در قسمت قبل مطلب مربوط به تقلید از الگوها و استقرار عادات جدید در كودكان و نوجوانان را مطرح نمودیم اینك می خوانیم ...
اگر الگوهای رفتاری بزرگسال برای ارزشها و شعائر مذهبی ، بخصوص نماز اهمیت فوق العاده ای قائل شوند و در این اندیشه ، پایدار و ثابت قدم بمانند ، كودكان و نوجوانان نسبت به نماز و اهمیت آن احساس و نگرش خاصی پیدا می كنند . وقتی كه كودكان از همان سنین اولیه حیاتشان بارها و بارها مشاهده می كنند كه پدر و مادر مهربان ، دلسوز و محبوب آنها ، در خانه ، سفر ، گردش ، میهمانی ، كار و در هر شرایط و موقعیتی به ندای اذان و اقامه نماز بیش از هر چیز دیگر اهمیت می دهند و بزرگترین رسالت خود را به هنگام اذان ، تحت هر شرایطی نماز خواندن و سخن گفتن با خدا می دانند ، بدون تردید نگرش و طرز تلقی آنها نیز نسبت به نماز چنین خواهد بود.
نقل خاطره های زیبا در ارتباط با اهمیت و عظمت نماز
بدون شك بیان قصه های لطیف و خاطره های زیبا و فراموش نشدنی درباره نماز و اهمیت آن در زندگی و استفاده ی بهینه از هنر نمایش در به تصویر كشیدن نگرش و رفتار پیشوایان ، رهبران و الگوهای محبوب در ارتباط با نماز ، می تواند تأثیرات بسیار مؤثر و پایداری در ایجاد برخوردها نسبت به ارزش و جایگاه نماز در بین همه مردم بخصوص نوجوانان و تلطیف احساسات مذهبی آنها داشته باشد . مسلماً در نقل قصه های نماز یا تهیه برنامه های نمایشی و تلویزیونی می بایست دقیقاً به اصول روان شناسی اجتماعی توجه نموده ، ویژگیهای سنی ، ذهنی و گرایشهای روانی – عاطفی و همچنین شرایط فرهنگی – اجتماعی مخاطبین را مدنظر قرار داد و حتی الامكان از بیان مستقیم و شیوه تبلیغی صرف پرهیز كرد.
بدیهی است بیان ضمنی حكایات و روایات بسیار زیبا و فراموش نشدنی توسط آن دسته از افرادی كه به نظر كودكان و نوجوانان شخصیت محبوب ، مطلوب و نافذی دارند ، بخصوص اولیا و مربیان ، تاثیر فوق العاده زیادی می تواند داشته باشد.
برای نمونه به چند روایت و خاطره ، از چگونگی نگرش و رفتار بعضی از الگوهای وارسته و موحد درباره اهمیت نماز كه نقل نیكو و یا به تصویر كشیدن آنها می تواند در پرورش و تقویت احساسات مذهبی و تعظیم و تكریم نماز موثر واقع شود ، اشاره می گردد.
در جنگ صفین در كشاكش نبرد ، تعدادی از سپاهیان
حضرت علی (ع)
مشاهده كردند كه امیرالمؤمنین از میان لشكر صورتش را به طرف آسمان گرفته ، به آفتاب می نگرد . ابن عباس كه در آن جا حاضر بود ، جلو رفت و علت را سؤال كرد. حضرت فرمود : می خواهم وقت نماز ظهر را بدانم. ابن عباس گفت : آیا در این گیر و دار و اشتغال به جنگ ، هنگام نماز است؟ امیرالمومنین (ع) در جواب سؤال ابن عباس فرمود : ما برای چه با این قوم می جنگیم ، آیا جز برای این است كه نماز بر پا شود ؟
* ***
در یكی از روزها كه
امام راحل
(ره) در بیمارستان بستری بودند ، پزشكان برای آرام شدن درد به ایشان قرص مسكن دادند. امام كه می دانستند این قرص خواب آور است ، از پزشكان خواستند كه به هنگام اذان ظهر ایشان را بیدار كنند . وقت اذان ظهر فرا رسید ، ولی پزشكان برای رعایت حال امام ، ایشان را بیدار نكردند . به دستور پزشكان غذای امام را بالای سر ایشان قرار دادند. امام لحظاتی بعد از خواب بیدار شدند و از دیدن سینی غذا تعجب كردند و از پزشكان پرسیدند مگر وقت نماز و ناهار شده است؟ پزشكانی كه خدمت امام بودند عرض كردند : اذان را گفته اند ولی به دلیل رعایت حالتان شما را بیدار نكردیم . امام از این كار پزشكان ناراحت شده ، قبل از این كه غذا را میل كنند نماز ظهر و عصر را به جای آوردند.
****
آیت ا... توسلی
می فرمایند : روزی حدود ظهر نزد شهید بزرگوار رجائی بودم، صدای اذان شنیده شد، در حالی كه ایشان از جایشان حركتی كرده ، می خواستند خود را برای اقامه نماز آماده كنند ، یكی از خدمتگزاران وارد اتاق شد و گفت : غذا آماده است ، سرد می شود ، اگر اجازه می فرمایید بیاورم . شهید رجایی فرمودند : خیر ، بعد از نماز .وقتی كه خدمتگزار از اتاق خارج شد ، ایشان با چهره ای متبسم و دلی آرام خطاب به من فرمودند : عهد كرده ام هیچ وقت قبل از نماز ناهار نخورم ، اگر زمانی ناهارم را قبل از نماز بخورم ، یك روز روزه می گیرم .
****
استاد شهید مرتضی مطهری
اهمیت فوق العاده ای برای نماز قائل بودند. ایشان هرگز با لباس خانه نماز نمی خواندند ، خصوصاً نماز صبح را . ما كه از رختخواب بیرون می آمدیم با همان لباس راحتی نماز صبح را می خواندیم ، اما ایشان به هنگام نماز لباس می پوشیدند ، عمامه به سر می گذاشتند و خودشان را برای نماز آراسته می كردند .شاید این كار بدین سبب بود كه می خواستند از همان آغاز كه لباس می پوشیدند آمادگی روحی پیدا كنند ، یعنی : من می خواهم كاری انجام دهم كه سرسری نیست . این حالت تهیاً ( آمادگی) قبل از نماز ، مسلماً تأثیر روحی بسزایی دارد.
****
در یكی از جنگهایی كه رسول خدا (ص) همراه لشكر اسلام بود ، شبی ، نگهبانی از لشكر را به عهده « عمار یاسر » و « عبادبن بشر » قرار داد.
آن دو نفر چنین با یكدیگر قرارگذاشتند كه تا نصف شب نگهبانی با عباد و نصف دیگر شب به عهده عمار یاسر باشد . به این ترتیب عمار به گوشه ای رفت و خوابید و عباد به پاسداری مشغول شد. مدتی گذشت ، همه جا ساكت و آرام بود، به طوری كه عباد به فكر افتاد از فرصت استفاده نموده ، به عبادت و نماز بپردازد.
در حین نماز، یكی از افراد دشمن به لشكر مسلمانان نزدیك شد و تیری به سوی عباد پرتاب كرد . تیر به عباد برخورد نمود ، ولی او دست از نماز برنداشت . عباد نماز را مختصر كرد و به پایان برد، آنگاه عمار را از خواب بیدار كرد .
عمار دید كه تیرهایی بر بدن عباد نشسته و خون زیادی از بدنش رفته است . به او گفت : چرا در همان وقتی كه تیر اول به بدن تو نشست ، مرا بیدار نساختی ؟
عباد گفت : ای عمار ، در نماز سوره كهف را می خواندم ، به همین خاطر راضی نشدم این سوره را ناتمام بگذارم و اگر نمی ترسیدم كه دشمن مرا از پای در آورد و به رسول خدا حمله برد و من در وظیفه ام كوتاهی كرده باشم ، هیچ گاه از تمام كردن نماز و از خواندن سوره كهف دست برنمی داشتم ، هر چند به قیمت جانم تمام می شد. سپس هر دو حركت كردند و دشمن را از لشكر اسلام دور ساختند .
روزی كه سران كشورهای اسلامی برای قضیه صلح ایران و عراق به خدمت امام آمده بودند ، وسط جلسه بود كه اذان ظهر گفته شد. امام بلند شدند و فرمودند كه من می خواهم نماز بخوانم و چون مقید بودند كه هنگام نماز خود را با عطر خوشبو كنند ، در همان جلسه اشاره كردند كه عطر من را بیاورید ، پس از عطر زدن به نماز ایستادند و دیگران هم پشت سرایشان نماز جماعت خواندند .
ادامه دارد ...
كاربر محترم در قسمت بعدی می توانید مطالب مربوط به توأم كردن نماز با تجارب متنوع و خوشایند برای كودكان و نوجوانان را مطالعه نمایید.