پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

 

برنامه حبل المتين
 
استاد: حضرت آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني
 
23 / 09 / 1391
 
 
 
مجري:
 
آيا روايتي داريم که عائشه منکر حديث وصايت شده است، اگر چنين چيزي درست است، چرا عائشه اين کار را کرده است؟
 
استاد قزويني:
 
ما حديث وصايت را از زواياي مختلف مطرح کرديم، از زبان نبي مکرم با سندهاي صحيح و معتبر و از زبان اهل بيت عليهم السلام و نگاه لغويون و از نگاه شاعران و اديبان بررسي کرديم.
 
اين قضيه در بين صحابه کاملا منتشر شده است و يک امر مسلم بوده است.
 
آنچه را که بخاري در صحيح خودشان نقل مي‌کند، که مي‌گويد:
 
ذَكَرُوا عِنْدَ عَائِشَةَ أَنَّ عَلِيًّا رضي الله عنهما كان وَصِيًّا فقالت مَتَى أَوْصَى إليه وقد كنت مُسْنِدَتَهُ إلى صَدْرِي أو قالت حَجْرِي فَدَعَا بِالطَّسْتِ فَلَقَدْ انْخَنَثَ في حَجْرِي فما شَعَرْتُ أَنَّهُ قد مَاتَ فَمَتَى أَوْصَى إليه .
 
صحيح البخاري، ج 3، ص 1006
 
در نزد عائشه گفتند: اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب وصي پيغمبر بوده است، عائشه گفت: چه زماني پيغمبر علي را وصي قرار داد؟ وقتي پيغمبر از دنيا مي‌رفت من تکيه گاه او بودم و سرش را به سينه من تکيه داده بود يا بر دامن بود و در آخرين لحظه يک طشت خواست و مقداري آب از دهان‌شان خارج شد و ديگر متوجه نشدم و پيغمبر از دنيا رفت، چه زماني علي را وصي خويش قرار داد؟
 
ذکروا عند عائشه يعني صحابه يا تابعين)
 
قضيه وصايت علي در ميان مردم به عنوان يک امر قطعي و مسلم است.
 
اگر واقعا پيغمبر او را براي وصايت انتخاب نکرده و وصيت علي امر مسلم نيست، چرا پيش عائشه مي‌گويند: علي وصي بوده است؟
 
هنگامي که بخاري مي‌خواسته اين روايت را بنويسد، مثل ديگر روايات، حتما غسل کرده و نماز خوانده و استخاره کرده است و اين روايت را نقل کرده است؛ ولي بعضي وقت‌ها است که انسان حافظه‌اش ياري نمي‌کند و توجه ندارد که اين روايت را مي‌آورد، بعد در روايت ديگر خود آقاي بخاري وصيت پيغمبر را مطرح کرده است.
 
ما هيچ حرفي نمي‌زنيم و قضاوت را به عهده بينندگان عزيز مي‌گذاريم.
 
از ابن عباس نقل مي‌کند که در همان پنجشنبه که به روز مصيبت تعبير مي‌کنند که مانع نوشتن وصيت نامه پيغمبر شدند و نسبت هذيان به نبي مکرم دادند که ابن عباس مي‌گويد: روز پنجشنبه، چه روز پنجشنبه‌اي و آنگاه گريه کرد به طوري که اشک چشم او صورت يا ريش‌هايش را خيس کرد و بعد گفت:
 
اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَجَعُهُ يوم الْخَمِيسِ فقال ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَتَنَازَعُوا ولا يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا هَجَرَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال دَعُونِي فَالَّذِي أنا فيه خَيْرٌ مِمَّا تدعونني إليه وَأَوْصَى عِنْدَ مَوْتِهِ بِثَلَاثٍ.
 
صحيح البخاري، ج 3، ص 1111
 
در آخرين لحظه پيغمبر فرمود: قلم و کاغذي بياوريد تا چيزي بنويسم که هرگز گمراه نشويد و براي هميشه شما را از گمراهي ايمن کند و بيمه کند، آن‌هايي که آنجا بودند (نمي‌دانم که يهودي‌ها يا مسيحي‌ها يا منافقين آنجا بودند يا تابعين عبد الله سبأ بودند) با يکديگر در نزد پيغمبر نزاع کردند.
 
پيش پيغمبر کسي حق نزاع ندارد.
 
تابعين عبد الله سبأ که در آنجا رفته بودند، آن‌ها گفتند: پيغمبر نستجير بالله هذيان مي‌گويد، (قطعا از صحابه نبودند؛ بلکه از اين علقه مضغه‌ها آنجا بودند.) پيغمبر فرمود: رها کنيد اين حرف‌‌ها را و من را به حال خودم واگذار کنيد (اين خيلي تعبير تندي است، در بعضي از روايات دارد: قوموا عني، از خانه من بيرون رويد).
 
پيغمبر به هنگام رحلت‌شان 3 وصيت کرد.
 
آنجا مي‌گويد:
 
فَمَتَى أَوْصَى إليه
 
صحيح البخاري، ج 3، ص 1006
 
چه زماني علي را وصي خود قرار داد؟
 
آقاي محمد بن اسماعيل بخاري، از آن طرف از عائشه نقل مي‌کنيد که پيغمبر وصيت نکرد و چه زماني علي را وصي کرده است و از اين طرف مي‌گوييد: پيغمبر به هنگام وفات‌شان 3 وصيت کرد:
 
أَخْرِجُوا الْمُشْرِكِينَ من جَزِيرَةِ الْعَرَبِ وَأَجِيزُوا الْوَفْدَ بِنَحْوِ ما كنت أُجِيزُهُمْ وَنَسِيتُ الثَّالِثَةَ.
 
صحيح البخاري، ج 3، ص 1111
 
مشرکين را از جزيرة العرب بيرون کنيد، آن گروه‌هايي که براي اسلام آوردن مي‌آيند، همان گونه که من پذيرايي مي‌کردم، پذيرايي کنيد، وصيت سوم را فراموش کردم.
 
فرمايش پيغمبر را به قدري عمل کردند که در سال 23 هجري يعني 12 سال بعد از رحلت پيغمبر، هنوز ابو لؤلؤ مشرک در مدينه مانده بود و اين شخص را از مدينه هم بيرون نکرده بودند.
 
اين واقعاً جاي سؤال است.
 
مگر شما نمي‌گوييد: ابو لؤلؤ مجوسي بوده يا اين که مشرک بوده است، اين سخن پيغمبر را عمل نکردند؟ جناب خليفه چرا عمل نکرد؟ ابو لؤلؤ در مدينه چه کار مي‌کرده است؟
 
دوستان عزيز، عزيزان اهل سنت، من از شما تقاضا دارم که اين روايت را نه يک بار، 8 بار ملاحظه کنيد.
 
در نزد پيغمبر، اين جمعيتي که در آنجا بودند، اين جمعيت چند نفر بودند؟
 
حداقل 30 نفر بودند. چرا اين روايت را غير از ابن عباس، هيچ کسي نقل نمي‌کند و فقط ابن عباس اين قضيه را به اين شکل نقل مي‌کند؟
 
جناب عمر و ابو بکر و ديگران آنجا بوده‌اند، چرا از اين‌ها هيچ روايتي نيست؟
 
به فرض اين که ابن عباس اين وصيت سوم را فراموش کرده است، از ديگران سؤال مي‌کردند. راوي‌هاي بعدي اين را فراموش کردند، مي‌رفتند سؤال مي‌کردند.
 
در روايت بعدي از سفيان بن عيينه نقل مي‌کند و از سليمان احول و او از سعيد بن جبير و او هم از ابن عباس نقل مي‌کند و همان تعبيري را که آنجا بوده است که مي‌گويد:
 
فَأَمَرَهُمْ بِثَلَاثٍ قال أَخْرِجُوا الْمُشْرِكِينَ من جَزِيرَةِ الْعَرَبِ وَأَجِيزُوا الْوَفْدَ بِنَحْوِ ما كنت أُجِيزُهُمْ وَالثَّالِثَةُ خَيْرٌ إِمَّا أَنْ سَكَتَ عنها وَإِمَّا أَنْ قَالَهَا فَنَسِيتُهَا.
 
صحيح البخاري، ج 3، ص 1155
 
وصيت سوم را يا ساکت شد و هيچ حرفي نزد و نگفت: چه بوده است و يا گفت: سومي چيست؛ ولي من فراموش کردم.
 
سفيان بن عيينه که راوي چهارم است مي‌گويد:
 
هذا من قَوْلِ سُلَيْمَانَ
 
صحيح البخاري، ج 3، ص 1155
 
سليمان احول مي‌گويد: من وصيت سوم را فراموش کردم.
 
سعيد بن جبير براي سليمان گفته است؛ ولي سليمان فراموش کرده است.
 
جناب آقاي سفيان بن عيينه، اگر سليمان احول مي‌گويد: سعيد بن جبير به من گفت؛ ولي من فراموش کردم، شما براي روايت ديگري که در رابطه با فضيلت علم است، صدها هزار کيلومتر راه مي‌رفتيد تا يک روايتي از پيغمبر بشنويد.
 
يک حديثي از نبي مکرم از کساني که با قرب الاسناد نقل مي‌کردند، بشنويد، آيا اين قدر ارزش نداشت که شما ببينيد که غير از سعيد بن جبير ديگران از ابن عباس شنيدند يا نه؟
 
آيا ارزش نداشت که ببينيد که غير از ابن عباس صحابه ديگري اين قضيه را نقل کرده‌اند يا نه؟ آيا اين جاي سؤال ندارد؟
 
از اين طرف ما روايات متعدد از نبي مکرم نقل کرديم که نزديک 12 روايت در مورد وصيت بود و از اميرالمؤمنين و از امام حسن و از امام حسين و امام سجاد نقل کرديم؛ حتي اين قضيه در لغت و در شعر شعراء رفته است.
 
آيا اين روايت به اين گستردگي بر ام المؤمنين عائشه مخفي مانده است؟
 
اگر عائشه خودش نشنيده است، اين دليل بر اين است که پيغمبر هيچ وصيتي نسبت به اميرالمؤمنين نداشته است و علي را وصي خويش قرار نداده است؟
 
اين که مي‌گويد: نبي مکرم سرشان در دامن من بوده است، در مورد اين هم ما سؤال داريم و اين هم خلاف واقع است.
 
روايات متعدد داريم که سر مبارک رسول گرامي در دامن علي بود.
 
شايد بالاي 12 روايت با سندهاي متعدد آورده‌اند که سر مطهر رسول گرامي، در سينه علي و حتي روايت از خود عائشه است که ابن حجر عسقلاني اين روايات را در فتح الباري مي‌آورد و مي‌گويد: اين را فلاني گفته و اشکال دارد و اين را فلان شخص گفته و اشکال دارد و همه روات را بررسي مي‌کند؛ تا اين که مي‌آيد يک روايتي را که حاکم نيشابوري هم آورده است و گفته است که صحيح است و ذهبي هم گفته صحيح است، مي‌گويد:‌ اين روايت وجود دارد که پيغمبر در دامن علي از دنيا رفته است و آخرين لحظه در دامن اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب بوده است؛ ولي روايت عائشه اثبت از اين است.
 
يک مقداري به فکر رفتم و گفتم: حاکم نيشابوري مي‌گويد: صحيح است و ذهبي هم مي‌گويد: صحيح است، اين چه روايتي است که از اين دو استوانه علمي قوي‌تر است؟
 
يک مقداري جلو رفتم و ديدم خيلي نکته جالبي دارد.
 
مي‌گويد: شايد هر دو روايت صحيح است.
 
هم اين که عائشه مي‌گويد: در دامن من از دنيا رفت و هم اين که در دامن علي از دنيا رفت.
 
چه طوري هر دو صحيح است؟
 
اول سر مطهر پيغمبر در دامن علي بود و از دنيا رفت و علي بن ابي طالب سرشان را گذاشتند زمين و يقين کردند که از دنيا رفته است و دوباره پيغمبر زنده شد و اين بار عائشه سر مبارک ايشان را روي سينه خود قرار داد.
 
احتمالا ايشان غش کرده بوده است و يا اين که تصور کرده بودند که از دنيا رفته است.
 
