بسم الله الرحمن الرحيم
برنامه حبل المتين
استاد: آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني
14 / 08 / 1391
مجري:
روز «عيد الله الاکبر»، عيد «غدير خم» را خدمت شيفتگان اهل بيت تبريک عرض ميکنم.
يکي از شبهات وهابيت، قضيه جيش يمن است که به قول خودشان شبهه بسيار قوي و محکمي است و ميگويند: قضيه غدير که اتفاق افتاد، براي جانشيني نبوده است؛ بلکه يک شکايتي از حضرت امير شده بود و پيامبر مردم را براي حل اين مشکل در روز غدير جمع کرد.
لطف کنيد که بگوييد: حضرت امير چند مسافرت به يمن داشته است و آيا اين سفرها ارتباطي با موضوع غدير دارد؟
استاد قزويني:
اين عيد بزرگ که به تعبير آقا امام صادق سلام الله عليه، «عيد الله اکبر» است و بزرگترين عيد الهي است، به شما تبريک عرض ميکنم.
امام صادق عليه السلام ميفرمايد:
وما بعث الله عز وجل نبيا قط إلا وتعيد في هذا اليوم.
تهذيب الأحكام، الشيخ الطوسي، ج 3، ص 143
خدا هيچ پيغمبر را مبعوث نکرده است، مگر اين که مأمور بود، روز غدير را به عنوان عيد قرار دهد.
اين شبهه در گذشته هم مطرح بوده است و بزرگان پاسخ دادهاند.
اينها ميگويند: اميرالمؤمنين به يمن رفته بوده است و در آنجا با سپاه اختلاف پيدا ميکند و با سپاه برخورد تندي ميکند و اين سپاه برميگردند و پيش نبي گرامي شکايت ميکنند و اين کدورتها در قلوب صحابه گسترش پيدا ميکند و نبي گرامي در غدير مردم را جمع ميکند و ميفرمايد: اي مردم از علي شکايت نکنيد؛ چون علي آدم خوبي است.
ما در اين زمينه، روي چند موضوع بايد به دقت کار کنيم و توضيح دهيم.
براي آنهايي که قلب آگاه و گوش شنوا دارند و دنبال حقيقت هستند، مسئله روشن ميشود؛ ولي براي آنهايي که تعصب دارند و به هيچ وجه قبول نميکنند و به تعبير قرآن:
وَإِنْ يَرَوْا آَيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ.
سوره قمر آيه 2
ما با اينها هيچ کاري نداريم، اتمام حجت براي آنها است.
ما در اينجا چند موضوع داريم:
1- شبهه وهابيت در سفر علي عليه السلام به يمن؛
2- سفر امير المؤمنين براي دعوت مردم يمن به اسلام؛
3- سفر علي عليه السلام به يمن براي قضاوت؛
4- سفر علي عليه السلام به يمن براي اخذ زکات و بيت المال.
در رابطه با موضوع اول، من چند نکته از آقاي ابن کثير دمشقي که تقريبا 750 سال بعد از رحلت پيغمبر آمده است عرض ميکنم.
ايشان تمام روايات را ميآورد و يک آش شله قلمکار درست ميکند و اين سفرهاي اميرالمؤمنين را با هم مخلوط ميکند و يک نتيجه گيري ميکند و يک رمي به غيبي ميزند.
من عبارت اين کثير را ميخوانم که اين آقايان روي آن مانور ميدهند، بعد از اين که مطالب متعددي را مطرح ميکند، ميگويد: در قضيه شکايت بريده و شکايت جيش يمن، در حقيقت همان اموالي از بيت المال بود که اينها تهيه کرده بودند و از مردم گرفته بودند و بنا بود که خدمت نبي مکرم بياورند و رسول اکرم به هر نحوي که صلاح ديد، در ميان مردم و مسلمانها توزيع کند.
عبارت آقاي ابن کثير اين است:
والمقصود أن عليا لما كثر فيه القيل والقال من ذلك الجيش بسبب منعه إياهم استعمال إبل الصدقة واسترجاعه منهم الحلل التي أطلقها لهم نائبه وعلي معذور فيما فعل لكن اشتهر الكلام فيه في الحجيج فلذلك والله أعلم.
البداية والنهاية، ج 5، ص 106
مقصود از حديث غدير اين است که مردم گفتار نادرستي نسبت به اميرالمؤمنين داشتند، به خاطر اين که سپاه از شتران بيت المال و از لباسهاي بيت المال به تن کرده بودند اميرالمؤمنين از اين کار آنها جلوگيري کرد و با تندي با صحابه برخورد.
بعد ميگويد: اين عمل علي کار خوبي بوده است و معذور بوده است؛ ولي در ميان حجاج اين قضيه مشهور شد.
اين مطالب را ميآورد رمي به غيب ميکند و يک تلسکوپ زمان پيما از قرن 8 ميگذارد و با آن قرن اول را ميبيند و بعد ميگويد:
لما رجع رسول الله من حجته وتفرغ من مناسكه ورجع إلى المدينة فمر بغدير خم قام في الناس خطيبا فبرأ ساحة علي.
البداية والنهاية، ج 5، ص 106
بعد از اين که پيغمبر حجة الاسلام را انجام دادند و از مناسک حج فارغ شدند و به طرف مدينه ميآمدند و گذرشان به غدير خم افتاد، آنجا خطبه خواندند و علي بن ابي طالب را نسبت به اين بد بينيهايي که صحابه داشتند، مبرا ساخت.
ما همين جا از طرفداران اين تفکر تقاضا داريم که بگويند:
فبرأ ساحة علي
يک جملهاي به ما بگويند: که پيغمبر اکرم فرموده باشند: اي مردم شما که از علي شکايت و کدورت داريد، اين کار شما درست نيست.
يک کلمه آن هم با يک روايت جعلي و موضوع در کتابهايي مثل کتاب آقاي سيوطي که در رابطه با احاديث موضوعه دارد يا کتابي که آقاي ابن جوزي دارد، در اين کتابها يک روايتي به ما نشان دهيد که پيغمبر در خطبهاي که در غدير خم خوانده است، اشاره به کدورت صحابه از علي کرده باشد.
همين را به ما نشان دهيد، ما از شما قبول ميکنيم.
در ادامه ميگويد:
ورفع من قدره ونبه على فضله.
البداية والنهاية، ج 5، ص 106
و جايگاه علي را بالا برد و با مردم نسبت به فضيلت علي سخن گفت.
اي کاش ميگفت: که وقتي پيغمبر اين جمله را فرمود:
ورفع من قدره ونبه على فضله
چه فضيلتي از فضائل علي را بيان کرد؟
بعد ميگويد:
ليزيل ما وقر في نفوس كثير من الناس.
البداية والنهاية، ج 5، ص 106
تا کدورتهايي که در دل مردم بوده است، از بين رفته باشد.
يک جملهاي به ما نشان دهيد که پيغمبر بفرمايد: علي آدم خوبي است و مردم، از او در دل خود ناراحتي ايجاد نکنيد يا يک جملهاي که بعد از اين صحابه خدمت رسول خدا رسيده باشند و بگويند: ما فرمايش شما را قبول ميکنيم و از علي در دلمان کدورتي نميماند و يا اين که عذر خواهي کنند يا تعهد دهند يا اشاره کنند يا از خودشان دفاع کنند که اگر ما از علي کدورت داشتيم، به فلان دليل بوده است.
يک روايت ضعيف و جعلي و مکذوب در کتب اهل سنت به ما نشان دهيد که نشانگر اين باشد که در غدير نبي مکرم به خاطر شکايت سپاه يمن، مطالبي فرموده است و صحابه در برابر سخنان نبي مکرم تسليم شدهاند.
يک عبارت براي ما بياوريد ما از شما ممنون ميشويم.
دهلوي هم بعد از 1200 سال همان تعابيري را که ايشان داشته است، مطرح ميکند.
ايشان هم حتما يک تلسکوپ قويتري داشته است که 1200 سال قبل را ديده است و اين مطالب را مطرح کرده است.
در سايت سني نيوز هم اين آقايان يک سري مطالب نادرست و بياساس و دروغ را سرهم کردهاند. بدون اينکه دليل يا روايتي بياورند؛ اگرچه به کنايه يا به اشاره.
اما در رابطه با اين قضيه من چندتا جواب ميخواهم عرض کنم.
جواب اول:
مسافرت علي سلام الله عليه به يمن مربوط به سال 8 هجري است.
آقاي زيني دحلان که مفتي مکه مکرمه است و متوفاي 1304 يا 1305 است، ميگويد:
في التاريخ سنة عشر وهم لأن بعث علي إلى همدان لم يكن سنة عشر انما كان سنة عشر بعثه إلى بني مذحج واما بعثه إلى همدان فكان سنة ثمان بعد فتح مكة فيكون بعث علي إلى اليمن حصل مرتين.
أعيان الشيعة، السيد محسن الأمين، ج 1، ص 410
اين که در تاريخ آمده است که علي بن أبي طالب سال 10 براي فتح يمن رفته است، اين هيچ ارتباطي ندارد و خيالي بيشتر نيست و کساني که گفتهاند، دچار توهم شدهاند؛ چون رفتن علي به همدان براي فتح يمن، ارتباطي با سال 10 نداشته است؛ بلکه در سال 10 علي را فرستاد به سوي قبيله مذحج (يک داستان ديگري دارد که من بعدا اشاره ميکنم) بعد از فتح مکه، اول خالد رفته بود به سوي يمن بعد اميرالمؤمنين رفت و يمن را فتح کردند و غنائمي هم در آنجا به دست آوردند.
در ميان غنائم کنيزي بوده است و اميرالمؤمنين به عنوان سهم خودش گرفت يا نگرفت، ما معتقد هستيم که اينها دروغهاي شاخدار دودمان بني اميه است و ارتباطي با اميرالمؤمنين سلام الله عليه ندارد و فرضاً هم اگر انجام داده باشد، طبق تعبيري که آقايان نقل کردهاند، علي بن ابي طالب حقش در مباحث غنائم، خيلي فراتر از اينها است.
