در قلوب و تاريخ انديشهها
بهرام درخشان
مقدمه:
مكتب حسيني عنواني است براي رويكردي تربيتي به بزرگترين حماسة انساني، حماسهاي فراتاريخي و فراجغرافيايي، براي دميدن روح حقيقت انساني در همگان، و راهنمودن مردمان به سوي تعالي. راهي كه حسين(ع) در تعريف زندگي نشان داد، حريّت و عزت است؛ و پرچمي كه برافراشت فرا راه همة آزاديخواهان و عزتجويان تا قيام قيامت است. فرامندي اين مكتب هر عقل منصف و آزاديخواه را متحير و متأثر از خود ساخته و فراراه نجات هر نهضت از يوغبردگي و بندگي قرار داده است. گاندي، رهبر بزرگ هند، به تأسي از اين مكتب است كه گفته است:«من مبارزه را از شهيدان عاشورا آموختم»[1]
حسين(ع) با برافراشتن پرچم حماسة كربلا و عاشورا، مكتبي را بنيان گذاشت كه مردمان در آن نيكوترين و والاترين تربيت (تربيت نبوي و تربيت علوي) دست يابند. چنانكه خود هنگام حركت ازمدينه به سوي مكه در آغاز نهضت خويش در وصيتنامهاش نوشت:
«اريد ان آمر بالمعروف وأنهي عن المنكر و اسير بسيره جدي محمد، و سيره أبي علي بن ابيطالب».[2]
من ميخواهم به خوبيها سفارش و از زشتيها جلوگيري كنم، و به سيرة جدّم محمد(ص) و سيرة پدرم علي(ع) رفتار كنم.
مكتب حسيني. مكتب احياي اسلام نبوي و اسلام علوي است، مكتبي كه اسلام حقيقي در آن جلوهدارد و تربيتشدگانش بينا و دانا،كريم و عزيز، آزاد از دنيا و مطيع خدا، و اهل شجاعت و استقامتند. چنانكه بزرگ مربي اين مكتب، حسن(ع) جلوة تام اين ويژگيهاست. آن هنگام كه حربن يزيد رياحي راه را براي او وكاروانش بست و آن حضرت را از مرگ بيم داد، حسين(ع) خطاب به او سخني فرمود كه بيانگر فرهنگ مكتب حسيني است:
«ليس شذني من يخاف الموت ما أهون الموت علي سبيل نيل العز و احياء الحق. ليس الموت في سبيل العز الا حياه خالده، وليست الحياه مع الذل الاالموت الذي لاحياه معه. افبالموت تخوفني؟
هيات، طال سهمك و خاب ظنك! لَستُه أخاف الموت…»[3]
شأن من كسي نيست كه از مرگ بهراسد. چقدر مرگ در راه رسيدن به عزت و احياي حق سبك و راحت است. مرگ در راه عزت، جز زندگي جاويد نيست و زندگي با لذت جز مرگي فاقد حيات نيست. آيا مرا از مرگ ميترساني؟ تيرت به خطا رفته است و گمانت تباه است. من كسي نيستم كه از مرگ بهراسم…
امام حسين(ع) با بنيان گذاشتن چنين مكتبي اسلام را زنده كرد، اين مكتب برخاسته از مكتب تربيتي پيامبر اكرم(ص) و امير مؤمنان(ع) بود، مكتبي كه به انحراف و اضمحلال رفته بود و حسين(ع) روي آن را به تمامه برپا كرد و پرچمي برافراشت كه هميشة تاريخ در اهتزاز باشد. گويا سخن مشهور پيامبر اكرم(ص) بيانگر همين حقيقت بود، كه فرموده است:
«حسين مني و انا من حسين»[4]
حسين از من است و من از حسينم.
اين بدان معني است كه او و حسين(ع) از نظر وجوب محبت و حرمت شخص واحدند، زيرا محبت حسين، محبت رسول خدا و محبت رسول خدا، محبت خداست. اين يگانگي و اين سخن كه «من از حسينم»،مؤيد بقاي دين و آيين رسولالله به وسيله حسين(ع) و احياء و ماندگاري آن مكتب بوسيله اوست. زيرا اگر كربلا وعاشورا برپا نميشد و مكتب حسيني شكل نميگرفت، چنان اسلام وارونه ميگرديد كه هيچ از آن نميماند. امام خميني(ره) در اين باره فرموده است:
«در صدر اسلام پس از رحلت پيغمبر ختمي مرتبت پايهگذار عدالت و آزادي، ميرفت كه با كجرويهاي بنياميه، اسلام در حلقوم ستمكاران فرود رود و عدالت در زير پاي تبهكاران نابود شود كه سيدالشهدا عليهالسلام نهضت عظيم عاشورا را برپا نمود و با فداكاري و خون خود و عزيزان خود، اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بنياميه را محكوم و پايههاي آن را فرو ريخت.»[5]
پس از پيامبر اكرم(ص) در پي تحولاتي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي دگرگونيهاي اساسي شكل گرفت و اين دگرگونيها در حكومت معاويه به نقطة اوج خود رسيد: بيعت اجباري، برهم خوردن مساوات اجتماعي و شكلگيري نظام طبقاتي، منسوخ شدن عدالت، حاكم شدن جاهليت در لباس اسلام، تبديل بيتالمال مسلمانان به خزانة شخصي زمامداران، شكنجه و آزار و…
اين گونه بود كه حسين(ع) به پا خاست و با خون خود اين ننگها را از دامن اسلام و مسلماني شست؛ و مكتب حسيني را بنيان گذاشت؛ تا اين مكتب و آفرينندة آن هماره در تاريخ و تاريخ انديشهها و قلوب ماندگار و جاويد بماند.
در اين مقاله اهتمام بر اين است كه با توجه به عظمت شخصيت امام حسين(ع) و انديشة فرامند او در گسترة زمان و تاريخ، مهمترين اصول و عواملي كه با وجود شخصيتهاي زياد علمي، سياسي، مذهبي و… در طول تاريخ حيات بشري، موجب ماندگاري اين شخصيت برجسته در تاريخ انديشهها و قلوب انسانهاي آزاديخواه و حريتطلب و عدالت جو شده است، مورد بررس و مطالعه قرار گيرد. در مطالعه موضوع از روش كتابخانهاي و تحليل محتوي استفاده ميگردد.
تعريف واژگان:
الف) اصول: در لغت به معاني: ريشهها، بيخها، پايهها، بنيادها و قواعد و قوانين آمده است.[6]
در اصطلاح به پايهها و ريشههاي يك چيز گفته ميشود كه: موجب قوام و حفظ موجوديت و تداوم بقاي آن چيز است. به عبارت ديگر، اركاني كه عامل پيوستگي و پايداري امري باشد، به آن اصول گفته ميشود.
