فاطمه اروجلو 1
رفاهطلبى و اشرافىگرى به عنوان آسيبى اجتماعى هر گاه فرد يا بخشى از جامعه را فرا گيرد، مانند ويروسى خطرناك، خيلى زود به ساير قشرها و طبقات اجتماعى منتقل شده و سلامت جامعه بشرى را تهديد مىكند. رهبران دينى و جامعه شناسان، اين آسيب اجتماعى را در جوامع مختلف بررسى كردهاند. شيوه حضرت محمدصلى الله عليه وآله به عنوان رهبرى كه مديريت كلان جامعه را عهدهدار بود، الگوى خوبى است براى: 1- شناسايى خصيصه رفاهطلبى و اشرافىگرى در انسانها و جامعههاى بشرى، 2- پيشگيرى از ظهور روحيه اشرافى با شناخت نشانههاى آن و 3- مقابله و درمان آن بر اساس روشهاى آن حضرت، كه براى جوامع امروزى نيز راهگشاست.
مقدمه
اشراف و طبقه مرفه در جوامع بشرى از افراد و طبقات تأثيرگذار جامعهاند كه رفتار، گفتار و عقايدشان پىآمدهاى مستقيم و غير مستقيمى بر ساير افراد جامعه، خصوصاً طبقات پايينتر دارد. مردم در طول تاريخ، غالباً به خواستههاى آنان عمل كرده و بر طبق روش آنها زن دگى نموده و رهبرى ايشان را پذيرفتهاند. محافظهكارى آنها، انسانها و جوامع را به محافظهكارى و انحطاط مىكشاند. اشراف براى مطرح كردن خود و كسب اعتبار و جلب احترام ديگران، به حفظ و گسترش نظام منزلتى مىپردازند. عمل اشرافى كه در نظام مبتنى بر تمايز اجتماعى رشد و نمو مىكنند، داراى سه شاخصه اصلى است: 1. تنآسايى (تن آسانى)؛ 2. مصرف تظاهرى (مصرف آشكار يا اسراف)؛ 3. محافظهكارى. پيامبران و مصلحان اجتماعى براى اعتلاى مقام انسان و پيشرفت و توسعه جامعه، با آنها به مبارزه پرداختهاند. مقابله با اشراف و اشرافىگر ى، از دغدغههاى اصلى حضرت محمدصلى الله عليه وآله بود. آن حضرت براى مقابله با نظام منزلتى (تمايز ناعادلانه طبقاتى) كه زمينهساز اعمال اشرافى بود و همچنين براى از بين بردن اعمال اشرافى، كارهاى بزرگى انجام داد. ايشان كوشيدند نظام برابرى و برادرى (اخوت اسلا مى) را جاىگزين نظام منزلتى كنند. تشكيل «امت واحده» ثمره كار پيامبرصلى الله عليه وآله بود. رويكرد قرآن كريم در وضع قوانين و هدفگذارىها و پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان مبلّغ و مجرى آن دستورات الهى، از بين بردن روحيه اشرافى و مراتب منزلتى و جاىگزين كردن روحيه برادرى و برابرى (اخوت اسلامى) و بنيان گزاردن «امت واحده» بوده است.
در اين نوشته، با استفاده از «نظريه طبقه مرفه» كه اشراف و طبقه مرفه جامعه را توصيف كرده، شاخصترين اعمال اشرافى شناسايى شده و با تطبيق آن بر اعمال اشراف دوره پيامبرصلى الله ع ليه وآله، شيوه برخورد ايشان با اشراف و طبقه مرفه بررسى شده است.
ويژگى اشراف
به نظر مىرسد در بررسى خلق و خوى طبقه مرفه (اشراف) اصل «ضايع كردن»2 - با تعريفى كه وبلن ارائه مىدهد3 - اساس و پايه نظريه طبقه مرفه است. طبق اين تعريف، مفهوم «ضايع كردن» دلالت بر مصرف نامقبول و غير عاقلانه كالاها و خدمات انسانى ندارد و منظور از اين و اژه به هدر دادن يا استفاده نادرست از تلاش و مال نيست، بلكه به اين دليل ضايع كردن به شمار مىآيد كه اين مصرف، علاوه بر اين كه براى زندگى و رفاه فردى كه اين روش را برگزيده كارى انجام نمىدهد، براى ديگران نيز سودى ندارد و تنها با هدف خودنمايى و مقايسه رشكا نگيز توانگرى و تثبيت برترى و تسلط خود بر طبقه و لايههاى پايينى جامعه صورت مىگيرد، با آن كه مىتوانست نقش سودمندى هم داشته باشد. شاخصهاى اشرافىگرى در نظر وبلن كه با موضوع اين نوشته همخوانى دارد، از اين قرار است: «چشم و همچشمى مالى»، «تظاهر به تنآسا يى»، «مصرف تظاهرى»، «لباس؛ نمودى از توانگرى»، «محافظهكارى و كنارهگيرى از توليد» و «رعايت امور دينى». توضيح هر مورد در متن آمده است. اين نوشته نتيجه تطبيق مطالب كتاب وبلن با دادههاى تاريخى صدر اسلام (دوران مدينه) است.
چشم و همچشمى4 مالى
وبلن بر اين باور است كه افرادى، همچون پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله كه با خلق و خوى استثنايى خود بتوانند براى مدت طولانى، احترام خويش را در نظر اعضاى پايين مرتبه حفظ كنند، انگشت شمارند. از ديد وى، قاعده كلى اين است كه آن دسته از اعضاى اجتماع كه ثرو ت و توانمندى بيشترى دارند، در نزد عامه مردم، از جايگاه شايسته و اعتبار و ارجمندى و آبرومندى بالاترى برخوردارند. در دوره مورد بحث، براى اين كه شخص در انظار مردم به نيكى شناخته شود، بر اساس معيارهاى قبيلهاى، توانايى بدنى، زيركى، مهارت در جنگ، غنيمت جويى، شرافت خانوادگى، طايفهگرايى، و دارايى، سود بخشى كالاها و افراد از طريق مقايسهاى رشكانگيز5 ارزيابى مىشد. اين مقايسه بين صاحب ارزشهاى افتخارآور و دشمن يا ديگر اعضاى گروه كه بهره كمترى از آن ارزشها داشتند، انجام مىگرفت.6 پيامبرصلى الله عليه وآله بعد ا ز جنگ بدر و كشته شدن شمار بسيارى از اشراف قريش، خطاب به يكى از ياران خويش، آنان را اين گونه توصيف فرمودند: «اشراف قريش از سرشناسان بودند، اگر آنها را مىديدى، مىترسيدى و اگر به تو فرمان مىدادند، اطاعت مىكردى و اگر كارهاى خود را با كارهاى آنها مىسنجيد ى، كارهايت را كوچك مىشمردى».7 آن حضرت در اين كلام، موقعيت اين طبقه و ديدگاه ساير اعضاى جامعه به آنها را بر اساس الگو گرفتن از شيوه زندگى اشراف و نگاه منزلتى جامعه ترسيم كردهاند.
نمونههايى از صدر اسلام
در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله، بهترين مكان براى فخرفروشى، خودنمايى و كسب افتخار، جبهههاى جنگ بود كه از راه دادن هزينه جنگ، مبارزه و غنيمتجويى به دست مىآمد و در قالب سرودههاى حماسى، به مثابه سند افتخار قبيله و فرد افتخارآفرين، ماندگار مىشد. پر داخت هزينه جنگ بدر از جانب اشراف قريش8 و سخنان ابو جهل خطاب به عباس عموى پيامبر كه از منصبهاى سقايت، پردهدارى كعبه و رياست ندوه و رفاده، به عنوان نشانههاى بزرگى و مجد نام مىبرد ،9 بيانگر وجود مراتب منزلتى بين مردم است. سوده (همسر رسول خدا) تحت تأثير همين فرهنگ، سهيل بن عمرو، خويشاوند خود را سرزنش مىكند كه چرا تسليم شده در حالى كه مىتوانست با بزرگوارى بميرد.10 قزمان قبل از كشته شدن در جنگ اُحد گفت: «ما فقط براى حفظ شخصيت و حيثيت خود جنگيديم».11 از سخنان قزمان بر مىآيد كه حفظ حيثيت و آبروى قبيله ا ز ارزشهاى حاكم بر جامعه بوده است. عروه بن مسعود، از بزرگان و اشراف ثقيف، انسانها را با معيارهاى منزلتى ارزيابى مىكرد. او مسلمانان حاضر در حديبيه را اوباشى مىخواند كه نه حيثيتى دارند و نه حسبى.12 در واقع، عروه، حسب و منزلت اجتماعى برآمده از ثروت و شرا فت خانوادگى را نشانه اعتبار مىدانست.
وقتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله تصميم گرفت خراش بن اميه كعبى را كه جايگاه اجتماعى بالايى نداشت، براى گفت و گو با اشراف قريش بفرستد، خراش از پيامبرصلى الله عليه وآله خواست كه مردى بلند مرتبهتر از او را اعزام كند. برخى از اشراف قريش حتى به خود اجازه مىدادند كه خراش بن اميه، مأمور رسول اللَّهصلى الله عليه وآله را بكشند. عمر بن خطاب هم از رفتن پيش اشراف قريش امتناع كرد و عثمان بن عفان را كه به قول عمر، او در مكه گرامىتر و داراى خويشاوندان بيشترى بود، معرفى كرد. اشراف قريش، عثمان را به دليل برخوردارى از شرافت خانوادگى و ثروت پذيرفتند و با او به گرمى رفتار كردند.13
عمر بن خطاب با استناد به ارزشهاى جاهلى و چشم و همچشمى قبيلهاى، صلح حديبيه را برنمىتافت و آن را خوارى دين مىانگاشت، حتى در حقانيت دين اسلام و ر سول خدا ترديد مىكرد.14 هم چنين اسيد بن حضير و سعد بن عباده كه از اشراف مدينه بودند، با همين نگرش، صلحنامه را باج دادن به قريش تفسير مىكردند.15
يهوديان خيبر كه از اشراف مشهور و قدرتمند منطقه بودند با توجه به جايگاه و مقام خود در ميان قبيلهها، گمان نمىكردند كه پيامبرصلى الله عليه وآله با آنها بجنگد، چرا كه آنها حصارهاى بسيار بلند و اسلحه فراوان و نيروى زيادى داشتند. يهوديان مدينه هم بر اين باور بودند كه خيبر دژهاى مرتفع بر قلعه كوهها و آب فراوان و دائمى دارد و در آن هزار زرهپوش حضور دارند، از ا ين رو، مسلمانان نمىتوانند آن را فتح كنند.16 قريش و عموم اعراب با آگاهى از زيادى شمار يهوديان و اسلحه و استحكام دژهاى خيبر و آمادگى آنها، پيروزى خيبريان را قطعى مىدانستند.17
واكنش اشراف قريش به بانگ اذان بلال بر پشت بام كعبه نشان مىدهد كه مراتب منزل تى آن چنان بين اشراف نهادينه شده بود كه افرادى، مانند عكرمه بن ابى جهل، صفوان بن اميه، خالد بن اسيد، سهيل بن عمرو و ساير اشراف نمىتوانستند حضور فردى - به زعم خودشان - دون پايه را در جايگاه تحمّل كنند. آنان عصبانيتشان را از ناديده انگاشتن و رعايت نشدن سل سله مراتب منزلتى، در سخنان خود يا با پوشاندن چهره نشان مىدادند.18 قبيله هوازن خود را افرادى كارآزموده و جنگجو مىدانستند.19 صفوان بن اميه در جنگ حنين مىگفت: اگر قرار باشد بنده باشم ارباب قرشى نزد من دوست داشتنىتر از ارباب هوازنى است.20
راهكارهاى حضرت محمدصلى الله عليه وآله براى رفع چشم و همچشمى مالى
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله براى از بين بردن نگاه منزلتى و رقابت قبيلهاى اقدامات زير را انجام داد:
1. جاىگزين كردن فرهنگ برادرى و اخوت دينى به جاى ارزشهاى منزلتى و قبيلهاى؛ پيامبرصلى الله عليه وآله در سخنرانى پيش از جنگ اُحد فرمودند: «هر مؤ منى نسبت به مومنان ديگر، چون سر نسبت به پيكر است كه چون به درد آيد، همه بدن به درد مىآيد».21 مصعب بن عُمير تحت تأثير همين تفكر به محرز بن نضله كه ابو عزيز بن عمير، برادر پدر و مادرى مصعب را در جنگ بدر به اسارت درآورده بود، سفارش كرد كه مادرش ثروتمند است و فديه خوبى مىتواند از او بگيرد. همچنين مصعب، در مقابل اعتراض برادرش ابو عزيز گفت: محرز، به جاى تو، برادر من است.22 اين در محيطى است كه كمى پيشتر (در دوران جاهلى) «قانون ثار» اجرا مىشد و هيچ قرشى يا مكى، اهالى يثرب را هم شأن و برادر خود نمىخواند.2. پيامبرصلى الله عليه وآله و خانوادهاش با ساير افراد جامعه تفاوتى نداشتند؛ در حديبيه وقتى هدايا بين مردم تقسيم شد پيامبر و همسرش ام سلمه، همانند ديگران سهم بردند.23
3. در جامعهاى كه غنيمتجويى ارزش آفرين بود، تقسيم غنيمتها به طور مساوى و قرار دا دن سهم براى كسانى كه به دليلهاى موجه در جنگ حضور نداشتند و برگرداندن اموال به ناحق گرفته شده به صاحبان آن، مىتوانست از اهميت غنيمتجويى بكاهد؛ عمرو بن اميه، دو نفر از يهوديان بنىعامر را كه پيامبر به آنها امان داده بود كشت و رسول خداصلى الله عليه وآله وسايل جنگى و لباسهاى آنها را همراه خون بهايشان فرستاد.24
4. پاىبندى به پيمان؛ يكى از ويژگىهاى اشراف اين است كه هر گاه مقام و منزلت طرف قرارداد آنها پايينتر باشد يا آن پيمان، منافع آنها را در معرض خطر قرار دهد، آن پيمان را به طور يك جانبه نقض كنند. پيامبرصلى الله عليه وآله براى از بين بردن اين خصيصه، اين گونه عمل كرد؛ هنگامى كه يهوديان و منافقان بعد از شكست مسلمانان در جنگ اُحد به تضعيف روحيه آنان پرداختند، عمر بن خطاب اجازه خواست آنها را بكشد، ولى رسول خداصلى الله عليه وآله نپذيرفت و فرمود: «يهود يان در ذمه ما هستند و من ايشان را بيهوده نمىكشم. من از كشتن بيهوده كسانى كه شهادت به يگانگى خدا و پيامبرى من مىدهند نهى شدهام».25
5. جاىگزين كردن ارزشهاى معنوى به جاى ارزشهاى مادى؛ پيامبرصلى الله عليه وآله اسيرانى كه توانايى پرداخت فديه نداشتند بدون دريافت فديه آزاد مىكردند، از جمله آنها عبيد بن عمرو بن علقمه، سائب بن عبيد و ابو عزّه عمرو بن عبداللَّه بن وهب بودند. پيامبرصلى الله عليه وآله اسيرانى كه قرعه به ايشان تعلق گرفت در ازاى آزادى يكى از مسلمانان آزاد كردند مانند عمرو بن ابو سفيان، از ا سيران جنگ بدر كه در ازاء آزادى سعد بن نعمان بن اكال آزاد شد،26 ولى از ثروتمندان فديه خودشان و بستگانشان را گرفت؛ عباس عموى پيامبر مجبور شد فديه خود و پسران برادرش را بدهد.
6. توجه به توانايىهاى فردى و ديندارى در انتصابها به جاى طايفهگرايى و در نظر گرفتن مراتب منزلتى يا دارايى اشخاص؛
7. كوشش در جهت فقرزدايى و كم كردن فاصله فقير و غنى و دگرگون كردن معيارهاى ارزش انسانها؛ حضرت محمدصلى الله عليه وآله تقوا و علم را نشانه برترى مىدانست.
معيار ارجمندى و اعتبار چشم و همچشمى مالى
توانايى بدنى، زيركى، مهارت در جنگ، ثروت مالى و دارايى مالى، غنيمتجويى شرافت خانوادگى، طايفه گرايى، برانگيختن رشك ديگران
روش طبقهمرفه حضور در جنگ و به دست آوردن غنيمت؛ دادن هزينه جنگ؛ داشتن منصبهايى،مانند: فرماندهى، سقايت، پردهدارى، رفادت، رياست ندوه، انحصار تجارت، داشتن اسلحه جنگى و حصار و قلعههاى مستحكم، افراد قبيله قريش و قبايل معتبر ا ز منزلت و مقام بالايى برخوردار بودند. يهوديان چون از بنىاسراييل بودند خود را برتر مىدانستند؛ برخوردارى از تخصص در مسائل جنگى كه يهوديان، قبيله ثقيف و هوازن، مسيحيان نجران، يمنيان، حبشيان از آن برخوردار بودند.
سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله تقسيم غنايم به طور مساوى بين قوى و ضعيف، اختصاص سهمى از غنايم به بردگان حاضر در جنگ و افرادى كه به دليل موجه در جنگ حضور نداشتند، در انتصابها توجه به توانايىهاى فردى و ديندارى، خوددارى از طايفه گرايى، اهتمام ب ه كارهاى توليدى و فقرزدايى از جامعه، ترويج فرهنگ اخوت و برادرى، جاىگزين كردن ارزشهاى معنوى به جاى ارزشهاى مادى، توجه به مصلحت جامعه و فرد.
آيات قرآن آياتى كه اشاره به اين ويژگىها دارد
آياتى كه راه كار نشان مىدهد
حشر / 2. آياتى كه ويژگى كفار، منافقان، متكبران، دنياپرستان را توصيف مىكند. آياتى كه درباره تقسيم غنايم؛ ويژگى مؤمنان و جامعه اسلامى مىباشد. آياتى كه خداوند را مالك همه چيز معرفى مىكند و اين دنيا و ارزشهاى دنيوى را در مقابل آخرت و ارزشهاى اخروى ناچيز مىشمارد.
تنآسايى تظاهرى27
نمود بارز طبقه مرفه، تنپرورى يا به عبارت ديگر، معافيت و خوددارى از انجام كارهاى سودمند است. شغلهاى معمول و مشخص طبقه مرفه عبارتند از: خدمات ديوانى، جنگ، ورزش و مراسم دينى (مطابق با برداشت اين طبقه). انگيزه اصلى طبقه مرفه در پرداختن به اين گونه شغل ها كه ماهيتى يغماگر دارند نه توليدى، كه بهرهكشى مىباشد كه فقط در خور زندگى طبقه مرفه است. غنيمتهايى كه از طريق غارت و بهرهكشى به دست مىآيد، به عنوان دستآورد و معيار نمايشى زندگى مرفه محسوب مىشود و دورى گزيدن از كار توليدى، نشانه بزرگوارى، شايستگى و شرط لازم آراستگى دانسته مىشود و نيز با تأكيد بر «ثروتمندى»، فرد، موقعيت اجتماعى خود را به رخ مىكشد. تأكيد بر ارزشمندى ثروت، منجر به تأكيد بيشتر بر تنآسايى مىشود. تنآسايى تظاهرى كه وقت و تلاش انسانى در آن ضايع مىشود، به منظور نمايش ثروتمندى و نيز جلب احترام ديگران صورت مىگيرد. اين مسئله در جامعه و گروههاى همبسته يا كوچكى به كار مىآيد كه در آن به دليل آشنايى مردم با يكديگر و تأثير شايعات محلى، شخصِ جوياى شهرت مىتواند به زودى انگشتنماى ديگران شود. طبق رسم معمول، تولد در خانواده برتر و داشتن زندگى آسوده و بركنارى از وظايف دون پايه، معيار بالادست بودن فرد است و مسلّمترين قاعده، رعايت مقررات منزلتها از جانب افراد فرودست مىباشد. در درك عمومى، اين وضعيت، ويژگى ذاتى ارزش برترى شناخته شده است و به همين سبب، حقيرزادگان عوام، سر فرود آوردن و تسلي م شدن در برابر فرادستان را بر خود روا مىدارند. در اين نظام منزلتى، يك طبقه مرفه حاشيهاى يا بدلى شكل مىگيرد كه وظيفهاش انجام آسايش نيابتى به سود اعتبار طبقه مرفه واقعى يا اصلى است.28 خدمتكاران و افرادى كه براى تأمين رفاه طبقه مرفه به كارهاى غير توليد ى مىپردازند، جزء اين گروهاند.
