برنامه: حبل المتين
استاد: حضرت آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني
تاريخ: 28 / 08 / 1391
استاد قزويني:
با آب طلا نام حسين قاب کنيد با نام حسين يادي از آب کنيد
خواهيد که سربلند و جاويد شويد تا آخر عمر تکيه به ارباب کنيد
روايتي را از نبي مکرم صلي الله عليه وآله در رابطه با سيد الشهداء، سرور آزادگان ميخوانم.
احمد بن حنبل در مسند خود نقل ميکند:
من رسول اکرم را ديدم رسول گرامي دهان مبارکش را بر دهان حسين گذاشت و او را بوسه باران کرد و فرمود: حسين از من است و من هم از حسين هستم:
فَوَضَعَ فَاهُ عَلِى فيه فَقَبَّلَهُ وقال حُسَيْنٌ مني وأنا من حُسَيْنٍ أَحَبَّ الله من أَحَبَّ حُسَيْناً حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الأَسْبَاطِ
مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 172
حسين از من است، اين کاملا معنياش روشن است؛ ولي من از حسينم؛ يعني دين و شريعت من مرهون قيام و جانبازي و فداکاري حسين است.
در سنن ابن ماجه جلد 1 صفحه 51 ميگويد:
اسناده حسن رجاله ثقات.
در سنن ترمذي ميگويد:
هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ.
سنن الترمذي، ج 5، ص 658
در مستدرک حاکم ميگويد:
هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه.
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 194
روايتي است که ابي بن کعب از پيغمبر نقل ميکند: خدمت نبي گرامي بوديم و فرمود:
يا أبي والذي بعثني بالحق نبيا ان الحسين بن علي في السماء أكبر منه في الأرض وانه لمكتوب عن يمين عرش الله عز وجل: مصباح هدى وسفينة نجاه.
عيون أخبار الرضا (ع)، الشيخ الصدوق، ج 1، ص 62
قسم به پروردگاري که مرا به حق به رسالت مبعوث کرد، جايگاه حسين در آسمانها بزرگتر از زمين است و بر قسمت راست عرش نوشته شده است، حسين مصباح هدايت و سفينه نجات است.
از علماي اهل سنت جناب جويني استاد ذهبي است و کسي است ذهبي در باره او ميگويد:
الإمام المحدث الأوحد الأكمل فخر الإسلام
تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1500
جويني امام و محدث يگانه و کامل و افتخار اسلام است.
جويني اين روايت را در کتاب فرائد السمطين جلد 2 صفحه 155 حديث 53 ميآورد و در حديث 38 هم اشاره دارد.
به کوري چشم وهابيها، اين روايت را هم شيعه و هم سني نقل کرده است.
مجري:
شبهات حديث وصايت
امشب ميخواهيم حديث وصايت را مطرح کنيم.
اين حديث يکي از سندهاي ماندگار و جاودانه حضرت امير است که نسبت به دلالت و امامت ايشان صراحت کامل دارد. شبهات اين روايت را که آقايان وهابي در اين شبکههايشان در بوق و کرنا ميکنند، مطرح کنيد.
استاد قزويني:
در رابطه با قضيه حديث وصايت که نبي مکرم صلي الله عليه وآله، عرض کرديم که با عبارتهاي مختلف و با تعابير متعدد، بحث خلافت اميرالمؤمنين را مطرح کرده است.
علي خليفتي في کل مؤمن بعدي
السنة لابن أبي عاصم، ج 2، ص 565
وعلي ولي كل مؤمن بعدي
فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2، ص 620
من کنت مولاه فعلي مولاه
مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 366
من کنت وليه فعلي وليه
مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 350
علي امام المتقين
معرفة الصحابة، ج 1، ص 282
علي امام البررة
الفتح الكبير، ج 2، ص 230
با تعابير مختلف.
هر تعبيري را که آقايان بخواهند فرض کنند که اگر آن جمله را پيغمبر ميفرمود، سخن فصل الخطابي بود و مشکل حل بود و قبول ميکرديم، آن تعبير آمده است.
ما از منابع اهل سنت با سند صحيح نقل کرديم و همين بحث را ادامه ميدهيم.
به مناسبت ايام غدير، حديث غدير را مطرح کرديم و شبهات بني اسرائيلي آقايان را که خيلي رويش مانور ميدهند و قضيه شکايت سپاه يمن را آن چنان جواب داديم که من گمان ميکنم که خواب از چشم حضرات ربوده شد؛ توانايي و جرأت پاسخ هم ندارند.
اين آقايان به جاي اين همه فرياد کشيدن و داد کشيدن، جواب دهند.
اين همه داد و فرياد خطر دارد براي شما؛ چون بعضي از قسمتهاي حساس بدن با داد کشيدن ضربه ببيند و ترک بردارد. آن وقت بايد پولهايي را که از آقايان ميگيرند، خرج دوا و درمان و عمل جراحي کنند.
به جاي اين داد زدن و فرياد زدن، برويد مطالعه کنيد و اين بحثهايي را که ما ارائه ميدهيم، نقد علمي کنيد.
در رابطه با امامت اميرالمؤمنين يک روايت خواستيد، دوستان ما 40 روايت دادند.
در پاسخ شما هنوز از ننگ «کِشي» راحت نشده بوديد که ننگ «زباله داني» را براي خودتان خريديد.
مصلحت نيست که از پرده برون افتد راز.
آقايان اگر بحث علمي کنند، ما آماده هستيم و مشکلي نداريم.
اين آقا در جديدترين بحثش گفته است که اگر آيت الله قزويني از شرک دست بردارد من دست ايشان را ميبوسم.
اگر ايشان دست ما را ببوسد، ما حوصله اين که برويم دستمان را آب بکشيم، نداريم.
آن دست که به ايشان بخورد بايد خاک مال شده و آب کشيده شود و اين کارها براي ما زحمت دارد.
اگر راست ميگوييد که ما مشرک و بدعت گزار هستيم، ما بارها گفتيم که بياييد با هم در شبکههايتان بنشينيد و نصف تلويزيون مال شما و نصف آن هم مال ما و شما هم بگوييد و ما هم ميگوييم و تمام دنيا هم بشنود.
اگر شما ثابت کرديد که ما مشرک هستيم، نيازي نيست که دست ما را با بوسيدن نجس کنيد، ما با کمال افتخار ميگوييم: اين شرک بوده است و ميپذيريم.
اين طور فرياد کشيدن و داد کشيدن، يک آدم عادي همچين کاري نميکند.
آدمي که واقعا عقلش سالم باشد همچين کاري نميکند.
الحمد لله علي سلامة العقل
اين فريادها، خودش نشان دهنده اين است که آقايان چيزي براي گفتن ندارند. يک مقدار فحش و فرياد ياد گرفتهاند. با فرياد زدن کار درست نميشود.
حضرت آيت الله مکارم شيرازي چندين بار همچنين در شب عيد غدير رسما اعلام کرد که مفتي اعظم و ديگر علماي بزرگ براي مناظره بيايند.
چرا فرار ميکنيد؟ شما مگر تابع پيغمبر و تابع سنت نيستيد؟
نبي مکرم مناظره کرده است. شما که خودتان را اهل قرآن ميدانيد، مناظرات انبياء در قرآن است.
حداقل مناظرات حضرت موسي و حضرت ابراهيم و ديگر انبياء نگاه کنيد و به سنت انبياء عمل کنيد.
فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهِ
سوره انعام آيه 90
بياييد با هم صحبت کنيم و ثابت کنيد. آن وقت بحث شرک قزويني نيست؛ بياييد ثابت کنيد که تمام شيعيان مشرک هستند تا هدايت شوند. اين داد کشيدن، جز اين که مردم را به خودتان بد بين ميکنيد فائدهاي ندارد.
مردم ميگويند: اينها اول ما خلق اللهشان عيب کرده است که دارند داد ميزنند و فرياد ميکشند.
به خودتان رحم کنيد.
ما دوستانه شما را نصيحت ميکنيم.
گفتيم با شاگردان و دوستان ما بحث کنيد، آخر کار به جايي رسيد که در اين جلسه گذشته سرکار خانم دکتر شريفي گفت: ما براي مناظره آماده هستيم.
من گمانم که حجت براي همه تمام شده است. من گمان نميکنم که جايي براي عذر باقي بماند با اين هل من مبارزي که دوستان ما براي شما اعلام کردند.
از عکس قزويني ميترسيد و از آقاي ابوالقاسمي و يزداني وحشت داريد.
سرکار خانم دکتر شريفي و سرکار خانم دکتر فقيهي و سرکار خانم تراکمه و ديگران آمادگي دارند.
ايشان ميگويد: چون خودش سواد نداشته است خانمها را جلو انداخته است.
الحمد لله خدا را شاکر هستيم که توانستيم هم از آقايان و هم 25 خانم که در کلاسهاي ما بودهاند، طوري تربيت کنيم که از خودمان سوادشان بالاتر برود.
اين فخر ما است.
لقد أردت أن تذم فمدحت
نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 3، ص 33
الحمد لله اين توانايي را ما داشتهايم که در اين مدت در حوزه علميه قم دوستاني تربيت کنيم.
اينها نمونههايي است.
ما در طول اين 20 سال بيش از 10 هزار نفر پاي بحث ما بودهاند و ما ان شاء الله يکي پس از ديگري، ان شاء الله يک مقداري روش بحث و روش مناظره را ياد بگيرند، روي آنتن ميآيند و نفس شما را بند ميآورند.
همان طوري که خواهرمان گفت: کاري ميکنند که مرغان هوا به حال شما گريه کند.
الان هم الحمد لله بينندگانشان را از دست دادهاند؛ مخصوصا در اين قضيه اخير که گفت: يک روايت صحيح بياوريد من شيعه ميشوم و اگر شيعه نشدم سرخاب و سفيد آب ميزنم.
خدمتي که ايشان به شيعه کرد؛ حتي دوستان از استراليا و از دانمارک و از آمريکا و از کشورهاي مختلف اروپايي تماس گرفتند که اين قضيه باعث شد که ما به شيعه بودنمان افتخار کنيم.
ما تا به حال شيعه بوديم؛ ولي شيعه سنتي و شيعه تقليدي بوديم؛ ولي اين برنامههاي شما و اين هل من مبارز شما و آن عجز آقايان باعث شد که ما در عقيدهمان چندين برابر تقويت شديم.
حضرت آيت الله طبسي چند روز قبل زنگ زده بود و گفت: من در فرودگاه تهران بودم و ديدم که چند نفر از اين جوانها دنبال من هستند و من را صدا ميزنند.
من ايستادم و اينها گفتند: ما از شرق کشور هستيم و ميخواستيم به شما بگوييم که هويت شيعه را ما از شبکه ولايت گرفتيم. نميگوييم که ما منحرف و گمراه بوديم، شيعه بوديم؛ ولي شيعه شناسنامهاي.
اين برنامههاي شما هويت شيعه را به ما نشان داد و عقائد محکم شيعه را شما به نمايش گذاشتيد و الان سربلند هستيم و به شيعه بودنمان افتخار ميکنيم.
ضربهاي که اين آقا به وهابيت زد، من گمانم اگر ميلياردها دلار خرج ميکردم و هزاران شبکه تأسيس ميکرديم، اين اندازه به وهابيت ضربه نميخورد که اين آقايان با اين داد و فرياد و اين ادعاها زد.
ما آماده هستيم که اگر واقعا مشرک هستيم:
وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ
سوره توبه آيه 6
شما بياييد در يک بحث زنده جهاني نقاط شرک ما را مطرح کنيد؛ نه تنها ما بلکه تمام اين 400 ميليون شيعه متوجه شوند که مشرک هستند تا از شرکشان بيرون بيايند.
يکي از احاديث مفصلي که در منابع شيعه و سني آمده است، بحث وصيت است که نبي مکرم، اميرالمؤمنين را در چندين جا و با عبارتهاي مختلف، وصي و جانشين خودشان قرار دادهاند.