ب) ماندگاري: در اينجا به هر امري كه بواسطة كيفيت وجود و عمل و ميزان اثرگذاري و اثربخشي آن همواره در يادها و خاطرهها و انديشهها زنده و تداوم داشته باشد.
ج) انديشه: انديشه در لغت به معناي فكر، گمان و ترس و بيم است.
در اصطلاح مجموعة تراوش فكري و ذهني انسان كه بر اثر تفكر و تعقل دربارة خود و جهان و محيط پيرامون و خدا حاصل ميگردد.
د) امام حسين(ع): پيشواي سوم شيعيان داراي كمالات عاليه انساني و الهي و صاحب نهضتي كه بعلت متمايز بودن علت و انگيزه وشيوه و هدف نهضتش از ساير نهضتها و جنبشهاي آزدايخواهانه، همواره مورد توجه انديشمندان و نهضتهاي آزاديبخش بوده است.
اهداف:
از جمله اهداف مقاله بررسي و شناخت علل و عوامل جاودانگي انديشه امام حسين(ع) در افكارو انديشهها و ديگر صفاتي كه موجب پيوند و قرابت مسلمانان و انسانهاي عدالتخواه و آزاديخواه با آن شخصيت آسماني بوده است، ميباشد.
سؤال اساسي:
چه عواملي باعث ماندگاري انديشة امام حسين(ع) در طول تاريخ در ميان افكار و انديشههاي انسانهاي آزادانديش بوده است؟
روش مورد مطالعه:
در تدوين و نگارش مقاله، از ميان روشهاي تحقيق، از روش كتابخانهاي و تحليل محتوي استفاده ميگردد؛ كه در اين روش ضمن مراجعه به منابع معتبر تاريخي و علمي، موضوع مورد تحليل و تدقيق قرار ميگيرد.
در اين مطالعه جاودانگي انديشة امام حسين(ع) به عنوان متغير وابسته و اصول وعواملي كه موجب ماندگاري اين انديشة تابناك گشته است به عنوان متغيرهاي مستقل درنظر گرفته شده است.
علل و عوامل ماندگاري و جاودانگي انديشة امام حسين(ع):
در اين بخش به مهمترين اصول و عواملي كه در ماندگاري انديشة حضرت امام حسين(ع) در جريان تاريخ اثرمند بودهاند با استناد به شواهد تاريخي اشاره ميگردد:
1- اصل خداترسي و ترسناپذيري از غيرخدا:
اگر عظمت الهي در دل آدمي جلوه كند، انسان به معرفتي ميرسد كه به صورت خداترسي و ترسناپذيري از غيرخدا جلوه ميكند، از اين رو جز در برابر خدا سر تسليم فرود نميآيد و در ناملايمات و ملايمات، و در سختيها و راحتيها استوار و شكرگزار خواهد بود. در مكتب امام حسين(ع) بالاترين معرفت دريافت عظمت حق و خداترسي است. چنانكه امام حسين(ع) از پدرش روايت كرده است:
«حسبك من العلم ان تخشي الله».[7]
از دانش تو را همان بس كه از عظمت خدا بترسي.
سر خم كردن در برابر غيرخدا و تندادن به پستيها از آنجاست كه: عظمت الهي ادراك نشده است و اگر آدمي بپذيرد كه همه چيز از اوست و جز او هيچ قدرتي وجود ندارد، ديگر تسليم امر باطلي نميشود.
امام حسين(ع) خود برترين نمونة اين منطق است. چنانكه وقتي حربن يزيد رياحي راه وي را به سوي كوفه سد كرد و او را از كشتهشدن بيم داد، شأن خود را اين گونه بيان فرمود:
ليس شذني شأن من يخاف الموت ما اهون الموت علي سبيل نيل العز و احياء الحق.
يعني شأن من شأن كس نيست كه از مرگ بهراسد. چقدر مرگ در راه رسيدن به عزت و احياي حق سبك و راحت است.
مواضع امام حسين(ع) در قيام شكوهمندش گوياي اين حقيقت است. چنانكه وقتي عبدالله بن جعفر پسر عموي حضرت، وي را از حركت به سوي عراق نهي نموده و از ايشان ميخواهند كه از اين سفر منصرف گردند و امان نامهاي را براي وي ارسال ميدارند، لكن امام در جواب نامه و امان نامة پسر عمو، چنين پاسخ مي دهند، كه اين گواه روشن و صادق بر منطق خداترسي و ترسناپذيري از غيرخداست:
«اما بعد فانه لم يشاقق الله و رسوله من دعا الي الله وعمل صالحا و قال انني من المسلمين و قد دعوت الي الامان و البر والصله، فخير الامان، أمان الله…»[8]
«اما بعد، آن كه به سوي خداي عزوجل دعوت نمايد عمل صالح انجام دهد و گويد من از تسليم شدگانم، با خدا و رسولش مخالفت نكرده است و اينكه به من وعدة امان و نيكي و پاداش دادهاي، پس بدان كه بهترين امان، امان خداست و آن كه در دنيا از خدا نميترسد هرگز در قيامت امان نيابد، از خداوند ميخواهم ترسي از خود در دنيا عنايت فرمايد كه موجب امان ما در روز قيامت گردد…»
بنابراين چون خداترسي در وجود آدمي جاي گيرد، ترس از غيرخدا بيمعنا ميشود و خداترسي حريمي است كه حافظ حرمت آدمي و موجب استقامت و شكستناپذيري در انسان ميگردد، راه كمال به سوي حق، با خداترسي و ترسناپذيري هموار ميشود و حسين(ع) اين راه را چنان تصوير نموده است كه هركس بتواند ببيند و هر عدالتخواه و آزادهاي آن را سير كند.
2- اصل حق محوري و حقطلبي:
مكتب امام حسين(ع) مكتبي است بر محور حق. و حق را ميزان و معيار همه چيز نگريستن است. چنانچه ميفرمايد:
«لايكمل العقل الا باتباع الحق»[9]
عقل به كمال نميرسد، مگر به پيروي از حق.
اينگونه بود كه حسين(ع) بر سر مردماني كه سر در زندگي حقير خود فرو ميبرند و خود را نظارهگران بيطرف مبارزة حق و باطل ميانگارد، فرياد ميزند كه:
«الا ترون ان الحق لايعمل به، و ان الباطل لايتناهي عنه»[10]
آيا نميبينيد كه به حق عمل نميشود و از باطل دوري نميشود؟
و در نامهاي كه براي شيعيان خود در بصره مينويسد، قيام خود را قيام حق محورانه و حقطلبانه اعلام مينمايد. و در آغاز نامه چنين ميفرمايد:
«فاني ادعوكم الي احياء معالم الحق و اماته البدع»[11]
همانا من شما را به زندهكردن آثار و نشانههاي حق و نابودكردن بدعتها فرا ميخوانم.
اينها همه آزمودههاي والايي از مكتب حسيني است تا انسانها پيوسته بر حق گام زنند و حقوق خود را بشناسند و از حق دفاع نمايند و حقطلبي را در زندگي خود حاكم كنند.
