نخستين زمينههاي حيات وحياني رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ در غار حرا آغاز شد، آن زمان كه چهل سال از زندگي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ گذشته بود، دربارة كيفيت اقامت آن حضرت در غار حرا و پيشينية آن در جاهليت، مطالب چندي در مآخذ تاريخي آمده كه نياز به بررسي و تأمل دارد. اصطلاحاً اقامت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ در غار حرا را «تحنّث» ميگويند. در لغت، «حنث» به معناي گناه آمده و گفتهاند كه تحنّث به معناي دوري از گناه و در معناي اثباتي خود، به معناي تعبد و عبوديت در درگاه خداوند است. اين مفهوم در جاهليت، براي «حنفا» شناخته شده بوده[1] و از جمله اين سخن حكيم بن حزام كه او «در جاهليت در مسايلي چند تحنّث ميكرده همچون صلهي رحم و دادن صدقه»؛ بدين معناست كه به وسيلهي اين امور تقرب به خداوند پيدا ميكرده است.[2] به هر روي كاربرد كلمه تحنّث در تعبُّد، نوعي مجاز دانسته شده كه بر خلاف معناي حقيقي آن ـ گناه ـ در «اجتناب از گناه» بكار رفته است.[3]
غار حرا بر روي كوهي با همين نام است كه در فاصله دو فرسنگي شهر مكه، در ناحيهي شمال شرق آن قرار گرفته[4] كه به نام كوه نور نيز شناخته ميشود. اين كوه در شمار برخي از كوههاي مقدس ياد شده است. محتمل است كه اين تقدس پيش از اسلام، حداقل براي حنفا شناخته شده بوده است. در حديثي از انس آمده كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود:آنگاه كه خداوند بر كوه طور تجلي كرد از تجلي خدا سه كوه برخاست در مكه كوه حِرا، ثبير و ثور و در مدينه احد، وَرِقان و رضْوي.[5] گفته شده كه از جمله منبع تأمين سنگ خانة خدا كعبه، كوه حرا بوده است.[6] در نقلهاي ديگري نيز از كوه حرا در كنار كوههاي مقدسي چون طور سينا و كوه جودي ياد شده است.[7] در متن مكتوبي كه عبدالمطلب با قبيلة خزاعه نوشته آمده است كه، تا وقتي كه كوه حرا و ثبير پابرجا هستند ما با هم يكي خواهيم بود.[8] ابوطالب در شعري از سه كوه مقدس مكه چنين ياد كرده:
و ثورٍ و مَنْ أرسي ثبيراً مكانه و راقٍ ليرقي في حراء و نازل[9]
در اين باره كه آيا تحنّث در غار حرا يك سنّت مرسوم و جاري ميان اعراب و يا قريش بوده، نميتوان اظهار نظر جدي كرد. پيشاپيش بايد توجه داشت كه غار حرا ظرفيت بيش از چند نفر را نداشته و آنگونه كه در نقلها آمده، سنّت تحنث تنها در ماه رمضان بوده است. بدين ترتيب نميتوانسته سنت رايجي بوده باشد. ابن عباس ميگويد: وقتي ماه رمضان فرا ميرسيد كساني از قريش راهي حرا ميشدند، يك ماه در آنجا اقامت ميكردند و به فقيراني كه نزد آنان ميآمدند كمك مينمودند. اين اقامت تا رؤيت هلال ماه شوال ادامه داشت. پس از آن به مسجد آمده، هفت بار طواف كرده و سپس به خانه ميرفتند. رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ نيز چنين ميكرد.[10] اين امر مربوط به شمار اندكي از قريش بوده و همانگونه كه گذشت به احتمال قوي، اختصاص به حنفا داشته است، به ويژه كه گفته شده: عبدالمطلب بُنياد گذار اين سنت بوده است.[11] همچنين گفته شده است كه، ديگر متألهان نيز پس از وي چنين ميكردهاند، اما تنها از دو نفر ياد شده: يكي ورقة بن نوفل و ديگر ابو امية بن مغيره.[12]
در برابر اين نقلها، ابن حزم ميگويد: رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ به تنهايي به غار حرا ميرفت و خداوند علاقة اين كار را در دل او انداخته بود، هيچ كس رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ را به اين كار دستور نداده، و هيچ كس پيش از وي اين كار را نكرده بود كه وي به او تأسي جويد؛ اين اقدامي بود كه تنها خواست خداوند بود. آن حضرت شبها و روزهايي را در آنجا گذراند تا آنكه وحي بر او نازل شد.[13] آنچه قطعي است همين كه تنها رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ چنين ميكرده و بعيد مينمايد كه پيش از او چنين سنتي به صورت جدي وجود داشته باشد.
در بيشتر نقلها آمده است كه آن حضرت در غار حرا تنها بوده و هر از چندي مقداري طعام از مكه براي او به غار آورده و پس از تمام شدن، بار ديگر براي چند روز چنين ميكرده است. اما نقلي نيز حكايت از آن دارد كه خانوادة او نيز با وي بوده است.[14]
دربارة كيفيت تحنّث گزارشي به دست نيامد، جز آنكه به حدس قوي خلوت گزيني، تفكر در صنع الهي و عبوديت حق، مهمترين اعمالي است كه در اينگونه اعتكافها رايج است.[15] در واقع بايد گفت اين خلوت گزيني آغاز حيات روحاني و وحياني رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و مقدمهاي براي بعثت و نزول وحي بر آن حضرت به شمار ميرفته است. گفته شده كه نشستن در غار حرا همراه با سه چيز بوده: يكي خلوت، ديگري تعبد و سوم نگاه به كعبه از فراز غار حراء.[16]
نخستين آيات قرآني در غار حراء بر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ نازل گرديد. دربارة كيفيت اولين آشنايي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ با وحي و حامل آن جبرئيل، روايات متعددي در منابع تاريخي و حديثي آمده است. در اين روايات علاوه بر جنبههاي تاريخي، نكاتي وجود دارد كه مربوط به مباحث كلامي نظير ماهيت وحي و همچنين عصمت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ميشود. با توجه به اختلافي كه در مباني مذاهب اسلامي دربارة مسائل فوق الذكر وجود دارد، روايت مزبور مورد تفسيرهاي مختلف و حتي انكار قرار گرفته است.
در آغاز بايد اشاره كنيم كه مجموع رواياتي كه دربارة نخستين وحي به دست آمده از چند نفر مشخص از صحابه است كه ميان نقلهاي آنان نقاط اشتراك و افتراق چندي وجود دارد. راوي اصلي ابن اسحاق دربارة نخستين وحي عبيد بن عمير قتادة ليثي است. واسطة ابن اسحاق با عبيد، وهب بن كيسان از موالي آل زبير است. در اين نقل پاي عبدالله بن زبير نيز در ميان است، زيرا او از عبيد ميخواهد تا حكايت بعثت را نقل كند.[17] روايت ديگر از ابن اسحاق از زهري از عروة بن زبير از عايشه است.[18] نقل ديگر واقعه از سليمان شيباني از عبدالله بن شداد است.[19] نقل ديگر از اسماعيل بن ابي حكيم از موالي آل زبير است.[20] بلاذري نيز چند روايت از ابن عباس آورده است.[21] نقلي نيز از ابو مسيره دارد.[22] جابر بن عبدالله انصاري نيز از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ آغاز وحي را گزارش كرده است.[23]
در مجموع اين نقلها يك نكته مسلم است و آن حضور زبيريها و وابستگان به آنها است. دو نفر از موالي آل زبير به علاوه عبدالله بن زبير، عروة بن زبير و نيز عايشه (كه عبدالله بن زبير فرزند خواهرش بود) در بيشتراين نقلها حضور دارند؛ به علاوه عايشه و ابن عباس هيچ كدام از لحاظ سنّي نميتوانستهاند خود راوي مستقل ماجرا باشند. البته رخدادهاي دورة مكه در بسياري از موارد اين شكل را دارد. اشكال حضور آل زبير در اين واقعه تا حدودي مربوط به ورقة بن نوفل، خديجه ـ سلام الله عليهاـ و حكايتي است كه در ارتباط با نبوت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و ورقه نقل ميكنند. ميدانيم كه اين طائفه، از تيرة بني اسد و از طائفة قريشاند. به هر روي بايد قسمتهاي مهم اين روايت را نقل و سپس مروري بر آنها داشته باشيم.
عايشه ميگويد: اولين وحي بر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ به صورت رؤياي صادقه بود كه در خواب بر وي الهام شده و در بيداري همچون سپيدة صبح محقق ميباشد. آنگاه او علاقهمند به انزوا براي تحنث شده و چندين روز و شب در غار حرا ماند تا اينكه ملك بر او فرود آمده به او گفت: بخوان؛ محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ گفت: نميتوانم بخوانم. ملك او را فشار داد و مجدداً از او خواست تا بخواند. و باز او همان پاسخ را داد و همان فشار را تحمل كرد. بار سوم ملك، آيات نخست سوره علق را بر وي تلاوت كرد. محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ وحشت زده و مضطرب به خانه بازگشت و گفت تا براي رفع اضطراب او را بپوشانند. خديجه ماجرا را پرسيد و وقتي ترديد رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ را ديد گفت: خداوند تو را ضايع نخواهد كرد، تو اهل صلة رحم و صدقه بوده و مردي مهماننواز هستي. آنگاه خديجه نزد ورقه بن نوفل رفت و از او دربارة ماجراي فرود ملك پرسيد. ورقه گفت: آن ملك همان ناموسي است كه بر موسي نازل شد. او آرزو كرد كه آن اندازه زنده بماند تا پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ را ياري كند.[24]
اين نقل كه ماية اولية آن از عايشه است، با اختلاف چندي از طرق مختلف و در منابع متفاوت آمده است. روايات و نقلهاي ديگر نيز كمابيش در برگيرندة همين موارد است جز آنكه در هر نقل قسمتي از اين موارد با شدت بيشتر يا كمتري عرضه شده است. عبيد بن عمير ميگويد: جبرئيل در حالي فرود آمد كه كتابي در دست داشت و از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ خواست تا بخواند. وقتي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ گفت: قاري نيست، او را به حدي فشار داد كه محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ احساس كرد كه مرگ او را در آغوش گرفته است. آن حضرت در بازگشت صداي جبرئيل را شنيد كه او را رسول الله خطاب ميكرد، در حالي كه در هر گوشة آسمان ظاهر بود. روايت ابن عباس نقل همين قسمت اخير است؛ يعني پس از آنكه نخستين آيات بر آن حضرت نازل شد و در حال فرود از كوه، جبرئيل را در افق مشاهده كرده است.[25]
يك مشكل عمده در اين نقلها عدم اطمينان رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ به نبوت خويش است كه آشكارا از لحاظ ديني و كلامي مشكلزاست. وسيلة اثبات اين نبوت در روايات مربوط به آغاز وحي، ورقة بن نوفل و در برخي روايات نُسطور، عدّاس[26] و كسان ديگرند كه سرنوشت بيشتر آنها نامعلوم است. هنوز نيز روشن نيست كه ورقه دقيقاً چه شخصيتي داشته و چه زماني درگذشته[27] و آيا بر نصرانيت مرده يا مسلمانان شده است. ابن عساكر ميگويد: احدي نگفته است او مسلمان شده، در حالي كه برخي او را اولين مسلمان دانستهاند.[28] همانگونه كه اشاره شد تأكيد بر نقش ورقه براي افزوني سهم بني اسد در مسايل صدر اسلام است. پذيرفتن اين امر كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ در شرايطي مبعوث شده كه آگاهي كافي دربارة وضعيت خويش نداشته دشوار به نظر ميرسد. اين امري است كه در نوع نقلهاي مزبور كه از چند نفر مشخص و نوعاً ناصالح براي نقل وقايعِ نخستين وحي هستند، دشوار به نظر ميرسد. مسأله ديگر فشار دادن پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بوده، آن هم براي خواندن چيزي كه آن را نميدانسته است. البته تحمل وحي امري دشوار بوده و رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ همواره در زمان اخذ وحي گرفتار تنش شديد جسمي ميشده است.[29]
به هر روي آغاز وحي نميتوانسته براي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ چندان عادي باشد اما نه به قيمت فراموشي سادهترين اصول ديني و عقلي در امر وحي و نبوت. در رواياتي كه از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل شده، بر اطمينان رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ در برخورد با ملك وحي تأكيد شده است. آن حضرت در برابر اين سؤال كه رسولان چگونه رسالت خود را ميشناسند فرمود: پرده از برابر آنان كنار ميرود.[30] خداوند در قرآن بر اين اطمينان تكيه دارد:«قل انني علي بيّنة من ربّي»[31]، «قُلْ هذه سبيلي اَدْعوا الي الله علي بَصيرةٍ أنا و مَنِ اتبعني.»[32]
مسأله اي كه درباره آغاز وحي، محل اختلاف واقع شده، زمان نزول اولين آيات و تاريخ بعثت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ است. در شماري از روايات مربوط به تحنث رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ در غار حرا، آمده است كه آن حضرت در ماه رمضان به عبادت در آنجا ميپرداخته است. اگر در اين سخن ترديد نكنيم بايد بپذيريم كه نخستين آيات سورهي علق در ماه رمضان بر فراز كوه حرا بر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ نازل شده است. ابن اسحاق اين رأي را پذيرفته كه نزول نخستين آيات در ماه رمضان بوده است.[33] او به سه آيهي قرآن استشهاد كرده، اول: «ماه رمضان كه در آن براي راهنمايي مردم و بيان راه روشن هدايت و جدا ساختن حق از باطل قرآن نازل شده است.»[34] ديگر سورة قدر كه در آن فرمود: «ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم». آية سوم مورد نظر ابن اسحاق تعيين «يوم الفرقان» (روز قرآن) [35] در قرآن است كه همان «يوم التقي الجمعان» يعني روز بدر (17 رمضان) ميباشد. در آن آيه آمده است: «و اگر به خدا و آنچه بر بندة خود در روز فرقان، كه دو گروه به هم رسيدند، نازل كردهايم ايمان آوردهايد، بدانيد كه هرگاه چيزي به غنيمت گرفتيد، خمس آن از آن خدا و پيامبر و ذوالقربي و يتيمان و مسكينان و در راه ماندگان است» ابن اسحاق يوم الفرقان را نه روزي كه جنگ بدر اتفاق افتاد، بلكه روز قرآن كه همان هفدهم رمضان است ميداند؛ يعني روزي كه قرآن بر پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نازل شده است. اين كه هفدهم رمضان از كجا مطرح شده، برگرفته از تطبيق آن بر روز بدر است كه در هفدهم رمضان سال دوم هجرت رخ داده است. روايتي از امام باقر ـ عليه السّلام ـ نيز حكايت از آن دارد كه نخستين نزول ملك بر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ هفدهم رمضان بوده است.[36]
دربارة آية سورة بقره كه نزول قرآن را در رمضان دانسته، گفته شده كه صراحت در نزول اولين آيات قرآني دارد، لذا ديگر اقوالي كه نزول آيات را در وقت ديگر دانستهاند با اين آيه مخالفت دارد.[37] اما براي آية مزبور توجيهات ديگري نيز شده. از جمله آنكه مقصود، نزول همة قرآن در ماه رمضان در آسمان دنياست كه پس از آن به تدريج بر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ نازل شده است. شاهد آنكه، در سورة قدر نيز آمده است كه قرآن در شب قدر نازل شده و محتمل است كه مقصود همة قرآن باشد.[38] ميدانيم كه همة قرآن نميتوانسته در همان آغاز وحي بر رسول نازل شده باشد. گويا روايت بيت المعمور كه محل نزول قرآن دانسته شده براي رفع همين دشواري بوده است، روايتي كه بنا به نظر بسياري از محققان، به دليل تشتت در اصل نقلهاي مربوط به بيت المعمور قابل قبول نيست.
به هرروي ممكن است گفته شود كه نخستين آيات در شب قدر در ماه رمضان نازل شده و آية نازل شده، تطبيق داده شود. مشكل آن است كه چگونه اين عقيدة اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ كه بعثت در بيست و هفتم ماه رجب بوده با نزول نخستين آيات در ماه رمضان قابل جمع است. گويا تنها راه آن است كه نخستين آشنايي رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ با ملك را پيش از نزول آيات نخست سورة علق بدانيم. اين مطلبي كه در برخي از نقلها نيز آمده است.[39] بر اين اساس، پيش از نزول نخستين آيات، زمينة آشنايي با وحي براي رسول فراهم شده است. برخي از اهل سنت نيز كه گفتهاند بعثت در ربيع الاول بوده، به همين ترتيب سخن خود را با نزول نخستين آيات در ماه رمضان جمع كردهاند.[40] در واقع با اين نظر، تاريخ بعثت، پيش از نزول اولين آيات دانسته ميشود. گفته شده پس از نزول نخستين آيات، براي مدّتي وحي منقطع شده است. دربارة اين فترت، اقوال متفاوتي هست. سه سال، دو سال و نيم، يك سال،[41] چهل روز (عقيدة ابن عباس) ، پانزده روز (ابن جوزي و فرّاء) و سه روز (مقاتل ابن سليمان).[42]
دربارة تعيين دقيق مدت اين فترت، نميتوان اظهار نظر كرد؛ زيرا اختلاف نظر به حدي است كه جمع ميان آنها ناممكن است. قاعدتاً بايد ميان نزول سورة علق و سورة مدثّر كه گفته شده پس از انقطاع وحي بوده، فاصلهاي طولاني باشد.[43] اما اينكه اين فاصله چقدر بوده، تنها ميتوان گفت كه نبايد طولاني باشد. دربارة فلسفة اين فترت گفته شده است كه هدف آمادگي روحي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ پس از نزول نخستين آيات بوده است.[44] بعدها نيز چندين بار نزول وحي به تأخير ميافتاد و سبب انگيزش مشركان بر ملامت ميشد كه از جملة آنها اشارتي است كه در سورة «الضحي» وجود دارد. اين سوره نيز از سورههاي قديمي دورة مكه ميباشد. در آنجا در برابر ملامت مشركان به تأخير وحي بوده كه خداوند فرمود: «سوگند به آغاز روز و سوگند به شب چون آرام و در خود شود، كه پروردگارت تو را ترك نكرده و بر تو خشم نگرفته است.»[45]
معمولاً نزول وحي بر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ همراه با ظهور حالات خاصي در آن حضرت بود. در آن لحظه چهرة حضرت برافروخته شده، لرزش بر بدنش عارض ميگرديد، عرق بر پيشانياش نشسته و چشمهايش بسته ميشد و پس از مدتي به حال اول بازگشته و آيات وحي شده را بر اصحابي كه در اطرافش بودند، باز ميخواند. در روايتي از امام صادق ـ عليه السّلام ـ آمده: اين نوع وحي در وقتي بوده كه خدا بدون واسطه با رسول خود سخن ميگفته است.[46] در مواردي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ در خواندن آيات شتاب ميكرد و لذا خداوند فرمود: «و لا تَعْجَلْ بالقرآنِ مِنْ قبلِ أنْ يُقْضي الَيْك وحْيُهُ و قُلْ ربِّ زِدْني عِلْماً، و پيش از آنكه وحي به پايان رسد در خواندن قرآن شتاب مكن و بگو: اي پروردگار من، بر علم من بيفزا.»[47] شايد دليل آن در اين آيه آمده باشد كه فرمود: « لا تُحَرِّك به لسانَكَ لِتَعْجَلَ بِه، إنّ عَلَيْنا جَمْعَهُ و قرآنَهُ فَإذا قَرَأناهُ فَاتّبعْ قُرآنَهُ، به تعجيل زبان به خواندن قرآن مجنبان، كه گرد آوردن و خواندنش بر عهدة ماست، چون خوانديمش، تو آن خواندن را پيروي كن».[48]
[1] . ابن هشام دربارهي معناي تحنث ميگويد: عرب ميگويد: التحنث و التحنف؛ آنان فاء را به ثاء تبديل كردهاند مثل: جدث و جدف كه معناي قبر ميباشد (السيره النبويه ج1، ص235) بدين ترتيب اساساً كلمه حنث همان حنف است.
[2] . تاج العروس، ج5، صص225ـ224 گفته شده است كه كلمه تحنث معرب يك اصل عبري است كه «يحينوت» يا «تحينوث» ميباشد. اين كلمه در عبري به معناي اعتكاف و توجه به خدا با نماز و دعا ميباشد؛ نكـ : تاريخ العرب في الاسلام، ص163.
[3] . نمونهي ديگر آن اين جمله است كه «فلانٌ يتجنس»، درباره كسي است كه درصدد تطهير نجاست بر ميآيد.
[4] . درباره محل دقيق آن نكـ : اخبار مكه، ج2، ص288؛ المعجم البلدان، ج2، ص233، اكنون در محدوده شهر قرار گرفته است.
[5] . اخبار مكه، ج2، ص 281، كتاب مناسك و اماكن طرق الحج و معالم الجزيره، ص 406.
[6] . اخبار مكه، ج1، ص222.
[7] . نكـ : اخبار مكه، ج1، ص 36؛ كتاب اماكن و مناسك طرق الحج. ص 481.
[8] . المغازي، ج2، ص 781.
[9] . السيرة النبويه؛ ابن هشام، ج1، ص135.
[10] . انساب الاشراف، ج1، ص105.
[11] . السيرة الحلبيه، ج1، ص 237، سبل الهدي و الرشاد، ج2، ص 319، گفتهاند كه قريش به آن جهت كه اول بار عبدالمطلب در غار حرا تحنث كرده بود، حق تقدم رفتن به غار را براي محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ كه نوادة او بود حفظ ميكردند.
[12] . همان.
[13] . جوامع السيرة النبويه، ص 36.
[14] . السيرة النبويه، ابن هشام، ج1، ص236؛ سبل الهدي و الرشاد، ج2، ص312؛ در برخي موارد با همسر و گاهي با فرزندان؛ نكـ: السيرة الحلبيه، ج1، ص237.
[15] . نكـ : السيرة الحلبيه، ج1،صص 237ـ 236.
[16] . سبل الهدي و الرشاد، ج2، ص319.
[17] . السيرة النبوية، ابن هشام، ج1،ص 235؛ تاريخ الطبري، ج2، صص 301ـ 300.
[18] . تاريخ الطبري، ج2، صص 299 ـ 298؛ مغازي رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ عروة بن زبير، صص 102، 100؛ دلائل النبوة، بيهقي، ج2، صص 137 ـ135. اين نقل را بخاري و مسلم نيز آوردهاند. در برخي مصادر(مثل: دلائل النيوة، ج2،صص 144 ـ 143) مستقيماً از قول زهري روايت شده است.
[19] . همان، صص 300 ـ 299.
[20] . همان، صص 303 ـ302.
[21] . انساب الاشراف، ج1، صص 105 ـ 104 ش 195 ـ 190؛ طبقات الكبري، ج2،صص 195 ـ 194.
[22] . انساب الاشراف، ج1، ص 105، ش 193.
[23] . دلائل النبوة، بيهقي، ج2،ص 139، (در پاورقي از بخاري نيز نقل شده است) دربارة ديگر اسناد واقعه نكـ : سبل الهدي و الرشاد، ج2، ص 311.
[24] . دلائل النبوه، ج1، صص 137، 135.
[25] . انساب الاشراف، ج1،ص 104.
[26] . عداس بعدها در جريان طائف مسلمان شد، مورخان در بيان اسلام او هيچ اشارهاي به سهم او در مورد آغاز وحي نميكنند.
[27] . دربارة ادعاهاي متناقضي كه دربارة اسلام و كفر وي شده و اين كه او در همان آغاز مرده يا تا بعد از اجازه يافتن مسلمانان به جنگ زنده بوده و ديگر اخبار آشفته دربارة وي نكـ : الصحيح من سيرة النبي، ج1، صص 229ـ 228. جالب است كه اشعاري از ورقه در باب رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ و اسلام نقل كردهاند كه محل ترديد واقع شده است. نكـ : دلائل النبوه ، ج1،ص 150، البداية و النهايه، ج3، ص13ـ10؛ سبل الهدي و ارشاد، ج2، صص318ـ317؛ و باز از نكات جالب آنكه: با اين كه عموماً تصريح به عدم اسلام او شده، از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ نقل شده كه او را در لباس سپيد ديده و قاعدتاً بهشتي است (سبل الهدي، ج2، ص 1327)، اما ابوطالب كه كه تمام دورة بعثت حامي رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ بود در آتش است! آشكار است كه اين اخبار جعلي است.
[28] . الاصابه، ج3، ص 633، ارشاد الساري، ج1، ص 67، به نقل از الصحيح، ج1، صص 289ـ 288.
[29] . در اين باره گفته شده: فشار جبرئيل براي آن بود تا توجه رسول را از چيزهاي ديگر دوركند، يا براي آن بود تا اهميت تحمل وحي را به وي بنماياند؛ وقتي روشن شد كه تحمل فشار را دارد بر او وحي را فرو فرستاد، براي توجيهات ديگر نكـ : سبل الهدي و الرشاد، ج2، صص 322ـ 321، خواهيم ديد كه در نخستين آيات سوره مزمل نيز از وحي به عنوان «قول ثقيل» ياد شده است.
[30] . بحارالانوار، ج11، ص 56، و نكـ : ج18، ص 262؛ تفسير عياشي، ج2، ص 201، التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 49.
[31] . انعام، 57.
[32] . يوسف، 108، طبرسي در نقد روايت نقل شده از جابر بن عبدالله كه نوعي واهمه از اولين وحي را به رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ نسبت داده ميگويد: اين صحيح نتواند بود زيرا خداوند جز با دلايل آشكار و نشانههاي روشن به رسولش وحي نميكند، به طوري كه رسول مطمئن است كه آنچه به او وحي ميشود، از ناحيه خداوند است، نكـ : مجمع البيان، ج10، ص 384؛ جواب شامي ( سبل الهدي، ج2، ص 326) از اين اشكال به هيچ روي قانع كننده نيست كه اطمينان ورقه به نبوت محمد، بيش از اطمينان خود ميباشد.
[33] . السيرة النبويه، ابن هشام، ج1، صص240ـ239.
[34] . بقره، 185.
[35] . او فرقان را در اين آيه به عنوان قرآن گرفته نه روز جدايي حق از باطل.
[36] . طبقات الكبري، ج1، ص194.
[37] . تاريخ العرب في الاسلام، صص159ـ158.
[38] . اين فقط يك احتمال است زيرا نميتوان گفت كه وقتي كلمة قرآن، بكار رفته آيا مقصود همة آن است يا بعض آن. در مواردي مثل سورة مزمل، بر آن مقدار اطلاق شد. كه تا آن زمان نازل شده بوده است (و رتّل القرآن ترتيلا)، در اين صورت احتمال متن قابل قبول است، چون مقصود، همان مقداري بوده كه تا آن زمان نازل شده بود است.
[39] . الصحيح، ج1، ص195.
[40] . سبل الهدي و الرشاد، ج2، ص340.
[41] . اين عقيدة دكتر راميار است نكـ : تاريخ قرآن، ص75.
[42] . سبل الهدي و الرشاد، ج2، ص363 شامي عقيدة آخرين را قرين به صحت دانستهاند.
[43] . انساب الاشراف، ج1، ص108، قول ديگر اينكه بعد از انقطاع وحي اولين سورهاي كه نازل شد سورة «الضحي» بود، صص108ـ109 و در ص 109 از ابن عباس نقل شده كه، اولين سوره علق و بعد از آن نون و القلم و آنگاه مدثر و مزمل نازل شده است.
[44] . نكـ : تاريخ قرآن، راميار، صص73ـ72.
[45] . الضحي، 1ـ3؛ ابن اسحاق اين آيات را مربوط به همان فترتي ميداند كه پس از نزول اولين آيات مطرح شده (السيرة النبويه، ج1، ص241) اما برخي آن را نميپذيرند و سورة مدثر را سورة اول بعد از فترت ميدانند.
[46] . بحار الانوار، ج18، صص256،268.
[47] . طه، 114.
[48] . القيامه، 19ـ17.
رسول جعفريان- تاريخ سياسي اسلام، ج 1، ص 225