شما ببينيد که اين قضيه کاملاً روشن است که اين موضوع مربوط به سال 8 است؛ يعني 2 سال قبل از حجة الوداع.
اين آقايان در رابطه با اين عبارت آقاي زيني دحلان به ما جواب دهند که ايشان يک مورخ و فقيه و عالم بزرگ سني است و در مهد وهابيت بزرگ شده است و مفتي هم بوده است.
مثل بعضيهايي که بهرهاي از علم ندارند و همين طوري مطالب را سرهم ميکنند، نيست. اگر کسي کتابهايش را مطالعه کند، متوجه ميشود که از سرمايه علمي خوبي برخوردار است.
جواب دوم:
اين قضيه ارتباطي به حجة الوداع و قضيه غدير خم و جحفه ندارد و کساني که از اميرالمؤمنين دل نگران شده بودند و شکايت از اميرالمؤمنين داشتند، به مدينه آمدند و در مسجد نبي مکرم، شکايتشان را از اميرالمؤمنين مطرح کردند.
در کتاب معجم اوسط طبراني بعد از اين که قضايا را مطرح ميکند، ميگويد:
خالد به من دستور داد که به مدينه برو و به پيغمبر خبر بده در رابطه با آنچه که علي انجام داده است:
فقدمت المدينة ودخلت المسجد ورسول الله صلى الله عليه وسلم في منزله وناس من أصحابه على بابه.
المعجم الأوسط، ج 6، ص 162
بريده ميگويد: من وارد مدينه و داخل مسجد النبي شدم و تعدادي از صحابه هم دم در مسجد نشسته بودند.
اين را آقايان براي ما توضيح دهند که قضيه جيش يمن و شکايت بريده در مسجد است.
قرائن ديگري هم داريم.
عمر بن شاس و ابو سعيد خدري هم آمدند در مدينه و در محضر نبي مکرم شکايتشان را مطرح کردند و ارتباطي به قضيه غدير خم و برگشت نبي مکرم از حجة الوداع ندارد.
مجري:
آيا اين شکايتي که توسط صحابه انجام ميشود، نشانگر عدم روابط حسنه بين صحابه و حضرت امير نيست؟
استاد قزويني:
يکي از اشکالاتي که آقايان به ما ميگيرند، اين است که بين صحابه روابط حسنه بوده است و با هم دوست و رفيق بودند؛ ولي شيعيان ميخواهند اثبات کنند که بين صحابه عداوت بوده است و روي اين خيلي مانور ميدهند.
اگر دوستان يک مقداري دقت کنند، ميبينند که بين صحابه مخصوصا حضرت امير چه طور برخوردي بوده است که به تعبير خليفه دوم که ميگويد:
لولا سيفه لما قام عمود الإسلام.
شرح نهج البلاغة، ج 12، ص 51
اگر شمشير علي نبود، پرچم اسلام برافراشته نميشد.
همان روايتي که عرض کردم.
بريده ميگويد: داخل مسجد شدم و پيغمبر در خانهاش بود و تعدادي از صحابه دم در بودند:
فقالوا ما الخبر يا بريدة فقلت خير فتح الله على المسلمين فقالوا ما أقدمك قال جارية أخذها علي من الخمس فجئت لأخبر النبي صلى الله عليه وسلم قالوا فأخبره فإنه يسقطه من عين رسول الله صلى الله عليه وسلم.
المعجم الأوسط، ج 6، ص 162
صحابه گفتند: چه خبر؟ گفت: خوش خبر هستم، خدا به مسلمانها پيروزي عنايت کرد.
گفتند: پس چرا تو زودتر، قبل از اين که سپاه بيايد به مدينه آمدي؟ گفت: کنيزي را علي بن ابي طالب از خمس براي خودش گرفته است و استفاده شخصي کرده و تصرف در بيت المال کرده است، من هم آمدهام به پيغمبر خبر بدهم که اين داماد شما از خمس کنيزي را گرفته است (البته ميگويند: اميرالمؤمنين از خيمه بيرون آمده بود و غسل کرده بود و قطرات آب از سرشان سرازير بود، اگر علي اين کار را هم کرده است، نوش جانش و چشم دشمنان علي کور باشد.)
صحابه گفتند: برو به پيغمبر خبر بده که علي کنيزي را (ميگويند: کنيز زيبايي بود) گرفته است و تصرف کرده است، اگر اين خبر را بدهي، علي از چشم پيغمبر ميافتد.
ظاهرا آن صحابهاي بودند که کنار زن و بچهشان راحت خوابيده بودند و اهل جنگ نبودند و يا حداقل در قضيه جنگ يمن شرکت نداشتند، به جاي اين که بگويند علي زحمت کشيده و کاري که خالد در 6 ماه تلاش نتوانست انجام دهد، علي انجام داده است و فتح کرده است و به او خسته نباشيد بگويند، ميگويند: برويد به پيغمبر بگوييد، تا علي از چشم پيغمبر بيافتد.
دوستان به ما جواب دهند که اين عبارت:
يسقطه من عين رسول الله صلى الله عليه وسلم.
دلالت بر رابطه حسنه بين علي و صحابه دارد يا اينها نشان ميدهد که اينها از علي عقده داشتند؟
در روايتي که ابن اثير و ابن ابي شيبه استاد بخاري دارند، ميگويد:
فاستعمل عليهم عليَّ بن أبي طالب، فمضى في السَّرِيَّةِ، فأصاب جارية، فأنكروا عليه
جامع الاصول، ج 8، ص 652
داستانش اين است که غنائمي که به دست آمد را تقسيم کرد و غنيمت هر گروه را جدا کرد و اين غنائم مربوط به بني هاشم را تقسيم بندي کرد و بعضي از اينهايي که کم بود، قرعه انداختند و قرعه براي اين کنيز به نام علي بن ابي طالب افتاد.
اين آقايان خودشان شاهد بودند.
علي بن ابي طالب، طبق دستور اسلامي اين تقسيمها را انجام داده است.
بعد ميگويد:
فأنكروا عليه وتَعَاقَدَ أربعة من أصحاب النبيِّ صلى الله عليه وسلم، فقالوا : إِذا لقينا رسولَ الله صلى الله عليه وسلم أخبرناه بما صنع عليّ.
جامع الاصول، ج 8، ص 652
صحابه اين کار علي بن ابي طالب را بد شمردند و چهار نفر از صحابه پيامبر با هم پيمان بستند که از علي بن ابي طالب پيش پيغمبر سعايت کنند.
در روايت ابن ابي شيبه ميگويد:
فتعاقد أربعة من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم
مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 372 و اسد الغابة، ج 4، ص 116
اينها با هم پيمان بستند و گفتند:
إِذا لقينا رسولَ الله صلى الله عليه وسلم أخبرناه بما صنع عليّ
جامع الاصول، ج 8، ص 652
هر وقت پيغمبر را ببينيم، کاري را که علي انجام داده است، به پيغمبر خبر ميدهيم.
خود ذهبي در تاريخ الاسلام، اين را به عنوان يک مسئله قطعي آورده است و ميگويد:
فأصاب علي جاريةً فتعاقد أربعة من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم لنخبرنه.
تاريخ الإسلام، ج 3، ص 630
علي بن ابي طالب نسبت به آن کنيزي که از غنائم قرعه به نام او افتاده بود، تصرف کرد و چهار نفر از صحابه با هم عهد و پيمان بستند که نزد پيغمبر بيايند و از علي شکايت کنند تا آنجايي که پيغمبر فرمود:
ما تريدون من علي
تاريخ الإسلام، ج 3، ص 631
از جان علي چه ميخواهيد؟
اين را آقايان يک مقداري دقت کنند.
آن دسته از عزيزان اهل سنت که بياطلاع هستند و تاريخ را برايشان نگفتهاند يا خودشان تاريخ را نديدهاند، من تقاضا دارم کساني که دنبال حقيقت ميگردند، اين مطالب را مراجعه کنند و ببينند که واقعا اين عباراتي که ما نمايش ميدهيم و نقل ميکنيم، درست است يا نه؟
آقاي ذهبي که اين عبارت را نقل ميکند، نقد سندي دارد يا نقد دلالي دارد؟
حضرت ميفرمايد:
ما تريدون من علي علي مني وأنا منه، وهو ولي كل مؤمن بعدي.
تاريخ الإسلام، ج 3، ص 631
از علي چه ميخواهيد؟ علي از من پيغمبر است و من پيغمبر از علي هستم و او ولي امر تمام مؤمنين بعد از من است.
در ادامه ميگويد:
أخرجه أحمد في المسند والترمذي، وحسنه والنسائي.
تاريخ الإسلام، ج 3، ص 631
احمد در مسندش آورده است (من عرض خواهم کرد که محققين احمد تصحيح کردهاند مثل احمد الزين) و ترمزي هم نقل کرده است و گفته است که روايت حسن و معتبر است و نسائي هم نقل کرده است.
آقاي ذهبي با تأييد بر اعتبار روايت، آورده است.
دوستان به ما جواب دهند که اين سعايت صحابه، آيا اين روابط حسنه بين صحابه و اميرالمؤمنين را اثبات ميکند يا چيز ديگري بوده است؟
برخورد نبي مکرم با اينها چه بوده است؟
به فرض علي جاريهاي را تصرف کرده است و صحابه هم آمدهاند شکايت کردند، اينها زمينه سازي شد، پيغمبر فرمود: علي از من است و من از علي هستم و او ولي همه مؤمنين بعد از من است.
ان شاء الله ما در رابطه با حديث ولايت در قضيه جيش يمن مفصل صحبت خواهيم کرد.
مجري:
برخورد پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله در برابر شکايت جيش يمن چگونه بوده است؟
استاد قزويني:
پيامبر همان تعبيري را که احمد بن حنبل در مسند خودش آورده است فرموده است و همچنين آقاي ذهبي در تاريخ اسلام و آقاي نسائي داشت که از قول بريده بود.
تمام اين مباحث همه به بريده برميگردد.
ميگويد:
فَكَتَبَ معي خَالِدُ بن الْوَلِيدِ إلى رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم بخبره بِذَلِكَ.
مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 356 و سنن النسائي الكبرى، ج 5، ص 133
قضايا را نقل ميکند که علي کنيزي را گرفت و خالد نامهاي نوشت به پيغمبر و اين ماجرا را خبر داد و ميگويد: وقتي که خدمت پيغمبر رسيدم و نامه خالد را به پيغمبر دادم:
فَرَأَيْتُ الْغَضَبَ في وَجْهِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم.
مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 356 و سنن النسائي الكبرى، ج 5، ص 133
غضب و خشم را در چهره پيغمبر ديدم.
عزيزان اهل سنت، من طرف سخنم با شما است و کاري با اين وهابيها و با کساني که در روز روشن آفتاب را انکار ميکنند، ندارم (البته در ميان وهابيت همه اين طور نيستند، ما با وهابيت تکفيري کاري نداريم و گرنه در ميان وهابيت، دانشمندان و افراد منصفي هستند که وقتي قضايا برايشان روشن ميشود، بياختيار ميپذيرند)
در ادامه ميگويد:
فقلت يا رَسُولَ اللَّهِ هذا مَكَانُ الْعَائِذِ بعثتني مع رَجُلٍ وأمرتني ان أُطِيعَهُ فَفَعَلْتُ ما أُرْسِلْتُ بِهِ فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لاَ تَقَعْ في علي فإنه مِنِّى وأنا منه وهو وَلِيُّكُمْ بعدي وانه مِنِّى وأنا منه وهو وَلِيُّكُمْ بعدي.
مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 356 و سنن النسائي الكبرى، ج 5، ص 133
من پناه ميبرم از اين که موجب غضب شما شدم، يا رسول الله من را با خالد فرستادي و دستور دادي که از او اطاعت کنم و فرمانده من بوده است و نامه را او نوشته است، رسول الله فرمود: در رابطه با علي حرف بد نزن؛ چون علي از من است و من از علي هستم و او ولي شما بعد از من است.
جناب حمزه احمد الزين روايت را نقل ميکند و ميگويد:
اسناده صحيح.
مسند احمد جلد 16 ص 486
در روايتي که طبراني از بريده دارد، ميگويد: قبل از اين که نامه را ببرد، ما در مسجد با صحابه صحبت ميکرديم و صحابه گفتند: برو به پيغمبر بگو تا علي از چشم پيغمبر بيافتد، چهار نفر هم پيمان شدند و اين به گوش پيغمبر رسيد:
فخرج مغضبا وقال ما بال أقوام ينتقصون عليا من ينتقص عليا فقد انتقصني ومن فارق عليا فقد فارقني إن عليا مني وأنا منه.
المعجم الأوسط، ج 6، ص 162
از حجره خودشان در حال غضب بيرون آمد و فرمود: اينهايي که از علي بد گويي ميکنند و تنقيص ميکنند، چهشان است؟ يا به عبارت ديگر چه مرضي دارند؟ هر کس از علي بدگويي کند و علي را تنقيص کند، من پيغمبر را تنقيص کرده است و هر کس از علي جدا شود، از من جدا شده است.
اين که کتاب بحار الانوار و انوار نعمانيه نيست که شما بگوييد: چنين و چنان است.
در روايت ابن ابي شيبه است:
فأقبل إليه رسول الله يعرف الغضب في وجهه فقال ما تريدون من علي ما تريدون من علي علي مني وأنا من علي وعلي ولي كل مؤمن بعدي.
مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 372 و 373
نبي مکرم طرف بريده ميرفت، در حالي که غضب و خشم از چهره پيغمبر کاملا نمايان بود.
در روايت احمد بن حنبل، بريده ميگويد: پيغمبر فرمود:
كَيْفَ رَأَيْتُمْ صَحَابَةَ صَاحِبِكُمْ قال فأما شَكَوْتُهُ أو شَكَاهُ غيري قال فَرَفَعْتُ رأسي وَكُنْتُ رَجُلاً مِكْبَاباً قال فإذا النبي صلى الله عليه وسلم قَدِ احْمَرَّ وجهة قال وهو يقول من كنت وَلِيَّهُ فَعَلِىٌّ وَلِيُّهُ.
مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 350
يا من شکايت کردم از علي يا شخص ديگري، من با هرکس که حرف ميزدم به چهرهاش نگاه نميکردم بلکه به زمين نگاه ميکردم و سرم را پايين ميانداختم (مکباب؛ يعني: آن کسي که هميشه جلوي پايش و زمين را نگاه ميکند) وقتي سرم را بلند کردم، ديدم که از شدت غضب چهره نبي مکرم سرخ شده است و با چهره برافروخته و سرخ فرمود: هرکس من ولي امر او هستم، علي هم ولي امر اوست.
آقايان عزيز و برادران گرامي، يک ذره انصاف دهيد و يک ذره اين عقل را به کار بندازيم و وجدانمان را قاضي قرار دهيم، اين سندها حجت است و فرداي قيامت بايد براي اينها جواب دهيم.
جناب بزار که متوفاي 292 است ميگويد:
فإذا النبي قد احمر وجهه هو يقول: من كنت وليه فعليّ وليه فقلت، لا أسوءك فيه أبدا.
مسند البزار، ج 10، ص 258
پيغمبر چهره مبارکشان سرخ شده بود و فرمود: هرکس من ولي او هستم، علي هم ولي اوست، بريده ميگويد: يا رسول الله من در رابطه با علي خاطر شما را آزرده نخواهم کرد.
آقاي هيثمي ميگويد:
رواه البزار ورجاله رجال الصحيح.
مجمع الزوائد، ج 9، ص 108
نگويند: يک روايتي بوده است و آن هم ضعيف است.
هيثمي ميگويد: رجالي که بزار آورده است، رجال صحيحي است.
احمد الزين ميگويد: روايت صحيح است.
روايت بعدي از حاکم نيشابوري است.
من اينها را با تعابير مختلف ميآورم تا بعضي از اين وجدانهاي خفتهي عزيزان و برادران گراميمان بيدار شود و يک تلنگري باشد.
اگر يک يا دو روايت نتواند کسي را بيدار کند، حداقل 8 روايت در مجموع يک تلنگري ميتواند باشد.
آن عزيزي که در همان جلسه قبل آمده بود و گفت: اين مردم يمن بودند که شکايت کردند و پيغمبر فرمود:
من کنت مولاه فعلي مولاه
علي آدم خوبي است.
ما که نميخواستيم وارد اين قضيه شويم.
اين شبهه و سؤال دو بزرگوار عزيزمان که از اهل سنت بودند و از استان کردستان و عزيز ديگري از استان سيستان و بلوچستان، اينها ما را وادار کردند که قضيه را مو شکافي کنيم.
آقاي حاکم نيشابوري از بريده نقل ميکند:
غزوت مع علي إلى اليمن فرأيت منه جفوة.
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 119
از علي جفا ديدم.
بايد آقايان جواب دهند که جفا ديدم؛ يعني چه؟
اگر فرضا علي بن ابي طالب در رابطه با تقسيم بيت المال در حق خودش تصرف کند، اين جفا است؟
فرضا اگر مربوط باشد به قضيه مسافرت علي بن ابي طالب در سال 10 که مربوط به آمدن اميرالمؤمنين از يمن به حج است (اين هفته ما مفصل سفر سوم اميرالمؤمنين به يمن را هم مطرح ميکنيم که مطالب شنيدني دارد، ان شاء الله عزيزان ما يک مقداري با چشم باز و منصفانه و دور از تعصب اين قضايا را ببينند.) آيا اين جفا است؟
به قول ابن کثير:
وعلي معذور فيما فعل
البداية والنهاية، ج 5، ص 106
ميگويد:
فقدمت على رسول الله صلى الله عليه وسلم فذكرت عليا فتنقصته فرأيت وجه رسول الله صلى الله عليه وسلم يتغير فقال يا بريدة ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم قلت بلى يا رسول الله فقال من كنت مولاه فعلي مولاه وذكر الحديث هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه.
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 119
آمدم خدمت نبي مکرم (قبلا آمده بود که فقدمت الي المدينه) از علي سخن گفتم و علي را تنقيص کردم و ديدم که صورت پيغمبر دارد تغيير ميکند، حضرت فرمود: آيا من ولايتم بر مؤمنين از خود مؤمنين بيشتر نيست؟ گفتم: بله، فرمود: هرکس من مولاي او هستم، علي هم مولاي اوست.
اين ارتباطي به غدير ندارد.
ميفرمايد:
ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم.
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 119
آيا من ولايتم بر مؤمنين از خودشان بيشتر نيست و بعد ميفرمايد: هر کس که من مولاي او هستم (يعني هر کس من ولايت تامه بر او دارم) علي هم ولايت تامه دارد.
بعد ميگويد:
هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه.
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 119
روايت ديگري که حاکم ميآورد، شنيدني است.
ايشان ميگويد: اين روايت صحيح است و شرايط صحيح مسلم را هم دارد.
حاکم از عمران بن حسين نقل ميکند:
بعث رسول الله صلى الله عليه وسلم سرية واستعمل عليهم علي بن أبي طالب رضي الله عنه فمضى علي في السرية فأصاب جارية فأنكروا ذلك عليه.
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 119
همان قضايايي که طبري و ديگران آوردهاند تعريف ميکند، ميگويد: علي بن ابي طالب يک جاريهاي را گرفت و صحابه بر او خرده گرفتند و چهار نفر از اصحاب پيغمبر هم پيمان شدند که خدمت پيغمبر برسيم:
لأخبرناه بما صنع علي.
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 119
خبر ميدهيم که علي چه کار بد و زشتي کرده است و بيت المالي که بين همه تقسيم کرده است، در سهم خودش تصرف کرده است.
بعد ميگويد:
قال عمران وكان المسلمون إذا قدموا من سفر بدءوا برسول الله صلى الله عليه وسلم فنظروا إليه وسلموا عليه ثم انصرفوا إلى رحالهم
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 119
مسلمانها عادتشان اين بود که وقتي از سفر، به مدينه ميآمدند، اول خدمت پيغمبر ميرسيدند و پيغمبر به اينها نگاه ميکرد و سلام ميکردند و بعد برميگشتند به خانههايشان.
