابو بکر نامهاي به پدرشان نوشتند که پدر مردم من را به عنوان خليفه مسلمين انتخاب کردند.
پدرشان سؤال ميکند که به چه علت تو را خليفه کردند؟
جناب ابو بکر سه تا دليل ميآورد.
اول ميگويند: به جهت سن و سال؛ چون من سن و سالم خيلي بالاتر بود.
پدرشان ميگويد: اگر بحث سن و سال بود که من سن و سالم از شما خيلي بيشتر است؛ پس بايد من را انتخاب ميکردند.
دليل دومشان اين بوده است که پيامبر داماد من بوده است و دختر من همسر ايشان بوده است.
پدر ايشان در جواب ميگويند: اگر دختر شما همسر پيامبر بوده است که پيامبر دختر طاهره و مطهره خودش را به فرمان خدا به عقد آقا امير المؤمنين عليه السلام درآورده است.
دليل سومشان اين بوده است که من جزء صحابه بودهام.
پدرشان ميگويد: چه کسي از علي بالاتر، چه طور تو را انتخاب کردند؟
اين را من در کتب اهل تسنن خواندهام.
اينها ميگويند: بحث دمکراسي بوده است.
ميخواهم بگويم: آقايان اهل تسنن، اين که شما ميگوييد: دموكراسي يعني انتخاب مردم بر مردم، آيا مردم ميتوانند پيامبر انتخاب کنند و آيا مردم ميتوانند امام انتخاب کنند؟
آيا مريضي که پيش پزشک ميرود بايد بگويد: براي من چه دارويي را تجويز کن؟
خود خدا بهتر ميداند که نبوت و امامت را در چه خانداني قرار دهد.
انتخاب امام و پيامبر با خدا است.
ما در روايات داريم که عمر تازيانه به دست ميگرفت و با کتک مردم را جمع ميکرد.
خود اهل سقيفه انتخاب شيطاني را شکل دادند.
اينها دم از دموكراسي ميزنند.
اگر دموكراسي بوده است و ابو بکر خيلي به مردم اهميت داده است، چرا عمر اين اهميت را نداده است و چرا عمر نگفت: دموكراسي باشد؟
چرا خود ابو بکر اين کار را نکرد و عمر را خودش شخصاً انتخاب کرد بدون نظر مردم؟
مگر نميگويند: دموكراسي و مردم سالاري و آزادي بيان و آزادي انتخاب؟
چرا ابو بکر خودش شخصاً انتخاب کرده است؟
اگر بحث دموكراسي بوده است، چرا عمر بحث خلافت را به شوراي 6 نفره موکول کرده است آن هم با هدف غصب خلافت اميرالمؤمنين؟
اينها همه خودشان ميدانند که حقيقت چيست و کتمان ميکنند.
من توصيهاي به اهل تسنن دارم مخصوصا وهابيت، که از اهل تابوت دفاع نکنيد، آنها خودشان گرفتار هستند و شما خودتان را گرفتار نکنيد.
نعمت عمر يک بار به شما عطا شده است و بايد درست استفاده کنيد.
استاد قزويني:
ما از بينندگان تقاضا داريم که اين ادبياتي که به کار ميبرند، ادبيات محترمانه و مؤدبانه باشد؛ چون ما هم بيننده اهل سنت و هم بيننده شيعه داريم.
چه شيعه و چه سني رعايت کنند و ادبياتي که مناسب با فرهنگ اهل بيت عليهم السلام است به کار ببرند.
ما نقدهايي هم که ميکنيم، تلاش کنيم که نقدهايمان در قالب و ادبياتي باشد که احساسات ديگران را جريحه دار نکند.
بعضي وقتها آدم مطالب نادرستي را قاطي مطالب خوب ميکند و ارزش حرفهاي خوب انسان هم به هدر ميرود.
بيننده آقاي رسول بخش از نيک شهر از اهل سنت:
ما اهل تسنن با شيعيان هيچ مشکلي نداريم. من از اين خانمي که الان حرف زد معذرت ميخواهم. آدم حرفي که ميزند بايد مستند و با مدرک باشد.
اين چيزي که ايشان تعريف کردند روايت بود يا جک بود؟
آدم حرفي که ميزند بايد طبق منطق يا روايت صحبت کند.
شما ميگوييد: وهابي.
ابوبکر وهابي بوده است يا از اهل تسنن بوده است؟
اينها طبق شوري خليفه تعيين کردند و کساني بودند که خلافت کردهاند.