اگر اين را يک شتر چران بيابان‌هاي شام و رياض بگويد، ما گلايه نمي‌کرديم و مي‌گفتيم: از کوزه همان برون تراود که در اوست؛ ولي ابن حجر که از استوانه‌هاي علمي اهل سنت است و از علماي بزرگ پر آوازه اهل سنت است و تمام مذاهب اسلامي اين را قبول دارند و خودشان دارند که اهل سنت از کنار سفره علمي 4 نفر استفاده مي‌کنند.
 
يکي از آن‌ها ابن حجر و ذهبي و مزي و عراقي است.
 
اين شخص همچنين توجيهي کند؟
 
وقتي من عبارت ايشان را اولين بار ديدم، سر گيجه گرفتم.
 
اين تعصب باطل تا کجا انسان را پيش مي‌برد.
 
پيغمبر در دامن علي بود و از دنيا رفت و گذاشتند زمين بعد معلوم شد که از دنيا نرفته است، پيغمبر دوباره به هوش آمد يا دوباره زنده شد و روحش برگشت.
 
آقايان مي‌گويد: پيغمبر مي‌فرمايد: هر کسي به من سلام دهد، روحم به جسدم مي‌آيد و جوابش را مي‌دهم و دوباره عزائيل من را قبض روح مي‌کند و بالا مي‌روم.
 
در هر لحظه‌اي که مردم به من سلام مي‌دهند؛ مثلا در يک لحظه که هزار نفر به من سلام مي‌دهند، هزار دفعه روح من به جسم من مي‌آيد و دوباره قبض روح مي‌شوم.
 
حتما هم اينجا براي اين که يک فضيلتي براي عائشه باشد، روح پيغمبر دوباره برگشت که اين فضيلت را جناب ابن حجر اين طور توجيه کند.
 
اين‌ها مباحثي است که واقعا ناگفته‌هايي است در گوشه‌هاي تاريخ که کم به گوش ما مي‌رسد. اين‌ها را کم به ما مي‌گويند.
 
اين‌ها تلنگري است براي آن‌هايي که دنبال حقيقت هستند و دنبال يافتن راه رسيدن به فرقه ناجيه هستند.
 
اين توجيهي که آقاي ابن حجر عسقلاني مي‌کند چيست؟
 
از آن طرف آقاي محمد بن اسماعيل بخاري آن روايت را مي‌آورد و از اين طرف مي‌گويد: اوصي بثلاث و از آن طرف هم مي‌گويد: سومي را فراموش کردم.
 
اينجا چه طور شد؟
 
مجري:
 
انگيزه فراموشي قسمت سوم وصيت چه بوده است ؟ غرض ورزي يا مشكل ديگر؟
 
استاد قزويني:
 
دست رو قلب پر درد ما نگذاريد، در خانه اگر کس است يک حرف بس است.
 
اگر اين قضيه در رابطه با خلافت ابوبکر بوده، آيا آقايان فراموش مي‌کردند؟
 
اگر در مورد خلافت ابوبکر بود، به عنوان اولين وصيت مي‌آوردند و همين روايت را بالاي مکه مکرمه با خط طلا مي‌نوشتند، بالاي سر در مسجد النبي و بالاي ضريح پيغمبر مي‌نوشتند.
 
کسي يک مقداري شم روايي داشته باشد، متوجه مي‌شود که مسئله، مسئله اميرالمؤمنين سلام الله عليه است و آنچه که مي‌تواند امت اسلامي را از گمراهي نجات دهد، خود آقايان هم اعتراف دارند و پيغمبر اکرم هم بارها فرمود:
 
وإن وليتموها علياً فهاد مهتد يقيمكم على طريق مستقيم .
 
أنساب الأشراف، ج 1، ص 280 و المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 153 و تاريخ بغداد، ج 3، ص 302
 
هم هدايت يافته است و هم هدايت‌گر است و شما را به راه راست هدايت مي‌کند.
 
در روايت ديگر مي‌فرمايد:
 
وان تُؤَمِّرُوا عَلِيًّا رضي الله عنه وَلاَ أُرَاكُمْ فَاعِلِينَ تَجِدُوهُ هَادِياً مَهْدِيًّا يَأْخُذُ بِكُمُ الطَّرِيقَ الْمُسْتَقِيمَ.
 
مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 108 و تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 421 و البداية والنهاية، ج 7، ص 361
 
مي‌دانم که شما اين کار را نمي‌کنيد.
 
مشخص است که اين قضيه مربوط به اميرالمؤمنين سلام الله عليه است و در آن هيچ شکي نيست؛ کسي يک سر سوزن شم روايي داشته باشد، ساير روايات را کنار هم بگذارد که البته بعضي از بزرگان اهل سنت هم اين قضيه را مطرح کردند.
 
بد الدين عيني که شارح صحيح بخاري است در کتاب عمدة القاري مفصل مي‌‌آورد و از سفيان بن عيينه نقل مي‌کند:
 
أراد أن ينص على أسامي الخلفاء بعده حتى لا يقع منهم الاختلاف.
 
عمدة القاري، ج 2، ص 171
 
سفيان بن عيينه گفت: پيغمبر که در آن آخرين لحظه گفت:
 
 أکتب لکم کتابا لن تضلوا بعدي،
 
 مي‌خواست عمدتا اسامي خلفاء بعد از خودش را معين کند تا اختلافي پيش نيايد.
 
قسطلاني مي‌گويد:
 
أکتب لکم کتابا فيه النص علي الائمة من بعدي.
 
کتابي بنويسم که نام ائمه بعد از من در آنجا است.
 
احمد امين مصري کسي است که نظراتش مقبول اکثريت اهل سنت است و مي‌گويد:
 
وقد أراد الرسول في مرضه الذي مات فيه عن يعين من يلي الامر من بعده.
 
پيغمبر مي‌خواست آن کسي را که متولي امر خلافت بعد از خويش است معين کند.
 
اگر بنا بود که ابوبکر معين شود، رزية يوم الخميس و گريه کردن ابن عباس، معني نداشت که به اين شکل بيايد جريان روز پنجشنبه را مطرح کند.
 
گفت: مي‌خواستم ابو بکر را معين کنم:
 
يأبى الله ويدفع المؤمنون إلا أبا بكر، رضي الله تعالى عنه.
 
عمدة القاري، ج 24، ص 279
 
يقين دارم که مؤمنين غير از ابو بکر را انتخاب نمي‌کنند.
 
حضرت زهرا که مؤمن نيست و علي بن ابي طالب که 6 ماه بيعت نکرد مؤمن نيست، بني هاشم که تا 6 ماه بيعت نکردند مؤمن نيستند.
 
حدود 40 نفر از سران صحابه که بيعت نکردند، اين‌ها که به هيچ وجه مؤمن نيستند.
 
نمي‌دانم که اين آقايان يک حرفي که مي‌زنند، آيا عواقب اين حرف را هم فکر مي‌کنند يا همين طوري بحث را جلو مي‌برند؟
 
مشخص است که قضيه مربوط به حضرت امير سلام الله عليه بوده است که هيچ شکي در آن نيست.
 
اين که مي‌گويد: نسيت ثالثة، اين مشخص است که بو دارد است.
 
اين فردي که مي‌گويد: سليمان احول کسي است که در عصر اموي زندگي مي‌کند.
 
در عصر اموي نبايد بگويد و حقش هم همين است که بايد فراموش کند؛ چون اگر بگويد سومي چه بوده است، سرش بالاي دار است.
 
فشاري که دودمان بني اميه و در رأس او معاويه ايجاد کرده است، مردم جرأت سخن گفتن ندارند.
 
مغيرة بن شعبه به صعصة بن صوحان مي‌گويد:
 
وإياك أن يبلغني عنك أنك تظهر شيئا من فضل علي فأنا أعلم بذلك منك ولكن هذا السلطان قد ظهر.
 
الكامل في التاريخ، ج 3، ص 290 و تاريخ الطبري، ج 3، ص 182
 
مبادا به گوش من برسد که چيزي از فضيلت علي براي مردم بگويي، من به فضائل علي از تو آگاه‌تر هستم.
 
اين دودمان بني اميه، معاويه و يزيد و عبد الملک، اين‌ها:
 
وقد أخذنا بإظهار عيبه للناس
 
الكامل في التاريخ، ج 3، ص 290 و تاريخ الطبري، ج 3، ص 182
 
نه تنها مانع بازگو کردن فضائل علي هستند، شروع کردن عيوبات علي را براي مردم بازگو کردن.
 
مي‌گويند: علي که مسلمان شد يک بچه 10 ساله بود و ارزش نداشت.
 
علي که رفت حضرت زهرا را گرفت، مي‌خواست پيغمبر را اذيت کند.
 
آيه 204 سوره بقره که مي‌فرمايد:
 
وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ
 
در مورد علي بن ابي طالب نازل شده است.
 
اين آيه که مي‌فرمايد:
 
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ
 
سوره بقره آيه 207
 
در مورد قاتل اميرالمؤمنين است.
 
وقتي خبر شهادت علي مي‌رسد و مي‌گويند: علي در مسجد به شهادت رسيده است، مي‌گويند:‌ علي که نماز نمي‌خواند، مسجد براي چه رفته بود؟
 
مي‌گويد:
 
وقد أخذنا بإظهار عيبه للناس.
 
الكامل في التاريخ، ج 3، ص 290 و تاريخ الطبري، ج 3، ص 182
 
اين حکومت نحس اموي و اين شجره ملعونه در قرآن که خدا اين‌ها را به خاطر نفاق‌شان و به خاطر عداوت‌شان با علي به اشد عذاب گرفتار کند و آن‌هايي که از اين‌ها دفاع مي‌کنند، به آبروي اميرالمؤمنين قرين آن‌ها قرار دهد.
 
بعد مي‌گويد:
 
فإن كنت ذاكرا فضله فاذكره بينك وبين أصحابك في منازلكم سرا.
 
الكامل في التاريخ، ج 3، ص 290 و 291 و تاريخ الطبري، ج 3، ص 182
 
اگر شما مي‌خواهيد فضائل علي را مطرح کنيد، بين دوستان‌تان در خانه و پشت درهاي بسته به صورت سري و مخفيانه فضائل علي را مطرح کنيد.
 
اين آقايان وقتي از ائمه عليهم السلام مي‌گويند: اين امامت از اسرار است و نبايد فاش شود، به خاطر همين قضيه است که اگر فاش کردند، سرشان به دار رفته است.
 
براي خود ائمه هم مشکل درست مي‌کنند.
 
وأما علانية في المسجد فإن هذا لا يحتمله الخليفة لنا
 
الكامل في التاريخ، ج 3، ص 291 و تاريخ الطبري، ج 3، ص 182
 
شما بخواهيد در مسجد در رابطه با فضيلت علي صحبت کنيد، آقايان خلفاء نحس بني اميه اين را تحمل نمي‌کنند.
 
در اين جو، اين آقايان حق دارند بگويند: فنسيت الثالثة يا نه؟
 
کسي که خودش را دوست داشته باشد بايد بگويد: فنسيت ثالثه.
 
بايد بگويد: الاغ من از کره‌گي (بدو تولد) دم نداشت؛‌من اصلا اين را نشنيده‌ام، اين قضيه را فراموش کردم.
 
حسن بصري که از فقهاي بزرگ اهل سنت است و صاحب مذهب بوده است و جزء مذاهب رسمي اهل سنت بوده است و کسي است که در تقويت دودمان بني اميه نقش به سزايي داشته است.
 
ايشان مي‌گويد:
 
كل شئ سمعتني أقول: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم، فهو عن علي بن أَبي طالب.
 
تهذيب الكمال، ج 6، ص 124
 
به آن رفيقش مي‌گويد: هر وقت ديدي که من مي‌گويم: پيامبر گفت، بدان از علي بن ابي طالب است.
 
چون راوي مي‌گويد: تو که اين همه مي‌گويي: قال رسول الله، تو که پيغمبر را درک نکردي، نزديک 40 سال بعد از رحلت پيغمبر به دنيا آمدي.
 
مي‌گويد: هر وقت که من گفتم: قال رسول الله، بدان که قال علي بن ابي طالب است.
 
غير أني في زمان لا أستطيع أن أذكر عليا.
 
