يثرب را نام فردي دانستهاند از نوادگان حضرت نوح - عليه السلام- (يثرب بن قانية بن مهائيل....) !، همچنان كه معناي لغوي خاصي نيز براي آن ياد كردهاند كه عبارت از :« لوم و فساد و عيب» است. به همين دليل نوشتهاند كه رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - پس از ورود به آن، فرمودند اين كلمه بكار برده نشود و بجاي آن، آن را «طابة» و «طيبة» ناميدند.[1] گفته شده است كه يثرب تنها بخشي از منطقهاي بوده كه بعد از هجرت رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - «مدينة الرسول» يا به اختصار «مدينه» ناميده شده است.[2] گر چه بعد از هجرت نيز گاه و بيگاه يثرب ناميده ميشد؛ از جمله در قرآن از قول منافقان ـ در سال پنجم هجرت يا اندي بعد از آن ـ آمده است كه مردم شهر را با عنوان «يا اهل يثرب» خطاب ميكردند.[3] در شعري از همسر عثمان ـ كه بعد از كشته شدن وي آن را سروده ـ از اين شهر با عنوان يثرب ياد شده است.[4] در اشعار شاعران صحابي نيز كلمه يثرب آمده است.[5]
پيش از اسلام اين كنطقه به عنوان يك «شهر متمركز» شناخته نميشدهدر مجموع، عبارت از «واحههايي » بوده كه برخي از آنها در فضاي مسطح «سهل» و برخي از آنها در مرتفعات و ميانه شعاب قرار داشته است. در واقع از لحاظ جغرافيايي دو رشتة «حره»؛ يعني كوهكهاي سنگلاخي سياه كه گويي به آتش سوختهاند، در دو سوي غرب و شرق آن كشيده شده است. حرّه شرقي كه با نام « حره واقم» شناخته ميشود، در شمال، به كوه احد منتهي شده و تقريباً تا جنوب امتداد مييابد. همينطور حرةغربي كه «حرة وبره» ناميده ميشود، در شمال تا بئر رومه و در جنوب تا محاذي محلة قبا امتدا دارد. اين دو حره به عنوان حفاظ شهر به شمار ميآيد. در جنوب نيز كما بيش اين سنگها ديده ميشود. بدين ترتيب بايد گفت تقريباً تنها ناحيه آي از مدينه كه با زمين هموار به خارج از آن متصل ميشود شمال آن است. بيشتر يهوديان در قسمت حرة غربي و واحههاي منتهي به آن سكونت داشتهاند. اين ناحيه كه بسياري از اوسيان نيز در آن سكونت داشتهاند، يثرب ناميده ميشده، گرچه نبايد از نظر دور داشت كه بزودي اين كلمه بر تمامي اين نواحي ـ با حفظ نامهاي اختصاصي ـ اطلاق شده است.
مناطق مسكوني مدينه بيشتر عبارت از خانههاي معمولي از سنگ و آجر و خشت بوده و احتمالاً در ميان هر طايفهاي، بويژه يهوديان، علاوه بر خانههاي معمولي، حصنها و قلعههايي نيز وجود داشته كه به نام «اطم» شناخته ميشود. اين قلعهها براي مواقع ضروري (جنگها) مورد استفاده قرار ميگرفته، اما شهر در مجموع حصاري نداشته است (بعدها در طي تاريخ، بخشي اصلي مدينه كه همان مناطق مسكوني اطراف مسجد النبي - صلي الله عليه و آله و سلم - بود، حصار داشته است). در مورد ساكنان قديمي اين نواحي، اخباري نثل شده كه چندان محل اعتماد نيست.[6]
آنچه از مجموع آنها بدست آمده، اين است كه چند بار بني اسرائيل به دلايل مذهبي و سياسي، بدين سوي هجوم آورده، بر آنجا مسلط شده و ساكنان آن را متفرق كردهاند. از كيفيت آن حملات و نيز رمان دقيق آنها گزارش دقيقي در دست نيست اما آنچه كه توسط مورّخان مفروض گرفته شده، اين است كه: يهوديان ساكن مدينه در زمان بعثت، پيش از ساكنان عرب آن؛ يعني اوس و خزرج، در آنجا سكونت داشتهاند. احتمالاً اين مهاجران در جريان جملة روميها به قدس، در قرون نخست ميلادي، به حجاز پناه آوردهاند.[7] اين منطقه هيچ حكومتي نداشته و آنان مي توانستند همانند ديگر قبايل، تنها با اتكا به قواي داخلي خود، در آنجا بسر برند، بويژه كه دوري آن از دسترس روميان ضد پهلوي نيز براي آنان اطمينان بخش بود. طبعاً به دليل آن كه در آن زمان قدرت قابل توجهي در برابرشان نبود. در بهترين نقاط ـ از لحاظ كشاورزي ـ ميان دو حره شرقي و غربي سكونت گزيدند.
دربارة دليل سكونت آنان در اين نواحي، به خاطر داشتن اطلاعاتي از تورات؛ دربارة ظهور رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - در چنين دياري، اخبار زيادي را مورّخان نقل كردهاند[8] سكونت آنها بيشتر در كنار حره شرقي بوده است. از لحاظ نژاد، اين مسلّم است كه يهوديان اين نواحي غير عرب و از بقاياي يهود اسرائيلي بودهاند. از اشارات مستمرّ قرآن به بني اسرائيل و تطبيق آنها بر يهوديان مدينه، ميتوان چنين امري را ثابت دانست. به علاوه،منابع اتفاق دارند كه زبان مذهبي آنان عبري بوده است. علاوه بر اين مورّخان و نسب شناسان عرب ـ كه براي همة ساكنان، حتي شده نسب عربي و.ضع ميكنند ـ هيچگونه نسب عربي براي آنان ياد نكردهاند. اينها نشان ميدهد كه غير عرب بودن آنها براي همه محرز بوده است. اعرابي كه با نام اوس و خزرج شناخته مي شدند ـ و بعدها با نام انصار ـ مهاجران جنو جزيرة العرب به اين ناحيه بودهآند. اوس و خزرج دو فرزند يك پدر با نام حارثة بن ثعلبه بودهاند.[9]
از اوس يك فرزند به دنيا آمد به نام مالك بن اوس و بدنبال آن از پنج فرزند وي، پطن در ميان اوس شهرت يافت كه هر كدام خود چند خاندان و طايفه در خود داشتند. خزرج خود پنج فرزند داشت (!) كه از آنها نيز پنج بطن در درون قبيله خزرج شكل گرفت و در زمان ظهور اسلام هر كدام آنها نيط مشتمل بر چند خانواده و عشيره بودند؛ به عنوان مثال از نسل نجاز بن ثعلبة بن خزرج چهار عشيره با نامهاي مالك بن نجار، عدي بن نجار، مازن بن نجار، و دينار بن نجار شكل گرفت كه در ميان دو حره شرقي و غربي زندگي كرده و رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - نيز در همانجا فرود آمد و مسجد نيز همانجا ساخته شد. ـ بني نجار داييهاي رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - بودند ـ محلهايي كه اوسيان در آن سكونت داشتند در حوالي مناطق يهودي نشين مدينه در قسمت حرة شرقي و نواحي قبا قرار داشت. جايي كه از لحاظ زراعي داراي زمينهاي قابل و حاصلخيزي بود. اوسيها با بني قريظه پيمانهايي داشتند.
تاريخ و دلايل مهاجرت اين قبايل يمني به شمال جزيره، مورد توجه اخباريان و تاريخ نويسان بوده است. بيشترين تكيه بر روي سيل عرم و خراب شدن سدّ مأرب صورت گرفته كه بدنبال آن، تعداد زيادي از قبايل جنوب به مناطق مختلف جزيره مهاجرت كردند (كه از جملة آنها مهاجرت خزاعه به مكه بود) اين نظر كه مهاجرت اوس و خزرج بعد از سيل عرم بوده مورد ترديد قرار گرفته است. گفته شده كه اين مهاجرت ميتوانسته دلايل سياسي و نظامي ـ نزاعهاي ميان قبايل و قدرت طلبي حبشيها و حاكمان محلّي در آن حدود ـ و همچنين دليل اقتصادي داشته باشد.[10]
حدسي كه دربارة تاريخ اين مهاجرت زده شده، در حدود 347 ميلادي است. در حال يكه سيل عرم در حدود سالهاي 477 ـ 450 رخ داده است. بدين ترتيب مهاجرت آنان سالها پيش از سيل عرم صورت گرفته است. هر چند اين احتمال نيز از نظر دور نمانده كه سيلي ديگر سبب آن مهاجرت بوده است.[11]
مهاجرت اين قبايل به يثرب و سكونت آنها در اين ناحيه، ميتوانست مشكلاتي را با يهوديان به وجود آورد. گفته شده كه در آغاز آنها با امضاي معاهداتي با يكديگر روابط مناسبي داشتند اما به تدريج با توجه به كثرت اعراب، آنان بر يهود تفوق يافته و يهوديان به صورت اقلّيت ـ اما اقليتي قوي ـ در آمدند. به مرور زمان همة اين طوايف يهودي و عربي، بدلايل اقتصادي و نيز عصبيّتهاي قبيلهاي، با يكديگر به منازعه برخاسته و روابطي كه در همه جاي جزيرة العرب، در ميان قبايل از حرب و حلف وجود داشت، در اينجا نيز برقرار گرديد. اوس و خزرج ـ احتمالاً به تحريك يهوديان كه خود را مغلوب تصور ميكردند ـ با يكديگر جنگهاي فراواني كردند. يكي از نخستين جنگها در روايت مورّخان به «يوم سمير» (يا: سميعه) شهرت يافته، پس از آن نيز درگيريهاي ديگري (كه برخي از آنها در ماههاي حرام بوده و به همين دليل فجار نام گرفته (غير از جنگهاي فجار در مكه و اطراف آن است) وافع شده است. آخرين آنها جنگ بعاث (نام يكي از مناطق نزديگ به حرة شرقي) است كه جنگ شديدي ميان اوس و خزرج صورت گرفته است. در اين جنگ كه احتمالاً پنج سال پيش از سال نخست هجرت روي داده، بسياري از بزرگان اوس و خزرج كشته شدند. عايشه اين جنگ و كشته شدن سران آنها را در آمدي براي ظهور اسلام در مدينه دانسته است.[12] تفصيل رخدادهاي بعاث را ابو الفرج اصفهاني نقل كرده است. [13]در اين جنگ اوسيان بر خزرجيان غلبه كردند (علي رغم آنكه حضير كتائب (پدر اسيد بن حضير صحابي) كه رئيس آنان بود به قتل آمد،)
با اين كه در اين جنگ خزرجي ها شكست خوردند، اوس در كشتن آنان افراط نكردند. آنها تصميم گرفتند تا خزرجيها را كه برادرانشان بودند بر «ثعالب» (روباهها) ترجيح دهند. اين تعبير شايد اشاره به يهوديان (حيلهگر) بوده است.[14] نوع اين جنگها گرچه ميتوانسته در آغاز ناشي از حسادت خزرج نسبت به زمينهاي حاصل خيزي باشدكه در اختيار اوس (و هم پيمانان يهودي آنها) بوده،[15] اما در ادامه با «ثار» هاي مكرري كه در دو سو مطرح بوده ادامه مييافته است. بايد گفت كه جمعيت خزرج تقريباً دو برابر اوس بوده است. اين امر آمارهايي كه از تعداد بيعت كنندگان اوسي و خزرجي در عقبة دوم و نيز اسامي شهداي احد در دست داريم، بخوبي به دست ميآيد. محتمل است كه برخي از جنگهاي جاهلي،برخي از طوايف، از خزرج و يا اوس،در آن شركتي نداشتهاند. اوسيها پيماني با يهوديان قريظي داشتند كه بعدها آثاري در تاريخ اسلام، در جريان غزوة بني قريظه داشت. كساني از خزرج نيز دوستيهايي با بني النضير داشتند كه آثاري در جريان غزوة بني النضير داشت. در عين حال از تحريكات يهوديان براي ايجاد اختلاف در ميان اوس و خزرج در قبل و بعد از اسلام شواهدي وجود دارد.[16] در اطراف مدينه برخي از فبايل عربي ـ غير از اوس و خزرج ـ زندگي ميكردند. از جمله قبيلة «مزينه» و «سليم» كه در شرق مدينه سكو.نت داشته و با برخي از بطون اوسي هم پيمان بودند. همين طور قبيلة «جهينه» كه همپيمان با برخي از طوايف قبيله خزرج بوده در غرب مدينه سكونت داشتند. قبيله «اشجع» نيز در شمال مدينه بوده و همپيمان برخي از خزرجيان بودند.[17]
از نقطه نظر ديني، قبايل ساكن يثرب همگي بت پرست و به اصطلاح قرآن «مشرك» بودند. به همين دليل پيوند آنان با مكه و مشركان آن سرزمين مقدس، بسيار نيرومند بوده است. ميتوان گفت آنان تمامي آداب بتپرستي قريش و مراسم منحرف شدة بازمانده از ابراهيم (عليه السلام) را كه مورد رعايت مكيان بود، رعايت ميكردند. بدين ترتيب پيوند آنان از لحاظ فرهنگي با مكه گسترده بوده است. در برابر، هيچگونه پيوند فكري با يهوديان ساكن مدينه نداشتند و كمترين تأثيري از آنان نپذيرفته بودند. هميطور از نصرانيها، كه البته حضوري در شهر آنان نداشتند. گرچه قافلههاي تجاري آنها از نجران يا يمن به سمت شمال، به منطقه آنان آمد شد داشت.[18] عدم تأثير گذاري گستردة يهود در عرب، بيشتر به دليل بيتوجهي يهود به نشر دعوتشان بود. آنان خود را قوم برگزيدة خداوند دانسته و به دين يهود چهره نژادي داده بودند. به علاوه اين تلقّي براي اوس و خزرج بود كه دين بومي منطقه همان بت پرستي است و نبايد به ديني كه از خارج وارد شده وقعي نهاد. با اين حال يعقوبي آورده است كه جمعي از اوس و خزرج به دليل مجاورت با يهود خيبر، قريظه و نضير، يهودي شدند.[19]
از آنجا كه قبايل عرب هر كدام به بت خاصّ خود عنايت داشتند ـ گرچه به ساير بتها نيز احترام مينهادند ـ بت «منات» مورد علاقه و عبادت اوس و خزرج بود. اين بت در نزديكي درياي احمر در منطقةقديد ـ جنوب غربي يثرب ـ قرار داشت و سخت مورد احترام ساكنان عرب يثرب بود.[20] گفته شده كه اوس و خزرج براي مراسم حج عازم مكه ميشدند اما براي تراشيدن سر نزد منات رفته و تنها با چنين اقدامي حج خويش را تمام شده و مقبول ميدانستند.[21] بعدها اشاره خواهيم كرد كه مواردي از نگرش «حنيفي» نيز در يثرب وجود داشته است. اين ميتوانسته بيشتر متأثر از حنفيان مكي باشد تا يهوديان موحد مدني؛ گرچه بايد پذيرفت كه در مجموع به دليل فرهنگي بودن يهوديان، آنان تأثيري در اوس و خزرج داشتهاند. دست كم آن، مسألة آشنايي اوس و خزرج با ظهور پيامبري جديد است كه خود از دلايل پذيرش اسلام توسط ساكنان يثرب دانسته شده است.
از نظر اقتصادي محيط يثرب نسبت به مكه متفاوت بود، گرچه در اينجا نيز تجارت وجود داشت اما نه همانند تجارت مكيان كه قافلههاي تجاري تابستاني و زمستاني داشته باشند. اقتصاد مدينه بر پاية كشت و زرع و نخلستانهايي بوده كه در نواحي مختلف مدينه وجود داشته است.[22] خرما يكي از محصولات مدينه بوده كه بخشي از تغذية مردم نيز به وسيله آن انجام ميگرفته است، گرچه اشباع مسلمانان از خرما، تنها بعد از فتح خيبر بوده است.[23] در مدينه آب به وفور به دست ميآمده، با اين حال امكان كندن چاه و داشتن آب شيرين در همة نواحي مدينه امكان پذير نبوده است.[24] در مجموع بايد گفت مدينه در قياس با مكه از توان اقتصادي دروني برخوردار بوده و از اين زاويه بر مكه امتياز قابل توجهي داشته است.
در ميان ساكنان يثرب، يهودان توان اقتصادي بيشتري داشته و به دليل داشتن چنين تواني دست به احتكار اجناس و ربا خواري ميزدهاند. بعلاوه، در صنعت و بويژه ساختن شمشير، نيزه و تير توسط يهوديان صورت ميگرفته و اين ـ با توجه به جنگهاي مداوم ـ در آمد قابل ملاحظهاي براي آنان داشته است. بيتوجهي اعراب را به اين قبيل مسائل بايد در روحية عربي آنها و توجه به همان اصول بايدهنشيني دانست. در واقع اهالي يثرب گرچه تا حدودي شهر نشين بودند اما خصلتهاي عرب باديهاي (كه در آن محيط شايع و گسترده بود) بر آنان اثر گذاشته بود. جنگهاي پياپي ميان اوس و خزرج نيز حاكي از اين روحيه بوده است.[25]
[1] . تاج العروس، ج2، ص85؛ در قرآن آمده است «لاتثريب عليكم اليوم يغفر الله لكم» يوسف (12): 92، ونكـ: مفردات، ص75.
[2] . معجم البلدان، ج6، ص430؛ تاج العروس، ج2، ص85.
[3] . احزاب، 33 و 13.
[4] . معجم البلدان، ج6، ص430، از ابن عباس.
[5] . السيرة النبويه، ابن هشام، ج4، ص384.
[6] . نكـ: المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، ج4، ص133.
[7] . گزارش پراكنده يهوديان در اراضي مديترانهاي و از جمله عربستان و دلايل آن را ويل دورانت (تاريخ تمدن، ج14، ص433) آورده است.
[8] . (ان علماؤهم كانوا يجدون في التوراة صفة النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) و انه يهاجر الي بلد فيه نخل بين حرتين فاقبلوا من الشام يطلبون الصّفه) معجم البلدان، ج6، ص84.
[9] . اوس و خزرج با عنوان «بنيقيله» شناخته ميشدند. در يك نقل آمده كه «قيله» مادر اوس و خزرج بوده است.
[10] . دربارهي دلايل مهاجرت آنها نكـ: يثرب قبل الإسلام، صص72ـ67.
[11] . نكـ: يثرب قبل الإسلام، صص73ـ72.
[12] . بخاري، ج2، ص309 و 320 (و منابع ديگر كه در بحث دلايل «گسترش سريع اسلام در مدينه» خواهد آمد).
[13] . الاغاني، ج17، صص128ـ117.
[14] . الاغاني، ج17، ص125 «يا معشر الأوس اسجحوا ولا تهلكوا اخوتكم فجورا هم خيرٌ من جوار الثعالب» (اسجحوا؛ يعني عفو كنيد.)
[15] . از قول يكي از رهبران خزرج آمده است كه: بياضة بن عمر و شما را در زمين سخت و صعبي سكونت دادهاند. به خدا قسم تا شما را در منازل بنيقريظه و بين النضير در كنار آبهاي شيرين و نخلهاي پربار سكونت ندهم با همسرم همبستر نميشوم. نكـ: وفاء الوفاء، ج1، ص217.
[16] . نكـ: تفسير الطبري، ج7، ص55، در آنجا به نقل از شاس بن قيس يهودي آمده كه وقتي اتحاد اوس و خزرج را در سايهي اسلام ديد گفت: «قد اجتمع ملأ بني قيلة بهذه البلاد، لا والله، مالنا معهم اذا اجتمع ملؤهم بها من قرار». دربارهي آيهي «يا ايها الذين آمنوا ان تطيعوا فريقاً من اهل الكتاب يردّكم بعد ايمانكم كافرين.» (آلعمران/100)، نقلهايي دربارهي تحريكات يهود در ايجاد اختلاف روايت شده است (نكـ: اسباب النزول، ص77).
[17] . يثرب قبل الاسلام، ص133.
[18] . طبعاً بطور محدود ميتوان كساني را در قبايل عربي يافت كه نصراني شده باشند در يثرب و برخي از توابع آن همچون وادي القري سخن از تأثيرات محدود نصرانيت به ميان آمده؛ نكـ يثرب قبل الاسلام، ص110؛ شيخو علي رغم وجود صراحت تاريخ بر اينكه اوس و خزرج بتپرست بودهاند با ارائه چند حدس دور از ذهن خواسته تا مرام اوس و خزرج را دين مسيحيت بداند. نكـ: النصرانية و آدابها بين عرب الجاهليه، صص114ـ115.
[19] . يعقوبي، ج1، ص257؛ اسامي جمله از طوايف يهودي قبايل عربي در پيمان عمومي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) با مسلمانان و يهوديان آمده است.
[20] . درباره بتةاي اختصاصي قبايل و محل نصب آنها، نكـ: اطلس تاريخ الاسلام، ص100، و نقشهي ش37.
[21] . نكـ: الاصنام، ص12، 14؛ المحبر، صص316ـ313.
[22] . با توجه به آيات 99 و 141 سورهي انعام، ميتوان با برخي از محصولاتي كه براي اعراب حجاز قابل حصول بوده آشنايي يافت.
[23] فتح الباري، ج7، ص495، «عايشه: ما شبعنا حتي فتحت خيبر».
[24] . درباره فروش آب چاه بئر رومه توسط يهوديان، نكـ: وفاء الوفاء، ج3، ص970، و نيز نكـ: الصحيح من سيرة النبي (صلي الله عليه و آله و سلم)، ج3، ص119ـ113؛ استاد بر اين عقيده است كه عثمان بئر رومه را در دوران خلافت خود خريداري كرده است.
[25] . المفصل، ج4، ص141ـ140.