لباس عروسی
در یک روز پاییزی، روپوش کم رنگ و کهنه اش را به تن کرد و از منزل خارج شد. نزدیکی های مسجد که رسید فضا را عطر آگین یافت، چهره ها را شاد و خندان دید پرندگان را بیش از روزهای دیگر در پرواز دید. احساس کرد بادی که می وزد به نسیم بهاران می ماند و درختان طراوت بهار را دارند باران را دیدم که نرم و آرام برزمین می نشیند تا گرد و غبار را از زمین و هوا بشوید. در کنار مسجد انبوه جمعیت را دید که در برابر خانه ای غریو شادی سر داده اند خانه برایش آشنا بود و او دانست که چه حادثه مبارکی دارد اتفاق می افتد. او هم بی درنگ در این جشن هم آوا با همه گیتی شد و پس از ساعتی که آرامش حاکم شد رو به خانه کرد و با تردید در خانه را زد. نوعروس، خود در را باز کرد زن نیازمند با چهره پر از شرم و حیا درخواست پیراهن کهنه کرد، عروس به اندرون رفت و طبق درخواست زن نیازمند، پیراهن را آورد، در بین راه بود که ناگهان آیه ای از قرآن کریم در خاطرش نقش بست: لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون**آل عمران، 92، ترجمه: هرگز! حقیقت (نیکوکاری) نمی رسید مگر این که از آنچه دوست می دارید (در راه خدا) انفاق کنید. *** فوراً برگشت، لباس عروسی را از تن در آورد و جامه کهنه را که قرار بود به سائل بدهد به تن کرد و جامه نو را به زن نیازمند بخشید و با خود در حالی که آیه قرآن را زمزمه می کرد می گفت من که دختر پیامبرم و شوهرم علی (علیه السلام) است، بیش از همه سزاوار عمل به قرآن هستم**ر.ک: ماهنامه بشارت شماره 2/ 47 به قلم: برادر محمد رضا ایروانی. ***.
کسوتنی حله تبلی محاسنها - فسوف اکسوک من حسن الثنا حللا
ان نلت حسن ثنآئی نلت مکرمه - ولست تبغین بما قد نلته بدلا
ان الثنآء لیحیی ذکر صاحبه - کالغیث یخثی ندآء السهل و الجبلا
لا تزهدی الدهر فی عرف بدأت به - فکل عبد سیجزی بالذی فعلا