تهذيب الكمال، ج 6، ص 124
 
در يک عصري هستم که جرأت نمي‌کنم که بگويم علي اين طور بوده است.
 
آقايان مدافعين از بني اميه، ببينيد که کار را به کجا رساندند.
 
مثل حسن بصري جرأت نمي‌کند که از علي بن ابي طالب حديث نقل کند.
 
أمن الانصاف يابن الطلقاء؟
 
آن وقت مي‌گويند: چرا در قرآن نيامده است.
 
قطعاً اگر در قرآن اسم علي آمده بود، دودمان بني اميه قرآن را نابود مي‌کردند و يک قرآن ديگري درست مي‌کرد؛‌ همان طوري که يهود و نصاري يک تورات و انجيل ديگري درست مي‌کردند.
 
بحث تحريف قرآن مطرح نيست.
 
وقتي حجاج مي‌گويد: اگر حاکم بخواهد که من اين خانه خدا را آجر به آجر خراب کنم و نابود کنم، مي‌دانم که رضايت خدا در اين کار است و اين کار را انجام مي‌دهم.
 
شمر بن ذي الجوشن وقتي کنار بيت الله الحرام مي‌آيد، مي‌گويد:
 
اللهم اغفر لي
 
خدايا من را ببخش.
 
من آدم بزرگواري هستم.
 
راوي مي‌گويد: اي مرد احمق، تو امام حسين را کشتي بعد هم مي‌گويي: من آدم بزرگواري هستم.
 
گفت: احمق خودتي، اگر من امام حسين را نکشته بودم لعين بودم؛ چون خليفه و امام زمان وقت، اميرالمؤمنين يزيد، (لعنة الله عليه وعلي تابعيه وعلي مدافعيه) به ما دستور داد که امام حسين را بکشيد. پس من يک آدم با شرافت هستم.
 
اللهم اغفر لي فاني شريف
 
وقتي شمر بن ذي الجوشن در اين جامعه شريف مي‌شود، به خاطر اين که دستور يزيد را اطاعت کرده و امام حسين را کشته است.
 
عمر بن سعد مي‌شود:
 
تابعي ثقة
 
با اين که امام حسين را به شهادت رسانده است.
 
به اين وثاقت و شرافت زنده باد.
 
در اين زمان وقتي که مي‌گويد:
 
نسيت الثالثة
 
داره فرار مي‌کند؛ مي‌خواهد که خونش ريخته نشود؛ مي‌خواهد زن و بچه‌اش يتيم و بيوه نشوند.
 
ابن اثير بعد از اين که حديث کساء را از اوزاعي نقل مي‌کند، اوزاعي متوفاي 157 هجري است، مي‌گويد:
 
إن الأوزاعي لم يرو في الفضائل حديثاً غير هذا وكذلك الزهري.
 
اسد الغابة، ج 2، ص 28
 
غير از اين يک روايت، در فضائل اهل بيت هيچ روايتي نقل نکرده است و زهري هم همين طور بوده است.
 
كانا يخافان بني أمية.
 
اسد الغابة، ج 2، ص 28
 
آقاياني که از بني اميه دفاع مي‌کنيد که خدا شما را با بني اميه محشور کند ان شاء الله.
 
مي‌گويد:‌ فضائل علي را اشخاصي مثل اوزاعي فقيه دربار و زهري که فقيه دربار بودند، جرأت نمي‌کنند که در رابطه با فضائل اهل بيت حديثي نقل کنند، از بني اميه مي‌ترسند.
 
سعيد بن مصيب مي‌گويد: من به سعد بن ابي وقاص (هر دو چهره شناخته شده هستند و نيازي به توضيح ندارند) گفتم: من مي‌خواهم که چيزي از تو سؤال کنم؛‌ ولي مي‌ترسم و وحشت دارم. مي‌گويد: چيست؟
 
مي‌گويد: آيا راست است که پيغمبر در غدير خم فرمود:
 
من کنت مولاه فعلي مولاه
 
مثل سعيد بن مصيب فقيه نامي يا مرجع عاليقدر عصر خودش، مي‌خواهد در رابطه با حديث غدير سؤال کند، مي‌گويد: من وحشت دارم.
 
ابن اثير از عبد الله بن اعلي مي‌گويد:
 
فقلت للزهري : لا تحدّث بهذا الشام
 
اسد الغابة، ج 1، ص 450
 
ديدم زهري در شام در رابطه با «من کنت مولاه فعلي وليه» حرف مي‌زند، گفتم: مبادا اين حرف‌ها را بزني، اين چه حرفي است که تو مي‌زني؟ سرت بر تنت سنگيني مي‌کند؟
 
وأنت تسمع ملء أذنيك سب علي.
 
اسد الغابة، ج 1، ص 450
 
تو با گوش‌هايت، ناسزا گويي به علي را مي‌شنوي.
 
به تعبير امروزي‌ها، ناسزا گويي به علي گوش فلک را کر کرده است؛‌ شما با اين وضع حديث غدير را مطرح مي‌کني؟
 
اگر حديث غدير دلالت بر ولايت علي نمي‌کند، به عنوان محبت است، قرآن مي‌فرمايد:
 
وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ.
 
سوره توبه آيه 71
 
اين که مي‌گويند:‌ شما حق نداري حديث غدير را مطرح کني، مي‌دانند که حديث غدير همه چيز اين‌ها را زير سؤال مي‌برد.
 
آقاي زهري که متوفاي 124 است مي‌گويد:
 
والله إن عندي من فضائل علي ما لو تحدّثت بها لقتلت.
 
اسد الغابة، ج 1، ص 450
 
به قدري از فضائل علي من در سينه دارم که اگر بگويم، کشته مي‌شوم.
 
اسد الغابة از کتاب‌هاي معتبر اهل سنت است.
 
در موقعيت و در اين جو و در اين جامعه، آيا مي‌تواند بگويد که سومين وصيت پيغمبر چه بوده است؟
 
شايد عائشه ام المؤمنين از بني اميه تقيه کرده است که گفته:
 
فَمَتَى أَوْصَى إليه.
 
صحيح البخاري، ج 3، ص 1006
 
عائشه براي حفظ جانش مي‌گويد:‌ کي وصيت کرده است.
 
امکان ندارد براي عائشه‌اي که مي‌گويند: پيغمبر فرمود: دو سوم دين‌تان را از عائشه بگيريد، براي عائشه قضيه وصايت اميرالمؤمنين سلام الله عليه مخفي مانده باشد.
 
اين خيلي بعيد است، شايد عائشه هم از ترس جانش انکار وصيت کرده است.
 
مجري:
 
نظر علماي اهل سنت نسبت به انکار عائشه در مورد وصيت پيامبر چيست؟
 
استاد قزويني:
 
در رابطه با اين قضيه حرف زياد است، من فقط يک نمونه را عرض مي‌کنم و رد مي‌شوم؛ چون يک مقداري بينندگان هم گلايه مي‌کنند که نوبت به ما نمي‌رسد.
 
جناب شوکاني که متوفاي 1250 و مورد تأييد اهل سنت و وهابيت است، ايشان در کتاب نيل الاوطار جلد 1 صفحه 107 مي‌گويد: انکار ام المؤمنين عائشه، دلالت نمي‌کند که وصايت علي ثابت نباشد.
 
اين که عائشه مي‌گويد: پيغمبر در آخرين لحظه براي علي وصيت نکرد و او را وصي قرار نداد، اين که نشان نمي‌دهد که قبل از آن علي را وصي قرار نداده باشد، شايد 10 مورد ديگر علي را وصي قرار داده است؛ ولي در هنگام رحلت‌شان وصي قرار ندادند.
 
بعضي از آقايان هم گفته‌اند: فرضا هم وصي قرار مي‌داد، پيغمبر را متهم کردند به هذيان گفتن و اگر هم فرموده بود از او قبول نمي‌کردند.
 
اگر پيغمبر در آخرين لحظات که سرش در دامن عائشه بود وصيت مي‌کرد، شما مي‌گفتيد: پيامبر هذيان مي‌گويد.
 
آيا در آن لحظه وصيت نکرده است، دليل است که اصلا وصي قرار نداده است؟
 
اين همه روايات چيست؟
 
آقاي شوکاني يک کتابي به نام «العقد الثمين واثبات وصاية اميرالمؤمنين» دارد.
 
اين کتاب را براي اين نوشته است و در مقدمه‌اش هم مي‌نويسد که بعضي‌ها تشکيک دارند در رابطه با وصايت اميرالمؤمنين و به استناد روايت عائشه بحث وصايت را زير سؤال مي‌‌برند.
 
ايشان مي‌گويد: قول صحابي حجت نيست.
 
مگر گفتن عائشه حجت است؟
 
اگر صحابي از پيغمبر يک روايتي نقل کند، آن روايت پيغمبر براي ما حجت است؛ ولي اگر خودش يک حرفي بزند، اين حجت نيست.
 
عائشه نمي‌دانسته است؛‌ ولي ده‌ها نفر وصايت علي را از پيغمبر شنيده‌اند.
 
اقوال آن‌هايي که شنيده‌اند و آگاهي دارند حجت است بر آن‌هايي که اين را نشنيده‌اند. اين روايت موقوف است بر عائشه است.
 
روايت موقوف يعني روايتي که سند آن در صحابه يا تابعي متوقف شود و به پيغمبر نسبت داده نشود.
 
روايت موقوف بر صحابه، نمي‌تواند معارضه کند با روايتي که منسوب به نبي مکرم است.
 
اين در علم اصول به قدري پايه‌هايش محکم شده است که فحول فقهاء هم نمي‌توانند اين قاعده را از بين ببرند.
 
خود ام المؤمنين عائشه به خاطر اجتهادي که داشته است، خيلي از روايات و مسائل را رد مي‌کرده است و در اين قضايا تصرف داشته است؛ همان طوري که براي ديگر مجتهدين هم بوده است.
 
به فرض که اين اجتهاد ايشان باشد، اجتهاد ايشان براي خودشان محترم است. ما نمي‌توانيم اجتهاد عائشه را ملاک قرار دهيم.
 
آنچه که در اينجا مطرح است اين که است که ام المؤمنين عائشه اين قضيه را انکار مي‌کند و ما نمي‌توانيم اين عبارت عائشه را ملاک قرار دهيم براي مباحث شرعي خودمان؛ چون از پيغمبر که چيزي نقل نمي‌کند.
 
مي‌گويد:
 
فَمَتَى أَوْصَى إليه
 
صحيح البخاري، ج 3، ص 1006
 
ايشان يک نکته قشنگي را مطرح مي‌کند و مي‌گويد: جماعتي از دشمنان شيعه گفتند: اين که علي وصي پيغمبر است، اين از خرافات است.
 
وهذا افراط وتعنت
 
اين زياده روي و زور گويي است که با انصاف منافات دارد.
 
چگونه مي‌تواند اين قضيه که علي وصي پيغمبر است از خرافات باشد، با اين که در صحيحين اين قضيه آمده است.
 
جماعتي که در نزد عائشه مي‌گويند: علي وصي پيغمبر است، مشخص است که اين‌ها همه شنيده‌اند. بعضي از افراد از روي تعصب و از روي عناد يک قضيه قطعي و ثابت را انکار مي‌کنند.
 
ايشان مي‌گويد:
 
کبر في صدورهم حتي ظنوه مکتوبا في اللوح المحفوظ
 
بعضي‌ها نظر خودشان را مي‌گويند که مخالف نظر شيعه است، تصور مي‌کنند که نظرشان در لوح محفوظ بوده است و حاضر نيستند که سخن طرف مقابل را بشنوند.
 
فليکن الاعتصاب والتنکب عن مسالک الانصاف
 
يک نوع زورگويي و يک نوع مخالفت است و انحراف است از طريق انصاف.
 
بعد مي‌گويد:
 
وليس هذا بقريب بين أرباب المذاهب فان کل طائفة في الغالب لا تقيم لصاحبتها وزنا ولا تفتح لدليلها وان کان في أعلي رتبة صحة اذنا الا من عصم الله.
 
بزرگان مذاهب از اين قضيه دور نيستند؛ مثلا سني براي شيعه و حنفي براي حنبلي، ارزشي قائل نيست و حاضر نيست که براي شنيدن دليل طرف مخالف گوشش را باز کند؛ اگر چه دليل طرف مقابل در بالاترين مرتبه صحت هم باشد، حاضر نيست که گوشش را باز کند.
 
آن وقت با اين وضع مي‌گويد:‌ شيعه چه دليلي دارد؟
 
وقتي حاضر نيست که گوشش را باز کند، حاضر نيست که نسبت به ادله شيعه تأمل و تدبر کند.
 
همان طوري که يکي از عزيزان اهل سنت در جلسه قبل گفت، نزديک 4 ماه است که شما ادله خود را از کتاب و سنت مي‌آورديد، ما انتظار داشتيم که اين آقايان به جاي اين که بروند برنامه‌هاي مختلفي را بگذارند و يک حرف‌هايي را بزنند که ارتباط با موضوع ندارد، اي کاش مي‌آمدند اين‌ها را نقد مي‌کردند.
 
ما بارها گفتيم: ما داريم بحث علمي مي‌کنيم.
 
آقايان اين بحث علمي را نقد کنند، ما هم با آغوش باز از بحث‌هاي علمي و نقدهاي علمي استقبال مي‌کنيم.
 
نه اين که بگويند:‌ فلاني 4 موتوره است و فلاني 12 موتوره است، فلاني دروغگوي قهار است و فلاني دزد سر گردنه است. اين تعابير، تعابيري نيست که زيبنده يک روحاني باشد.
 
اگر يک دزد سر گردنه يک چنين حرفي بزند و از ارازل و اوباش باشد يا شتر چران‌هاي بيابان‌هاي رياض بيايند چنين حرفي بزنند، ما انتظار بيش از آن از اين‌ها نداريم؛ ولي کسي که خود را محقق و عالم و کارشناس مي‌داند، اين شخص اين طور به بزرگان شيعه جسارت کند، درست نيست.
 
اين حرف‌هايي که ما امشب نقل کرديم، اگر بنا بود که با آن الفاظ و ادبيات بگوييم، چه مي‌شد؟ شما حرف خود را بزن، مخاطب شما قضاوت مي‌کند.
 
لازم نيست که بگوييد: آقاي خوئي چنين است يا آقاي سيستاني دست‌شان نجس است يا علامه طباطبائي دزد و دروغگو است. شما ادله خود را بيان کن، اگر دليل شما خوب بود، مخاطب قبول مي‌کند.
 
وقتي استدلال، استدلال مؤدبانه باشد، لازم نيست که شما بگوييد: دروغ گفته است و خيانت کرده است.
 
ما آن دفعه در آن جلسه گفتيم که اين‌ها حديث وصايت را آوردند و در يک جا کذا وکذا گذاشته‌اند. در چاپ اول آورده‌اند و در چاپ‌هاي بعدي نياوردند.
 
صحيح بخاري را آورديم که عائشه مي‌گويد: پيغمبر وصيت نکرده است و از آن طرف مي‌گويد: پيغمبر 3 وصيت کرده است و از آن طرف مي‌گويد: وصيت سوم را فراموش کردم.
 
اگر همان ادبيات را ما بخواهيم به کار ببريم، اولا وجهه خودمان خراب مي‌شود و ثانيا در مخاطب اثر نمي‌گذارد.
 
ما شما را نصيحت دوستانه مي‌کنيم، البته اين ادبيات شما به نفع ما است؛ چون مخاطب سني مي‌داند که دست تو از دليل خالي است.
 
مي‌گوييد: علي بن ابراهيم کافر است؛ چون قائل به تحريف قرآن است.
 
اگر اين باشد، خليفه دوم و عائشه و ابي بن کعب و عبد الله بن مسعود، همه قائل به تحريف قرآن هستند و خيلي هم بدتر از علي بن ابراهيم قائل هستند.
 
ما حاضر هستيم با يکديگر مناظره کنيم؛ حتي مباهله کنيم که ببينيم حرفي که علي بن ابراهيم نقل مي‌کند با حرفي که در صحيحين شما از عائشه و از حفصه و از عبد الله مسعود و از ابي بن کعب و ابو سعيد خدري نقل کرده‌اند در رابطه با تحريف قرآن، کدام بالاتر است؟
 
اين منطق، منطق صحيحي نيست.
 
مي‌گويند: شيخ طوسي و نجاشي براي کفار شناسنامه صادر مي‌کنند.
 
وقتي برداشت تو اين باشد و با آن ذهن آلوده و ذهن خرابت قضاوت مي‌کني، اگر مي‌خواهي از ديدگاه شيعه مطرح کني، نجاشي وقتي مي‌گويد: فلاني ثقة يا شيخ طوسي مي‌گويد: فلاني ثقة، مطلب تمام است و نيازي به بحث و بررسي نيست.
 
مجري:
 
علت اساسي انکار حديث وصايت توسط عائشه چيست؟
 
استاد قزويني:
 
در اينجا سخن خيلي زياد است.
 
صلاح نيست که خيلي وارد شويم؛ ولي خواهرهاي عزيزمان که وارد بحث شدند که ان شاء‌ الله از اين هفته برنامه‌هاي‌شان پخش مي‌شود.
 
اين بخش را ان شاء الله خواهران عزيزمان مفصل بحث مي‌کنند.
 
من به صورت گذرا يک مقداري در اين رابطه صحبت مي‌کنم.
 
فقط دوستان محبت کنند و آدرس‌ها را ياداشت کنند و خودشان بعدا مطالعه کنند.
 
در خود صحيح بخاري آمده است: پيغمبر اکرم که در آخرين بيماري‌شان که خواستند بروند مسجد براي نماز، همان نمازي که آقايان مي‌گويند: ابوبکر را فرستاده بود و بعد پيغمبر رفت و جلو ايستاد و ابوبکر به پيغمبر اقتدا کرد و مردم هم به ابوبکر اقتدا کردند، در همان جا مي‌گويد:
 
وكان بين الْعَبَّاسِ وَرَجُلٍ آخَرَ قال عُبَيْدُ اللَّهِ فَذَكَرْتُ ذلك لابن عَبَّاسٍ ما قالت عَائِشَةُ فقال لي وَهَلْ تَدْرِي من الرَّجُلُ الذي لم تُسَمِّ عَائِشَةُ قلت لَا قال هو عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ.
 
صحيح البخاري، ج 1، ص 236
 
پيغمبر يک دستش را به گردن عباس انداخته بود و يک دستش هم به گردن يک مرد ديگري بود و به مسجد رفت. عبيد الله مي‌گويد: اين را براي ابن عباس گفتم که اين فردي که عائشه نام نبرد مي‌داني کيست؟
 
گفتم: خير. گفت: او علي بن ابي طالب بود که يک دست پيغمبر در گردن عباس بوده است و دست ديگرش هم در گردن علي بوده است؛ ولي عائشه که مي‌خواهد نقل کند مي‌گويد:
 
وَرَجُلٍ آخَرَ
 
صحيح البخاري، ج 1، ص 236
 
حاضر نيست که اسم علي را ببرد.
 
در صحيح بخاري در 7 جا اين قضيه آمده است.
 
در صحيح مسلم هم آمده است.
 
احمد بن حنبل مي‌گويد: آيا مي‌داني آن مردي که عائشه نام نبرد چه کسي بود؟ گفت: نه، گفت:‌ علي بن ابي طالب است:
 
وَلَكِنَّ عَائِشَةَ لاَ تَطِيبُ لها نَفْساً.
 
مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 34 و مصنف عبد الرزاق، ج 5، ص 430
 
عائشه دل خوشي از علي ندارد.
 
من چيزي نمي‌خواهم در اين زمينه معنا کنم.
 
الباني هم مي‌گويد:
 
وسنده صحيح.
 
ارواء الغليل، ج 1، ص 178
 
آقايان نگويند: يک روايت جعلي آوردند.
 
طبري و ابن حجر مي‌گويند:
 
ولكنها كانت لا تقدر على أن تذكره بخير .
 
تاريخ الطبري، ج 2، ص 226 و فتح الباري، ج 2، ص 156
 
عائشه نمي‌توانست علي را به خوبي ياد کند.
 
بايد گفت:
 
انا لله وانا اليه الراجعون
 
نمي‌دانم که اين مطالب گفتن دارد يا نه.
 
در جاي ديگر احمد بن حنبل مي‌گويد:
 
جاء رَجُلٌ فَوَقَعَ في علي وفي عَمَّارٍ رضي الله عنهما عِنْدَ عَائِشَةَ فقالت أَمَّا علي فَلَسْتُ قَائِلَةً لك فيه شَيْئاً واما عَمَّارٌ فإني سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول لاَ يُخَيَّرُ بين أَمْرَيْنِ الا اخْتَارَ أَرْشَدَهُمَا.
 
مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 113
 
مردي آمد نسبت به علي و عمار پيش عائشه اهانت کرد و ناسزا گفت.
 
عائشه گفت: درباره علي که فحش دادي نمي‌خواهم حرف بزنم، اما عمار، از پيغمبر شنيدم که فرمود: عمار اگر در وسط دو امر قرار بگيرد، بهترين و حق‌ترين و درست‌ترين آن‌ها را انتخاب مي‌کند.
 
اگر سر دوراهي قرار گرفت، آن طرف را انتخاب مي‌کند که به الله مي‌رساند و حق است. آيا اين‌ها احتياج به تأمل ندارد؟
 
اين‌ها را هم که کتب شيعه نقل نکردند که شما بگوييد: علامه مجلسي و سيد نعمت الله جزايري دل خوشي از ام المؤمنين عائشه ندارند.
 
عائشه مي‌گويد:
 
ما أحد من اصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم إلا لو شئت لقلت فيه ما خلا عمارا فإني سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول ملئ إيمانا إلى مشاشه
 
مجمع الزوائد، ج 9، ص 295
 
نسبت به تک تک اصحاب پيغمبر اگر بخواهم در مذمت‌شان مي‌توانم حرف بزنم غير از عمار که هيچ عيبي ندارد، نسبت به عمار من هيچ مطلبي ندارم بگويم، شنيدم از پيغمبر که فرمود: عمار سراسر وجودش از ايمان مملو است.
 
بعد هيثمي مي‌گويد:
 
رواه البزار ورجاله رجال الصحيح
 
مجمع الزوائد، ج 9، ص 295
 
عائشه دل خوشي از علي ندارد و نمي‌تواند از علي به خوبي ياد کند.
 
کسي پيش او از علي بدگويي و ناسزا بگويد، مي‌گويد: من نسبت به اين حرفي ندارم؛ ولي عمار اين طور نيست.
 
نسبت به همه اصحاب پيغمبر حرف دارم؛ ولي نسبت به عمار حرف ندارم.
 
در جنگ جمل بعد از اين که اميرالمؤمنين و سپاهيان‌شان پيروز شدند، اميرالمؤمنين سلام الله عليه تعدادي از افراد را فرستاد تا عائشه را از ميان کشته‌ها جدا کنند و بياورند به آن طرف، محمد بن ابي بکر که برادر عائشه بود و از ياران اميرالمؤمنين بود:
 
فأدخل يده فيه فقالت من هذا قال أخوك البر قالت عقوق
 
تاريخ الطبري، ج 3، ص 55 و الكامل في التاريخ، ج 3، ص 140
 
دستش را داخل اين کجاوه کرد که عائشه را بيرون بکشد، اين چه کسي است که دستش را در کجاوه من کرد، گفت: برادر خوب و نازنين تو، محمد است، عائشه گفت: برادر خوب من نيستي بلکه برادر عاق من هستي.
 
همين عماري که وجودش از ايمان مملو شده است، همين عماري که پيغمبر فرمود: اگر بين دو راهي قرار بگيرد حق را انتخاب مي‌کند، گفت:
 
قال عمار بن ياسر كيف رأيت ضرب بنيك اليوم يا أمه.
 
تاريخ الطبري، ج 3، ص 55 و الكامل في التاريخ، ج 3، ص 140
 
اي مادر، ضرب شصت بچه‌هاي خودت را چه طور ديدي؟
 
فرزندانت در رکاب علي چه طور بودند؟
 
عائشه گفت:
 
من أنت قال أنا ابنك البار عمار قالت لست لك بأم قال بلى وإن كرهت.
 
تاريخ الطبري، ج 3، ص 55 و الكامل في التاريخ، ج 3، ص 140
 
تو چه کسي هستي؟ عمار گفت: من پسر خوب تو عمار هستم، عائشه گفت: من مادر تو نيستم، من را مادر صدا نکن، عمار گفت: مادر من هستي اگر چه خوشت نيايد.
 
در روايت احمد بن حنبل مي‌گويد: عمار همراه با مالک اشتر آمدند که خواستند از عائشه اذن بگيرند و او را منتقل کنند.
 
عمار گفت:
 
يا أُمَّهْ فقالت لَسْتُ لك بِأُمٍّ قال بَلَى وَإِنْ كَرِهْتِ
 
مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 205
 
اي مادر، عائشه گفت: من مادر تو نيستم.
 
در بعضي از کتب آمده است که به مالک اشتر هم گفت: من مادر تو نيستم.
 
عمار گفت: مادر من هستي؛ اگرچه خوشت نيايد.
 
حاکم نيشابوري مي‌گويد:
 
هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه.
 
المستدرك على الصحيحين، ج 4، ص 393
 
همين عائشه که وقتي به علي توهين مي‌کنند حرف نمي‌زند و مي‌گويد: نسبت به عمار بايد دفاع کنم؛ چون تمام وجودش از ايمان پر است، در قضيه جنگ جمل، همين عمار در کوفه سخنراني مي‌کند.
 
مي‌گويد:‌ اي مردم کوفه:
 
وَلَكِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى ابْتَلَاكُمْ لِيَعْلَمَ إِيَّاهُ تُطِيعُونَ أَمْ هِيَ
 
صحيح البخاري، ج 6، ص 2600
 
خدا شما را امتحان کرده است و سر دو راهي قرار داده است تا ببيند که آيا از خدا اطاعت مي‌کنيد که از علي دفاع مي‌کنيد يا اين که از عائشه اطاعت مي‌کنيد.
 
کسي که از خدا اطاعت نمي‌کند، از شيطان اطاعت مي‌کند، شکي در آن نيست.
 
مي‌خواهيد از عائشه اطاعت کنيد و تابع شيطان باشيد و در برابر علي که امام حق است بايستيد و با علي بجنگيد. مطيع خدا هستيد يا مخالف خدا و مطيع عائشه همسر پيغمبر هستيد.
 
عزيزان اهل سنت، ما قصد جسارت و اهانت نداريم، مي‌خواهيم بدانيد که اين مباحث هم در لا به لاي کتب آمده است؛ اين‌ها هم خواندن دارد.
 
فقط رواياتي که ما خوش‌مان بيايد و با عقائد‌مان تطبيق کند، اين‌ها را نخوانيم.
 
ما هرگونه اهانت به مقدسات اهل سنت را گناه نابخشودني مي‌دانيم؛ ولي نقل مطالب از کتب اهل سنت را بر خودمان لازم مي‌دانيم؛ براي اينکه حقائق روشن شود و حجت تمام شود.
 
آن عزيز سني و آن آقاي وهابي و آن عزيز شيعه که يک ساعت پاي گيرنده‌ها نشسته‌اند، فردا نگويند: فلاني از حقائق با خبر بود، ما را با خبر نکرد.
 
من آنچه شرط بلاغ است با تو مي‌گويم                    تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال
 
مجري:
 
عزيزاني که موفق نمي‌شوند برنامه زنده را ببينند، مي‌توانند آن‌ها را از طريق سايت شبکه دانلود کنند که در سايت هم به زبان‌هاي مختلف قابل شنيدن است.
 
بيننده آقاي فعني از شهر ري:
 
من دو سال است که برنامه‌هاي شما را پيگيري مي‌کنم.
 
من که شيعه هستم، توسط چند تا از دوستان که سني بودند يک سري سؤالاتي براي من پيش آمده بوده است که در مورد نماز و سجده بر مهر، براي من يک سري سؤالاتي پيش آمده بود که واقعا از برنامه شما را ديدم، آن شبهات من از بين رفت.
 
من مي‌خواستم از برادران سني خودم يک تقاضاي کوچکي کنم.
 
فکر کنند که اصلا دين ندارند و تازه مي‌خواهند مسلمان شوند.
 
اوايل کتاب بخاري يا ديگر کتب اهل تسنن را نگاه کنند و چهار برگ از آن را بخوانند و واقعا قضاوت کنند در مورد آن، متوجه مي‌شوند که دارند اشتباه مي‌کنند.
 
وهابيت هم خدا را شکر، خداوند بر عقل و گوش و چشم‌شان مهر زده است؛ همان طوري که خدا در سوره بقره مي‌فرمايد: ما بر عقل و گوش و چشم کافران مهر زده‌ايم، واقعا خدا بر عقل و گوش و چشم اين‌ها مهر زده است.
 
من از برادران اهل سنت تقاضا مي‌کنم که واقعا تحقيق کنند؛ کسي آن‌ها را اجبار نکرده است. همان طوري که دنبال عيوب شيعه مي‌گردند، دنبال عيوب خود بگردند، در دو روز بايد همه آن‌ها شيعه شوند.
 
من از شما سپاس گذار هستم.
 
بيننده آقاي افضلي از تايباد (اهل سنت):
 
آقاي محسني شما اخيرا مظلوميت به خرج مي‌دهيد و مي‌گوييد: بعضي‌ها ما را جزء علماي اهل سنت حساب مي‌کنند؛ ولي هيچ کسي چنين اشتباهي نمي‌کند.
 
همه مي‌دانند که هر آب به کدام آب ريز مي‌رود.
 
من خيلي راحت با شما صحبت مي‌کنم و دوست ندارم تلفنم قطع شود يا چيزي پخش شود که صدايش قطع شده است.
 
من از تايباد هستم و از تلفن خانه تماس گرفتم و در خانه نشستم و ترسي هم از کسي ندارم و راحت عقيده خود را مي‌گويم. ما با اهل تشيع هم وصلت مي‌کنيم و هم مثل دو تا دوست تا الان با هم زندگي کرديم.
 
وقتي من برنامه‌هاي شما را مي‌بينم که حاج آقاي قزويني که اين قدر ادعا مي‌کند و به ناموس رسول خدا خيلي راحت مي‌گويد:‌ عائشه اين طور کرد و عائشه آن طور کرد.
 
کار زندگي ديگري ندارد و فقط بگويد:‌ عائشه اين طور کرد و آقاي ابو القاسمي و يزداني را بنشانيد آنجا و بگوييد: اهل سنت مي‌خواهند به دين اهل تشيع بيايند و اهل تشيع مي‌خواهند به دين اهل سنت بيايند. اين‌ها سودي به جايي نمي‌برد.
 
واقعيت اين است که هيچ شيعه‌اي سني نمي‌شود و هيچ سني هم قرار نيست که شيعه شود.
 
هر کسي که حق را ببيند و خودش قضاوت کند، راحت مي‌تواند حق را انتخاب کند.
 
من از همان اول از تمام بينندگان خواهش دارم که بروم تقويم ايران را نگاه کنند و ببينند که تا سال 73 در تمام تقويم‌هاي ايران نوشته بود حضرت فاطمه وفات نموده‌اند و از سال بعد آن، گفتند: حضرت فاطمه بنا به روايتي شهيد شده است و از سال بعد با رنگ قرمز و بزرگ نوشتند که ايشان شهيد شده است.
 
آن شب آقاي قزويني مي‌گويد: من الان 50 حديث دارم.
 
50 حرف که احاديث را با مهارت خاصي، سر و ته آن را زده است و يک چيز ديگري را تحويل مردم داده است.
 
نمونه‌اش را هم در برنامه قبل‌تان که در رابطه با حضرت عائشه حديثي آورديد که عائشه به سر و کله خودش مي‌زده است در رابطه با همان حمزه که پيامبر فرموده است: اي کاش حضرت حمزه کسي را داشت.
 
آخر روايت را نخوانديد که پيامبر فرمود:‌ اصلا اين کار جايز نيست.
 
مجري:
 
ما آخرش را هم خوانديم شما بي‌انصافي نکنيد.
 
بيننده:
 
همه هم شبکه شما را نگاه مي‌کنند و هم شبکه کلمه را نگاه مي‌کنند و هم شبکه وصال فارسي نگاه مي‌کنند و هم آن ديوانه زنجيري شبکه اهل بيت را نگاه مي‌کنند که اسم اهل بيت را خراب کرده است و همه اهل سنت از ايشان تنفر دارند.
 
ما و شما در ايران هستيم و با يکديگر زندگي مي‌کنيم. مي‌بينم که گاهي وقت‌ها نفاق به خرج نمي‌دهيد. حرف را مي‌زنيد؛ ولي حرف را دو پهلو مي‌زنيد که تمام اهل سنت را زير سؤال مي‌برد.
 
آقاي کياني چشم‌هايش را مي‌بندد و با يک لفظ خيلي قشنگ، بدترين خنجرها را به اهل سنت مي‌زند. خيلي از ما اهل سنت وقتي پاي برنامه‌هاي شما مي‌نشينيم، آتش مي‌گيريم.
 
آن شب آقاي قزويني مي‌گويد:‌ يک پلي در مکه است که در اين پل زن‌هاي بد کاره ساعت 12 شب مي‌آيند. آقاي قزويني ساعت 12 شب شما آنجا چه کار مي‌کرديد؟
 
از کجا اين را فهميدي؟
 
مجري:
 
من منتظر بودم شما علمي به بحث ما اشکال بگيريد؛ ولي شما خيلي احساسي صحبت کرديد.
 
استاد قزويني:
 
حضرت عالي گفتيد: امشب به ناموس پيغمبر عائشه توهين کرديم.
 
آيا من از منابع شيعه خواندم يا از منابع اهل سنت؟
 
بيننده:
 
هميشه از منابع اهل سنت مي‌خوانيد.
 
استاد قزويني:
 
آيا اين‌ها وجود دارد يا دروغ است؟
 
بيننده:
 
قبلي‌ها که همان شب آقا عبد الله از آلمان آمد صحبت کرد، همه آن‌ها اشتباه بود.
 
امشب را هم من بررسي مي‌کنم.
 
استاد قزويني:
 
يکي از اين‌ها را شما بگوييد.
 
بيننده:
 
مانده‌ام که کدام يکي را بگويم.
 
مجري:
 
يکي از آن‌ها را بگوييد.
 
بيننده:
 
همان حديثي که آن شب گفتيد:‌ حضرت عائشه به سر و کله‌اش مي‌زده است و پيامبر گفته است: اي کاش کسي براي حمزه گريه مي‌کرد، در صورتي که پيامبر در آخر حديث فرموده بود: واي بر شما، من شما را از اين کار نهي مي‌کنم.
 
فرزندان امام حسين و حضرت علي که همه نام‌شان عمر ابو بکر و عثمان است، چرا اين را به مردم نمي‌گوييد؟
 
استاد قزويني:
 
من از شما يک سؤال کردم، شما حاشيه مي‌رويد، اين ارتباطي به عبد الله از آلمان نداشت.
 
بيننده:
 
به خداوندي خدا شما بالاي هزار دروغ گفته‌ايد.
 
استاد قزويني:
 
يکي از اين دروغ‌ها را بگوييد.
 
بيننده:
 
يکي همين که شما گفتيد: ساعت 12 شب من روي پل فلان بودم در مکه.
 
استاد قزويني:
 
لطف کنيد ادب را رعايت کنيد، بنا شد شما منافقانه حرف نزنيد، شما 6 دقيقه حرف زديد، ما ساکت بوديم، من وقتي حرف مي‌زنم شما حرف من را قطع مي‌کنيد، اين دور از ادب است.
 
بيننده:
 
من حق دارم که اين حرف‌ها را بزنم، من 200 بار زنگ زدم نتوانستم صحبت کنم، امشب گوشي را به يک پيرمرد دادم و او از شما وقت گرفته است؛ وصل نمي‌کنيد ببينيد که يک اهل سنت درست صحبت مي‌کند.
 
استاد قزويني:
 
اين اهل سنت که هر شب وصل مي‌کنيم، اين‌ها چه کساني هستند؟
 
بيننده:
 
تو سينه بعضي از شما يک مقداري نفاق است.
 
مجري:
 
شما با احساسات صحبت مي‌کنيد.
 
بيننده:
 
يک جوري مي‌گويد:‌ عائشه فکر نمي‌کند که ناموس رسول خدا است، من بيايم در خانه شما و اسم خانم شما را ببرم، اين کار خوب است، زورتان مي‌آيد بگوييد: حضرت عائشه؟
 
استاد قزويني:
 
ما به هيچ وجه به عائشه حضرت نمي‌گوييم، ما علنا مي‌گوييم و نفاق هم نداريم. يک فردي که در برابر اميرالمؤمنين ايستاده است و با علي جنگيده است. شما پنبه در گوش‌تان کرده بوديد. مثل کفار قريش حرف‌هاي ما را نشنيده‌ايد.
 
شما وقتي مي‌گوييد: من مي‌خواهم آزادانه صحبت کنم، ثابت کرديد که شما منافقانه داريد صحبت مي‌کنيد.
 
ما مي‌گوييم‌: يک دروغ از ما بگو، مي‌گويد: هزار دروغ وجود دارد.
 
همين عبارت را کفار قريش به پيغمبر مي‌گفتند، و برچسب سحر و جادو و ديوانه مي‌زدند، اين همان روشي است که امشب شما پياده کرديد.
 
اين که شما مي‌گوييد: من دادم دست يک پيرمرد، اين دروغ و افتراء است.
 
افرادي از اهل سنت مي‌آيند و ما اجازه مي‌دهيم؛ حتي شما که منافقانه داريد صحبت مي‌کنيد، ما اجازه داديم که 7 دقيقه صحبت کرديد.
 
وقتي ما از عائشه صحبت مي‌کنيم، ما خيلي مطالب نسبت به عائشه داريم.
 
اگر شما حاضر هستيد، يکي از علماي‌تان را بياوريد، نه افرادي که با ويژگي نفاق مي‌خواهند صحبت کنند، اين علماء کنار ما بنشينند تا با هم صحبت کنيم.
 
ما نه توهين مي‌کنيم و نه فحش مي‌دهيم، ببينيم که آيا شما در کتب خود به عائشه توهين و اهانت کرديد يا ما اين کار را کرديم؟
 
امشب من هرچه گفتم از منابع اهل سنت گفتم.
 
شما اگر مردانگي داريد، يکي از اين روايات که ما خوانديم را بگو: يکي از اين روايات که خوانديد، دروغ بوده است تا ما کتابش را بياوريم و ثابت کنيم که شما با روي نفاق داريد صحبت مي‌کنيد.
 
آقايان اهل سنت که از سيستان و بلوچستان و از کردستان به اينجا آمدند، شما اين‌ها را اهل سنت نمي‌دانيد؟
 
مثل آقاي حيدري مي‌گوييد: اين‌ها مولوي‌ها 12 امامي هستند و خدا اين‌ها را لعنت کند.
 
اين‌هايي که اينجا آمده‌اند، از بزرگواران اهل سنت بوده‌اند که صحبت کردند؛ نه تنها ما اجازه مي‌دهيم که آقايان اهل سنت روي خط مي‌آيند؛ بلکه ما اجازه مي‌دهيم که علماي اهل سنت هم بيايند حرف بزنند.
 
در کدام يک از اين شبکه‌هاي اهل سنت اجازه دادند تا يک روحاني شيعه برود آنجا حرف بزند. اگر يکي داريد نشان دهيد.
 
در رابطه با عبد الله از آلمان، گويا اين در دل آقايان عقده شده است.
 
عبد الله از آلمان آمد شروع کرد به حرف زدن، من يک سؤال کردم از ايشان، اين شخص در اين سؤال ماند و بال بال زد.
 
گفتم: شما از قرآن وجوب نماز را براي من ثابت کن. ايشان نتوانست ثابت کند.
 
آقا مي‌گويد: من قمي هستم. آن روز آقاي يزداني يک اصطلاح قمي بيان کرد، ايشان قطع کرد.
 
کسي که 6 ماه در قم يا در يک شهري زندگي مي‌کند، با ادبيات آن شهر آشنا مي‌شود، در آلمان بودن اين آقا شک است.
 
مي‌گويد:‌ من دانشجو هستم، من در دانشجو بودن ايشان شک داريم.
 
بعضي مي‌گويند: در اتاق بغل شبکه کلمه است و از آنجا صحبت مي‌کند.
 
قرائني هم وجود دارد؛ چون تا حرف مي‌زند و مي‌گويد: فلان کليپ، بلافاصله کليپ را پخش مي‌کنند.
 
شما اگر راست مي‌گوييد: يک مورد بيان کنيد که فلان روايت که از کتب ما آورديد، اين روايت صحيح نيست و نادرست است.
 
ما در رابطه با آن قضيه عزاداري احتراما به عائشه بخشي از روايت را نقل نکرديم.
 
آقايان مي‌گويند: در همان روايت عائشه مي‌گويد: به خاطر سفاهت و کم بودن سن، به سر و صورت خودم مي‌زدم.
 
آيا صحيح است که اين را بگوييم.
 
ما اگر بخشي از روايات را نمي‌آوريم، مي‌بينيم که اين بخش روايت با شئونات اعتقادات اهل سنت نمي‌سازد. اول روايت را ما در جلسه بعد آورديم.
 
آن آقا مي‌گفت: فلاني چرا اول روايت را نياورده است؟
 
گفتم:
 
فَمِنْ سفهي وَحَدَاثَةِ سني
 
مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 274
 
با اين قسمت از روايات کل روايات عائشه که بعد از رحلت پيامبر نقل شده است زير سؤال مي‌رود.
 
کلمه سفه در قرآن به چه معنا است؟ در روايات اين کلمه به چه معنا است؟
 
اين که مي‌فرمايد:
 
وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ
 
سوره نساء آيه 5
 
مي‌فرمايد: سفيه بر اموال خودش مسلط نيست چه رسد به دين ديگران.
 
در ذيل روايت پيغمبر فرمود: بعد از من بر هيچ کسي گريه نکنيد.
 
ما گفتيم که اين روايت دروغ است.
 
بزرگان شما گفته‌اند:‌ ذيل روايات را دودمان بني اميه در همان عصري که به اهل بيت جسارت و اهانت مي‌کردند و بالاي منبر ناسزا به اميرالمؤمنين مي‌گفتند، اضافه کردند.
 
نمونه‌هايش را آورديم.
 
اگر راست مي‌گوييد و شجاعت داريد، يکي از اين رواياتي که ما آورديم را مطالعه کنيد و بگوييد: فلان روايت را که آوردي در صحيح بخاري نبود يا ذيل و صدر آن مخالف با هم بوده است.
 
اگر در زيل روايت مي‌فرمايد: بر هيچ کسي بعد از اين گريه نکنيد:
 
وَلاَ يَبْكِينَ على هَالِكٍ بَعْدَ الْيَوْمِ
 
مسند أحمد بن حنبل، ج 2، ص 84
 
بعد از امروز براي هيچ کسي گريه نشود، گفتم: خود پيغمبر اکرم بعد از اين بر فرزندش ابراهيم گريه کرده است و بر حضرت جعفر طيار گريه کرده است و بر مادرش آمنه گريه کرده است. اين‌ها نشان مي‌دهد که دروغ است.
 
خود صحابه گريه کردند و خود خليفه دوم بر خالد گريه و عزاداري مي‌کند، وقتي اين قضايا روشن شود، خيلي از مسائل درست مي‌شود.
 
ما عائشه را به عنوان ام المؤمنين که قرآن آورده است و اين حق مسلمي است بر تمام زوجات پيغمبر قبول داريم؛ ولي بيش از اين براي عائشه چيزي قبول نداريم.
 
مي‌گوييد: چرا شما حضرت عائشه نمي‌گوييد؟ هيچ شيعه‌اي نسبت به عائشه کلمه حضرت به کار نبرده است و ما هم به کار نمي‌بريم،‌ ما توهين هم نمي‌کنيم.
 
مي‌گوييم: در کتب شما اين مطالب آمده است.
 
اگر راست مي‌گوييد:‌ اين‌ها را جواب دهيد.
 
مي‌گوييد: شما بالاي پل بوديد، پس اين همه اخباري که از کثافت کاري‌هايي که در دنيا انجام مي‌شود، شما حتما بالاي سر آن‌ها بوديد و ديده‌ايد که نقل مي‌کنيد؟
 
اگر راست مي‌گوييد:‌ از آن آقاياني که به مکه رفته‌اند يا در جريان اخبار هستند، از آن‌ها سؤال کنيد.
 
مثلا شما مي‌گوييد: در آمريکا فلان اتفاق افتاده است، آيا شما که اين خبر را مي‌گوييد، به آمريکا رفته‌ايد؟
 
اين نشانگر اين است که شما آن عقل خدا دادي‌تان را رها کرديد و روي احساسات و يک سري مباحث منافقانه مي‌خواهيد مانور دهيد. خود اهل سنت از اين ادبيات شما متنفر هستند.
 
مجري:
 
من فکر مي‌کردم: ايشان يک بحث علمي مي‌خواهد انجام دهد.
 
ايشان گفت: من در خانه هستم و با تلفن خانه تماس مي‌گيرم، در صورتي که اين دروغ فاحشي بود؛ چون عزيزان ما در اتاق فرمان مي‌گويند: با موبايل تماس گرفته بودند و الان هم هرچه تماس مي‌گيرند، موبايل‌شان خاموش است.
 
اين نشان مي‌دهد که شما از اول با نفاق وارد شده‌ايد.
 
من خواهش مي‌کنم که اگر انتقاد دارند، انتقاد عالمانه بگيرند و مباحث را به صورت علمي مطرح کنند. اين که چرا در تقويم فلان شده است، اين که بحث علمي نيست.
 
چرا شما در اين قضايا ناراحت هستيد؟
 
ما که جسارت و بي‌ادبي نکرديم. آيا اين ناراحتي شما دفاع کور کورانه نيست؟
 
استاد قزويني:
 
ايشان ماهيت خودش را با اين کار را نشان مي‌دهد.
 
در رابطه با شهادت حضرت زهرا سخن گفت، کليني در سال 329 از دنيا رفته است و امام کاظم عليه السلام در سال 183 شهيد شدند. از خود حضرت کاظم روايت است که مي‌فرمايد:
 
إن فاطمة عليها السلام صديقة شهيدة
 
الكافي، الشيخ الكليني، ج 1، ص 458
 
در قرن دوم هجري قضيه شهادت حضرت زهرا آمده است.
 
در کتب فقهي ما هم آمده است.
 
شيخ مفيد سال 413 از دنيا رفته است که در زيارتنامه حضرت زهرا مي‌نويسد:
 
السلام عليك يا فاطمة بنت رسول الله، السلام عليك أيتها البتول الشهيدة الطاهرة.
 
المقنعة، الشيخ المفيد، ص 459
 
شما اگر سواد نداري يک شخص با سواد را پيدا کن تا اين‌ها را براي شما بخواند.
 
روايات متعدد ديگر در اين زمينه است.
 
اگر يک جا وفات نوشته‌اند، مگر اين ملاک است که شهيد نيست؟
 
آيا شما براي خود خليفه دوم، معتقد هستيد که شهيد نوشته شده است يا معتقد نيستيد؟
 
الان در 50 کتاب از اهل سنت وجود دارد که نوشته است وفات عمر بن الخطاب.
 
شما انساب الاشراف بلاذري را نگاه کنيد که مي‌گويد:
 
وفاة عمر
 
أنساب الأشراف، ج 2، ص 257
 
تاريخ طبري مي‌گويد:
 
قبل وفاة عمر بسنتين
 
تاريخ الطبري، ج 2، ص 536
 
ابن کثير دمشقي در کتاب البداية والنهاية در رابطه با سال 23 مي‌گويد:
 
وفيها وفاة عمر بن الخطاب
 
البداية والنهاية، ج 7، ص 130
 
آيا اين دليل بر اين است که عمر شهيد نشده است؟
 
پس شما اشتباه مي‌کنيد که مي‌گوييد:‌ عمر شهيد شده است.
 
در رابطه با عثمان 50 کتاب اهل سنت آورده‌اند وفات عثمان.
 
آيا اين دليل بر اين است كه او وفات يافته؟ پس اين که شما داريد در اين شبکه‌ها و سايت‌ها و در کتاب‌هايتان مي‌نويسيد که عثمان به شهادت رسيده است، دروغ است؟
 
در الثبات ابن جوزي مي‌گويد:
 
ذكر وفاة عثمان بن عفان
 
الثبات عند الممات، ج 1، ص 101
 
آقاي سخاوي از علماي بزرگ اهل سنت است و از علماي پر آوازه اهل سنت که متوفاي 902 است که مي‌گويد:
 
أن وفاة عمر بن الخطاب كانت فى سنة ثلاث وعشرين.
 
الغاية فى شرح الهداية فى علم الرواية، ج 1، ص 315
 
بعد مي‌گويد:
 
أن وفاة عثمان بن عفان كانت فى سنة خمس وثلاثين
 
الغاية فى شرح الهداية فى علم الرواية، ج 1، ص 315
 
بعد مي‌گويد:
 
أن وفاة على بن أبى طالب كانت فى سنة أربعين.
 
الغاية فى شرح الهداية فى علم الرواية، ج 1، ص 315
 
آيا شما اين سه نفر را جزء شهدا مي‌دانيد؟
 
آيا علي را شهيد مي‌دانيد يا نه؟
 
آقاي سخاوي مي‌گويد: وفات علي بن ابي طالب.
 
آيا همين که گفت:‌ وفات، اگر کسي گفت: شهادت دروغ گفته است؟
 
اين که يک سري علقه مضغه‌ها از يک سري ارازل و اوباش نوشته‌اند: شهادت حضرت زهرا افسانه است و يا اين که در سال 74 شهادت درست شده است، در سال 74 يا 75، روز شهادت حضرت زهرا را تعطيل رسمي اعلام کردند.
 
آن هم به دستور مراجع عظام و در رأس‌شان حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني بوده است.
 
اين‌ها که اين چنين مي‌گويند: شهادت حضرت زهرا افسانه است، روز شهادت فاطمه زهرا بايد تعطيل رسمي اعلام شود و تمام مردم مثل روز عاشورا در شهادت حضرت زهرا به خيابان بيايند و عزاداري و سينه زني کنند.
 
شما هرچه بيشتر اهانت مي‌کنيد، خون شيعه بيشتر به جوش مي‌آيد.
 
در طول اين محرم اين‌ها هرچه بيشتر به عزاداري امام حسين جسارت کردند، مردم عزاداري‌ها را گسترده‌تر انجام دادند.
 
بيننده آقاي اسکندري از تهران:
 
مي‌خواستم از جانب خودم و از جانب بينندگان و دوستداران شما در مسنجر پالتاگ تالار نداي شيعه منتظران حضرت مهدي که هم اکنون به طور زنده صداي گرم شما بزرگواران را مي‌شنوند و از برنامه‌هاي‌تان لذت مي‌برند. [تشكر كنم]
 
مي‌خواستم خدمت عزيزاني که نتوانستند به ما بپيوندند عرض کنم که مي‌توانند با مراجعه به پايگاه اينترنتي تالار به نشاني:
 
www.hagh110.com
 
و با دريافت مسنجر پالتاگ به راحتي به جمع دوستان بپيوندند و از برنامه‌هايي که همراه با کارشناسان شبکه جهاني ولايت در آنجا اجرا مي‌شود، بلافاصله بعد از پخش زنده شبکه جهاني ولايت، استفاده داشته باشند.
 
مي‌خواستم در خصوص ادعاي باطلي که شبکه وصال ناحق داشت که ادعا کرد که ما رديه‌اي زديم بر آن مستند خرمگسان معرکه لاشخوران دعوت.
 
بيشتر اين طنز پردازان عزيز مي‌خواستند با پخش اين کليپ و قسمت‌هاي کارتون ملنگ صورتي يا رابين هود را که در آن نشان مي‌دادند به ما با زبان بي‌زباني بفهمانند که براي قشر بزرگسالان اهل سنت و وهابيت نتوانستند کاري بکنند ما هم براي‌شان آروز داريم که بتوانند در توليد برنامه براي قشر کودک و نوجوان ان شاء الله موفق باشند.
 
يک شعري است که به دست ما رسيده است که در آن زبان حال جناب آقاي ملازاده است که اگر اجازه بدهيد آن را بخوانم.
 
مجري:
 
اگر توهين در آن نباشد اشکالي ندارد؛ ولي اگر در آن توهين باشد، ما دوست نداريم که اين طور مطالب خوانده شود.
 
بيننده:
 
نه توهين نيست بلکه زبان حال ايشان است.
 
بديدم شيخ مجنوني                        درون جعبه جادو
 
کريه المنظري مفلس                       يه من هم داره او ابرو
 
مجري:
 
ما بحث‌مان علمي است و نمي‌خواهيم جسارت و بي‌ادبي کنيم.
 
بيننده آقاي عبد الغني از گنبد کاووس (اهل سنت):
 
قبل از اين که سؤالاتم را مطرح کنم، يک مقدمه‌اي داشتم.
 
ما يک ضرب المثل خيلي خوبي داريم که مي‌گويد: هر کس به تنهايي پيش قاضي برود، خوشحال برمي‌گردد.
 
اگر شما بحث داريد و يا اين که حرفي مي‌خواهيد بزنيد، سعي کنيد که اگر استديو شما جا دارد، يکي از علماي اهل سنت را بياوريد تا با شما بحث کند.
 
مجري:
 
شما بزرگواري کنيد و به نمايندگي از ما از علماي خودتان دعوت کنيد، شايد نفس شما گيراتر باشد.
 
بيننده:
 
مفهوم حديث رسول الله صلي الله عليه وآله است که مي‌فرمايد: من بين شما 2 چيز مي‌گذارم، کتاب خدا و سنت من که اگر شما به اين‌ها چنگ بزنيد، هيچ وقت گمراه نمي‌شويد.
 
در جاي ديگر مي‌فرمايند: کتاب خدا و عترت و اهل بيت من که عزيزان اهل تشيع عترت و اهل بيت را مي‌گويند و عزيزان اهل سنت کتاب و سنت را مي‌گويند.
 
من مي‌خواهم اينجا رفع ابهام کنيد.
 
آيا اهل بيت غير از راهي که پيامبر رفته بود، رفته‌اند يا نه؟
 
واضح است که اهل بيت همان راهي را رفته‌اند که پيامبر رفته است؛ پس اولين احياء کنندگان سنت پيامبر خود اهل بيت هستند.
 
پس اهل بيت سني هستند نه شيعه، مگر اين که شما بگوييد:‌ آن‌ها غير از راهي را که پيامبر رفته است رفتند.
 
مجري:
 
دليل اين صحبت خودتان را هم بگوييد.
 
بيننده:
 
آقاي مجري من از آيت الله سؤال مي‌کنم، اگر شما جواب مي‌دهيد پس آيت الله چه کاره است؟
 
استاد قزويني:
 
بنده هم از شما سؤال کردم.
 
کتاب الله وسنتي را که گفتيد: آقايان اهل سنت دارند، آيا در صحيح بخاري و مسلم و مسند احمد يا سنن نسائي يا سنن ابي داود و سنن ابن ماجه، کتاب الله وسنتي آمده است يا نه؟
 
بيننده:
 
من گفتم: اين مقدمه است نه ذي المقدمه.
 
استاد قزويني:
 
يک دفعه اين است که حضرت عالي در مقدمه سؤال طرح مي‌کنيد، ما در خدمت شما هستيم و از دور پيشاني شما را مي‌بوسيم و مخلص شما هم هستيم.
 
اول شما يک طعنه زديد و گفتيد:‌ اگر در استديو‌ي شما جا وجود دارد، اين روش نادرستي است. ما انتظارمان از شما عزيزان اين نيست.
 
اگر 10 نفر از عزيزان اهل سنت تشريف بياورند، قدم‌شان روي چشم ما است و افتخار مي‌کنيم؛ همان طوري که تا الان هم حدود 15 نفر از عزيزان اهل سنت اينجا تشريف آوردند، ما تلاش کرديم که در حد وسع خودمان به اين آقايان احترام بگذاريم.
 
حضرت عالي هم همان طوري که آقاي محسني گفتند: بزرگواري کنيد و از عزيزان گنبد و آق قلا و آزاد شهر، هر کدام از بزرگواران آمادگي داشته باشند که به اينجا تشريف بياورند، ما تمام هزينه رفت و برگشت آن‌ها را اگر قبول کنند، خدمت‌شان تقديم مي‌کنيم.
 
اينجا در حد وسع طلبگي‌مان پذيرايي مي‌کنيم.
 
تشريف بياورند اينجا تا در خدمت‌شان بنشينيم و 2 جلسه يا يک هفته همه برنامه‌هاي‌مان را تعطيل مي‌کنيم و يک برنامه اختصاصي براي خودمان و اين بزرگوار اهل سنت مي‌گذاريم.
 
اين را حضرت عالي به عنوان يک کسي که خادم اين شبکه است و نسبت به اهل سنت علاقه و ارادت دارد، آيا حاضر هستيد که شما هم قدمي برداريد؟
 
بيننده:
 
شما بايد به علماي منطقه زنگ بزنيد نه به بنده.
 
استاد قزويني:
 
اين که گفتيد:‌ کتاب الله وسنتي، اجازه دهيد که ما علمي جلو برويم.
 
از صحبت‌هاي حضرت عالي معلوم مي‌شود که از علماي اهل سنت هستيد.
 
بيننده:
 
نه خير از علماي اهل سنت نيستم.
 
استاد قزويني:
 
اگر از علماي اهل سنت نيستيد شما چه طور مي‌گوييد: کتاب الله وسنتي آمده است؟
 
اين کتاب الله وسنتي از اين صحاح سته من چندتا را شمردم که در صحيح بخاري و مسلم و سنن ترمذي و سنن نسائي و سنن ابي داود و سنن ابن ماجه، ببينيد که در اين 6 کتاب حديث کتاب الله وسنتي آمده است يا نه؟
 
من به عنوان يک برادر از شما خواهش مي‌کنم نه به عنوان يک روحاني شيعه، خواهش مي‌کنم که تشريف ببريد از علماي بزرگوار اهل سنت سؤال کنيد که در اين کتبي که من نام بردم، حديث کتاب الله وسنتي آمده است يا نه؟
 
بيننده:
 
من نبايد اين مقدمه را طرح مي‌کردم.
 
شما مي‌گوييد: مقام امامت از نبوت بالاتر است.
 
دليل شما اين است که خدا به حضرت ابراهيم عليه السلام فرمود:
 
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا
 
سوره بقره آيه 124
 
حضرت ابراهيم عليه السلام اول آزمايش شد به يک کلماتي؛ يعني سوزاندش و آن کارهايي که بود،‌ بعد خدا به او فرمود: حالا تو امام هستي.
 
چه کار کرد که اول نبي شد و چه آزمايش و ابتلايي شد که امام شد؟
 
خداوند در سوره احزاب آيه 33 مي‌فرمايد:
 
إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا
 
اينجا منظور از اهل بيت چه کساني هستند؟
 
اگر مخاطب آيه آن 5 نفر هستند، اين آيه در وسط آياتي قرار گرفته است که اول آن با يا نساء النبي شروع شده است و بعد از آيه مي‌فرمايد:
 
وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آَيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا
 
سوره احزاب آيه 34
 
با ضمير جمع مؤنث آمده است.
 
مجري:
 
درود بر شما، شما جواب سؤال خودتان را داديد.
 
بيننده:
 
چه طور مي‌شود که اين آيه ما بين آياتي قرار بگيرد که در مورد زنان پيغمبر صحبت کرده است؛‌ يعني خدا به زنان پيغمبر گفته است: شما در خانه‌هايتان بنشينيد و طلا و جواهرتان را آشکار نکنيد و حجاب‌تان را حفظ کنيد.
 
اين همه چيز به اين‌ها فرمود و بعد فرمود:‌ منظور من از اين کار اين است که شما را پاک کنم.
 
مجري:
 
چرا آيات اول را با ضمير جمع مؤنث آورد؛ ولي وقتي که به اين رسيد، جمع مذکر آورد.
 
بيننده:
 
چون لفظ اهل بيت مذکر است، مذکر آورده است.
 
مجري:
 
چرا نفرموده است: اهل بيوت؛ چون يک بيت که نداشته‌اند؟
 
بيننده:
 
بگذاريد من سؤالم را بپرسم بعد آيت الله قزويني جواب من را بدهند.
 
در جاي جاي قرآن خداوند متعال در مورد صحابه مي‌فرمايد:
 
رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ
 
سوره مائده آيه 119، سوره توبه آيه 100، سوره مجادله آيه 22، سوره بينه آيه 8
 
من از آن‌ها راضي شدم و آن‌ها هم از من راضي شدند.
 
در جاي ديگر مي‌فرمايد:
 
لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ
 
سوره فتح آيه 18
 
اي رسول آن کساني که با تو در زير درخت بيعت کردند، من از آن‌ها راضي شدم.
 
در جاي ديگر مي‌فرمايد:
 
وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آَمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ.
 
سوره حشر آيه 10
 
آيا در قرآن جايي وجود دارد که خداوند از صحابه راضي شده باشد و در جاي ديگر بفرمايد: از ابوبکر و عمر راضي نيستم؛ چون دختر رسول خدا را شهيد مي‌کنند؟
 
آيا چنين آيه‌اي وجود دارد که در جايي از صحابه راضي شده باشد و در جاي ديگري اعلام نارضايتي کرده باشد؟
 
خداوند متعال در قرآن مجيد مي‌فرمايد:
 
وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ
 
سوره توبه آيه 34
 
رسول الله صلي الله عليه وآله، آن کساني که طلا و نقره را جمع مي‌کنند و در راه الله انفاق نمي‌کنند، آن‌ها را به يک عذاب دردناکي در روز قيامت بشارت بده، همان روزي که با همان طلائي که جمع کرده بود، هر صبح و شام پيشاني ؟؟؟؟؟ و مي‌گويند: بچش، اين همان طلا و نقره‌اي بود که جمع مي‌کردي و در راه الله انفاق نمي‌کردي.
 
سؤال بنده اينجا است که آن ضريح مقدس که براي قبر امام حسين عليه السلام شما درست کرديد، پر از طلا و نقره است و براي هيچ کس پنهان نيست.
 
روز قيامت خداوند متعال چه کسي را مشمول اين آيه را قرار مي‌دهد؟
 
آيا امام حسين را عذاب مي‌کند يا شما را؟
 
اگر امام حسين عذاب نمي‌شود و راضي نيست، چرا شما کارهايي مي‌کنيد که مخالف عقل و قرآن است؟
 
استاد قزويني:
 
من يک سؤال از حضرتعالي دارم.
 
در رابطه با آياتي که حضرتعالي خوانديد که رضي الله عنه ورضوا عنه، در رابطه با بيعت رضوان که آيه 18 سوره فتح است، بزرگواري کنيد آيه 10 را هم بخوانيد که مي‌فرمايد:
 
إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا.
 
پيغمبر آن کساني که با تو بيعت مي‌کنند، با خدا بيعت مي‌کنند.
 
بلا فاصله مي‌فرمايد: هر کس پيمان شکني کند، در حقيقت به خودش ضرر زده است.
 
اگر واقعا رضايت خدا رضايت هميشگي و جاودانگي است، چرا شرط گذاشته است؟
 
مي‌فرمايد: هر کس بيعت شکني کند، به خودش ضرر زده است، آن کساني که بر اين بيعت بمانند، خدا اجر عظيم به آن‌ها مي‌دهد.
 
آيا اين آيه را هم تا به حال دقت کرده بوديد؟
 
بيننده:
 
دقت کردم، خوب هم دقت کردم.
 
استاد قزويني:
 
در سوره بينه در آخرين آيات مي‌فرمايد:
 
إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ جَزَاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ
 
سوره بينة آيه 7 و 8
 
آن کساني که ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، اين‌ها از خدا راضي هستند، و خدا هم از اين‌ها راضي است.
 
اين که شما مي‌گوييد: خدا از اصحاب بيعت رضوان راضي شد، خدا در اين آيه مي‌فرمايد: تمام مؤمنيني که عمل صالح انجام مي‌دهند، خدا از اين‌ها راضي است و اين‌ها هم از خدا راضي هستند.
 
بيننده:
 
همان طور که شما مي‌دانيد، اولين مخاطبان قرآن مجيد همان صحابه و مشرکين و کساني بودند که در اطراف پيامبر بودند، اين را که قبول داريد؟
 
استاد قزويني:
 
نه اين را قبول نداريم؛ مخاطبين قرآن کل مؤمنين تا قيام قيامت است.
 
از آن زماني که در عصر پيغمبر بودند تا قيام قيامت مخاطبين بودند.
 
يا ايها الذين آمنوا شامل تمام حاضرين در عصر نبوت تا آن‌هايي که تا قيامت به دنيا مي‌آيند مي‌شود.
 
بيننده:
 
خداوند متعال در قرآن مي‌فرمايد:
 
كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آَمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ.
 
سوره آل عمران آيه 110
 
شما صحابه پيامبر بهترين امت هستيد.
 
اين را قبول داريد يا نه؟
 
استاد قزويني:
 
نه اين را قبول ندارم.
 
اين آيه کل امت اسلامي را مي‌فرمايد. آيا صحابه خير امت است و بعد از صحابه خير امت نيستند؟
 
بيننده:
 
يعني در حال حاضر شما بهترين امت هستيد.
 
استاد قزويني:
 
در تمام عصرها.
 
شما به تفسير ابن جوزي مراجعه کنيد و ببينيد که 7 نظريه نسبت به کنتم خير امت مي‌آورد. شما روي آن آيه نرو.
 
من اين دو آيه را که عرض کردم خدمت حضرت عالي اين آيات را جواب بده.
 
بيننده:
 
شما يک سؤال کرديد و من هم مي‌خواهم با آيه جواب شما را بدهم.
 
اگر خداوند متعال مي‌خواست کل امت را عام قرار دهد مي‌فرمود: أنتم خير امة
 
استاد قزويني:
 
کان دليل بر استمرار است.
 
يعني اگر در زمان پيغمبر خير امت بودند، ما الان خير امت نيستيم در ميان ديگر امت‌ها؟ يک طوري معنا کنيد که حداقل شاگردان شما از شما بپذيرند.
 
بيننده:
 
نظر شما در مورد صحابه پيامبر چيست؟ آيا اين‌ها بعد از وفات پيامبر بر ايمان بودند يا نه؟
 
استاد قزويني:
 
ما نظرمان را نسبت به صحابه بارها گفتيم. ما صحابه را بر چند دسته تقسيم مي‌کنيم:
 
1.     صحابه‌اي که در عصر پيغمبر مطيع پيغمبر بودند و به درجه شهادت رسيدند، همه اهل بهشت هستند.
 
2.     صحابه‌اي که بعد از پيغمبر بر دستورات پيغمبر باقي ماندند، اين‌ها را هم اهل بهشت مي‌دانيم.
 
3.  آن صحابه‌اي که مخالف دستور پيغمبر عمل کردند، ما اين‌ها را عادل نمي‌دانيم، اين‌ها هم مثل افراد عادي هستند، اگر عمل صالح داشته باشند، به بهشت مي‌روند و اگر عمل صالح نداشته باشند، به جهنم مي‌روند.
 
حديث حوض هم بهترين دليل است بر اين که عقيده شيعه صحيح است.
 
آياتي که هم در قرآن آمده است، اگر 5 آيه در مدح صحابه آمده است، حداقل 5 آيه در ذم آن صحابه‌اي که با پيغمبر مخالفت کردند، آمده است.
 
مگر سوره جمعه نمي‌فرمايد:
 
وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ.
 
سوره جمعه آيه 11
 
اين که مال صحابه بوده است.
 
حضرتعالي در مسجد نماز جمعه مي‌خواني، يک دفعه يک سر و صدا بيرون اتفاق بيافتد و تمام مأمومين حضرتعالي بيرون بروند، شما روي اين‌ها چه اسمي مي‌گذاريد؟
 
اين که در صحيح مسلم آمده است:
 
أُولَئِكَ الْعُصَاةُ أُولَئِكَ الْعُصَاةُ
 
صحيح مسلم، ج 2، ص 785
 
خود عائشه مي‌گويد:
 
من أَغْضَبَكَ أَغْضَبَهُ الله
 
مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 286
 
اين‌ها مال صحابه است و مال منافقين نيست و مال يهوديان و نصاري نيست.
 
اين حديث حوض مخصوص صحابه است.
 
يکي از علما مي‌گفت: اي کاش بخاري حديث حوض را در صحيح خود نمي‌آورد.
 
حضرتعالي با توجه به اين که اشکالاتي دارد و ما اين اشکالات را اساسي مي‌دانيم که قابل جواب است و براي همه‌شان جواب داريم و بارها هم جواب داديم.
 
از امثال حضرتعالي استقبال مي‌کنيم و از دور هم دست شما را مي‌فشاريم و پيشاني شما را بوسه مي‌زنيم و به وجود بيننده‌هايي مثل حضرتعالي افتخار مي‌کنيم.
 
اگر اين جملات را خدايي نکرده کسي با نفاق بگويد، به لعنت خدا در دنيا و آخرت گرفتار شود.
 
حضرتعالي اگر بزرگواري کنيد و صلاح مي‌بينيد، تلفن‌تان را به اتاق فرمان بدهيد تا هفته آينده يا در برنامه قضاوت با شما تشريف بياوريد، ما به شما وقت مي‌دهيم و 5 دقيقه شما صحبت کنيد و 5 دقيقه هم بنده صحبت مي‌کنم.
 
هم حضرتعالي مي‌توانيد صحبت‌تان را در آن 5 دقيقه تمام کنيد و هم بنده آنچه که در جواب بلد هستم در اين 5 دقيقه مي‌گويم.
 
الزام هم نداريم که حضرتعالي به حرف من متقاعد شويد يا بنده به حرف حضرتعالي متقاعد شوم. قضاوت هم با عموم مردم است.
 
اگر به اين راضي هستيد، ما براي جلسه آينده از الان با حضرتعالي قرار بگذاريم.
 
بيننده:
 
از شما ممنون هستم.
 
استاد قزويني:
 
ما منتظر حضرتعالي هستيم.
 
اگر حضرتعالي بخواهيد قم هم تشريف بياوريد، با توجه به صحبت‌هايي که داشتيد، مشخص است که انسان با اطلاعي هستيد، آدرس بدهيد تا ما وسيله تشريف آوردن شما را به قم فراهم کنيم و قدم‌تان روي چشم شما.
 
بيننده:
 
وقتي ما را توي قبر گذاشتند، از ما سؤال نمي‌کنند که شما شيعه بودي و يا اين که سني بودي. از ما سؤال مي‌کنند که دين تو چيست؟
 
آيا مسلمان بودي يا مسلمان نبودي؟ سعي کنيم که وقتي از اين دنيا مي‌رويم با اسلام بميريم.
 
استاد قزويني:
 
ما ان شاء الله در جلسه بعد منتظر اين بزرگوار هستيم که بيايند و صحبت کنند.
 
ما دوست داريم که اين دوستان بيايند، اميدوار هستيم که آقاي افضلي ادبيات را از اين بزرگوار ياد بگيرد. نمي‌دانم که مأموريت داشتند يا چيز ديگري بود.
 
عزيزاني که براي زلزله زده‌هاي آذربايجان شرقي کمک کرده بودند، ما تلاش کرديم و اين‌ها را رسانديم و ديروز دوستان زنگ زدند و به خاطر شدت سرما، حدود 2000 هزار بخاري نفتي نياز دارند که هر بخاري به مبلغ 50 هزار تومان است.
 
اگر عزيزاني که الان صداي من را مي‌شنوند، مي‌توانند تهيه کنند، با ما تماس بگيرند تا ما آدرس دقيق بدهيم تا خودشان مستقيم بفرستند.
 
مي‌توانند وجه آن را به حسابي که ما نوشته بوديم بفرستند تا ما بگوييم که در همان مناطق تهيه کنند. عزيزان ما از شدت سرما واقعا در فشار هستند.
 
آن عزيزاني که کمک کردند، از همه‌شان تشکر مي‌کنيم.
 
پايان.
 
 
 
حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني
 
 
 
 

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group