گروه اهل سنت
سؤال كننده : فاروق
توضيح سؤال :
قوله تبارک و تعالي :
غُلِبَتِ الرُّومُ . فِي أَدْنَى الْأَرْضِ [الي قوله تعالي ] وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ .
روم / 1 _ 6 .
در کتاب الروضه تأليف علامه کليني ص86 ج2 حديث شماره 397 موجود است که :
«حضرت ابو جعفر باقر العلوم فرمودند : اين وعده الهي در خلافت حضرت فاروق به اتمام و کمال رسيده است . »
(هـ) عن أبي عبد الله لما حفر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم الخندق الي قوله فتحت علي في ضربتي هذه کنوز کسري و قيصر .
امام صادق عليه السلام فرمودند : وقتي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم خندق را حفر نمودند ، آن حضرت مشغول كندن زمين بود ، ضربهاي زد و سپس فرمود : با اين ضربه گنجهاي كسري و قيصر را فتح كردم .
شما را به خدا ، آيا « فتحت عليّ کنوز کسري و قيصر » ذر زمان خلافت فاروق و ذي النورين محقق نگشت ؟
پاسخ :
1. نويسنده محترم ، با تزوير و تحريف ، برداشت خود را از روايت ، به نام امام صادق عليه السلام نوشته است ؛ در حالي که در روايت هيچ نامي از «فاروق » نيست .
2 . اين روايت از نظر سندي اشکال دارد . مرحوم شيخ کليني رحمت الله عليه سند روايت را اين گونه مي نويسد :
سهل بن زياد ، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر ، عن أبان بن عثمان ، عن بعض رجاله عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) .
الكافي ، الشيخ الكليني ، ج 8 ، ص 216 .
اين که اين « بعض رجاله » چه کسي است ، روشن نيست ؛ لذا روايت از درجه اعتبار ساقط است .
3. در اين روايت «سهل بن زياد » وجود دارد که ضعف او روشن است . مرحوم نجاشي رضوان الله تعالي عليه در باره وي مي نويسد :
سهل بن زياد أبو سعيد الآدمي الرازي ، كان ضعيفا في الحديث ، غير معتمد عليه فيه ، وكان أحمد بن محمد بن عيسى يشهد عليه بالغلو والكذب وأخرجه من قم إلى الري وكان يسكنها .
رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 185 .
سهل بن زياد آدمي ، در حديث ضعيف است و قابل اعتماد نيست . و احمد بن محمد بن عيسي شهادت به غلو و كذب او داده كه او را از قم اخراج و به ري فرستادند و در آنجا ساكن بود .
مرحوم شيخ طوسي رحمت الله عليه در باره وي مي نويسد :
سهل بن زياد الادمي الرازي ، يكنى أبا سعيد ، ضعيف .
الفهرست ، الشيخ الطوسي ، ص 142 .
سهل بن زياد آدمي الرازي ، با كنيۀ ابو سعيد ، ضعيف است .
و در کتاب الاستبصار مي نويسد :
أبو سعيد الآدمي وهو ضعيف جدا عند نقاد الاخبار وقد استثناه أبو جعفر بن بابويه في رجال نوادر الحكمة .
الاستبصار ، الشيخ الطوسي ، ج 3 ، ص 261 .
ابو سعيد آدمي نزد ناقدان اخبار ضعيف است و ابو جعفر بن بابويه او را از رجال نوادر الحكمة استثناء كرده است .
و ابن غضائري مي نويسد :
سهل بن زياد ، أبو سعيد ، الآدمي ، الرازي . كان ضعيفا جدا ، فاسد الرواية والدين . وكان أحمد بن محمد بن عيسى الأشعري أخرجه من قم ، وأظهر البراءة منه ، ونهى الناس عن السماع منه والرواية عنه .
رجال ابن الغضائري ، أحمد بن الحسين الغضائري الواسطي البغدادي ، ص 66 – 67 .
سهل بن زياد آدمي الرازي جداً ضعيف است و روايت و دين او فاسد است . و احمد بن محمد بن عيسي اشعري او را از قم بيرون كرد و دوري جستن از او را اظهار نمود و مردم را از شنيدن حرفها و روايات او نهي كرد .
آيا با اين اوصاف ، به اين روايت مي توان اعتماد کرد ؟
4. مستدل به آيۀ اول سوره روم استدلال کرده است که هيچ ربطي به خلافت خلفا ندارد .اين آيه قبل از هجرت و در مکه نازل شده است و يکي از معجزات نبي مکرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم محسوب مي شود که چندين سال قبل از غلبه روم بر فارس آن را پيش بيني کرده است .
واقعاً اين آيه چه ربطي به خلافت خلفاي سه گانه دارد ؟ ما که متوجه نشديم .
5 . مستدل گفته است :
شما را به خدا ، آيا « فتحت عليّ کنوز کسري و قيصر » ذر زمان خلافت فاروق و ذي النورين محقق نگشت ؟
در پاسخ بايد گفت : بلي ما نيز اين را قبول داريم که اين خليفه دوم جناب عمر بن الخطاب بود که ايران و... را فتح کرد ؛ اما متأسفانه همين فتوحاتي که اين همه اهل سنت به آن بها مي دهند و مباهات مي کنند ، يکي از بدعت هاي است که ايشان وارد دين مبين اسلام کرد و ديني را که خداوند دين رحمت ، عطوفت ، دوستي و مهرباني ، و پيامبرش را رحمت اللعالمين معرفي مي کند ، عمر بن الخطاب اين دين را دين شمشير و سر نيزه ، و خليفه رسول خدا را انسان خونريز و خونخوار معرفي کرد .
خداوند در قرآّن کريم مي فرمايد :
وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ . الانبياء / 107 .
به جرأت مي توان گفت که همين فتوحات ، يکي از موانعي بود که سرعت پيشرفت اسلام را در سراسر جهان گرفت ؛ زيرا جناب عمر بن الخطاب و فرماندهان او در اين جنگها جناياتي را مرتكب شدند كه مردم را از دين اسلام منزجر و متنفر كرد . عمر تنها كاري كه كرد سر زمينهاي مردم را فتح كرد ؛ اما قلوب مردم را از دين اسلام منزجر كرد . و هنوز که هنوز است ، غير مسلمان ، دين مبين اسلام را دين شمشير و مسلمان را خونريز و خونخوار مي شناسند .
توضيح مطلب :
بدون شك تمامي جنگهاي رسول خدا با مشركان ، يهوديان و ... به اين دليل بوده است كه آنها يا به محدودۀ اسلام تجاوز كرده بودند و يا عهد و پيماني را که ميان رسول خدا و آن ها بسته شده بود ، نقض مي کردند .
به عبارت ديگر : رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم براي مسلمان كردن ديگران هيچ گاه با آن ها نجنگيد و خون کسي را نريخت . هيچگاه پيامبر اسلام شروع كنندۀ جنگ نبوده است . منطق پيامبر ، منطق دعوت به مهرباني و گفتگو بود . او وظيفه داشت دين اسلام و قوانين آن را به مردم ابلاغ كند ؛ اما وظيفه نداشت كه مردم را به زور شمشير و سر نيزه مسلمان کند . خداوند در آيات فراواني از قرآن کريم اين مطلب را بيان کرده است ؛ از جمله :
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ الْمُبِينُ . النحل / 82 .
قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ . النور / 54 .
وَإِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ . العنكبوت / 18 .
وَمَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ . يس / 17 .
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ . الشوري / 48 .
مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ . المائده / 99 .
فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ . النحل / 35 .
و... .
اما عمر بن الخطاب چه كرد ؟ :
الف : جنگ ذات العيون :
در جنگ فتح الانبار ، خالد بن وليد ، از فرماندهان عمر بن الخطاب به تير اندازان خود دستور داد كه چشمان مردم را هدف بگيرند و آنان در آن روز هزار نفر را كور كردند ؛ تا حدي كه اين جنگ به جنگ «ذات العيون» معروف گشت .