آن روز يکي از آقايان ميگفت: من يقين دارم که اين کارشناسان اين آقايان يقين کردهاند که شيعه حق است؛ ولي رويشان نميشود که شيعه شوند؛ چون با اين بحثها براي اينها همه چيز روشن شده است.
اگر يک دستگاهي باشد که ته قلبشان را بخواند، يقين پيدا ميکنند که اين آقايان اعتقاد دارند که مذهب شيعه، مذهب حق است؛ ولي نميتوانند و شايد هم تقيه ميکنند و شايد هم به خاطر آن پولهاي آن چناني که به حضرات ميدهند، نميتوانند رها کنند.
عمر سعد گفت: اگر بخواهم امام حسين را بکشم، حکومت ري و رياست به دست ميآورم و اگر نکشم، به بهشت ميرود:
وما عاقل باع الوجود بدين
اللهوف في قتلى الطفوف، السيد ابن طاووس، ص 193
هيچ عاقلي نميآيد که نقد را رها کند و نسيه را بچسبد.
اين پولها و اين ريالها و چيزهايي که از حضرات ميگيرند، نقد است و بهشت و جهنم نسيه است.
حق دارند که بگيرند. منتظر باشيد و ما هم منتظر هستيم.
آقاي ابن تيميه که متوفاي 728 است و بزرگ ايده پرداز وهابيت است ميگويد:
وأصل الرفض من المنافقين الزنادقة فإنه ابتدعه بن سبأ الزنديق وأظهر الغلو في علي بدعوى الإمامة والنص عليه وادعى العصمة له ولهذا لما كان مبدؤه من النفاق.
مجموع الفتاوى، ج 4، ص 435
اصل رافضه و اصل شيعه از ناحيه منافقين و زندقه بوده است و اول کسي که مذهب شيعه را تأسيس کرد، ابن سبأ زنديق بوده است که در رابطه علي غلو کرد و گفت: علي امام است و نصي در رابطه با اوست و ادعاي عصمت کرد و براي همين ابتداي تشيع از نفاق شروع شده است.
در جاي ديگري ميگويد: اول کسي که بدعت عصمت را براي علي و نص در خلافت را براي علي انجام داد، سرکرده منافقين عبد الله سبأ بوده است که يهودي بود و اسلام را به ظاهر قبول کرد و نظرش اين بود که دين اسلام را نابود کند؛ همان طوري که پولوس دين نصاري را نابود کرد.
فلا يصلون جمعة ولا جماعة
مجموع الفتاوى، ج 4، ص 519
شيعيان نه نماز جمعه ميخوانند و نه نماز جماعت ميخوانند.
ما امسال تابستان، نماز جماعت حرم امام هشتم را که به امامت حضرت آيت الله العظمي مکارم شيرازي بود، پخش کرديم.
من اتفاقا يک شبي آنجا بودم و با توجه به فرشهايي که انداخته بودند، ما آمار گرفتيم که بين 65 تا 70 هزار نفر در اين نماز جماعت شرکت ميکنند.
غير از مراسم حج که بحث ديگري دارد، من گمان نميکنم که در هيچ نقطه از نقاط دنيا، يک نماز جماعت 70 نفره داشته باشند.
احسان الهي ظهير هم همين عبارت ايشان را آورده و ميگويد: شيعه بعد از اين که آغاز شده است، ملتزم به رجعت و غيبت و ولايت و برائت و وصايت شده است؛ همان طوري که مؤسس اين مذهب عبد الله سبأ همچين کاري کرده است.
الشيعة و التشيع، ص 267
آقاي قفاري هم دنباله روي اين حضرات شده است که به تعبير حصني دمشقي که ميگويد:
إمامه الشيطان
دفع شبه من شبه وتمرد، ج 1، ص 95
ايشان ميگويد:
لعل اول من تحدث مفهوم الامامة بصورة الموجودة عند الشيعة هو ابن سبأ الذي بدأ يشيع القول بأن الامامة هي وصاية من النبي و محصورة بالوصي.
اصول مذهب الشيعة، ج2، ص792
اول کسي که مفهوم امامت را با اين شکلي که امروز در ميان شيعه وجود دارد مطرح کرد، عبد الله سبأ بوده است، اين آقاي عبد الله سبأ در ميان مردم منتشر ميکرد و شايع ميکرد که امامت علي بن ابي طالب با توجه به وصايتي از پيغمبر بوده است و امامت علي بن ابي طالب قطعا با وصايت صورت گرفته است.
تا آنجايي که ميگويد:
فقد اعترفت کتب الشيعة بأن ابن سبأ کان اول من اشهر القول بفرض امامة علي
اصول مذهب الشيعة، ج2، ص792
کتابهاي شيعه خودشان اعتراف دارند که عبد الله سبأ اول کسي بود که امامت علي را آشکار و روشن واجب کرد.
اين تعبير: اول من اشهر؛ مشخص ميكند که قبل از عبد الله سبأ، بحث امامت بوده است؛ ولي شهرت نداشته است و روشن و آشکار نبوده است و ايشان اول کسي بوده است که اين قضيه را آشکار کرد و شهرت داد. برائت از دشمنان اميرالمؤمنين را اظهار کرد و مخالفين اميرالمؤمنين سلام الله عليه را کافر دانست.
اين آقايان هم تخم ترکه همينها هستند.
ميگويند: عبد الله سبأ چنين کرده است و اينها نسل عبد الله سبأ است.
بياييد در رابطه با عبد الله سبأ با همين خانمها مناظره کنيد.
اگر ثابت کردند که داستان عبد الله سبأ يک داستان افسانه و به تعبير يکي از اين بزرگان مثل داستان ليلي و مجنون و شيرين و فرهاد بيشتر نيست.
شما به جاي يک ماهواره، 5 ماهواره داريد. خدا برکت دهد به دلارهاي آمريکا و ريال عربستان و از انگلستان هم به خاطر تلفني که مردم ميکنند، پول ميگيريد.
ما نميدانيم که چقدر پول به اين آقايان ميرسد.
آقاي ملا زاده ميگفت: شبکه کلمه نه بلکه شبکه لاشخورها.
نميدانم که ايشان چي ديده است.
ايشان ميگويند: همه را دزدي کردهاند.ما خيلي متوجه نشديم که قضيه چيست.
شايد به ايشان کم رسيده است يا اين آقايان زرنگ بودهاند و سر اين بدبخت بيچاره کلاه گذاشتند.
ايشان هر فحش و هر ناسزايي که بود، نثار اينها کرد و ظاهرا آقايان هم تأييد داشتند؛ چون يک جمله انکار نکردند و دفاع هم نکردند؛ نگفتند که ايشان راست ميگويد يا دروغ.
اين که اينها سکوت کردند، سکوتشان هم دليل بر اين است که حرفهاي اين آقا را قبول دارند.
ميگفتند: چرا فلان سريال ما را نقد نميکنيد، حتما همه سريال مورد تأييد آقايان است و هيچ دليلي بر اين که کوچکترين اشکالي اين برنامه داشته باشد، ندارند.
آقايان کشي (به فتح کاف) و کشي (به کسر کاف) ما را زير ذره بين ميگذارند.
آن برنامهاي که شما پخش ميکنيد، به قدري مفتضح است و از نظر فني افتضاح است که کسي رغبت نميکند که تماشا کند. هر کس نگاه کند، دل و رودهاش بهم ميريزد و نيازي به نقد ندارد.
ميگويند: چون همه سريال مورد تأييد آقايان است، براي همين هيچ ردي بر سريال نميزنند.
اگر اين درست است؛ پس فرمايشات جناب آقاي ملا زاده اين شخصيت بزرگ هم درست است.
تعابيري که آقاي هاشمي نسبت به ايشان داشت، من جا خوردم.
ايشان ميگفت: بزرگ دانشمند جهان معاصر اسلام و عبارتهاي عجيبي در مورد ايشان داشت.
ما از دوستان ميخواهيم که تکهاي از اين برنامهها را پخش کنند.
ما از خدايمان است که شما بحث عبد الله سبأ را انجام دهيد و هرچه ميتوانيد داد بکشيد.
اگر نميتوانيد داد بکشيد، از دستگاههايي که صدا را بلند ميکند و حنجره حضرت عالي را باز ميکند استفاده کنيد و تا ميتوانيد داد و فرياد بکش. همان بحث ابن سبأ را مطرح کن و ما از خدايمان است که مطرح کنيد. شما ميخواهي مذمت کني، داري مدح ميکني.
من يک جملهاي را از امام قرطبي براي آقايان نقل کنم که ايشان عبارتي دارد در رابطه با اين که پيغمبر فرمود:
هَلاكُ أُمَّتِى عَلَى يَدَي أُغَيْلِمَةٍ سُفَهَاءَ من قريش
شرح صحيح البخاري لابن بطال، ج 10، ص 9
هلاک امت من به دست بچهاي از قريش است.
اينها تعبير کردند به يزيد بن معاويه شارب الخمر و به تعبير پسر حنظله کسي که با مادر و خواهرش ازدواج ميکرده است.
بعد قرطبي يک جمله قشنگي دارد که من از دوستان تقاضا دارم که اين عبارت را دقت کنند.
ميگويد:
فبنو أمية قابلوا وصية المصطفى في أهل بيته وأمته بالمخالفة والعقوق فسفكوا دماءهم وسبوا نساءهم وأسروا صغارهم وخربوا ديارهم وجحدوا شرفهم وفضلهم واستباحوا نسلهم وسبيهم وسبهم.
بني اميه در برابر وصيت پيغمبر اکرم نسبت به اهل بيتش مقابله و معارضه کردند و ضديت کردند و خون اهل بيت را ريختند و زنان اينها را اسير کردند؛ حتي بچههاي کوچک و خردسال اينها را به زنجير اسارت بستند و دودمان اينها را ويران کردند و شرف اينها را انکار کردند و نسل کشي کردند،
فخالفوا رسول الله في وصيته وقابلوه بنقيض قصده وأمنيته
فيض القدير، ج 6، ص 355 و التذکرة في احوال الموتي، ص562
وصيتي که پيغمبر در حق علي و بچههاي علي کرده بود، اينها مخالفت کردند و در برابر پيغمبر ايستادند و با معارضه و مخالفت و عداوت کردند.
بعد ميگويد:
فيا خجلهم إذا التقوا بين يديه ويا فضيحتهم يوم يعرضون عليه.
فيض القدير، ج 6، ص 355 و التذکرة في احوال الموتي، ص562
آن روزي که در برابر خداي عالم قرار بگيرند، روز خجلت و شرمندگي است براي بني اميه و روزي که در برابر محکمه عدل الهي در برابر نبي مکرم بايستند، مفتضح و رسوا خواهند شد.
اين سخن امام قرطبي است که متوفاي 671 است و از علماي بزرگ و از شخصيتهاي برجسته اهل سنت است.
آقاي مناوي در فيض القدير ميگويد:
هذا الخبر من المعجزات
فيض القدير، ج 6، ص 355
اين که پيغمبر فرمود:
هَلاكُ أُمَّتِى عَلَى يَدَي أُغَيْلِمَةٍ سُفَهَاءَ من قريش
شرح صحيح البخاري لابن بطال، ج 10، ص 9
اين از معجزات پيغمبر است که از آينده خبر داده است و بعد اين عبارت قرطبي را نقل ميکند.
ما ميگوييم: آقاي مناوي، اين که آقاي قرطبي آمده همچين تعليقهاي بر اين روايت زده است، اين هم از معجزات است و اين که شما اين روايت قرطبي را بدون هيچ نقدي نقل کرديد، اين هم از معجزات است.
اين که قرطبي و مناوي و ديگران بعد از اين قضيه تطبيق کنند با بني اميه، اين شجره ملعونه در قرآن و هيچگونه تعليقي هم آقايان نسبت به اين مطالبشان نداشته باشند، معجزه است.