اين هم که نشان ميدهد، اگر در سفر حج بودند و در خدمت پيغمبر بودند و قيل و قال شد، دروغ است. در قضيه غدير خم «قدموا من سفر» نيست.
اينها در حال سفر بودند. خود روايت داد ميزند که اين قضيه دروغ است.
بعد ميگويد:
فلما قدمت السرية سلموا على رسول الله صلى الله عليه وسلم.
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 119
وقتي که از اين سفر برگشتيم، رفتيم خدمت پيغمبر و سلام داديم به پيغمبر:
فقام أحد الأربعة فقال يا رسول الله ألم تر أن عليا صنع كذا وكذا
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 119
آن چهار نفري که هم پيمان شده بودند که از علي پيش پيغمبر شکايت و سعايت کنند، (به قول يکي از بزرگان اي کاش آقاي حاکم، اسامي اين چهار نفر را روشن ميکرد که چه کساني بودند) يکي از اين صحابه بلند شد و گفت: يا رسول الله نميبيني که علي چه کار بدي کرده است، يک کنيزي از بيت المال که سهم خودش بوده است، در او تصرف کرده است.
دختر شما در خانهاش است.
ميخواهند پيغمبر را تحريک کنند، تصور ميکنند که نبي مکرم يک فرد عادي است و اگر بگويند: داماد شما رفته بر روي دختر شما يک کنيزي گرفته است، پيغمبر عصباني ميشود و آن حديث ساختگي و افسانهاي مسور بن مخرمه درست کرده که ايها الناس علي ميخواهد زن بگيرد، اول دختر من را طلاق بده بعد برو.
با آن خرافات و مزخرفاتي که درست کردند و در صحاح هم نقل شده است.
گفتند: يا رسول الله آيا نميبيني که علي چه کار کرده است؟
فأعرض عنه ثم قام الثاني فقال مثل ذلك فأعرض عنه ثم قام الثالث فقال مثل ذلك فأعرض عنه ثم قام الرابع فقال يا رسول الله
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 119
پيغمبر از او صورتش را برگرداند.
عزيز اهل سنت تو را به خدا و به قيامت قسم ميدهم که يک مقداري دقت کن.
از علي شکايت ميکنند، پيغمبر از او روي برميگرداند.
نفر دوم شکايت کرد، پيغمبر از او روي گرداند.
نفر سوم بلند شد، پيغمبر از او روي گرداند.
نفر چهارم بلند شد و گفت: يارسول الله:
ألم تر أن عليا صنع كذا وكذا فأقبل عليه رسول الله صلى الله عليه وسلم والغضب في وجهه فقال ما تريدون من علي إن عليا مني وأنا منه وولي كل مؤمن.
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 119
چهار نفر آمدهاند و از علي شکايت کردند که اگر بينه هم باشد، 2 نفر کفايت ميکند.
اگر واقعا کار علي نادرست بود، بايد پيغمبر عکس العمل نشان ميداد.
پيغمبر رو به اينها کرد و به جاي اين که به حرف اينها ترتيب اثر دهد، از کار اينها غضبناک شد و فرمود: از جان علي چه ميخواهيد؟ علي از من است و من از علي هستم و ولي همه مؤمنين است.
بعد ميگويد:
هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه.
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 119
اين حديث صحيح است و شرايط صحيح مسلم در اين روايت وجود دارد.
دوستان يک مقداري دقت کنند و ببينند که اين مسئله از چه قرار است و داستان چيست.
مجري:
اين روايات با صراحت ميگويد: غضب را در چهره حضرت رسول صلي الله عليه وآله ديديم يا حضرت بيرون آمد در حالي که غضبناک بود از اين کاري که ما کرده بوديم.
از منظر قرآن حكم کساني که پيامبر را خشمگين و غضبناک ميکنند و يا او را اذيت و آزار ميدهند، چيست و نتيجه خشم پيامبر چيست؟
استاد قزويني:
من نميخواهم زياد توضيح دهم؛ ولي عزيزان سوره احزاب آيه 36 و آيه 57 را ملاحظه کنند.
ما در اين روايات که با سند صحيح بود، نقل کرديم:
فخرج مغضبا.
المعجم الأوسط، ج 6، ص 162
فَرَأَيْتُ الْغَضَبَ في وَجْهِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم.
مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 356 و سنن النسائي الكبرى، ج 5، ص 133
يعرف الغضب في وجهه.
مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 372 و 373
قَدِ احْمَرَّ وجهة.
مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 350
وجه رسول الله صلى الله عليه وسلم يتغير.
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 119
و فرمود:
ما تريدون من علي.
مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 372 و 373
ما بال أقوام ينتقصون عليا من ينتقص عليا فقد انتقصني.
المعجم الأوسط، ج 6، ص 162
در آيه 36 سوره احزاب ميفرمايد:
وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا.
يا در آيه ديگر ميفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآَخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا.
سوره احزاب آيه 57
آنهايي که خدا و پيغمبر را اذيت ميکنند.
اينها واقعا مقدمات اذيت را فراهم کردند يا نه؟
فخرج مغضبا.
المعجم الأوسط، ج 6، ص 162
يعرف الغضب في وجهه.
مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 372 و 373
وجه رسول الله صلى الله عليه وسلم يتغير.
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 119
قَدِ احْمَرَّ وجهة.
مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 350
آيا اينها اذيت پيغمبر است يا نه؟
اين را آقايان به ما جواب دهند که آيا اين کار صحابه با عدالت صحابه تطبيق ميکند؟
شايد اينجا هم آقايان صحابه اجتهاد کردهاند که پيغمبر را ناراحت و غضبناک و عصباني کردند و چهره پيغمبر تغيير کرد و سرخ شد، به خاطر اجتهادشان بوده است و از اين کار ثوابي هم ميبرند؛ چون اينها مجتهد بودند.
مجتهد اگر خطا کرد پاداش هم ميبرد. اين هم يکي از آن هزاران سؤال بيپاسخ است.
مجري:
آيا کلماتي که حضرت در برابر شکايت اين شکايت کنندگان فرمودند، دلالت بر ولايت حضرت امير نميکند؟
استاد قزويني:
ما در لا به لاي اين مطالب اشاره داشتيم، در خانه اگر کس است يک حرف بس است.
در روايت طبراني که ما نقل کرديم نبي گرامي ميفرمايد:
وقال يا بريدة أما علمت أن لعلي أكثر من الجارية التي أخذ.
المعجم الأوسط، ج 6، ص 163
آيا خبر نداري که حق علي خيلي بيشتر از يک کنيزي است که گرفته است؟
اينها گفتند: علي رفته کنيزي گرفته است تا پيامبر به خاطر اين که علي دامادش است و به خاطر دخترش، غيرت به خرج دهد.
پيغمبر فرمود: علي گرفته که گرفته، نوش جانش که گرفته است، حق علي بالاتر از اين است. بعد ميفرمايد:
وأنه وليكم من بعدي فقلت يا رسول الله بالصحبة إلا بسطت يدك حتى أبايعك على الإسلام جديدا.
المعجم الأوسط، ج 6، ص 163
علي ولي امر شما است، پيغمبر تو را قسمت ميدهم به صحبت من با تو، دستت را جلو بياور تا من با تو به اسلام جديد بيعت کنم (يعني احساس ميکند که با اين کاري که کرد و پيغمبر را غضبناک کرد، از دين خارج شده است)
من در رابطه با ولي بعدا صحبت ميکنم.
اذيت کردن پيامبر خيلي کار بزرگي است.
بريده اين قضيه را ميفهمد که از چه قرار است که ميگويد: يا رسول الله من ميخواهم دوباره به اسلام جديد با تو بيعت کنم.
در ادامه ميگويد:
فما فارقته حتى بايعته على الإسلام .
المعجم الأوسط، ج 6، ص 163
از پيغمبر جدا نشدم و اصرار کردم تا اين که با پيغمبر بر اسلام بيعت کردم.
عزيزان يک مقداري دقت کنيد.
ما بياييم چندين ساعت در رابطه با همين روايت توضيح دهيم، باز هم کم است که اين شکايت و آن سخن نبي مکرم که فرموده است:
وأنه وليكم من بعدي.
المعجم الأوسط، ج 6، ص 163
و اين که قسم ميدهد که دوباره با پيغمبر به اسلام جديد بيعت کند.
در روايت حاکم که عرض کرديم که فرمود:
إن عليا مني وأنا منه وولي كل مؤمن.
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 119
ايشان هم گفته است:
هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه.
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 119
اين حديث صحيح است و شرط مسلم را دارد.
ذهبي هم تصحيح کرده است.
آقاي الباني در کتاب سلسلة الحاديث الصحيحه جلد 5 صفحه 222، اين حديث ولايت را تصحيح کرده است.
در عبارت آقاي احمد بن حنبل پيامبر ميفرمايد:
من كنت وَلِيَّهُ فَعَلِىٌّ وَلِيُّهُ.
مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 350
هر کس من ولي او هستم، علي هم ولي او است.
هيثمي هم ميگويد:
رواه البزار ورجاله رجال الصحيح.
مجمع الزوائد، ج 9، ص 108
اين روايت که احمد بن حنبل آورده است، بزار هم آورده است و رجالش رجال صحيح است.
ابن حجر را همين عبارت را در جلد 8 فتح الباري صفحه 53 آورده است.
نبي مکرم فرمود:
علي ولي کل مؤمن بعدي.
در رابطه با کلمه ولي که ما بارها گفتيم، خليفه دوم ميگويد:
فلما تُوُفِّيَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال أبو بَكْرٍ أنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم
صحيح مسلم، ج 3، ص 1378
وقتي که پيغمبر از دنيا رفت، ابوبکر گفت: من ولي پيغمبر هستم.
اين آقاياني که کليپ ساختهاند و ميگويند:
من کنت مولاه فعلي مولاه
اگر اين روايت به معني خليفه باشد به اين معنا ميشود که من خليفه هر کس هستم، علي هم خليفه او خواهد بود.
