در قرآن 17 بار سخن از حضرت آدم ـ عليه السلام ـ به ميان آمده.[1] در اين جا به بخشي از زندگي ايشان كه در قرآن آمده با توجه به روايات و گفتار مفسران، اشاره ميكنيم:
خبر از آفرينش خليفة خدا به فرشتگان
خداوند اراده كرد تا در زمين خليفه و نمايندهاي كه حاكم زمين باشد قرار دهد، چرا كه خداوند همه چيز را براي انسان آفريده است.[2] موقعيت و لياقت انسان را به گونهاي قرار داده تا بتواند به عنوان نمايندة خدا در زمين باشد.
خداوند قبل از آن كه آدم ـ عليه السلام ـ پدر انسانها را به عنوان نمايندة خود در زمين بيافريند، اين موضوع بسيار مهم را به فرشتگان خبر داد. فرشتگان با شنيدن اين خبر سؤالي نمودند كه ظاهري اعتراض گونه داشت و عرض كردند:
«پروردگارا! آيا كسي را در زمين قرار ميدهي كه:
1. فساد به راه مياندازد؛
2. و خونريزي ميكند؛
اين ما هستيم كه تسبيح و حمد تو را به جا ميآوريم، بنابراين چرا اين مقام را به انسان گنهكار ميدهي نه به ما كه پاك و معصوم هستيم؟»
خداوند در پاسخ آنها فرمود: «من حقايقي را ميدانم كه شما نميدانيد».[3]
خداوند همة حقايق، اسرار و نامهاي همه چيز (و استعدادها و زمينههاي رشد و تكامل در همة ابعاد) را به آدم ـ عليه السلام ـ آموخت. و آدم ـ عليه السلام ـ همة آنها را شناخت.
آن گاه خداوند آن حقايق و اسرار را به فرشتگان عرضه كرد و در معرض نمايش آنها قرار داد و به آنها فرمود: «اگر راست ميگوييد كه لياقت نمايندگي خدا را داريد نام اينها را به من خبر دهيد، و استعداد و شايستگي خود را براي نمايندگي خدا در زمين، نشان دهيد.»
فرشتگان (دريافتند كه لياقت و شايستگي، تنها با عبادت و تسبيح و حمد به دست نميآيد، بلكه علم و آگاهي پاية اصلي لياقت است از اين رو) با عذرخواهي به خدا عرض كردند: «خدايا! تو پاك و منزّه هستي، ما چيزي جز آن چه تو به ما آموختهاي نميدانيم، تو دانا و حكيم ميباشي».[4]
به اين ترتيب فرشتگان كه به لياقت و برتري آدم ـ عليه السلام ـ نسبت به خود پيبرده و پاسخ سؤال خود را قانع كننده يافتند، به عذرخواهي پرداخته، و دريافتند كه خداوند ميخواهد انساني به نام آدم ـ عليه السلام ـ بيافريند كه سمبل رشد و تكامل، و گل سرسبد موجودات است، و ساختار وجودي او به گونهاي آفريده شده كه لايق مقام نمايندگي خدا است.
آفرينش آدم، و نگاه او به نورهاي اشرف مخلوقات
آدم از دو بعد تشكيل شده، جسم و روح. خداوند نخست جسم او را آفريد، سپس روح منسوب خود را در او دميد،و به صورت كامل او را زنده ساخت.
از آيات مختلف قرآن و تعبيرات گوناگوني كه دربارة چگونگي آفرينش انسان آمده به خوبي استفاده ميشود كه انسان در آغاز، خاك بوده است،[5] سپس با آب آميخته شده است و به صورت گِل درآمده است،[6] و بعد به گل بدبو (لجن) تبديل شده،[7] سپس حالت چسبندگي پيدا كرده،[8] سپس به حالت خشكيده درآمده و هم چون سفال گرديده است.[9]
فاصلة زماني اين مراحل كه چند سال طول كشيده، روشن نيست.
اين قسمت نشان دهندة مراحل تشكيل جسم آدم است، كه همچنان تكميل شد تا به صورت يك جسد كامل درآمد.
در كتاب ادريس[10] آمده: روزي حضرت ادريس پيامبر، به ياران خود رو كرد و گفت: روزي فرزندان آدم در محضر او پيرامون بهترين مخلوقات خدا به گفتگو پرداختند، بعضي گفتند: او پدر ما آدم ـ عليه السلام ـ است، چرا كه خداوند او را با دست مرحمت خود آفريد، و روح منسوب به خود را در او دميد، و به فرمان او، فرشتگان به عنوان تجليل از مقام آدم ـ عليه السلام ـ، او را سجده كردند، و آدم را معلم فرشتگان خواند، و او را خليفة خود در زمين قرار داد، و اطاعت او را بر مردم واجب نمود.
جمعي گفتند: نه بلكه بهترين مخلوق خدا فرشتگانند كه هرگز نافرماني از خدا نميكنند، و همواره در اطاعت خدا به سر ميبرند، در حالي كه حضرت آدم ـ عليه السلام ـ و همسرش بر اثر ترك اَوْلي از بهشت اخراج شدند، گرچه خداوند توبة آنها را پذيرفت و آنان را هدايت كرد، و به ايشان و فرزندان با ايمانشان وعدة بهشت داد.
گروه سوم گفتند: بهترين خلق خدا جبرئيل است كه در درگاه خدا امين وحي ميباشد. گروه ديگر سخن ديگر گفتند. گفتگو به درازا كشيد تا اين كه حضرت آدم ـ عليه السلام ـ در آن مجلس حاضر شد و پس از اطلاع از ماجرا، چنين فرمود:
اي فرزندانم! آن طور كه شما فكر ميكنيد نادرست است. هنگامي كه خداوند مرا آفريد و روحش را در من دميد، بلند شده و نشستم. همين طور كه به عرش خدا مينگريستم، ناگهان پنج نور بسيار درخشان را ديدم. غرق در پرتو انوار آنها شدم و از خداوند پرسيدم اين پنج نور كيستند؟ خداوند فرمود: «اين پنج نور، نورهاي اشرف مخلوقات، بابها و واسطههاي رحمت من هستند، اگر آنها نبودند تو و آسمان و زمين و بهشت و دوزخ و خورشيد و ماه را نميآفريدم.»
پرسيدم: خدايا نام اينها چيست؟ فرمود: به عرش بنگر. وقتي به عرش نگاه كردم، اين نامها را مشاهده نمودم: «بارقليطا، ايليا، طيطه، شَبَر، شُبَير» (كه به زبان سرياني است، يعني محمد، علي، فاطمه، حسن و حسين ـ عليهم السلام ـ) بنابراين برترين مخلوقات اين پنج تن هستند.[11]
فرشتگان و سجده بر آدم ـ عليه السلام ـ
مراحل جسمي آدم ـ عليه السلام ـ او را به مقامي نرسانيد كه لياقت يابد و به عنوان گل سرسبد موجودات و مسجود فرشتگان، معرفي شود. مرحلة تكاملي بشر به آن است كه روح انساني از جانب خدا به او دميده گردد، دراين صورت است كه آدم در پرتو آن روح ويژة انساني، لياقت و استعداد فوق العاده پيدا ميكند، و خداوند به فرشتگان فرمان ميدهد كه به عنوان تكريم و تجليل از مقام آدم ـ عليه السلام ـ او را سجده كنند، يعني خدا را سجدة شكر بجا آورند كه چنين موجود ممتازي را آفريده است.
خداوند به فرشتگان خطاب نمود و فرمود: «من بشري از گل ميآفرينم، هنگامي كه آن را موزون نمودم و از روح خودم در آن دميدم بر آن سجده كنيد.»[12]
بنابراين سجدة فرشتگان به خاطر آن روح ويژهاي بود كه خداوند در كالبد بشر دميد، و چنين روحي، به آدم لياقت داد تا نمايندة خدا در روي زمين شود.
آدم داراي دو بُعد است: جسم و روح انساني. جسم او به حكم مادي بودنش، او را به امور منفي دعوت ميكرد و روح او به حكم ملكوتي بودنش او را به امور مثبت فراميخواند.
فرشتگان جنبههاي مثبت آدم ـ عليه السلام ـ را بر اساس فرمان خدا، ديدند، و بدون چون و چرا آدم را سجده كردند، يعني در حقيقت خدا را در راستاي تجليل از آدم سجده نمودند.[13]
ولي ابليس جنبة منفي آدم، يعني جسم او را مورد مقايسه قرار داد، و از سجده كردن آدم خودداري نمود، و فرمان خدا را انجام نداد.
درست است كه سجده بر آدم ـ عليه السلام ـ واقع شده و آدم ـ عليه السلام ـ قبلة اين سجده قرار گرفت. ولي همة انسانها در اين افتخار شركت دارند، چرا كه لياقت و استعدادهاي ذاتي آدم موجب چنين تجليلي از مقامش گرديد، و چنين لياقتي در ساير انسانها نيز وجود دارد.
از اين رو در روايات معراج نقل شده: در يكي از آسمانها، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به جبرئيل فرمود: «جلو بايست تا همة ما و فرشتگان به تو اقتدا كنيم.»
جبرئيل پاسخ داد: «از آن هنگام كه خداوند به ما فرمان داد تا آدم را سجده كنيم، بر انسانها پيشي نميگيريم، و امام جماعت آنها نميشويم».
و نيز هنگامي كه آدم ـ عليه السلام ـ از دنيا رفت، فرزندش «هِبَةُ الله» به جبرئيل گفت: «جلو بايست و بر جنازة آدم ـ عليه السلام ـ نماز بخوان». جبرئيل در پاسخ گفت: «اي هِبَةُ الله! خداوند به ما فرمان داد تا آدم را در بهشت سجده كنيم، بنابراين براي ما روا نيست كه امام جماعت يكي از فرزندان آدم ـ عليه السلام ـ قرار گيريم.»[14]
تكبر و سركشي ابليس
ابليس گرچه فرشته نبود[15] ولي از عابدان ممتاز خدا با نام «حارث» در ميان كرّوبيان و فرشتگان، به عبادت خدا اشتغال داشت، و به فرمودة حضرت علي ـ عليه السلام ـ، «او شش هزار سال خدا را عبادت نمود، كه معلوم نيست از سالها دنيا است يا سالهاي آخرت، در عين حال لحظهاي تكبر، همة عبادت او را پوچ و نابود ساخت».[16]
همة فرشتگان فرمان حق را به طور سريع اجرا كردند، ولي ابليس بر اثر تكبر، از سجده نمودن خودداري ورزيد، و در صف كافران قرار گرفت.[17]
مطابق آية 34 بقره، ابليس در اين نافرماني، مرتكب سه انحراف و خلاف شد:
1. خلاف عملي: چنان كه تعبير به «اَبي» (سركشي كرد) بيانگر آن است، كه موجب فسق او شد.
2. خلاف اخلاقي: چنان كه تعبير به «اِستَكْبَرَ» (تكبير ورزيد) حاكي از آن است كه موجب خروج او از بهشت، و داخل شدنش به دوزخ گرديد.
3. خلاف عقيدتي، كه با مقايسة كبر آميز خود، عدل الهي را انكار كرد «وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ؛ از كافران گرديد».
خداوند به ابليس خطاب كرد و فرمود: «اي ابليس! چه چيز مانع تو شد كه از سجده كردن مخلوقاتي كه با قدرت خود آن را آفريدم سرباز زدي؟»
ابليس در پاسخ خدا، نه تنها عذرخواهي نكرد، بلكه با مقايسة غلط خود كه مقايسة جسم خود با جسم آدم بود گفت: «من از آدم بهترم، مرا از آتش آفريدهاي، ولي آدم را از گِل و آتش بر گل برتري دارد.
[1] . و هشت بار ديگر به عنوان «يا بَنِي آدم».
[2] . بقره، 29.
[3] . بقره، 30.
[4] . بقره، 32.
[5] . حج، 5.
[6] . انعام، 2.
[7] . حجر، 28.