ابن اثير در الكامل مينويسد :
ذكر فتح الأنبار ثم سار خالد على تعبيته إلى الأنبار ، وأنما سمي الأنبار لأن أهراء الطعام كانت بها أنابير ، وعلى مقدمته الأقرع بن حابس . فلما بلغها أطاف بها ، وأنشب القتال ، وكان قليل الصبر عنه وتقدم إلى رماله أن يقصدوا عيونهم فرموا رشقا واحدا ، ثم تابعوا فأصابوا ألف عين ، فسميت تلك الوقعة ذات العيون .
الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 2 ، ص 394 .
وقتي كه شهر انبار فتحشد ، خالد مأمور سر و سامان دادن به آن شهر شد ( اين شهر از آن جهت انبار ناميده ميشد كه محل ذخيره مواد غذائي بود ) ولي پيشاپيش لشكريان ولي شخصي بود به نام اقرع بن جابس كه مجرد رسيدن به شهر ، اطراف آن را محاصره كرد و آتش جنگ را شعلهور ساخت . او مردي كم صبر بود ، تير اندازان را جلوي لشكر گذاشت و دستور داد تا چشمهاي مردم را هدف بگيرند و خود او نيز اولين تير را رها كرد و آنان به دنبال او چشمها را مورد هدف قرار دادند كه حدود هزار چشم هدف تير قرار گرفت . از اين رو ، اين واقع «ذات العيون » نام گرفت .
و ابن كثير در البداية و النهاية ميگويد :
فتح خالد للأنبار ، وتسمى هذه الغزوات ذات العيون ركب خالد في جيوشه فسار حتى انتهى إلى الأنبار وعليها رجل من أعقل الفرس وأسودهم في أنفسهم ، يقال له شيرزاذ ، فأحاط بها خالد وعليها خندق وحوله أعراب من قومهم على دينهم ، واجتمع معهم أهل أرضهم ، فمانعوا خالدا أن يصل إلى الخندق فضرب معهم رأسا ، ولما تواجه الفريقان أمر خالد أصحابه فرشقوهم بالنبال حتى فقأوا منهم ألف عين ، فتصايح الناس ، ذهبت عيون أهل الأنبار ، وسميت هذه الغزوة ذات العيون .
البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 6 ، ص 384 .
خالد ، شهر انبار را فتح كرد و اينجنگها «ذات العيون» ناميده شد . خالد سوار بر مركب خود به انتهاي شهر رفت و مردي از عاقلهاي فارس به نام «شيرزاد» همراه او بود . خالد شهر را محاصره كرد ؛ ولي مردم در اطراف شهر خندق ايجاد كرده بودند . مردان عرب زباني اطراف خندق جمع شده بودند كه به همراه صاحبان زمينها مانع از نفوذ لشكر به داخل شهر شدند ، دستور داد سر يك نفر از آنان را جدا كنند . سپس خالد دستور داد كه با تير مردم را هدف قرار دهند تا اين كه چشم هزاران نفر از آنان كور شود . فرياد و نالۀ مردم سراسر آنجا را فرا گرفت كه چشمهاي مردمان كور شد و لذا اين جنگ را «ذات العيون» ناميدند .
سؤال ما از دوستان اهل سنت اين است که : خداوند در كجاي قرآن گفته است كه اگر كسي اسلام را قبول نكرد ، چشمانش را کور کنيد ؟! آيا چنين اعمالي در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سابقه داشت يا از بدعتهاي عمر بوده است ؟
ب : جنگ طالقان :
در اين جنگ ، فرماندهان به ظاهر مسلمان ، چنان جنايتي را مرتكب شدند كه در طول تاريخ سابقه نداشته است ؛ حتي چنگيز و اسكندر هم چنين جناياتي را مرتكب نشدهاند .
ابن اثير در الكامل مينويسد :
كتب قتيبة إلى نيسابور وغيرها من البلاد ليقدم عليه الجنود فقدموا قبل أوانهم نحو الطالقان وكان ملكها قد خلع وطابق نيزك على الخلع فأتاه قتيبة فأوقع باهل الطالقان فقتل من أهلها مقتلة عظيمة وصلب منهم سماطين أربعة فراسخ في نظام واحد .
الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 4 ، ص 545 .
قتيبه از فرماندهان نظامي به نيشابور و شهرهاي ديگر نامه نوشت كه به لشكر او بپيوندند و آنان قبل از رسيدن او به طالقان به او پيوستند . نيزك ( يك زا غلامهاي حاكم طالقان ) اقدام به خلع قدرت حاكم كرده بود . وقتي كه قتيبه به آنجا رسيد با مردم درگير شد و حمام خون به راه انداخت و انبوهي از مردم را به قتل رساند و صفي از مردم را به طول چهار فرسخ به دار آويخت .
چهار فرسخ مردم را را به صف كردند و همۀ آنها را اعدام كردند !!! جل الخالق ! عجب جنايتي !! حالا خودتان ماشين حساب به دست بگيريد و حساب كنيد كه چند نفر در اين روز كشته شده است ؟
هر فرسخي تقريبا 6 كيلومتر ، هر كيلومتري ، هزار متر . اگر در هر متر دو نفر ايستاده باشند ، چند نفر كشته شده است ؟
آيا در زمان پيامبر ، چنين كشتاري سابقه داشته است ، يا از بدعتهاي عمر بوده است ؟
ج : جنگ گرگان :
در اين جنگ هم جنايت عظيمي اتفاق افتاد . غير مسلمان ، از فرمانده به ظاهر مسلمان درخواست كردند كه ما درهاي شهر را بر روي شما ميگشاييم ، به شرطي كه حتي يك نفر از ما كشته نشود ؛ اما لشكريان خليفه چه كردند ؟ بلي ، همه را كشتند جز يک نفر و گفتند كه ما گفته بوديم كه يك نفر از شما را نميكشيم .!!!
ابن اثير در الكامل ميگويد :
فأتي جرجان فصالحوه على مائتي ألف ثم أتي طميسة وهي كلها من طبرستان متاخمة جرجان وهي مدينة على ساحل البحر فقاتله أهلها فصلي صلاة الخوف أعلمه حذيفة كيفيتها وهم يقتتلون وضرب سعيد يومئذ رجلا بالسيف على حبل عاتقه فخرج السيف من تحت مرفقه وحاصرهم فسألوا الأمان فأعطاهم على أن لا يقتل منهم رجلا واحدا ففتحوا الحصن فقتلوا أجمعين إلا رجلا واحدا ففتحوا الحصن وحوي ما في الحصن .
الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 3 ، ص 110 .
به گرگان وارد شدند و با گرفتن 200 هزار دينار با آنان مصالحه كردند . سپس به اطرافه طميسه كه شهري در كنار ساحل دريا و بعد از گرگان واقع و جزو مازندران بود ، رفتند . با مردم آنجا جنگ كردند . نماز خوف كه حذيفه كه كيفيت خواندن آن را ميدانست خوانده شد و با آنان نيز به مقابله برخواستند و سعيد با شمشير بر سر مرديم كوبيد كه از زير بغل او درآمد و آنان را محاصره كردند . آنان درخواست امان كردند كه به آنان اين امان دده شد تا كسي از آنان را نكشند و لذا قلعه را باز كردند ؛ ولي آنان همه را كشتند به جز يك مرد . سپس آنچه كه در قلعه بود تصرف كردند .
جل الخالق !!! آنها از فرمانده دين عطوفت و مهرباني ، امان خواسته بودند ، با چه مجوزي به آنها امان دروغ داده شد ؟ با چه مجوزي عهد خود را شكستند ؟ ، با چه مجوزي همۀ آنها را كشتيد ؟ اگر واقعاً مستحق قتل عام بودند ، با چه مجوزي آن يك نفر را باقي گذاشته شد ؟ !
آيا در زمان پيامبر چنين جنايتي سابقه داشته است ؟ پيامبر اسلام از بدترين دشمن خود ابوسفيان و از وحشي ( غلام هند جگر خوار ) قاتل عزيزترين كس خود گذشت و آن روز كه بر آنها مسلط شد همه را ؛ از جمله معاويه را آزاد كرد ؛ اما مسلمانان چه كردند ؟!
آيا به چنين فتوحاتي مي توان مباهات کرد ؟ معاذ الله !
د : جنگ فلسطين :
در اين جنگ ، بازهم جنايت عظيم ديگري اتفاق افتاد كه حقيقتاً از كافر زنديق هم سر نميزند ؛ چه رسد به كسي كه خود را خليفۀ خدا در روي زمين ميداند .
ابن اثير در الكامل نقل ميكند :
واستعمل مروان على فلسطين الرماحس بن عبد العزي الكناني فظفر بثابت وبعثه إلى مروان موثقا بعد شهرين فأمر به وبأولاده الثلاثة فقطعت أيديهم وأرجلهم وحملوا إلى دمشق فالقوا على باب المسجد ثم صلبهم على أبواب دمشق .
الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 5 ، ص 330 .
مروان ، رماحس بن عبد العزي الكنانيس را بر فلسطين گماشت و او بر ثابت پيروز گشت و بعد از دو ماه در حالي كه به زنجير بسته شده بود ، او را نزد مروان فرستاد ، دستها و پاهاي او و سه فرزندش را قطع كرد و به دمشق فرستاد . در شهر دمشق آنان را در ورودي مسجد قرار دادند .
در كجاي قرآن گفته شده است كه بايد دست و پاي مردم را قطع كرد ؟! مگر نه اين است كه مثله کردن دشمن حرام است ؟!
آيا در زمان پيامبر چنين کشت و کشتاري سابقه داشته است ؟ بلي ، در جنگ احد ؛ آنهم توسط ابوسفيان و هند جگر خوار ، پدر و مادر معاويه ، نه توسط رسول خدا و مسلمانان .
هـ : تمام مردم شهر را كشتند :
ابن كثير در البداية و النهاية نقل ميكند :
ثم شد عبد الله وأصحابه ، وكبروا تكبيرة رجل واحد ، وحملوا على البلد فكبرت الاعراب من الناحية الأخرى ، فحار أهل البلد ، وأخذوا في الخروج من الأبواب التي تلي دجلة ، فتلقتهم إياد والنمر وتغلب ، فقتلوهم قتلا ذريعا ، وجاء عبد الله بن المعتم بأصحابه من الأبواب الاخر فقتل جميع أهل البلد عن بكرة أبيهم ، ولم يسلم إلا من أسلم من الاعراب من إياد وتغلب والنمر .
البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 7 ، ص 83 .
آنگاه عبد الله و اصحابش را محكم بست و همه يك صدا تكبير گفتند . آنان را به طرف شهر بردند . سپس اعراب از ناحيۀ ديگر شهر تكبير گفتند و مردم شهر در حيرت ماندند و راه فرار را از دهاي كه به طرف دجله بود در پيش گرفتند و با اياد و نمر و تغلب برخورد كردند و ا»ان را به شكلي فجيع كشتند . عبد الله بن معتم با يارانش از در ديگري وارد شد و همه اهل شهر را كشت و كسي از اعراب اياد ، تغلب و نمر سالم نماند ، مگر اين كه اسلام آورد .
كلاه خود را قاضي قرار بدهيد و قضاوت كنيد كه آيا چنين بيرحميهاي از مسلمانان كه دينشان دين رحمت و پيامبرشان پيامبر رحمت است ، انتظار ميرود ؟
حال ببنيد كه عمر ، پيامبر اسلام را که خداوند او را رحمت اللعالمين معرف کرده بود، چگونه به جهانيان معرفي كرده است . تعجبي ندارد كه پاپ مي گويد : دين اسلام را دين شمشير است . شايد او هم اين روايات را ديده باشد ؟!
موفق باشيد