حضرت علي خليفه چهارم بوده است و اهل تسنن هم به حضرت علي يا امام حسن و امام حسين توهين نميکنند.
براي خانم کيميا متأسف هستم به خاطر اين چيزي که تعريف کرد که نميدانم اين روايت بود يا جک؟ ما همچين روايتي نديدهايم.
استاد قزويني:
بنده به ايشان گفتم که ادبيات متناسب با اهل بيت را رعايت کنند و بعد از اعتراض من نيازي نبود که شما اعتراض کنيد.
شما اگر اين روايت را نديدهايد، نديدن شما که سند نيست.
شما همين الان کتاب شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد سني معتزلي را باز کنيد که در جلد 1 صفحه 222 ميگويد: به ابو قحافه پدر آقاي ابوبکر گفتند: پسرت خليفه شده است.
قال: لم ولوه؟ قالوا: لسنه؟ قال: أنا أسن منه
شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 138
گفت: چرا او را خليفه کردند؟ گفتند: چون سن او از علي بيشتر بود. گفت: من سنم از او بيشتر است و اگر سن ملاک باشد، بايد با من بيعت کنند.
اين چيزي است که خود علماي اهل سنت نقل کردهاند.
ما نميخواهيم بر حرفهاي خواهر عزيزمان صحه بگذاريم.
بعضي از کلماتي که گفتند، بنده به آن کلمات اعتراض کردم و گفتم: دوستان رعايت کنند که اگر مطالبي علمي هم بخواهند بگويند، در قالب ادبيات درست بگويند.
بيننده:
شما خودتان هم قبول داريد که در نامه 6 نهج البلاغه حضرت علي اعلام کرده بودند که آنها کساني بودند که مردم با آنها بيعت کردند و خود حضرت هم با همانها بيعت کردند.
استاد قزويني:
ما صد بار توضيح داديم که نامه 6 نهج البلاغه را امير المؤمنين به معاويه مينويسد.
بزرگان شما نوشتهاند که اين نامه از باب اتمام حجت است.
حضرت ميفرمايد: معاويه چرا با من بيعت نکردي؟
اگر ملاک بيعت صحابه است، صحابه با من بيعت کردهاند. چرا تو با عمر و ابو بکر و عثمان بيعت کردي؟ تو که قرآن و سنت را قبول نداري.
اگر قول صحابه را قبول داري، صحابه هم با من بيعت کردند.
چرا با من بيعت نميکني؟
اين سخن اميرالمؤمنين با معاويه است. شما کاملا دقت کنيد.
در همان خطبه دارد که اگر تمام مهاجرين جمع شوند و کسي را خليفه انتخاب کنند، بله ما هم معتقد هستيم که اگر تمام مهاجرين و انصار که امام هم در داخل آنها است با کسي بيعت کنند، ما او را امام ميدانيم؛ ولي در خود صحيح بخاري صراحت دارد که علي 6 ماه با ابو بکر بيعت نکرد و آن لحظهاي هم که خواست بيعت کند، فرمود:
وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ.
صحيح البخاري، ج 4، ص 1549
تو در رابطه با امر خلافت به ما استبداد کردي.
در کنار نامه 6 نهج البلاغه، نامه 62 نهج البلاغه هم وجود دارد و خطبه 150 و 2 نهج البلاغه هم وجود دارد.
اينها را بايد کنار هم گذاشت و بعد قضاوت کرد.
بيننده:
شما قبول نداري که ابو بکر و حضرت عمر خلافت کردند؟
استاد قزويني:
صحت خلافتشان را؟
بيننده:
در اسلام بعد از حضرت رسول، اينها خلافت نکردهاند؟
استاد قزويني:
خلافت کردن که دليل بر مشروعيت نيست. آيا يزيد بن معاويه خلافت کرد يا نکرد؟
شما قبول داريد؟
بيننده:
يزيد کسي بود که با امام حسين جنگيد؛ ولي حضرت ابو بکر و حضرت عمر و حضرت عثمان، اينها خلافت کردند. اينها کساني بودند که پرچم اسلام را بالا بردند. نبايد در رابطه با اينها اينگونه سخن بگوييم. حضرت ابو بکر يار غار پيغمبر بود و همراه پيغمبر در غار خوابيد.
استاد قزويني:
اينها روي منبر براي عوام الناس خوب است؛ ولي اين که در يک شبکه جهاني که ميليونها بيننده استاد و عالم و دانشجو دارد، اينها جز شعار چيز ديگري نيست.
بيننده:
شعار نيست. اين جوري که شما ميگوييد، فقط حضرت علي بوده است که خدا ايشان را خليفه کرده است. اينها خليفه بودند و کساني بودند که خلافت کردند.
حضرت عمر درست است که اول کافر بوده است؛ ولي بعدا مسلمان ميشود و کسي است که پرچم اسلام را در تمام کره زمين نگه داشته است.
قبر حضرت عمر کجا است؟ کنار قبر حضرت محمد صلي الله عليه وآله است.
استاد قزويني:
قبر حضرت عمر کنار قبر پيغمبر آيا غصبي است يا غير غصبي؟ اين خانه که عمر دفن شده است، خانه چه کسي بوده است؟ خانه پيغمبر بوده است يا نه؟
بيننده:
اجازه گرفته است.
استاد قزويني:
از چه کسي اجازه گرفته است.
بيننده:
از امهات المؤمنين و حضرت عائشه اجازه گرفته است.
استاد قزويني:
آيا امهات المؤمنين مالک بودهاند يا حق سکني داشتند؟
بيننده:
همسر حضرت محمد صلي الله عليه وآله بودند و مالک هستند.
استاد قزويني:
اين حرفها را براي خانم بچههايتان کنار بخاري بنشينيد، خيلي خوب است. شما ادبيات حرف زدن را ياد بگيرد. اين حرفها براي عوام الناس بگوييد خيلي خوب است. حرفي که اينجا ميزنيد بايد مستند و با دليل باشد.
ما هر حرفي که ميزنيم با حديث و آيه و آدرس است.
بعد از 6 ماه علي بيعت ميکند، در اين 6 ماه چرا علي بيعت نکرده است؟
چرا جواب نميدهيد؟
اميرالمؤمنين ميفرمايد:
وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ .
صحيح البخاري، ج 4، ص 1549
تو در حق ما استبداد کردي.
چرا به اين جواب نميدهي و به شاخه ديگري ميپري؟ اين جمله اميرالمؤمنين راست بوده است يا دروغ؟ اگر نستجير بالله دروغ گفته است، دروغگو صلاحيت خلافت را ندارد؛ اگرچه خليفه چهارم باشد.
اگر راست گفته است (اين را من از صحيح بخاري نقل کردم) چه جوابي ميدهيد؟
در همان روايت ميفرمايد: ابو بکر وقتي به خانه من ميايي، عمر را با خود نياور:
كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ.
صحيح البخاري، ج 4، ص 1549
من کراهت دارم که عمر را ببينم و نميخواهم به خانه من بيايد.
اين مال صحيح بخاري شما است.
اين که کتاب دست دوم، سوم يا کتاب شيعه نيست.
شبکه ولايت مثل شبکههاي شيطاني ديگر نيست که در آنجا مقاله بخوانند و حرفهاي بياساس بزنند.
آن خواهرمان صحبت کرد، ما احتراما حرفش را قطع نکرديم و بعد گفتيم: که اين مطالب در يک ادبياتي بايد گفته شود که مناسب با شبکه ولايت باشد.
از شما هم تقاضا ميکنيم که يا روي خط نياييد، اگر هم ميآييد، ادب صحبت کردن را ياد بگيريد و بلافاصله حرف را قطع نکنيد و وقتي من صحبت ميکنم حرف من را قطع نکنيد، سؤال ميکنم جواب من را بدهيد و از اين شاخه به آن شاخه نپريد.
مجري:
سؤال ميکند که شما خلافت را قبول نداريد.
بله آقايان در سقيفه آمدند و مسير حکومت و ولايت و وصايت را تغيير دادند.
استاد قزويني:
علي هم قبول نداشت، تعدادي از صحابه خلافت ابو بکر را قبول نداشتند.
سعد بن عبادة تا آخر عمر زير بار خلافت ابو بکر نرفت و گفت: من خلافت ابو بکر را قبول ندارم. ما آمار تعدادي از صحابه را مفصل آورديم که زير بار خلافت ابو بکر نرفتند.
در خلافت عمر گفتيم: جز استبداد چيز ديگري نبود.
خود ابوبکر مشورت ميکند و همه ميگويند: نه، علي و طلحه و زبير اعتراض ميکنند و مهاجرين و انصار اعتراض ميکنند؛ حتي خود ابن تيميه ميگويد: به ابو بکر اعتراض کردند که تو يک آدم خشن و بد اخلاق و تند را بر ما مسلط ميکني:
ماذا تقول لربك.
منهاج السنة النبوية، ج 6، ص 155
وقتي پيش خدا رفتي جواب خدا را چه خواهي داد؟
اين را بزرگان شما ميگويند، من که نميگويم.