[8] . صافات، 11.
[9] . الرحمن، 14.
[10] . كتاب ادريس در سال 1895 ميلادي در لندن به زبان سرياني چاپ شده است و روايت فوق در صفحة 514 و 515 آن آمده است.
[11] . عليٌّ و الحاكمون، تأليف استاد دكتر محمد صادقي، ص 53.
[12] . ص، 71.
[13] . تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 58.
[14] . تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 58.
[15] . به گفتة قرآن، ابليس از نژاد جن بود، كه در جمع فرشتگان عبادت ميكرد. (كهف، 50)
[16] . نهج البلاغه، خطبة 192.
[17] . بقره، 34.
@#@»
همين تكبر و خود برتربيني ابليس باعث شد كه خداوند به او فرمان داد:
«فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَ إِنَّ عَلَيكَ لَعْنَتِي إِلى يوْمِ الدِّينِ؛ از آسمانها و صفوف فرشتگان خارج شو كه تو راندة درگاه مني، و قطعاً لعنت من بر تو تا روز قيامت ادامه دارد.»
ابليس گفت: «پروردگارا! مرا تا روزي كه انسانها برانگيخته ميشوند (روز قيامت) مهلت بده».
خداوند فرمود: «تو از مهلت شدگان هستي، ولي تا روز و زمان معين.» ابليس (كه از اين مهلت، بيشتر مغرور شد، و از آن جا كه در رابطة با آدم ـ عليه السلام ـ راندة درگاه خدا شده بود، همة دشمني خود را به آدم آشكار كرد و) گفت: «خدايا به عزتت سوگند، همة انسانها را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خالص تو را از ميان آنها، كه بر آنها سلطه ندارم».[1]
ادامة تكبر ابليس
گويند: در عصر حضرت موسي ـ عليه السلام ـ، روزي ابليس نزد حضرت موسي ـ عليه السلام ـ آمد و گفت: «ميخواهم هزار و سه پند به تو بياموزم».
موسي ـ عليه السلام ـ او را شناخت و به او فرمود: «آن چه كه تو ميداني، بيشتر از آن را من ميدانم، نيازي به پندهاي تو ندارم».
جبرئيل ـ عليه السلام ـ بر موسي ـ عليه السلام ـ نازل شد و عرض كرد: «اي موسي! خداوند ميفرمايد: هزار پند او فريب است، اما سه پند او را بشنو».
موسي ـ عليه السلام ـ به ابليس فرمود: «سه پند از هزار و سه پندت را بگو!»
ابليس گفت: «1. هر گاه تصميم بر انجام كار نيكي گرفتي، در انجام آن شتاب كن و گرنه تو را پشيمان ميكنم؛ 2. اگر با زن نامحرمي خلوت كردي، از من غافل نباش كه تو را به عمل منافي عفت وادار مينمايم؛ 3. هرگاه خشمگين شدي، جاي خود را عوض كن، و گرنه موجب فتنه خواهم شد.
اكنون كه تو را سه پند دادم (به تو حقّي پيدا كردم) در عوض، از خدا بخواه تا مرا بيامرزد.»
موسي ـ عليه السلام ـ خواستة ابليس را به خدا عرض كرد، خداوند فرمود: «شرط آمرزش شيطان آن است كه به كنار قبر آدم ـ عليه السلام ـ برود و خاك قبر او را سجده كند.»
حضرت موسي ـ عليه السلام ـ فرمان خدا را به ابليس ابلاغ كرد.
ابليس كه هم چنان در خودخواهي و تكبر غوطهور بود، گفت: «اي موسي! من در آن هنگام كه آدم ـ عليه السلام ـ زنده بود، بر او سجده نكردم، چگونه اكنون حاضر شوم كه بر خاك قبر او سجده كنم؟!».[2]
[1] . سورة صاد، آية 71 تا 83؛ نام ابليس حارث بود، پس از آن كه از درگاه خداوند رانده شد، به ابليس لقب گرفت، زيرا ابليس يعني مأيوس گشته از رحمت خدا.
[2] . هماي سعادت، ص 206.