مجري:
نظر علماي اهل سنت در باره افسانه عبد الله بن سباء
ما سال گذشته بحث مفصل عبد الله سبأ را داشتيم که خيلي هم مفصل روي اين قضيه بحث کرديم و پنبهاش را زديم، من ميخواستم که امشب از نظر علماي بزرگ اهل سنت، اين افسانه بودن عبد الله سبأ را به صورت مختصر بيان کنيد.
استاد قزويني:
ما ميخواستيم که وصيت را پيش ببريم که با توجه به اين صحبت شما اين بحث را ادامه ميدهيم.
جناب دکتر طاها حسين، استاد تاريخ ادبيات عرب و رئيس و مسؤل دانشکده ادبيات دانشگاه قاهره است.
ايشان ميگويد:
أراد خصوم الشيعة أن يدخلوا في أصول هذا المذهب عنصرا يهوديا امعانا في الکيد لهم والنيل
الفتنة الکبري، ج2، ص90
دشمنان شيعه با کيد و حيلهاي که دارند، ميخواهند در اصول مذهب شيعه يک عنصر يهودي را وارد کنند به نام عبد الله سبأ.
از ابن تيميه و احسان الهي ظهير و دکتر سالوس و قفاري و امثال اينها با اين کارشناسان علقه و مضغه حضرات، از اينها به خصوم و دشمنان شيعه تعبير ميکند.
بعد ميگويد:
ولو کان عمرو بن سودا مستندا الي اساس من الحق والتاريخ الصحيح لکان من الطبيعي أن يظهر اثره وکيده في هذه الحرب الموعقدة المعزلة التي حصلت بصفين.
الفتنة الکبري، ج2، ص90
اين قضيه عبد الله سبأ که آقايان از آن افسانه درست کردهاند در رابطه با قتل عثمان و در رابطه با قضيه جنگ جمل که تمام اين حوادث را به گردن عبد الله سبأ گذاشتهاند، براي اين که بتوانند دامن صحابه را منزه کنند و بگويند: صحابه نبودند که جمع شدند عثمان را بکشند و اگر چنانچه طبري و ابن اثير ميگويند: تمام صحابه از گوشه کنار جمع شدند و عثمان را کشتند، اين درست نيست و آقاي طبري يک عينک بدبيني به چشم زده بوده است و يا آن روز که اين را نوشته است، کارشناس مواد مخدر بايد نظر دهد که جناب طبري چيزي ميل کرده بوده و همچنين آقاي ابن اثير که ميگويند: صحابه از شهرهاي مختلف در مدينه جمع شدند و عثمان را به قتل رساندند.
در قضيه جنگ جمل، ميبينند که يک طرف اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين و عمار و يک طرف هم عائشه و طلحه و زيبر.
براي اين که بتوانند دامن صحابه را پاک کنند، ميگويند: مقصر علي و عمار ، طلحه و زيبر و عائشه نبوده است؛ تمام تقصيرها مال شخصي بود به نام عبد الله سبأ.
يک نفر يهودي، اين قدر توانايي داشته باشد که در مملکت اسلامي و پايتخت اسلامي، مردم و صحابه را بشوراند و خليفه را به قتل برساند. اين قدر توانايي دارد که صحابه را اغفال کند که جنگ جملي را به راه بيندازند که 30 هزار کشته داشته است.
اين صحابه چه کاره بودند؟ اينها خواب بودند؟
صحابهاي که مورد فريب يک يهودي باشد، من گمانم که اين صحابه به درد مرجعيت علمي و نقل سنت پيغمبر نميخورد.
ان شاء الله در اين زمينه ما مفصل صحبت خواهيم کرد.
بعد آقاي طاها حسين ميگويد: اگر واقعا اين عبد الله سبأ، اين قدر نقش داشت که در جنگ جمل توانست دو قبيله را بهم ريخت، اين عبد الله سبأ بعد از جنگ جمل چه شد؟
پرواز کرد و به عرش رفت يا زمين شکافته شد و زير زمين رفت؟
در جنگ صفين که 18 ماه طول کشيد، اين عبد الله سبأ کجا بود؟
در قضيه حکميت که اوج اختلاف بوده است، اين عبد الله سبأ چرا نيامد براي بهم زدن اين دو قبيله؟
در قضيه خوارج، اين آقا کجا رفته بود؟
علي القاعده اگر ايشان همچين توانايي داشت، بايد قدرت نمائي ميکرد و در قضيه خوارج بايد قدرتش را نشان ميداد.
وأما أنا فلا أعلل أمرين الا بعلة واحدة وهي أن ابن سودي لم يکن الا وهما
الفتنة الکبري، ج2، ص90
من فقط يک علت براي اين قضيه عبد الله سبأ دارم، قضيه عبد الله سبأ جزء تخيلات است و واقعيتي ندارد.
همچنين دکتر علي نشار که مفکر اسلامي و استاد فلسفه است، ميگويد:
ومن المحتمل أن تکون شخصية عبد الله بن سبأ شخصية موضوعة
شخصيت عبد الله سبأ، شخصيت جعلي است.
أنها رمزت الي شخصية ابن ياسر
به طور کلي هر کجا اسمي از عبد الله سبأ آمده است، مراد عمار ياسر است.
علي النشار، نشأة الفكر الفلسفي، ج2، ص39، ناشر: دار المعارف ـ القاهرة.
من چندي پيش در کتاب يکي از مستبصرين ديدم که اگر اشتباه نکنم جناب آقاي بيومي بود که 9 مورد حرفي را که در رابطه با عبد الله سبأ زدهاند تشبيه کرده بود و تطبيق کرده بود با کارها و صحبتهاي عمار ياسر.
البته بعضي از اوقات از عمار ياسر به عنوان ابن سودي و از عبد الله سبأ هم به عنوان ابن سودي نام ميبرند.
ديدم که خيلي زيبا اين مسئله را مطرح کرده است.
ايشان ميگويد: شخصيت عبد الله سبأ، يک شخصيت جعلي است.
دکتر حامد حفني که استاد ادبيات عرب در دانشکده زبان در قاهره است، همين تعبير را دارد که ميگويد: بزرگترين خطاي تاريخي که اين باحثين و محققين دارند و متوجه و روشن نشدهاند:
هذه المفتريات التي افترواها علي علماء الشيعة
اين افتراء بزرگي است که بر علماء شيعه زدهاند و تمام قضاياي اينها را با داستان عبد الله سبأ، داستان سرايي کردند.
جناب آقاي دکتر محمد کامل حسين که طبيب و عالم و فيلسوف مصري است و اول کسي است که جايزه ادبيات و علوم را در مصر به دست آورده است، ميگويد: اين داستان عبد الله سبأ در مصر و اين که آراء و نظريات تشيع مربوط به اين شخص است:
هي أقرب الي الخرافات منها الي اي شيء آخر
اين داستان عبد الله سبأ به خرافات نزديکتر است تا به چيز ديگري.
محمد كامل حسين، في أدب مصر الفاطمية: ص7، الناشر: دار الفكر العربي ـ القاهرة.
دکتر عبد العزيز صالح که در بخش تاريخ دانشگاه ملک سعود عربستان سعودي استاد است و براي حضرات حجت است، ميگويد: خلاصه بحث در رابطه با عبد الله سبأ اين است:
أن ابن سبأ شخصية وهمية لم يکن لها وجود فان وجد شخص بهذا الاسم فمن المؤکد أنه لم يقم بدور الذي أسنده إليه سيف وأصحاب کتب الفرق.
اين عبد الله سبأ يک شخصيت خيالي است، همچين فردي در دنيا وجود نداشته است.
اگر هم عبد الله سبأ بوده است، اين داستانها که درست کردند که در جنگ جمل و قتل عثمان و بحثهاي ديگري که گفتهاند، تمام اين چيزها که در کتب فرق آمده است، هم از نظر سياسي و هم از نظر اعتقادي کاملا دروغ است و هيچ واقعيتي ندارد.
دکتر سهيل زکار که محقق کتاب المنتظم ابن جوزي است، ميگويد:
إن ابن سبأ لم يوجد بالمرة بل هو شخصية مخترعة
المنتظم، ج3، ص302
ابن سبأ وجود خارجي نداشته است؛ بلکه شخصيت ساختگي است.
احمد عباس صالح که نويسنده و متفکر مصري است، ميگويد:
وعبد الله سبأ شخص خرافي بغير شک فأين هو من هذه الأحداث جميعا
بدون شک عبد الله سبأ يک شخصيت خرافي است، کي توانست اين قضايا (مثل مسئله قتل و عثمان و تحريک صحابه و بهم زدن سپاه علي و عائشه) را انجام دهد.
بعد ميگويد:
ماذا يستطيع شخص مهما کانت قيمته
اين شخصيتي که درست کردهاند، هرچه قدر که شخصيت مقتدر و با ارزشي باشد، نميتواند به تنهايي اين همه بازي کند و صحابه را تحريک کند و از جاهاي مختلف در مدينه منوره بياورد و اينها را عليه خليفه تحريک کند و خليفه را بکشند و نگذارد که جنازهاش 3 روز دفن کنند و بعد هم براي دفن ببرند در قبرستان يهوديها دفن کنند و در جمل بين سپاه اميرالمؤمنين و سپاه عائشه اين اختلافات را درست کند و 30 هزار کشته شوند.
ميگويد: اين عبد الله سبأ را که درست کردهاند، هر چقدر که شخصيتش بارز و مهم باشد، از يک نفر همچين کاري ساخته نيست:
ولو کان شيطان نفسه
حتي اگر خود شيطان هم باشد، به تنهايي نميتواند همچين کاري کند.
بعد ميگويد:
وساذج بغير شک
اين بدون شک ساده لوحي است.
اين آقاياني که يک شخصيت خرافي درست کردهاند و تمام اين حوادث را به گردن اين شخصيت خرافي انداختهاند و ساده لوحي تر از اين، اين است که اينها گفتهاند که عبد الله سبأ در کبار صحابه تأثير گذار بوده است و صحابه بزرگ از او تأثير پذيري داشتند؛ مثل ابوذر غفاري.
ابوذري که در برابر ابو هريره، وقتي يک حديث نادرستي نقل ميکند، بلا فاصله ميگويد:
يا بن اليهودية، أتعلمنا ديننا
نهج الحق وكشف الصدق، العلامة الحلي، ص 298
ميگويد: اي بچه يهودي ميخواهي دين ما را به ما آموزش دهي؟
با آن عصا و چوبش ميزند کله طرف را داغون ميکند.
ابوذري که اين چنين است، آن وقت تحت تأثير عبد الله سبأ يهودي، به تعبير آقاي احمد امين، آقاي ابوذر اعتقاد کمونيستي را از عبد الله سبأ گرفته بود.
بايد گفت:
انا لله وانا اليه راجعون
اگر آقاي ابوذر که پيغمبر اکرم فرمود: زير آسمان راستگوتر از ابوذر نيست، اين شخص بيايد دين کمونيستي را از عبد الله سبأ ياد بگيرد، بايد گفت:
وعلي الاسلام السلام
اين نظريه بزرگان اهل سنت بود.
بزرگان شيعه هم عبارات عين همين را دارند.
آيت الله خوئي و علامه عسکري و مرحوم کاشف الغطاء، همگي معتقد هستند که قضيه عبد الله سبأ، يک قضيه خيالي است و افسانه است و واقعيت ندارد.
به تعبيري که ما نقل کرديم از بعضي از بزرگان مثل دکتر عبد العزيز که استاد تاريخ در دانشگاه ملک سعود است که ميگويد: اگر اين فرد واقعيت داشته باشد، اين حوادثي که به او نسبت دادهاند، اين امکان پذير نيست.
ما اين را مفصل در جلد اول کتاب نقد شبهات قفاري آوردهايم که تحقيق خيلي گستردهاي روي عبد الله سبأ انجام داديم و معتقد هستيم که کسي تا الان به اين شکل کسي به اين شکل تحقيقي روي عبد الله سبأ نکرده است.
اگر در کتابهاي شيعه هم اسمي از عبد الله سبأ ميآيد، يک آدم منفور، يک آدم ملعون و يک آدمي که مورد تنفر ائمه و تنفر شيعه بوده است.
اگر واقعا عبد الله سبأ مؤسس مذهب شيعه بود، بايد او را احترام ميکردند.
جناب آقاي ابو حنيفه مؤسس مذهب حنفيها است و همه احناف براي او احترام قائل هستند و به او ميگويند: امام اعظم، نسبت به شافعي ميگويند: امام شافعي و همين طور مالک و ديگر بنيان گذاران فقهي که در ميان پيروانشان آبرو دارند.
اگر عبد الله سبأ مؤسس مذهب شيعه بود و مؤسس بحث وصايت و خلافت و عصمت بود، بايد خيلي برايش ارزش قائل بودند و خيلي برايش احترام ميگذاشتند.
ائمه عليهم السلام، برايش خيلي احترام ميگذاشتند؛ بايد ميگفتند: اين آقا مذهب شيعه را تأسيس کرده است و وصايت جد ما اميرالمؤمنين را براي اولين بار مطرح کرده است و بايد از او تجليل ميکردند.
هر کدام از بزرگان شيعه که آمده بحث عبد الله سبأ را مطرح کرده است، با ذم و لعن و ناسزا نسبت به او مطرح کردند.
شما يک روايت صحيح براي ما بياوريد که اين قضيه عبد الله سبأ يک وجود خارجي داشته است؛ با اين که همه بزرگان شما مثل يحيي بن معين و مزي و ابن حجر عسقلاني و ابن حبان ميگويند:
مرمي بالزندقة وجعل الحديث
همه به سيف بن عمر برميگردد که سيف بن عمر ميگويد: عبد الله سبأ چنين و چنان بوده است و قضاياي جمل و صفين را به عبد الله سبأ نسبت ميدهد.
در کتابهاي رجاليتان يک دانه متن پيدا کرديد، ما به شما آفرين ميگوييم؛ پول که نداريم به شما بدهيم، نه دلار آمريکايي و نه پول عربستان را نداريم.
يک نفر از علماي رجالتان مطرح کند.
سيف بن عمري که ناقل اين قضيه است کسي است که متهم به زندقة است؛ يعني ملحد است و متهم به جعل حديث است.
ان شاء الله اگر فرصت شود من اينها را مفصل عرض خواهم کرد.
آيا غير از سيف بن عمر کسي اين قضايا را نقل کرده است؟
اگر هست نشان دهيد.
اين نرم افزارهاي شيعه هم که در اختيار شما وجود دارد. هر کجا هم که در کتب شيعه آمده است، جز با نفرت نيامده است. اگر بعضي از بزرگان ما مثل نوبختي دارد، اينها نسبت به دشمنان شيعه ميدهند و ميگويند: دشمنان شيعه چنين و چنان کردهاند.
قفاري ميگويد:
اول من شهر
اول کسي که شهرت داد و انتشار کرد.
نميگويد: اول کسي که تأسيس کرده است.
اين خوابي که ديدهاند، تعبيرش قطعا معکوس است و اين طور نيست که اين آقايان بگويند: اگر فلان کردند، ما از عبد الله سبأ که ميگوييم.
ما از خدايمان است که شما بحث ابن سبأ را بياوريد و يک پرونده جديدي از افتضاح خودتان براي ما باز کنيد.
ميگويند: تا سه نشه بازي نشه.
ايشان 4 ماه بود که در کشي (به فتح کاف) و کشي (به کسر کاف) گير کردند و آخر به کلمات ديگر کشيد.
ما که نميفهميم که اين آقا چه ميگويد.
شايد عقلش را از دست داده است.
يکي از جوانهاي دانشجو ميگفت: دري (به کسر کاف) و دري (به فتح کاف) و دري (به ضم کاف) چه ربطي به جريان کشي (به کسر کاف) و کشي (به فتح کاف) دارد.
اين آقا ميگفت: فتحه بر کاف ثقيل است.
نميگفت: فتحه بر دال ثقيل است.
آن قضيه هنوز تمام نشده بود که بحث زباله داني مطرح شد.
سومي را خدا به خير کند.
ان شاء الله اميدواريم که در سوميش يک چاله در عبد الله سبأ پيدا کند و بياورد و مايه خوشحالي دوستان و وسيله خنده را فراهم کند.
مجري:
حديث وصايت اولين بار در كجا مطرح شد؟
اولين باري که پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه وآله، حديث وصايت را در رابطه با حضرت امير بحث کردند، کجا بوده است؟
استاد قزويني:
در جاي جاي مختلف دوران نبوت، نبي گرامي بحث امامت، خلافت، ولايت و وصايت اميرالمؤمنين سلام الله عليه را مطرح فرمودند و آنچه که به دست ما رسيده و ما مدرک داريم، بحث وصايت اميرالمؤمنين است بعد از نزول آيه شريفهاي که ميفرمايد:
وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ
سوره شعراء آيه 214
نبي گرامي 3 سال براي نوبتشان تبليغ مخفيانه ميکردند و اظهار نميفرمودند تا بعد از اين که اين آيه نازل شد، نبي گرامي به اميرالمؤمنين سلام الله عليه دستور دادند که يک غذايي تهيه شود و حضرت قريش را دعوت کردند.
آن زمان سران قريش 40 نفر بودند و بعد از اين که غذا خوردند، نبي گرامي صلي الله عليه وآله به اين مضمون فرمود: اي مردم قبيله من، من چيزي را براي شما آوردهام که بهترين چيز است و گمان نميکنم که کسي چيزي بهتر از آنچه من براي شما آوردهام، آورده باشد.
بعد بحث رسالت خودشان و توحيد الهي را مطرح کردند و فرمودند: هرکس در اين امر مرا ياري کند، او خليفه و وصي و برادر من خواهد شد.
طبري از ابن حميد نقل ميکند تا آنجايي که ميگويد: وقتي که آيه 214 سوره شعراء نازل شد، اميرالمؤمنين ميفرمايد: پيغمبر اکرم من را صدا کرد و فرمود: اين مايه دلتنگي من است که ميترسم اينها در برابر سخنان من موضع بگيرند.
براي اينها غذايي درست کردم و آن روز حدود 40 نفر بودند و پيغمبر فرمود: اي فرزندان عبد المطلب به خدا سوگند من گمان نميکنم که هيچ جوانمردي در عرب افضل از آنچه که من براي شما آوردهام، براي قومش آورده باشد.
من خير دنيا و آخرت را براي شما آوردهام و خداي عالم دستور داده است که شما را به توحيد دعوت کند.
هرکس بخواهد وزير من باشد و من را ياري کند، او برادر و وصي و خليفه من در ميان شما خواهد بود.
مردم هجمه کردند و نسبت به نبي مکرم عکس العمل منفي نشان دادند و اميرالمؤمنين گفتند: يا رسول الله من حاضر هستم.
ايشان ميگويد: من در آن زمان از همه کوچکتر بودم؛ اگر در سن 10 سالگي ايمان آورده باشد، آن زمان ايشان 13 ساله بودند و اگر در سن 13 سالگي ايمان آورده باشد، 16 ساله ميشود.
من آن زمان از همه کوچکتر بودم و من گفتم:
أنا أكون وزيرك عليه فأخذ برقبتي ثم قال هذا أخي ووصيي وخليفتي فيكم فا سمعوا له وأطيعوا
تاريخ الطبري، ج 1، ص 543 و الكامل في التاريخ، ج 1، ص 586 و تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 49 و كنز العمال، ج 13، ص 58
پيغمبر دست مبارکشان را برگردن من نهاد و فرمود: اين علي برادر و جانشين و خليفه من در ميان شما است، از او حرف شنوي داشته باشيد و از او پيروي کنيد.
براي اولين بار نبي مکرم حجت را براي آنها تمام کرد، با اين که نبي گرامي ميدانستند که اينها هيچ کدامشان پاسخ مثبت نميدهند؛ ولي خواست عذرها را براي همه در همان ابتداي کار ببندد.
فردا نگويند: اگر ما ميدانستيم که بعد از اين قضايا به يک نان و نوايي ميرسيم، ما هم حاضر بوديم که به تو ايمان بياوريم.
نبي مکرم اين بستر دمکراسي را فراهم کرد و اين اعلان عمومي را انجام داد؛ ولي جز علي بن ابي طالب، احدي به نبي مکرم پاسخ نداد.
مجري:
آقاي طبري در کتاب تاريخشان اين را مطرح ميکند؛ ولي در کتاب تفسيرشان چيز ديگري مينويسد.
استاد قزويني:
آنجا يک بحث ديگري است که همين آقاي طبري در تفسيرش به جاي اين که بياورد:
إن هذا أخي ووصي وخليفتي فيكم
اين طور ميآورد:
إن هذا أخي وكذا وكذا
تفسير الطبري، ج 19، ص 122
آقاي محمد هيکل در چاپ اولش همين تعبير را دارد؛ ولي در چاپهاي بعدي حذف کرده است.
صد رحمت به طبري که کذا و کذا گذاشته است و مردم ميدانند که کذا و کذا يک چيزي بوده است که حذف شده است؛ مثل بخاري که حديث 4468 صحيح مسلم را که ميگويد: رأي اميرالمؤمنين نسبت به ابابکر و عمر اين بوده است که اينها کاذب و آثم و غادر و خائن بودند، ايشان به جاي اينها کذا و کذا نوشته است.
ايشان حداقل انصاف داشته است که مردم بروند يک چاقو بردارند و صحيح بخاري را بشکافند تا يک جايي ببينند که کذا و کذا چه معني دارد.
طبري در تفسيرش کذا و کذا گذاشته است؛ ولي بعضي از اين آقايان همين کذا و کذا را نگذاشتهاند و به طور کلي همهاش را حذف کردند.
مجري:
آيا سند روايت صحيح است؟
اگر از جهت سندي بحث کنيد، آيا روايت صحيح است يا خير؟
استاد قزويني:
ما اين را در کتاب نقد قفاري مفصل بررسي سندي کرديم.
اين روايت از منابع متعدد با سندهاي مختلف آمده است و به قول ابن تيميه که در کتاب منهاج السنة جلد 7 صفحه 178 ميگويد: کثرت سند يک روايت دليل بر صحت آن است؛ اگرچه ناقلين آن فساق و فجار باشد.
ما براي اين که روشن شود، سند اين روايت را به اجمال بررسي ميکنيم.
آقاي ابن حميد که محمد بن حميد رازي است و متوفاي 248 است ميگويد:
سئل يحيى بن معين عن محمد بن حميد الرازي فقال: ثقة
تهذيب الكمال، ج 25، ص 101
از يحيي بن معين سؤال کردند در رابطه با ابن حميد، گفت ثقه است.
از طيالسي هم نقل شده است که گفتهاند:
ابن حميد ثقة
تهذيب الكمال، ج 25، ص 101
نفر بعدي سلمة بن فضل است که ايشان متوفاي بعد از 190 است، همين آقاي يحيي بن معين ميگويد:
ثقة كتبنا عنه
تهذيب التهذيب، ج 4، ص 135
آدم مورد وثوق است و از او ما مطالبي نوشتهايم.
جناب ابن سعد که صاحب الطبقات است ميگويد:
كان ثقة صدوقا.
تهذيب التهذيب، ج 4، ص 135
راوي سوم محمد بن اسحاق صاحب سيره است.
ذهبي ميگويد:
العلامة الحافظ الأخباري... وكان في العلم بحرا عجاجا
سير أعلام النبلاء، ج 7، ص33 و 35
درياي خروشاني در علم بوده است.
زهري ميگويد: محور حديث پيغمبر بر 6 نفر دور ميزده است و علم اين 6 نفر هم در نزد 12 نفر بوده است که يکي از اينها آقاي محمد بن اسحاق است.
نفر چهارم عبد الغفار بن قاسم است که از شعبه نقل ميکنند:
لم ار احفظ منه.
لسان الميزان، ج 4، ص 42 و تعجيل المنفعة، ج 1، ص 263
من حافظ تر از عبد الغفار بن قاسم نديدهام و ايشان عنايت ويژهاي هم به علم داشت و هم به رجال.
ابن ابيه هم ميگويد: احاديث صالحي دارد.
اگر اين آقا مذمتي هم داشته باشد، يک قاعدهاي دارند آقايان که نسبت به يک راوي اگر کسي هم مدحي داشته باشد و هم ذمي داشته باشد، روايت ميشود حسن.
منهال بن عمرو را ابن معين و نسائي ميگويند:
عن يحيى بن مَعِين: ثقة
تهذيب الكمال، ج 28، ص 570 و 571
عجلي گفته است:
كوفى ثقة
تهذيب الكمال، ج 28، ص 571
عبد الله بن حارث، ابن معين و ابو زرعه و نسائي گفتهاند:
بن معين وأبو زرعة والنسائي ثقة
تهذيب التهذيب، ج 5، ص 157
ثقه است.
ابن عبد البر ميگويد:
اجمعوا على أنه ثقة
تهذيب التهذيب، ج 5، ص 157
اجماع دارند بر اين که اين آقا ثقه است.
اين از نظر سند.
ابن جرير طبري بنا بر آنچه که متقي هندي آورده است، اين قضيه را نقل ميکند که پيغمبر اکرم فرمود:
ويكون خليفتي في أهلي
كنز العمال، ج 13، ص 56
بعد ميگويد:
وابن جرير وصححه
كنز العمال، ج 13، ص 56
ابن جرير طبري اين را آورده است و تصحيح کرده است.
آن اصل کتابي که در آن ابن جرير طبري تصحيح کرده است، در اختيار ما نيست؛ ولي آقاي متقي هندي مورد اعتماد آقايان است.
حاکم نيشابوري حديث مفصلي را از ابن عباس نقل ميکند و در آنجا فضائل متعددي براي اميرالمؤمنين آورده است:
أيكم يواليني في الدنيا والآخرة
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 143
بعد ايشان ميفرمايد:
هذا حديث صحيح الإسناد
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 143
ذهبي هم در تلخيص مستدرک ميگويد: روايت صحيح است.
هيثمي بعد از اين که از احمد بن حنبل نقل ميکند که اميرالمؤمنين فرمود: من حاضر هستم که تو را ياري کنم:
ضرب بيده على يدي
مجمع الزوائد، ج 8، ص 302
پيغمبر اکرم به عنوان موافقت دستشان را روي دست من زد.
معمولا در ميان مردم اين وجود دارد که دست زدن بر روي دست، نشانه قبول کردن و موافقت است.
بعد ميگويد:
رواه أحمد ورجاله ثقات
مجمع الزوائد، ج 8، ص 302
احمد بن حنبل نقل کرده است و راويانش ثقه هستند.
اين حديث دار يا حديث يوم الانذار و وصايت اميرالمؤمنين و اين هم اسانيدي که دارد.
شما نه با اين سند؛ بلکه با يک سند ضعيف بگوييد: در رابطه با ابوبکر پيغمبر فرموده است: ابوبکر خليفه بعد از من و وصي و حاکم و امام بعد از من است.
يک روايت جعلي هم شما ارائه دهيد.
يک روايت نه به اندازه اين روايت؛ بلکه به اندازه 20 برابر پايينتر از اين روايت نشان دهيد و بعد ادعا کنيد:
من أنكر خلافة الصديق رضي الله عنه فهو كافر.
فتاوى السبكي، ج 2، ص 587 و الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 1، ص 138
من أنكر إمامة أبي بكر الصديق رضي الله عنه فهو كافر
فتاوى السبكي، ج 2، ص 576 و الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 1، ص 139
مجري:
آيا روايت «لكل نبي وصي» در منابع اهل سنت آمده؟
يک قاعده کلي است که ما قائل به آن هستيم؛ ولي آقايان اهل سنت و وهابيت ميگويند: بعد از پيغمبر وصي مشخص نشده است. آيا حديثي در كتب اهل سنت آمده که به عنوان قاعده کلي مطرح كند:
لکل نبي وصي
استاد قزويني:
در روايت داريم که پيغمبر اکرم فرمود:
ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لكل نبي وصي
المعجم الكبير، ج 6، ص 221 و الكامل في ضعفاء الرجال، ج 4، ص 14 و تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 392 و الكامل في التاريخ، ج 3، ص 46
هر پيغمبري وصي داشته است.
اين روايت هم سندا صحيح است.
بيننده علي آقا از مشهد:
بعد از يک سال و نيم خداوند اين افتخار را داد تا صداي شما عزيزان را از نزديک بشنويم.
استاد قزويني:
براي شکرانه نعمت، حرم امام رضا برويد و ما را دعا کنيد و نائب الزيارة ما و همه بينندگان باشيد.
بيننده:
باور کنيد که هر وقت که حرم ميروم، هم براي شما و هم براي عزيزاني که در اين شبکه هستند، يک زيارتنامه و دو رکعت نماز ميخوانم و دعايتان ميکنم. خدا ان شاء الله سايه شما را روي سر ما نگه دارد.
اين شبکه کلمه هميشه ادعا ميکنند که ما شيعيان خودمان را ميزنيم.
آن روز هم به اينها گفتم که هنوز هم عاشق نشدهاند که عشق به امام حسين را ياد بگيرند و ببينند که اين زدن نيست. براي ما افتخاري است که در عزاي امام حسين شرکت کنيم.
من از اين شبکه خيلي ممنون هستم؛ چون قبلا ما خيال ميکرديم چه در خانه عزاداري کنيم و چه در بيرون خانه، فرقي نميکند؛ اما از زماني که اين شبکه را نگاه ميکنم، سعي کردم که بيشتر در عزاداريها شرکت کنم. اينها نميدانند که عزاداري امام حسين براي ما چه ارزشي دارد.
ممنون هستيم که شبکه کلمه ما را راهنمايي کردند و به شيعه بودنمان افتخار کرديم.
من يک دفعه با آقاي ترشابي صحبت کردم و گفتم: اگر کسي دستورات قرآن را اجرا نکند، حکمش چيست؟
گفت: چه شيعه و چه سني گفتهاند: اگر يک يا چند دفعه دستور خداوند را اجرا نکنند، اين اشکالي ندارد.
گفتم: خانم عائشه دستوري که خداوند به ايشان گفتند که در خانه بنشينند، اجرا نکردند و رفت به جنگ حضرت علي يا به قول شما براي اصلاح امور مسلمين که معلوم نيست با چي جنگ داشتهاند.
گفت: يک يا چند دستور قرآن را اجرا نکنند، اشکالي ندارد.
ميخواستم سؤال کنم که آيا شيعه هم چنين نظري دارد يا نه؟
بيننده آقا فرزاد از اروميه از اهل سنت:
من اين جلسه از ابتداي بحث برنامه شما را نگاه نميکردم و نميدانم که بحث در رابطه با چيست.
مجري:
بحث حديث وصايت بود.
بيننده:
شهادت امام حسين را خدمت تمام مسلمانان جهان تسليت ميگوييم. من ميخواستم اين نسل کشي صهيونيستها را محکوم کنم. ما اهل سنت با دفاع از تمام عقائد خودمان به شدت اين نسل کشي مظلومانه مردم بيچاره فلسطين را محکوم ميکنيم.
مجري:
ما وقتي ميگوييم که با برادران اهل سنت، برادر هستيم، اين را در عمل هم نشان ميدهيم و ناراحتي آنها ناراحتي ما است و حزن آنها حزن ما است. شما ميبينيد که جمهوري اسلامي چه طور پشتيباني ميکند.
اين نشان از اين است که شيعه و سني برادر هم هستند و در کنار هم در مقابل دشمن واحدشان ميايستند.
استاد قزويني:
جناب آقا نعثل خودمان هم افاضه کرده بودند که اگر 12 هزار نفر جمع شوند، من هم يک نفرشان و جمهوري اسلامي ما را از مرز غزه وارد کند.
ايشان گفت: ما 12 هزار نفر هستيم که من هم حاضرم يکي از آنها باشم که ما برويم آنجا و از مسلمانهاي فلسطيني دفاع کنيم.
نميدانم که ايشان تعليق به محال ميکند؟
اگر ايشان ميخواهد برود، به مصر برود و از آنجا به غزه برود. رابطه ايشان با مصر هم که خوب است. ما نميخواهيم که ايشان به آنجا برود. ايشان بيايد يک شاهکار و خدمت بزرگي براي عزيزان فلسطيني کند.
در عربستان سعودي يک تعدادي از اين مفتيها را جمع کند و به مفتي اعظم بنويسند که با آن اطلاعيه که قبلا دادي و گفتي هر کس به نفع فلسطين غزه تظاهرات کند، کار حرامي انجام داده است و اين کار خلاف شرع و بدعت است، شما لطف کنيد و از جناب مفتي اعظم بخواهيد که اين را بردارد تا يک ننگ جديد ديگري در پروندهاش ايجاد نکند.
خدمت گذاري و فرستادن آذوقه از طرف عربستان پيش کش باشد و آقايان فلسطيني در غزه، نيازي به کمکهاي مالي و نظامي عربستان ندارند.
مرا به خير تو اميدي نيست شر مرسان.
شما محبت کنيد که مفتيانتان فتوا عليه غزه صادر نکنند.
امروز هم که در مصر جلسه بود، جناب امير قطر افاضه کرد و گفت: ما هر موقع که جمع ميشويم در اين رابطه صحبت ميکنيم.
ما در گذشته کمک کننده به اسرائيل بوديم و عملا مساعدت و کمکمان عليه فلسطين بوده است.
اين را خودش اعتراف کرده است و تمام شبکهها هم اين افاضات اين آقا را پخش کردند.
ما نميخواهيم بحث سياسي کنيم؛ ولي هر انساني؛ حتي ما در رابطه با آن فيلم موهن که در بعضي از کشورها به سفارت آمريکا حمله ميکردند، گفتيم اين را هم ما محکوم ميکنيم.
اميرالمؤمنين به مالک اشتر نخعي ميگويد: در مصر ميروي، افراد مصر دو دسته هستند:
إما أخ لك في الدين وإما نظير لك في الخلق
نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 3، ص 84
اين عزيزان فلسطيني الحق و الانصاف روي همه مظلومان عالم را سفيد کردند و تمام دنيا از اينها حمايت کردهاند و اين جنايت را محکوم کردهاند؛ ولي من تا غروب که در سايتها و اخبار را نگاه ميکردم، از عربستان هيچ چيزي نديديم.
ما ساير کشورها را کاري نداريم؛ چون نه شبکهمان سياسي است و نه وارد بحث سياسي ميشويم.
اين وهابيها دستشان در دست يهود است.
چندي پيش هم در قضيه حزب الله، وزير امور خارجه عربستان سعودي گفت: اگر اسرائيل به لبنان حمله کند و نابود کند، هزينه جنگ را ما ميپردازيم.
آقا فرزاد ما از اين اظهار همدردي و محکوم کردن نسل کشي، از حضرت عالي تشکر ميکنيم.
خدا جزاي خيرتان دهد.
بيننده:
من ميخواستم بگويم: اين مفتي اعظم، چه سکوت کند و چه سکوت نکند، اگر سکوت نکنند براي خودشان خوب است؛ ولي اگر سکوت کنند، راقعا جاي تأسف دارد. چه شيعه و چه سني هيچ فرقي نميکند، اين نسل کشي را همه بايد محکوم کنند. تشکر ميکنم از برنامه خوبتان.