ما به آقاي مراد زهي قول داديم که تا شب چهارشنبه حاشيه نزنيم؛ ولي من بينندگان عزيز را به قضاوت فرا ميخوانم که اينها اين کليپ را درست کردند و زياد هم پخش ميکنند که هر کس من خليفه او هستم، علي هم خليفه او است.
ببينيد که چه طور معنا کردند.
در رابطه با اين روايت که ميفرمايد:
من كنت وَلِيَّهُ فَعَلِىٌّ وَلِيُّهُ.
در اينجا چه ميگويند؟
در اينجا که ميگويد:
قال أبو بَكْرٍ أنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم.
صحيح مسلم، ج 3، ص 1378
اينجا را چه معنايي ميکنند؟
يا ابو بکر ميگويد:
وليتكم ولست بخيركم .
البداية والنهاية، ج 5، ص 248
من ولي شما شدم؛ يعني ولي امر شدم.
در من کنت مولاه هم يعني هر کس من ولي امر او هستم.
پيغمبر اکرم به چه زباني بگويد؟
در چندين روايت صحيح پيغمبر ميفرمايد:
ألست أولى بكم من أنفسكم .
السنة لابن أبي عاصم، ج 2، ص 606
ألست أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ من أَنْفُسِهِمْ.
مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 372
اين عبارتها را براي اين ميفرمايد که ما بفهميم.
براي اين نيست که ما بگوييم: من کنت مولاه؛ يعني پيغمبر خليفه هر کس بوده است، علي هم خليفه اوست.
ابابکر ميگويد: من ولي و خليفه شما شدم و بهترين شما نبودم.
ابن کثير هم ميگويد: سند اين روايت صحيح است.
در آخر عمرش گفت:
وَلَّيْتُ عليكم عمرَ .
جامع الاصول، ج 4، ص 109
از کلمه ولي استفاده کردم و ميگويد: من عمر را خليفه شما قرار دادم.
بعد از اين که ابوبکر در آن مرضي که از دنيا رفت و وصيت نامه را داد که آقاي عثمان بنويسد و افتاد و غش کرد و دوباره به حال طبيعي آمد، به عثمان گفت: چه کار کردي؟
عثمان گفت: نوشتم که خليفه بعد از من عمر است.
ابوبکر گفت: به به خيلي کار خوبي کردي، اگر اسم خودت را هم مينوشتي، شايسته بودي.
بعد گفت:
اللهم وليته بغير أمر نبيك.
الثقات، ج 2، ص 193
من عمر را ولي قرار دادم؛ يعني خليفه قرار دادم، بدون اين که پيغمبر به من دستور داده باشد.
همچنين خود عمر خطاب ميگويد:
لو أدركت سالماً مولى أبي حذيفة لوليته.
نور القبس، ج 1، ص 76
اين خيلي واضح و روشن است و احتياجي به چيزي ندارد.
کلمه مولي هم نيست که آقايان در معناي آن شک کنند.
عثمان ميگويد:
قد وليت أمركم فأستعين الله.
أنساب الأشراف، ج 2، ص 263
چه طور شد که اگر کلمه ولي در زبان آقاي عمر و ابوبکر و عثمان استعمال شود، معناي خلافت ميدهد؛ ولي اگر در زبان نبي مکرم استعمال شود، آنجا به معناي دوستي و ناصر است.
يعني اي مردم هر که من دوست او هستم، علي هم دوست اوست.
مگر قرآن نفرموده است:
وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ
سوره توبه آيه 71
چه نيازي به اين قضيه است با اين آيه؟
چرا به جاي اين که بفرمايد:
من كنت وَلِيَّهُ فَعَلِىٌّ وَلِيُّهُ
نفرموده:
من کان يحبني فليحب عليا
اين خيلي روشن بود.
پيغمبر اکرم کسي است که:
اول من نطق بالضاد
حکيم و فصيح و بليغ است.
نميآيد يک جملهاي استعمال کند که فصيح نباشد.
اگر اين طور باشد ابوبکر هم گفته است: من دوست پيغمبر هستم و ديگران دشمن پيغمبر بودند.
ميگويد: اي مردم شما من را به عنوان دوست و رفيق انتخاب کرديد؛ ولي من بهترين شما نيستم.
ميگويد: اي مردم بعد من دوست شما عمر است.
آيا اين معنا را ميدهد؟
اينجا کلمه ولي به معناي ولي امر است.
همان تعبيري را که قرآن دارد:
النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ
سوره احزاب آيه 6
اين بالاترين مقام نبي مکرم است که ولايت تامه بر مردم دارد که ولايتش بر مؤمنين از خود مؤمنين بر خودشان قويتر است.
بيننده آقاي هليلي از اصفهان:
عرض تبريک دارم به مناسبت عيد سعيد غدير به محضر حضرت عالي و آيت الله قزويني و تمامي بينندگان بزرگوار.
من يک مطلبي را در رابطه با روايت شريف «من کنت مولاه فهذا علي مولاه» ميخواهم بيان کنم.
در رابطه با اين روايت پيامبر، که در غالب تفاسير اهل سنت در ذيل آيه مبارکه 67 سوره آل عمران بيان ميفرمايد:
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک.
اشاره شده است به اين که اين آيه در شأن علي بن ابي طالب عليه الصلاة والسلام نازل شده است و غالب تفاسير و کتب اهل سنت، به سند صحيح اين را بيان کردند، از جمله روح المعاني آلوسي جلد 5 صفحه 67 و تفسير ثعلبي جلد 1 صفحه 769 و تفسير فخر رازي مفاتيح الغيب جلد 6 صفحه 113.
مجري:
ما يک جلسه مفصل اين آيه را بحث کرديم، بيننده برنامه ما بوديد؟
بيننده:
ميخواهم يک مطلبي را عرض کنم در رابطه با اين که اينها نگويند که شأن نزول هم اشکال دارد.
نسبت به نظر اين آقايان که ميگويند: مولي به معناي دوست است.
اولا: وجود مقدس پيامبر ابراز دوستي اميرالمؤمنين را بيان کردند.
آنچه که بيان فرموده است، در غالب روايات وجود دارد.
من دو تا سؤال دارم.
طبق اين آيه شريفه مسئله دوستي اميرالمؤمنين آن قدر مهم بوده است که خداوند اشاره به ابلاغ ميکند و با لحن قاطع ميفرمايد: اي پيامبر اين را بيان کن و خداوند تو را از شر مردم محفوظ ميکند.
آيا دوستي اميرالمؤمنين آن قدر مهم است که خداوند در قرآن، اتمام رسالت پيامبر را مشروط به ابلاغ دوستي اميرالمؤمنين بيان ميکند، آن هم دوستي بين يک عده خواصي بين مردم که ميخواهند رفع کدورت شود بين مردم؟
عزيزان بزرگوار به اين نکات نگاه کنند و همين آيه شريفه را بيان کنند و آنچه که بيان ميفرمايد:
وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ
سوره مائده آيه 67
اگر به معناي دوستي باشد، دوستي اين قدر مهم است که خدا ميفرمايد: اگر دوستي اميرالمؤمنين را بيان نکني، رسالت تو تمام و کامل نخواهد شد؟
عزيزان بزرگوار يک مقداري به تفاسير و کتب خودشان توجه کنند.
ما قبل اين روايت بيانگر آن چيزي است که پيامبر بيان فرموده است، پيامبر شهادت ميگيرد از مردم که من بر شما ولايت دارم. اين معنا را براي همه عزيزان بيان ميکند و حجت را تمام ميکند. اين عزيزان بزرگوار به اين قسمت آيه نگاه کنند.
بيننده آقا محمد از تهران از اهل سنت:
من اصالتا ساکن يکي از شهرهاي شرقي کشور هستم؛ ولي به يک دلايلي که دارم روي همين بحث شيعه و سني کار ميکنم، هجرت کرديم و به تهران و مشغول بررسي هستيم.
ما از طرف مادر شيعه هستيم؛ ولي پدرمان اهل سنت است.
در خواهر و برادرانمان، من و يکي از داداشهايم سني هستيم و يکي از خواهرانم اهل تشيع است.
مجري:
اين نشان ميدهد که ما با برادران اهل سنت در کنار هم زندگي ميکنيم.
بيننده:
من اتفاقا چون مادرم بسيار مذهبي و شيعه متعصبي است؛ حتي در خانهمان مراسمات مذهبي ميگيرد و در ماه محرم مراسم ميگيرد و ما مشکلي نداريم؛ به خاطر همين من با سخنرانهايي که ميآورند، بعضي از اوقات صحبت ميکنيم و همچنين با يکي از استادها و مولويهاي خودم که صحبت ميکنيم، من سه مورد را به عنوان تناقض در مذهب تشيع درآوردهام که ايرادي که بر ما اهل سنت ميگيرند و يک سؤالي هم از آقاي قزويني داشتم.
اولين تناقضي که من به آن برميخورم، در سخنرانيهايي که آقايان سخنران در مراسمات صحبت ميکنند، بحث وجود اهل بيت و 5 تن را ميگويند: قبل از وجود حضرت آدم بوده است؛ يعني ميگويند: خدا حضرت آدم را به خاطر وجود 5 تن بخشيده است يا مثلا حضرت يونس را در شکم ماهي به خاطر 5 تن بخشيده است.
ما اهل سنت اين بحثها را قبول نداريم.
وقتي که با اينها صحبت ميکنيم، ميگوييم: شما ميگوييد: قبل از اين که حضرت آدم به وجود بيايد، 5 تن وجود داشتهاند؛ ولي در سوره مؤمنون هيچ نشانهاي از ولايت اهل بيت نيست يا ولايت اميرالمؤمنين نياورده شده است.
بحث روزه را پيش ميکشند و ميگويند: اين سوره قبل از بحث ولايت حضرت علي به وجود آمده است مثل اين که در آن زمان روزه هم نبوده است، روزه هم نياورده شده است.
من يادم است که يکي از سخنرانهايي که مادرم آورده بود، ميگفت: اگر يک دزدي به خانه شما بيايد، نميآيد قاشق چنگال بدزدد، ميآيد طلا را ميدزدد.
شيطان هم نميآيد نماز و روزه را از شما بگيرد، ميگفت: ميخواهد ولايت علي را از شما بگيرد.
سؤال من اين است که پس نميشود که روزه را با ولايت مقايسه کرد.
اين يک تناقض است که چرا در سوره مؤمنون بحث ولايت اهل بيت يا ولايت شخص حضرت علي نيامده است.
تناقض دوم:
يک چيزهايي را برادران اهل تشيع براي ما بدعت در دين ميدانند و خيلي به ما ايراد ميگيرند.
يکي از آنها نماز تراويح است و يکي در جملات اذان است که ميگويند: الصلاة خير من النوم.
من از حاج آقا سؤال دارم که آيا اين جملات قبل از به خلافت رسيدن حضرت علي به وجود آمده است يا نه؟ نماز تراويح چه طور؟
استاد قزويني:
بله.
بيننده:
اگر قبل از خلافت بوده است، چه زماني که حضرت علي رضي الله عنه به خلافت ميرسد، اينها را حذف نکردند و همچنان بوده است؟
بالاخره زماني که حضرت علي به خلافت ميرسد، همه به خلافت ايشان اعتقاد داشتند.
مجري:
اين را استاد چند بار جواب دادهاند.
بيننده:
من بحثم روي اين است که چرا حضرت علي اين کار را حذف نکردند؟
مجري:
حضرت نهي کرد؛ ولي مردم «واسنة عمرا» گفتند.
بعد حضرت فرمود: هر کاري ميخواهيد انجام دهيد.
بيننده:
احتمالا من آن روز بيننده برنامهتان نبودم.
مجري:
دوباره پاسخ ميدهند.
بيننده:
مورد سوم اين است که ميگويند: حضرت عمر صيغه را از دين حذف کرده است.
ما کاري به اين که صيغه خوب است يا بد است، به اين کاري نداريم، من ميخواهم بگويم: آيا يک نفر که به عنوان حاکم جامعه اسلامي ميشود، اين حق را ندارد که يک بحثي را حذف يا اضافه کند؟
اگر اينجا حضرت عمر کار اشتباهي کرده است، چرا حضرت علي در دوران خلافتش براي اسب هم زکات را واجب ميداند؟
پس اينجا هم حضرت علي کار اشتباهي ميکند که زکات را ؟؟؟؟؟؟
اين 3 تناقضي بود که من گرفتم.
در مورد وجود امام زمان، که برادران اهل تشيع قائل هستند که امام زمان وجود دارد.
من اين را به دليل عقلي ميخواهم بحث کنم و کاري به روايت ندارم.
من به دليل عقل خودم ميگويم: يک نفر که امام و خليفه ميشود، اين براي تمام افراد جامعه مسؤل است.
چه آن آدم بدترين آدم از لحاظ تقوايي و دنيوي باشد و چه بالاترين آدم.
همان طور که اينها در زمان خلفاء، اينها حضور داشتند و مردم همه به خدمتشان ميرفتند؛ چه آدم خوب و چه آدم بد.
الان برادران اهل تشيع معتقد هستند که امام زمان هست؛ ولي ما نميتوانيم ايشان را ببينيم؛ وگرنه امام زمان حاضر است. شما خودتان را درست کنيد، خود امام زمان ميآيد.
سؤال من اين است که من شخص گنهکار وقتي نتوانم که از امام زمان استفاده کنم؛ پس امام زماني نيست.
اگر قرار باشد که امام زمان فقط براي افراد خوب باشد؛ پس وجود ندارد و به دنيا نيامده است.
من واقعا يک سني متعصب بودم؛ ولي با توجه به برنامههايي که از شما نگاه ميکنم، بعضي از پايه و اساس اعتقادات من شکسته شده است و روي آن تفکر ميکنم.
مجري:
شما گفتيد: که حضور ندارد و وجود ندارد؟
بيننده:
بله.
وقتي که يک نفر فقط براي افراد خوب است و من گنهکار نميتوانم ببينم؛ پس حضور و وجود خارجي ندارد. چيزي که وجود خارجي نداشته باشد، به درد مردم نميخورد.
من از حاج آقاي قزويني تشکر ميکنم.
مجري:
اگر اين تناقضات حل شود، مشکل شما حل ميشود؟
بيننده:
من با اساتيد خود صحبت ميکنم.
من در يکي از شهرهاي شرقي هستم و در آنجا شرايط خيلي خفقان است.
مجري:
ما نميخواهيم که کسي را سني کنيم.
بيننده:
90 درصد مشکلات بنده حل ميشود.
مجري:
خيلي منطقي و خيلي مستدل و خيلي زيبا صحبت کرديد و از لحن صحبت شما من سپاس گذار هستم.
بيننده:
تناقض اول من که سوره مؤمنون بود، اين را چند وقت پيش يکي از برادران اهل سنت، تماس گرفت و حاج آقاي يزداني يا ابوالقاسمي بودند، آن جوابي که دادند من قانع نشدند.
ميخواستم که اگر حاج آقا جواب ديگري دارند به ما بدهند.
بيننده آقا حبيب از شاهرود:
بنده اولين مرتبه است که خدمت شما تماس ميگيرم.
يک سؤالي براي بنده پيش آمد و آن اين که شما آقاي مولوي مراد زهي را در يک برنامه دعوت کرديد که ايشان بين شما و شبکه کلمه واسطه شود تا اين که آتش بس اعلام شود.
من برنامه آقاي مراد زهي را در شبکه کلمه ديدم.
ايشان در آن برنامه گفتند: اين شبکه کلمه، شبکه وهابي نيست و همچنين همان نکاتي که خود شبکههاي وهابي مطرح ميکردند، ايشان هم تأييد ميکردند و ميگفتند: اين شبکهها (مثلا شبکه کلمه) شبکه اهل سنت است و از شبکههاي وهابي نيست.
در رابطه با معاويه لفظ رضي الله عنه را ميآورند.
در حالي که شما ميگفتيد: سخن اهل سنت در رابطه با معاويه، بحثش جدا است با خلفاي سهگانه.
ايشان باز بحث ساختن مسجد در تهران را در آنجا مطرح کردند و حرف آقاي هاشمي را تأييد کردند.
ميخواستم بگويم: آيا همچين شخصي ميتواند به عنوان واسطه قرار بگيرد.
کسي که خودش همان موضع گيريهاي آنها را دارد و طرف آنها را ميگيرد.
يک همچنين شخصي واسطه قرار گرفتنش اشتباه است.
بيننده آقا خليل از امارات از اهل سنت:
تماس قطع شد.
استاد قزويني:
در رابطه با برادر عزيزم نسبت به اين تناقضاتي که داشتند، من چند نکته را عرض ميکنم.
«الصلاة خير من النوم »و صيغه از فروعاتي است که ما چندين بار جواب دادهايم و اگر لازم شد دوباره جواب ميدهيم.
به نظر من الان اينها ارزش اين را که ما الان دوباره حرفهايمان را تکرار کنيم، ندارد؛ چون به قدري گفتيم که بينندگان عزيز، حرفهاي ما را حفظ هستند.
در رابطه با اين که ميگويد: اهل بيت قبل از حضرت آدم بوده است يا نه، برادر بزرگوارم به کتابهاي خود اهل سنت مراجعه کنيد که در ذيل آيه شريفه که ميفرمايد:
فَتَلَقَّى آَدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ.
سوره بقره آيه 37
آنجا از قول ابن عباس و از قول شخص عمر خطاب آوردهاند که حضرت آدم خدا را به حق محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين قسم داد.
اين مطلب در کتاب در المنثور جلد 1 صفحه 60 آمده است.
همچنين در کتاب شواهد التنزيل حسکاني جلد 1 صفحه 101 هم آمده است.
دهها کتاب ديگر اين قضايا را مفصل نقل کرده است.
از قول ابن عباس آوردهاند و از قول خليفه دوم هم آوردهاند.
اين را ما مفصل بحث کرديم.
اگر واقعا حضرت محمد صلي الله عليه وآله و علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام، آفريده نشده بودند، حضرت آدم از کجا ميدانست که خدا را به حق اين 5 تن قسم داده است.
شما اين رواياتي را که عرض کرديم و اين کتبي که نام برديم باز کنيد و ببينيد که چه مطالبي دارد.
آقاي آلوسي که از علماي بزرگ اهل سنت و تفکرش، تفکر سلفي است در ذيل آيه شريفه 57 سوره اسراء که ميفرمايد:
أُولَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُورًا.
آنهايي که شما ميخوانيد، دنبال واسطه ميگردند.
کدام واسطه به خدا نزديکتر است، ميگويد:
فكل من عبد من دون الله تعالى من عيسى وعزير والملائكة عليهم السلام وسيلتهم إلى الله تعالى نبينا صلى الله عليه.
روح المعاني، ج 15، ص 126
عيسي و عزير و ملائکه و تمام کساني که مورد پرستش بودند، واسطه تمام اينها به خدا پيغمبر ما بوده است.
بعد ميگويد:
بل هو عليه الصلاة والسلام وسيلة سائر الموجودات والواسطة بينهم وبين الله تعالى في إفاضته سبحانه الوجود.
روح المعاني، ج 15، ص 126
خود نبي مکرم وسيله تمام موجودات بوده است، واسطه تمام خلائق که وجود و هستي را از خدا بگيرند و لباس هستي را به تن کنند، واسطه پيمغمبر بوده است.
بعد ميگويد:
وكان نبينا آدم بين الماء والطين
روح المعاني، ج 15، ص 126
حضرت محمد صلي الله عليه وآله پيغمبر بود که حضرت آدم هنوز در بين آب و گل بوده است.
بعد ميگويد:
وقد تلقى الأنبياء منه من وراء حجاب الأرحام والأصلاب.
روح المعاني، ج 15، ص 126
تمام 124 هزار پيغمبر از فيض وجود رسول اکرم استفاده کردند، در حالي که اين انبياء در رحم مادران و در صلب پدرانشان بودند، از فيض وجود پيغمبر استفاده کردند.
در رابطه با سؤال حضرت عالي که در سوره مؤمنون بود، يک جوابي که دوستان ما دادند، آن جواب مورد تأييد ما هم هست.
سوره مائده اتفاق کل در کل است که آخرين سورهاي است که بر نبي مکرم نازل شده است و بعد از آن ديگر سورهاي نازل نشده است و هيچ آيهاي از آيات سوره مائده هم نسخ نشده است و اين ولايت علي بن ابي طالب را آقاي آلوسي در تفسيرش ميگويد:
كنا نقرأ على عهد رسول الله (صلى الله عليه و سلم) ياأيها الرسول بلغ ماأنزل اليك من ربك إن عليا ولى المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته.
روح المعاني، ج 6، ص 193
سوره مؤمنون قبل از سوره مائده است شايد 30 سوره قبل از سوره مائده نازل شده است؛ بلکه بيشتر؛ چون سوره مؤمنون سوره مکي است و شايد نزديک 50 سوره قبل از سوره مائده باشد.
آن زمان اين قضيه نبوده است.
آن زمان ولايت علي به عنوان يک اصل که ميفرمايد:
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا.
سوره مائده آيه 3
نبوده است.
من يک سؤالي از حضرت عالي دارم.
آيه 124 سوره بقره، خداي عالم در رابطه با ابراهيم (من تقاضا دارم که بينندگان خوب دقت کنند؛ چون نکته خيلي ظريف است و شايد اولين باري است که اين را من عرض ميکنم) ميفرمايد:
إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا.
سوره بقره آيه 124
يا ابراهيم من تو را براي مردم امام قرار دادم (بعد از دوران نبوتش است) اين هيچ شکي نيست؛ چون نبوت حضرت ابراهيم در دوران جواني بود که ميفرمايد:
قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ.
سوره انبياء آيه 322
در دوران جواني بود که رفت بتها را شکست و حضرت ابراهيم هم در دوران پيري بچه دار شد.
وقتي جبرئيل بشارت داد، همسر حضرت ابراهيم سيلي به صورتش زد و گفت: من پير زن هستم و شوهرم پير شده است و ما کي بچه دار ميشويم:
أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ
سوره هود آيه 73
بعد حضرت ابراهيم گفت:
وَمِنْ ذُرِّيَّتِي
سوره بقره آيه 124
خدايا اين امامت به ذريه من هم ميرسد يا نه؟
خداي عالم نفرمود: اين امامت ميرسد يا نه.
فرمود:
قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
سوره بقره آيه 124
اين عهد من به ظالمين نميرسد؛ يعني خدا از امامت به عهد خودش تعبير کرده است.
اين آقايان که ميگويند: چرا امامت در قرآن نيست، اگر يک ذره گوششان را باز کنند و پرده تعصب را از جلوي چشمشان کنار بزنند، خيلي واضح است که امامت آمده است و امامت عهد الله است. عهد من به ظالمين نميرسد.
پس امامت شد عهد الله.
آقايان اهل سنت هم همين را دارند.
آقاي بيضاوي در تفسير خود ميگويد:
وأنهم لا ينالون الإمامة لأنها أمانة من الله تعالى وعهد والظالم لا يصلح لها وإنما ينالها البررة الأتقياء منهم .
تفسير البيضاوي، ج 1، ص 398
امامت امانت الله و عهد الله است و ظالم صلاحيت براي امامت ندارد.
همين مطلب را طبري در جلد 1 صفحه 738 نقل کرده است.
همچنين تفسير ابن کثير جلد 1 صفحه 169 نقل کرده است.
امامت شد عهد الله و امانت الله.
در آيه 8 سوره مؤمنون ميفرمايد:
وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ
يک مقداري دقت کنيد.
آنهايي که در رابطه با اين آمده است:
الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ
اينها را کنار هم بگذاريد، حدود 8 يا 9 آيه هم در رابطه با ينقضون عهد الله آمده است.
آيا اينها کافي نيست؟
در رابطه با حضرت ولي عصر ارواحنا فداه که گفتيد، سخن خيلي زياد است.
من از شما سؤال ميکنم که اين آقايان اهل سنت که اتفاق نظر دارند چهار نفر از انبياء زنده هستند، (حضرت عيسي و حضرت ادريس که در آسمانها زنده هستند و حضرت خضر و الياس که در روي زمين هستند) که اين را آقاي ابن حجر عسقلاني در کتاب فتح الباري ميگويد:
أربعة من الأنبياء أحياء أمان لأهل الأرض اثنان في الأرض الخضر والياس واثنبن في السماء إدريس وعيسى.
فتح الباري، ج 6، ص 434 و الدر المنثور، ج 5، ص 432
چهار نفر از انبياء زنده هستند، اينها مايه امنيت زمين هستند، خضر و الياس که در زمين هستند و ادريس و عيسي در آسمان هستند.
آقاي زمخشري که از علماي بزرگ است در کتاب ربيع الابرار جلد 1 صفحه 397 ميگويد:
إن المسلمين متفقون على حياة أربعة من الأنبياء، اثنان منهم في السماء وهما: إدريس وعيسى، واثنان في الأرض: الياس والخضر.
تمام مسلمانها اجماع دارند که چهار نفر از انبياء زنده هستند که دوتاي از اينها در آسمان هستند که حضرت ادريس و حضرت عيسي ميباشد و دوتاي اينها در زمين هستند که حضرت الياس و خضر هستند و بعد ميگويد:
وأن ولادة الخضر في زمن إبراهيم أبي الأنبياء.
خضر در دوران حضرت ابراهيم متولد شده بود که بيش از 3 هزار سال است که حضرت خضر متولد شده است.
اگر دوستان آمار دقيق دارند ارائه دهند.
جناب امام قرطبي در تفسيرشان جلد 11 صفحه 43 اين قضايا را نقل کرده است و به عنوان قاطع نقل کرده است و ميگويد:
وهذا هو الصحيح.
عقيده صحيح هم همين است.
اين دو بزرگوار از انبياء که در کره زمين زنده هستند، چه فايدهاي دارند؟
هر فايدهاي که شما براي اينها قبول کرديد، ما هم ميگوييم: همان فايده براي وجود مقدس حضرت ولي عصر است.
ميگويند: اينها مايه امنيت اهل زمين هستند.
در روايات ديگري هم داريم که همواره در روي زمين از اولياء خدا هستند که اگر اينها يک لحظه از روي زمين برداشته شوند:
لم يزل على وجه الدهر في الأرض سبعة مسلمون فلولا ذلك هلكت الأرض ومن عليها هذا إسناد صحيح على شرط الشيخين.
الحاوي للفتاوي، ج 2، ص 201 و سبل الهدى والرشاد، ج 1، ص 256
همواره در روي زمين تعدادي هستند که تسليم خدا هستند و اگر اين اولياء خدا نباشند، زمين و تمام ساکنانش هلاک ميشوند.
قوم حضرت ابراهيم هم مسلم بوده است.
همان عبارتي است که ما داريم:
لولا الحجة لساخت الأرض بأهلها
مستدرك سفينة البحار، الشيخ علي النمازي الشاهرودي، ج 5، ص 278
اين آقايان ميگويند: چه فايدهاي دارد، ما ميخواهيم ببينيم، انگار چه دسته گلي بر امامان قبلي زدهاند که آن را بر سر مقدس حضرت مهدي ارواحنا فداه بزنند.
حضرت ولي عصر در ميان ما وجود دارد و ما از ايشان غائب هستيم، او از ما غائب نيست.
همانگونه که حضرت خضر علي نبينا وآله وعليه السلام، در ميان مردم بوده است و حتي مثل حضرت موسي هم ايشان را نميشناخته است و به امر الله تصرف والائي در امور مردم داشتند، بدون آنکه مردم بفهمند.
قضيه حضرت خضر در قرآن خيلي قضيه واضحي است و يک نمونهاي است براي تصرف ولائي ولي خداي عالم.
قضيه حفظ جان چيزي است که در قرآن در رابطه با انبياء آمده است.
آنهايي که ميگويند: انبياء و امام نبايد ترسو باشد، معلوم است که اينها قرآن نخواندهاند.
حضرت ولي عصر در دوران غيبت براي دسترسي مردم به احکام و گرفتن شريعت، مراجع عظام تقليد را با آن شرايطي را که هست:
من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدينه، مخالفا على هواه، مطيعا لأمر مولاه، فللعوام أن يقلدوه.
البيان، الشهيد الأول، ص 8
اينها را حضرت معين فرموده است؛ همان طوري که اين آقايان اهل سنت ميگويند.
پيغمبر رفت و بعد از ايشان چه کسي معين شد براي اين که مردم شريعت را بگيرند؟
آقاي ابوبکر و عمر و علي بن ابي طالب، الان آقايان چه کسي را دارند که شريعت را از آنها بگيرند؟
شما مگر نميگوييد: پيغمبر فقط معصوم بوده است و پيغمبر فقط حجت است.
الان که مفتيان اعظم عربستان سعودي يا مفتيان ديگر فتوا صادر ميکنند و براي اهل سنت محترم است، دليلش چيست؟
ما روايات صحيح و مستفيض و متواتر از ائمه عليهم السلام داريم که در زمان غيبت اقوال فقها براي ما حجت است.
مفتي اعظم هم که فتوا داده است:
المفتي يقوم مقام النبي.
مفتي سني قائم مقام پيغمبر است.
چه طور شد که مفتي قائم مقام پيغمبر شد؛ ولي اگر يک مرجع تقليدي از طرف حضرت ولي عصر اين وکالت و اختيار را دارد که احکام الهي را از کتاب و سنت استنباط کند و در اختيار مردم قرار دهد و بدون اين که اينها بگويند:
الفقيه يقوم مقام النبي
يا بگويند:
الفقيه يقوم مقام الامام
جناب محمد آقا، من اين بحثي را که امشب کردم، به احترام حضرت عالي بود؛ وگرنه ما اين قدر توضيح نميدهيم.
مجري:
ما با علماي اهل سنت اختلافمان در تولد است و آنها هم حضرت مهدي را قبول دارند.
بعضي از علماء صراحت دارند که مهدي فرزند امام حسن عسگري است؛ ولي تعجب در اين است که هنوز متولد نشده است و اختلاف ما با برادران اهل سنت در اين است.
خيلي از علماء هم تولد را قبول دارند.
استاد قزويني:
در رابطه با آقاي مراد زهي، ما گفتيم که از دوستان ما است و اينجا تشريف ميآورند و پا روي چشم ما ميگذارند و ما در خدمتشان هستيم و هر وقت قم تشريف آوردند، منزل ما آمدهاند.
ديگر عزيزان هم که تشريف بياورند براي ما عزيز هستند؛ ولي ما يک مقداري با هم صميميتر هستيم.
ايشان آن شب گفت: اين مطالبي که پخش ميشود، (قبلا تلفني با من نزديک 40 دقيقه صحبت کرده بود) من برنامه شما را ميديدم و اين عبارتهايي که در رابطه با عبد الله حيدري پخش ميکنيد که پدر و مادر چنين و چنان بودهاند يا بعضي از مطالب ديگري که مطرح ميشود، اينها صحيح نيست.
گفتم: آنها وقتي به مقدسات ما توهين ميکنند (ان شاء الله ما اهانت به حضرت زهرا سلام الله عليها را مطرح ميکنيم و خود آقاي مراد زهي را به قضاوت فرا ميخوانيم) عين آن عبارتي را که آن آقا که از عربستان آمده بود مطرح کرد، ما ببينيم که اگر همين تعبير را کسي نسبت به امهات المؤمنين به کار ببرد، آقايان اهل سنت چه برخوردي ميکنند؟
ميگوييم که اگر کسي همان تعبير دمشقيه را نسبت به امهات المؤمنين به کار ببرد که نسبت به حضرت زهرا سلام الله عليها به کار برد و عين عبارتش را چندين بار در شبکه تکرار کرد و روي سايتش هم گذاشته بود.
من گمانم که وقيحترين و بيحياترين اهانت را نسبت به حضرت زهرا سلام الله عليها اين آقا انجام داد.
آن شب ايشان گفت: اين مباحثي که آنها مطرح ميکنند و شما در رد آنها مطالبي را مطرح ميکنيد، چه بسا بعضا مباحث خانوادگي مطرح ميشود و ايشان از آن کليپي که ما پخش کرده بوديم نسبت به پدر و مادر عبد الله حيدري خيلي ناراحت بود و ميگفت: اينها صحيح نيست.
ايشان هم آن شب گفت: شما بياييد اين مباحث را کنار بگذاريد.
گفتم: آنها کنار بگذارند، ما کنار ميگذاريم.
آنها نسبت به اهل بيت اهانت ميکنند، شما اهل سنت بياييد به اينها جواب دهيد و ما به جواب آنها هم نميپردازيم.
ايشان از ما خواست که بياييد اين قضايا را متوقف کنيد. آنها اهانت و جسارت ميکنند و ما جواب ميدهيم. آنها حمله ميکنند و ما دفاع ميکنيم.
بيش از يک سال ما در بحثهاي خودمان بوديم و اصلا نه کليپي از اينها پخش ميکرديم و نه چيز ديگر.
فقط بحثهاي علمي خودمان را داشتيم؛ ولي اينها به نواميس شيعه جسارت کردند.
آنها در آن روز کليپي پخش کردند و در حضور مولوي مراد زهي نسبت به آقاي يزداني اهانت صريح و وقيحي کردند. آقاي مراد زهي حداقل به همين اعتراض ميکردي.
ميگويد: من نشنيدم که توهين کنند. آيا اين توهين نبود که در حضور شما انجام دادند؟ نسبت به رهبري آن عبارت وقيحي را که آقاي سجودي به کار برد، آيا اين اهانت نيست؟
البته ايشان به اين اعتراض کردند که اينها اهانت و جسارت است.
اينها جلوي شما چند اهانت را به صراحت انجام دادند.
ايشان گفت: شما متوقف کنيد.
اگر يک طرفه هم باشد، تا شب چهارشنبه من خودم و دوستانمان بحث علمي ميکنيم. امشب هم من اين بحث را مطرح نکردم؛ حتي قضيه آقاي مولوي مراد زهي را اشاره نکردم. اين عزيزمان که سؤال کردند، ما مطرح کرديم.
ما نسبت به حرفهاي مولوي مراد زهي هم اشکال داريم و انتظار نداشتيم که ايشان به اين شکل در آن شبکه صحبت کند و اگر واقعا حرف براي زدن دارد و اشکالي به مباحث شيعه دارد، در شبکه شيعي مطرح کند و جواب بشنود نه اين که در يک شبکه وهابي مطرح کند.
اين شبکه وهابي است يا وهابي نيست، ما 12 نفر از علماي بزرگ اهل سنت از زاهدان و کردستان آمدند و گفتند: اين شبکهها را ما شبکه اهل سنت نميدانيم و اينها سلفي هستند.
جناب آقاي مولوي مراد زهي، اين سخن آقاي دکتر احمد طيب که شيخ الازهر است که ميگويد: اين سلفيها خوارج عصر ما هستند.
مفتي اعظم و مفتي عام مصر، آقاي دکتر علي جمعه ميگويد: اين سلفيها و وهابيها نه تنها مسلمان نيستند؛ بلکه خوارج و سگان جهنم هستند.
آن شب هم ايشان گفت: شبکههاي سني.
ما آن شب نخواستيم که با ايشان به جدل بپردازيم.
ما اينها را به هيچ وجه شبکه سني نميدانيم.
حاضر هستيم که جناب مولوي مراد زهي اينجا تشريف بياورند و يکي از موضوعات بحث ما اين باشد که مباحثي که در اين شبکهها مطرح ميشود، ارتباطي به عقائد اهل سنت ندارد. ما دليل داريم.
جناب آقاي ماموستا راستي و بهمني که اينجا آمدند، اهل سنت هستند و اينها ميگويند: اينها شبکههاي اهل سنت نيستند و ما شبکههاي وهابي را اهل سنت نميدانيم.
ما در اين زمينه در شب چهارشنبه با توجه به قرار که گذاشتيم، جناب مولوي مراد زهي بيايد و بحثهايي که ايشان در اين شبکه داشتند، هم اشکالات اساسي به صحبتهاي ايشان داريم که بحث عقائد شيعه را در يک شبکه وهابي يا به قول ايشان شبکه سني، با آنها هم دم ميشود.
شما تشريف بيار اينجا ما در چند جلسه با هم صحبت کنيم که اگر دنبال دليل هستيد و ميگوييد: 1400 سال است که ثابت نکردند.
1400 سال است که ثابت کردند و گوش شنوايي نبوده است.
ما کاري به گذشته نداريم.
شما تشريف بياوريد، ما براي شما با دليل قاطع از کتاب و سنت ثابت ميکنيم.
قضاوت را هم به عهده شنوندگان و بينندگان عزيز ميگذاريم.
اين برنامهاي که اعلام کرديم با توجه به درخواست مولوي مراد زهي اعلام کرديم.
نوشتند: پيشنهاد آتش بس مراجع عظام.
نميدانم که اين آقايان خودشان را کوچک ميبينند و حس خود کم بيني دارند و ميخواهند مباحث را به مراجع بزنند.
آن روز به آقاي مراد زهي ميگويند: مراجع با شما تلفني صحبت کردند و پيشنهاد آتش بس دادند.
ايشان هم گفت: مراجع هيچ کدام با من صحبت نکردند و من خودم به فلاني گفتم و ايشان هم گفت: من از طرف شبکه ولايت، تضمين ميدهم.
من هم آمدم واسطه شوم که شما هم اين اهانتها و فحاشيها را کنار بگذاريد.
ما امشب هم هيچ گونه بحثي نکرديم و فردا شب هم عزيزان ما در برنامه کلمه طيبه بحث علميشان را انجام خواهند داد تا شب چهارشنبه که مولوي مراد زهي بيايد.
ما منتظر ايشان هستيم و از ايشان دعوت ميکنيم و از الان هم ايشان آماده باشند و روز سه شنبه هم بنائي نکنند که خسته باشند که بگويند: بنائي ميکردم و خسته هستم.
تقاضاي ما اين است که در اين زمينه با هم صحبت کنيم يا اگر ايشان ميتوانند به قم تشريف بياورند و ما مقدمات آمدن ايشان را به قم فراهم ميکنيم.
تشريف بياورند و با هم چند جلسه بحث علمي کنيم.
براي اين که ثابت شد که اين شبکههاي وهابي با شبکههاي اهل سنت فرق ميکند، خود آقاي مولوي مراد زهي به آقاي حيدري گفت: سلام من را به پيغمبر و آقاي ابوبکر و عمر و عثمان برسان.
اينها اعتراض کردند و گفتند: آقاي حيدري هرچه تلاش کند و زور به زند، سلام شما را به پيغمبر و ابوبکر و عمر نميتواند برساند.
آقاي مراد زهي اين ثابت کرد که عقائد اهل سنت با عقائد اين شبکهها تفاوت دارد و در تضاد است.
عبارت آقاي سجودي اين بود که اگر حيدري خود را بکشد، سلام به پيامبر و ابوبکر و عمر نميتواند برساند.
آن شماره حسابي را که ما اعلام کرده بوديم که براي زلزله زدگان عزيز آذربايجان بود، اگر عزيزان صدا و تصوير ما را دارند، بدانند که ما اين عزيزان را فراموش نکرديم و اين ديدار آن چنان در روح من اثر گذاشته است که هر وقت به ياد اين عزيزان زلزله زده ميافتم، قلبم کباب ميشود.
چند شب قبل يکي از عزيزان از آمريکا زنگ زده بود، ميگفت: فلاني اين برنامه شما را ما ديديم و 2 ساعت گريه کرديم و يک مبلغ خوبي هم حواله داد که به حساب بريزيم و ما در اختيار اين عزيزانمان قرار دهيم.
دوستاني که ميخواهند در اين زمينه کمکي کرده باشند، ما هم شماره حساب خارجي داريم که مربوط به خود ما ميباشد و هم شماره حساب داخلي که براي حساب جام بانک ملت است.
ما تلاش ميکنيم که در اسرع وقت خدمت اين عزيزان برسيم و حال اين عزيزان را بپرسيم و کمکهاي عزيزان را به آنها برسانيم.
پايان.
حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني