خانواده سمبل امنیت و آرامش ( قسمت دوم )
در قسمت قبل به مطالب سركوب نیازهای دوران كودكی ، حمایت های افراطی و احساس امنیت و مشاجرات والدین پرداخته شد . اینك در ادامه می خوانیم ...
بسیاری از افراد در جامعه ما تربیت فرزند را وظیفه مادر می دانند. گویا این تنها مادر است كه باید خانه داری كند ، وسایل راحتی افراد خانواده را فراهم كند و در برخی موارد حتی بیرون از منزل مشغول به كار باشد و پدر با یك یا دو شیفته كار كردن،منزل را محل استراحت خود تلقی كرده و می انگارد ورود به منزل به معنای رزرو یك اتاق در هتل است .دراین گونه موارد كدبانوی خانه است كه با وجود كار و مشغله فراوان مجبور است فشار بی امانی را تحمل كند . این گونه روابط ( كه این روزها در بسیاری از خانواده ها مرسوم شده است ) از دو جهت به تربیت صحیح و اصولی فرزندان لطمه وارد می كند . اول این كه كودك هیچ یك از والدین را به اندازه كافی نمی بیند و محبت لازمه را دریافت نمی كند و در نتیجهیاین كمبود محبت ، در بزرگسالی دچار عقده های روانی شده و نمی تواند محبت خود را به دیگران ابراز دارد . ثانیاً مادر در اثر تحمل فشارهای بی امان زندگی ممكن است شكیبایی خود را از دست داده و در برابر شیطنت های كودكان حركات نادرستی از خود بروز دهد؛حتی بازی بچه ها را با فریادهای رعدگونه بر هم زده و با تمام این رفتارها ، تنها پرخاشگری را به كودكان خود بیاموزد . ( علاوه بر این كودك،رفتارهای پدر را الگو قرار داده و در بزرگسالی برای زن و فرزند احترامی قائل نخواهد شد . در نظر او جنس مؤنث تنها برای ایجاد رفاه حال مذكران آفریده شده ، همانطور كه مادرش بود ) از تمام اینها گذشته،شاید بتوان ازكمی ساعات حضور پدر در منزلدر دوران كودكی چشم پوشی كرد؛اما وقتی فرزند به سن نوجوانی رسید دیگر حضور مادر كافی نیست . در این بُرهه، احتیاج عاطفی به حضورپدر كاملاً مشهود است . البته واكنش دختران و پسران به عدم حضور پدر متفاوت است . دختران در سن بلوغ به جنس مخالف گرایش پیدا می كنند. آنها چون نیاز به محبت پدرانه را در خانه دریافت نكرده اند،سعی می كنند چنین محبتی را بیرون از منزل به دست آورند . پسران نیز ممكن است الگوهای نادرستی را برای خود ملاك رفتار مردانه قرار دادهورفتارهای ناسازگارانه ای از خود بروز دهند . فردی كه از كودكی مورد بی مهری والدین و اطرافیان قرار گیرد الگویی برای ابراز محبت به دیگران را نمی آموزد و نمی تواند عواطف و احساسات خود را به دیگران منتقل كند . حال پسركی را در نظر بگیرید كه در محیط منزل به هر شكلی از عواطف و احساسات پدر محروم است ( پدر حضور فیزیكی و یا عاطفی كمتری در منزل دارد ). او برای جلب محبت دیگران خصوصاً پدر دست به هر كاری می زندو چون می بیند تنها هنگامی كه مرتكب كار خطایی می شود مورد توجه قرار می گیرد، پس شروع می كند به واكنش های منفی ، لجاجت ، پرخاشگری ، بد دهنی و در نوجوانی بزهكاری . این ناسازگاری ها زمانی به اوج خود می رسد كه نوجوان اسیر باندهای بزهكارانه شده و با اندكی محبت از طرف آنها،جذب شخصیت دروغینشان شده،كم كم از پرخاشگری كلامی به قتل، دزدی، اعتیاد و دیگر مفاسد اجتماعی كشیده می شود . زیرا انحرافات اخلاقی مثل دایره ای ،تسلسل وارهستند . دزدی به دنبال نیاز ، گاه نیاز در اثر احتیاج به پول برای تهیه مواد مخدر ، اعتیاد در اثر دوستی با دوستان ناباب و ....
جامعه
محیط اجتماعی در حد قابل توجهی در چگونگی تكوین شخصیت و زندگی انسان تأثیر دارد؛چنانچه كودك در محیط نامناسبی پرورش پیدا كند ، جایی كه پرخاشگری،اولین و آخرین راه حل هر كاری است . كودك روش زندگی خود را از محیط می آموزد و یاد می گیرد چگونه رفتار كند . كودكی كه در محیطی نامناسب رشد كند یاد می گیرد برای رسیدن به مقصود ، پرخاشگرانه رفتار كند.پس در كودكی تیر و كمان را به عنوان وسیله دفاعی با خود حمل می كند و در نوجوانی چاقو و یا دیگر آلات در دسترس ( اسلحه سرد ).زیرا محیط زندگی خود را ، محیطی ناامن تلقی می كند و طبیعی است به نوعی از خود دفاع كند و از آنجا كه دفاع منطقی را نیاموخته از همان روش معمول بهره می جوید كه دیگران ( اطرافیانی كه رفتار آنها را برای خود الگو قرار داده ) استفاده می كرده اند .
مسئله وراثت و محیط
بعضی از محققان معتقدند بزهكاری های نوجوانان و حتی بزرگسالان تنها در اثر زیستن در شرایط نامساعد نیست . بلكه تا حدی زمینه ارثی در بروز این مشكلات وجود دارند . این تفكر از فرهنگ های باستانی شروع شدهوتا به امروز ادامه یافته است .
آنچه امروزه در یك دید واقع بینانه به اثبات رسیده آن است كه توارث،عامل مهمی در تعیین چگونگی واكنش شخص در مقابل محیط است،اما عامل اصلی نیست .
چند توصیه
اصلاح وضعیت اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی خانواده ها گامی است مهم در جهت پیشگیری از بروز اعمال شنیع و جنایتكارانه در افراد جامعه . جامعه شناسان جنایی لوح ضمیر كودك را همچون آئینه ای پاك و شفاف می دانند كه هر گونه نقش نیك و بد را در خود می پذیرد . از آنجا كه خانواده به عنوان ابتدایی ترین محیط رشد و تكامل و والدین اولین الگوهای رفتاری كودك به حساب می آیند و می توانند تأثیر شگرفی در نحوه زندگی و افكار و عقاید فرد به جا بگذارند، لذا رفتار صحیح خانواده و توجه به شناخت نیازها، علائق و خواسته های كودك،بسیار اساسی به نظر می رسد. این اصلاح موقعیت خانواده در درجه اول با آموزش،میسّر می شود . بسیار مفید است كه برای مادران باردار قبل از تولد نوزاد كلاس های آموزشی جهت رفتار با كودك تشكیل شود . زمانی كه دختران قبل از ازدواج،آموزش شیرینی پزی و آشپزی را به عنوان نكته ای مثبت برای زندگی می دانند ، آیا تربیت فرزند كه بسیار اساسی تر و حساس تر از این امور است كلاس آموزشی نمی طلبد؟ معمولاً مراكز بهداشت و تنظیم خانواده در بیمارستان ها ، خصوصیات ظاهری ، قد ، وزن و بیماری های كودكان را كنترل می كنند؛ چه خوب است اگر در كنار این مراكز بهداشت جسمی ، مكان هایی نیز جهت بهداشت روانی افراد خانواده تشكیل شود تا هرگاه مادران با مشكل تربیتی مواجه شدند از طریق این مكان ها رهنمودهای لازم را دریافت كنند .
پرورش نونهالان و آموزش چگونه واكنش نشان دادن نسبت به موقعیت های مختلف در جامعه ، از اهمیتی به مراتب بالاتر برخوردار است . آموزگاران به عنوان مربیانی كه ساعات زیادی را در مدرسه صرف تربیت نوجوانان می كنند بیش از هركس دیگر قادرند انحرافات اخلاقی را در نوجوانان تشخیص داده و در مراحل اولیه كنترل كنند . پس بیایید یك بار دیگر رسالت عظیم والدین و آموزگاران را به آنها یادآور شویم .
منبع : زن روز