3- اصل حريّت و آزادگي:
انسان تا به آزادمنشي نائل نگردد و از اسارت ناداني و گمراهي آزاد نشود و مادام كه در اسارت وابستگيهاي دنيايي و دلبستگيهاي نفساني است، به هيچ كمال دست نمييابد؛ و نميتواند به سوي مقصد والايي كه براي آن آفريده شده است سير نمايد. امام حسين(ع) با نهضت و شهادت خود راه آزادگي را بر همگان گشود، چنانكه در زيارت اربعين حضرت حسين(ع) منقول از امام صادق(ع) آمده است:
«وبذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهاله، و حيره الضلاله»[12]
او جان خود را در راه تو داد تا بندگانت را از جهالت و سرگرداني در گمراهي برهاند.
قصد جانان كرد و جان بر باد داد رسم آزادي به مردان ياد داد[13]
از جمله متربيان در مكتب حريت و آزادگي امام حسين(ع)، حربن يزيد رياحي همان كسي كه راه را بر حسين(ع) بسته بود و در مقابل او ايستاده بود، اما اينكه متأثر از حريت و آزادگي صاحب مكتب خواهان بازگشت به حق ميگردد و در اين راه نيز جان خود را تقديم دوست مينمايد.
و وقتي حر به شهادت ميرسد، امام حسين(ع) دربارهاش ميفرمايد:
«انت الحركما سمتك امك حراً فيالدنيا والاخره»[14]
همچنان كه مادرت تو را حرّ ناميد، تو واقعاً در دنيا و آخرت حرّ هستي.
4- اصل پارسايي و وارستگي:
امام حسين(ع) در خطبهاي والا، در صبح روز عاشورا، دربارة دنيا با همة زيبائيهاي ظاهريش چنين ميفرمايد:
«الحمدالله الذي خلقالدنيا، فجعلها دار فنائ و زوال، متصرفه باهلها حالا بعد حال، فالمغرور من غرته، والشقي من فتنه، فلا تغرنكم هذه الدنيا، فانها تقطع رجاء من ركن اليها، و تخيب طمع من طمع فيها».[15]
سپاس خدايي را سزاست كه دنيا را آفريد و آنرا را خانة نابودي و ناپايداري قرار داد، همان دنيايي كه اهل خويش را پيوسته دگرگون ميسازد، پس فريب خورده كسي است كه: فريب دنيا را خورد و بدبخت كسي است كه مفتون آن شود. بنابراين دنيا فريبتان ندهد، كه هر كه بدو تكيه كند نااميدش سازد و هر كه در او طمع بندد مأيوسش نمايد.
در شب هشتم يا نهم محرم امام حسين(ع) در ملاقاتي با عمربن سعد او را به نجات از دام دنيا و پيوستن به خود فرا خواند، ليكن عمربن سعد، به علت دلبستگي به دنيا و تعلقات آن، دست از قدرتطلبي نكشيد و نخواست از دام دنيا نجات يافته و با پارسايي و وارستگي به حقيقت خويش رو كند. لذا به دعوت امام حسين(ع) پشت كرد و آن را نپذيرفت و درنتيجه عاقبت و فرجامسوئي را براي خود رقم زد، بندگي دنيا آدمي را به پستي و تباهي ميكشاند و او را به ستمگري و يا ستمپذيري واميدارد.
اين منطق برخاسته از حقيقت پارسامنشي اوست كه با معرفت بر عاقبت دنياپرستي پس از ورود به كربلا در ضمن سخني ميفرمايد:
«مردم بندگان دنيايند و دين سر زبانشان است، پشتيبانيشان از دين تا آنجاست كه زندگيشان در رفاه است، و هرگاه به آزمايش گرفته شوند دينداران ]واقعي[اند كند»[16]
لذا تا وارستگي و پارسايي نسبت به دنياي نكوهيده حاصل نگردد انسان صاحب عزت و قوت و عظمت نميگردد كه اين صفت در تمامي مراحل زندگي امام حسين(ع)، بويژه در دوران نهضت و قيامش برجستهتر و كاملاً نمايان و درخشانتر است.
5- اصل عدالتخواهي و ظلمستيزي:
فطرت بيدار آدمي عدالتخواه و ظلم ستيز است و انسان زنده نميتواند نسبت به بيعدالتي و ستمگري سكوت كند و دم برنياورد. از اين روست كه فرياد عدالتخواهي و ظلم ستيزي حسين(ع) پيوسته شنيده ميشود:
«الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لايتناهي عنه؟»[17]
آيا نميبينيد كه به حق عمل نميشود و از باطل دوري نميشود.
عدالتخواهي و ظلمستيزي از برجستهترين وجوه مكتب حسين(ع) است، چنانكه حسين(ع) از ابتداي نهضت خويش تا گاه شهادت آن را مطرح مينمود و بدان دعوت ميكرد.
6- اصل حفظ حدود الهي و مرزباني:
مشي و منش امام حسين(ع) در جريان نهضت و در سختترين اوضاع و احوال گوياي اين حقيقت است كه حفظ حدود و حريمهاي الهي و مرزباني براي او از هر چيز مهمتر بوده است و اساساً حسين(ع) براي اين به پا خاست كه حدود الهي زيرپا گذاشته شده بود و حرمت مردمان دريده شده بود و حقوق انسانها پايمال گشته بود. چنانكه خود فرمود:
«الا و ان هولاء و قدلزموا طاعه الشيطان و تركوا الرحمان، واظهر والفساد و عطلوا الحدود واستأثروا بالفيء. واحلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق من غير»[18]
مردم! آگاه باشيد كه اينان ] امويان[ پيروي از شيطان را بر خود واجب نموده و اطاعت خدا را ترك كردهاند و فساد را ترويج نموده و حدود الهي را تعطيل كردهاند، و اموال عمومي را به خود اختصاص دادهاند و حرام خدا را حلال نموده و حلال را حرام ساختهاند، و من شايستهترين كسي هستم كه اين وضع را تغيير دهم.
همچنين آن حضرت در نخستين خطبه خود در سرزمين كربلا، مردم را بدين امر توجه داد كه نسبت به پايمال شدن حقوق و برپاشدن باطل و لگدمال شدن حرمتهاي انساني و شكستهشدن مرزهاي اخلاقي و بيارزش كردن دينداري چشم بگشايند؛ و نسبت به اين دگرگونيها بيتفاوت و متساهل نگردند؛ و از خود غيرت نشان داده و در برابر اوضاع پيشآمده ايستادگي نمايند.
لذا تأكيد در مكتب حسين بر اين است كه انسانها مرزبان شوند و حريمها را پاس بدارند و با حفظ حدود سير نمايند. زيرا نقض و حريم انساني و حدود الهي ميتواند منشأ همه پستيها و تباهيها گردد.