نمونههايى از صدر اسلام
تلاش اشراف خويشاوند پيامبرصلى الله عليه وآله، همچون عباس براى تصدى منصبهايى، مانند امارت، فرماندهى و سرپرستى جمعآورى زكات، به عنوان نشانه بزرگوارى و شايستگى، مصداق تنآسايى تظاهرى مىباشد. عباس، عموى پيامبرصلى الله عليه وآله و ربيعه بن حارث، پسران خود (فضل و عبدالمطلب) را پيش پيامبرصلى الله عليه وآله فرستادند تا آنها را متصدى صدقات نمايد.29 درخواست منصب كليددارى و سقايت از سوى عباس بن عبدالمطلب30 نيز ممكن است به همين منظور صورت گرفته باشد.
اقدامات رسول خداصلى الله عليه وآله براى مقابله با تنآسايى
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله براى مقابله با تنآسايى اين اقدامات را انجام داد:
1. آن حضرتصلى الله عليه وآله منصبهاى بزرگى، چون امارت، رياست، فرماندهى و سرپرستى امور اقتصادى را به اشراف و خويشاوندان ثروتمند خود و به كسانى كه روحيات اشرافى و نگا ه منزلتى داشتند، نداد؛ عباس عموى پيامبر و ربيعه بن حارث پسران خود (فضل و عبدالمطلب) را نزد پيامبر فرستادند تا آنها را متصدى صدقات فرمايد، ولى پيامبرصلى الله عليه وآله نپذيرفت.31 عباس عموى پيامبرصلى الله عليه وآله از ايشان خواست كه منصب كليددارى و سقايت ر ا به او وا گذارد. پيامبرصلى الله عليه وآله در پاسخ فرمودند: «كارى را به شما وا مىگذارم كه متحمل هزينهاى شويد نه اين كه از آن درآمد كسب كنيد».32
2. ترويج و توسعه كارهاى توليدى و عمرانى، گسترش عدالت و توجه به مالكيت فردى و جمعى؛ پيامبر اكرمصلى الله ع ليه وآله در مقام حاكم جامعه اسلامى، به كارهاى توليدى مىپرداخت. ايشان براى ترغيب مسلمانان، شخصاً با انجام كارهايى، مانند كلنگ زدن و جا به جا كردن خاكها و ... با آنها در حفر خندق همكارى مىكرد.33
هديه رسول اللَّهصلى الله عليه وآله به افراد، مخصوصاً ك سانى كه روحيه اشرافى داشتند، زمين بايرى بود كه بايد به دست آن شخص آباد مىشد. پيامبرصلى الله عليه وآله به حسان بن ثابت انصارى شاعر كه در رفتار و اشعار او روحيه اشرافى و نگاه منزلتى وجود داشت به سبب عفو صفوان بن معطّل، زمين بايرى واگذار كرد تا آباد كند.34 محمد بن مسلمه كه در برخى از جنگها فرمانده بود از پيامبر خواست كه محوطه گور برادرش را تيول او قرار دهد. پيامبرصلى الله عليه وآله به او فرمود: «به اندازه يك تاخت اسب مال توست و اگر در آنجا زراعت كردى به اندازه دو تاخت اسب براى تو باشد».35 پيامبرصلى الله عليه وآله به دست خود مسجدى در ليّه ساخت در حالى كه يارانش براى آن حضرت سنگ مىآوردند.36 آن حضرتصلى الله عليه وآله در سخنرانى قبل از جنگ اُحد فرمودند: «هيچ كس نمىميرد مگر اين كه به آنچه روزى اوست برسد... در طلب روزى خود به گونهاى پسنديده اقدام كنيد... خدا براى شما حلال و حرام را بيان نمود... هر كسى امور ناپسند را ترك كند آبرو و دين خود را حفظ كرده است».37
معيار ارجمندى و اعتبار تظاهر به تن آسايى
پرهيز از كارهاى توليدى و سودمند و كوچك شمردن آن - نمايش ثروت و قدرت با پيرايههاى تجملى و دورى از وظايف دون پايه - برخوردارى از زندگى آسوده - شغلهاى معمول طبقه مرفه: خدمات ديوانى؛ جنگ، ورزش و مراسم د ينى - انگيزه اصلى در پرداختن به اين مشاغل، يغماگرى و بهرهكشى است - ضايع كردن وقت و تلاش انسانى براى نمايش ثروتمندى و توانايى مالى
روش طبقه مرفه تلاش اشراف خويشاوند پيامبر، همچون عباس براى تصدى مناصبى، مانند امارت، فرماندهى و سرپرستى جمعآورى زكات؛ روحيه رياستطلبى در افرادى، مانند: ابوسفيان، خالد بن وليد.
سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله سيره نظرى پيامبر سيره عملى پيامبر
پيامبرصلى الله عليه وآله منصبهايى، مانند: امارت، فرماندهىو سرپرستى جمعآورى زكات را به اشراف بنىهاشم ندادندبه افرادى كه روحيه اشرافى در آنها قوى بود، زمين باير مىدادند تا آباد كنند - به كارهاى يدى اهميتمىدادند در دادن امارت، فرماندهى و رياست، به توانايى فردى توجه داشت. آباد كنند - به كارهاى يدى اهميتمىدادند در دادن امارت، فرماندهى و رياست، به توانايى فردى توجه داشت.
آيات قرآن آياتى كه اشاره به اين ويژگىها دارد
آياتى كه راه كار نشان مىدهد
آياتى كه ويژگى طاغوتها، ملأ، مترفان، كافران، منافقان، متكبران و دنياپرستان را توصيف مىكند. آياتى كه به هدف آفرينش انسان مىپردازد - آياتى كه به رابطه دنيا و آخرت و نقش عمل انسانمىپردازد - آيات مربوط به رزق و روزى.
مصرف تظاهرى38
مصرف نمايان (مصرف آشكار يا اسراف) كالاهاى ارزشمند وسيلهاى است براى كسب اعتبار و نمايش دادن ثروتمندى در اجتماعات گستردهتر كه در آن ولخرجى و تجملگرايى و مصرف افزونتر، نشانه خوشنامى بيشترى است. مصرف تظاهرى و نمايشى، ركن اصلى پذيرايىهاى پرهزينه و هديههاى گرانبها بوده است. يك نظام رتبهبندى سازمان يافته در درون طبقه مرفه وجود دارد. كسانى كه از لحاظ ريشه خانوادگى يا از نظر مالى و يا هر دو، در بالاترين درجه از سلسله مراتب طبقه مرفه و ثروتمند قرار دارند از نظر جايگاه، برتر از كسانى هستند كه دارايى و شرافت ارثى كمترى دارند. اين پايين مرتبهها، به ويژه شريف زادگان مرفهِ ندار (داراى نژاد مرفه) يا آنان كه در حاشيه اين طبقه قرار دارند، خود را به وسيله يك نظام وابستگى و نمكپروردگى به اعضاى برتر طبقه پيوند مىزنند و از طريق وابستگى به ولى نعمت خود، اعت بار و رفاه بيشترى فراهم مىكنند آنها نديمان و ملازمان ارباب هستند و چون نماد مرتبه والاى ولى نعمت خويشاند، از اين رو، مصرف كننده نيابتى ثروت بىكران او به شمار مىآيند و از سوى او تغذيه و پشتيبانى مىشوند. بسيارى از اين افراد و ديگر اشراف پايين مرتبهتر ، به نوبه خود مصرف كنندگان نيابتى دارند كه همسران، فرزندان، خدمتكاران و ملازمان آنها هستند و وظايفى، چون جنگيدن، امور حكومتى، شكار كردن، مواظبت از اسلحه و ساز و برگ جنگ و مانند آن را براى طبقه مرفه انجام مىدهند.39
نمونههايى از صدر اسلام
مادر ابو عزيز بن عمير، از زنان ثروتمند مكه، بالاترين فديهاى كه براى آزادى قريشيان داده مىشد، پرداخت تا پسرش كه از اسيران بدر بود، آزاد شود.40 يكى از هدفهاى اين عمل مىتوانست نمايش ثروت و توانمندى مالى باشد. صفوان بن اميه كه از اشراف قريش بود، خطا ب به عمير بن وهب مىگويد: «مىدانى كه در تمام مكه مردى مانند من در گشايش و فراخى نسبت به اهل و عيال نيست». و او تأييد مىكند.41 در اين نگرش، رسيدگى به خانواده وسيلهاى براى نمايش توانايى مالى است. اشراف قريش در راه بدر عهدهدار اطعام سپاه بودند.42 به نظر مىرسد اشراف براى به رخ كشيدن ثروت و توانايى مالى خود به تجهيز سپاه مىپرداختند. هنگام ترك مدينه، مردان يهودى بنى نظير دف و نى مىزدند و زنهايشان، زيورآلات زرين و گران قيمت خود را عمداً و بدون ترس نشان مىدادند.43 يكى از دلايل اين رفتار يهوديان، نمايش ثروتمندى و توانمندى مالى و فخرفروشى به مردم مدينه بود كه موجب بالا رفتن اعتبار آنان بين مردم، مخصوصاً منافقان شد.
سعد بن معاذ، رابطه مردم مدينه را با قبايل غطفان و بنىمرّه در جاهليت اين گونه ترسيم مىكند كه آنها يا از اهل مدينه خرما مىخريدند يا اهل يثرب آنان را ميهمان مىكردند؛44 يعنى از نظر سلسله مراتب منزلتى، رابطه اعضاى اين قبيلهها با مردم مدينه، رابطه نمكپروردگى و وابستگى بود. رابطهاى كه عروه بن مسعود به آن اشاره مىكند هم رابطه نمكپروردگى است و بيانگر وجود سلسله مراتب منزلتى در رابطه او و قريش كه در آن، قريش ولى نعمتاند و عروه و فرزندان او با اين كه از اشرافاند، در برابر اشراف قريش، مصرف كنندگان نيابتى به حساب مىآيند؛ آنجا كه مىگويد: «اى گروه قريش! مگر نه اين است كه شما به منزله پدر و من به منزله فرزندم و مگر من نبودم كه تمام اهل عكا ظ را براى يارى شما دعوت كردم؟ و چون آنها از پذيرش تقاضاى من خوددارى كردند، شخصاً با فرزندان و كسانى كه از من اطاعت مىكردند، به يارى شما نيامدم؟»45 ابوسفيان كه نسبت به بنىزهره از برترى قبيلهاى برخوردار بود به بهانه اين كه بنىزهره از بدر برگشتهاند، از دادن اموال بنىزهره امتناع مىكرد.46 عمروعاص به نجاشى (پادشاه حبشه) بهترين هديه سرزمين خود (پوست دباغى شده) را هديه مىكند.47 تا بدين وسيله، سرسپردگى خود را به او اعلام كند.
بنا بر گزارش تاريخ، قريش با ترتيب دادن يك ميهمانى، هزينههاى بسيارى را صرف پ ذيرايى از گروههايى كرد كه دور ايشان جمع شده بودند؛ بر اين اساس، سفرههاى اطعام در چهار محل گسترده شد و در دارالندوه، جماعت خودشان و در خانههاى صفوان بن اميّه، سهيل بن عمرو، عكرمه بن ابى جهل و حُويطب بن عبدالعزّى، ساير مردم پذيرايى شدند.48 به نظر مىرسد كه در اين ميهمانىها لازم بود مراتب منزلتى رعايت شود و اساساً، اين برنامهها، با هدف كسب افتخار و احترام از طريق مصرف تظاهرى برگزار مىشد.
شهرت بعضى از وسايل و زيورآلات اشراف، نشانهاى از مصرف تظاهرى بود؛ به عنوان نمونه، مىتوان به شتر ابو جهل كه شتر ى گزيده و مهرى بود، اشاره كرد، قريش حاضر بود در مقابل آن، صد ناقه بپردازد.49 شمشير ابى الحقيق يهودى نيز از شمشيرهاى مشهور بود.50 گنجينه زر و زيور خاندان ابى الحقيق كه معمولاً در عروسىهاى مكه كرايه داده مىشد،51 و نيز زيورآلات فارعه، دختر خزاعى يا باديه، دختر غيلان كه از زنان قبيله ثقيف بودند، اينگونه بوده است.52
اقدامات پيامبرصلى الله عليه وآله براى مقابله با مصرف تظاهرى
حضرت محمدصلى الله عليه وآله، اسراف و تجملگرايى را امرى مذموم مىدانست و براى مقابله با مصرف تظاهرى اين كارها را انجام دادند:
1. ترويج سادهزيستى و نفى اسراف و تجملگرايى در گفتار و عمل؛ پيامبرصلى الله عليه وآله در زندگى شخصى خود مراقب بود اسراف ن كند. يكى از توصيههاى آن حضرت به پيروان خويش، بر مبناى يك توصيه قرآنى، اين بود كه اسراف نكنند و از تجملگرايى خوددارى كنند.
2. مقابله با نمادهاى اشرافىگرى، چون هديه و ميهمانى دادن؛ پيامبرصلى الله عليه وآله هديه مشركان را نمىپذيرفت و براى هيچ يك از پ ادشاهان و اشراف هم عصر خود هديه نفرستاد. آن حضرت، در هيچ مرحلهاى از زندگانى خويش مهمانىهاى تجملى برگزار نكردند و در اين گونه مراسم نيز حضور نداشتند. پس از آن كه ابو براء عامر بن مالك بن جعفر براى آن حضرت دو اسب و دو ناقه هديه آورد، پيامبر فرمود: من هدي ه مشرك را نمىپذيرم.53
3. جلوگيرى از ساختن خانههاى مجلل؛ عباس عموى پيامبرصلى الله عليه وآله حجرهاى ساخت، رسول خداصلى الله عليه وآله به او فرمودند: آن را ويران كن. عباس خواست معادل ارزش آن را در راه خدا بدهد، اما پيامبرصلى الله عليه وآله تأكيد كردند كه آن را ويران سازد.54
4. پيامبرصلى الله عليه وآله، براى جلوگيرى از تشكيل طبقه اشراف جديد (نوآمدگان يا افراد نو كيسه) در جامعه اسلامى، به فقيران سفارش مىكردند كه در مسير اشراف قدم نگذارند؛ پيامبر هنگام آمادگى براى جنگ خيبر به ابو عبس بن جبر كه فقير ب ود و زاد و توشه راه و خرج خانوادهاش را نداشت، فرمود: «اى ابو عبس تو و ديگر ياران فقيرت اگر سلامت باشيد و كمى زنده بمانيد، مالتان زياد خواهد شد و آن چه كه براى اهل خود باقى مىگذاريد فراوان شود، پول و بردههاى شما زياد مىشود و اين به سود شما نيست».55
5. تغيير نگرش درباره زنها؛ در نگرش جاهلى، زن زندگى نيابتى داشت. رسول خداصلى الله عليه وآله با بيان جايگاه واقعى زن و ارزش دادن به او، نگرشها را متحول كرد. حضور فعال همسران پيامبر، حضرت فاطمهعليها السلام و زنان همعصر او در فعاليتهاى اجتماعى، سياسى، اقتصادى و فرهنگى دليل اين مدعاست.
6. توجه نكردن به مراتب منزلتى در معاشرتها، واگذارى منصبها، مجازاتها و ساير امور؛ وسايل و ابزار زندگى افراد سرشناس به دليل گران قيمت بودن آنها و نيز تعلق داشتن به اشخاص برجسته، مورد توجه خاص ديگران است. معمولاً كسان ى كه مىخواهند مقام و مرتبه خود را نشان دهند براى فخرفروشى، اقدام به خريد اجناس به قيمتى فراتر از ارزش واقعى مىكنند. به عنوان نمونه، مىتوان به شتر ابو جهل اشاره كرد كه به قول واقدى، شترى گزيده و مهرى بود كه در جنگ بدر نصيب پيامبرصلى الله عليه وآله شد. قريش حاضر بود در مقابل آن، صد ناقه بپردازد، ولى پيامبرصلى الله عليه وآله نپذيرفت و عاقبت، آن شتر از طرف هفت نفر در حديبيّه قربانى شد.
معيار ارجمندى و اعتبار مصرف تظاهرى
مصرف نمايان كالاهاى ارزشمند نشانه بزرگوارى - عرف هديههاى گرانبها و پذيرايىهاى پرهزينه - ضايع كردن كالاها براى نمايش ثروتمندى و توانايى مالى - ايجاد نظام رتبهبندى سازمان يافته موروثى - ايجاد نظام وابستگى و نمكپروردگى و تنآسايى و مصرف نيابتى - مصرف و تنآسايى تظاهرى از خدمات الزامى زنان.
روش طبقهمرفه رباخوارى؛ ساختن خانههاى مجلل؛ به كار بردن سنگهاى قيمتى در ابزار جنگى؛ كشتن شتر و مهمانى دادن؛ شعر گفتن؛ هزينه كردن براى جنگ؛ هديه كردن شتر و اموال گرانبها به سران قبيلهى قريش توسط سران قبايل ديگر؛ دادن هديه به ا شراف حبشه؛ وسايل و زيورآلات مشهور اشراف.
سيره پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله سيره نظرى پيامبر سيره عملى پيامبر
نهى از اسراف فرمانخراب كردنتاكستانهاى اشراف طايف؛ نفى ربا؛جلوگيرى از ساختن خانههاى مجلل؛ترويج فرهنگ سادهزيستى؛ مقابله با تظاهرات اشرافى؛ تغيير نگرشبه زنان نهى از اسراف فرمانخراب كردنتاكستانهاى در معاشرت با مردم و مجازات و دادن مناصب، به سلسله مراتب منزلتى توجه نمىكرد
آيات قرآن آياتى كه اشاره به اين ويژگىها دارد
آياتى كه راه كار نشان مىدهد
و لا تكونوا كالذين خرجوا من ديارهم بطر انما اموالكم و اولادكم فتنه (8/28) بنىنضير در سوره حشر؛ زخرف / 23.
انما اموالكم و اولادكم فتنه (8/28) آيات بسيارى از سوره زخرف.
لباس؛ نمودى از فرهنگ توانگرى
تهيه لباس بيش از ديگر كالاهاى مصرفى، مردم را وا مىدارد تا از راحتى و ضرورتهاى زندگى خود بكاهند تا آنچه را كه حد مطلوب مصرف تظاهرى است فراهم آورند. كاركرد لباس، به عنوان گواهى بر توانايى در صرف هزينه و اعتبارآورى سه ويژگى دارد:
1. اصل كلى ضايع ك ردن تظاهرى، هنجار مسلط و مستولى بر شيوه لباس پوشيدن است. قانون ضايع كردن تظاهرى (اسراف) با شكل دادن قانون سليقه و آراستگى (تجملگرايى) موجب افزايش اهميت مصرف لباس مىشود. و خريدار لباس براى سازگارى با عرف رايج و هماهنگى با استاندارد معتبر سليقه و آبرومند ى اقدام به تهيه لباس مىكند.
2. اصل دوم كه تابع اصل اوّل مىباشد، تنآسايى نمايان (تظاهرى) است. لباس بايد نشان دهد كه پوشنده آن نياز به اشتغال در هيچ نوع كار توليدى ندارد.
3. لباس، علاوه بر گرانبها بودن و دست و پاگير بودن بايد با آخرين پسند روز مط ابقت كند. در آن دوره اقتصادى كه زنان هنوز جزو اموال مردان به شمار مىآمدند و صاحب خود نبودند، ولخرجى (مصرف تظاهرى) و تنآسايى تظاهرى زنان از خدمات الزامى آنان بود كه اعتبار بيشتر مردان را در پى داشت.56
نمونههايى از صدر اسلام
مالك بن عوف، سرور و فرمانده قبيله هوازن، لباسهاى بلند مىپوشيد و با تكبر و غرور راه مىرفت.57 اين نوع پوشش نشانه شرافت و بزرگى بود. گفته شده است كه زنان يهود بنىنضير هنگام ترك مدينه، لباسهاى حرير و ديبا پوشيده بودند و قطيفههاى خز به رنگهاى سرخ و سبز بر تن داشتند.58 نوع پوشش آنها بر كسانى كه شاهد خروج آنان بودند، به خصوص منافقان تأثير زيادى داشت.
اقدامات پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله
1. منع لباس تجملى از يك طرف و جلوگيرى از پوشيدن لباس پاره با وجود داشتن لباس نو از طرف ديگر؛ پيامبر به كسانى كه لباسهاى مخصوص اشراف و ثروتمندان را مىپوشيدند تذكر مىداد - لباسهايى كه قسمتى از آن روى زمين كشيده شود يا آستين گشاد داشته باشد يا زر و زيور داشته باشد - آن لباسها موجب تفاخر پوشنده آن و تحقير سايرين مىشد. پوشيدن لباس كهنه و پاره نوعى اظهار حقارت و ندارى بود. علاء بن حضرمى پيراهنى آستين بلند پوشيده بود، آستين پيراهن را به اندازه حدود انگشتهايش كوتاه كردند.59 پيامبرصلى الله عليه وآله بر تن عبداللَّه بن عمرو بن العاص دو جامه به رنگ سرخ ديد، فرمود: اين جامه كافران است، بر تن مكن.60 يكى از ياران پيامبرصلى الله عليه وآله با وجود داشتن دو دست لباس نو، جامهاى كهنه و پاره به تن داشت. حضرت از او خواستند كه لباس نوى خود را بپوشد و وقتى پوشيد ، فرمودند: آيا اين طور بهتر نيست؟61
2. لباس رسول خداصلى الله عليه وآله بسيار ساده بود؛ پيامبرصلى الله عليه وآله لباس گرانقيمت خويش را به اسامه بن زيد كه جوان بود دادند و خودشان لباس ارزان قيمت پوشيدند.
معيار ارجمندى و اعتبار لباس نمودى از فرهنگ توانگرى
قانون ضايع كردن = قانون سليقه و آراستگى = مصرف لباس گرانبها اصل تنآسايى تظاهرى = پوشنده لباس، كار توليدى نمىكند لباس خدمتكاران و زنان و لباس كشيشى بيانگر منزلت بردگى و زندگى نيابتى آنهاست. ولخرجى و صرف هزينه بيشتر از جانب زن خان واده = اعتبارآورى بيشتر.
روش طبقهمرفه پوشيدن لباسهايى كه قسمتى از آن روى زمين كشيده مىشد يا لباسهايى با آستينهاى بلند نشانه بزرگى بود - استفاده از زر و زيور در لباس مردان و زنان ثروتمند - لباسهاى اشراف با توجه به مقام و منزلت اجتماعى و منصب آنها متفاوت بود.
سيره پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله سيره نظرى پيامبر سيره عملى پيامبر
منع پوشيدن لباس تننما - بريدن قسمتهاى آويزانآستينها منع پوشيدن لباسهاىتجملى ترغيب افراد به پوشيدن لباس نو به جاى كهنه در صورت داشتن لباس بيشتر - پوشيدن لباس گران و تجملى براى جوانان اشكال نداشت. لباسهاى پيامبر با لباس ساير افراد تفاوتى نداشت - به پاكيزگى لباس اهميت مىداد لباس ارزان قيمت را خود برمىداشت و لباس گرانقيمت يا تجملى را به اسامه و افراد جوانتر مىداد.
محافظهكارى62
طبقه مرفه، محافظهكار است. اين محافظهكارى همراه با كنارهگيرى از كار توليدى چنان نمود آشكارى دارد كه حتى نشانه محترم بودن شخص محافظهكار شناخته مىشود. طبقه مرفه به حفظ وضع موجود علاقهمند و عامل و محرك محافظه كارى يا واپسگرايى در ساختار اجتماعى است . ترك هر روش و راه و رسم پذيرفته شده زندگى با مخالفت اين طبقه روبهرو مىشود. آنان با عبارتپردازىهاى مبالغهآميز هر نوآورى و تغيير را موجب ايجاد آشوب در جامعه، واژگونى اخلاق و بر هم زدن نظم طبيعت معرفى مىكنند. اعمال طبقه مرفه، طبقات پايينتر جامعه را به محافظهكارى مىكشاند، زيرا امكانات مصرف و زيستن را بر آنها تنگ مىكند تا توانايى پذيرش راه و روش جديد را نداشته باشند. به اين ترتيب، طبقه مرفه، از سه طريق براى جلوگيرى از توسعه فرهنگى بهره مىبرد: 1. ايستايى كامل خود طبقه. 2. از راه الگوى سرمشقى ضايع كردن تظاهرى (رقابت منزلتى) و محافظهكارى. 3. به طور غير مستقيم از طريق نظام توزيع نابرابر ثروت و معاش كه تكيهگاه اين نهاد است.63
نمونههايى از صدر اسلام
پيرمردى سالخورده از بنىعمرو بن عوف به نام ابو عفك، در 120 سالگى با اشعار خود مردم را به دشمنى با پيامبر برمىانگيخت. او با اشعار خود مردم را به محافظهكارى دعوت مىكرد: «مدت زيادى زندگى كردم و هيچ خانه و مجمعى را خردمندتر و فريادرستر از قوم خود، ب راى فرياد خواهى نديدم، سوارى كه به سراغشان آمد، به اسم حلال و حرام ايشان را متفرق و پراكنده ساخت، اگر قرار بود به پادشاهى و نصرت واقعى برسيد حق بود «تبع» را پيروى مىكرديد».64 كعب بن اشرف، شاعر يهودى نيز پيامبرصلى الله عليه وآله و اصحاب ايشان را هجو مىك رد و در اشعار خود قريش را بر ضد مسلمانان مىشوراند. سرودههاى او پس از جنگ بدر، روحيه محافظهكارى را بين مردم تقويت مىكرد: «امروز دل زمين بهتر از روى آن است؛ اين كشتگان همه از اشراف و سروران مردم و پادشاهان عرب و اهل منطقه حرم و مكان امن هستند.65 سخنان ابو سفيان بعد از پيروزى در جنگ اُحد مبنى بر اين كه هبل دوباره مقام خود را يافت و ارجمند شد و آنها عُزَّى دارند، اما مسلمانان عُزَّى ندارند،66 نوعى تبليغ سنتها و رسوم پيشين بود كه براى مقابله با انديشه جديد و با هدف واپسگرايى صورت مىگرفت. كنانه بن صوي راء از يهود بنىنضير براى جلوگيرى از پيمانشكنى آنان به اين نكته اشاره مىكند كه اموال و ثروتشان مايه شرف آنهاست.67 كنانه بن صويراء با وجود آن كه به درستى سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله يقين داشت از ترس اين كه قومش آبروى او را ببرند و دخترش شعثاء را شمات ت كنند، اسلام را نپذيرفت.68
ثروت و دارايىهاى مادى، امنيت اشراف را در پى دارد و از دست دادن يا به خطر افتادن آن سبب احساس ناامنى و بىتابى مىشود. واكنش يهوديان بنىنضير به قطع درختان خرما به دست مسلمانان،69 از اين نوع است. سخنان و اظهار نظرهاى ياران پيامبرصلى الله عليه وآله درباره بنىنضير هنگام ترك مدينه و اندوه منافقان، نشان دهنده تأثير زياد آنها بر اهالى آن جاست.70 اشراف، معمولاً در شرايط سخت به تضعيف روحيه توده مردم، يادآورى گذشته و ايجاد رعب و وحشت مىپردازند. عبداللَّه بن اُبىّ بن سلول كه از ا شراف محافظهكار مدينه بود، از مجادله كوچك مهاجر و انصار بهره گرفت و با بيان اين كه انسانهاى عزيز با رسيدن به مدينه، افراد خوار را از آن بيرون خواهند كرد، به تحريك انصار پرداخت71 يا يكى از منافقان به نام زيد بن لصيت در پى گم شدن شتر پيامبرصلى الله عليه وآله مىپرسد: مگر خداوند به او خبر نمىدهد كه ناقهاش كجاست؟72 حىّ بن اخطب از اشراف بانفوذ يهود بنىنضير همچون ابو جهل، در پى رياست و فرماندهى بود. كعب بن اسد، رئيس قبيله بنىقريظه، به دليل برترى بنىنضير، تسليم سخنان حىّ بن اخطب شد و پيمان خود را با پي امبر شكست.73 يهود بنى قريظه با وجود اين كه مىدانستند محمدصلى الله عليه وآله فرستاده خداست، اما رشك و حسد آنها به اعراب با اين بهانه كه چرا پيامبر از بنىاسرائيل نيست، مانع از آن شد كه اسلام بياورند.74 يكى از افراد بنىمصطلق، پذيرش اسلام را به اسلام آورد ن قوم خود منوط كرد.75
اشراف از پيماننامهها و صلحنامهها براى اعمال قدرت بهره مىبرند. معمولاً مواد آنها بر اساس تأمين منافع و اهداف اشراف و كسب اعتبار بيشتر آنان تنظيم مىشود. در پيمان صلح حديبيه كه بر اساس ارزشهاى مورد نظر قريش تنظيم شده بود، اين امر كاملاً مشهود است، به طورى كه ياران پيامبر به مواد صلحنامه اعتراض كردند. مفاد پيماننامه از اين قرار است:
«باسمك اللّهم، اين پيمان صلحى است كه محمد پسر عبداللَّه و سهيل بن عمرو بستهاند و صلح كردند كه جنگ تا ده سال متوقف باشد، در آن مدت مردم در ا مان باشند و مزاحم يكديگر نشوند و به يكديگر خيانت نكنند و سرقت و غارتى انجام ندهند و كارى به يكديگر نداشته باشند. هر كس كه بخواهد به دين محمدصلى الله عليه وآله يا به آيين و پيمان قريش درآيد، آزاد باشد. هر فردى از قريش كه بدون اجازه ولى خود پيش محمد بيا يد [ايشان بايد] او را برگرداند [ولى] اگر كسى از ياران محمد به قريش پناهنده شود، [آنها] او را برنگردانند. محمد امسال برگردد و سال آينده همراه ياران خود بازگردد و فقط سه روز اقامت كند و هيچ اسلحهاى، جز همان مقدار كه براى مسافر ضرورى است همراه نياورد و شم شيرها بايد در غلاف باشد».76
1. در اين صلحنامه، جاىگزين كردن عبارت «باسمك اللّهم» به جاى «بسم اللَّه الرحمن الرَّحيم» نوعى واپسگرايى است كه سهيل بر آن اصرار مىورزد و پيامبرصلى الله عليه وآله به دليل منافات نداشتن آن با آموزههاى اسلامى مىپذيرد و قر آن كريم، عمل رسول خداصلى الله عليه وآله را تأييد مىكند.77
2. در اين پيماننامه تقدم نام پيامبرصلى الله عليه وآله به دليل شرافت خانوادگى آن حضرت است. سهيل بن عمرو، از اين نظر در مرتبه پايينترى قرار داشت.
3. اين بند صلحنامه «هر كس از قريش كه بدون اجازه ولى خود پيش محمد بيايد او را برگرداند و اگر كسى از اصحاب محمد به قريش پناهنده شود، او را برنگردانند». نشانه برترىجويى و امتيازخواهى اشراف قريش است.
4. بندهاى پايانى صلحنامه «محمد امسال برگردد و سال آينده همراه ياران خود بازگردد و فقط سه روز اق امت كند و هيچ اسلحهاى، جز همان مقدار كه براى مسافر ضرورى است همراه نياورد و شمشيرها بايد در غلاف باشد». بيانگر بهرهگيرى قريش از موقعيت خويش به سبب وجود كعبه و وضع قوانين در جهت كسب منافع و به دست آوردن اعتبار و احترام بيشتر است.
عمروعاص بعد از مشورت با نجاشى، پادشاه حبشه، كه نسبت به او و ساير اشراف قريش، مرتبه منزلتى بالاترى داشت، به اسلام گرويد.78 ابو سفيان بن حارث بن عبدالمطلب درباره علت اسلام نياوردن خود گفت: «چه كنم كه من در ميان مردمى به ظاهر خردمند و بلند انديشه زندگى مىكردم و مىديدم مردم گ رانمايه در پناه عقل و انديشه خود زندگى مىكنند و به هر راهى كه مىرفتند، مىرفتم و چون اشخاص شريف و سالخورده از محمد كنارهگيرى كردند و خدايان خود را يارى دادند و به خاطر دين پدران خود خشم گرفتند، ما هم از ايشان پيروى كرديم».79 در اين سخنان، ايستايى طبق ه اشراف و محافظهكارى آنها در رابطه با دين محمدصلى الله عليه وآله و نيز پيروى كوركورانه ساير اعضاء از روش اشراف طبقه بالاتر و مسنتر به وضوح ديده مىشود.
ذات انواط درخت بزرگى بود كه مردم دوره جاهلى براى آن قربانى مىكردند و يك روز را آن جا مىماندند. گروهى از ياران پيامبرصلى الله عليه وآله از او خواستند كه درختى مثل درخت ذات انواط بر بر ايشان تعيين كند.80 اين درخواست را مىتوان نوعى واپسگرايى قلمداد كرد. هنگامى كه عروه بن مسعود - كه از لحاظ نسب و مال و طرفدار، در ميان مردم طائف برترى داشت - مسلمان شد به او تهمتهاى ناروا زدند و او را اهل تزوير خواندند. سرانجام يكى از افراد قومش، كه از همپيمانان ثقيف بود، او را كشت.81 اين اقدام، نشان دهنده ريشهدار بودن ارزشهاى جاهلى بين آنهاست به طورى كه تغيير آن ارزشها را حتى از جانب شخصيت والا مقامى چون عروه، ت حمل نمىكردند. رفتار نمايندگان ثقيف در مدينه، نمونه روشنى از سبك زندگى اشرافى بود. به اعتراف خودشان چارهاى جز پذيرش اسلام نداشتند، چرا كه دين محمدصلى الله عليه وآله گسترش يافته بود و آنها در گوشهاى محصور بودند.82
يهوديان، آيين ابو سفيان و قريش را كه بتپرستى و شرك بود، بهتر از دين اسلام ارزيابى مىكردند و مىگفتند: اشراف قريش از [حضرت] محمدصلى الله عليه وآله بهترند، چون خانه كعبه را گرامى مىدارند و بر سقايت حاجيان اقدام و شتران پروار را قربانى مىكنند و همان چيزى كه پدرانشان مىپرستيدند، مىپرستن د، پس آنها به حق سزاوارترند تا او.83
اقدامات رسول خداصلى الله عليه وآله براى مقابله با محافظهكارى
1. نفى سنن جاهلى و تنظيم قوانين بر مبناى برابرى؛ حضرت محمدصلى الله عليه وآله در آخرين حج خود دغدغههايشان را بيان كردند.84 ايشان با هوشمندى تمام، راههاى نفوذ روحيه اشرافى و راهكارهاى مورد توجه اشراف براى واپسگرايى و بازگشت به گذشته را شناسايى و گوش زد كردند و به مقابله با آن پرداختند؛ پيامبرصلى الله عليه وآله تأكيد مىكنند كه جان و مال مسلمانان محترم و رباهاى جاهليت ملغى است بنابراين، رباهاى عمويش (عباس) و خون عموزادهاش (عامر بن ربيعه بن حارث) - كه نخستين خون ريخته شده در جاهليت بود باطل مىباشند و بدين ترتيب راه بازگشت به سنن جاهلى و بهانهجويى را مىبندد. حضرتصلى الله عليه وآله با تعيين كردن ماههاى حرام و مشخص كردن حدود الهى جلوى سوء استفادههاى اشراف را مىگيرند. پيامبرصلى الله عليه وآله با معرفى كتاب اللَّه به عنوان مرجع، از بازگشت به سنن جاهلى جلوگيرى مىكند و با بيان حقوق زنان، آنان را از منزلت نيابتى و بردگى ترقى مىدهند و با طرح برادرى مومنان و اين كه همه از نسل آدم و از خاكاند و گرامىترين شخص نزد خدا با تقواترين است، ارزشهاى منزلتى مورد نظر اشراف، مانند شرافت خانوادگى، ثروت و توان مندى مالى و ... را بىاساس مىدانند.
2. از بين بردن بتها، مسجد ضرار و كسانى كه دعوت به محافظه كارى مىكردند؛ پيامبرصلى الله عليه وآله عدهاى را براى كشتن ابو عفك (پيرمرد 120 ساله از بنىعمرو بن عوف) فرستادند.85 به دليل اين كه مردم را با اشعار خود به دشمنى برمىانگيخت. هم چنين به دليل هجو پيامبرصلى الله عليه وآله و مسلمانان و تحريك قريش براى حمله به مسلمانان، گروهى از اصحاب اقدام به كشتن كعب بن اشرف كردند.86 سلام ابى الحقيق (ابو رافع)، از اشراف يهودى، گروه زيادى از قبيله غطفان و عربها را به دور خود جمع و جايزه كلانى تعيين كرده بود تا به جنگ پيامبر بيايند. پيامبر نيز عدهاى را مأمور كشتن او كردند.87 جد بن قيس، رئيس قبيله بنى سلمه، نفوذ زيادى بر افراد قبيلهاش داشت. او از اين كه گروهى از قوم او ملاحظه شرف و مراعات سن او را نمىكردند، ناراحت بود و در حديبيه براى تضعيف روحيه مسلمانان كوشش مىكرد. پيامبر او را از رياست بنىسلمه عزل و بشر بن براء بن معرور را جاىگزين او كرد.88
3. دادن مال و منصب به اشراف تازه مسلمانى كه پيروانى داشتند؛ بعد از اسلام آوردن ابو سفيان بن حرب، پيامبرصلى الله عليه وآله فرم ودند: هر كس وارد خانه ابو سفيان شود يا در خانه خود بماند در امان خواهد بود.89 پيامبرصلى الله عليه وآله به نمايندگان هوازن فرمودند: مالك بن عوف، سرور آنها، اگر مسلمان شود زن و اموالش را به او پس خواهد داد و صد شتر هم به او خواهد بخشيد.90
4. به مخاطره ا نداختن دارايىهاى اشرافى كه به مقابله با مسلمانان مىپرداختند؛ زمانى كه يهود بنىنضير در حصارهاى خود بودند، پيامبرصلى الله عليه وآله به دو نفر از ياران خود دستور دادند تا نخلهاى بنىنضير را قطع كنند.91 ايشان براى مقابله با اقدام عبداللَّه بن ابى در جهت ايجاد تفرقه ميان مسلمانان بر خلاف هميشه، آنها را وادار مىكند كه با عجله و در گرما حركت كنند تا فرصت گفت و گو نيابند.92 حباب بن منذر به پيامبرصلى الله عليه وآله گفت: اى رسول خدا، يهوديان درختان خرما را از فرزندان نورس خود بيشتر دوست دارند. پيامبرصلى الله عليه وآله هم به تعدادى از ياران خود دستور مىدهد كه نخلهاى منطقهاى از خيبر را قطع كنند.93
معيار ارجمندى و اعتبار محافظه كارى
طبقه مرفه روش زندگى و ديدگاه نظرى خود را عوض نمىكند. محافظه كارى طبقه مرفه سرمشق طبقات پايينتر جامعه است. مقابله جدى با هر تغيير با عبارتپردازىهاى مبالغهآميز. ايستايى كامل خود طبقه نسبت به توسعه فرهنگى. بهرهگيرى از نظام توزيع نابرابر ثروت و معاش براى مقابله با توسعه فرهنگى.
روش طبقهمرفه اصرار به پرستش بتها و حفظ آداب و رسوم دوره جاهلى - يادآورى سنتهاى گذشته توسط اشراف و منافقان - در نظر گرفتن ارزشهاى اشرافى و منافع در عقد پيمان - استفاده از تمام امكانات خود بر مقابله با پيامبر و دين اسلام و مسل مين - ائتلاف همه قبايل بتپرست، يهود، مسيحى، براى مبارزه با اسلام - ثروت و دارايى و ماديات برايشان اهميت دارد - يهود بنىنضير بتپرستى قريش را تأييد مىكند اما به مقابله با اسلام مىپردازد - ساختن مسجد ضرار.
سيره پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله شكستن بتها مبارزه با سنتها و ارزشهاى جاهلى - تنظيم قوانين جديد بر مبناى برابرى و برادرى و عدالت - حذف محافظهكارانى كه توده مردم را به صورتهاى مختلف به محافظهكارى مىكشاندند - دادن مال يا منصب به افراد تأثيرگذار بر مردم، مانند غنيمتهاى حنين كه به اشراف هر قوم داده شد يا ابقاء سران قبايل - به مخاطره انداختن دارايىها و ماديات اشراف - تخريب مسجد ضرار.
آيات قرآن آياتى كه اشاره به اين ويژگىها دارد
آياتى كه راه كار نشان مىدهد
آياتى كه ويژگى فرعونو مخالفانانبياء و دنيا پرستان و ملأ و مترفان را بيان مىكند آلعمران/183؛بقره/109؛قلم/15-11-9؛ توبه آيات مربوط به جنگ تبوك؛ زخرف آياتى كه بهنحوهبرخورد انبياءبا طواغيت و ملأ و مترف زمان آنها مىپردازد - آيات مربوط به غنايم حنين - قلم / 17 - 33
رعايت امور دينى
ساختار اجتماعى كه در آن نهادهاى اجتماعى زير نفوذ روحيه يغماگرى94 شكل مىگيرند، مبتنى بر روابط منزلتى است و رعايت دستورهاى مذهبى به صورت يك عادت، اگر با خلق و خوى يغماگرى همراه باشد، از اين لحاظ اهميت اقتصادى دارد كه به صورت نشانهاى از اشتغال نداشتن در كارهاى صنعتى و توليدى است. آشكارترين تأثير اقتصادى رعايت دستورهاى مذهبى را مىتوان در مصرف كالاها و انجام دادن خدمات در راه مذهب مشاهده كرد. هزينههايى كه در راه زيارتگاهها، معبدها، قربانىها و مراسم مذهبى به صورت نابجا و غير الهى پرداخته مىشود، هي چ گونه هدف مادى را دنبال نمىكند. بنابراين، اين گونه مصرفها را مىتوان در رديف ضايع كردن تظاهرى به شمار آورد. اين رسمها در گسترش ويژگىهاى نظام منزلتى مؤثرند. طبقه بالاى جامعه، از نظر اعتقاد دينى، به كيشهايى گرايش دارند كه قابليت بيشترى براى اجراى دست ورهاى آنها به صورت تشريفاتى و نمايشى داشته باشند. انگيزههاى نيكوكارى و خوشرفتارى اجتماعى يا مردمدوستى و به عبارت ديگر، نشان دادن احساس همبستگى و همدردى اجتماعى طبق نظام منزلتى به دليل مخالفت با «اصول بنيادى طبقه مرفه» كه عبارتند از: ضايع كردن تظاهرى زمان و ماده و دورى گزيدن از فرايند توليدى و صنعتى، انگيزههاى بيگانه (غير دينى) قلمداد مىشوند.95
نمونههايى از آيين مذهبى صدر اسلام
اشراف قريش، خانه كعبه را گرامى مىداشتند، در مقابل بتها، شتر قربانى مىكردند، آب آشاميدنى حاجيان را فراهم مىساختند و بتها را عبادت مىكردند.96 آنها پردهدارى، سقايت، كليددارى و ساير آداب و رسوم مذهبى را انجام مىدادند، اشتغال به اين كارها براى شخص و قبيله متصدى آن، علاوه بر منافع مادى، اعتبارآور بود.97 هزينههايى كه در راه كعبه، بتكدهها، قربانىها و مراسم مذهبى به كار مىرفت در جهت مصرف تظاهرى براى بالا بردن و نمايش منزلت و مقام مورد ارزيابى قرار مىگيرد. بر اساس نظام منزلتى حاكم بر مكه، احساس ه مبستگى و مهر و محبت بين پيامبرصلى الله عليه وآله و مسلمانان امرى ناشناخته بود، به همين دليل عشق ياران پيامبر به ايشان در حديبيه تعجب حويطب بن عبدالعزّى را برانگيخت.98 آنان براى بت لات درشهر طائف، خانهاى ساخته بودند و مانند كعبه آن را بزرگ مىداشتند.99 پ در خالد بن وليد براى بت عزّى هديه مىبرد. كمترين هديه، صد شتر و گوسفند بود كه براى آن قربانى مىكرد.100 ذات انواط درخت بزرگى بود كه مردم دوران جاهلى براى آن قربانى مىكردند و يك روز را آن جا مىماندند و هر كس از مردم جاهلى كه به حج مىآمد رداى خود را بر آن مىافكند و بدون رداء به مكه وارد مىشد و اين نوعى حرمت و بزرگداشت آن بود.101
اقدامات پيامبرصلى الله عليه وآله در امور دينى
1. شكستن بتها و مبارزه با شرك، بتسازى و سنتها و آداب و رسوم جاهلى بتپرستان.
2. تخريب مسجد ضرار كه با نيت غير الهى ساخته شده بود.
3. اهميت دادن به نيت و محتواى عبادت و توسعه مصاديق عبادت؛ از نظر پيامبرصلى الله عليه وآله عبادت كردن فقط راز و نياز در عبادتگاه نبود بلكه هر كارى كه با نيت الهى براى انجام فرمان خداوند صورت گيرد، عبادت است. پيامبر در سخنرانى قبل از جنگ اُحد فرمودند: «هر كس، چه مسلمان و چه كافر، اگر نيكى كند مزد او بر عهده خداست كه در اين جهان يا آن جهان پرداخت خواهد شد». و در ادا مه فرمودند: «هيچ كس نمىميرد مگر اين كه به آنچه روزى اوست برسد... در طلب روزى خود به طريق پسنديده اقدام كنيد... خدا براى شما حلال و حرام را بيان نمود... هر كسى كه آن گونه امور [ناپسند] را ترك كند آبرو و دين خود را حفظ كرده است... هر مؤمنى نسبت به مؤمنان ديگر، چون سر نسبت به پيكر است كه چون به درد آيد همه بدن به خاطر آن به درد مىآيد».102
4. توجه به معيارهاى معنوى، مانند نيكوكارى، كمك به همنوع، عدالت، پرداخت صدقه؛ پيامبرصلى الله عليه وآله درآمد غنيمتهاى بنىنضير را، كه به آن حضرت اختصاص داشت، بين خو يشان خود تقسيم مىكردند و به هر كس كه مصلحت بود، لطف مىفرمودند. ايشان مصرف ساليانه جو و گندم خانواده خود و فرزندان عبدالمطلب را از نخلستانهاى بنىنضير تأمين مىكردند و اضافه آن را صرف خريد اسلحه و اسب براى جنگ مىكردند. صدقات آن حضرت از همين محل و هم چ نين از اموالى كه مُخيريق به او هبه كرده بود، تأمين مىشد.103 كسانى كه از صدقات بهرهمند مىشدند از درآمد فىء و درآمد خمس بهرهاى نداشتند و كسانى كه از درآمد فىء و خمس بهرهمند مىشدند از صدقهها چيزى دريافت نمىكردند. معمولاً صدقات را به يتيمان و فقيرا ن و بينوايان مىدادند. و هر گاه پسر بچههاى يتيم به بلوغ مىرسيدند، دريافتى ايشان از صدقات قطع مىشد و در صورت شركت در جهاد از فىء چيزى دريافت مىكردند، در غير اين صورت چيزى دريافت نمىكردند و بايد دنبال كار ديگرى مىرفتند. رسول خدا هيچ سائل و فقيرى را محروم نمىكرد، ولى توانگران و كسانى كه قدرت كسب داشتند، از خمس بهرهاى نداشتند.104 پيامبرصلى الله عليه وآله از مسلمانان خواستند هر چه مىتوانند در راه خدا انفاق كنند و صدقه بدهند اگر چه نيمى از دانه خرما يا نوك پيكانى باشد كه كسى با آن در راه خدا جهاد كن د و از اين كار خوددارى نكنند كه مايه هلاك و بدبختى آنها مىشود. آيه شريفه «و انفقوا فى سبيل اللَّه و لا تلقوا بايديكم الى التهلكه»؛105 يعنى در راه خدا انفاق كنيد و تنهاى خويش را با دستهايتان به هلاكت نيندازيد.106 پيامبر هنگام ورود به مكه پس از ستايش خد ا فرمودند: همانا زندگى واقعى، زندگى آن جهانى است.107 رسول اسلامصلى الله عليه وآله كنار در كعبه ايستادند و فرمودند: هر ربايى كه در جاهليت معمول بود و هر خون و مالى كه بر عهده داشتيد و همه افتخارات واهى، زير پا نهاده شده و از ميان رفته است، مگر مسئله پرده و كليددارى كعبه و سقايت حاجيان. همانا در خصوص كسانى كه با چوبدستى يا تازيانه به صورت خطا كشته مىشوند، ديه و خونبهاى آنان بايد در كمال شدت به صورت صد ماده شتر، كه چهل عدد آن باردار باشند، پرداخت شود. خداوند نخوت و تكبر جاهليت و افتخار به پدران را از م يان برد. همه شما از نسل آدميد و آدم از خاك است و گرامىترين شما در پيشگاه خداوند پرهيزگارترين شماست. همانا خداوند مكه را حرم امن قرار داده است و همواره حرم الهى خواهد بود، براى هيچ كس پيش و پس از من شكستن حرمت آن جايز نبوده و نيست و براى من هم شكستن حرمت آن جز به اندازه ساعتى از يك روز جايز نبوده است... مسلمان برادر مسلمان است و همه مسلمانان برادرند، دور آنها و نزديك ايشان يكسانند و نيرومند و ناتوان آنها از جنگ غنيمت به تساوى مىبرند و شركت در ميسره و ميمنه ملاك نيست.108 پيامبرصلى الله عليه وآله به حكي م بن حزام از غنيمتهاى حنين صد شتر داد. او شتر بيشترى خواست، پيامبر به او عطا كردند تا شمار شترهايش به سى صد رسيد بعد به او فرمودند: اى حكيم بن حزام مال مايه خرمى و شيرينى است؛ هر كس آن را به ديگران ببخشد مال براى او فرخنده خواهد بود و هر كس به مال مشغول شود برايش مبارك نخواهد بود و هم چون كسى است كه هر چه بخورد سير نشود. بدان كه دست بخشنده بهتر از دست گيرنده است و از كسانى شروع كن كه يارى و مدد مىخواهند.109
رعايت امور دينى
طبقه مرفه به كيشهايى گرايش دارد كه دستوراتش هر چه بيشتر تشريفاتى و نمايشى باشد.