استاد قزويني:
اين آقايان هم از آقاي ملک عبد الله تقاضا کنند که دوباره به آمريکا نرود و با اسحاق رابين ليوان شراب را به هم نزنند و شراب نخورند که آبرو ريزي ديگري درست شود.
بيننده آقاي توکلي از شهرکرد:
ايام شهادت حضرت ابا عبد الله الحسين و اصحاب با وفايشان را خدمت شما تسليت عرض ميکنم.
من چندتا سؤال دارم.
در مورد جانشيني حضرت رسول صلي الله عليه وآله که پيغمبر خيلي از فتنه امت بعد از خودشان ميترسيدند.
چه جوري ميشود که امت را بعد از خودشان همين طوري رها کنند و به قول اين آقايان که نظر به شوري دارند، اگر پيغمبر صلي الله عليه وآله نظري به اين داشتند، آيا يک حديث صحيح در کتب برادران اهل سنت وجود دارد که پيغمبر فرموده باشد: بعد از من خلافت را به شورا بگذاريد يا يک کانديدي معرفي کرده باشند؟
آيا چند نفر را معرفي کردهاند که اينها کانديد هستند؟
در مورد جناب عائشه که آقايان ميگويند: خانه ايشان چند حجره داشته است و اتاقهاي زيادي داشته است و دارالضيافة داشته است.
من ميخواهم بدانم که از نظر شرعي درست است در خانهاي که 50 اتاق هم داشته باشد و مردي هم در آن نيست، يک مرد غريبه مهمان اين خانه شود و شب هم همان جا بماند و در اين خانه بخوابد، آيا اين کار صحيح است؟
شرايط اجتهاد چيست و چه کسي ميتواند مجتهد باشد؟
آقاياني که در جواب جنگ جمل و صفين که 30 هزار کشته داده است ميگويند: جناب عائشه و طلحه و زبير و معاويه، اينها اجتهاد کردند، ميخواهم بدانم که زن هم ميتواند از نظر شرعي اجتهاد کند؟
بيننده احمد آقا از سنندج از اهل سنت:
من سواد ندارم و بيسواد هستم و خواهش ميکنم که حرفم قطع نکنيد تا موقعي که حرفهايم را بزنم بعد از طريق تلويزيون گوش ميکنم.
اختلافات مال چند سال قبل است.
بعد از 1334 سال هرچي که بوده ربطي به مردم ندارد.
شماها توهين ميکنيد.
کسي که مسلمان باشد و از اسلام آگاهي داشته باشد، توهين به دشمنش هم نميکند؛ چون خداوند آن کساني را که توهين ميکنند، دوستشان ندارد.
شما توهين ميکنيد به اهل سنت و بعد ميگوييد: ما با وهابيها بوديم.
اين اسلام نه وهابي است و نه سني و نه شيعه.
ما مخلوق خدا هستيم و کلام خدا و فرمايش پيغمبر را قبول داريم.
شما ميدانيد که اهل تسنن و شيعه با هم ازدواج کردند. دوتا از برادران من از شيعه زن گرفتهاند و چندتا بچه دارند. شيعه و سني چقدر با هم پيمان بستهاند.
اينها 1400 سال قبل که با هم اختلاف داشتهاند به ما چه ربطي دارد.
فرض کنيد که علي به عمر ظلم کرده است.
آيا عمر در رواياتي گفته است که تا دنيا باقي است شما بايد از من دفاع کنيد؛ چون علي به من ظلم کرده است؟
شما ميگوييد: برادران اهل تسنن، اگر برادر هستيم اين همه اهانت چيست؟
استاد قزويني:
من ميتوانم از شما خواهش کنم؟
بيننده:
گفتم: حرف نزن و بعدا صحبت کن.
استاد قزويني:
اين که ميگوييد: ما به اهل سنت توهين ميکنيم، 2 نمونه بيان کنيد که اگر واقعا توهين است، من همين جا از اهل سنت عذر خواهي کنم و قول دهم که بعد از آن توهين نکنيم.
بيننده:
اين همه رواياتي که ميگوييد و استادهايي که ميآوريد، مسلمانها 1 ميليارد 400 ميليون است.
تنها شبکهاي شما و شبکه آنها نيستند که مسلمان باشد.
اين همه آخوند اهل تسنن را ميآورند در آنجا و درسشان و کتابشان و روايتشان را توضيح ميدهند؟؟؟؟؟
يک شب بحث اين بود که يک نفر پيش پيغمبر بود و در هنگام غذا خوردن يک کاسه بوده و دست عائشه و اين شخص با هم برخورد داشته است.
مگر عقل قبول ميکند؟
خودتان ميگوييد: اين را قبول نميکنيد. آيا اين توهين نيست؟
گفتم: کسي از دين آگاهي داشته باشد، قطعا توهين نميکند؛ چون خودش ميداند که در دين خدا بد رفتاري و توهين را دوست ندارد.
ما شيعه و سني و وهابي نداريم. ما مخلوق خدا هستيم.
کسي که کلام خدا را مطالعه کرده باشد، آگاه ميشود و حديث پيغمبر را هم اگر واقعا خوانده باشد، آگاه است.
حضرت علي مگر طايفه نداشته است و مگر شير خدا نبوده است؛ پس چطوري اين را قبول کردند؟
حضرت علي تاج سر تمام اسلام است و تاج سر اهل سنت پيغمبر است.
ما شيعه و سني و وهابي نداريم. اينها که آمدهاند، آدمهاي شما هستند.
؟؟؟؟
کسي که توهين کند مسلمان نيست.
شما حرف امام خامنهاي را هم قبول نداريد که گفت: هر کسي چه شيعه و چه سني اهانت و توهين به هر کسي کند، آن نه شيعه است و نه سني؛ بلکه شيطان است.
اين که روايت نيست که بگوييد: روايت ضعيف است و قبول نداريم.
مجري:
استاد هم ميگويند: يکي از توهينها و بيادبيهاي ما را بگوييد تا ما قبول کنيم و عذر خواهي کنيم.
بيننده:
همان جملهاي که براي خط شيعيان و اهل سنت نوشتهايد، اين ايجاد اختلاف ميکند.
استاد قزويني:
شما از رهبري آيت الله خامنهاي جملهاي گفتي که ايشان گفته است: هر کس به شيعه يا سني توهين کند، نه شيعه است و نه سني.
همين آيت الله خامنهاي در سخنرانيشان گفتهاند: از علماي اهل سنت من ميخواهم که کتاب علامه اميني و کتاب شرف الدين را به دقت و با تأمل مطالعه کنند.
مگر در کتاب علامه اميني يا کتاب مرحوم شرف الدين که المراجعات است، غير از اين رواياتي که ما ميگوييم، چيز ديگري هم وجود دارد؟
بيننده:
من گفتم سواد ندارم که شما داريد حرف از کتاب ميزنيد.
شما و آنها به جاي اين که اين همه پول را خرج کنيد، به فقير و فقراء کمک کنيد و بياييد که صدقه و حسنه جاري کنيد.
اين ثواب دارد نه اين که 1400 سال پيش عمر چه کار کرده است و عائشه به بيابان چه کار کرده است؟
مگر پيغمبر خودش عقل نداشته است که اين زن را طلاق دهد و بيرون کند؟
اين حرفها چيست که ميزنيد؟
اگر خانمت نافرماني شما را کند و در رکاب شما نباشد، اين خانم را قبول ميکنيد؟
استاد قزويني:
چون اين برادر عزيزمان اشاره کردند به رهبري که ايشان چنين و چنان کردهاند و مخصوصا اين برادرمان جناب آقاي مولوي مراد زهي هم در اين شبکه وهابي و نفاق گفتند: در رابطه با بحث امامت، 2 سال قبل در روز غدير مقام معظم رهبري که صحبت داشتند، تعبيرشان اين بود که اعلام مسئله ولايت و انتخاب اميرالمؤمنين به جانشيني پيامبر اعظم، در حقيقت انتخابي از جانب خداي متعال بوده است و نبي مکرم با اعلام آن، رسالت خويش را کامل کرد.
بعد گفت: ما هيچ اصراري نداريم که فرقهاي از فرق اسلامي، عقائد فرقه ديگر را قبول کند؛ اما درخواست منطقي داريم که همه مسلمانهاي جهان در واقعيتها و حقايقي که علماي بزرگ همچون علامه سيد شرف الدين آملي و علامه اميني در رابطه با اميرالمؤمنين ارائه کردهاند، تأمل و تفکر کنند.
البته بحثهاي ديگري هم داشت.
اين بحث علمي بايد باشد. اگر اين طوري است؛ پس تمام اهل سنت و شيعه کتابهايشان را بردارند و به دريا بريزند.
ايشان ميگويد: نه شيعه داريم و نه سني و نه وهابي.
ما از خدايمان است که تمام کره زمين گوينده لا اله الا الله و محمد رسول الله و علي ولي الله باشند و نه شيعه باشند و نه سني و نه وهابي.
ما از خدايمان است و يقين هم داريم که آن روز فرا خواهد رسيد.
بيننده آقا عليرضا از شيراز:
ايام محرم را تسليت و تعزيت عرض ميکنم.
من يک سؤال داشت و يک گلايه خدمت حضرت آيت الله قزويني داشتم که در رابطه با مناظره بود که چند هفته پيش استاد يزداني و آقاي مراد زهي اتفاق افتاد.
من به نظرم رسيد که جناب آقاي يزداني در آن مناظره يک مقداري مظلوم واقع شدند.
جناب آقاي يزداني با ادله و با اسناد بزرگواران و اهل قلم و علماي اهل تسنن ادله و مدرک ميآورند خدمت آقاي مراد زهي؛ اما آقاي مراد زهي ناراحت شدند و برافروختند و خط قرمز مطرح کردند و گفتند: جناب آقاي يزداني برو دو رکعت نماز بخوان و استغفار کن.
من ميخواستم خدمت آقاي مراد زهي عرض کنم، جناب آقاي مراد زهي شما بايد اين عينک بدبيني و اين خواسته را از علما و نويسندگاني مطرح ميکرديد که به عنوان منابع جناب آقاي يزداني مطرح ميکنند؛ نه از جناب آقاي يزداني که دفاع ميکنند و اين خرافات را در رابطه با زوجه رسول مکرم صلي الله عليه وآله قبول ندارند.
يک مطلب هم داشتم خدمت احمد آقا از سنندج که الان تماس گرفتند، ايشان و امثال اينها وقت شبکه محترم ولايت را ميگيرند که الحق و الانصاف خير کثيري است براي جهان اسلام و بعد هم ميگويند: فحاشي و توهين کرديد و بدون سند و مدرک حرف ميزنند.
مطالب که حضرت استاد قزويني و ابوالقاسمي و يزداني مطرح ميکنند، اين مطالب از کتب شما است.
چرا داشتههاي خودتان را توهين ميدانيد؟
شجاعت نداريد که به داشتههاي خودتان افتخار کنيد.
اگر خجالت نميکشيد، افتخار کنيد که اين مطالب مال کتب و عقائد شما است نه مال ما.
ما اينها را از زبان و کتاب شما مطرح ميکنيم و از خواستهها و از شريعت شما مطرح ميکنيم.
حداقل اين شجاعت را داشته باشيد و دفاع کنيد نه اين که فرافکني کنيد.
من فقط خواهشم از آيت الله قزويني اين است که يک بار ديگر اين مطلب را براي بينندگان جا بيندازند که صحبتهاي استاد يزداني، بر مبناي کتب اهل سنت بود.
نبايد آقاي مراد زهي به ايشان بگويد: برو عينک بد بيني را بردار و برو نماز توبه بخوان.
اگر قرار باشد که نماز خوانده شود و يا توبه شود، بايد شما به آن نويسندگان کتب خودتان بگوييد نه حضرت آيت الله قزويني يا استاد يزداني.
بيننده آقا عبد الله از آلمان از اهل سنت:
من ميخواستم راجع به موضوع برنامه امشب صحبت کنم و ميخواستم بيشتر از قرآن صحبت کنم.