7- اصل بينايي و بيداردلي:
زندگي ودينداري در مكتب حسين(ع) بر پاية بينايي و بيداردلي است و حسن(ع) پيوسته بر اين امر تأكيد كرده و تلاش نموده تا پيروانش به روشنبيني دست يابند و براساس بينايي عمل كنند. آن حضرت در دعايي والا چنين فرموده است:
]اللهم[ اجعل علي البصيره مدرجتي، و علي الهدايه محجتي، و علي الرشاد مسلكي، حتي تنيلني و تنيل بي امنيتي، و تحل بي علي ما به اردتني و له خلقتني و اليه آويتني»[19]
خدايا حركتم را براساس بينايي و راهم را با هدايت و روش و طريقهام را قرين رشد و تعالي قرار ده تا مرا به مقصد نائل گرداني. و ديگران را بوسيلة من به مقصد برساني و مرا در آنچه تو خواهان آني و به جهت آن مرا آفريدهاي و بدان سوي پناه دادهاي، وارد نمايي.
بنابراين مكتب حسين مكتبي است براي گشودن ديدهها ودلها و سير به سوي بينايي و بيداردلي و تربيت انسانهاي رباني و همه چيز آن در اين جهت است به بيان حسين(ع): «درايه العلم لقاح المعرفه»[20]
علم براي باروري معرفت است.
8- اصل حميّت و سازشناپذيري:
بايد امام حسين(ع) را نمونة اعلاي حميّت و سازشناپذيري در دفاع از حق و تنندادن به خواري و زبوني و سرباززدن از ننگ وعار دانست در تأييد اين سخن به سخن ابنابيالحديد معتزلي اشاره ميگردد كه در اينباره مينويسد:
«سيداهل الاباء الذي علم الناس الحميه و الموت تحت ظلال السيوف اختيار اله علي الدنيه، ابو عبدالله الحسين بن عليبن ابيطالب عليهماالسلام عرض عليه الامان و اصحابه، فأنف من الذل…»[21]
سرور كساني كه زير بار خواري نرفتهاند، كسي كه به مردم و مردانگي و غيرت و مرگ زير سايههاي شمشير را آموخته و چنين مرگي را بر خوار و زبوني ترجيح داده است، ابوعبدالله الحسين(ع) است كه به او و يارانش امان داده شد، اما از آنجا كه نميخواست تن به زبوني دهد و نيز بيم آن داشت كه ابن زياد اگر هم او را نكشد، به نوعي خوار و ذليلش سازد، مرگ را بر چنين زندگي ترجيح داد.
نمود عالي اين حميّت و سازشناپذيري در روز عاشورا بارزتر است. زمانيكه سپاه يزيديان، حسينيان را محاصره كرده بودند حسين(ع) در برابر صفوف دشمن خطبهاي حماسي ايراد كرد و پرچم حميّت و سازشناپذيري را در بلندترين قلة انسانيت به اهتزاز درآورد تا از آن پس براي همگان مشهود بماند تا بدو تأسي كنند:
«الا وان الدعي ابن الدعي قدركزبين اثنين، بين السله والذله و هيهات منالذله…»[22]
«آگاه باشيد كه اين فرومايه (ابن زياد)، فرزند فرومايه،مرا ميان دوراهي شمشير و خواري قرار داده است و هيهات كه ما تن به خواري دهيم… و دامنهاي پاك مادران و انسانهاي پاكدامن و جاهاي باغيرت و نفوس باشرفات روا نميدارند كه با فرمانبرداري از فرومايگان را بر قتلگاه رادمردان مقدم بداريم…»
و ايشان در برابر بيعت خواهي يزيد ميفرمايد:
مثلي لايبايع لمثله
همچو مني با چون او (يزيد) بيعت نميكند.
اين منطق گوياي اين است كه اگر حسين(ع) در برابر مسخ دين و پايمالي حقوق مردم سازش ميكرد و سكوت پيشه مينمود از بهترين جايگاه اجتماعي و سياسي بهرهمند ميشد ولي او به هيچ قيمتي حاضر نشد در برابر جنايات و ظلم يزيديان كوتاه آمده و سكوت اختيار نمايد و دست از رسالت الهي خود بردارد بر اين اساس است كه بايد تمام صحنههاي زندگي حسين (ع) را آموزشگاه حميّت در راه حق و حقيقت دانست.
قسم دوم) علم عادى
پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم به نصّ قرآن كريم و همچنين امام عليه السلام (از عترت پاك او) بشرى است همانند ساير افراد بشر و اعمالى كه در مسير زندگى انجام مىدهد مانند اعمال ساير افراد بشر در مجراى اختيار و بر اساس علم عادى قرار دارد. امام عليه السلام نيز مانند ديگران خير و شرّ و نفع و ضرر كارها را از روى علم عادى تشخيص داده و آنچه را شايسته اقدام مىبيند اراده كرده، در انجام آن به تلاش و كوشش مىپردازد. در جايى كه علل و عوامل و اوضاع و احوال خارجى موافق مىباشد، به هدف اصابت مىكند و در جايى كه اسباب و شرايط مساعدت نكنند، از پيش نمىرود. (و اينكه امام عليه السلام به اذن خدا به جزئيات همه حوادث چنان كه شده و خواهد شد واقف است، تأثيرى در اين اعمال اختياريه وى ندارد، چنان كه گذشت.)
امام عليه السلام مانند ساير افراد انسانى، بنده خدا و به تكاليف و مقررات دينى مكلّف و موظّف مىباشد و طبق سرپرستى و پيشوايى كه از جانب خدا دارد با موازين عادى انسانى بايد انجام دهد و آخرين تلاش و كوشش را در احياى كلمه حق و سر پا نگهداشتن دين و آيين بنمايد.
9- اصل شجاعت و دليري:
حماسة حسيني حماسهاي برخاسته از پايگاه شجاعت انساني است. زندگي حسين(ع) در تمام مراحل لبريز از صحنههاي بروز شجاعت در جلوههاي مختلف آن است. ادامة صلح حسن(ع) و ايستادن در برابر معاويه پس از شهادت رساندن حجربن عدي و يارانش و افشاكردن ماهيت امويان در آن دوران سخت دهشتناك از نمونههاي والاي شجاعت حسيني است.
در روز عاشورا پس از آنكه همه ياران حسين(ع) به شهادت رسدند و كسي براي ياري او باقي نماند و آن همه مصيبت استوارترين انسانها را ميشكست و همه چيز در اطراف او موجب ضعف قلب وانكسار روح و تزلزل در اراده بود، اما اينها هيچ تأثيري در شجاعت و دليري حسين(ع) نكرده بود.