معيار ارجمندى و اعتبار عادت به رعايت دستورهاى مذهبى همراه خلق و خوى يغماگرى نشانه اشتغال نداشتن در كار توليدى است.
عادت به رعايت دستورهاى مذهبى همراه خلق و خوى يغماگرى نشانه اشتغال نداشتن در كار توليدى است.
مخالفت با انگيزههاى نيكوكارى و خوشرفتارى اجتماعى و مردمدوستى و احساس همبستگى و همدردى اجتماعى به دليل مغايرت با قوانين بنيادى زندگى مرفه (ضايع كردن تظاهرى زمان و ماده و دورى گزيدن از فرآيند توليد).
روش طبقهمرفه اشراف بتپرست، آداب و رسوم خاصى براى بتپرستى داشتند، مانند قربانى، پردهدارى و ... - اشراف و متوليان يهودى و مسيحى و ... آداب و رسوم و لباسهاى خاصى داشتند - تصدى امور دينى موروثى بود و اشراف به آن اشتغال داشتند.
سيره پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله شكستن بتها - منع آداب و رسوم بتپرستان - تخريب مسجد ضرار كه با نيت و هدف غير الهى و به دست اشراف ساخته شده بود - مبارزه با هر گونه بتسازى و شرك، اهميت دادن به نيت و محتواى عبادت و همگانى كردن آن و توسعه مصداقهاى عبادت كسب روزى، محبت به والدين و ... عبادت است - توجه به معيارهاى معنوى و غير مادى، مانند نيكوكارى، كمك به همنوع، عدالت، دادن صدقه - توجه به مصالح جامعه و فرد.
آيات قرآن آياتى كه اشاره به اين ويژگىها دارد
آياتى كه راه كار نشان مىدهد
آياتى كه راجع به تصور عامه مردم از خدا و بتها است و ويژگى بتپرستان و مشركان و اهل كتاب و منافقان و كفار را بيان مىكند آياتى كه درباره خداوند و برترى آخرت و ارزشهاى اخروى نسبت به دنيا و خصوصيات انبياء و متقين مىباشد. توبه /17-18-19و 107-108 درباره مسجد ضرار - آيات مربوط به زكات، صدقه، دستگيرى از ديگران، محبت به همنوع، تقوا، نماز.
پينوشتها
1ــ كارشناس ارشد تاريخ اسلام.
2. waste.
3. ر.ك: توريستين بوند وبلن، نظريه طبقه مرفه، فرهنگ ارشاد، (تهران، نشر نى، 1383)، ص132-135.
thorstein bonde veblen, the theory of the leisure class, (london, unwin books, 1970).
4. emulation.
5. invidious.
واژه رشكآميز به كار گرفته شده تا اشخاص بر حسب ارزش و ثروت نسبىشان با يكديگر مقايسه و رتبهبندى شوند. مقايسه رشكآميز، فرايندى است براى ارزيابى افراد بر حسب ارزشى كه دارند.
6. براى اطلاع بيشتر ر.ك: همان، ص 69 - 79.
7. محمد بن عمر واقدى، كتاب المغازى، (بيروت، مؤسسه الأعلمى للمطبوعات، 1409ق / 1989م)، ج 1، ص 116.
8. همان، ج 1، ص 32.
9. همان، ص 30.
10. همان، ص 118.
11. همان، ص 264.
12. همان، ج 2، ص 595.
13. همان، ص 600.
14. همان، ص 607 - 608.
15. همان، ص 611.
16. همان ، ص 637.
17. همان، ص 641.
18. همان، ص 737 - 738.
19. همان، ج 3، ص 893.
20. همان، ص 895 - 910.
21. همان، ج 1، ص 222 - 223.
22. همان، ص 140.
23. همان، ج 2، ص 592.
24. همان، ج 1، ص 364.
25. همان، ص 318.
26. همان، ص 138 - 142.
27. conspicuous leisure. تن پروري و تن آسايى
28. براى اطلاع بيشتر ر.ك: توريستين بوند وبلن، پيشين، ص 81 - 107.
29. واقدى، پيشين، ج 2، ص 696 - 697.
30. همان، ص 833.
31. همان، ج 2، ص 696 - 697.
32. همان، ص 833.
33. همان، ص 445 - 449.
34. همان، ص 438.
35. همان، ص 658.
36. ه مان، ج 3، ص 924.
37. همان، ج 1، ص 222 - 223.
38. conspicuous consumption.
39. براى اطلاع بيشتر ر.ك: توريستين بوند وبلن، پيشين، ص 109 - 135.
40. واقدى، پيشين، ج 1، ص 140.
41. همان، ص 125.
42. همان، ص 144 - 145 واقدى اسامى آنان را ذكر كرده است.
43. همان، ص 375.
44. همان، ج 2، ص 478.
45. همان، ص 594.
46. همان، ج 1، ص 200.
47. همان، ج 2، ص 742.
48. همان، ص 581 - 582.
49. همان، ص 614.
50. همان، ج 1، ص 379.
51. همان، ج 2، ص 672.
52. همان، ج 3، ص 935.
53. همان، ج 1، ص 346.
54. ابن سعد، الطبقات الكبرى، (بيروت، دار بيروت، 1405ق / 1985م )، المجلد الرابع، ص 22.
55. واقدى، پيشين، ج 2، ص 636.
56. براى اطلاع بيشتر ر.ك: توريستين بوند وبلن، پيشين، ص 191 - 207.
57. واقدى، پيشين، ج 3، ص 885.
58. همان، ج 1، ص 374.
59. ابن سعد، پيشين، ج 4، ص 323 - 324.
60. همان، ص 241.
61. وا قدى، پيشين، ج 1، ص 398.
62. conservatism.
63. براى اطلاع بيشتر ر.ك: توريستين بوند وبلن، پيشين، ص 209 - 227.
64. واقدى، پيشين، ج 1، ص 174 - 175.
65. همان، ص 121 - 185.
66. همان، ص 296 - 297.
67. همان، ص 365 - 366.
68. همان، ص 366.
69. همان، ص 373.
70. همان، ص 375 - 376.
71. همان، ج 2، ص 416.
72. همان، ص 423 - 424.
73. همان، ص 455.
74. همان، ص 501 - 502.
75. همان، ج 1، ص 406.
76. همان، ج 2، ص 611 - 612.
77. اسراء / 110.
78. واقدى، پيشين، ج 2، ص 741 - 743.
79. همان، ص 812.
80. همان، ج 3، ص 890 - 891.
81. همان، ص 960 - 961.
82. همان، ص 966 - 968.
83. همان، ج 2، ص 442.
84. براى اطلاع از متن كامل سخنرانى پيامبر، ر.ك: ابو عثمان عمرو بن بحر الجاحظ، البيان و التبيين، مجلد 1، (ج 2)، (بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ه . - 1998م)، ص 21 - 23؛ همچنين ابن هشام، السيرة النبوية، (بيروت، دارالمعرفه، 1423ق/ 2003م).
85. واقدى، پيشين، ج 1، ص 175.
86. همان، ص 187.
87. همان، ص 394.
88. همان، ج 2، ص 590 - 591.
89. همان، ص 818.
90. همان، ج 3، ص 954 - 955.
91. همان، ج 1، ص 372.
92. همان، ج 2، ص 419.
93. همان، ص 644.
94. predatory.
95. براى اطلاع بيشتر ر.ك: توريستين بوند وبلن، پيشين، ص 295 - 350.
96. واقدى، پيشين، ج 2، ص 442.
97. براى اطلاع بيشتر ر.ك: يعقوبى، پيشين، ج 1، ص 254 - 257، (بيروت، دارصادر، بىتا) بخش «كيشهاى عرب» همچنين «كتاب الاصنام».
98. واقدى، پيشين، ج 2، ص 608.
99. ابن هشام، پيشين، ص 65.
100. واقدى، پيشين، ج 3، ص 874.
101. همان، ص 891.
102. همان، ج 1، ص 222 - 223.
103. همان، ص 378.
104. همان، ص 410.
105. بقره / 195.
106. واقدى، پيشين، ج 2، ص 732.
107. همان، ص 824.
108. همان، ص 835 - 836.
109. همان، ج 3، ص 944 - 945.
منابع:
- ابن سعد، الطبقات الكبرى، (بيروت، دار بيروت، 1405ق / 1985م).
- ابن هشام، ابو محمد عبدالملك، السيره النبويه، (بيروت، دارالمعرفه، 1423ق / 2003م).
- الجاحظ، ابو عثمان عمرو بن بحر، البيان والتبيين، مجلد 1، (ج 2)، (بيروت، دارالكتب العلميه، 1419ق / 1998م).
- واقدى، محمد بن عمر، كتاب المغازى، (بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1409ق / 1989م).
- وبلن، توريستين يوند، نظريه طبقه مرفه، فرهنگ ارشاد، (تهران، نشر نى، 1383ش).
- يعقوبى، احمد بن يعقوب، تاريخ يعقوبى، (بيروت، دارصادر، بىتا).