محمد رضا ايزدپور
مقدمه
بحث از واقعة شگفت انگيز و محيرالعقول معراج پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله از جمله مباحث جنجال برانگيزي به شمار ميآيد كه از ديرباز تاكنون، بر سر زبان و قلم دوست و دشمن جريان داشته است. برخي از انديشمندان و مفسران به فراخور بضاعت و توان علمي خود، در اين زمينه مطالبي را به رشتة تحرير درآورده و ديدگاههاي خود را مطرح ساختهاند. نگارنده در اين مجال در پي ارائه تحليلي كوتاه، رسا و نسبتاً جامع از دو بُعد عقل و وحي، و گذري بر آثار تربيتي پديدة معراج است كه براي عموم مخاطبين در سطوح مختلف نيز قابل استفاده و درك باشد تا در سالي كه به نام پربركت پيامبراعظم صلي الله عليه و آله مزين گرديده است، خدمتي ناچيز به روح ملكوتي و بلند آن مقام عظما و عبد حقيقي باري تعالي، قلمداد گردد.
علت اعجاب برانگيز بودن پديدة معراج، جسمانيت عروج پيامبر صلي الله عليه و آله به عوالم ديگر است. شكي نيست كه اگر اين واقعة تاريخي و سير آسماني، مربوط به روح پيامبر يا صرفاً مربوط به عالم رؤيا باشد، براي هيچ شخصي تعجب برانگيز نيست و هيچ كسي در مقام انكار آن بر نخواهد خاست و در حقيقت نقطة افتخارآميزي براي مقام شامخ پيامبر خاتم قلمداد نخواهد شد. از اين رو، تمام اهتمام ما در اين نوشتار كوتاه، بر اثبات معراج آسماني آن حضرت با هردو بعد جسم خاكي و روح ملكوتي اوست كه در ديدگاه دانشمندان اسلامي، حقيقتي قابل قبول و اثبات براي ديگران است، و در طول تاريخ اسلام نيز پيوسته مورد تحليل برخي از انديشمندان اسلامي قرار گرفته است.
توجيهات عقلاني معراج
در آغاز سخن، شايسته است به بررسي جايگاه عقلي اين حادثة عظيم تاريخي- قبل از استناد به قرآن و احاديث- و تحليل عقلانيت بپردازيم. در نگاه نخست، عقل آدمي غير قابل باور ميداند كه روح انسان با بدن خاكي او در همة شرايط همگام باشد و او را در همه جا همراهي نمايد. آنچه مسلّم و قابل درك است، همان مقدار از همراهي عادي است كه در عموم انسانها قابل اتفاق ميباشد؛ همانند همراهي روح و بدن و پيمودن مراتب مختلف هستي در عالم رؤيا يا همراهي اين دو در مسائل روزمرّة زندگي و كارهاي عادي كه به وسيله جسم انسان و با نظارت و تدبير روح[1] انجام ميپذيرد. اما تبعيت جسم خاكي از روح در غير از محدودة دنيا، امري نامعهود و نامأنوس است و نميتوان با قواعد ظاهري و فهم عمومي بشر به سادگي به ادراك آن دست يازيد. با اين همه، از آنجا كه ما اين مطلب را امري مسلّم و قابل تحقّق ميدانيم، جا دارد چند توجيه عقلاني را براي آن بيان نماييم.
توجيه نخست
برخي از فلاسفة بزرگ اسلامي بر اين باورند كه جسمانيت معراج باشكوه پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله بدينسان قابل توجيه ميباشد كه تبعيت بدن از احكام روح در همة انسانها، برابر نيست؛ در برخي از افراد عادي، روح متوجه به امري است كه ايجاد آن را مطالبه مينمايد، اما بدن آنها به نافرماني از روح ميپردازد و به احكام آن تمكين نمينمابد. اين قانون در خصوص بدن مبارك پيامبراعظم صلي الله عليه و آله صادق نيست و دربارة ايشان، موضوع كاملاً برعكس است. دليل آنان بر اين مدعا، اين است كه جسم مبارك پيامبر صلي الله عليه و آله در نهايت لطافت است و همانند آن را در اجسام ديگر نميتوان يافت و بنا بر قاعدة «اشتراك معنوي وجود» كه از قواعد مهم عقلي به شمار ميايد، افق هر بدني از حيث مرتبة وجود، مرتبط و متصل به افق وجودي روح است و تناسب مستقيمي ميان جسم و روح يك انسان حكمفرماست. اين قاعده در باره پيامبر صلي الله عليه و آله در بالاترين و كاملترين حد قابل تطبيق است؛ زيرا روح بلند ايشان به سبب بالا بودن و تسلّط كاملش بر بدن خود، باعث عروج جسم به ملكوت و آسمانها شد.[2]
استاد سيد ابوالحسن رفيعي قزويني در جاي ديگر ميگويد: چون رسول اعظم صلي الله عليه و آله به مقام محبوبيت كامل و مرتبة «قرب الفرايض» در درگاه خداوند دست يازيده است و در حقيقت از مرتبة محبّ بودن به محبوبيت رسيده است، بسيار به جا بود كه از يك سو خداوند متعال، محبوب خود را به منزلگاه خود، يعني به عوالم هستي كه ملك واقعي اوست، دعوت كند و از سوي ديگر چنين دعوتي نيز اقتضا دارد كه مدعوّ اين ميهماني باشكوه، قادر و محيط بر پيمودن تمام آن عوالم باشد.[3]
توجيه دوم
با توجه به آنكه قريب به اتّفاق مكاتب و مذاهب مختلف دنيا، اصل وجود شيطان در عالم هستي و القائات و وسوسههاي او را در دلهاي آدميان به خوبي قبول دارند، عقل حكم ميكند كه اگر سرعت ما فوق تصور شيطان، به عنوان موجودي مطرود از درگاه قرب الهي، براي بشر امري پذيرفته شده است، پس در معراج بزرگترين پيامبر الهي و محبوب ترين انسان هاي عالم نميتوان ترديد روا داشت.[4]
توجيه سوم
هنگامي كه از ديدگاه قرآن، حركت حضرت سليمان7 به وسيلة باد، به مكانهاي دور دست در فاصلههاي زماني كوتاه، امري مسلّم انگاشته شده است، عقل ما ميتواند به خوبي اين مطلب را درك كند كه حركت سريع و نامرئي، همانند حركت باد، امري ممكن ميباشد.[5] از همين رو، سير معراجي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نيز ميتواند امري معقول و قابل ادراك به شمار بيايد.
توجيه چهارم
عقل انسان در پديدهاي نظير معراج، به تنهايي ميتواند به اين نتيجه دست يابد كه چنين پديدة خارق العادهاي نميتواند عادي و طبيعي باشد و مسلّماً بايد نيرويي مافوق نيروي تمام بشر، پشت اين پديده دست داشته باشد و آن نيرو، جز نيروي خدايي و ماوراي طبيعت نيست كه رسول اعظم خود را بدان مقام بلند دست يافته است.
توجيه پنجم
از ديد انديشمندان عصر تكنولوژي، اين فرضيه علمي پذيرفته شده است كه امواج جاذبة زمين در لحظهاي كوتاه ميتواند از يك سوي جهان به سوي ديگر آن انتقال يابد و تأثيرات خود را بر جاي گذارد. وقتي احتمال اينكه در حركات رو به تكامل هستي، منظومههايي وجود دارند كه با سرعتي چشمگيرتر از سرعت نور، از مركز و قطب عالم دور ميشوند[6] و هنگامي كه چنين پديدههاي مافوق تصوّر عقل در جهان قابل تحقّق ميباشند، پديدهاي نظير معراج نيز محال عقلي نيست و با اصول علمي عصر جديد، قابل انطباق و توجيه ميباشد.
توجيه ششم
ميدانيم كه هر حيوان و انساني، زماني كه به اشياي ديگر مينگرد، با شعاع نوري كه به چشمان او برخورد ميكند، با اشياء خارجي اتصال پيدا كرده است؛ مثلاً يك انسان در هنگامي كه از روي زمين، منظومهاي را كه هزار سال نوري از او دورتر است، مشاهده ميكند، به آن منظومه اتصال مييابد. در چنين فرضي، عقل ما مييابد هنگامي كه چنين سرعت بسيار زياد و لطيفي در يك لحظه ميتواند به وقوع بپيوندد، سير معراجي پيامبر نيز امري ممكن و قابل قبول است و ميتواند امري معقول محسوب گردد.[7]
معراج در ايات و احاديث
پس از اثبات عقلانيت پديده معراج، برخي از ايات و احاديث مربوط به معراج را مورد دقت نظر قرار ميدهيم.
الف) ايات
) سبحان الذي أسري بعبده ليلاً من المسجد الحرام الي المسجد الاقصي الذي باركنا حوله لنريه من اياتنا انّه هو السّميع البصير([8]؛ پاك و منزّه است خدايي كه بندة خود را شبي از مسجدالحرام تا مسجد الاقصي كه اطراف آن ر مبارك و پر نعمت گردانديم، حركت داد تا نشانههاي عظمت خود را به او بنمايانيم. به درستي كه خداوند شنوا و بيناست.
در اية فوق، دو نكته در خور توجه ميباشد:
يك: چنان كه از عبارات ارباب لغت استفاده ميگردد، «اسراء» به معناي حركت و سير شبانه است.[9] بر خلاف «سير» كه به مسافرت در روز گفته ميشود.
دو: هرچند در تعيين مصداق واژة مسجد الاقصي در ميان برخي از مفسرين، اختلاف نظر وجود دارد، اما عمده آنان بر اين باورند كه مقصود از مسجدالاقصي، همان بيت المقدس است.[10] مرحوم علامه طباطبايي درباره نام گذاري بيت المقدس به مسجد الاقصي، معتقد است كه چون مسافت بيت المقدس تا محل زندگي پيامبر صلي الله عليه و آله و مخاطبين ايه، دور بوده است، به آن مكان مسجدالاقصي گفته شده است.[11]
2. و )لقد رآه نزلة اخري، عند سدرة المنتهي، عندها جنّة المأوي، اذ يغشي السّدرة ما يغشي، ما زاغ البصر و ما طغي، لقد راي من ايات ربّه الكبري([12]؛ يك بار ديگر نيز آن را مشاهده نمود در نزد سدرة المنتهي. جايگاه بهشت است، آنگاه كه سدره را ميپوشاند. آنچه ميپوشاند چشم (محمّد) منحرف نگرديد و طغيان نكرد؛ به تحقيق نشانههايي بزرگ از پروردگارش را مشاهده نمود.
بنابر نظر اكثر مفسران قرآن، ميتوان از اين ايات استفاده كرد كه معراج شگفتانگيز پيامبر صلي الله عليه و آله در بيداري به وقوع پيوسته است. توجه به مفاهيمي همانند )ما زاغ البصر و ما طغي( به خوبي ميتواند ما را به اين ديدگاه رهنمون شود.[13]
ب) احاديث
در احاديث به صورت مكرّر به معراج تصريح شده و جاي هرگونه ترديد و انكار را در اين باره مسدود نموده است؛ تا بدان جا كه مرحوم علامه مجلسي بر اين باور است كه: اگر ما بخواهيم احاديث وارد شده در اين زمينه را در يك مجموعه جمعآوري كنيم، به كتاب بزرگي تبديل خواهد شد.[14] در نگاه مرحوم علامه طباطبايي نيز اين احاديث به درجة تواتر رسيده و راه جدال و تشكيك را براي همگان بسته است.[15]
قضية معراج براي انديشمندان اسلامي از چنان روشني و قطعيت برخوردار است كه برخي از آنان بر اين باور بودهاند كه: معراج از ضروريات دين محسوب ميگردد و منكر آن به عنوان كافر شناخته ميشود.[16] برخي از دانشمندان بزرگ شيعه بالاتر از اين فرمودهاند: اقرار به معراج پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و سفر به عوالم ديگر، از ويژگيهاي مذهب اماميه است.[17]
1. «عن الرّضا7 أنّه قال: من كذّب بالمعراج فقد كذب رسول الله6؛ امام رضا7 فرمود: كسي كه داستان معراج را انكار كند، در واقع پيامبر را تكذيب كرده است».[18]
2. عن ابي عبدالله7 قال: لمّا عرج برسول الله6 انتهي به جبرئيل الي مكان فخلّي عنه فقال له: يا جبرئيل تخلّيني علي هذه الحالة؟ فقال: أمضه، فوالله لقد وطئتَ مكاناً ما وطئه بشرٌ و ما مشي فيه بشرٌ قبلك.
امام صادق7 ميفرمايد: هنگامي كه پيامبراكرم6 به معراج رفتند، به مكاني رسيدند كه ديگر جبرئيل ايشان را همراهي نكرد و او را تنها گذارد. پيامبر سؤال كردند: اي جبرئيل! ايا مرا در اين حال تنها ميگذاري؟!
جبرئيل در پاسخ گفت: به خدا قسم به مكاني قدم نهادي كه هنوز پاي هيچ بشري قبل از تو بدان جا نرسيده است![19]
آثار تربيتي معراج
بدون شك واقعة معراج علاوه بر آنكه بايد به عنوان نقطة عطف بزرگ در تاريخ اسلام و بشريت، بر اساس ارادة حتمي الهي، شمرده شود و تا روز رستاخيز ذرهّاي از عظمت آن كاسته نشود و براي تمام ملل دنيا، شگفتي آفرين باشد، ميبايستي آثار سازنده و نتايج پرباري نيز داشته باشد. دستيابي به اين آثار پربار، در صورتي امكان پذير است كه از يك سو، از زاوية فوق به اين پديدة منحصر به فرد نگاهي بيفكنيم، و از يك سو، در تمام وقايعي كه پيامبر گرامي اسلام آنها را مشاهده كرده و براي ما انسانها به يادگار گذارده است، دقت نماييم، و از سوي ديگر، در گفت و گويي كه آن وجود نازنين با محبوب حقيقي خود (خداي متعال) در شب معراج داشته، تأمّل بورزيم. البته براي بهرهمندي از اين آثار، هر مسلماني بايد به اين وقايع و مكالمات به عنوان داستان تاريخي بسان قصة اسفنديار و سهراب نظر نيفكند كه در اين صورت، نه تنها آثار سازندهاي بر اين پديدة شگفتانگيز بارنميگردد كه چه بسا در برخي از انسانها كه صرفاً نگاهي تاريخي به اين واقعه دارند، آثار مخرّبي نيز بر جاي گذارد و موجب قساوت و سنگدلي آنان نيز شود: ( ولا يزيد الظّالمين الاّ خساراً )
اينك نگارنده از خوانندة محترم ميپرسد كه: چگونه ميشود مسلماني به عنوان يك عضو از جامعة اسلامي و داراي قدرت تشخيص بالا، پديدة معراج را مورد مطالعه قرار دهد و اي بسا به عنوان يك طرح علمي براي همنوعان خود تبيين كند، اما در حين اين كار ذرّهاي از اين پديدة حيرت انگيز تأثير نپذيرد؟!
داستان خانم دانشجويي به خاطرم رسيد كه يكي از اساتيد دانشگاه نقل كرده است. اين دانشجو براي كنفرانس علمي خود در كلاس درس، تحقيقي را دربارة پديدة معراج آماده ميسازد و در كلاس درس در حالي كه دربارة وقايع شب معراج و مشاهدات پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله در زمينة بدحجابي و لااُباليگري زنان مسلمان نزد نامحرمان، سخن ميگفت، خود او حجابي ناپسند داشت. در واقع، او در همان حال، از مصاديق همان زناني بود كه پيامبر در «شب معراج» آنان را در حال عذاب شدن ديده بود.[20]
ايا اين گونه برخورد، با مهمترين وقايع تاريخ اسلام، سطحي و تاريخينگرانه نيست؟ مگر نه اين است كه پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله به عنوان سر سلسلة مخلوقات هستي، هنگامي كه ميخواست برخي از مشاهدات خود را حكايت نمايد، به شدت گريست؟ ايا اين حزن و اندوه جانكاه پيامبر، نشان دهندة جدّي بودن آن قضايا در باره برخي از مسلمانان نيست؟ ايا ما نبايد پيش از آنكه آثار سوء اعمالمان در برزخ و قيامت گريبانمان را بگيرد، اعمال خود را اصلاح كنيم؟
آري، چه زيبا گفتند كه: «همواره سعي كنيد غلطهايي را كه در املاي زندگي نگاشتهايد، تصحيح نماييد تا از نمره سرنوشتتان كم نگردد». و اينكه «هر صعود و ترقّي از يك نقطه آغاز ميشود. بهتر است اين نقطه را از همين امروز آغاز نماييم».
در حديث معراج كه شامل گفت و گوي خداي متعال با حبيب خود، پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله است، آموزههاي انسان ساز ديني به خوبي به تصوير كشيده شده است و هر فراز از آن درخور توجه ويژه از سوي هر انسان مسلماني ميباشد. ما در خاتمه اين نوشتار كوتاه، چند فراز كوتاه از آن را مورد بررسي قرار ميدهيم.
در قسمتي از اين گفت و گو، خداي متعال به پيامبر خود نكته اي را گوشزد ميكند كه امروزه غالب جوامع بشري به آن توجّهي نشان نميدهند و حتي نقطة مقابل آن را ترويج ميكنند. آن نكته، اين است:
«يا احمد محبّتي محبّتة الفقراء مأذنُ الفقراء و قرّب مجلسهم و أبعد الاغنياء و أبعد مجلسهم عنك فانّ الفقراء أحبّائي[21]؛ اي احمد! تمام محبت من در جامعه به فقراي آن جامعه است. پس تو نيز با فقرا مأنوس و در مجالس آنان رفت و آمد كن، از مال اندوزان و ثروتمندان دور باش و در مجالس آنان نشست و برخاست نكن. اين را بدان كه دوستان من در روي زمين تنها فقرا هستند.»
پىنوشتها:
[1] . روح هر انساني داراي دو بُعد است: يكي بعد تدبيري كه مربوط به زندگي دنيوي او ميباشد و مهندسي امور مادي انسان را عهده دار است؛ ديگري جنبة تعلّقي آن است كه مربوط به عالم برزخ و آخرت است.
[2]. مجموعه رسائل فلسفي، سيد ابوالحسن رفيعي قزويني، تصحيح و مقدمة دكتر غلامحسين رضانژاد، ص 39.
[3]. رجعت و معراج، ص 50.
[4]. بحارالانوار، ج 18، ص 285.
[5]. همان.
[6]. تفسير نمونه، ج 12، ص 19.
[7]. بحارالانوار، ج 18، ص 286.
[8]. اسراء / 1.
[9]. مفردات راغب، ص 237؛ قاموس المحيط، ج 4، ص 341؛ صحاح جوهري، ج 6 ، ص 2376.
[10]. به عنوان نمونه، ر.ك: كشّاف، ج 2، ص 646 ؛ الدّر المنثور، ج5 ،ص182 ؛ مجمع البيان، ج6، ص396.
[11]. الميزان، ج 13، ص 9.
[12]. نجم / 13 – 18.
[13]. تفسير نمونه، ج 12، ص 12.
[14]. بحارالانوار، ج 6 ، ص 368 ، طبع قديم.
[15]. الميزان، ج 13، ص 30.
[16]. نثر طوبي، علامة شعراني، ج 2، ص 132.
17. امالي، صدوق، ص 510.
18. بحارالانوار، ج 18؛ ص 312، ح 23.
[19]. اصول الكافي، ج 1، ص 442، ح 12.
[20]. پيامبراكرم حكايت كرده است: در شب معراج زني را ديدم كه با موهاي سرآويزان بود و آتش از مغز سر او زبانه ميكشيد. پرسيدم: اين خانم كيست/ جبرئيل پاسخ گفت: او كسي است كه موهاي سر خود را از نامحرمان نميپوشاند. (ر. ك: بحارالانوار، ج 8، ص 309، ح 75.)
[21]. ارشاد القلوب، ج 1، ص 201.