براي همين اول ميخواهم يک زمين مشترکي پيدا کنيم که از اينجا با هم بحث کنيم.
اين قرآني که الان نزد همه مسلمانها از جمله شيعه و سني است، اين قرآن را خدا بر پيغمبر صلي الله عليه وآله نازل فرمودهاند و همين قرآن بود و نه کلامي بيشتر و نه کمتر و نه چيزي جز اين بود که بر پيغمبر نازل کردند و خدا اين را براي هدايت مردم نازل کردند و نه گمراه کردن مردم.
آيا شما هم مثل من قبول داريد؟
مجري:
بعضي از آقايان وهابي قبول ندارند که قرآن ما مثل قرآن شما است، ما از شما ممنون هستيم که اين را قبول داريد.
اين حرف شما کاملا قابل قبول است.
بيننده:
من يک نکتهاي اول راجع به حديث دار عرض کنم.
اگر همان اوايل دعوت پيغمبر يعني سال سوم، که 13 سالگي حضرت علي که هنوز به تکليف هم نرسيده بود، به عنوان وصي و جانشين پيغمبر انتخاب شدند، چرا در سال آخر عمر پيغمبر بايد دين پيغمبر با ابلاغ همان چيزي که سال سوم ابلاغ شده بود تکميل ميشد؟
آيا تکميل دين در آن زمان معني داشته است وقتي که قبلا تکميل شده بود؟
چرا خداوندي که قصد هدايت ما بندگان را داشته است و به دين صحيح و به همان يک فرقه حقهاي که پيامبر فرمودند: 73 فرقه يکياش اهل بهشت هستند، قرآن بايد ما را به سمت همان يک فرقه هدايت ميکرد، اگر نگاه کنيم، تمام آياتي که شيعه براي مسئله امامت استفاده ميکند، تمامشان يک جور گمراه کننده هستند.
من نميخواهم کلمه گمراه کننده را به زبان بياورم؛ براي اين که کلمه بهتري به ذهنم نميرسد ميگويم.
مثلا من نميتوانم مستقيما هدايت شوم.
سوره احزاب آيه 33 با اين شروع ميشود که ميفرمايد:
وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى
در ادامه ميفرمايد:
إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا
چند تا نکته اينجا هست.
کل آيه که در اينجا هست مربوط به زنان پيامبر است.
استاد قزويني:
شما يک موضوع را بگير. شما چند موضوع را بهم قاطي کرديد.
شما ميگوييد: اين قرآن کتاب هدايت است يا نه؟ اول اين را تمام کنيم.
اين که کتاب هدايت است، الان بنده ميخواهم صبح بلند شوم نماز بخوانم.
يک آيه از اين قرآن هدايت است، يک آيه به من بدهيد که نماز صبح چند رکعت است و چه طور بايد خوانده شود. ميتوانيد اين را به من بگوييد؟
از اين موضوع رد نشو و موضوع ديگري را هم مطرح نکن.
بيننده:
من ميخواهم قرآن بخوانم تا بفهمم که اعتقاد مسلمانها چيست.
من متوجه ميشوم که مسلمانها بايد نماز بخوانند.
استاد قزويني:
از کجاي قرآن متوجه شديد که مسلمانها بايد نماز بخوانند؟
بيننده:
وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآَتُوا الزَّكَاةَ
سوره بقره آيه 43
استاد قزويني:
اين آيه چه ارتباطي به نماز دارد؟ اين آيه يعني نماز بخوانيد؟
بيننده:
من الان براي شما از ترجمه آقاي مکارم شيرازي ميخوانم.
استاد قزويني:
من که کاري به ترجمه ندارم. من هيچ ترجمهاي را بنده قبول ندارم.
چون پيغمبر اکرم آن وقتي که تشريف آورد، آن وقت آيت الله مکارم که در آنجا نبود.
پيغمبر اکرم 1400 سال قبل اين آيه را براي عموم مردم فرموده است.
ما ميخواهيم ببينيم که بنده و جناب عالي به عنوان يک مسلمان از خود قرآن استفاده کنيم که آيا اين آيه دلالت ميکند که من نماز بخوانم؟
رکعات نماز و نماز صبح را من از شما نخواستم. اصل نماز را ميتواني از قرآن به دست بياوريد.
بيننده:
در اينجا صلاة آمده است.
استاد قزويني:
معني صلاة چيست؟
بيننده:
صلاة چيزي است در اسلام که بايد آن را برپا داشت.
استاد قزويني:
خود صلاة به چه معنا است؟
بيننده:
من اگر قرآن را بخوانم اين بارها در قرآن گفته شده است و صلاة يک چيزي است که بايد اين را برپا داشت و يک چيزي است به اسم زکات که بايد اين را داد.
درسته؟ اين را من ميتوانم از قرآن متوجه شوم؟
استاد قزويني:
از کجاي قرآن اين را متوجه ميشويد؟
بيننده:
براي مثال در سوره بقره آيه 43 خداوند فرموده است:
وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآَتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ
يعني يک چيزي است به اسم صلاة که من بايد آن را برپا دارم؛ چون در اينجا گفته شده است و يک چيزي است به اسم زکات که بايد آن را بپردازم و بايد با رکوع کنندگان رکوع کنم.
استاد قزويني:
از کجا متوجه شديد که کلمه صلاة به معناي نماز است؟
بيننده:
من الان اسم نماز را آوردم؟ من گفتم: يک چيزي است به اسم صلاة که بايد اين را برپا داشت.
آيا من اسم نماز آوردم؟
استاد قزويني:
باشد، صلاة به معناي برپا داشتن يک چيزي.
در سوره توبه آيه 103 ميفرمايد:
خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
پيغمبر از مردم صدقه بگير و بر آنها هم صلوات بفرست، صلاة شما موجب آرامش قلب اينها است.
در آيه ديگري ميفرمايد:
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا
سوره احزاب آيه 56
اينجا ميگويد: شما صلاة انجام دهيد. اينجا ما چند رکعت براي پيغمبر نماز بخوانيم؟
خدا از ما صلاة خواسته است و به پيغمبر ميفرمايد: صلاة را انجام بده. من اينجا چه کاري بايد انجام دهم؟
بيننده:
همان طوري که خود شما هم که ميخواهيد که به سنت پيغمبر برسيم براي نشان دادن اين اعمال.
استاد قزويني:
قرآن به تنهايي نميتواند کتاب هدايت باشد.
بيننده:
من و شما مسلمان هستيم و هردو ميدانيم که داريم راجع به چه چيزي صحبت ميکنيم.
من و شما ميدانيم که قصد خداوند از ارسال اين قرآن، (همان طوري که با هم توافق کرديم) هدايت بشر بوده است و هم اين که همين قرآن فرموده است: از پيغمبر و سنتش اطاعت کنيد؛ چون که ايشان براي شما بهترين اسوه هستند.
من از آنهايي نيستم که بگويم: قرآني هستم. مسلمان کسي است که از سنت پيغمبر تبعيت کند.
استاد قزويني:
قرآن بدون سنت نميتواند مايه هدايت باشد.
بيننده:
آيا قرآن بدون سنت باعث گمراهي است؟
مجري:
بله. سنت بدون قرآن هم همين طور است.
بيننده:
آيا خداوند از من بهتر عربي بلد بوده است يا نه؟
قطعا از من بهتر بلد بوده است. من ميگويم: اگر من قصد هدايت داشته باشم و بخواهم يک جمله به شما بگويم و در آن جمله يک مفهومي را به شما انتقال دهم، خيلي صريح و واضح به شما ميگفتم.
اگر نيت من اين بود که حرفم را به شما درست برسانم.
استاد قزويني:
شما چه مذهبي داريد؟
بيننده:
من يک شيعه بودم که در قم بزرگ شدم و الان دنبال تحقيق مذهبم هستم و به اين نتيجه رسيدم که بسياري از عقائدي که من داشتم با قرآن نميتوانم به آن برسم.
استاد قزويني:
يکي از آنها را بگوييد.
بيننده:
واقعيت اين است که من از مذاهب اهل سنت هنوز پيروي نکردم؛ چون دارم تحقيق ميکنم؛ ولي يک شيعه بودم که دنبال قرآن هستم.
استاد قزويني:
اين که شما به عنوان طلسم شکن در بعضي از شبکهها مطرح ميشويد، اين پس دروغ است.
بيننده:
چه طور مگه؟
استاد قزويني:
مثلا در يک شبکه شما تشريف ببريد به عنوان طلسم شکن آنجا صحبت کنيد، اين دروغ محض است؟
اين افتراء است و هرکس به شما بگويد: طلسم شکن هستيد به شما دروغ گفته است.
بيننده:
طلسم اين شکسته شده است که من به اين اعتقاد رسيدهام که خداوند اگر قصد داشت به من بگويد، چه طور وضو بگير ميگفت:
وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلِكُمْ
نميگفت:
وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ
طلسم يک سري اعتقادات از من شکسته شد.
ولي اين که من حنفي يا حنبلي يا شافعي يا مالکي هستم، هنوز نميدانم؛ چون اينها را تحقيق نکردم.
استاد قزويني:
خداي عالم اين را ميدانست که مردم ادبيات عربي را خواندند و فهميدند. «ارجل» عطف بر محل «برءوسکم» است وهيچ اشکالي هم ندارد.
بيننده:
چرا مجرور نيست؟
استاد قزويني:
اگر ميخواهي که من 500 مثال بزنم که جمله دوم به جاي اين که بر لفظ کلمه قبلي عطف باشد، بر محل آن عطف است. چه اشکالي دارد؟
بيننده:
من براي شما مثال ميزنم.
وَامْسَحُوا ميتواند با حرف اضافه جار و مجرور بيايد و ميتواند نيايد.
خداوند ميتوانست بگويد:
وَامْسَحُوا رُءُوسَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ
آن موقع حرف شما قبول بود و همه مسلمانها اين طور برداشت ميکردند.
ميتوانست بگويد:
وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَبأَرْجُلِكُمْ
استاد قزويني:
شما ميتواني براي من ثابت کنيد که پيغمبر اکرم فرموده است:
وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلِكُمْ
بيننده:
در اين قرآن که ما داريم با نصب ارجل آمده است. من خيلي گشتم که قرآني را نوشته باشد که در آن ارجل مجرور باشد؛ ولي پيدا نکردم.
استاد قزويني:
آيا پيدا نکردن حضرت عالي دليل بر اين است که وجود نداشته است؟
بيننده:
؟؟؟؟؟؟؟؟
استاد قزويني:
من براي اين که به شما احترام بگذارم؛ چون ميگوييد: دنبال تحقيق هستم، از قراء اربعة يکي از آنها آقاي ابن کثير داري مکي است که متوفاي 120 است و يکي از قراء سبعه است، ايشان ميگويد: قرائت درست به جر ارجل است نه به نصب آن.
اين مطلب در کتاب سير اعلام النبلاء جلد 5 صفحه 318 است.
آقاي ابو عمرو مازني بصري که متوفاي 154 است و يکي از قراء سبعه است که ميگويد: وارجلکم به جر صحيح است.
ابوبکر شعبة بن عياش است و يکي از مشاهير قراء است که متوفاي 193 است که ميگويد: وارجلکم به جر صحيح است.
آقاي حمزه تميمي که يکي از قراء سبعة است که ميگويد: وارجلکم به جر صحيح است.
آقاي عاصم ابن ابي النجود هم که متوفاي 127 است ميگويد: وارجلکم به جر صحيح است.
اين چند نفر از قراء بزرگ و قراء سبعة ميگويند: وارجلکم به جر صحيح است.
بيننده:
من در ايران دنبال قرآني گشتم که در آن با جر ارجل نوشته شده باشد.
استاد قزويني:
شما ميگوييد: من دنبال تحقيق هستم. بنده عرض کردم خدمت شما.
بيننده:
سؤال من را هم لطفا جواب دهيد. چرا هيچ کدام از قرآنهايي که من گشتم پيدا کردم اين طور ننوشته بود؟
استاد قزويني:
به من چه ربطي دارد. اين آقايان آوردهاند؛ چه بسا الان در عربستان سعودي قرآني که چاپ کردهاند در چاپخانه ملک فهد که غلط قرآني دارد. قرآني که در عربستان سعودي چاپ شده است، چهار مورد غلط اعرابي دارد. قرآني را هم که در ايران چاپ شده است، اين هم غلط قرآني دارد.
بيننده:
من غلط قرآني ديدهام. اين ارجلِکم و ارجلَکم غلط قرآني است که در تمام قرآنها وجود دارد؟
استاد قزويني:
بحث هدايت قرآن را مطرح کردي و آخر به اين نتيجه رسيدي که قرآن به تنهايي نميتواند هدايت کننده باشد و بايد سنت هم باشد. دست شما درد نکند.
بيننده:
نه. لطفا حرف من را عوض نکنيد. من گفتم قرآن را خدا براي هدايت فرستاده نه براي گمراه کردن.
اگر من که يک آدم ساده و فارس زبان هستم و ميتوانم خيلي راحت بگويم:
وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلِكُمْ
يک ميليارد و 500 ميليون مسلمان گمراه نشوند و اشتباه وضو نگيرند، من اين را ميتونستم بگم، قطعا ميگفتم.
استاد قزويني:
شما مگر نميگوييد: من ترجمه آقاي مکارم را ميبينم. در ترجمه آيت الله مکارم شيرازي چه نوشته است؟
شما فارسي زبان هستيد عرب زبان که نيستيد.
بيننده:
من در کلاسهاي قرآن بزرگ شدم.
شما که برنامه من را ديديد ميدانيد که من در کلاسهاي قرآن و عربي بزرگ شدهام و ميتوانم بخوانم.
استاد قزويني:
اگر عربي بلد هستي، من مثال زدم که بيش از 4 نفر از قراء مشهور و قراء هفتگانه به جر خواندهاند ارجل را.
من نکته خدمت شما ميگويم؛ چون دوستت دارم که دنبال تحقيق هستي.
شما صحيح بخاري را باز کن که از قول صحابه نقل ميکند:
فَجَعَلْنَا نَمْسَحُ على أَرْجُلِنَا
صحيح البخاري، ج 1، ص 33 و 48
ما صحابه همگي موقع وضو گرفتن به پايمان مسح ميکشيديم.
اين که صحابه ميگويند: ما مسح ميکشيديم، اين را از کجا ياد گرفته بودند؟
پيغمبر به اينها گفته بوده که مسح بکشيد يا قرآن گفته بود که مسح بکشيد يا اينها از پيش خودشان بر خلاف قرآن عمل ميکردند؟
قرآن به اينها گفته بود که پاهايتان را بشوييد و اينها خلاف قرآن عمل ميکردند و پاهايشان را مسح ميکردند.
بيننده:
در کتاب کافي نوشته شده است که از امام پرسيدند که اگر فراموش کردي که مسح سر بکشي و پايت را شستي، ميتوني برگردي مسح سر را انجام دهي.
استاد قزويني:
ميتواني آدرس هم بدهي؟
بيننده:
من نميخواهم الان بروم در کتب.
استاد قزويني:
شما دنبال تحقيق هستي و من هم امکانات تحقيق را براي شما آماده کردم.
بيننده:
شما لطف ميکنيد و من از شما ممنون هستم و من ميروم ميگردم.
استاد قزويني:
شما ميخواهيد تحقيق کني، يک مورد را مثلا در رابطه با مسح، تحقيق کن و ببين که مذهب شيعه حق است و يا باطل است؟
من براي شما آيه خواندهام. 5 نفر از قراء سبعه را آدرس دادم، ادبيات عرب را گفتم، از صحيح بخاري روايت که صحابه موقع وضو گرفتن مسح ميکشيدن آوردم.
پيغمبر اکرم:
ثم مسح رأسه ورجليه الي الکعبين
تاريخ الاسلام، ج1، ص73
اولين بار جبرئيل به پيغمبر آموزش ميدهد که چه طوري وضو بگيرد.
جبرئيل داشت آموزش ميداد، هم سرش و هم پايش را مسح کشيد.
آقاي صالحي شامي در کتاب سبل الهدي والرشاد جلد 2 صفحه 296 ميگويد: روايت صحيح است.
در روايت ديگر که در مستدرک حاکم است از پيغمبر نقل ميکند: نماز احدي قبول نيست مگر وضويش وضوي کامل باشد، بعد ميگويند: وضوي کامل چيست:
ويمسح برأسه ورجليه الي الکعبين
مستدرک علي الصحيحين، ج1، ص241
سر و پايش را تا کعبين مسح ميکشد.
ذهبي هم ميگويد: حديث صحيح است.
اميرالمؤمنين سلام الله عليه وضو ميگرفت و پايش را مسح ميکشيد.
تلخيص الحبير جلد 2 صفحه 392 ميگويد: روايت صحيح است.
آقاي عثمان در کتاب مجمع الزوائد جلد اول صفحه 224 موقع وضو گرفتن پايشان را مسح ميکشيدند.
آقاي ابن عباس از شما و من بهتر قرآن ميفهميده است، ميگويد:
نزل القرآن بغسلين ومسحين
در قرآن 2 شستشو و 2 مسح است.
شستشوي اول صورت و شستشوي دوم دست و مسح اول دست و مسح دوم پا.
اين را آقاي ابن قدامه مقدسي که فقيه بزرگ حنبلي است در کتاب المغني جلد اول صفحه 120 نقل ميکند.
انس بن مالک ميگويد:
مسح قدميه بلهما
تفسير ابن كثير، ج 2، ص 26
موقع وضو گرفتن آقاي انس بن مالک غلام و خادم و صحابي پيغمبر با تري وضويش پاهايش را مسح ميکشيده است.
در ادامه ابن کثير ميگويد:
إسناد صحيح
تفسير ابن كثير، ج 2، ص 26
روايت صحيح است.
من نميدانم که آيا اينها کافي است که حضرت عالي تحقيقتان را ادامه دهيد يا دوباره خدمتتان عرض کنم؟
بيننده:
من يک سؤال ميپرسم؛ اينهايي که گفتيد، چون خيلي سريع گفتيد نتوانستم همه را ياداشت کنم.
استاد قزويني:
تکرار برنامه را شما نگاه کنيد.
بيننده:
در همان آيه وضو، خداوند بعد مسح را ميگويند:
فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ
سوره مائده آيه 6
چرا اينجا نگفته است:
وَأَيْدِيَكُمْ
خدا ميتوانست اين را بگويد:
فاغسلوا وجوهکم وأيديکم من المرافق وامسحوا برءوسکم وبأرجلکم
آن موقع احدي از مسلمانها نميتوانست آن جوري وضو بگيرد، غير از آنچه شيعه وضو ميگيرد.
اگر خدا اين را ميگفت، احتياجي به اين همه بحث بين شيعه و سني در اين قرنها نبوده است و همه يک جور وضو ميگرفتيم.
چرا خدا اين را نگفته است؟
استاد قزويني:
خيلي خوب است، شما براي خدا هم تعيين و تکليف ميکنيد، دست شما درد نکند.
اگر عمر ميگويد: پيغمبر هذيان ميگويد، حضرت عالي به خدا هم اعتراض ميکنيد.
پيغمبر اکرم که اين همه روايت دارد هنگام وضو پايشان را مسح ميکردند قرآن را نميفهميدند؟
اعتراض به خدا نکردند که چرا خدا اين طور نگفته است.
ما روايت آورديم که اميرالمؤمنين هنگام وضو پايشان را مسح ميکردند.
عثمان پايش را مسح ميکشيده است.
ابن عباس به اندازه آقا عبد الله قرآن را نميفهميده است.
انس بن مالک، ابو مالک اشتري صحابي، عکرمه اين هم نميفهميدند.
در کتاب تفسير طبري از عکرمه که يک چهره ضد شيعي است نقل ميکند که ميگويد:
إنما نزل فيهما المسح
تفسير الطبري، ج 6، ص 129
در قرآن 2 مسح نازل شده است.
ميگويد:
وكان عكرمة يمسح رجليه
تفسير القرطبي، ج 6، ص 92 و عمدة القاري، ج 2، ص 238
عکرمه پاهايش را مسح ميکند.
آقاي شعبي که از فقهاي بزرگ شما است ميگويد:
قال الشعبي: نزل جبرئيل بالمسح
تفسير الثعلبي، ج 4، ص 28
آقاي قتاده که از فقهاي بزرگ اهل سنت است و متوفاي 117 است که ميگويد:
افترض الله غسلتين ومسحتين
مصنف عبد الرزاق، ج 1، ص 19
خدا دو شستشو و دو مسح به ما واجب کرده است.
برادر بزرگوارم يک مقداري دقت کنيد.
من اسامي 5 نفر از قراء سبعه و مشهور را آوردم.
اينها گفتهاند: وأرجلِکم صحيح است.
در اين قرآن أرجلَکم نوشتهاند.
اگر بنا بود که اين آقاياني که آمار ميدهند که برنامهمان بر مبناي روايت عاصم است، در کتاب سير اعلام نبلاء جلد5 صفحه 256 از عاصم نقل ميکنند که ايشان ميگفت: وأرجلِکم ميخوانند.
عاصم هم نگفت: چرا اينجا أيديکم گفته است و در آنجا أيديَکم گفته است.
در رابطه با نکاح متعه قرآن به صراحت آيه نازل شده است و قرطبي ميگويد: اجماع امت است که اين آيه در رابطه متعه است.
جناب عمر گفت:
متعتان كانتا مشروعتين في زمن رسول الله صلى الله عليه وسلم وأنا أنهى عنهما
اللباب في علوم الكتاب، ج 6، ص 312
اگر شما دنبال تحقيق و بررسي هستي، همين مطالبي را که ما خدمت شما گفتيم نگاه کنيد و اگر دنبال فتنهگري هستيد و دنبال اين هستيد که از اذهان مردم را مشوش کنيد و در شبکهها به عنوان طلسم شکن ميآييد، امثال شما عددي نيستيد و مشخص بود که در همان اول حرفت گير کردي که گفتي: قرآن هدايت است و آخرش هم مجبور شدي بگي قرآن را با سنت قبول دارم.
شما که الفباي استفاده از قرآن را نميداني، آن وقت ميگويي که من ميخواهم تحقيق و بررسي کنم و من شيعه بودم.
اين حرفها براي خانم بچههايتان خيلي خوب است و خانمتان ميگويد: مرحبا که ما يک همسري داريم که خيلي قشنگ حرف ميزند و پسرتان بگويد: باباي من چقدر قشنگ حرف ميزند يا در اين شبکههاي نفاقي که دنبال اين طور فتنهها هستند و به عنوان طلسم شکن صحبت کنيد و آنها به به و چه چه بگويند، خوب است؛ ولي شما بيا و با شاگرد شاگردهاي ما صحبت کن و بيا ببين که اينها همان حرف اول حضرت عالي را که ميگيرند، حضرت عالي در بن بست گير ميکنيد.
يک مقداري حريم خودتان و ديگران و حريم شيعه را حفظ کن.
مذهب شيعه، مذهب حق است و مذهب برخواسته از متن قرآن است و مذهب منطبق با سنت راستين نبي مکرم و برخواسته از سخنان اهل بيت عصمت و طهارت است. تمام عقائد شيعه يا مستند به قرآن و يا مستند به سنت است.
شما ميگوييد: اين آياتي که شما استفاده ميکنيد گمراه کننده است.
بله در آن شکي نيست.
وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآَنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا
سوره اسراء آيه 82
هيچ شک و شبهه نيست. اين آياتي که ما گفتيم، قطعا براي ظالمين گمراه کننده است.
قرآن هم همين حرف را ميزند.
پايان.
حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني