برنامه حبل المتين
استاد: حضرت آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني
03 / 10 / 1391
مجري:
آيا در كتابهاي اهل سنت روايتي با سند صحيح آمده است كه پيامبران گذشته وصي و جانشين داشتهاند، يا نه؟
استاد قزويني:
يکي از رواياتي که از حيث سند و دلالت، در آن خدشه نيست، حديث وصايت است.
ما هم تلاش کرديم که مقداري بيشتر به آن بپردازيم؛ اگرچه خيلي از زواياي اين حديث ماند.
بعضي از اشکالاتي که اينها داشتند، فرصت نشد پاسخ داده شود. ما در کتاب نقد شبهات قفاري در جلد 1 به طور مفصل آن را پاسخ دادهايم.
ما ديديم که اگر بيش از اين بخواهيم ادامه دهيم، شايد خسته کننده باشد.
ان شاء الله شايد بتوانيم امشب اين بخش را به يک جايي برسانيم که در جلسات بعدي، حديث منزلت را هم به حول و قوه الهي، تحقيق و نگاه عميقي هم از نظر سند و هم از نظر دلالت داشته باشيم تا ببينيم که بعد از آن خداي عالم چه مقدر کرده است.
اين آقاياني که اين همه در شبکههايشان اهانت ميکنند، فحش ميدهند و جسارت ميکنند و شيعه را ساخته پرداخته يهود و عبد الله سبأ ميدانند و ميگويند: شما دليلي براي خلافت اميرالمؤمنين و ائمه نداريد، ما چندين بار از اين آقايان خواستيم که شما ببينيد که چه دليلي از کتاب و سنت براي خلافت جناب ابوبکر و عمر و عثمان داريد؟
شما ارائه دهيد تا مردم بدانند.
حداقل براي مخاطبين خودتان و اهل سنت ارائه دهيد که از کتاب و سنت چه دليلي داريد؟
اين که ميگوييد:
من أنكر خلافة الصديق رضي الله عنه فهو كافر .
فتاوى السبكي، ج 2، ص 587
من أنكر إمامة أبي بكر الصديق رضي الله عنه فهو كافر.
فتاوى السبكي، ج 2، ص 576 و الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 1، ص 139 و الفتاوى الهندية، ج 2، ص 264
اين از نظر کتاب و سنت چه پشتوانهاي دارد؟
اين ادله بود که ما در اين 4 چهار ماه ارائه داديم و نديديم که اين آقايان يکي از اين بحثهاي ما را نقد علمي کنند.
يقين داريم که نميتوانند؛ خيلي دوست داشتيم که اينها در اين وادي بيايند و آن فحاشيها و آن اهانت و جسارتها را کنار بگذارند.
همين اندازهاي که اين آقايان اهانتهاي خود را فروکش کردند، ما هم فتيله اين قضيه را پايين کشيديم؛ ولي ما ميگوييم:
وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا
سوره شوري آيه 40
گذشت آن زماني که شيعه در انزوا باشد و از ترس و خوف بخواهد تقيه کند و خيلي از حقائق را مطرح نکند.
شما ميدان بياييد و هرآنچه که دلتان ميخواهد بگوييد؛ ولي بدانيد که جواب کلوخ سنگ است؛ شما خانهاي جز شيشه نداريد:
من کان بيته من الزجاج فلا يرمي الحجر
کسي که خانه شيشهاي دارد، سنگ پراني نميکند.
ما باز هم تکرار ميکنيم که اين آقايان به جاي اهانت و فحش و جسارت به علماء و بزرگان، بحث علمي ميکنند.
ما ميدانيم که شما چنين ادبيات و ادبي نداريد که بگوييد: علامه حلي در اينجا قلمش لغزيده است.
شما بگوييد: به نظر ما اين دليل شيخ طوسي اشکال دارد و اشکال آن فلان است.
حرف علامه اميني از نظر علمي و روائي و کتاب اشکال دارد.
شما بحث علمي کنيد نه که بگوييد: 4 موتوره و 12 موتوره يا اين که اينها دزد سر گردنه هستند و دزد قهاري هستند.
اين تعابير نشان ميدهد که شما دستتان از حرف و دليل خالي است و اگر دليلي داشتيد، ارائه ميداديد.
اگر حرف حسابي هم داشته باشيد، وقتي 2 تا فحش کنارش ميگذاريد، آن 2 حرف حسابيتان هَبَاءً مَنْثُورًا ميشود. اينها جرأت نميکنند بيايند.
در يکي از شبکههاي عربيشان، (شيعه که هيچ) جناب حسن بن فرحان مالکي 2 جلسه آمد و آبرو حيثيت اين وهابيها را برد.
آن چنان برخورد خشن و زشت و بيادبانه کردند. اين آقا يک سني است؛ ولي يک سني آزاد و سني عربستان سعودي است و سني سوريه و بحرين و ايران هم نيست.
در اين مناظره، تمام دنيا فهميدند؛ البته وهابيها آبرو نداشتند؛ ولي همان که ادعا ميکردند که ما آبرو داريم، جناب آقاي حسن بن فرحان مالکي چوب حراجي به آبروي اينها زد که شايد در عمرشان همچنين بيآبرويي نصيب اينها نشده بود.
ما از بعضي از دوستانمان ميخواهيم که ان شاء الله اين بحثي که برادر عزيزمان حسن بن فرحان مالکي که شاگرد برومند جناب بن مالک علوي است، را نشان دهند.
الحق يک آدم حر و آزاد است و وقتي که استدلال ميکند، استدلالش منطقي است و وقتي هم که دفاع ميکند از خليفه اول و دوم، يک دفاعي ميکند که عاقلانه است.
من بحثهاي ايشان را در شبکههاي مختلف که دنبال ميکنم، دوست دارم که ديگر عزيزان اهل سنت ما از اين آقا استفاده کنند و درس بگيرند که ايشان چه طور وارد ميدان ميشود و مباحث را قشنگ و زيبا بيان ميکند و آن ادلهاي که دارد با يک ادبيات خيلي زيبا و مؤدبانه بيان ميکند.
در رابطه با حديثي که ميگويد: تمام انبياء وصي داشتهاند، من قبلا به بعضي از اينها اشاره کرده بودم؛ ولي فهرستي از اينها را با اشاره اجمالي به سند اينها، عرض ميکنم.
طبراني که متوفاي 360 است از ابو سعيد خدري از سلمان نقل ميکند:
حدثنا محمد بن عبد اللَّهِ الْحَضْرَمِيُّ ثنا إِبْرَاهِيمُ بن الْحَسَنِ الثَّعْلَبِيُّ ثنا يحيى بن يَعْلَى عن نَاصِحِ بن عبد اللَّهِ عن سِمَاكِ بن حَرْبٍ عن أبي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ عن سَلْمَانَ قال قلت يا رَسُولَ اللَّهِ لِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِيٌّ فَمَنْ وَصِيُّكَ فَسَكَتَ عَنِّي فلما كان بَعْدُ رَآنِي فقال يا سَلْمَانُ فَأَسْرَعْتُ إليه قلت لَبَّيْكَ قال تَعْلَمُ من وَصِيُّ مُوسَى قلت نعم يُوشَعُ بن نُونٍ قال لِمَ قلت لأَنَّهُ كان أَعْلَمُهُمْ قال فإن وصيي (وصي) وَمَوْضِعُ سِرِّي وَخَيْرُ من أَتْرُكُ بَعْدِي وَيُنْجِزُ عِدَتِي وَيَقْضِي دَيْنِي عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ.
المعجم الكبير، ج 6، ص 221
سلمان ميگويد: عرض كردم: يا رسول الله هر پيغمبري وصي دارد، وصي شما کيست؟ حضرت فرمود: وصي من و محل سر من و بهترين کسي که بعد از من ميماند، وصي من علي بن ابي طالب است.
در سند روايت محمد بن عبد الله حضرمي است که ذهبي ميگويد: ثقه است.
ابراهيم بن حسن ثعلبي است که ابن حبان در ثقات آورده است.
يحيي بن يعلي است که حاکم نيشابوري در سند روايتي که اين شخص در آن است ميگويد: صحيح است.
ناصح بن عبد الله است که ذهبي ميگويد:
من العابدين رجل صالح.
سماک بن حرب است که يحيي بن معين و ابو حاتم ميگويند: اين آقا مورد وثوق است.
بنابراين اين روايت از نظر مباني جرح و تعديل اهل سنت معتبر است و راهي براي رد آن نيست.
در روايت ديگري که از بريده است که پيغمبر اکرم فرمود: هر نبي وصي و وارث دارد، علي هم وصي من و وارث من است.
اين روايت راويان زيادي دارد؛ چون کتاب تاريخ دمشق تلاش ميکند که تمام راويانش را از خودش تا نبي مکرم ذکر کند.
يکي از راويان ابو القاسم سمرقندي است که ذهبي ميگويد: ثقه است.
ابو الحسين بن نقور أحمد بن محمد بن عبد الله است که ذهبي ميگويد:
شيخ جليل صدوق.
يکي از علماء نقل ميکند که او را توثيق کردند.
ابو القاسم عيسي بن علي بن جراح است که ذهبي ميگويد:
الشيخ الجليل العالم المسند.
سير أعلام النبلاء، ج 16، ص 549
قاسم بغوي است که ميگويد:
حافظ صدوق ثقة مطلقا.
سير أعلام النبلاء، ج 14، ص 455
محمد بن حميد است که مزي از يحيي بن معين ميگويد: ثقه است.
علي بن مجاهد است که ابن حجر از جرير بن عبد الحميد نقل ميکند:
وهو عندي ثقة.
تهذيب التهذيب، ج 7، ص 330
محمد بن اسحاق صاحب سيره است که ذهبي ميگويد:
العلامة الحافظ الأخباري.
سير أعلام النبلاء، ج 7، ص 33
از ابن ادريس حافظ توثيق او را نقل ميکند.
شريک بن عبد الله نخعي است که ابن حجر از ابن معين نقل ميکند:
ثقة ثقة
ابو ربيع ايادي است که ابن ابي حاتم و ابن معين او را توثيق کردند.
عبد الله بن بريده اسلمي است که ذهبي ميگويد:
من ثقات التابعين
ابو حاتم او را توثيق کرده است.
بنابراين اين سند با اين که 10 تا راوي داشت، تمام اين 10 رواي مورد وثوق است و حداقل روايت حسن است و روايت حسن را هم آقايان قبول ميکنند.
شايد بعضي از روات هم توثيق داشته باشد و هم تضعيف داشته باشد.
اين آقايان يک قاعده کلي دارند که اگر يک راوي مختلف فيه باشد، روايت حسن ميشود. من گمان نميکنم راوي بتوانند پيدا کنند که تضعيفي در رابطه با او نشده باشد.
خود آقاي بخاري، ذهبي او را در کتاب المغني في الضعفاء آورده است.
بعضي از آقايان سر آقاي ذهبي عصباني شدند که چرا او را در مغني في الضعفاء آورده است.
خودشان ميگويند: آقاي محمد بن اسماعيل بخاري:
کان يدلس
مدلس بوده است.
و ميگويند:
التدليس أخو الكذب
الكامل في ضعفاء الرجال، ج 1، ص 33 و حلية الأولياء، ج 9، ص 107 و سير أعلام النبلاء، ج 18، ص 456
اگر بعضي از روات هم توثيق و هم تضعيف داشته باشد، اين حسن ميشود.
روايت ديگري از علي بن مکي هلالي است که از پدرشان نقل ميکنند: که رسول خدا به فاطمه زهرا سلام الله عليها ميفرمايد:
وَوَصِيِّي خَيْرُ الأَوْصِيَاءِ وَأَحَبُّهُمُ إلى اللَّهِ وهو بَعْلُكِ
المعجم الكبير، ج 3، ص 57
وصي من بهترين اوصياء است و محبوبترين اوصياء در نزد خدا است و او شوهر توست.
آقايان به کتاب معجم کبير طبراني جلد 3 صفحه 57 مراجعه کنند.
در روايت ديگري پيغمبر اکرم فرمود:
سيد الأوصياء وإمام الأتقياء
شرح نهج البلاغة، ج 13، ص 125
علي سيد اوصياء است، يعني سرور وصيهاي گذشته است و پيشوا و امام متدينين است.
در روايت ديگري ميفرمايد: خداي عالم هيچ پيغمبري را مبعوث نکرده است؛ مگر اين که از خانواده او برادر و وزير و وصي براي او معين کرده است و از خانواده من هم علي بن ابي طالب، برادر و وزير و وصي من است.
آقايان به کتاب تاريخ دمشق جلد 42 صفحه 50 مراجعه کنند.
در روايت ديگر ميفرمايد: علي خاتم اوصياء است و پايان بخش اوصياء است و امين صديقين و شهداء است.
آقايان به کتاب معجم اوسط طبراني جلد 2 صفحه 336 مراجعه کنند.
هيثمي هم ميگويد: روايتي که احمد و بعضي از طرق بزار و طبراني در کبير خود آورده است، حسن است.
در روايت ديگري ميفرمايد:
علي خاتم الوصيين.
ابو نعيم اصبهاني از انس نقل ميکند و از نظر سند هم مشکلي ندارد.
گفت: يا انس اول کسي که از اين در وارد ميشود:
أول من يدخل عليك من هذا الباب إمام المتقين، وسيد المسلمين، ويعسوب الدين، وخاتم الوصيين وقائد الغر المحجلين. قال أنس: فقلت: اللهم اجعله رجلاً من الأنصار، وكتبت دعوتي، فجاء علي.
حلية الأولياء، ج 1، ص 63 و شرح نهج البلاغة، ج 9، ص 101 و تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 386
امام متقين و سيد مسلمانها و يعسوب دين و خاتم اوصياء گذشته است.
انس ميگويد: گفتم: خدايا اين شخص را يکي از انصار قرار بده، تا اين که اميرالمؤمنين آمد و پيغمبر فرمود:
من جاء يا أنس؟ فقلت: علي، فقام إليه مستبشراً، فاعتنقه، ثم جعل يمسح عرق وجهه. فقال علي: يارسول الله صلى الله عليه وسلم، لقد رأيت منك اليوم تصنع بي شيئاً ما صنعته بي قبل قال: وما يمنعني وأنت تؤدي عني، وتسمعهم صوتي، وتبين لهم ما اختلفوا فيه بعدي، رواه أبو نعيم الحافظ في حلية الأولياء.
حلية الأولياء، ج 1، ص 63 و شرح نهج البلاغة، ج 9، ص 101 و تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 386
اين چه کسي است که آمده است، گفتم: علي بن ابي طالب است. حضرت بلند شد و خيلي خوشحال با اميرالمؤمنين معانقه کرد.
اينها در حقيقت يک نگاه اجمالي بود بر اين که هر پيغمبري وصي دارد و علي بن ابي طالب سيد اوصياء و خاتم و افضل اوصياء است. اميرالمؤمنين گل سر سبد اوصياء است.
در کتاب مجموعه فتاواي ابن تيميه ميگويد:
فإن تعدد الطرق وكثرتها يقوى بعضها بعضا حتى قد يحصل العلم بها ولو كان الناقلون فجارا فساقا.
مجموع الفتاوى، ج 18، ص 26
اگر يک روايت با طرق متعدد بود، اگر چه روايانش فساق و فجار باشند، تعدد طرق و روايتهاي متعدد و سندهاي متعدد، علم آور است.
اين حرف آقاي ابن تيميه است.
مجري:
اگر ميشود که اسامي اين اوصياء و مصاديق آن را مشخص کنيد.
استاد قزويني:
اين مطلب در بعضي از کتب عزيزان اهل سنت ما آمده است، اگر ما بخواهيم همه اينها را مطرح کنيم، مجبوريم که 2 جلسه وقت بگذاريم. من به بخشي از اينها اشاره ميکنم و گمان ميکنم که کفايت کند.
مورخ نامي آقاي يعقوبي در رابطه با حضرت آدم مينويسد:
ولما حضرت آدم الوفاة جعل وصيته إلى شيث.
تاريخ اليعقوبي، ج 1، ص 7
يکي از فرزندان حضرت آدم شيث بود که او را وصي خود قرار داد.
طبري ميگويد:
هذا هبة الله بدل هابيل وهو بالعربية شث وبالسريانية شاث وبالعبرانية شيث وإليه أوصى آدم.
تاريخ الطبري، ج 1، ص 96 و الطبقات الكبرى، ج 1، ص 37 و تاريخ مدينة دمشق، ج 23، ص 271
اين هبة الله به عبراني شيث است و حضرت آدم او را وصي خويش قرار داد.
ابن کثير دمشقي سلفي که مورد تأييد آقايان است ميگويد: وقتي که مرگ حضرت آدم فرا رسيد، عهدش را به فرزندش شيث واگذار نمود و او را وليعهد خويش قرار داد و او را امام و وصي بعد از خودش قرار داد.
دوستان به آيه 124 سوره بقره که ميفرمايد:
إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
خدا نفرمود: ميدهم يا نميدهم بلکه فرمود:
لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
خداي عالم از امامت به عهد تعبير کرده است.
در اين روايت هم ميگويد:
عهد إلى ابنه شيث وعلمه ساعات الليل والنهار وعلمه عبادات تلك الساعات وأعلمه بوقوع الطوفان بعد ذلك.
البداية والنهاية، ج 1، ص 98
عهد خودش را به فرزندش شيث واگذار کرد و به او تمام ساعات شب و روز را آموزش داد و عبادات اينها و همچنين حوادث آينده را هم، حضرت آدم به فرزندش آموزش داد.
همان طوري که در روايت داريم که رسول اکرم يک روز بعد از نماز صبح تا نماز عشاء، به تعبيري که بخاري و مسلم دارند، تمام حوادث دنيا را تا قيامت براي صحابه بيان کردند.
حضرت آدم شيث را وصي خويش قرار داد.
خود شيث وقتي که ميخواهد از دنيا رود:
وقيل إن شيثا لما مرض أوصى ابنه أنوش
تاريخ الطبري، ج 1، ص 102 و الكامل في التاريخ، ج 1، ص 47
خود آقاي انوش هم بعد از اين که پدرش شيث از دنيا رفت، سياست ملک و تدبير؛ يعني همان امامت و رياست را به عهده گرفت. همان روشي که پدر ايشان داشت، ادامه داد.
ميگويد: در تورات 900 مورد از قضاياي انوش فرزند حضرت شيث و وصي شيث معين شده است.
ابن کثير هم ميگويد: وقتي حضرت آدم از دنيا رفت، وصي بعد از خويش را معين کرد و امور بعد از خويش را رها نگذاشت. نه اين که هر کسي که شد، شد.
هر کسي آمد در شورا و انتخاباتي شد و اهل حل و عقد انتخاب کردند، نه.
خودش تمام امور جامعه را به فرزندش شيث محول کرد و او به نص حديث نبي بوده است و ابن او را در صحيحاش آورده است و 50 صحيفه بر او نازل شده است.
شيث هم وقتي که ميخواست از دنيا برود، به فرزندش انوش وصيت کرد:
فلما حانت وفاته أوصى إلى ابنه أنوش فقام بالأمر بعده ثم بعده ولده قينن ثم من بعده ابنه مهلاييل
البداية والنهاية، ج 1، ص 99
بعد از او هم فرزندش قينن و بعد از او فرزندش مهلاييل وصي شدند.
تک تک اوصياء را مطرح ميکند.
طبري و همچنين ابن اثير، از ابن عباس يک روايت مفصلي را نقل ميکنند.
در اينجا خيلي زيبا آمده است.
ميگويد: خود آقاي انوش بن شيث فرزنداني داشت که يکي از فرزندانش به نام قينان بوده است و بعد از اين که پدرش از 90 سالگي گذشت، او را به عنوان وصي خويش قرار داد:
وإليه الوصية.
تاريخ الطبري، ج 1، ص 102 و الكامل في التاريخ، ج 1، ص 47
آقاي قينان اولاد زيادي داشتند که مهلاييل يکي از فرزندانش است وصي اين پدر شد.
اين آقاياني که ميگويند: چرا شما اوصياء پيغمبر را خانوادگي کرديد، به اينها جواب دهند.
در قرآن هم واژه ذريه را نسبت به انبياء گذشته استعمال ميکند.
آقاي مهلاييل هم فرزندش يارد را وصي خودش قرار داد.
آقاي يارد خنوخ يا اخنوخ را که همان ادريس پيغمبر است، او را به عنوان وصي خويش قرار داد:
وإليه الوصية
تاريخ الطبري، ج 1، ص 103 و الكامل في التاريخ، ج 1، ص 47
همچنين آقاي اخنوخ هم آقاي متوشلخ را به عنوان وصي خويش قرار داد.
ابن عساکر يک روايت خيلي زيبايي دارد که من حيفم آمد که اين را براي شما نياورم.
از ابن عباس است که ميگويد: شيث بن آدم فرزندي داشت به نام انوش و فرزندان ديگري هم داشت؛ ولي وصيت را به او محول کرد.
انوش هم فرزندش قينان را به عنوان وصي انتخاب کرد و او فرزندش مهلاييل را و او هم يارد که قبل از حضرت ادريس بوده است.
در زمان يارد، بت پرستي و بت سازي انجام گرفت.
فرزند اين آقاي يارد خنوخ يا اخنوخ بوده است که همان ادريس پيغمبر است و او هم فرزند ديگرش را به عنوان وصي انتخاب کرد تا اين که قضيه به حضرت نوح علي نبينا وآله وعليه السلام محول گرديد.
اينها در حقيقت يک سري از اسامي اوصياء در کتابهاي معتبر اهل سنت است.
آقاي ابن کثير يا طبري وقتي اين روايات را ميآورد، به عنوان يک امر مسلم اين قضايا را نقل ميکند.
قضيه حضرت سليمان به عنوان وصي حضرت داود و همچنين در رابطه با قضيه شمعون به عنوان وصي حضرت عيسي و هارون به عنوان وصي حضرت موسي و بعد از رحلت او يوشع را به عنوان وصي خود قرار داد.
اينها چيزهايي است که من گمان نميکنم که نياز به بازگو کردن باشد.
تمام اينها در کتب معتبر شيعه و اهل سنت؛ مخصوصا بحث خلافت و وصايت هارون در قرآن با آب و تاب نقل شده است.
ان شاء الله ما در رابطه با قضيه حديث منزلت، آنجا به اين مباحث مفصل خواهيم پرداخت.
مجري:
هنگام وفات خليفه دوم، گويا عائشه و حفصه اصرار داشتند که آقاي عمر وصي و جانشين مشخص کند. آيا اين قضيه از جهت سند درست است؟
آيا اين مطلب با مباني اهل سنت که وصايت را قبول ندارند، سازگاري دارد؟
استاد قزويني:
ما ان شاء الله در ايام رحلت نبي مکرم که تقريبا از 28 صفر بنا به نقل شيعه و 12 ربيع به نقل اهل سنت، به اين مباحث خواهيم پرداخت.
در آينده در باره خلافت و امامت از نظر اهل سنت و نحوه انتخاب خليفه و حاکم از نظر اهل سنت و اين که چگونه ميشود انتخاب کرد، و اين که آقايان اهل حل و عقد را به ميان آوردند و اين که انتخاب خليفه به زور شمشير را مفصل بحث خواهد شد.
اين که نصي بر خلافت آقاي ابوبکر در کتاب که نيست ولي در سنت آيا وجود دارد يا خير؟
آيا نماز خواندن به جاي رسول اکرم که عمده ادله عزيزان ما است، دليل بر خلافت است؟ اينها را مفصل بحث ميکنيم.
آيا خلافت ابوبکر اجماعي بوده است يا نه و اين که تعداد زيادي از صحابه که مخالفت کردند، از منابع اهل سنت براي بينندگان عرض خواهيم کرد.
آيا همه مهاجرين و انصار با ابوبکر بيعت کردند را بحث ميکنيم.
ايجاد رعب و استفاده از زور در بيعت ابوبکر را از منابع اهل سنت عرض ميکنيم.
نوبت ميرسد به قضيه انتخاب خليفه دوم که ابوبکر او را معين ميکند با اين که اينها ميگفتند: پيغمبر کسي را معين نکرد و به عهده مردم گذاشت.
اگر پيغمبر ميخواست خليفه معين کند، به شعور مردم اهانت ميکرده است.
مردم از نظر فکري و فرهنگي خيلي بالا آمدند.
اين آقايان مخصوصا اين کارشناساني که بحث شعور مردم را مطرح ميکنند، اميدوار هستيم که جواب دهند که تا به حال ندادند.
صحابهاي که بر نصب عمر براي خلافت اعتراض کردند، حضرت امير اعتراض کرد و طلحه اعتراض کرد و انصار و مهاجرين اعتراض کردند و توده مردم اعتراض کردند، کار به جايي رسيد که خود ابن تيميه هم ميگويد: افرادي آمدند به خليفه اول اعتراض کردند که شما که جناب عمر را به عنوان خليفه معين و نصب کردي با اين که انسان بد اخلاق و تند خو است، جواب خدا را فرداي قيامت چه خواهي داد؟
با اين تعابير با ابوبکر برخورد کردند.
ان شاء الله بحث اين را که شوراي خلافت عثمان دمکراسي بوده است يا ديکتاتوري مطرح ميکنيم.
ما به حول قوه الهي بعد از اين که قضيه حديث منزلت را به يک جايي برسانيم، اين مطالب را مطرح خواهيم کرد.
اين آقايان معتقد هستند که پيغمبر کسي را به عنوان وصي معين نکرد.
در صحيح بخاري و مسلم اين به صراحت آمده است؛ ولي ابوبکر انتخاب کرد.
کدام درست بوده است؟
کار پيغمبر درست بوده است يا کار ابوبکر؟
نميشود که دو کار مخالف هم، هر دو صحيح باشد.
جناب خليفه دوم هم اصرار ميکنند که حتما کسي را معين کند.
اصرار عمر بر تعيين خليفه در حقيقت به قول خودشان اعتراض به کار پيغمبر است که معين نکرده است.
ابوبکر معين کرد مسئله درست شد؛ چون پيغمبر معين نکرده بود و بعد از پيغمبر يک عده با ابوبکر بيعت کردند و يک عده مخالفت کردند و يک عده قيام کردند و آن بساطي که مطرح شد را به پا کردند.
جناب مسلم از عبد الله عمر نقل ميکند که ميگويد: من وارد بر حفصه شدم و نزد خواهرم رفتم و او گفت:
أَعَلِمْتَ أَنَّ أَبَاكَ غَيْرُ مُسْتَخْلِفٍ قال قلت ما كان لِيَفْعَلَ قالت إنه فَاعِلٌ
صحيح مسلم، ج 3، ص 1455
آيا خبر دار شدي که پدرت آقاي عمر کسي را به عنوان خليفه معين نکرده است؟ من گمان نميکنم که همچنين کاري بکند.
اين ميخواهد بدون اين که خليفه معين کند، قضايا را به امت واگذار کند.
عبد الله عمر ميگويد: قسم خوردم که در اين زمينه با پدرم صحبت کنم.
يک روزي پيش پدرم رفتم و او از حال مردم سؤال کرد، بعد از اين که جواب دادم، گفتم:
إني سمعت الناس يَقُولُونَ مَقَالَةً فَآلَيْتُ أَنْ أَقُولَهَا لك زَعَمُوا أَنَّكَ غَيْرُ مُسْتَخْلِفٍ
صحيح مسلم، ج 3، ص 1455
من شنيدم كه مردم چيزهايي ميگويند که من بايد اين را حتما با شما در ميان بگذارم. مردم گمان ميکنند که تو نميخواهي کسي را به عنوان خليفه بعد از خود و وصي بعد از خود معين کني.
اين که پيغمبر خليفه معين کرده است يا نکرده است يا اين که ابوبکر خليفه معين کرده است يا نکرده است، اين استدلال آقاي عبد الله عمر را نگاه کنيد.
به پدرش گفت:
لو كان لك رَاعِي إِبِلٍ أو رَاعِي غَنَمٍ ثُمَّ جَاءَكَ وَتَرَكَهَا رَأَيْتَ أَنْ قد ضَيَّعَ فَرِعَايَةُ الناس أَشَدُّ
صحيح مسلم، ج 3، ص 1455
اگر تو يک چوپان بگيري و تعدادي شتر يا گوسفند به او بدهي تا بچراند سپس اين چوپان گوسفندان يا شترها را در بيابان رها کند، آيا اين شترها يا گوسفندها از بين نميروند و ضايع نميشوند.
گفت: بله، عبد الله گفت: اگر چوپاني گوسفندان خود را در بيابان رها کند، همه او را مذمت ميکنند و ميگويند: چرا شما اين گوسفندها را رها کردي بدون اين که کسي را به جاي خود بگذاري.
امت اسلامي احترامش از گوسفند و شتر بالاتر است.
شما اگر براي امت اسلامي کسي را به عنوان خليفه و جانشين معرفي نکني، همان طوري که آن گوسفند بدون چوپان از بين ميرود، امت اسلامي هم بدون خليفه از بين ميرود.
ما از اين آقايان سؤال ميکنيم، از جناب عبد الله عمر و از اين کارشناسان شبکهها، اگر واقعا انتخاب نکردن خليفه و معين نکردن وصي موجب تضييع و از بين رفتن امت است؛ حتي يک چوپان همچنين کاري نميکند، آيا پيغمبر اکرم که خليفه معين نکرد، در حق امت جفا نکرد؟ آيا به امت ظلم نکرد؟
پيغمبر براي امت به اندازه يک گوسفند احترام قائل نبود؟
آقاي عبد الله عمر ميگويد: کسي خليفه معين نکند، براي امت به اندازه شتر و گوسفند ارزش قائل نيست.
پيغمبر که معين نکرده است، تکليف چيست؟ آيا پيغمبر اکرم به اندازه ام المؤمنين حفصه نميدانست؟
البته آقايان به حفصه ام المؤمنين نميگويند؛ چون ايشان ام المؤمنين نبوده است، فقط جناب عائشه ام المؤمنين است و ديگر زنان پيغمبر هيچ کدام ام المؤمنين نيستند، هيچ کدام از عبد الله عمر و محمد بن ابي بکر و عبد الرحمن خال المؤمنين نيستند، فقط معاويه خال المؤمنين است؛ يعني هر کس با علي مقابله کند درجه ميگيرد و هر کس با علي مقابله نکند، درجه نميگيرد، البته اگر حفصه در جنگ جمل حضور داشت، قطعا او هم ام المؤمنين ميبود.
آن که براي ما مهم است، استدلال آقاي عبد الله عمر است.
اين نشان ميدهد که هر بزرگي که بخواهد برود، بايد وصي و خليفه بعد از خودش را معين کند.
در عربستان سعودي آقاي عبد العزيز آمد و حکومت را گرفت، آيا اجازه داد که مردم دخالت کند يا براي بعد از خودش پسر خودش را انتخاب کرد و او برادر خودش؟
الان هم همين طور است.
همين عربستان سعودي، اگر اينها تابع پيغمبر هستند و قائل به سلف صالح هستند، پيغمبر براي خودش وصي معين نکرده است.
به چه دليل آقاي ملک عبد الله وليعهد معين کرده است؟
قبل از آن ملک فهد وليعهد معين کرده است. قبل از آن خالد و فيصل معين کرده است. چرا اينها معين کردند؟ آيا کار اين آقايان خلاف سيره نبي مکرم نيست؟
در جاي ديگري همين عبارت را از جناب عبد الله عمر ميآورد و ميگويد: آيا نميخواهي کسي را به عنوان خليفه معين کني؟ ميگويد: چه کسي را معين کنم؟ تا آنجايي که ميگويد:
أرأيت لو بعثت إلى راعي غنمك ألم تكن تحب أن يستخلف رجلا حتى يرجع
الطبقات الكبرى، ج 3، ص 343
اگر يک شتر چراني داشته باشي، وقتي کار دارد و ميخواهد برگردد، آيا دوست نداري که يک نفر براي چراندن گوسفندان معين کند تا اين گوسفندان در بيابان سرگردان نشوند؟
در روايت ديگر خود عائشه به عبد الله عمر ميگويد:
يا بني أبلغ عمر سلامي وقل له لا تدع أمة محمد بلا راع استخلف عليهم ولا تدعهم بعدك هملا فإني أخشى عليهم الفتنة.
الإمامة والسياسة، ج 1، ص 25
به عمر از قول من سلام برسان و بگو امت محمد را بدون چوپان نگذار و يک کسي را براي اينها خليفه کن و امت اسلامي را سرگردان نگذار؛ چون من ميترسم که اگر خليفه معين نکني در ميان امت اسلامي فتنه برخيزد.
اينجا عائشه از پيغمبر دل سوزتر ميشود.
در مورد معاويه هم داريم.
معاويهاي که هويتش مشخص است و مردم براي يک پدر حسرت ميخورند و حضرت عيسي يک پدر هم نداشت؛ ولي اين آقا وقتي به دنيا ميآيد، زمخشري ميگويد: 5 پدر سر اين شخص دعوا ميکردند.
اين را خودشان ميگويند و به ما ارتباطي ندارد؛ ولي آنچه که به ما مربوط است سخن اميرالمؤمنين در خطبه 16 نهج البلاغه است که قسم ميخورد بر کفر معاويه.
ما تابع علي هستيم و سخن علي هم براي ما حجت است و همين سخن اميرالمؤمنين را هم عمار که خود عائشه ميگويد: تمام وجودش از ايمان پر شده است و جز صداقت و جز حق، عمار نميگويد.
آقاي هيثمي در مجمع الزوائد جلد 1 صفحه 113 ميآورد که عمار قسم ميخورد که معاويه و دار دستهاش که الان در جنگ صفين در برابر ما هستند، مسلمان نشدهاند و اسلام نياوردند و کفر خودشان را مخفي کردند.
همين معاويه به عبد الله عمر ميگويد: من ميخواهم از مردم براي يزيد بيعت بگيرم.
ما شب شهادت امام مجتبي گفتيم که يکي از مفاد عهدنامه اين بود که بعد از مرگ معاويه خلافت مال امام مجتبي سلام الله عليه است و معاويه حق ندارد کسي را به عنوان خليفه معين کند.
اگر هم ميخواهد کسي را به عنوان خليفه معين کند، يک آدم درست و حسابي را انتخاب کند نه يک علقه مضغهاي که نه دين دارد و نه آدميت ميداند.
طبق عبارات صريح بزرگان اهل سنت، شراب خوار و ميمون باز است و به تعبير بزرگان، با مادر و خواهرش زنا ميکند و در قضيه حره دستور قتل بيش از 700 نفر از صحابه را صادر کرد. وحشيترين ارتش دنيا همچنين کاري نکرده است.
هيتلر که به عنوان يک انسان وحشي مطرح است، دستور نداد به لشکريانش که اگر يک شهري را گرفتيد، به ناموس مردم تجاوز کنيد.
صهيونيزم با همه وحشيگريهايي که دارند، تا به حال نبوده است که يک جا را تصرف کند و رئيس جمهور يا فرمانده بگويد: سربازان به پاس احترام اين شهامتي که به خرج داديد، ناموس اين شهر براي شما حلال است؛ ولي يزيد کثيف پليد که من گمان ميکنم که لعنت براي او خيلي کم است، اگر در دستگاه ايزد الهي بالاتر از لعنت و بالاتر از عذاب جهنم چيزي هست، خدا بر او وارد کند، اين شخص به پاس احترام فتح مدينه، قتل 700 نفر از صحابه، ميگويد: سربازان سپاه من، ناموس مردم را بر شما حلال کردم.
يزيد همچنين جانوري است.
من نميدانم که بعضي از خل و چلهايي که در اين شبکهها هستند، به چه وجداني از يزيد دفاع ميکنند؟ من در عقل اينها شک ميکنم.
معاويه ميخواهد براي يزيد بيعت بگيرد. کساني که با يزيد بيعت نکردند، چند نفر بودند.
امام حسين سلام الله عليه، عبد الله عمر و عبد الله زبير بود.
معاويه ميگويد: آقاي عبد الله عمر:
إني أرهب أن أدع أمة محمد بعدي كالضأن لا راعي لها
تاريخ الطبري، ج 3، ص 248 و المنتظم، ج 5، ص 286
من ميترسم که اگر امت پيغمبر را مثل گوسفند بيچوپان رها کنم، براي همين ميخواهم براي اين گوسفندان فرزندم يزيد را به عنوان چوپان و خليفه معين کنم.
معاويه و عائشه و حفصه و عمر و ابوبکر به فکر امت اسلامي است؛ ولي متأسفانه نبي مکرم به فکر امت نيست.
من از عزيزان اهل سنت عذر خواهي ميکنم.
پيغمبري که تصميم بگيرد که چند بار برود خود کشي کند، بيش از اين هم از او انتظار نميرود.
بيننده آقاي بزاز از تهران:
شما ميگوييد: مباحث سياسي مطرح نکنيم؛ ولي تمام مباحثتان سياسي است.
سياسي به اين معنا که ملاک و معيارها جايش عوض ميشود. وقتي مباحث سياسي است؛ يعني حساب و کتاب ندارد.
شما فکر کنيد که ما اهل سنت هستيم که ما را قانع کنيد و بعد ما را بفرستيد برويم، اين خيلي بهتر است.
حاج آقا گفتند: دو تا از دختران پيامبر همسر عثمان بن عفان بودهاند.
عجيب است؛ چون حاج آقا اول آدرس را ميدهند بعد مطلب را ميگويند.
به شيعيان که ميرسند؛ چون اين موضوع قطعا براي شيعيان جالب توجه است، من ميخواهم بدانم که اين بر اساس منابع شيعه بيان ميکنند يا بر اساس منابع غير شيعه بيان ميکنند؟
استاد قزويني:
اين مطلب هم در منابع شيعه وجود دارد و هم در منابع اهل سنت.
بيننده:
اگر آدرس آن را لطف کنيد ممنون ميشوم. خودتان بهتر ميدانيد که شيعيان همچنين نظري ندارد.
استاد قزويني:
شما ارشاد شيخ مفيد و کتاب مرحوم طبرسي را ببينيد، اين جريان را آوردند.
البته بعضي از علماء هم قبول ندارند؛ مثل جناب آقاي سيد جعفر مرتضي که کتابي دارد «بناة النبي ام ربائبه»، که ايشان معتقد است اينها خواهر زادههاي حضرت خديجه بودند و در خانه پيغمبر بزرگ شدند و ربيبه پيغمبر بودند.
از علماي قرن 5 يا 6 هم جناب آقاي ابو القاسم کوفي، ايشان هم يک رسالة در اين زمينه دارد که در آن اثبات کرده است که اينها دختران پيغمبر نبودند.
بنده خودم بر اين عقيده هستم که اينها دختران پيغمبر بودند.
رساله دکتراي يکي از دانشجويان هندي در يک دانشگاه بين المللي که بنده استاد داور بودم، ديدم که ايشان اين قضيه را آورده است، گفتم: تا اين را اصلاح نکنيد، بنده نمره نميدهم.
بعضا يک سري مسائل چه براي شيعه و چه براي اهل سنت مقدس شده است.
اين دختر خود پيغمبر باشد يا ربيبه پيغمبر باشد، من برداشتم اين است که اين نه بودنش جايي را خراب ميکند و نه نبودنش جايي را آباد ميکند.
ما مسائل اساسيمان بايد روي بحثهاي علمي برود.
ما ميگوييم: آيا براي جناب ابوبکر دليلي از کتاب و سنت داريد؟
به چه دليلي جناب ابوبکر عمر را انتخاب ميکند و با اين همه اعتراضي که ميکنند براي سخنان صحابه ارزش قائل نيستند.
3 بحثي که ما امشب آورديم، حفصه و معاويه و عائشه براي امت دل سوزتر هستند.
اينها بحثهاي علمي است.
بيننده:
شما تا 100 سال ديگر هم اينجا بنشينيد، يک مولوي هم حاضر نميشود که پاسخ شما را دهد.
در خصوص خانم عائشه، دختر آقاي ابوبکر، خيلي شما تأکيد داريد و با لفظ ام المؤمنين به کار ميبريد و اين اواخر هم شيعيان اين لفظ را تکرار ميکنند.
بعد از آن قضيه آقاي يزداني، يک آقايي آمد تقريبا سؤالي که من ميخواستم بپرسم مطرح کرد که راجع به همان قتيله خواهر اشعث بن قيس بود که مرتد شد و ابوبکر ميخواست اين را آتش بزند و اعدام کند.
يک نکته جالب در آن است که در بسياري از منابع اهل سنت آمده است که آقاي عمر اسم اين را از ليست امهات المؤمنين خط ميزند.
براي من جاي سؤال است که اين آقايان بگويند: آقاي عمر چه کاره است؟
شما در منابع خود داريد که اين فقط براي تحريم نکاح است و دليل آن هم آقاي طلحه و ديگر افرادي بود که صراحتا قرآن ميفرمايد: در قلبشان مرض بوده است.
اين آقاي عمر بر چه اساسي اين خانم قتيله را ام المؤمنين ميدانند يا نميدانند و بر چه اساسي اسم ايشان را خط زده است و ايشان را مرتد حساب کرده است؟
استاد قزويني:
اين هم از بحثهاي فرعي رديف 25 است.
ما عمدتا بايد روي سرچشمه برويم. ما با وهابيها مشکلات اساسي داريم.
آنها ما را مسلمان نميدانند و ما هم آنها را تکفيري ميدانيم؛ ولي بحث ما با آقايان اهل سنت علمي است و هر منصفي بايد از بحث علمي استقبال کند.
دوستان بيايند تا با هم صحبت کنيم.
ما از هرگونه بحثهاي علمي استقبال ميکنيم و براي اينها احترام ميگذاريم و ارزش هم قائل هستيم و صحبت حضرت آيت الله سيستاني همواره ملاک و مد نظر ما است که گفتند:
لا تقولوا لاخواننا اهل السنة بل قولوا انفسنا اهل سنة
نگوييد: برادران اهل سنت، بگوييد: اينها عزيزان و جان ما هستند؛ چون انسان با برادرش اختلاف پيدا ميکند؛ ولي با خودش اختلاف پيدا نميکند.
براي ما ملاک گفتار مراجع عظاممان است و صحبت آيت الله العظمي سيستاني و آيت الله خوئي و امام راحل رضوان الله تعالي عليه، در رابطه با تعامل با اهل سنت.
در رابطه با قتيله، خيلي بيپرده بگويم: محرز نيست که واقعا ازدواج قطعي شده بوده است. در اين شکي نيست که پيغمبر با او همبستر نشده است.
شايد ازواجه امهاتهم، شامل آن زناني باشد که پيغمبر واقعا با آنها همبستر شده است.
به قول امروزيها شايد نامزد پيامبر بوده است يا عقدي خوانده شده است و بعد از عقد ايشان انصراف داد و يک تعابيري به کار برد و نبي مکرم او را مطلقه کرد و رفت.
اينها را خود ابن حجر مفصل بحث کرده است.
به نظر من ما به جاي اين که به فروعات بچسپيم و در شاخهها جستجو کنيم، بريم آن تنه و ريشه و اصل و اساسي که امروز مايه اختلاف شده است که يک سني حاضر نيست که پشت سر شيعه نماز بخواند و يا شيعه نظرات بدي دارد، ما بتوانيم اين بد بينيها را بتوانيم به صورت علمي از بين ببريم.
شيعه به سني به عنوان يک برادر نگاه کند و سني هم به شيعه به عنوان برادر نگاه کند. ما دنبال اين قضيه هستيم.
بيننده آقاي رضايي از بهبهان (اهل سنت):
چند جلسه پيش پرسيدم که چرا ميثم تمار با وجود اين که امام خود را به ديار خود دعوت کرد؛ ولي به او ملحق نشد.
وقتي عبد الله جعفر و محمد بن حنفيه که از خاندان بني هاشم هستند، به امام ملحق نشدند؛ پس چه انتظاري از ميثم تمار ميتوان داشت.
اگر يک کارگردان سينما يک روز يکي از برنامههاي شبکه ولايت را ديد و رواياتي که آقاي ابوالقاسمي و يزداني از صحيحترين کتب اهل سنت نقل ميکنند و ميخوانند و بعد آن روايت را جعلي ميدانند، اگر آن کارگردان فيلم موهني در رابطه با رسول الله و همسرانش ساخت، گناه آن به عهده سازنده آن فيلم است يا کسي که روايت جعلي را در رسانهاي که ميليونها نفر آن را ميبينند، مطرح ميکند.
استاد قزويني:
شما يک نمونه بيان کنيد، من در خدمت شما هستم. روايات جعلي که اين آقايان خواندند، يک نمونه بيان کنيد.
بيننده:
آقاي ابوالقاسمي تقريبا دو هفته پيش در برنامه کلمه طيبه يک رواياتي خواند و بعد خودش گفت: اينها روايات جعلي است که بني اميه در کتب اهل سنت وارد کردند.
استاد قزويني:
ما از ادب حضرت عالي تشکر ميکنيم. شما هر وقت روي خط آمديد خيلي محترمانه و مؤدبانه صحبت کرديد. من بارها گفتم: به عزيزان اهل سنت مثل شما افتخار ميکنيم.
وقتي در خود صحيح بخاري که صحيحترين کتاب از ديدگاه عزيزان اهل سنت است، نبي مکرم چندين بار تصميم به خود کشي ميگيرد يا اين که پيغمبر در يک شب با 11 نفر از همسرانشان همبستر ميشدند يا اين که پيغمبر در وحي اشتباه ميکند و دهها قضيه ديگر مثل رضاع کبير، ما ميگوييم: اگر از ما کسي سؤال کند، ما ميگوييم: اگرچه در صحيح بخاري و مسلم آمده است، اينها در آن صدر اول اسلام باعث خانه نشيني اهل بيت شدند و ابو هريره آمد و با اين که 18 ماه بيشتر با پيغمبر نبوده است، نزديک 5600 روايت نقل ميکند و از اميرالمؤمنين که از اول طفوليت تا آخر عمر پيغمبر با پيغمبر بوده است، 500 روايت نقل ميکند که از اين 500 روايت 50 تاي آن صحيح است.
حضرت زهرا که فرزند پيغمبر و عزيز پيغمبر است، مجموعا 18 روايت؛ ولي عائشه که از هر 9 شب يک شب ميرسيده است و از هر 9 سال، يک سال با پيغمبر اکرم بوده است، 2800 روايت از او نقل ميشود.
از کعب الاحبار يهودي و از تميم داري نصراني اين همه روايت دارند.
عقيده ما اين است که اين رواياتي که در صحاح عزيزان اهل سنت آمده است، با اين که گفتند: اين روايت صحيح است، عقيده ما اين است که اينها ساخته بني اميه است.
ما وقتي که اينها را مطرح ميکنيم، انتظار داريم که عزيزان اهل سنت به ميدان بيايند و تجديد نظر و بازنگري نسبت به احاديث صحيح مسلم و بخاري و مسند احمد و سنن ابن ماجه و نسائي و ديگر کتب داشته باشند و يک پالايش جديدي کنند.
همين انتظار را هم ما از علماي شيعه داريم.
چه بسا در لا به لاي کتب شيعه بعضي رواياتي است که با شئونات اسلامي هم خواني ندارد؛ ولي تفاوت شيعه با اهل سنت اين است که اينها معصوم را منحصر ميکنند به نبي مکرم و بعد از نبي مکرم جمعيت رها است؛ ولي شيعه تا سال 255 هجري، ائمه در صحنه هستند و افرادي که جعل حديث ميکنند، اينها را به مردم معرفي ميکنند و اينها را مفتضح و رسوا ميکنند.
مثل يونس بن ضبيان که کارش جعل حديث است و امام صادق ميفرمايد: خدا هزار بار لعنتش کند و هر لعنتي هم هزار شعبه داشته باشد.
مغيرة بن سعيد را امام صادق لعنت ميکند.
افرادي که مورد تأييدشان هستند؛ مثل محمد بن مسلم و مثل زرارة بن أعين و جميل بن دراج، اينها را تأييد ميکنند.
اين باعث شده است که در کتب شيعه، روايات جعلي و روايات نادرست، يا نيست و يا خيلي کم است.
اگر آقاي ابوالقاسمي يک روايتي از صحيح بخاري نقل ميکند و ميگويد: جعلي است، اگر آن کارگردان سينما فيلم ميسازد، اين قضيه کتاب آيات شيطاني که نوشته شد، آن زمان که آقاي ابوالقاسمي در کار نبود، آن زمان که آقاي قزويني در کار نبود، آن زمان آن را از کجا آوردند.
همين فيلم فتنهاي که درست کردند، آيا در زمان فيلم فتنه شبکه ولايت درکار بود؟
همين اهانتي که در آمريکا اين فيلمي که ساختند مصريها، اينها گفتند: ما از کتب اهل سنت گرفتيم، نگفتند از سخنرانيهاي آقاي ابوالقاسمي و آقاي يزداني گرفتيم.
حرف شما منطقي بود و شايد اين در ذهن خيلي از افراد بود که ما جواب داديم؛ ولي حداقل خودتان يک مقداري دقت ميکرديد، پاسخ آن کاملا روشن است.
اگر آقاي ابوالقاسمي يک روايتي را که علماي اهل سنت گفتند: جعلي است، اين را به عنوان حديث صحيح در شبکه مطرح کند، در اينجا قابل دفاع نيست.
نه تنها آقاي ابوالقاسمي، بنده هم اگر آمدم و يک روايتي که بزرگان بگويند: اين جعلي است خواندم همين طور است.
البته رواياتي که در فضائل اهل بيت است يا در امامت اميرالمؤمنين است، خيليها بيانصافي کردند.
ابن جوزي 17 روايت در رابطه با «حديث أنا مدينة العلم و علي بابها» ميآورد و ميگويد: ضعيف و جعلي است.
به طوري که بزرگان اهل سنت مثل ابن حجر و ديگران اعتراض ميکنند که اين کار ابن جوزي کار درستي نيست.
خيلي از رواياتي که در صحيح بخاري آمده است، آقاي ابن جوزي روي آن خط جعلي کشيده است. يک تندروهايي مثل آقاي ابن جوزي، اينها براي ما ملاک نيستند.
اگر واقعا يک روايتي را که عمده اهل سنت گفتند: جعلي است يا راويانش افراد کذابي هستند، اين را ما به عنوان يک عقيده اهل سنت مطرح کنيم، دور از انصاف است.
بيننده:
از توضيحات شما ممنون هستم.
استاد قزويني:
خدا به حق رسول اکرم هر حاجتي داري، حاجتش را برآورده کند که اين چنين منصفانه برخورد ميکنيد.
بيننده آقاي اشجع از اصفهان:
اين آقايان وهابي در اين شبکهها سر توسل خيلي مانور ميدهند.
من ميخواهم يک سؤال کنم از آقايان وهابي و آن اين است که آيا خداوند قدرت داشته است که بشر را مستقيما هدايت کند؟
اگر بگويند: داشته است، پس چرا به وسيله پيغمبر و قرآن و انبياء آمده است بشر را هدايت کرده است؟
اگر بگويند: قدرت نداشته است، اين حرفي است که باعث ميشود خدا را عاجز پندارند. بنابراين ميبينيم که در دنيايي که زندگي ميکنيم، توسل سنت الهي است.
خود خداوند براي اين که با بشر ارتباط برقرار کند، از وسيله استفاده کرده است.
آيا خدايي که من ميشناسم، با خدايي که پيغمبر ميشناسد يکي است؟
آن چيزي که در ذهن من است، آيا آن واقعا خدا است که من با او نيايش کنم و از او بخواهم، در نتيجه به پيغمبر و معصومين متوسل ميشوم که خداوند را آنچنان که شايسته يک انسان کامل است شناختند تا نياز من را برآورده کند و از خداوند بخواهد.
اين خلاف ادب است که من که غرق در حيوانيت هستم، مستقيما با خداوندي که در ذهن ساختم ارتباط برقرار کنم نه با خداوندي که واقعيت خداوند است.
بنابراين توسل سنت الهي است.
اين سؤال من را جواب دهند.
استاد قزويني:
اين واژه که خداي عالم متوسل به وسيله شده است، اين مال بنده است.
ما بايد نسبت به خداي عالم ادبياتمان تفاوت کند.
آن ادبياتي که ائمه به کار بردند درست است.
أبي أن يجري الأمور إلا بأسبابها
خداي عالم در تمام کارها با سبب و مسبب انجام ميدهد.
همان سبب و مسبب هم از کانال ما که پايين به بالا است ميشود وسيله و از بالا به پايين ميشود سبب و مسبب.
چون فردا همين عبارتهاي شما را کليپ ميسازند و ميگويند: شيعيان معتقد هستند که خدا هم اهل توسل بوده است.
در صحيح بخاري خود خليفه دوم ميگويد:
اللهم إِنَّا كنا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا
صحيح البخاري، ج 1، ص 342
ما به وسيله پيامبر به تو متوسل ميشديم.
اين را آقايان معنا کنند.
آيا توسل عمر با اين آياتي که اينها ميخوانند تطبيق ميکند؟ اينجا که ميرسيم ميگويند: پيامبر زنده بوده است.
آياتي که شما ميخوانيد نفرموده است که توسل به زنده جايز است و به مرده توسل جايز نيست.
وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلَا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ
سوره اعراف آيه 197
نگفته است که اگر زنده باشد اشکالي ندارد و اگر مرده باشد اشکال دارد.
آنهايي که متوسل به اجنه ميشدند و متوسل به حضرت عيسي ميشدند و متوسل به ملائکه ميشدند، آيه 57 سوره اسراء آنجا هم خداي عالم آنها را مذمت کرده است. اينجا بهترين چيز همان روايت صحيح بخاري است.
خود خليفه دوم از طرف خودش نميگويد؛ بلکه ميگويد: ما صحابه:
اللهم إِنَّا كنا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا
صحيح البخاري، ج 1، ص 342
کلمه کان هم دليل بر استمرار دارد.
آقاي خليفه دوم اين را سال 17 هجري ميگويد که حدود 7 سال از رحلت پيغمبر سپري شده است؛ يعني تا الان کارمان اين بوده است.
بيننده علي آقا از سوئد:
من زبانم عربي است؛ ولي ان شاء الله مطالبي دارم که به زبان فارسي خواهم گفت.
بعضي مناظرات با برادران اهل تسنن داريم که هميشه صحبتشان از آيت الله نعمت الله جزائري و از امام طبرسي در رابطه با تحريف قرآن است.
من چندين بار به سايت نامه زدم اما جواب ندادند.
ان شاء الله سيدنا يک کتاب مختصري که در رابطه با اين احاديث معرفي کنند؛ چون من مناظراتي که با اين برادران دارم، بايد بروم به دنبال خود مطلب تا در تاريخ ببينم، اگر کتاب مختصري است که احاديثي که در صحيحين است يا در کتب برادران اهل سنت است، معرفي کنيد که بتوانم از اين کتاب مختصر مطالب را تهيه کنم.
يک نصيحتي براي ما کنند که در ديار غربت هستيم.
التماس دعا دارم.
استاد قزويني:
اين که کتاب مختصري که مربوط به آقايان اهل سنت باشد، من تا به حال نديدهام. کتابي که همه مباحث در آن باشد نيست. اين آقايان صحيح بخاري را مختصر کردند.
تلخيص صحيح بخاري و مسلم و ديگر کتب وجود دارد؛ ولي هر کتابي يک مختصر مخصوصي دارد؛ ولي متقي هندي که کنزل العمال را نوشته است، آمده است اين رواياتي که آقايان مکرر داشتهاند، مکررات آن را حذف کرده است و حدود 50 تا از اين کتابها را خلاصه کرده است که در کنز العمال آمده است و اين کنزل العمال هم حدود 20 جلد است.
آقاي ابن اثير جزري کتابي دارد به نام جامع الاصول که در آن کليه احاديثي که در صحاح سته است، همه مکررات آن را حذف کرده است که مجموعا 70 هزار روايت ميشده است که از اين 70 هزار روايت 60 هزار تاي آن تکراري بوده است.
خود صحيح بخاري يک روايت را به مناسبت در 10 جا آورده است که ايشان در اين کتاب فقط يک بار اين روايت را آورده است.
حدودا مجموع احاديث صحاح سته 9600 روايت شده است.
اينها را در يک کتاب جمع کرده است که اگر جامع الاصول جزري را داشته باشيد، اين عصارهاي از اين 60 جلد صحاح سته است.
در رابطه با تحريف قرآن، شما اگر به سايت ما مراجعه کنيد، در آنجا ما مفصل در رابطه با تحريف قرآن آورديم و اين که اگر بنا باشد که در تحريف قرآن يک نفر يا دو نفر کتابي نوشته باشند و اين دليل باشد که مذهب شيعه معتقد به تحريف قرآن است، اينها بيانصافي است.
از علماي اهل سنت هم داريم و کم هم نيستم که قائل به تحريف قرآن هستند و کتابي در اين زمينه نوشتند؛ مثل ابي داود سجستاني و ديگران که در اين زمينه کتاب نوشتهاند.
چرا اينها عبارت سيد مرتضي و شيخ طوسي و علامه حلي يا مرحوم آقاي خوئي که ميگويد:
أن حديث تحريف القرآن حديث خرافة وخيال
البيان في تفسير القرآن، السيد الخوئي، ص 259
چرا اين را رها ميکنند؟
امام راحل ميگويد:
لا ينبغي ان يركن إليه ذو مسكة
تهذيب الأصول، تقرير بحث السيد الخميني للسبحاني، ج 2، ص 165
کسي عقل داشته باشد، سراغ تحريف قرآن نميرود.
اگر 2 نفر مثل مرحوم نوري و ديگران همچنين اجتهادي کردند، شما اجتهادي که صحابه داشتند و 30 هزار نفر را در جمل و 110 هزار نفر در صفين کشته شد، اينها را شما چه کار ميکنيد؟
خيلي از بزرگان اهل سنت مثل امام محمد ابو زهره به صراحت در کتاب الامام الصادق صفحه 329 ميگويد: اين افترائي که به شيعه ميبندند که اينها قائل به تحريف قرآن هستند، بزرگان شيعه اين را انکار ميکنند.
امام محمد غزالي که از علماي بزرگ و پر آوازه مصري است و در محيطهاي دانشگاهي برايش خيلي ارزش قائل هستند که ميگويند: بعضي از اهل سنت ميگويند: شيعيان قرآني غير از قرآن ما اهل سنت دارند، اين چه حرفي است که شما ميزنيد؟
اين قرآن کجا است که نه جن و نه انساني تا به حال به آن اطلاع پيدا کرده است؟
اين دروغ و افتراء چيست که ميگوييد؟
دوستان ميتوانند مراجعه کنند به کتاب «السلفيه بين اهل السنة والامامية» صفحه 711. بزرگان ديگري که واقعا منصف بودند، اين مباحث را مطرح کردند و جواب دادند.
اينها رواياتي که در صحيح بخاري آمدهاند جواب دهند. شما به جاي اين که جواب دهيد از اينها سؤال کنيد.
اين که خود خليفه دوم صراحتا ميگويد: آيه رجم آمد و پيغمبر رجم کرد و ما هم رجم کرديم؛ ولي وقتي من آيه رجم را آوردم تا در قرآن وارد کنند، آقاي زيد بن ثابت گفت: تو تک هستي و شهادت واحدي هستي و من تو را قبول ندارم، برو يک شاهد ديگر بياور، شاهد پيدا نکردم.
خود خليفه دوم به صراحت ميگويد: اين آيه رجم که بر پيغمبر نازل شده است و در قرآن نيست:
فَيَضِلُّوا بِتَرْكِ فَرِيضَةٍ أَنْزَلَهَا الله
صحيح البخاري، ج 6، ص 2503
ميترسم در آينده امت اسلامي گمراه شود به خاطر اين که يک آيه از قرآن حذف شده و به اين آيه عمل نميکنند.
خود عائشه ميگويد: قضيه رضاع 5 مرتبه که حرمت ايجاد ميکند:
فَتُوُفِّيَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَهُنَّ فِيمَا يُقْرَأُ من الْقُرْآنِ
صحيح مسلم، ج 2، ص 1075
پيغمبر که از دنيا رفت اين آيه در قرآن بود و مردم قرائت ميکردند.
آن کارشناس ميگويد: 4 ثانيه قبل از رحلت پيغمبر اين آيه نسخ شد. يک حرفي بزن که ديوانهها به ريش شما نخندند.
عائشه ميگويد:
فَتُوُفِّيَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَهُنَّ فِيمَا يُقْرَأُ من الْقُرْآنِ
صحيح مسلم، ج 2، ص 1075
پيغمبر وفات کرد و مردم اين آيه را در قرآن قرائت ميکردند و الان نيست.
دهها قضيه ديگر که اين آقايان دارند.
در صحيح مسلم ميگويد: يک سورهاي در قرآن بوده است که از نظر طول مثل سوره برائت بوده است و من فراموش کردم؛ ولي نيست.
سوره احزاب 280 آيه داشته است؛ ولي عثمان وقتي خواست قرآن را جمع کند، بيش از 200 آيه پيدا نکردند.
ما يک دفعه گفتيم: آن آيه که بز عائشه خورد و آن 200 آيه که در سوره احزاب بوده است و آن سورهاي که ميگويد:
كنا نُشَبِّهُهَا بِإِحْدَى الْمُسَبِّحَاتِ
صحيح مسلم، ج 2، ص 726
اينها را بياوريد، ما ببينيم که اسم حضرت علي را در آنجا پيدا ميکنيم يا نه.
ما قول ميدهيم که اگر آن آيه که بز عائشه خورده است آقايان بياورند، قول ميدهيم که در آن اسم حضرت علي براي امامت پيدا شود.
اگر دوستان که در بخش سايت هستند، اگر اين را بزرگواري کنيد و از طريق ارتباط با ما ارسال کنيد، معمولا آنهايي که خطاب به خود بنده باشد، دوستان به من ميدهند و من ملاحظه مي کنم و آنهايي که سؤال از واحد پاسخ به شبهات باشد، من خيلي زياد فرصت ندارم که به آنها برسم و دوستان ما آنها را پاسخ ميدهند.
بيننده آقاي احمد زاده از بانه:
حاج آقا ما را به تکاپو انداختند. هفته قبل در رابطه با توسل با هم صحبت کرديم.
ايشان گفتند: سوره مائده آيه 35 راجع به توسل است که ميفرمايد:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.
من فکر کردم آيه دنباله ندارد؛ ولي وقتي آمدم نگاه کردم، متوجه شدم که اين آيه دنباله دارد.
شما لطف کنيد مثل روايتي را که ميآوريد و کلمه به کلمه ترجمه ميکنيد، اين را در صفحه تلويزيون بياوريد و کلمه به کلمه ترجمه کنيد. اگر نميخواهيد من خودم ترجمه ميکنم.
آيه ميفرمايد:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
سوره مائده آيه 35
در آيه بعدي ميفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذَابِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ.
سوره مائده آيه 36
در آيه بعد هم ميفرمايد:
يُرِيدُونَ أَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنْهَا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ
سوره مائده آيه 37
ميفرمايد: اي مؤمنان از خدا بترسيد و براي تقرب به خدا وسيله بجوييد، در راه او جهاد کنيد تا اين که رستگار شوديد، بيگمان اگر همه آنچه در زمين است و همانند، مال کافران باشد و آن را براي نجات خود از عذاب روز قيامت بپردازند و بخواهند خويش را به آن باز خريد کنند، از ايشان پذيرفته نميگردد و داراي عذاب دردناک ميباشند، آنان ميخواهند که از عذاب دوزح بيرون بيايند؛ ولي ايشان نميتوانند از آن بيرون بيايند و داراي عذاب دائم و مستمر هستند.
بعد از آن کافران مخاطب قرار ميگيرند؛ به خاطر اين که اعمال صالح ندارند.
خداوند ميفرمايد: اگر همه داراييهاي دنيا و مال و ثروت دنيا مال آنها باشند و بخواهند با آن داراييها از عذاب خداوند خود را محفوظ کنند، نميتوانند؛ زيرا وسيله ندارند.
وسيله چيست؟
همان اطاعت از خداوند است.
اين وسيله که در اين آيه ذکر شده است، توسل به انبياء و امامان نيست.
اگر قرار بود اين وسيله اين بزرگواران بودند، بايد در توضيح آيه ميفرمود: چون کافران کسي را براي متوسل شدند ندارند نميتوانند رهايي يابند.
به عنوان مثال به جهاد در راه خدا اشاره ميفرمايد؛ يعني جهاد ميتواند وسيله باشد براي تقرب به خدا و اعمال صالح مانند روزه و حج و همه اعمال نيکي که ما سراغ داريم.
در اينجا بحثي از متوسل شدن به هيچ يک از بزرگواران نيست.
مانند آيهاي که حضرت عالي در برنامه قضاوت با شما هفته قبل خوانديد که من يادداشت نکردم؛ ولي گفتيد: خداوند فرموده است استعانت به روزه و نماز بگيريد.
در اين آيه هم وسيله همان اعمال انسان است و منظور شخص نيست و منظور پيامبر يا امامان بزرگوار نيستند.
استاد قزويني:
اين را شما از کجا آورديد که وابتغوا اليه الوسيله يعني وابتغوا اليه الوسيله بالعمل الصالح؟ من توضيح دادم که اينجا خدا 3 چيز از ما خواسته است:
1- اتَّقُوا اللَّهَ يعني تقوا داشته باشيد.
2- وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ
3- وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ
اگر بنا بود که جهاد در راه خدا به عنوان عمل صالح بود، ميفرمود: ابتغوا اليه الوسيلة بالجهاد في سبيله
چرا فرمود:
وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ
و با واو عطف آورده است؟ شما ميتوانيد جواب دهيد؟
بيننده:
من عرض کردم که خداوند به اين 3 موضوع اشاره ميکند و ميگويد: از خدا بترسيد و براي تقرب به خدا وسيله بياوريد و جهاد کنيد.
بعد از اين 3 موضوع، موضوع کافران را مطرح ميفرمايد و ميفرمايد: اگر همه داراييهاي دنيا براي آنها باشد و بخواهند در روز قيامت از اين داراييها استفاده کنند، نميتوانند. چرا نميتوانند؟ چون عمل صالح ندارند.
استاد قزويني:
اين صحبتهايي که حضرت عالي گفتيد، هزارتا از اينها را ببري مغازه آدامس نميدهند. من از شما سؤال کردم که اگر بنا بود وجاهدوا في سبيله به عنوان عمل صالح باشد، خدا ميفرمود:
وابتغوا اليه الوسيلة بالعمل الصالح
اين قول شخص عمر بن خطاب است:
اللهم إِنَّا كنا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا
صحيح البخاري، ج 1، ص 342
پس طبق قول شما، اولا آقاي عمر قرآن را متوجه نشده است و اگر توسل شرک است، حداقل خود جناب عمر مشرک است.
شما به اين روايتي که صحيح بخاري آورده است چه پاسخي ميدهيد؟
بيننده:
بعد از آن را هم بايد بخوانيد که ميگويد:
وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنَا فَاسْقِنَا قال فَيُسْقَوْنَ
صحيح البخاري، ج 1، ص 342
در زماني که پيامبر زنده بود.
استاد قزويني:
باشه. پس جناب عمر هم به پيغمبر متوسل شده است و هم به عموي پيغمبر متوسل شده است. اگر توسل شرک است و از اين آيه توسل فهميده نميشود، آقاي عمر از کجا متوجه شده است که توسل به پيغمبر و عموي پيغمبر عبادت است؟
بيننده:
خليفه دوم حضرت عمر ميگويد: زماني که پيامبر زنده بود ما به ايشان متوسل ميشديم و الان که وفات يافتند و زنده نيست به عموي پيامبر متوسل ميشويم.
استاد قزويني:
کجاي اين روايت دارد که پيغمبر زنده بود ما به او متوسل ميشديم؟
بيننده:
اگر بعد از وفات پيغمبر به پيغمبر متوسل ميشدند، ديگر لازم نبود که به عموي پيغمبر متوسل شوند.
استاد قزويني:
اينجا ننوشته است که بعد از وفات متوسل نميشدند.
بيننده:
به خاطر اين به عموي پيامبر متوسل ميشود؛ چون پيامبر در قيد حيات نيست.
استاد قزويني:
پس اگر در قيد حيات بود، توسل به پيغمبر اشکالي ندارد؟
بيننده:
نه از نظر اهل سنت اشکالي ندارد.
استاد قزويني:
اين که توسل به زنده جايز است، از کجاي قرآن شما اين را فهميديد؟
شما که گفتيد: وابتغوا اليه الوسيله بالعمل الصالح است. اين را شما جواب دهيد.
بيننده:
عقيده اهل سنت بر اين است که هيچ دعائي بهتر از اين نيست که برادر مؤمني در حق برادر مؤمن خود دعا کند.
استاد قزويني:
بحث دعا نيست، بحث توسل است.
روايت ميگويد:
اللهم إِنَّا كنا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا فَتَسْقِينَا وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنَا فَاسْقِنَا قال فَيُسْقَوْنَ.
صحيح البخاري، ج 1، ص 342
خدايا ما به پيغمبر متوسل ميشديم.
اگر اين آيه دلالت ندارد، شما ميگوييد: توسل به پيغمبر جايز نيست (چون عبارت شما اين بود که توسل به پيغمبر جايز نيست؛ چون اينجا جاهدوا في سبيله و بعد از آن هم کفار را آورده است) اين آقاي خليفه دوم از کجا فهميده است که توسل به پيغمبر جايز است؛ اگر چه در زمان حيات ايشان؟
ما بعد از رحلت پيغمبر را کار نداريم. ببينيم که در زمان حيات پيغمبر توسل به ايشان مشروع است يا خير.
اگر توسل شرک است، مرده و زنده ندارد و اگر عبادت است، باز هم مرده و زنده ندارد.
بيننده:
براي کساني که زنده هستند را قبول دارم.
استاد قزويني:
اگر توسل شرک است، آقاي عمر از کجاي آيات فهميده است که توسل جايز است؟
ما غير از اين يک آيه و آيه 57 سوره اسراء، به صراحت بحث توسل مطرح نشده است.
از کجا فهميدند که توسل جايز است؟
بيننده:
شاگرد پيامبر بوده است و اگر ايشان نفهمد چه کسي ميفهمد؟
استاد قزويني:
آيه دلالت ميکند يا نه؟
بيننده:
به فرض که حرف شما را پذيرفتيم. شما از کجا برداشت ميکنيد که وابتغوا اليه الوسيلة امامان را هم در بر ميگيرد؟
استاد قزويني:
اين يک بحث ديگري است.
ما براي خودمان همان روايتي که حضرت آدم متوسل ميشود به نبي گرامي و اميرالمؤمنين و حضرت زهرا و ديگر فرزندانش که در کتب اهل سنت هم با سند صحيح آمده است، داريم. روايات معتبر در کتب اهل سنت است.
فَتَلَقَّى آَدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
سوره بقره آيه 37
معنا کرده اند که مراد از کلمات، نام رسول اکرم صلي الله عليه وآله و اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا و حسن و حسين بوده است.
بيننده:
مي شود که آدرس آن را بگوييد؟
استاد قزويني:
چشم آدرس آن را خدمت حضرت عالي ميگويم. در رابطه با ذيل آيه شريفه که ميفرمايد:
فَتَلَقَّى آَدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
سوره بقره آيه 37
ميگويد: حضرت آدم فرمود:
اللهم إني أسألك بحق محمد وآل محمد سبحانك لا إله إلا أنت عملت سوءا
الدر المنثور، ج 1، ص 147
در روايت ديگري ميفرمايد:
سألت النبي عن الكلمات التي تلقاها آدم من ربه فتاب عليه، فقال: قال بحق محمد وعلي وفاطمة والحسن والحسين.
الدر المنثور، ج 1، ص 147
دهها روايات ديگر که حتي بزرگان اهل سنت آوردهاند.
خود آقاي حاکم نيشابوري هم اين روايت را مطرح ميکند که خداي عالم فرمود: يا آدم، هنوز که من پيغمبر را خلق نکردم، از کجا فهميدي که پيغمبر در نزد من عزيز است و به او متوسل شدي؟
آدم فرمود: من وقتي به عرش نگاه کردم، ديدم نام نبي مکرم در کنار نام خودت قرار گرفته است و فهميدم که اين پيغمبر جايگاه رفيعي دارد.
حاکم نيشابوري هم ميگويد:
هذا حديث صحيح الاسناد
مجري:
جناب آقاي رضايي سؤال کردند که چرا ميثم تمار امام حسين را ياري نکرد.
استاد قزويني:
اينها بحثهايي است که در تخصص آقاي پيشوايي بزرگوار است و آقاي غروي.
من از اين عزيزان تقاضا دارم که بروند مطالب بزرگان خودشان را بخوانند.
اين که پيغمبر زنده بود و در حال حيات بوده است، شما حداقل ببينيد که صدها نفر از بزرگان شما آوردند که نبي مکرم صلي الله عليه وآله، حياتش فوق حيات شهدا است.
خيلي از علماي شما معتقد هستند که پيغمبر شهيد شده است.
ما که به اميرالمؤمنين متوسل ميشويم، ايشان شهيد شده است. امام حسين شهيد شده است. ديگر ائمه ما شهيد شدهاند.
قرآن به صراحت ميفرمايد:
وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ
سوره بقره آيه 154
اينها زنده هستند؛ ولي شما نميفهميد.
آقاي امام سبکي که از علماي بزرگ شافعي است ميگويد:
حياة الأنبياء، والشهداء في القبر كحياتهم في الدنيا
الحاوي للفتاوي، ج 2، ص 144 و السيرة الحلبية، ج 2، ص 432
حيات پيامبران و حيات شهداء مثل حيات دنيا است.
آنهايي که ميگويند: حيات برزخي است، اينها همه حرفهاي بيربط و بياساسي است.
خود آلوسي نعمان بن محمود که متوفاي 1217 است ميگويد:
أما حياة الأنبياء عليهم الصلاة والسلام الحياة البرزخية التي هي فوق حياة الشهداء.
الآيات البينات في عدم سماع الأموات، ج 1، ص 39
حيات انبياء بالاتر از حيات شهداء است.
سبکي ميگويد:
ومن عقائدنا أن الأنبياء عليهم السلام أحياء فى قبورهم فأين الموت.
طبقات الشافعية الكبرى، ج 3، ص 384
از عقائد ما اهل سنت اين است که انبياء در قبرشان زنده هستند وهابيها، مرگ کجا است؟
دارد به سر وهابيها داد ميزند.
در همين صحيح مسلم ميگويد:
قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مَرَرْتُ على مُوسَى وهو يُصَلِّي في قَبْرِهِ
صحيح مسلم، ج 4، ص 1845
موسي مگر از دنيا نرفته است؟ مرده نماز ميخواند؟ مرده رکوع و سجده دارد؟
يک مقداري دقت کنيد. شما نگاه کنيد.
تمام کتب فقهي اهل سنت بلا استثناء غير از وهابيها و وهابي زدهها، اينها آيه 64 سوره نساء را که خداي عالم دستور داده است که پيغمبر را واسطه قرار دهيم، در زيارت قبر نبي مکرم آوردند. شما مراجعه کنيد و ببينيد که واقعا اين قضايا به شکل است.
شما اين تاريخ بغداد را ببينيد که ابو علي خلال ميگويد:
ما همني أمر فقصدت قبر موسى بن جعفر فتوسلت به الا سهل الله تعالى لي ما أحب .
تاريخ بغداد، ج 1، ص 120
هر مشکلي که براي من پيش آمد، رفتم کنار قبر آقا موسي بن جعفر متوسل شدم، خدا مشکلم را برطرف کرده است. اين که کتاب بحار الانوار نيست و ابو علي خلال هم علامه مجلسي، علامه حلي ، قزويني ، ابو القاسمي و يزداني نيست، از علماي بزرگ شما است.
آقاي ابن حبان به صراحت ميگويد: من هر وقت مشکلي برايم پيش ميآمد، کنار قبر امام رضا ميرفتم و متوسل ميشدم و مشکلم برطرف ميشد.
بعد ميگويد:
وهذا شيء جربته مرارا فوجدته كذلك.
الثقات، ج 8، ص 457
بارها تجربه کردم. در رابطه با ابن حبان آقايان چه تعابير بزرگي دارند.
از او تعبير ميکنند:
الحافظ الامام العلامة
ابن خزيمه در کنار قبر امام رضا آن چنان خضوع ميکند، همه را به حيرت وا ميدارد.
همين آقاي ابن خزيمهاي که ذهبي ميگويد:
شيخ الإسلام إمام الأئمة
سير أعلام النبلاء، ج 14، ص 365
امام ائمه ما و شيخ الاسلام بوده است.
پايان.
حضرت آيت الله دكتر سيد محمد حسيني قزويني