ابومخنف از قول عبدالله بن عمار در اين باره ميگويد:
به خدا سوگند هرگز شكست خورده و مغلوبي را نديدهام كه فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشند و او چنان استوار و بدون ترس و با آرامش خاطر و با جرأت و باشهامت باشد.[23]
10- اصل پرواپيشگي و خودنگهداري:
زندگي انسان به معناي دقيق كلمه، يعني دورنگهداشتن خود از مناسبات و روابط حيواني، و پرواداشتن از زشتي و پليدي و پايبندي به مناسبات و روابط عقلاني و ديني كه اين مهم، جز با تربيت نيروي دروني وحالتي معنوي و روحاني حاصل نميشود. بر اين مبنا امام حسين(ع) پيروان خود را بر رعايت تقوي دعوت و بر آن تاكيد مينمايد و ميفرمايد:
«اوصيكم بتقوي الله، فان الله قدضمن لمن اتقاه ان يحوله عما يكره الي ما يحب و يرزقه من حيث لايحتسب…».[24]
«شما را به تقواي الهي سفارش ميكنم زيرا خداوند ضمانت داده است كسي را كه تقواي الهي پيشه كند، از آنچه ناخوش باشدش به آنچه او را خوش ايد انتقال دهد و از جايي كه حسابش را نميكند به او روزي رساند…».
11- اصل كرامتمندي و عزتمندي:
مكتب حسين، مكتب كرامتمندي و عزتمندي است و حسين(ع) مظهر كامل كرامت انساني و عزت ايماني است. از اهداف مهم تربيت اين است كه انسان به گونهاي تربيت شود كه اعتلاي روحي بيابد و خود را از پستي و فرمايگي به دور دارد و حرمت و شرافت و شخصيت براي خود قائل شود و بزرگواري خود رادر همه حال حفظ نمايد و نيز به گونهاي تربيت شود كه در برابر حوادث شكستناپذير گردد و به صلابت و محكمي و استواري دست يابد. چنين انساني است كه هرگز به پستي و خواري، فرومايگي و زبوني تن نميدهد و در برابر سختترين سختيها و بزرگترين مصيبتها پايدار ميماند. چنانكه حسين(ع) اين گونه بود، انساني كه به هيچ وجه به خواري و زبوني تن نسپرد و دارايياش برباد رفت، فرزندان و يارانش كشته شدند، خاندانش به اسارت درآمد، بدنش با شمشير قطعهقطعه شد، اما روحش استوار و محكم ماند. چنين سربلندي و عزتي، از آن خداوند است كه به دوستدارانش ميبخشد و آنان را ارجمند و شكستناپذير ميسازد خداي عزيز خود فرموده است:
«ولله العزه و لرسوله و للمؤمنين»[25]
و عزت از آن خداو از آن پيامبر او و از آن مؤمنان است.
حسين(ع) بر حفظ كرامت مردمان بسيار تأكيد ميكرد و ميآموخت كه كرامت آدميان نبايد شكسته شود و راه حقارت بر آنان گشوده گردد. امام حسين(ع) وقتي از او مالي درخواست ميشد ضمن اجابت و اعطاي مال، تلويحاً به فرد ياداور ميشوند كه اگر آبرويت را نگهداري آن نفس بهتر است و به او ارائه طريق مينمودند تا با حفظ عزت و آبرو با زحمت خود نيازش را مرتفع نمايد. لذا مردم را دعوت به مكارم اخلاقي مينمايد و در خطبهاي ميفرمايد:
«ايها الناس نافسوا فيالمكارم»[26]
اي مردم در مكارم اخلاق بر يكديگر پيشي گيريد.
و يا امام حسين در برابر فشارهاي حكومت يزيد و يا تصميمات او، فرياد ميزند:
«لا أعطي الدنيه من نفسي ابداً»[27]
هرگز تن به پستي نخواهم داد.
«لاوالله لا اعطيهم بيدي اعطائ الذليل، ولااقر اقرار العبيد»[28]
نه، به خدا سوگند كه نه مانند ذليلان تسليم ميشوم، و نه مانند بردگان گردن مينهم.
بنابراين منطق و سلوك حسيني(ع) پرچمي است برافراشته بر قلة كرامتمندي و عزتمندي تا هميشه در اهتزاز باشد و همگان آن را ببينند و بدان تأسي كنند.
12- اصل پايبندي به عهد و پيمان و وفاداري:
علي(ع) مي فرمايد:
«أصل الدين أداء الامانه، والوفاء بالعهود»[29]
بنياد دينداري، امانت را به جاي آوردن و پايبندي به عهد و پيمان است.
سلوك حسين(ع) در تمام احوال مبتني بر پايبندي به عهد و پيمان و وفاداري و امانتداري بود؛ حتي بر پيمان برادر با معاويه و صلحنامة منعقد شده، پايدارماند و خلاف عهد و پيمان نكرد.
وفاداري در مكتب حسيني از درخشانترين ويژگيهاست، چنانكه ياران حسين(ع) در شب عاشورا عليرغم اينكه اجازه داد بروند اما آنان سخن از پايبندي به عهد و پيمان و وفاداري به ميان آوردند و تا آخر نيز به عهد و پيمان پاي فشردند و معتقد بودند پايبندي به مكتب حسيني، پايبندي به زيباترين اصول زندگي است.
13- اصل تنسّك و عبادتپيشگي:
نيايش حسين(ع) در عرفان و عرضة بندگي در دعاي عرفه، براساس معرفتي كامل به حق نشان ميدهد كه جايگاه عبادت پيشگي در مكتب حسين (ع) چگونه جايگاهي است. روايت شده است كه در پسين روز عرفه در سرزمين عرفات حسين(ع) از خيمه خود بيرون آمد و با گروهي از خاندان و شيعيان خود در نهايت تذلل و خشوع در جانب چپ كوه ايستادند و روي به سوي كعبه گردانيدند و دستها را برابر ديدگان برداشتند و مانند مسكيني كه طعام طلبد، نيايش كردند و عبارات آن حضرت در دعاي عرفهاش، خود مدرسهاي است براي آموزش نيايش و پرستش.
حسين(ع) بندهاي تمام عيار بود و به عبادت پيشگي عشق ميورزيد چنانكه روايت شده است كه بيست و پنج بار پاي پياده براي مراسم حج ازمدينه به مكه رفت و در شبانهروز بسيار نماز ميگزارد و بسيار مناجات ميكرد و ميفرمود:
«البكاء من خشيه الله نجاه من النار»[30]
گريه از خشيت خدا ماية نجات از آتش است.
تنسك و عبادتپيشگي چنان با جان حسين(ع) آميخته بود كه وجود او مظهر بندگي خدا بود و او دلبستة نمازگزاردن و قرآن خواندن بود. در كربلا چون حسين و يارانش در محاصرة كامل قرار گرفتند و دشمن آماده حمله بود، حسين(ع) بوسيله عباس(ع) از انان خواست تا جنگ را به روز بعد موكول كنند و آن شب را فروگذارند تا او و يارانش آن شب را به نماز و نيايش و طلب آمرزش سپري سازند.
آخرين جلوه راز و نياز و نيايش و نماز حسين(ع) در ظهر عاشورا و در گرماگرم پيكار بود كه آن حضرت به نماز ايستاد.
14- اصل تواضع و فروتني:
سلوك و رفتار حسين(ع) سرشار از جلوههاي زيباي تواضع و فروتني است تا دوستداران او به راه و رسمش تأسي نمايند. روايت شده است كه روزي حسين(ع) بر گروهي از مستمندان گذشت كه سفرهاي حقيرانه برپا كرده بودند و از تكههاي نان كه در آن گردآورده بودند ميخوردند. چون حسن(ع) را ديدند او را به همنشيني و همسفرهشدن دعوت كردند. پس آن حضرت درودشان گفت و در كنارشان نشست و با آنان همغذا شد و فرمود:
ان الله لايحب المتكبرين
همانا خداوند گردنفرازان را دوست ندارد.
آنگاه به آنان فرمود آيا شما نيز دعوت مرا ميپذيريد؟ گفتند آري، اي فرزند رسول خدا و پس برخاستند و همراه آن حضرت به منزل او رفتند و حسين(ع) از همسرش رباب خواست تا آنچه در خانه دارند براي آن ميهمانان فراهم نمايد.[31]
15- اصل نفي خودكامگي و خودكامگليپذيري:
قيام حسين(ع) قيامي بود بر ضد خودكامگيپذيري، روند قيام حسين(ع) از زماني كه وليدبن عتبه بن ابيسفيان، والي مدينه به فرمان يزيد از آن حضرت بيعت خواست تا زماني كه حسين(ع) درروز عاشورا يكه و تنها ماند و به استقبال شهادت شتافت، روندي بود بر ضد انواع خودكامگي. حسين(ع) در همان آغاز نهضت خويش با نفي بيعت با يزيد به همگان آموخت كه نبايد تن به خودكامگي سپرد و سر در برابر استبداد فرود آورد. از اين رو فرمود:
مثلي لايبايع لمثله
همچون مني با چون او بيعت نميكند.
آخرين سخنان حسين(ع) در روز عاشورا را نيز بيانگر مبارزه سخت او با خودكامگي بود كه خطاب به ابن زياد فرمود:
آگاه باشيد كه اين فرمايه، فرزند فرومايه، مرا ميان دوراهي شمشير و خودخواهي قرار داده است و هيهات كه ما تن به خواري دهيم.
لذا حسين(ع) با قامتي به بلنداي تاريخ در برابر اين خودكامگي ايستاد و براي هميشه تكليف را روشن كرد كه در اسلام هيچ جايي براي خودكامگي و خودكامگيپذيري نيست.
16- اصل غيرت ديني:
غيرت ديني تلاش در نگاهباني دين از آفت، و حميّت در حفظ آن از بدعت و كوشش در ترويج آن است.[32]
از مهمترين علل قيام حسين(ع) اين بود كه دين مورد تعرض قرار گرفته بود و امويان تلاش ميكردند كه دين را بتمامه از محتوي تهي كنند و جز پوستي از آن باقي نگذارند و به نام دين مردمان را به بندگي خود گيرند و تحت لواي دين به حقوق و حيثيت و شرافت مردمان تعدي نمايند و داراييهاي ايشان را به غارت برند و دست به دست بگردانند. چنانكه علي(ع) در اين باره ميفرمايد:
«اي مردم به زودي بر شما روزگاري خواهد آمد كه اسلام را از حقيقت آن خالي نمايند، همچون ظرفي واژگونش كنند و آن را از آنچه درون دارد تهيسازند»[33]
قيام حسين(ع) بر ضد چنين مناسبات و روابط و اين گونه دين را به تباهي كشاندن بود. او خود پس از ورود به مكه در نامهاي به مردم بصره اين امر را به صراحت اعلام نمود:
«من شما را به كتاب خدا و سنت پيامبر(ص) دعوت ميكنم كه سنت را ميراندهاند و بدعت را زنده كردهاند».[34]
بنابراين قيام حسين(ع) قيامي بود براساس غيرت ديني، بر ضد تحريف اسلام و بر ضد برپاكردن مناسبات خودكامانه و مستبدانه به نام دين.
زيباترين جلوة غيرت ديني، در مكتب حسين(ع)، وجود مبارك حضرت عباس(ع) است كه چون دست راستش را ناجوانمردانه قطع كردند شمشير به دست چپ گرفت و با تمام وجودش از دين حمايت نمود.
17- اصل ازخودگذشتيگي و فداكاري:
انسان تا از خود نگذرد و به فراتر از خويش نرود، و حق را و انسانيت و ارزشهاي والاي دين و مردم را بر خود مقدم ندارد، به امر مقدس ونيكوييهاي حقيقي واصل نميشود. بدين خاطر است كه حسين(ع) در راه آرمان مقدس همه چيزش را فدا نمود تا حقيقت زنده بماند و عدالت رخ نمايد و مردم باعزت زندگي كنند. اما حسين(ع) زماني كه تصميم گرفت از مكه به سوي عراق حركت كند پيش ازحركت خطبهاي درميان خاندان و جمعي از شيعيان و ياران خود ايراد كرد و در آن خطبه اين راه را بر آنان گشود و فرمود:
«اكنون هر يك از شما كه آماده است در راهمان از خون خويش بگذرد و جان خود را در راه لقاي خدا نثار كند، پس با ما همسفر شود.»[35]
اين دعوتي است فراتاريخي و فراجغرافيايي تا هر كس كه ميخواهد با حسين(ع) همسفر شود و تا قلة انسانيت پيش رود، بداند كه بايد اهل فداكاري در راه خدا و دين او وجامعه انساني باشد.
انتيجهگيري:
آنچه بواسطه ضيق مجال در اين مختصر مقال بيان گشت برايند سخن و كلام در علت ماندگاري انديشههاي بزرگ اين بود كه مردان بزرگ، بزرگ مرداني هستند كه بزندگاني شخصي خود اهميت نداده بلكه گسترة مشي و منش آنان فراتر از يك زندگي شخصي بوده كه هدف عالي آنان ترقي و اعتلاي قوم و ملت و جلوگيري از سقوط و اضمحلال آن ميباشد. در اين راه فداكاري و كوشش لازم را تا حد توانايي خود بعمل ميآورند. به همين دليل نام آنان پس از مرگشان زبانزد خاص و عام گشته و اهميت بزرگيشان به نسبت بزرگي خدمات و ميزان اثربخشيشان درحيات انسانها جلوه ميكند.
در ميان مردان نامي تاريخ به اذعان و عقول منصف، تنها كسي كه شهرتش گوي سبقت را از همگان برده و فداكاري و رسالت وظيفهمندي و فداكاري بينظيرش عقول انساني را حيران و مبهوت ساخته است هميشه قهرمان تاريخ حسينبن علي(ع) مي باشد. كه تمام مردم دنيا در عظمت روح و علو او سرتسليم و خضوع فرود آوردهاند زيرا كارهايي كه اين وجود مقدس بويژه در آخرين ماههاي زندگي خود انجام داده است چنان بزرگ و بينظير و خارقالعاده است كه چشم روزگار مانند آن را تاكنون نديده و تا ابد نيز نخواهد ديد.
باز به شواهد تاريخ مهمترين حوادث جهان پس از گذشت اندك زماني كهنه ميگردد و نام بزرگترين قهرمانان و نامآوران دنيا پس از چندي در بوته فراموشي مانده و چنانچه گاهي هم بر زبان آورده شود چندان تأثيري در دلها نميكند پس چه سري است كه نام زيباي حسين(ع) پس از گذشت قرنها بر سر زبانها بوده و ذكر مصائب، جوانمردي و فداكاري او دلهاي هر خواننده و هر شنوندهاي را در طپش ميافكند. اگر تحقيق و بررسي گردد معلوم خواهد گرديدكه جانبازي اين قهرمان اسلام با اعمال ساير مردان تاريخ قابل قياس نيست، زيرا شهرت و بزرگي او از اين نظر است كه بقاي دين اسلام مديون فداكاري و جانبازي اوست و اين نوع فداكاري و از خودگذشتگي و استقبال مصائب غيرقابل تحمل و از لحاظ حوادث تاريخ كاملاً بيسابقه است.
نتيجة اين سخن اينكه نام و انديشهاي در دلها و زمانة تاريخ ماندگار وجاويد است كه اولاً به جاويددار وجود و انديشه، مؤمن و اعتقاد كامل و راسخ داشته باشد بدين معني كه اگر آن خداي عزيز ابدي و ازلي نخواهد هيچ نام و وجودي عزيز و ازلي و ابدي نخواد بود ثانياً فهم اين معنا كه تنها خداوند عزيز و صاحب عزت است و اوست كه به بندهاش به ميزان تقرب و معرفتش عزت و كرامت ميبخشد و هر آنكس را او عزت و كرامت بخشد نتيجهاش ماندگاري و جاودانگي است. ثالثاً لازمة عزتمندي سختكوشي، از خودگذشتگي، ايثا و جانبازي در راه حق و اعتلاي ديني و احساس وظيفه و تكليفمندي در برابر حيات انسانها و بشريت است كه اين مستلزم امر به معروف و نهي ازمنكر و مبارزه و جهاد با ناقصين و غاصبين و متعديان بر حقوق انسانها و حدود الهي است.
رابعاً اين امر محقق نميوشد جز در ساية ايمان به قدرت خداوند، تقوي و عبادتپيشگي و وارستگي و والاهمتي خامساً رضامندي و پسند الهي بر هر پسند و رضايتي اولي و مقدم دانستن، كه اين امر موجب ميشود انسان عليرغم دوست داشتن زندگي، زن و فرزندان براي كسب و جلب رضاي الهي همه را تقديم دوست نمايد. خلاصة كلام اينكه حسين(ع) چون مستجمع جميع اين كمالات و صفات عاليه بود، ارادة خداوند بر اين قرار گرفت كه نام و انديشة حسين(ع) برا ي هميشه تاريخ تا قيام قيامت ماندگار و جاويد بماند.
پيشنهادات:
براي اينكه جامعه و انسانها و نسل عزتمند و صاحب كرامت داشته باشيم و در برابر هجمة نظامي و فرهنگي زرمداران و زورمداران عالم متزلزل نباشيم و بر دغدغهها، اضطرابها و نگرانيهاي زندگي فائق آئيم و همواره زندگي و جامعه سعادتمند و پرافتخار و سربلندي را داشته باشيم، با استناد به مطالب گذشته و به تاسي از زندگي بزرگان دين موارد ذيل پيشنهاد ميگردد:
1- تعميق باورهاي ديني و ايمان مذهبي در جامعه بويژه نسل جوان
2- تقويت روحية اميد به زندگي و توكل و اعتماد بر خداوند
3- آگاهمندسازي جامعه ونسل جوان با آرمان و اهداف و سيرة متعالي اولياي دين و تبيين نقش كارآمد پيشوايان دين در احيا و حفظ دين و حدود الهي و ارزشهاي والاي انساني و جهاد و مبارزة آنان با طاغوتهاي زمان بمنظور اقامة عدل و قسط و حاكميت حكومت الهي.
4- تقويت غيرت ديني در دفاع از ارزشهاي ديني و انحرافات
5- تقويت روحية فداكاري،ايثار، سختكوشي و والاهمتي در نسل جوان
6- تقويت روحية دشمنشناسي و حربههاي آنان و آمادگي براي مقابله با توطئههاي دشمنان
7- تقويت روحية تقوي و عبادتپيشگي و وارستگي از مشتهيات نفساني
8- آشنا ساختن جامعه بويژه نسل جوان با انگيزه و اهداف نهضت امام حسين و علل ماندگاري نام و انديشة ايشان در تاريخ و كاربست مشي و منش آن امام در زندگي فردي واجتماعي
9- عزت و كرامت پيشگي درحيات فردي و اجتماعي
10- تقويت روحية وفاق، همدلي، انسجام و وحدت در ميان آحاد جامعه اسلامي و دوري از هرگونه تفرق و تشتت
11- تكريم انسانها
12- تقويت روحية وظيفهمندي و تكليفگرايي در قبال جامعه و افراد آن
13- تقويت روحية امر به معروف و نهي از منكر و احساس مسئوليت در مقابل سرنوشت
جامعه
14- احترام به حقوق افراد
15- استفاده از توان ملي و استعدادهاي ملي در ايجاد جامعه مترقي و عزتمند اسلامي
16- تقويت روحية آخرتگرايي و آرمانخواهي درجامعه و نسل جوان
منابع:
1- قرآن
2- نهج البلاغه
3- ابن سعد، ابوعبدالله محمد، ترجمه الامام الحسين و مقتله من الطبقات الكبري، تحقيق السيد عبدالعزيز الطباطبايي، الطبعه الولي، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، قم 1415 ق
4- ابن طاووس، المهوف، چاپ اول، دارالاسوه
5- ابن طاووس، مهج الدعوات، چاپ سنگي، تهران 1330 ق
6- ابن ابي الحديد، شرح ابن ابي الحديد، ج 3، چاپ اول، داراحياء الكتب الربيعه، مصر
7- ابن شعبه الحراني، تحف العقول، مكتبه بصيرتي، قم 1394 ق
8- ابن عبد ربه اندلسي، ابوعمر احمدبن عمر، العقد العزير، ج3، چاپ اول، دارالاندلس، بيروت
9- ابن عيسي الاربلي، كشف الغمه في معرفه الائمه، مكتبه بني هاشم، تبريز، ج2
10- ابن كثير، البدايه و النهايه، ج8، چاپ اول، دار احياء التراث العربي، بيروت
11- ابن شهر آشوب، ابوجعفر محمدبن علي، مناقب آل ابي طالب، دارالاضواء، بيروت، ج4
12- ابن داوود الدينوري، ابوحنيفه احمد، الاخبار الطوان، چاپ اول، دار احياء الكتب العربيه، قاهره
13- ابن اعثم الكوفي، الفتوح، ج 5، دارالندوه الجديده، بيروت
14- اين اثير، الكامل فيالتاريخ، ج 4، دارصادر، بيروت
15- ابن مسعود السلامي، العياشي، ابونصرمحمد، تفسير العياشي، تحقيق هاشم رسولي محلاتي، المكتبه العلميه الاسلاميه، تهران، ج2
16- امين عاملي، سيد محسن، اعيان الشيعه، ج2، دارالتعارف، بيروت
17- بلاذري، انساب الاشراف، ج3، دارالفكر، بيروت
18- خميني، روح الله، صحيفه نور، چاپ اول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1361-1371- ج 4
19- ساماني، عمان، گنجينة اسرار، كتابفروشي محمودي، 1369 ش
20- السيوطي، جلالالدن عبدالرحمن، الجامعالصغير احاديث البشير النذير، الطبقه الاولي، دارالفكر، بيروت 1401 ق
21- الشوشتري، القاضي نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، مع التعليقات السيد شهاب الدين المرعشي النجفي، مكتبه المرعشي النجفي، قم، ج11
22- الطبري، ابوجعفر محمدبن جريز، تاريخ الطبري، چاپ چهارم، دارالمعارف، القاهره، 1379 م، ج 5
23- الطوسي، ابوجعفر محمدبن الحسن، الامالي، المطبقه الحيدريه، النجف، ج 1
24- عميد، حسن، فرهنگ عميد، ج1، چاپ اول 1363، چاپخانه سپهر
25- قمي، عباس، مفاتيح الجنان، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1364
26-قمي، عباس، نفس المهموم،تحقيق رضا استادي، مكتبه بصيرتي قم 1405 ق
27- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 78، چاپ سوم، دار احياء التراث العربي، بيروت
28- مجله الغري، چاپ نجف، شماره ماه ربيع الاول، 1381 ق، به نقل از محمدرضا حكيمي، قيام جاودانه، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامي
29- نراقي، محمد مهدي، جامع السنوات، ج 1، چاپ سوم، منثورات جامعه النجف
پاورقی
[1]- مجله الغري، چاپ نجف، شماره ماه ربيعالاول، 1381 ق، به نقل از محمدرضا حكيمي، قيام جاودانه، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1373ش، ص87.
[2]- ابومحمد احمد بن أعثم الكوفي، الفتوح، دارالندوه الجديده، بيروت، ج5، ص33- ابوجعفرمحمدبن علي بن شهر آشوب، مناقب ال ابيطالب، دارالاضواء، بيروت، ج4، 2ص89.
[3]- القاضي نورالله الشوشتري، احقاق الحق وازهاق الباطل، مع التعليقات السيد شهابالدين المرعشي النجفي، مكتبه المرعشي النجفي، قم، ج11،ص601.
[4]- جلالالدين عبدالرحمن بن أبي بكر السيوطي، الجامع الصغير في احاديث البشير النذير، الطبعه الاولي، دارالفكر، بيروت، 1401 ق، ص575.
[5]- امام خميني، روح الله، صحيفه نور. چاپ اول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1361-1371ش، ج4، ص100.
[6]- عميد، حسن، فرهنگ عميد، ج1، چاپ اول 363، چاپخانه سپهر، ذيل ماده اصول.
[7]- ابوجعفر محمدبن الحسن الطوسي، الاعالي،المطبقه الحيدريه، النجف، ج1،ص55.
[8]- ابوجعفر محمدبن جرير الطبري، تاريخ الطبري، چاپ چهارم، دارالمعارف، القاهره، 1379م،ج5،ص38-389.
[9]- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج78،چاپ سوم، داراحيا، الثرات العربي، بيروت، ص127.
[10]- سيدمحسن امين عاملي، اعيان الشيعه، ج2، دارالتعارف. بيروت،ص608.
[11]- ابوحنيفه احمدبن داوود الدينوري، الاخبار الطوال، چاپ اول، داراحياء الكتب العربيه، قاهره، ص231.
[12]- قمي،عباس، مفاتيح الجنان، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1364، ص856.
[13]- عمان ساماني، گنجينة اسرار، كتابفروشي محمودي، 1369ش، ص32.
[14]- بلاذري، انساب الاشراف، ج3، دارالفكر، بيروت، ص397.
[15]- مناقب ابن شهر آشوب، ج1، ص100- بحارالانوار، ج45، صص5-6.
[16]- ابن شعبه الحراني، تحف العقول، مكتبه بصيرتي، قم 1394ق، ص169.
[17]- امين العاملي، سيد محسن، اعيان الشيعه، دارالتعارف، بيروت، 2/608
[18]- فتوح ابن اعثم، ج5، ص145- ابن اثير الكامل في التاريخ، ج4،دار صادر، بيروت، ص48.
[19]- ابن طاووس، مهج الدعوات، چاپ سنگي، تهران، 1330ق.ص59.
[20]- بحارالانوار،ج78. ص128.
[21]- ابن ابيالحديد، شرح ابن ابيالحديد، ج3، چاپ اول، دار اخيائ الكتب العربيه، مصر، ص249.
[22]- تحف العقول، ص171.
[23]- تاريخ طبري، ج5، ص452.
[24]- تحف العقول، صص 170-171.
[25]- قرآن، فاطر/10.
[26]- ابوعمر احمدبن محمد بن عبدربه اندلسي، العقد الفريد، ج3، چاپ اول، دارالاندلس، بيروت، ص366- ابوالحسن عليبن عيسي الاربلي، مكتبه بنيهاشم، تبريز، ج2، ص32.
[27]- ابن طاووس. چاپ اول، دارالاسوه، ص100.
[28]- تاريخ طبري، ج5، ص425- ابن كثير، البدايه و النهايه، ج8، چاپ اول، داراحياء اثرات العربي، بيروت، ص194.
[29]- فتوح ابن اعثم، ج5، ص41.
[30]- مناقب، اين شهر آشوب، ج4، ص69.
[31]- ابونصر محمدبن مسعود السلمي العياشي، المكتبه الاسلاميه، تهران، ج2، ص257- عبدالعلي بن جمعه العروسي الحويزي، دارالكتب العلميه، قم، ج2، ص47.
[32]- نراقي، محمدمهدي،جامعالسعادات: ج1، چاپ سوم، منشورات جامعه النجف الدنيه، ج1، ص266.
[33]- نهجالبلاغه، خطبه103.
[34]- تاريخ الطبري، ج5، ص357.
[35]- كشف الغمه، ج2، ص29- قمي، عباس نفس المهموم، مكتبه بصيرتي، قم1405 ق، ص163.