شما در کتب خودتان با مدارک صحيح آورديد.
فقال الناس تستخلف علينا فظا غليظا فما تقول لربك إذا لقيته وقد استخلفت علينا عمر .
مصنف ابن أبي شيبة، ج 7، ص 434
توده مردم به ابوبکر گفتند: تو يک فرد بد اخلاق تند را بر ما به زور خليفه ميکني.
جواب خدا را چه خواهي داد که عمر را بر ما به عنوان خليفه تحميل ميکني؟
سند روايت صد در صد صحيح است.
امير المؤمنين و طلحه اعتراض ميکنند:
لما حضرت أبا بكر الوفاة استخلف عمر فدخل عليه علي وطلحة فقالا من استخلفت قال عمر قالا فماذا أنت قائل لربك.
الطبقات الكبرى، ج 3، ص 274
چه کسي را ميخواهي خليفه کني؟ ابا بکر گفت: عمر را ميخواهم به عنوان خليفه معرفي کنم. علي و طلحه گفتند: جواب خدا را چه خواهي داد؟
اين روايت هم کاملا صحيح است.
ابن قتيبه دارد:
فدخل عليه المهاجرون والأنصار.
الإمامة والسياسة، ج 1، ص 22
مهاجرون و انصار اعتراض کردند.
خود ابن تيميه در کتاب منهاج السنة ميگويد:
وقد تكلموا مع الصديق في ولاية عمر وقالوا ماذا تقول لربك وقد وليت علينا فظا غليظا فقال أبالله تخوفوني.
منهاج السنة النبوية، ج 6، ص 155
داريد من را از خدا ميترسانيد.
اين تعابيري است که ابن تيميه آورده است، اينها قضايايي است که در کتب شما است. عزيزان روي خط ميآيند و احترام ميگذاريم براي عزيزان اهل سنت؛ ولي در اينجا مستند حرف بزنند.
شما مطالعه کن و اشکالات و مطالب خودت را در يک صفحه يادداشت کن و بعد بگو که من فلان سؤالات را دارم.
ما هم دانه دانه جواب ميدهيم؛ نه اين که شروع کني به مقاله خواندن و داد زدن.
مجري:
بحث ما اين است که وصي پيامبر و ولي جانشين بلافصل پيامبر کيست؟
شيعه اعتقادش بر اين است که بعد از پيغمبر اميرالمؤمنين از طرف خداوند به جانشيني بلافصل رسيده است که هم آيه و هم روايت در اين زمينه داريم.
ما ميگوييم: از کتاب و سنت دليلي بر خلافت ابوبکر داريد بياوريد.
بيننده آقاي محمد پور از زاهدان:
من يک قضيه را در يک برنامه تلويزيوني شنيدم که خيلي برايم جالب بود.
اگر واقعا درست باشد، حيف است که هم عزيزان شيعه نشنوند و هم اهل تسنن.
در مورد معراج پيامبر اکرم بود که در اين برنامه اين طور بيان شد: ايشان 120 بار به معراج رفتهاند و در هر 120 بار، بيشترين تأکيدي که خدا به ايشان داشتند، راجع به جانشيني اميرالمؤمنين علي عليه السلام بوده است.
ميخواستم ببينم که همچين چيزي درست است و در کتب خودمان يا اهل تسنن عنوان شده است؟
اگر درست است اين قضيه را باز کنيد.
بيننده آقاي بامري از ايرانشهر از اهل سنت:
در حجة الوداع از چه مناطقي مردم براي انجام حج آمده بودند؟
براي حجة الوداع فقط از منطقه عربستان آمده بودند يا از ديگر مناطق هم آمده بودند؟
استاد قزويني:
آن زمان مناطق ديگر هنوز فتح نشده بود.
سرزمين اسلامي منحصر به مدينه و مکه بود که جديداً هم يمن فتح شده بود.
بيننده:
اينها همه مسيرشان يکي بود؟ با هم ميرفتند و با هم برميگشتند؟
استاد قزويني:
از مدينه افراد آمدند و مردم مکه هم بودند و از يمن و طائف هم تعدادي آمده بودند.
غير از اين چهار شهر از هيچ شهري نيامده بودند.
بيننده:
چرا پيامبر در خانه خدا امامت حضرت علي را اعلام نکرد؟
استاد قزويني:
پيغمبر صلاح ديده است که جاي ديگري بيان کند، به من و شما چه ارتباطي دارد؟
بيننده:
جايي که همه جمع هستند، چرا آنجا اعلام نکرده است و آمد در يک جاي ديگري اعلام کرد؟
استاد قزويني:
پيغمبر اکرم در مکه صلاح نديده است؛ بلکه در غدير خم صلاح ديده است.
بيننده:
يعني چه؟ براي چي صلاح نديده است؟
استاد قزويني:
آيا پيغمبر عقلش نميرسيد که آنجا اعلام کند؟ اعتراض شما به پيغمبر است؟
بيننده:
نه. منظور من اين است که همان جا اعلام ميکرد که همه بدانند که حضرت علي جانشين پيامبر است.
استاد قزويني:
پيغمبر صلاح نديده است. شما اعتراض به پيغمبر ميکنيد و کار پيغمبر را زير سؤال ميبريد.
بيننده:
چرا در آنجا اعلام نکرد تا همه بدانند و در جاي ديگري فرمود: که تعدادي حضور نداشتند؟
مجري:
شما منکر غدير هستيد؟
بيننده:
غدير اتفاق افتاده است؛ ولي براي جانشيني حضرت علي نبوده است.
اين يک قضيه ديگري بوده است که در يمن يک مشکلي پيش آمده بوده است که پيامبر خواست آن مشکل را حل کند.
استاد قزويني:
يمنيها و طائفيها رفتند و اهل مکه هم در شهر خود ماندند، چرا پيغمبر در بيابان اين مسئله را مطرح کرد؟ اگر به خاطر اعتراض مردم يمن بود، بايد در مکه مطرح ميکرد و مردم يمن هم ميشنيدند.
ميتوانيد جواب دهيد؟
در حالي که در غدير خم يمنيها و طائفيها رفته بودند و اهل مکه هم در مکه مانده بودند. چرا پيغمبر اکرم، چيزي که مربوط به يمن است، در جايي مطرح کرده است که مردم يمن در آنجا نيستند؟
بيننده:
من سواد ديني ندارم.
مجري:
نوبت جواب دادن که ميشود، دوستان ميگويند: ما طلبه نيستيم و سواد ديني نداريم.
استاد قزويني:
شما با همين اطلاعاتتان به ما جواب دهيد.
بيننده:
شما به مخالفانتان هرچي از دهنتان در ميآيد ميگوييد، با الفاظ خيلي بد با آنها صحبت ميکنيد. آقاي ريگي که از خاش تماس گرفتند، شما گفتيد: اصلا رافضي نيست.
وقتي که رافضي بود، شما گفتيد: چنين و چنان، چرا کامل نميخوانيد؟
مجري:
شما که اين را دوباره مطرح کرديد. ما که اين را کامل خوانديم و نشان داديم.
بيننده:
شما گفتيد: اصلا همچين چيزي نيست و آن را انکار کرديد. وقتي که آورديد، گفتيد: وجود دارد؛ ولي چنين و چنان است، دنبالش را کامل نخوانديد.
مجري:
آن رافضي که هست، در صفحه قبلش است و ابن تيميه ميگويد:
والجواب أن القدح لا يقبل...
منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 290
دارد حرف خودش را ميزند.
استاد قزويني:
اين دوستان عزيز ما يا توجه ندارند يا خودشان را به بيتوجهي ميزنند. اين را دقت کن؛ چون اگر جاي ديگري نقل کرديد، فرداي قيامت بايد جواب دهيد.
ميگويد:
قال الرافضي الثامن قوله في مرض موته.... والجواب
منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 290
جواب رافضي اين است.
بعد در جواب رافضي ميگويد:
وغاية ما يقال إنه كبس البيت لينظر هل فيه شيء من مال الله الذي يقسمه وأن يعطيه لمستحقه.
منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 291
اين کجايش اشکال دارد و کجايش را ما حذف کرديم و کجايش را خيانت کرديم؟
بيننده:
من منظورم اين نيست که شما خيانت کرديد، حديث را شما کامل نميخوانيد.
استاد قزويني:
اينجا که ختم صحيح بخاري يا منهاج السنة نگرفتيم که بياييم 10 صفحه از منهاج السنة را بخوانيم. ابن تيميه از علامه حلي مطلبي نقل کرده است و جواب ميدهد.
در اين جواب يک بخشي که مرتبط به بحث ما است اين است:
إنه كبس البيت لينظر هل فيه شيء من مال الله الذي يقسمه وأن يعطيه لمستحقه
منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 291
به زور وارد خانه علي شدند.
ما همين تعبير را ميخواهيم. شما از اول تا آخرش را بخوانيد و ببينيد که چه چيزي دارد که من بخواهم براي مردم بخوانم؟
ابن تيميه يک سري لاطائلات بافته است. اگر من بخواهم 5 صفحه از اينها را بخوانم 2 ساعت طول ميکشد.
بيننده:
نميخواهد تمامش را بخوانيد، فقط چکيدهاي از آن را بخوانيد تا لب مطلب خوانده شود.
استاد قزويني:
ما لب مطلب را اعلام ميکنيم.
ميگوييم: که ايشان در کنار حرفهايي که ميزند، اعتراف ميکند که ابو بکر به زور وارد خانه حضرت زهرا سلام الله عليها شده است و علت آن هم اين بود که ميخواست ببيند که حضرت زهرا سلام الله عليها چيزي دزديده است يا نه؟ آيا وجدان حضرت عالي اين را قبول ميکند؟
بيننده:
نه.
استاد قزويني:
خدا اموات شما را بيامرزد. اين عبارت ابن تيميه است:
وغاية ما يقال إنه كبس البيت لينظر هل فيه شيء من مال الله الذي يقسمه وأن يعطيه لمستحقه.
منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 291
نهايت چيزي که ما در جواب رافضي ميگوييم، اين است که ابو بکر (کبس البيت) يعني به زور وارد خانه شد، تا ببيند که چيزي از بيت المال در آنجا وجود دارد که بردارد و به مستحقين بدهد.
آيا وجدان شما ميپذيرد که در خانه علي و زهرا سلام الله عليهما، از بيت المال چيز غصبي بوده است و اينها نميخواستند که به مستحقين بدهند؟
آقاي ابا بکر ميگويد: من ميخواهم به زور وارد شوم و اموالي که شما دزديدهايد و به زور در خانه گذاشتهايد، به مستحقين بدهم.
بيننده آقا محمود از جويبار:
از آقاي قزويني تشکر ميکنم از اين که از زلزله زدگان بازديد به عمل آوردند.
من ديدم، واقعا دست شما درد نکند، بزرگواري کرديد.
استاد من، اينها رهبرشان عمر و ابابکر است که به پيغمبر ما رحم نکردند و توهين کردند. اينها حرف شنوي از پيغمبر نداشتند و اشک پيغمبر ما را درآوردند.
ديدند که علي بن ابي طالب در خيبر را کند. اينها طايفهاي همين است.
استاد قزويني:
تلاش کنيد که ادبياتتان، ادبيات محترمانه باشد.
انتقادتان را انجام دهيد؛ ولي در يک ادبياتي بريزيد که باعث رنجش نشود.
بيننده:
در کتاب خودشان است.
مجري:
ما نميخواهيم احساسات طرف مقابلمان جريحه دار شود.
بيننده:
عمر فاروق که رهبر اينها است، ميگويد: در جنگ احد فرار کرده است و وقتي که به او ميگويند: چرا فرار کردي و پيامبر را تنها گذاشتي، ميگويد: من مثل بز کوهي فرار کردم.
اين در کتب خودشان است. من توهين نميکنم، اين قوم رهبرشان اين است.
استاد قزويني:
اين تعابير، تعابير صحيحي نيست.
همين را اينگونه بگوييد: خليفه دوم نسبت به نبي مکرم چنين و چنان گفته است، آقايان به ما جواب دهند. اين طوري سؤال کنيد.
اميرالمؤمنين در تمام جنگها بوده است و خود خليفه دوم گفته است که من فرار کردم، چه جوابي داريد؟
سؤال مطرح کنيد. سؤال هم محترمانه و مؤدبانه باشد.
اين طور که بگوييم: اينها چنين و چنان هستند و همه از يک قماش هستند، اين طور درست نيست.
ما احساس ميکنيم که اگر در شبکه ولايت عزيزان که تماس ميگيرند، مطالعه داشته باشند و مطالب خود را در يک صفحه بنويسند، خيلي بهتر است.
ما شرمنده هستيم.
ما با اين که بيش از 1 ساعت براي بينندگان فرصت ميدهيم، باز دوستان به ما ميگويند: ما 6 ماه است که پشت خط هستيم و توفيق نداريم که صدايمان در شبکه ولايت پخش شود.
من خواهش عاجزانه از همه بينندگان عزيز چه شيعه و چه سني دارم که مطالبشان را به صورت سؤال يا به صورت انتقاد دربياورند و مکتوب بنويسند.
اگر مکتوب باشد، ميتوانند که يک صفحه را در 3 دقيقه بخوانند؛ ولي اگر اين طور نباشد، شايد در 20 دقيقه هم نتوانند که مطالبشان را بگويند.
اگر نوشته باشد، ميتوانند از حداکثر وقت بهترين استفاده را انجام دهند.
اگر مطالب علمي و مؤدب باشد، ما هم جواب ميدهيم و ديگر بينندهها هم استفاده ميکنند؛ ولي يک بزرگواري از شيعه يک مطالبي را مطرح کند که سر و ته نداشته باشد يا از آقايان اهل سنت، ما هم مجبور هستيم که در اينجا يا انتقاد کنيم و يا اعتراض کنيم و بحثهاي علمي حيف ميشود.
شما که روي خط ميآييد، ميليونها انسان اين برنامه را ميبينند، به احترام بينندهها، مطالب را استاندارد مرقوم کنيد. شما سؤال مطرح کنيد و ما هم دانه دانه جواب ميدهيم.
اين هم براي شما مفيد است که در وقت مديريت کرديد و هم ديگران استفاده ميکنند.
بيننده آقاي احمدي از شيراز از اهل سنت:
از حلم و بردباري جناب استاد کمال تشکر را دارم. از بينندگان پر و پا قرص شما هستم. دو آيه از قرآن را ميخواستم خدمتان عرض کنم که ما پاي بند اين هستيم و نميتوانيم به مهاجرين و انصار اهانت کنيم.
در سوره توبه آيه 100 خداوند ميفرمايد:
وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.
استاد عزيز خودش بيشتر از ما مطلع هستند که هم حضرت عمر و هم حضرت ابوبکر از مهاجرين هستند و در رکاب پيامبر بودهاند و با توجه به اين آيه قرآن که ميفرمايد: خداوند از اينها راضي است و اينها هم از خداي خود راضي هستند، آن قدرت جسارت از ما گرفته شده است؛ يعني از کل جامعه اسلامي علي الخصوص اهل سنت، نسبت به مهاجرين و انصار گرفته شده است.
ما را معذور بداريد.
به برادران شيعه عزيز خودم که شايد قرنها است که با هم زندگي ميکنيم، اين را بگوييد: نسبت به صحابه رسول الله فشارشان کمتر باشد.
در رابطه با آيه 6 سوره احزاب که گفتيد:
النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ.
دنباله آيه ميفرمايد:
وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُمْ مَعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا.
اينجا هم نسبت به ازواج رسول الله است و آنها هم طيبين و طاهرين هستند.
در رابطه با حمله حضرت عمر به خانه فاطمه زهرا سلام الله عليها، همچون حملهاي از نظر ما و از نظر هر مسلماني، نه صورت گرفته است و نه عمر و نه از عمر بزرگتر، جرأت جسارت به سگ حضرت فاطمه زهرا را ندارد و نداشتهاند و تا قيام قيامت نخواهد داشت.
اگر حضرت استاد اين آيه 100 سوره توبه را براي ما توضيح دهند خيلي خوب است.
استاد قزويني:
نظر ما اين است که نسبت به صحابه نبايد فقط ملاک آيه 100 سوره توبه و آيه 18 سوره فتح باشد.
آيات ديگري هم در رابطه با صحابه در قرآن وجود دارد.
اينها را هم ما بايد ملاک قرار دهيم.
ما معتقد هستيم که صحابه افراد خوب و بد و مؤمن و متديني و فاسقي هم داشتند.
در قرآن ميفرمايد:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ. (سوره حجرات آيه 6)
اين آيه مال منافقين که نيست، مربوط به صحابه است.
شما ببينيد که اين آيه در رابطه با چه کسي نازل شده است؟
آيا اين قضايا، آن عقيدهاي که شيعه دارد را تأييد نميکند؟
روايات متفق نقل کردهاند که مراد از اين فاسق، وليد بن عقبة صحابي است.
شما تمام تفاسير اهل سنت را مراجعه کنيد و ببينيد که در اين آيه مراد از فاسق صحابه است؟
در آيه ديگري ميفرمايد:
وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آَمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ.
سوره توبه آيه 61
اين هم در رابطه با صحابه است يا نه؟
در رابطه با همين آيه 6 سوره احزاب که ميفرمايد:
النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُمْ مَعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا
همين آيه در رابطه با چه کسي نازل شده است؟
چه کسي گفت: اگر پيغمبر بميرد، ما با همسران پيغمبر ازدواج ميکنيم و عائشه سهميه من است. آيا اين را صحابه گفتند يا نه؟ همين آقاي طلحه اين عبارت را گفت.
ما از قرآن فقط «لا تقربوا الصلاة» را نگيريم، «وانتم سکري» را هم بايد بگيريم.
بيننده:
يعني شما ميگوييد:
رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ
سوره توبه آيه 100
اين بازگشت دارد؟
استاد قزويني:
در آيه 18 سوره فتح خدا چه ميفرمايد؟
لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا.
بيننده:
اينجا تناقض دارد.
يعني شما ميگوييد: خداوند آينده نگر نبوده است و علم به آينده نداشته است که فرموده:
رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ.
سوره توبه آيه 100
استاد قزويني:
خداي عالم ميفرمايد:
لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ
سوره فتح آيه 18
شما امروز که زير شجره رضوان بيعت ميکنيد، خدا از شما راضي است؛ ولي
فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ
سوره فتح آيه 10
هر کس بعد از اين بيعت شکني کند، به خودش ضرر زده است.
قرآن را خوب بخوانيد.
بيننده:
آيه که منسوخ نشده است. با توجه به آيه که شما خوانديد، يعني آيه 100 سوره توبه نسخ شده است؟
استاد قزويني:
قرآن ميفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ
سوره فتح آيه 10
اي مسلمانها، هر کس با پيغمبر بيعت ميکند، با خدا بيعت ميکند.
بعد ميفرمايد:
فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ.
سوره فتح آيه 10
هر کس بيعت شکني کند، به خودش ضرر زده است.
اين قضيه از قضيه بلعم باعورا که بالاتر نيست.
بلعم باعورا به يک مقامي رسيد که ميفرمايد:
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آَتَيْنَاهُ آَيَاتِنَا.
سوره اعراف آيه 175
ما از آيات خودمان به بلعم داده بوديم.
به مقام ولايت تکويني رسيده بود.
وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ.
سوره اعراف آيه 176
اين مقام را نتوانست حفظ کند.
در رابطه با قضيه آيه 100 سوره توبه، همين قرآن در رابطه با اين صحابه ميفرمايد:
أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ.
سوره آل عمران آيه 144
اين هم مال قرآن است.
پيغمبر بميرد يا کشته شود، شما به دوران جاهليت برميگرديد؟
همين آقاي ابو الغادية قاتل عمار که پيغمبر فرمود:
قَاتِلُ عَمَّارٍ فِي النَّارِ
جامع الأحاديث، ج 21، ص 54 و ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 2، ص 236
اين را که قبول داريد؟
همين آقاي ابو الغادية جزء کساني است که در بيعت رضوان حضور داشته است.
در صحيح بخاري ميگويد:
عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إلى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إلى النَّارِ.
صحيح البخاري، ج 1، ص 172
آقاي ثعلبة بن حاطب که جزء السابقون الاولون است و در بدر هم حاضر بوده است؛ ولي اين آقا جزء کساني است که در قضيه مسجد ضرار شرکت داشته است.
در ميان قاتلين عثمان چه قدر از «السابقون الاولون» و چه قدر از بيعت رضوان بودهاند؟
در خود آيه شريفهاي که مطرح کرديد اگر دقت کنيد، ميفرمايد:
وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ.
سوره توبه آيه 100
اين «من»، من تبعيض است.
آن سبقت گيرندهگان اول از ميان مهاجرين و انصار.
خداي عالم حتي يک حرفش در قرآن حساب دارد.
شما بگوييد: اين «من» براي چي آمده است؟
اگر بنا بود تبعيض نباشد و مراد همه مهاجرين و انصار بود، ميفرمود:
السابقون الاولون.
نيازي به مهاجرين و انصار نداشت يا ميفرمود:
والسابقون الأولون المهاجرين والأنصار، الذين سبقوا.
نيازي به کلمه من نداشت.
در سوره بينه ميفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ.... رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ
سوره بينة آيه 7 و 8
آنهايي که ايمان آوردند و عمل صالح انجام ميدهند، خدا از آنها راضي است.
در اين آيه احتياجي به اين که السابقون الاولون باشد ندارد.
شما اين را کنار آيه 100 سوره توبه قرار دهيد.
هر کس به خدا ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد خدا از او راضي است.
اگر بنده هم اين کار را انجام دهم، خدا از من راضي است و جناب عالي هم همين طور. اين منحصر به مهاجرين و انصار يا صحابه نيست.
در آيه ديگر ميفرمايد:
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ.
سوره حجرات آيه 13
اين قضايايي که عزيزان ما استناد ميکنند، اين استنادات مشکلي را حل نميکند.
پايان
حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني