جوان
روزی یکی از اعراب بادیه نشین نزدیک خانه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و با آواز بلند آن حضرت را صدا زد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با عبائی که باگل سرخ رنگین شده بود از حجره بیرون آمدند، عرب گفت: با چنین لباسی به سوی من آمده ای گویی که خود را جوان می پنداری! پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آری. من جوان، پسر شخصی جوان و برادر فردی جوان هستم. عرب گفت: اینکه شما خودت جوان هستی قابل قبول است اما چگونه پسر جوان و برادر جوان هستی؟ پیامبر فرمود: آیا سخن خداوند را در قرآن نشنیده ای که می فرماید: قالوا سمعنا فتی یذکرهم یقال له ابراهیم**انبیاء 60، ترجمه: گفتند: شنیدیم نوجوانی از (مخالفت با) بتها سخن می گفت که او را ابراهیم می گویند)). *** من پسر ابراهیم هستم که قرآن با عنوان فتی (جوان) از او یاد کرده است. اما درباره این که من برادر شخصی جوان هستم باید بگویم که در جنگ احد شنیدم که منادی حق در آسمان ندا می کرد لا سیف الا ذو الفقار و لا فتی الا علی یعنی: شمشیری نیست جز شمشیر ذو الفقار و جوانی نیست جز علی (علیه السلام) و بدان که علی (علیه السلام) برادر من است و من برادر اویم**ر.ک: داستان ها و پندها 9 / 33- 32 به نقل از: مناقب ابن شهر آشوب 3 / 88 معانی الاخبار / 119. ***.
طلع البدر علینا - من ثنیات الوداع
وجب الشکر علینا - ما دعا لله داع
ایها المبعوث فینا - جئت بالامر المطاع
جئت شرفت المدینه - مرحبا یا خیر داع